همهپرسی اقلیم؛ واقعیتی برساخته
یکی از پرسشهای راهبردی و در عین حال، تئوریک در خصوص رویداد همهپرسی استقلال در اقلیم کردستان عراق، این پرسش کلیدی است که این رویداد را از منظر و به واسطه کدام عینک نظری میبایست فهم و تبیین نمود و بر مبنای آن، بایدها و نبایدهای راهبردی و در واقع، راهبردها را تنظیم، تدوین و پیشنهاد کرد؟ اهمیت این پرسش و پاسخ آن، از این روست که در واقع، عینکها و چارچوبهای نظری مختلف میتواند به رویکردها و راهبردهای مختلف منتهی شود و در صورت عدم دستیابی به منظر بهینه و رویکرد نظری مناسب، این خطر وجود دارد که کنشگر (در اینجا جمهوری اسلامی ایران) دچار غفلت یا غافلگیری راهبردی شود و یا در دام دیگر بازیگران گرفتار شده و نتواند چالش موجود را به فرصتی برای تأمین منافع امنیت ملی خود تبدیل کند.
بر این اساس، در تحلیل حاضر و در پاسخ به پرسش مطروحه، به توضیح و تشریح این فرضیه میپردازیم که بهترین و مناسبترین رویکرد نظری و عینک تئوریک برای فهم و تحلیل و تبیین همهپرسی استقلال اقلیم کردستان عراق، نظریه سازهانگاری یا برساختهگرایی[۱] است و از این رو، میبایست این رویداد را به مثابه واقعیتی برساخته مطالعه و بررسی کرد.
اثباتگرایی؛ روایت موجود از همهپرسی اقلیم
همزمان با جدیشدن امکان برگزاری همهپرسی استقلال اقلیم کردستان در عراق، ایدهپردازیها، نظریات و یا اظهارنظرهایی در جامعه سیاسی، رسانهای و آکادمیک ایران شکل گرفت که عمده آنها مستظهر و متکی بر مفروضات و مبانی اثباتگرا هستند؛ یعنی عینیتگرا، ذاتگرا و ساختارگرا میباشند. به بیان دیگر، اولاً به گونهای صورتبندی میشوند که گویی این همهپرسی به مثابه واقعیتی عینی است که از بازیگران و کارگزاران منطقهای و فرامنطقهای مستقل است و آنها در شکلگیری آن نقش نداشتهاند (عینیتگرایی).
ثانیاً، به گونهای بیان میشوند که گویی این پدیده دارای ذات و ماهیتی مشخص و از پیش تعیینشده است که سرنوشت محتومی نیز خواهد داشت و کسی را یارای جلوگیری از آن نیست (ذاتگرایی).
ثالثاً، این گزارهها ساختارگرا یا ارادهگرا هم هستند؛ یعنی مبین یا القاکننده این معنا هستند که ساختارهای موجود در سطوح مختلف اعم از داخلی، منطقهای و بینالمللی، آنقدر متصلب و نیرومند هستند که در این مورد فضایی برای بازیگری کارگزاران، به ویژه بازیگران جدید نمیگذارند و الزامات و قوانین خود را به کارگزاران تحمیل خواهند کرد و یا آن چنان شاهد ضعف و پوکی ساختارها هستیم که تنها اراده بازیگران تعیینکننده رویدادهاست (ساختارگرایی/ ارادهگرایی).
گزارهها و جملاتی از قبیل اینکه «بارزانی مرتکب خطای راهبردی شده و از کرده خود پشیمان خواهد شد»، «اقلیم کردستان در صورت استقلال، تبدیل به اسرائیل دوم خواهد شد»، «ساختار نظام بینالملل اجازه اعلام استقلال به اقلیم را نخواهد داد»، «پروسه استقلال کردستان روند حتمی خود را طی میکند و اقلیم تا نوروز آینده اعلام استقلال خواهد کرد.» و فرضیهها یا گزارههایی از این دست، همگی بر همین مفروضات نظری یا بنیانهای معرفتشناختی بنا شدهاند و در مجموع چارچوبی اثباتگرا را شکل میدهند.
ضعف روششناختی روایت موجود
مهمترین ضعف روششناختی روایت پوزیتیویستی یا اثباتگرا این است که این رویداد را به مثابه واقعیتی شکل گرفته و پایانیافته تصویر میکند که ماهیت آن قابل تغییر نیست و بازیگران از این پس میبایست آن را بپذیرند و با آن همسو شوند و یا آن را نفی و رد کنند و مقابل آن بایستند.
به بیان دیگر، مطابق این روایت اولاً یا به طور حتم اقلیم کردستان اعلام استقلال خواهد کرد و یا باز هم به طور حتم (در نزد دسته دیگری از تحلیلگران) ساختارهای منطقهای یا بینالمللی، اجازه اعلام استقلال را به اقلیم نخواهد داد و ثانیاً، در صورت اعلام استقلال، کردستان مستقل چونان تهدیدی برای امنیت ملی همسایگان، به ویژه جمهوری اسلامی ایران خواهد بود و به ویژه به پایگاهی برای رژیم صهیونیستی تبدیل خواهد شد.
ضعف این روایت، در واقع آن است که نتیجه آن، القاکننده نوعی بیعملی و ناتوانی برای بازیگرانی چون جمهوری اسلامی ایران است و اجازه نمیدهد که پیچیدگیها و پارادوکسهایی که پیرامون این رویداد وجود دارد به خوبی دیده و فهم شود.
برساختهگرایی، عینک مناسب
با توجه به ضعف رویکرد پیشین، اکنون میتوان گفت عینک نظری مناسب برای فهم و تبیین همهپرسی اقلیم کردستان عراق، رهیافت سازهانگاری یا برساختهگرایی است. سازهانگاری در واقع، مبتنی است بر نوعی هستیشناختی که واقعیت را تکوینیافته بر پایه معنایی میداند که باور و توافق کنشگران، آن معنا را برساختهاند.
در سازهانگاری، واقعیت به عنوان برساخته بیناذهنی اجتماعی و حاصل تعامل ساختار و کارگزار در نظر گرفته میشود. بر این اساس، پدیده «همهپرسی استقلال اقلیم» یک برساخته معنایی است که حاصل جمع کنشگری مجموعه بازیگران اعم از منطقهای و فرامنطقهای است و از یک منظر حاصل تعامل ساختار و کارگزاری در سطح منطقهای و چه در سطح فرامنطقهای است؛ چرا که به بیان گیدنز «کارگزاری یک شخص میتواند ساختار شخص دیگری باشد و بالعکس». به این معنا، نوع کارگزاری قدرتهای بزرگ یا سطح سیستمی در عرصه منطقهای، ساختاری ایجاد کرد که در آن انجام همهپرسی اقلیم ممکن شد؛ همچنانکه نوع کارگزاری قدرتهای منطقهای از جمله جمهوری اسلامی ایران، این امکان را فراهم کرده است.
مطابق این روایت، اولاً واقعیات و عینیات از ذهنیات جدا نیستند و ثانیاً هیچ پدیدهای ذاتی و حتمی نیست و معناها برساختهاند. برای مثال، سردمداران اقلیم کردستان عراق بسیار تلاش کردند تا نوع حرکت خود را «استقلالخواهی» بنامند و این کنش معنایی را جا بیاندازند. این در حالی است که استقلالخواهی در ادبیات موجود روابط یا حقوق بینالملل، جایی معنا مییابد که ملتی تحت استعمار یا مستعمره یک قدرت استعمارگر قرار گرفته باشد که در مورد عراق و روابط آن با اقلیم کردستان قابل اطلاق نیست.
بنابراین، همهپرسی اقلیم بر مبنای سنت و تاریخ روابط بینالملل یا ادبیات موجود حقوق بینالملل، عمدتاً میبایست بر پایه مفهوم جداییطلبی نامگذاری شود. این در حالی است که مسئولین اقلیم توانستهاند بر خلاف این سنت و ادبیات، به این کنش خود معنای استقلالخواهی بدهند و آن را برسازند. بنابراین، واقعیت در این بازی، یک امر برساخته است نه قالبی از پیش تعیینشده و محتوم.
نتیجهگیری
چنانچه عینک برساختهگرایی را برای فهم، تبیین و راهبردپردازی پدیده همهپرسی اقلیم کردستان انتخاب کنیم، آنگاه شاهد خواهیم بود که بر خلاف روایتهای موجود، امکان بازیگری یا کارگزاری و یا در واقع معنادهی از سوی جمهوری اسلامی به این پدیده و مطابق تلقی از منافع خود، بسیار زیاد است. به بیان دیگر، نوع کارگزاری ما در زمینه ساختارهای موجود میتواند چالش موجود را به فرصتی مهم تبدیل کند و یا حداقل از تبدیل آن به تهدید حیاتی جلوگیری نماید.
دلیل این امر آن است که این پدیده، یک رویداد و یا در واقع، بازی در حال انجام است و نه یک پروژه به اتمام رسیده. حتی اگر اقلیم کردستان اعلام استقلال کند، این فرصت وجود دارد که اقلیم به پلی برای جمهوری اسلامی ایران و نه سدی برای مهار آن تبدیل شود. این امر از آن روست که در صورت اعلام استقلال، خود دولت استقراریافته تمایل خواهد داشت که بیش از گذشته از رژیم صهیونیستی فاصله بگیرد و خود را مستقل و نه دستنشانده آن رژیم برسازی نماید، زیرا به درستی درمییابد که در این صورت امکان بقا و تداوم بیشتری در میان همسایگان خود خواهد داشت.
به بیان دیگر، به نظر میرسد که بازی با کارت رژیم صهیونیستی از سوی سردمداران اقلیم بیشتر برگهای برای چانهزنی تا پیش از اعلام استقلال است و پس از آن این برگه به کارت سوخته تبدیل خواهد شد. همچنانکه بعید به نظر میرسد رژیم صهیونیستی در پارادوکس انتخاب میان ترکیه و اقلیم کردستان، اقلیم را انتخاب کند و اقلیم نیز برای این رژیم بیشتر کارتی برای بازیگری است تا سرمایهگذاری.
البته، بازی بد کارگزاران از جمله ایران، میتواند هر چالشی را به تهدید تبدیل کند. بازیگر و استراتژیست خوب کسی است که بازی را حتی در وقتهای تلفشده و اضافه نیز ادامه دهد و هیچ گاه از بازیگری ناایستد و تلاش کند ساختارها را در برابر رویههای کارگزاری خود نرم و منعطف سازد.
[۱]. Constructivism