سیاست خارجی ترامپ و تشدید بیثباتی در خاورمیانه
ترامپ ضمن تأکید مکرر بر شعار «اول آمریکا»[۱] رسماً اعلام کرده است که ایدئولوژی جهانیسازی[۲] را رد میکند و در مقابل، دکترین میهنپرستی[۳] را برمیگزیند. او حکمرانی جهانی[۴] را در مقابل حاکمیت[۵] دولتها میبیند و ملتهای مسئولیتپذیر در سراسر جهان را به دفاع از حاکمیت در برابر حکمرانی جهانی و اشکال جدید دیگر اجبار و سلطه [بخوانید هنجارها، قواعد و نهادهای بینالمللی] فراخوانده است.
خروج از برخی نهادها و تعهدات و توافقات بینالمللی آمریکا از جمله پیمان آب و هوایی پاریس، توافق ترانس-پاسیفیک، آژانس فرهنگی سازمان ملل (یونسکو)، شورای حقوق بشر سازمان ملل و توافق هستهای ایران و حملات انتقادی به نهادها و ائتلافهای بینالمللی مانند سازمان ملل، اتحادیه اروپا، ناتو، سازمان تجارت جهانی، دادگاه بینالمللی دادگستری و دیوان کیفری بینالمللی، تاکنون بخشی از دستورکار سیاست خارجی دولت ترامپ بوده است.
در دولت ترامپ، تمایل قوی به استفاده از زورگویی و اعمال فشار بر دیگران برای تسلیمشدن در برابر آمریکا و پیروی از دستورات این کشور، به امری عادی و روزمره در سیاست خارجی ایالات متحده نسبت به هر کسی اعم از دوست، رقیب و دشمن تبدیل شده است. ترامپ از یک سو بارها اعلام کرده است که مخالف درگیری آمریکا در مسائل و چالشهای بینالمللی است و به حق هر ملتی در تعقیب عرفها، عقاید و سنتهایش احترام میگذارد و به کسی نمیگوید که چطور زندگی کند، کار کند یا دعا کند، اما از سوی دیگر، هم در سخن و هم در عمل بهگونهای رفتار میکند که دیگران در صورت مخالفت با دستورات او بهسختی مجازات و تنبیه میشوند. بر این اساس، سیاست خارجی دولت ترامپ باعث تضعیف چندجانبهگرایی و پایههای قانونی و هنجاری نظم بینالمللی و بازگشت رویکردهای ناسیونالیستی و امپراتوریمأبانه در نظام بینالملل شده است.
تضعیف چندجانبهگرایی منجر به تقویت بیاعتمادی و حس ناامنی فزاینده در میان دولتها و در نتیجه رشد تمایلات و رفتارهای ملیگرایانه در سراسر جهان خواهد شد. افزایش جایگاه جنبشهای راستگرا در اروپا یکی از نشانههای بارز در این مورد بهشمار میرود. رشد تمایلات و رفتارهای ملیگرایانه، تلاش هر دولتی برای حفظ منافع خود به ضرر دولتهای دیگر را افزایش و امکان همکاری میان دولتها برای رسیدن به منافع مشترک را کاهش میدهد. تجربه دو جنگ جهانی نشان میدهد رفتارهای ملیگرایانه میتواند سطح رقابتها میان دولتها را افزایش دهد و معمای امنیت[۶] را تشدید کند؛ که در نتیجه آن احتمال وقوع درگیریهای نظامی نیز بالا میرود.
به هر حال، وقتی آمریکا بهعنوان بانی نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم، نهادها، هنجارها و قواعد بینالمللی را بیرحمانه مورد نقد قرار میدهد و بسیاری از آنها را نقض میکند و در توجیه این عمل خود، به متغیرهایی مانند میهنپرستی، حاکمیت و منافع ملی ارجاع میدهد، نباید انتظار داشته باشد دیگران بیتفاوت باشند.
در رابطه با خاورمیانه، سیاست ترامپ تا کنون «دمیدن بر آتش اختلافات» بوده و نتایج آن نیز چیزی جز خشم و تنش بیشتر نبوده است. ترامپ در اولین سفر رسمی خارجی خود به عربستان سعودی رفت و ضمن اینکه خواستار فشار بر ایران و انزوای آن در جمع رهبران عرب شد، بذر اولیه اختلافات اخیر میان عربستان سعودی و متحدانش (امارات متحده عربی، بحرین و مصر) با قطر را کاشت که باعث قطع روابط و تنشهای فزاینده میان آنها شد؛ مسئله۲ای که هنوز هم ادامه دارد.
او سپس به سرزمینهای اشغالی فلسطین رفت و در یک سخنرانی اعلام کرد که «بیتالمقدس پایتخت فلسطین است. این چیزی کمتر یا بیشتر از شناسایی حقیقت نیست. این کار درستی است که انجام میشود. این چیزی است که باید قبلاً اتفاق میافتاد». رئیس جمهور آمریکا همچنین بر انتقال سفارت کشورش از تلاویو به بیتالمقدس تأکید کرد و این کار را «احترام باشکوه به صلح»[۷] نامید.
استدلال رئیس جمهور آمریکا این بود که چون رویکرد روسای جمهور سابق آمریکا در به تأخیرانداختن شناسایی بیتالمقدس بهعنوان پایتخت اسرائیل به پیشبرد صلح میان اسرائیل و فلسطینیها کمک نکرده است، بنابراین احمقانه است که فکر کنیم تکرار این فرمول نتیجه متفاوت یا بهتری ایجاد خواهد کرد. به فرض اینکه این استدلال رئیس جمهور آمریکا درست باشد، او اشتباه را با اشتباه بدتری پاسخ داد و نه تنها چیزی از اختلافات میان دو طرف کم نکرد، بلکه بر آتش خشم یک طرف مسئله یعنی فلسطینیها دمید.
فراتر از آن، اقدام رئیس جمهور آمریکا باعث خشم مسلمانان و حتی مخالفت نزدیکترین متحدان آمریکا شد؛ که نمود بارز آن در تنهاماندن آمریکا در شورای امنیت در دفاع از این تصمیم نمایان شد. اقدام بعدی آمریکا در خاورمیانه، خروج از توافق هستهای با ایران بود؛ توافقی که بعد از ۱۳ سال تنش و مذاکره بر سر برنامه هستهای ایران شکل گرفت و اولین نشانه بهبود در روابط جمهوری اسلامی ایران و آمریکا بعد از ۴۰ سال اختلاف و بیاعتمادی گسترده میان آنها بود.
در حالی که بسیاری از سیاستمداران، مقامات امنیتی و تحلیلگران در سراسر جهان بهویژه در آمریکا و حتی در اسرائیل بهعنوان دشمن اصلی جمهوری اسلامی ایران در منطقه، معتقد بوده و هستند که برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) توافقی بسیار مهم و ضروری در زمینه کنترل تسلیحات و منع اشاعه هستهای است و برای ثبات خاورمیانه اهمیت حیاتی دارد، ترامپ خودسرانه و با استدلالهای کاملاً پوچ و بیاساس نه تنها اقدام به خروج از آن کرد، بلکه با فشار بر دیگران برای رعایتنکردن تعهدات بینالمللی خود در این توافق (که توسط قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت تأیید و رعایت مفاد آن برای همگان الزامی است) و جلوگیری از برخورداری ایران از مزایای آن، کمر به نابودی آن بسته است؛ با این استدلال سادهانگارانه که با بازشدن دست آمریکا در افزایش فشارها بر ایران، این کشور یا تسلیم خواهد شد و همه آنچه آمریکا امر میکند را میپذیرد و یا فرو خواهد پاشید.
تداوم و تشدید حمایت از عربستان و اسرائیل، مولفه دیگر سیاست خاورمیانهای ترامپ بوده است. ترامپ بعد از انعقاد قرارداد نظامی ۱۱۰ میلیارد دلاری با عربستان سعودی، که به تعبیر خودش باعث ایجاد چندین هزار شغل در آمریکا خواهد شد، تقریباً آزادی عمل کامل به محمد بن سلمان، ولیعهد جوان سعودی در پیگیری ماجراجویهای خود در سیاست خارجی داده است. در واقع، سیاست ترامپ در مورد عربستان سعودی این است که در ازای پرداخت پول و انعقاد قراردادهای سودآور بهنفع آمریکا، هم امنیت و هم آزادی عمل خواهید داشت.
در رابطه با اسرائیل نیز ترامپ نه تنها آزادی عمل به آن داده است، بلکه برخلاف اوباما، رویه حمایت بیقید و شرط در همه زمینهها را در مورد این رژیم در پیش گرفته است. در چنین شرایطی، طبیعی است که هم محمد بن سلمان به بلندپروازیهای قهرمانگرایانه و غیرمنطقی و رفتارهای بیثباتکننده و ویرانگر خود در منطقه ادامه دهد و هم راستهای اسرائیلی با خیال راحت جولان بدهند و برای حفظ و تداوم جایگاه خود در قدرت، به بیثباتی بیشتر در منطقه و امنیتیکردن فزاینده مسائل تمایل پیدا کنند.
به موازات این حمایت از عربستان و اسرائیل، ترامپ و برخی مقامات دولت وی بهویژه جان بولتون، مشاور امنیت ملی، و مایک پمپئو، وزیر امور خارجه، بر برخورد بدون ملاحظه با ایران تأکید دارند. این نوعی عدم توازن را ایجاد میکند که بسیار خطرناک است و میتواند منطقه را به کام یک درگیری گسترده بکشاند. جمهوری اسلامی ایران تا کنون در برابر این رفتار دولت ترامپ، با هدف حفظ ثبات منطقه، که آن را برای منافع خود حیاتی میداند، خویشتنداری کرده است.
اما این هرگز نباید به معنای ضعف تلقی شود. تجربه نشان داده است جمهوری اسلامی ایران بازیگر ماهری در مسائل ژئوپلیتیکی و امنیتی است و نگرش و صبر استراتژیک دارد، ولی فراموشکار نیست (این را احتمالاً کسانی مانند جان بولتون اگر حافظه خوبی داشته باشند، درک میکنند) و به هر اقدامی که ثبات و امنیت ملی آن را به خطر اندازد، در زمان و مکان مقتضی پاسخ قاطع خواهد داد. بنابراین، کسی نباید فکر کند بازی با منافع و امنیت ملی ایران بدون تلافی خواهد ماند.
این همان منطق میهنپرستی، حاکمیت و منافع ملی است که ترامپ همواره تلاش کرده است آن را برای دیگران توضیح دهد. مقامات آمریکایی از یک سو اعلام میکنند که هدفشان تغییر رژیم در ایران نیست و خواهان حتی مذاکره بدون پیششرط با جمهوری اسلامی شدهاند، ولی از سوی دیگر، دائماً از نزدیکبودن فروپاشی ایران تحت تأثیر سیاستها و فشارهای آنها خبر میدهند.
این گفتارها و رفتارهای متناقض تنها بر سوءظن ایرانیها نسبت به نیات آمریکا میافزاید و عزم آنها برای مقاومت و دفاع از منافع و امنیت خود را راسختر میکند. ایران از هزاران سال پیش، جدای از اینکه چه کسی بر آن حکومت کند، قدرتی غیرقابل انکار[۸] در آسیای غربی بوده است و تازهواردان به منطقه، که سابقه حضور آنها به صد سال هم نمیرسد، نمیتوانند این واقعیت ژئوپلیتیکی را نادیده بگیرند. تلاش برای تسلیمکردن یا نابودی چنین قدرتی نیز نتیجهای جز تنش و آشوب بیشتر در مناطق پیرامونی آن نخواهد داشت.
ممکن است برخی اطرافیان ترامپ فکر کنند با فروپاشی ایران، مشکل اصلی منطقه رفع میشود، اما واقعیت این است که پیگیری چنین سناریویی سرآغاز کابوس وحشتناکی خواهد بود که گستره وسیعی از قاره آسیا را بهطور جدی تحت تأثیر قرار خواهد داد و ترکشهای آن نیز کل جهان را متأثر خواهد کرد. در چنین شرایطی است که هشدار یا شاید پیشنهاد حسن روحانی مبنی بر اینکه «صلح با ایران، مادر همه صلحها و جنگ با ایران، مادر همه جنگهاست» را باید کاملاً جدی گرفت؛ البته اگر مقامات کنونی کاخ سفید توانایی درک مسائل راهبردی را داشته باشند.
[۱] America first
[۲] Globalism
[۳] Doctrine of patriotism
[۴] Global governance
[۵] Sovereignty
[۶] Security dilemma
[۷] Magnificent tribute to peace
[۸] Indispensable power