سیاست و علم پیش‌بینی؛ حکومت‌داری و کاوش آینده – معرفی کتاب

این کتاب پژوهشی درباره استفاده از علم پیش‌بینی در تلاقی سیاست و دانشگاه است و تأثیرات سیاست‌گذاری آینده گرا را در زمینه‌های مختلف بازتاب می‌دهد.

این نوشتار بر ریزه‌کاری‌های اصلی و مغالطه‌ها در پیش‌بینی هنگام پیچیدگی، عدم اطمینان و غیرقابل پیش‌بینی بودن متمرکز است. بخش اول کتاب، دیدگاه‌های مختلف آکادمیک و سهم هر یک در سیاست‌گذاری آینده‌گرا را مورد بحث قرار می‌دهد. بخش دوم درباره نقش دانش آینده در تصمیم‌گیری در مورد موضوعات مختلف تجربی مانند آب و هوا، بهداشت، امور مالی، سلاح‌های زیستی و هسته‌ای، جنگ داخلی و جرایم بحث می‌کند. این مقاله تحلیلی بر چگونگی ادغام پیش‌بینی در سیاست عمومی و حاکمیت ارائه کرده و تاثیر ساختارهای حاکمیتی در ایجاد دانش درباره آینده را به بحث می‌گذارد. همکاران نویسنده در فصل‌های کتاب دو بعد تحلیلی «معرفت‌شناسی پیش‌بینی» و «پیامدهای سیاسی و اخلاقی» پیش‌بینی را ادغام می‌کنند. به این ترتیب، محتوای کتاب به درک بهتری از حلقه‌های متقابل و بازخورد پیچیده بین فرآیندهای ایجاد دانش درباره آینده و استفاده از این دانش آینده در سیاست‌های عمومی و حاکمیت کمک می‌کند.

آندریاس ونگر استاد سیاست امنیتی بین المللی و سوئیس و مدیر مرکز مطالعات امنیتی (CSS) در ETH زوریخ، سوئیس است.

اورسولا جاسپر مسئول سیاست در بنیاد بوتنا در سوئیس است. پیش از این او سالها به عنوان محقق ارشد در مرکز مطالعات امنیتی (CSS) در ETH زوریخ، سوئیس کار می‌کرد.

میریام دون کاولتی معاون تحقیقات و تدریس در مرکز مطالعات امنیتی (CSS)، ETH زوریخ، سوئیس است.

این کتاب بسیار مورد علاقه دانشجویان علوم امنیتی، علوم سیاسی، جامعه شناسی، مطالعات فناوری و روابط بین‌الملل خواهد بود.

برای دانلود فایل پی‌دی‌اف کتاب «سیاست و علم پیش‌بینی؛ حکومت‌داری و کاوش آینده»کلیک کنید(رمز فایل riss)

مطالعات امنیت بین‌المللی؛ نظریه و عمل (چاپ دوم)

این نسخه جدید و به روز شده از کتاب «مطالعات امنیت بین‌المللی» با تأکید بسیار بر استفاده از مطالعات موردی برای نشان دادن مباحث نظری، مقدمه‌ای جامع در مورد مطالعات امنیتی در اختیار دانشجویان قرار می‌دهد.
این کتاب علاوه بر ارائه چشم‌اندازهای اصلی نظری، به بررسی طیف وسیعی از موضوعات مهم و بحث برانگیز در پوشش موضوعات امنیتی سنتی و غیر نظامی از جمله گسترش سلاح‌های کشتار جمعی، مداخلات بشردوستانه، امنیت غذایی و امنیت محیطی می‌پردازد. همچنین طیف گسترده‌ای از مطالعات موردی که تجزیه و تحلیل دقیقی از مسائل مهم امنیتی جهانی را ارائه می‌دهد در این نسخه آورده شده است.
این کتاب در ۳۷ بخش با ویژگی‌های آموزشی و پیشنهاد مطالعه بیشتر به ۵ بخش موضوعی تقسیم شده است که عبارتند از:
• مفهومی و نظری
• امنیت نظامی
• امنیت غیرنظامی
• نهادها و امنیت
• مطالعات موردی
بروزرسانی‌های چاپ دوم شامل:
• فصل‌های جدید در مورد امنیت سایبری و ناامنی جامعه دگرباشان
• اصلاحات اساسی در فصل‌های قبلی برای تجزیه و تحلیل تحولات مهم سیاسی بین‌المللی از جمله ریاست جمهوری ترامپ، برگزیت، بن‌بست هسته‌ای کره شمالی، جنگ داخلی سوریه، جنگ داخلی یمن، بحران مهاجرت مدیترانه‌ای، دیپلماسی تغییر اقلیم و اهداف توسعه پایدار.
می‌باشد. این کتاب درسی برای کلیه دانشجویان مطالعات امنیتی ضروری و برای دانشجویان در مطالعات بحران امنیتی، امنیت انسانی، مطالعات صلح و درگیری، سیاست خارجی و روابط بین‌الملل موکدا توصیه می‌شود.
نویسندگان این کتاب:
 پیتر هوف دانشیار روابط بین‌الملل در دانشگاه میدلکس انگلستان.
 اندرو موران دانشیار و رئیس بخش سیاست و روابط بین‌الملل در دانشگاه متروپولیتن لندن.
 بروس پیل بیام مدرس ارشد سیاست و روابط بین‌الملل در دانشگاه متروپولیتن لندن.
 وندی استوکس مدرس ارشد سیاست و روابط بین‌الملل در دانشگاه متروپولیتن لندن.

مطالعه کتاب «مطالعات امنیت بین‌المللی» که از تازه‌ترین کتابهای عرضه شده در سال ۲۰۲۰ می‌باشد به همه پژوهشگران و علاقه‌مندان توصیه می‌شود.

برای دانلود فایل پی‌دی‌اف کتاب «مطالعات امنیت بین‌المللی»کلیک کنید(رمز فایل riss)

عصر پساکرونا عصر دولت‌های کارآمد

همزمان با برآمدن بحران کرونا این سوال ذهن بسیاری از تحلیل‌گران را به خود مشغول داشت که کدام یک از نظام‌های سیاسی تقابل موفقیت‌آمیزتری با این بحران داشته است. در پاسخ به این سوال، برخورد چین به عنوان الگوی نظام‌های اقتدارگرا و برخورد آمریکا و قدرت‌های اروپایی به عنوان الگوی نظام‌های دموکراتیک در چارچوب دو الگوی رقیب در بطن ارزیابی و مقایسه نظریه‌پردازان قرار گرفت. از یک سو، گروهی از تحلیل‌گران و نظریه‌پردازان کنترل سریع این ویروس در چین با جمعیتی نزدیک به یک و نیم میلیارد و شیوع افسارگسیخته و پرتلفات آن در دموکراسی‌های غربی را دال بر برتری الگوی نظام‌های اقتدارگرا بر نظام‌های دموکراتیک در جهان کنونی تفسیر کردند و از سوی مقابل، گروه دیگری از تحلیل‌گران شفافیت دموکراسی‌ها و پنهان‌کاری و دستکاری آمار و داده‌ها از سوی نظام‌های اقتدارگرا را عامل سوء برداشت در مورد برتری الگوی نظام‌های اقتدارگرا بر نظام‌های دموکراتیک دانسته و بر این باورند که در بلندمدت باز هم این دموکراسی‌ها هستند که از این آزمون سربلند بیرون خواهند آمد.

با این همه با گذشت چند ماه از شروع پاندمی کرونا، تقریبا روشن شده است که این دوگانه‌سازی‌ها امری کاذب است. بحران کرونا بتدریج نشان داده است که این اقتدارگرا یا دموکراتیک‌بودن یک نظام سیاسی نیست که تعیین‌کننده موفقیت یا عدم موفقیت آن در مواجهه با این بحران است. در واقع، اینگونه نبوده که نظام‌های اقتدارگرا جملگی موفق و نظام‌های دموکراتیک جملگی ناموفق عمل کرده‌اند یا به عکس. چه اینکه در میان دایره هر دوی این الگوهای حکمرانی، دولت‌های مختلف عملکرد متفاوتی داشته‌اند و در هر دوی این الگوها هم دولت‌هایی یافت می‌شود که موفق عمل کرده‌اند و هم دولت‌هایی وجود دارد که ناموفق بوده‌اند. در همین راستا، بررسی‌ها نشان می‌دهد که دولت‌های موفق – فارغ از نوع نظام سیاسی‌شان- به طور نسبی از سه ویژگی زیر برخوردار بوده‌اند:

۱- کارآمدی: با کمی تامل می‌توان دریافت که بحران کرونا در حال آموختن یک نکته بسیار کلیدی است: ورای اینکه یک نظام سیاسی اقتدارگرا باشد یا دموکراتیک، اگر “کارآمد” نباشد در جهان پساکرونا جایی در میان دولت‌های قدرتمند و موفق نخواهد داشت. در واقع در جهانی با بحران‌های کارکردی متعدد، از این پس این “کارآمدی” است که برای نظام‌های سیاسی – فارغ از اینکه دموکراتیک باشند یا اقتدارگرا- مشروعیت‌ساز، امنیت‌آفرین و قدرت‌زا خواهد بود. اهمیت این موضوع در مورد دموکراسی‌هایی که تا پیش از این سرآمد کارآمدی و توسعه‌یافتگی به شمار می‌آمدند بیشتر خود را نمایان ساخته و بیشتر آموزنده است. آلمان، انگلیس، فرانسه، اسپانیا و ایتالیا پنج قدرت برتر اروپایی هستند. بررسی سه بحران رکود اقتصادی ۲۰۰۸، بحران پناهجویی و بحران کرونا نشان می‌دهد که با وجود ویژگی دموکراتیک مشترک میان این پنج قدرت، این تنها آلمانی‌ها هستند که در مواجهه با هر سه این بحران‌ها موفق عمل کرده‌اند. در جریان این بحران‌ها انگلیس با صخره برگزیت، فرانسه با صخره جنبش اعتراضی جلیقه زردها و اسپانیا و ایتالیا با امواج متلاطم بی‌ثباتی و تغییر مداوم دولت‌ها مواجه شده‌اند؛ موضوعی که در این کشورها نهایتا به تعداد بالای مبتلا و تلفات پرشمار کرونا ختم شد.

پسا کرونا

۲- اعتماد سیاسی: اگرچه شاخص‌هایی چون حاکمیت قانون، برخورداری از منابع، اقتصاد پویا، سرمایه اجتماعی و نیروی انسانی آموزش‌دیده، گردش نخبگان، سازماندهی مناسب و برنامه‌ریزی صحیح و حساسیت بالای سیستم به فساد از مولفه‌های اساسی کارآمدی به شمار  می‌روند اما در این بین یک عامل اساسی در حکم چرخ‌دنده‌های یک سیستم کارآمد عمل می‌کند و آن هم اعتماد سیاسی است. در واقع همانطور که فوکویاما بدرستی اشاره می‌کند در اینجا نیز نه نوع رژیم بلکه ظرفیت دولت‌ها در جلب اعتماد عمومی و جذب مشارکت اجتماعی و به طور کلی میزان اعتماد به دولت و دستگاه اجرایی است که عاملی تعیین‌کننده در مقابله با بحران به شمار می‌رود. بنابراین، چه یک نظام سیاسی اقتدارگرا باشد و چه دموکراتیک اگر مردم به دولتمردان اعتماد نداشته و در مواقع بحرانی با سیاست‌ها و تصمیم‌گیری‌های آنها همدلی و همراهی نشان ندهند، احتمال مواجهه موفقیت‌آمیز و کم‌هزینه به‌شدت پایین می‌آید.

۳- تاب‌آوری و ترمیم‌پذیری: مفهوم ترمیم‌پذیری[۱] برای اولین بار در مطالعات زیست‌محیطی به معنای توانایی سیستم‌های اکولوژیکی برای بازگشت به تعادل مورد استفاده قرار گرفت. پس از زیست‌شناسی این مفهوم به روانشناسی، اقتصاد سیاسی، فاجعه و پاسخ بحران، توسعه و صلح‌سازی نیز راه یافته است. در همه شاخه‌های مطالعاتی فوق، ترمیم‌پذیری و تاب‌آوری به‌نوعی به “توانایی مقاومت و بازسازی یک سیستم در مواقع بحرانی و خطر” تعبیر شده است. در یک تعریف عام دیگر، ترمیم‌پذیری توانایی یک فرد، یک خانواده، یک جامعه، یک کشور یا یک منطقه برای مقاومت و انطباق سریع با فشارها و شوک‌های مختلف نظیر خشونت، جنگ، خشک‌سالی، امراض مسری و همه‌گیر و سایر بلایای طبیعی است. در این چارچوب، ترمیم‌پذیری نه‌تنها نشان‌دهندۀ توانایی مقاومت سیستم‌های مختلف (اکولوژیکی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و …) در برابر شوک‌هاست، بلکه ظرفیت سازگاری و نوسازی را نیز برای این سیستم‌ها فراهم می‌کند. بنابراین این مفهوم در ذات خود واکنشی به شرایط بحرانی و مخاطره‌آمیز است.

همزمان با گسترش تهدیدها و فزونی بحران‌های مختلف در دهه‌های اخیر، این مفهوم کاربرد بیشتری در حوزه سیاسی پیدا کرده و توجه کارگزاران سیاسی را به خود جلب کرده است. در حوزه سیاسی ترمیم‌پذیری را می‌توان به‌عنوان “ظرفیت داخلی جوامع برای مقابله با بحران‌ها، با تأکید بر توسعه سازمانی و ظرفیت‌ها و توانایی‌های داخلی به‌جای ارائه کمک‌ها، منابع و راه‌حل‌های سیاسی خارجی” تعریف کرد. در این چارچوب، هر چه یک سیستم سیاسی بتواند در پاسخ به یک بحران سریع‌تر خود را با شرایط جدید سازگار کند، ضعف‌ها و کاستی‌های خود را ترمیم و جبران کند و از ظرفیت‌ها و توان خود برای مقابله با بحران استفاده بهینه‌ای نماید، مواجهه موفقیت‌آمیزتری با بحران خواهد داشت.   

در یک جمع‌بندی کلی باید گفت از موارد استثنایی که بگذریم، بحران کرونا نشان داده است که برای مواجهه موفقیت‌آمیز دولت‌ها با بحران‌های کارکردیِ جهان به‌شدت مرتبط، رقابتی و پیچیده امروز، فارغ از اینکه نوع نظام سیاسی آنها چیست، این سه ویژگی بسیار مهمِ “کارآمدی؛ اعتماد سیاسی؛ و تاب‌آوری و ترمیم‌پذیری” یک سیستم سیاسی است که میزان موفقیت آن را در برابر بحران‌ها تعیین می‌کند. این سه مولفه ارتباط وثیق و عمیقی با یکدیگر دارند و تقویت‌کننده همدیگرند و دستیابی به یکی بدون دیگری امکان‌پذیر نیست. مهم نیست که این سه مولفه از چه مسیری بدست می‌آیند، آنچه مهم است این نکته کلیدی است که وجود این سه مولفه برای موفقیت دولتها در برابر بحران‌ها نه یک انتخاب بلکه یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر در جهان امروزی است. گاهی ممکن همچون نظام‌های دموکرات، کارآمدی و ترمیم‌پذیری از مسیر تکیه بر اعتماد سیاسی و مشارکت اجتماعی به‌دست آید و یا به عکس همچون دولت‌های اقتدارگرا از مسیر کارآمدی و توانایی ترمیم‌پذیری سریع به‌ دنبال جلب اعتماد سیاسی و مشارکت اجتماعی برآمد. در این بین آنچه در شرایط بحرانی درجه نخست اهمیت قرار دارد و تضمین‌کننده موفقیت سریع و کم هزینه دولتهاست، چگونگی حصول آنها نیست بلکه ضرورت وجود آنها است.

یاسر نورعلی‌وند / عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی  


[۱] .Resilience

کرونا و پیامدهای آن برای آمریکا و جهان

در طی ماه‌های اخیر، وضعیت اضطراری در کشورهای مختلفی نظیر چین، ایران و آمریکا اعلام شده است و عموم کشورها در حال دست و پنجه نرم کردن با ویروس کرونا هستند. این ویروس روال معمول کشورها را به­‌هم ریخته است و تبدیل به اولویت اصلی تهدیدات و اقدامات امنیتی این کشورها شده است.

جهان پیشتر نیز مواردی مشابه کرونا را تجربه کرده است؛ به عنوان مثال، طاعون بزرگ در سال‌های ۱۳۴۶-۱۳۵۱ که منجر به کشته‌شدن ۷۵ تا ۲۰۰ میلیون از مردم جهان و ۳۰ تا ۶۰ درصد اروپاییان شد. پس از جنگ جهانی اول نیز آنفولانزا همه‌­گیر شد و در حدود یک سوم مردم جهان را مبتلا کرد. موارد دیگری نظیر سارس و مرس هم در دهه اخیر شیوع پیدا کردند که البته همانند موارد اول همه­‌گیر نشدند.

در نوشتار ذیل، تلاش می­‌شود تا به تاثیر ویروس کرونا بر آمریکا و برخی تاثیرات جهانی شیوع آن، اشاره شود.

کرونا در آمریکا

اولین مورد تأییدشده از همه‌گیری ویروس کرونا درآمریکا در ۲۱ ژانویه سال ۲۰۲۰ اعلام شد. در تاریخ ۲۵ فوریه، مقامات بهداشتی آمریکا از جمله مرکز کنترل و پیشگیری بیماری گزارش دادند که آنها انتظار همه‌گیری ویروس را در این کشور دارند و از مقامات درخواست کردند تا از تجمعات جلوگیری کنند. این مرکز در ۲ مارس، انتشار تعداد آزمایش‌های انجام شده را متوقف کرد.

اما این موضوع، ترامپ را که پیشتر این ویروس را برای امریکا تهدیدی جدی تلقی نمی­‌کرد، مجبور به تغییر موضع کرد و اعلام وضعیت جنگی کرد. با این حال، مشی سیاسی ترامپ و بی‌اعتنایی وی به بسیاری از قواعد سیاسی و بین‌المللی کار مبارزه با این ویروس را برای ایالات متحده دشوار کرده است. از جمله این قواعد می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. ترامپ مخالف سازمان‌های بین المللی و بی‌اعتماد به آنها است و حتی در برخی موارد کمک­‌های آمریکا به آنها را کاهش داده است؛ این ویژگی او منجر به تضعیف این سازمان‌­ها و کاهش توان اقدام مشترک در سطح جهان شده است. از این قبیل اقدامات می­‌توان به سازمان بهداشت جهانی و همچنین سازمان ملل متحد را نام برد؛
  2. سیاست­مداران پوپولیستی نظیر ترامپ، به بدنه علمی و زیرساخت­‌های تحقیقاتی و نظرات کارشناسان بی‌­اعتمادند و بودجه آنها را نیز کاهش می­‌دهند؛
  3. ترامپ در سال ۲۰۱۸، بخش دفاع بیولوژیک و امنیت و سلامت جهانی شورای امنیت ملی آمریکا را تعطیل کرد و بولتون، رئیس آن (تیموتی زیمر) را اخراج کرد [۱][۲]؛
  4. ترامپ توان سازمان‌های آمریکا را برای پاسخ به چنین مواردی در سطح جهان و همچنین تاثیرگذاری بین‌المللی کاهش داد. به عنوان مثال او بودجه و نیروهای وزارت خارجه، USAID و آژانس مدیریت اضطرار فدرال را کاهش داد؛
  5. نادیده‌گرفتن بحران کرونا توسط ترامپ در ابتدای ورود به آمریکا و عدم اطلاع­‌رسانی عمومی به‌موقع؛
  6. و نهایتا اعمال تحریم­‌ها علیه کشورهایی نظیر ایران که توان مقابله با کرونا در آن کشورها را کاهش داده است.

پیامدها برای آمریکا و جهان

شیوع کرونا و اقداماتی که در بالا ذکر شدند، باعث تشدید بحران کرونا در سطح جهان و در داخل آمریکا شد و تاثیراتی در سطح جهان و در داخل آمریکا ایجاد کرده است که عبارتند از:

  1. افت سهام شرکت‌های آمریکایی نظیر JPMorgan، Boeing Royal Carribean ، Starbucks و شرکت‌های حمل و نقل نظیر کشتیرانی و هواپیمایی؛
  2. سقوط ۱۰ هزار واحدی داوجونز و S&P معادل ۳۲ درصد؛
  3. کاهش کمی میزان تولیدات وابسته به چین و عدم تناسب در زنجیره تولید نظیر آیفون و کامپیوترها؛
  4. تضعیف جهانی‌­شدن نولیبرال و تقویت ملی­‌گرایی­‌های پوپولیستی که در اوایل ۲۰۰۰ آغاز گردید؛
  5. تقویت نقش و مفهوم دولت قدرتمند و افزایش مداخله آن در اقتصاد؛
  6. استفاده از دستورالعمل دوران رکود بزرگ (خصوصا در آمریکا)؛
  7. افزایش حس تنهایی و انزوا در اثر قرنطینه در بین مردم که اثری معادل ۱۵ سیگار در روز را برای سلامتی دارد؛ همچنین فقدان روابط اجتماعی عامل ۲۶ درصداز  مرگ و میرهاست؛
  8. قدرت‌گرفتن چین به عنوان یک رهبر با ارائه مدل مبارزه با کرونای خود به عنوان یک الگو و همچنین ارسال کمک‌های بشردوستانه؛ ( آمریکا دچار ضعف حکمرانی در داخل، ناتوانی در هماهنگ­‌سازی و اقدام مشترک جهانی و ناتوانی در تامین کالاهای ضروری حتی برای خود است)
  9. تقویت مفهوم “ما” و “دیگری” در سرتاسر جهان و حتی میان جوامع محلی در داخل کشورها؛ (نمونه‌­های آن را می‌توان در ممانعت از ورود مردم سایر شهرها توسط مردم بومی مشاهده کرد)
  10. کاهش نقش سیاسیون در امور تصمیم‌­گیری کشورها و تقویت نخبگان و خصوصا پزشکان؛ (در این راستا دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی جلودار در تعطیلی، آموزش آنلاین، مشاوره در سیاستگذاری عمومی و تحقیقات بر روی کروناهستند)
  11. تقویت جایگاه اهمیت تکنولوژی و عصر اطلاعات و زیرساخت­‌های سایبر، رسانه اجتماعی و مسائل مبتنی بر سایبر مانند کار از راده دور، آموزش از راه دور و … و کاهش قوانین مرتبط با ابزارها و نرم‌افزارهای آنلاین؛
  12. اهمیت‌یافتن وضعیت سلامتی و بهداشتی عموم مردم و تسهیل قوانین مرتبط با آن؛
  13. کاهش قیمت نفت و تاثیر آن بر رفاه مردم برخی کشورها (خصوصا در خاورمیانه) از یک­سو و همچنین تلاش کشورهای فرصت‌­طلبی چون آمریکا در تکمیل ذخایر خود و پیش‌­خرید آن­ها؛
  14. تقویت جایگاه علوم پوزیتیویستی و آزمایشگاهی؛
  15. بروز احتمال یک رکود اقتصادی و بحران مالی دیگر در صورت استمرار کرونا و فاصله‌­گذاری اجتماعی؛
  16. تقویت قدرت دولت فدرال در آمریکا و بهبود محبوبیت ترامپ در افکار عمومی[۳]؛
  17. و نهایتا افزایش خرید محصولات سلامت محور و مواد غذایی نظیر کنسروها و … در راستای آمادگی برای قرنطینه از سوی مردم کشورها[۴].

در این راستا، واکنش ریاست جمهوری آمریکا نسبت به کرونا، چینی‌­خواندن آن و بیان جملات نژادپرستانه بود. به عبارت دیگر ترامپ تلاش کرد تا به پیروی از اسلافش (جانسون؛ اعلام جنگ علیه فقر، نیکسون؛ اعلام جنگ علیه مواد و بوش اعلام جنگ علیه تروریسم نمود)، خود را نیز در وضعیت جنگ علیه کرونا نشان دهد. او همچنین تلاش کرد تا با نسبت‌دادن این ویروس به دولت چین و دشمن­‌سازی، به‌نوعی خود را در مبارزه با چین و با محوریت کرونا نشان داده و از این طریق، مردم را نسبت به حمایت از خود سوق داده و تصویر خود را در اذهان عمومی بهبود بخشد. هم اکنون نیز ترامپ تلاش کرده است تا سیاست­‌های پیشین خود نظیر سیاست­‌های مهاجرتی، ساخت دیوار جنوبی و … و کلیه تلاش‌­های ملی­‌گرایانه و نوانزواگرایانه‌­اش را در راستای منافع ملی نشان دهد و از طرف دیگر در حال ساده‌­سازی برخی قوانین بهداشتی و سایبری است. دولت آمریکا همچنین بسته‌­هایی را نیز در راستای حمایت از مردم و مشاغل تصویب کرده است.

نتیجه­‌گیری

در نهایت می­‌توان گفت که ویروس کرونا در واقع کاتالیزور فرآیندی است که از مدت‌ها پیش شروع شده است و آن چیزی نیست جز تضعیف جهانی­‌شدن و در بهترین حالت می­‌توان گفت که فرآیند چند منطقه­‌ای­‌شدن و شکل­‌گیری جهانی متشکل از چند منطقه تنها حالت محتمل در آینده است. آنچه که کرونا ثابت کرد آن است که در مواقع ضروری، همه کشورهای به دنبال منافع ملی و تامین امنیت شهروندان خود هستند و حتی در اتحادیه اروپا نیز، علنا تلاشی جدی در راستای کمک به کشورهای ایتالیا و اسپانیا صورت نگرفت. اقداماتی که می‌­توان در امیدوارانه‌­ترین حالت از دولت‌های جهان انتظار داشت نیز شامل کاهش تعرفه و از میان بردن موانع تولید، صادرات و واردات محصولات پزشکی هستند. همچنین باید تحریم‌های پزشکی و دارویی وضع شده بر کشورهایی نظیر ایران، کره شمالی و ونزوئلا نیز تعلیق گردند.

طه اکرمی / دکتری مطالعات آمریکا


[۱] به علت تصمیمات ترامپ در رابطه با بودجه، صرفا ۸ لابراتوار از ۱۰۰ لابراتوار موجود در آمریکا، امکان تست برای کرونا را دارند.

[۲] در سال ۲۰۱۹، بودجه دفاعی آمریکا ۷۳۸ میلیارد دلار بود و تمرکز آن بر توسعه توانمندی‌ها برای مبارزه با قدرت‌های بزرگ قرار داشت. در همین سال، شاهد هستیم که کمتر از یک صدم بودجه (۶٫۵ میلیارد دلار) بابت مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری‌ها در نظر گرفته شده است.

[۳] یکی از علل تندترشدن انتقادات نسبت به ترامپ در همین راستاست؛ رقبای ترامپ و خصوصا دموکرات‌ها نسبت به افزایش محبوبیت ترامپ پس از کرونا و تاثیر آن در انتخابات، نگران‌­اند.

[۴] در کشورهایی نظیر آمریکا شاهد این موضوع هستیم که مردم بابت تهیه مواد غذایی نظیر آب، دستمال توالت و … به جان یکدیگر افتاده­‌اند و لذا شاهد افول اخلاقیات بودیم.

فضایی

بازگشت به رقابت‏‌های آغازین عصر فضا و امنیت ملی ایران

در کشاکش تنش‏‌هایی که احتمال رویارویی ایالات متحده و روسیه را در پشت صحنه تراژدی‏‌های حال حاضر خاورمیانه افزایش داده است، ایالات متحده رقیب دیرینه خود در عرصه فعالیت‏‌های فضایی را در کنار چین، کره شمالی، سوریه، سودان و ایران در لیست سیاه عدم همکاری در زمینه پرتاب‏‌های فضایی قرار داده است.

اتخاذ چنین سیاستی، بیش از هر چیز در تداوم فرمان تشکیل ارتش فضایی به‏‌عنوان یکی از یگان‏های نیروی مسلح این کشور قرار می‌‏گیرد که توسط دونالد ترامپ رئیس ‏جمهور وقت در فوریه سال ۲۰۱۸ به امضا درآمده است و واکنشی جدی به تهدیدات برآمده از فضای ماورای جو و دفاع از منافع ملی ایالات متحده محسوب می‌‏شود، در این میان روسیه نیز که به نقش‌‏آفرینی پویا در خاورمیانه به‏‌ویژه در حمایت از ایران در مقابل بدعهدی‌‏های برجام و تحریم‏‌های ایالات متحده تبدیل شده است، در ماه‌‏های اخیر توسعه نیروی هوافضای این کشور را از جمله اولویت‏‌های نظامی خود معرفی کرده است و در این مدت موفقیت‏‌هایی نظیر پرتاب راکت ماهوراه‌‏بر سایوز ۲ روسی و موشک فضایی” پروتن-ام” حامل تلسکوب فضایی” اسپکتر- ار.گ” را به ثبت رسانده است.

چنین تلاش‏‌هایی برای کسب برتری و عدم همکاری در نوع خود نقلی دیگر از روایت رویارویی دو قدرت نام‌‏آشنای جنگ سرد و رقابت‏‌های آغازین عصر فضا است، در حالی‏که در عصر حاضر بازیگران متعددی به عرصه فعالیت‏‌های فضایی پیوستند. در این میان با توجه به آن‏که برخی نظیر ایران از یک سو نخستین گام‏‌های فضایی خود را با همراهی و همکاری روسیه برداشته است، و از سویی دیگر آمریکا فعالیت‏‌های فضایی آن را تهدید خوانده است، نوشتار حاضر به این پرسش پاسخ می‏‌دهد که شدت‌یافتن تنش‏‌ها بین این دو قدرت چه تأثیری بر امنیت ملی ایران دارد؟

فضای ماورای جو عرصه رویارویی روسیه و ایالات متحده

از عصر فضا تاکنون نتایج و دست‏آوردهای حاصل از فعالیت در فضای ماورای جو به‌‏ویژه در بعد نظامی آن، ترغیب‌کننده‏‌ی گسترش فعالیت در این عرصه و فراهم‌کننده‏‌ی فرصتی برای کسب قدرت و پیشی‌گرفتن بر رقبا است. رویارویی ایالات متحده و روسیه در فضای ماورای جو همواره بازتاب رقابت قدرت‏های بزرگ در چارچوب تعریف شده مرشایمر است، در جایی که وی معتقد است گرچه شدت رقابت میان قدرت‏های بزرگ کم و زیاد می‏‌شود، اما آن‏چه که آن‏ها را به رقابت بر سر کسب قدرت دعوت می‏‌کند هراسی است که از یک‏دیگر دارند، هراسی که سیاست‏گذاران فضایی ایالات متحده را برآن داشته است تا در سال ۲۰۱۹، با دورشدن از رقابتی که نخستین‏ بار پرتاب اسپوتنیک در ۱۹۵۷ به کالبد آن جان بخشید و با گذشت چندین دهه مسیرهای همکاری با رقیب خود را مسدود کنند.

ایالات متحده در مقام قدرت‏ بزرگی که همواره خواهان یکه‏‌تازی و کسب هژمونی در نظام بین‏‌الملل است مدت‏هاست حاکم‌شدن بر زمین از طریق سلطه بر فضا را در پیش گرفته است و اقدام آن در جهت تشکیل نیروی فضایی این کشور که به منظور مقابله با فعالیت‌‏های فضایی نظامی رقبای ایالات متحده در این عرصه صورت گرفته است گامی در جهت دنبال‌کردن بالاترین هدف برای هر دولت از نقطه نظر نئورئالیست‏‌ها به‏‌شمار می‌‏رود تا سهم خود از قدرت جهانی را در جهت زوال دیگر دولت‌‏ها به حداکثر برساند.

روسیه نیز در پیمودن مسیر مشابهی در لحن هشدارآمیز خود نسبت به واشنگتن و با تأکید بر عدم تکرار اشتباهات گذشته، روی آوردن به چنین اقداماتی را دعوتی برای رویارویی جدی‏تر در فضا دانسته است، به‏‌گونه‏‌ای که می‏‌تواند توأمان با مخاطرات قابل توجه‏‌تری نسبت به مسابقه تسلیحات هسته‏‌ای باشد، اما این پیشتاز فضایی در راستای تأمین امنیت و کسب منافع ملی، خود نیز اخیراً با تأکید بر توسعه نیروی هوافضای این کشور آن را از جمله اولویت‏‌های نظامی خود معرفی کرده است. در تکمیل بررسی آن‏چه که به‏نوعی رقابت دائمی دو قدرت فضایی تعریف می‏‌شود می‌‏توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • برترین ابزار در شناخت مسیر برگزیده قدرت‏ها برای فعالیت در فضای ماورای جو مرور استراتژی‏‌های فضایی آن‏هاست. مرور سیاست‏‌های اتخاذ شده توسط ایالات متحده از زمان ریاست جمهوری بوش تاکنون افزایش چشم‏گیر وابستگی‏ امنیت ملی این کشور به فضای ماورای را نشان می‏‌دهد اهداف ذکر شده و اصول سیاست فضایی ملی این کشور در سال ۲۰۰۶ نشان می‏‌دهند ایالات متحده که روزی پیش‏گام استفاده صلح‌‏آمیز از فضای ماورای جو محسوب می‏شد، با ایجاد محدودیت بر سر راه دیگر کشورها بزرگ‏ترین حامی تداوم رقابت‏‌های فضایی است. روسیه احیای سیاست فضایی را هم‏گام با احیای قدرت پیشین خود پیش می‏‏‌برد و تأکید بر کنترل تسلیحات متکی بر همکاری دارد، در این زمینه سند تدبیر سیاست خارجی این کشور که در سال ۲۰۱۶ منتشر شده است به خوبی نشان می‌‏دهد روسیه هم‏چنان که تقویت امنیت بین‏‌الملل، تداوم تلاش برای منع رقابت تسلیحاتی در فضا و ارسال تسلیحات توسط دیگر کشورها، دست‏یابی به توافقات بین‏‌المللی در این حوزه و کنترل ظرفیت‏های هسته‏‌ای را مطرح کرده است، در مقابل هرگونه کاربرد و یا حتی تهدید از جانب سلاح‏‌های کشتار جمعی و تسلیحات اتمی، حق استفاده از تسلیحات را برای خود قائل شده است که تأکیدی بر آمادگی برای هرگونه جنگی حتی در فضای ماورای جو از سوی این قدرت و تهدیدی جدی برای هم‌‏بازی‏‌های آن است. بنابراین می‌‏توان چنین بیان کرد که روسیه با تدوین این سند در واکنش به تأثیرات احتمالی تشکیل نیروی فضایی ایالات متحده به‏‌نوعی پیش‌‏دستی کرده و موضع خود را مورد تأکید قرار داده است.
  • اما فعالیت‏های فضایی دو قدرت نیز در نقش مکمل سیاست‏‌های فضایی آن‏ها قرار می‏‌گیرد. برنامه‏‏‌های فضایی نظامی تدوین شده روسیه برای سال ۲۰۳۰ تا ۲۰۶۰ این کشور پس از تقویت تجهیزات زمینی، دریایی، هوایی و شرکت در رزمایش‏‏‌های مشترک نظامی با مصر و چین جهت بررسی دفاع ضد‏موشکی و جنگ الکترونیک، نشان‌دهنده تلاش روسیه برای تقویت بعد چهارم قدرت است. اما رونمایی از موشک قاره‌‏پیمای سارمات روسی که مخرب‌‏ترین موشک هسته‏‌ای جهان معرفی شده است بیش‏تر عزم راسخ روسیه را برای تحکیم موقعیت خود و قابلیت‌‏های آن در اجرای برنامه‏‌های فضایی نظامی منعکس کرد. از طرفی دیگر ایالات متحده که خواستار تقویت قدرت نظامی و هسته‏‌ای و بهره‏‌برداری از فناوری‏‌های نظامی تا سال ۲۰۶۰ شده است ماهواره‏‌هایی نظیر ان- آر- ال۳۷ [۱] با قابلیت‏‏‌های جاسوسی و نظامی را به عنوان آخرین نتایج در کارنامه پرتاب‏‌های خود به ثبت رسانده است.
  • گذشته از سیاست‏‌ها و فعالیت‏هایی ذکر شده که در نوع خود افزایش تخاصمات بین دو قدرت را به نمایش می‏‌گذارند هر دو رقبای جدید‏تری نظیر چین را دارند که نبایستی در محاسبات خود از قابلیت‏‌های نظامی و سیاست‌‏های آن غفلت کنند. افزون بر این شماری از بازیگران تازه‏‌وارد به عرصه فعالیت‏‌های فضایی نظیر ایران مورد توجه هستند که در حال حاضر از حمایت‏‌های سیاسی روسیه در زمین، دریا و هوا و در پی وقایعی مانند آن‏چه که با سقوط پهباد ایالات متحده و اخلال در ناوگان نفت‏کش‌‏های ایران به وقوع پیوست برخوردار است و هم‏چنان که فعالیت‏های فضایی آن از سوی ایالات متحده به عنوان تهدید برشمرده می‌‏شود، پیش‏تر نخستین گام‌‏های فضایی را در تقویت قدرت ملی خود با همراهی روسیه برداشته است و بررسی فعالیت‏های فضایی آن در چارچوب همکاری‏‌ها و مخالفت‌‏ها در این نوشتار یک ضرورت است.

فعالیت‌‏های فضایی ایران در بستر تعامل و تقابل

در سال ۲۰۰۹ ایران با پرتاب نخستین ماهواره ساخت خود با نام امید خواسته مبتنی بر حضور فعال‏‌تر در عرصه فعالیت‌‏های فضایی را به جهانیان اعلام کرد، درحالی‏که پیش‏تر در مقابل نگاه بدبینانه غرب فعالیت‏‌های نخستین خود با نام صلح و امنیت ‏بین‌‏الملل را با همکاری پیش‏گام صنعت فضایی یعنی روسیه در پیش گرفت، در چارچوب چنین تعاملات و تقابلی می‌‏توان فعالیت‌‏های فضایی ایران را به موارد زیر خلاصه کرد:

  • بعد از پرتاب ماهواره مصباح که در سال ۱۹۹۷ صورت گرفت، تأمل‌برانگیزترین نمونه‏‌ی این همکاری‏‌ها به‏‌ویژه در نگاه غرب مربوط به پرتاب سینا-۱ است. از نظر تحلیل‏گران غربی فناوری‏‌های به کار رفته در این نوع ماهواره از قابلیت پرتاب موشک بالستیک برخوردار بودند، و بر همین مبنا ایران را بهره‏‌مند از قابلیت‏‌هایی می‌‏دانستند که ارتقای سیستم موشک شهاب-۳ و دست‏یابی به نمونه‏‌ی نوینی از آن یعنی شهاب-۴ را برای این قدرت نوظهور فضایی به‏‌همراه داشت. اما این قبیل همکاری‏‌های مشترک بیش از همه با مخالفت ایالات متحده همراه بود چرا که روسیه نیز در گذشته پرتاب ماهواره‏‌های کوچک مشابهی را از پایگاه‏‌های نظامی خود تجربه کرده بود. با این وجود موفقیت در پروژه مذکور بستری برای همکاری‏‌های بیش‏تر بین دو کشور را فراهم کرد و چندین بیانیه عمومی از سوی دو کشور مانند توافق ایران و روسیه برای تولید ماهواره‌‏ی پارس (سینا-۲) به تصویب رسید.
  • در تداوم همکاری‏‌های فضایی در اواسط سال ۲۰۰۶ سیستم ماهواره مصباح و زهره نیز جهت توسعه فناوری‏‌های فضایی و پرتاب ارتقا یافت. در حالی‏که ایران اهداف غیرنظامی برای ارتقای این سیستم تعریف کرده بود، برخی با ارائه تعبیری متفاوت از این مقصود، متخصصین ایرانی را متمایل به دست‏یابی بر سیستم هشدار سریع برای مقابله با حملات احتمالی اسرائیل دانستند، که ممکن بود مقصدهای نظامی و هسته‏‌ای ایران را مورد هدف قرار دهد، هم‏چنین ماهواره زهره را نیز توسعه سلاح‌‏های ضدماهواره برشمردند.
  • در تداوم مخالفت‏‌ها با فعالیت‌‏های فضایی ایران در حدفاصل سال‏‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸ حضور بیش از سی‏ هزار متخصص روس در همکاری مشترک با ایران دلیل توسعه فناوری‏‌هایی کاربرد دوگانه برشمرده شد. گرچه در همین دوران مدیر مرکز مطالعات ایرانیان مدرن در روسیه در حالی که ایرانیان را مستعد فرستادن انسان به فضا دانست، هم‏چنان تأکید بر تعهد کشور خود نسبت به تداوم همکاری‏‌های فضایی با ایرانیان داشت.
  • فعالیت مستقل ایران پس از سال ۲۰۰۸، دورشدن از هم‏پیمان فضایی خود و نگرانی امنیتی آن از فعالیت‌‏های فضایی ایران را به دنبال داشت. در این دوران برخی متخصصین نظامی و علمی فضایی روسیه پرتاب‏‌های فضایی ایران را نشانی از حرکت رو به جلوی آن جهت افزایش قابلیت پرتاب‏گرها با قدرت بیش‏تر می‏‌دانستند، برخی دیگر از مقامات رسمی این کشور نگران قابلیت‏‌های ایران برای کاربرد فناوری‏‌های موشکی بودند. در سال ۲۰۰۹ نیز روسیه نسبت به همراهی ایران برای توسعه ماهواره ارتباطات از راه دور زهره تمایلی از خود نشان نداد، و میخائیل مارگلو که ریاست کمیته شورای روسیه در امور بین‏‌الملل را عهده‌‏دار بود، بر عدم وجود دلیلی برای تقویت این باور تأکید داشت که برنامه‏‌های فضایی ایران یک تهدید جهانی باشد.

در تکمیل واکنشی که مقامات روس نسبت به نگران‌کننده نبودن فعالیت‏‌های فضایی ایران برای عرصه بین‏‌الملل داشتند، مدعی شدند پرتاب ماهواره‏‌ها با کاربرد دوگانه از سوی ایران، انگیزه‌‏ی ایالات متحده برای توسعه و به کارگیری سیستم‌‏های ضدماهواره زمین‌پایه آست [۲] را شدت می‌‏بخشد. چنین اقدامی تصویب پیش‌‏نویس معاهده‏‌ی منع استقرار سلاح در فضا، هم‏چنین کاربرد زور یا تهدید از جانب این کشور را نیز در کنفرانس خلع سلاح ژنو همراه با چین و روسیه پیچیده می‏‌کرد.

با این وجود در سال ۲۰۱۲ مصادف با بازگشت جاه‌‏‏طلبانه پوتین و تلاش برای احیای قدرت گذشته این کشور، روسیه خواستار همکاری بیش‏تر با ایران شد. اتخاذ چنین تصمیمی از سوی این مقام یادآور گفته‌‏های وی در سال ۲۰۰۷ در کنفرانس مطبوعاتی تهران داشت. چرا که وی بر طیف وسیع همکاری‏‌های این دو کشور در زمینه فضا، صنعت و پروژه‏‌های زیرساختی تأکید کرده بود. بررسی فعالیت‏‌های فضایی ایران و واکنش‏ قدرت‏ها نسبت به آن در بستری از رقابت‏‌های نامتناهی فضایی بین ایالات متحده و روسیه بیش از همه اهمیت توجه به امنیت ملی ایران در این عرصه را مطرح می‏‌کند.

امنیت ملی ایران  و رقابت‌‏های فضایی

افزایش رقابت‏‌های ایالات متحده و روسیه و در پی آن نظامی‌‏ترشدن فضا خطرات قابل توجهی پیش روی امنیت بین‌‏الملل و امنیت ملی کشورها قرار می‌‏دهد. تنگ‌‏تر و پرمخاطره‏‌ترشدن دامنه رویارویی قدرت‌‏های دیروز و امروز فضایی به‌‏طور روزافزون در نوع خود عرصه فعالیت‏‌های فضایی را برای قدرت نوظهوری نظیر ایران سخت‌‏تر خواهد کرد که خواهان تثبیت جایگاه خود در خاورمیانه و تحقق اهداف ذکر شده در سند چشم‌‏انداز ۱۴۰۴ است تا به جایگاه نخست در منطقه تبدیل شود.

افزون بر این در شرایطی که نگرانی‏‌های امنیتی و  احتمال بروز تنش‏‌های نظامی در تنگه هرمز برای ایران وجود دارد، غفلت از تهدیدهای برجای مانده از افزایش رقابت‌‏های فضایی به‏‌ویژه بین ایالات متحده و روسیه برای ایران نیز جایز نخواهد بود. در واکاوی افزایش تنش بین دو قدرت فضایی و تأثیری که بر امنیت ملی ایران خواهد داشت می‏توان به تهدیدها و راه‏کارهای مقابله با آن‏ها اشاره کرد:

  • گسترده‌شدن رقابت‏ها در فضای ماورای‏جو، بیش از هر چیز امنیت ملی کشورهایی را متزلزل خواهد کرد که علی‏‌رغم واقف‌بودن به اهمیت این حوزه، از پیشرفت و توسعه دانش و فناوری‏‌های بومی به شکل مستقل بازمانده‌‏اند. بر این اساس تدوام بخشیدن به فعالیت‌‏هایی که در راستای افزایش سطح دانش بومی و کاربردی کردن آن هستند، امری ضروری تلقی می‌‏شود. تلاش برای ساخت ماهواره پیام ۲ با وجود در مدار قرار نگرفتن پیام۱ و دوستی در اواخر سال ۹۷ و ثبت نقاط مداری به نام ایران نشان‏گر مستحکم‏‌ترشدن گام‏‌های ایران برای پیشرفت در این عرصه و حرکتی رو به جلو به‌‏ویژه پس از وقفه‌‏ای است که در سال‌‏های اخیر در فعالیت‏‌های فضایی ایران حاکم بوده است. افزون بر این، پیمودن چنین مسیری بایستی علی‏رغم تأثیر تحریم‏‌های ایالات متحده و پیامدهای منفی و نابسامانی‏‌های برجای مانده از آن‏ها تداوم یابد و ایران به خوبی میل و اراده پیشرفت توسط بازیگری را به نمایش بگذارد که از دست‏یابی بر فناوری‏‌های برتر به واسطه تحریم‏‌ها محروم است.
  •  با وجود آن‏که همواره فعالیت‏های فضایی ایران تهدیدی برای صلح و امنیت‏ بین‌‏الملل از جانب ایالات متحده خوانده شده است، در مقابل توسعه‏‌ی فناوری‏‌های چالش‌‏برانگیز ایالات متحده‏ نظیر راکت‏هایی که شمار آن‏ها رو به افزایش است، و بهره‌‏برداری نظامی از پرکاربردترین فناوری فضایی یعنی ماهواره‏‌ها به‏‌ویژه استفاده از ماهواره‌‏های جاسوسی، خالق تهدیدهای امنیتی نوینی برای ایران است، و در چنین وضعیتی نباید از پیش‏برد تدابیر امنیتی در فضای ماورای جو در کنار سایر عرصه‏‌ها در وضعیت کنونی غفلت کرد.
  • در نگاه به همکاری‏‌های ایران و روسیه بایستی متذکر شد که ایران در مقام شریکی منطقه‌‏ای برای روسیه، از جایگاه درخور توجهی جهت مقابله با نفوذ آمریکا در آسیای مرکزی، قفقاز، خاورمیانه و خلیج فارس برخوردار است، در حوزه فعالیت‏‌های فضایی نیز از مرور تعاملات فضایی این کشور با ایران می‌‏توان چنین برداشت کرد که روسیه تنها در دوران مطرح‌بودن منافع خود، پایبند به همراهی ایران در مقابل مخالفت‌‏های غرب به ویژه ایالات متحده به‏ عنوان رقیب فضایی خود بوده است، بر این اساس در پیش‏‌گرفتن همکاری‏های فضایی مطابق با اصول سند توسعه هوا و فضا بایستی بر مبنای عدم وابستگی به دانش و فناوری‏‌های بیگانگان صورت بگیرد، بر این اساس ضرورت دارد تأمین منافع ملی در روابط با قدرتی نظیر روسیه در کانون سیاست‏گذاری‏‌ها قرار گیرد، تا در صورت دورشدن ایران و روسیه و یا حتی مخاصمه‌‏آمیز شدن روابط آن‏ها، حضور جدی و فعالیت مستقل خود در این عرصه را تداوم بخشد.
  • گزینه تأمل برانگیز دیگر برای فاصله‌گرفتن از نتایج مخرب رقابت‏های فضایی، تأکید بر خواسته ایران مبتنی بر صلح‏‌آمیز بودن فعالیت‏های فضایی به‌‏ویژه از سوی ایالات متحده و روسیه است که با وجود تأکید بر این مسئله در استراتژی‏‌های فضایی خود عمل‏کرد معکوسی دارند. بدین ترتیب ایران با حضور جدی‏تر در مجامع بین‌‏المللی و مشارکت در فعالیت‏‌های که با هدف منع تسلیحاتی‌شدن فضا برگزار می‏‌شوند، همراه با یادآوری ورود صلح‏‌آمیز خود به این عرصه می‌‏تواند این کشور را به‏‌عنوان پیشتاز در حفظ صلح‏ فضایی به جامعه‏‌ی جهانی معرفی کند. 

نتیجه‏‌گیری

ادعای ایالات متحده و روسیه مبتنی بر تقویت  قابلیت‏های نظامی و افزایش سطح آمادگی آن‏ها  به‌‏گونه‏‌ای تداعی‌کننده جنگ سرد و بازسازی روابط دو قدرت در آن دوران و در سایه قراردادن همکاری‏‌های سستی است که تاکنون در این عرصه انجام داده‌‏اند. از آن‏‏جایی که افزایش قدرت نظامی دولت‏‌ها به شکل یک تهدید به نوعی فراخوانی برای سایر دولت‏هاست تا در راستای بقا، تأمین و حفظ امنیت و منافع خود به ارزیابی تأثیر تغییرات بپردازند، جهت آمادگی برای مقابله با سیاست‏‌های نوینی که امکان دارد ایالات متحده و روسیه در همین مسیر در پیش بگیرند، با درنظرگرفتن کنش‏‌ها و واکنش‏‌های احتمالی در این عرصه تدوین یک استراتژی فضایی را برای ایران بیش از عملی‌کردن هر راه‏کار دیگری ضروری می‏‌سازد و تدوین استراتژی فضایی کارآمد متکی به بررسی استراتژی قدرت‏های بزرگ در فضای ماورای جو است.

افزون بر این، متأثر از افزایش رقابت‌‏های فضایی هم‏چنان که فعالیت‏‌های فضایی ایالات متحده برای ایران چالش‌‏برانگیز خواهد بود، نزدیکی به روسیه نیز به معنای دوری از تهدیدهای برجای مانده از فعالیت‏‌های نظامی این قدرت در فضایی ماورای جو نخواهد بود. تلاش برای فعالیت مستقل و تأکید بر صلح‏‌آمیز بودن فعالیت‏ها در فضای ماورای جو از اهمیتی اساسی برای حضور مستمر در این عرصه برخوردار است، در این راستا اجراشدن طرح‏‌های فضایی و فناوری‏‌هایی که از قابلیت کاربرد در مقابل تهدیدها برخوردارند را تبدیل به اولویتی در سیاست‏گذاری فضایی می‌‏کند.

گلاره رستگارنیا

 

پی‌نوشت‌ها؛

[۱] – NROL-37

[۲] – ASAT

داعش و عصبیت

کتاب «داعش و عصبیت؛ رهیافتی نوخلدونی به شکل‌گیری و دولت‌سازی داعش»

تفکر اجتماعی ابن‌خلدون و مفاهیم وی بیشتر از دو جهت مناقشه‌برانگیز بوده است. ابتدا اینکه اندیشه‌های وی به خودی خود بحث‌برانگیز بوده و نشانه‌هایی از گسست در اندیشه اجتماعی قدیم مشاهده می‌شود. دوم اینکه شمار زیادی از محققان اسلامی و غربی به شرح و تفسیر آرای وی برآمده و تفاسیر متفاوتی از زوایای مختلف فلسفی،‌ تاریخی، جامعه‌‌شناختی و مردم‌شناختی اندیشه‌های وی پرداخته و تفاسیر متناقض موجب بروز مجادلات و ابهاماتی در شرح و فهم اندیشه وی شده است. بر این اساس، کتاب حاضر به دو بحران در خصوص مطالعات و پروژه‌های ابن خلدونی می‌پردازد: بحران شرح و تفسیر اندیشه اجتماعی ابن‌خلدون و بحران کاربست و تلفیق با تمرکز بر مفهوم عصبیت وی. محور نخست به مناقشات در شرح و تفسیر اندیشه اجتماعی– سیاسی ابن‌خلدون اختصاص دارد و محور دوم به مشکلات ناشی از کاربست مفهوم عصبیت در خصوص پدیده‌های سیاسی و اجتماعی معاصر یا تلفیق این مفهوم با نظریات مدرن اجتماعی.

نویسنده کتاب

احمد مهربان دافساری فارغ‌التحصیل دکتری علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی است. برخی حوزه‌های پژوهشی مورد علاقه ایشان مسائل خاورمیانه، تروریسم، جنگ‌های منطقه‌ای و پدیده اسلام‌گرایی و همچنین اسلام‌هراسی و پیامد جنگ‌های منطقه‌ای در کشورهایی چون عراق‌، افغانستان و پاکستان است. برخی از مقالاتی که وی به تنهایی در نگارش آن نقش داشته است از این قرار است: – جنگ علیه تروریسم و افزایش حملات انتحاری در عراق و افغانستان – ظرفیت‌های عصبیت برای تبیین نظری پدیده‌های سیاسی- اجتماعی در جهان اسلام – ایدئولوژی سید قطب و اسلام رادیکال

کتاب «مطالعات امنیت معاصر» در ۲۲۴ صفحه در قطع وزیری و به قیمت ۳۲۰٫۰۰۰ریال از تاریخ بیستم تیرماه ۱۳۹۸ در اختیار علاقه مندان خواهد بود.

پیش‌خرید مستقیم با تخفیف از فروشگاه اینترنتی پژوهشکده

سیاست خارجی ترامپ و تشدید بی‌‏ثباتی در خاورمیانه

ترامپ ضمن تأکید مکرر بر شعار «اول آمریکا»[۱] رسماً اعلام کرده است که ایدئولوژی جهانی‏‌سازی[۲] را رد می‏‌کند و در مقابل، دکترین میهن‌‏پرستی[۳] را برمی‌‏گزیند. او حکمرانی جهانی[۴] را در مقابل حاکمیت[۵] دولت‏ها می‌‏بیند و ملت‏‌های مسئولیت‏‌پذیر در سراسر جهان را به دفاع از حاکمیت در برابر حکمرانی جهانی و اشکال جدید دیگر اجبار و سلطه [بخوانید هنجارها، قواعد و نهادهای بین‌‏المللی] فراخوانده است.

خروج از برخی نهادها و تعهدات و توافقات بین‌‏المللی آمریکا از جمله پیمان آب و هوایی پاریس، توافق ترانس-پاسیفیک، آژانس فرهنگی سازمان ملل (یونسکو)، شورای حقوق بشر سازمان ملل و توافق هسته‏‌ای ایران و حملات انتقادی به نهادها و ائتلاف‏‌های بین‏‌المللی مانند سازمان ملل، اتحادیه اروپا، ناتو، سازمان تجارت جهانی، دادگاه بین‏‌المللی دادگستری و دیوان کیفری بین‌‏المللی، تاکنون بخشی از دستورکار سیاست خارجی دولت ترامپ بوده است.

در دولت ترامپ، تمایل قوی به استفاده از زورگویی و اعمال فشار بر دیگران برای تسلیم‏‌شدن در برابر آمریکا و پیروی از دستورات این کشور، به امری عادی و روزمره در سیاست خارجی ایالات متحده نسبت به هر کسی اعم از دوست، رقیب و دشمن تبدیل شده است. ترامپ از یک سو بارها اعلام کرده است که مخالف درگیری آمریکا در مسائل و چالش‌‏های بین‌‏المللی است و به حق هر ملتی در تعقیب عرف‏‌ها، عقاید و سنت‏‌هایش احترام می‌‏گذارد و به کسی نمی‏‌گوید که چطور زندگی کند، کار کند یا دعا کند، اما از سوی دیگر، هم در سخن و هم در عمل به‌‏گونه‏‌ای رفتار می‏‌کند که دیگران در صورت مخالفت با دستورات او به‏‌سختی مجازات و تنبیه می‌‏شوند. بر این اساس، سیاست خارجی دولت ترامپ باعث تضعیف چندجانبه‌‏گرایی و پایه‏‌های قانونی و هنجاری نظم بین‌‏المللی و بازگشت رویکردهای ناسیونالیستی و امپراتوری‏‌مأبانه در نظام بین‌‏الملل شده است.

تضعیف چندجانبه‌‏گرایی منجر به تقویت بی‌‏اعتمادی و حس ناامنی فزاینده در میان دولت‏ها و در نتیجه رشد تمایلات و رفتارهای ملی‏‌گرایانه در سراسر جهان خواهد شد. افزایش جایگاه جنبش‏‌های راست‏گرا در اروپا یکی از نشانه‏‌های بارز در این مورد به‌‏شمار می‌‏رود. رشد تمایلات و رفتارهای ملی‏‌گرایانه، تلاش هر دولتی برای حفظ منافع خود به ضرر دولت‏‌های دیگر را افزایش و امکان همکاری میان دولت‏ها برای رسیدن به منافع مشترک را کاهش می‏‌دهد. تجربه دو جنگ جهانی نشان می‌‏دهد رفتارهای ملی‏‌گرایانه می‏‌تواند سطح رقابت‏ها میان دولت‏ها را افزایش دهد و معمای امنیت[۶] را تشدید کند؛ که در نتیجه آن احتمال وقوع درگیری‏‌های نظامی نیز بالا می‏رود.

به هر حال، وقتی آمریکا به‌‏عنوان بانی نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم، نهادها، هنجارها و قواعد بین‌‏المللی را بی‌‏رحمانه مورد نقد قرار می‏‌دهد و بسیاری از آنها را نقض می‏‌کند و در توجیه این عمل خود، به متغیرهایی مانند میهن‌‏پرستی، حاکمیت و منافع ملی ارجاع می‌‏دهد، نباید انتظار داشته باشد دیگران بی‏‌تفاوت باشند.

در رابطه با خاورمیانه، سیاست ترامپ تا کنون «دمیدن بر آتش اختلافات» بوده و نتایج آن نیز چیزی جز خشم و تنش بیشتر نبوده است. ترامپ در اولین سفر رسمی خارجی خود به عربستان سعودی رفت و ضمن اینکه خواستار فشار بر ایران و انزوای آن در جمع رهبران عرب شد، بذر اولیه اختلافات اخیر میان عربستان سعودی و متحدانش (امارات متحده عربی، بحرین و مصر) با قطر را کاشت که باعث قطع روابط و تنش‌‏های فزاینده میان آنها شد؛ مسئله۲‏ای که هنوز هم ادامه دارد.

او سپس به سرزمین‏‌های اشغالی فلسطین رفت و در یک سخنرانی اعلام کرد که «بیت‌‏المقدس پایتخت فلسطین است. این چیزی کمتر یا بیشتر از شناسایی حقیقت نیست. این کار درستی است که انجام می‏‌شود. این چیزی است که باید قبلاً اتفاق می‏‌افتاد». رئیس جمهور آمریکا همچنین بر انتقال سفارت کشورش از تلاویو به بیت‏‌المقدس تأکید کرد و این کار را «احترام باشکوه به صلح»[۷] نامید.

استدلال رئیس جمهور آمریکا این بود که چون رویکرد روسای جمهور سابق آمریکا در به تأخیرانداختن شناسایی بیت‌‏المقدس به‏‌عنوان پایتخت اسرائیل به پیشبرد صلح میان اسرائیل و فلسطینی‏‌ها کمک نکرده است، بنابراین احمقانه است که فکر کنیم تکرار این فرمول نتیجه متفاوت یا بهتری ایجاد خواهد کرد. به فرض اینکه این استدلال رئیس جمهور آمریکا درست باشد، او اشتباه را با اشتباه بدتری پاسخ داد و نه تنها چیزی از اختلافات میان دو طرف کم نکرد، بلکه بر آتش خشم یک طرف مسئله یعنی فلسطینی‏‌ها دمید.

فراتر از آن، اقدام رئیس جمهور آمریکا باعث خشم مسلمانان و حتی مخالفت نزدیک‏ترین متحدان آمریکا شد؛ که نمود بارز آن در تنهاماندن آمریکا در شورای امنیت در دفاع از این تصمیم نمایان شد. اقدام بعدی آمریکا در خاورمیانه، خروج از توافق هسته‏‌ای با ایران بود؛ توافقی که بعد از ۱۳ سال تنش و مذاکره بر سر برنامه هسته‏‌ای ایران شکل گرفت و اولین نشانه بهبود در روابط جمهوری اسلامی ایران و آمریکا بعد از ۴۰ سال اختلاف و بی‏‌اعتمادی گسترده میان آنها بود.

در حالی که بسیاری از سیاستمداران، مقامات امنیتی و تحلیل‏گران در سراسر جهان به‌‏ویژه در آمریکا و حتی در اسرائیل به‏‌عنوان دشمن اصلی جمهوری اسلامی ایران در منطقه، معتقد بوده و هستند که برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) توافقی بسیار مهم و ضروری در زمینه کنترل تسلیحات و منع اشاعه هسته‏‌ای است و برای ثبات خاورمیانه اهمیت حیاتی دارد، ترامپ خودسرانه و با استدلال‏‌های کاملاً پوچ و بی‏‌اساس نه تنها اقدام به خروج از آن کرد، بلکه با فشار بر دیگران برای رعایت‏‌نکردن تعهدات بین‌‏المللی خود در این توافق (که توسط قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت تأیید و رعایت مفاد آن برای همگان الزامی است) و جلوگیری از برخورداری ایران از مزایای آن، کمر به نابودی آن بسته است؛ با این استدلال ساده‏‌انگارانه که با بازشدن دست آمریکا در افزایش فشارها بر ایران، این کشور یا تسلیم خواهد شد و همه آنچه آمریکا امر می‏‌کند را می‏‌پذیرد و یا فرو خواهد پاشید.

تداوم و تشدید حمایت از عربستان و اسرائیل، مولفه دیگر سیاست خاورمیانه‌‏ای ترامپ بوده است. ترامپ بعد از انعقاد قرارداد نظامی ۱۱۰ میلیارد دلاری با عربستان سعودی، که به تعبیر خودش باعث ایجاد چندین هزار شغل در آمریکا خواهد شد، تقریباً آزادی عمل کامل به محمد بن سلمان، ولیعهد جوان سعودی در پیگیری ماجراجوی‌‏های خود در سیاست خارجی داده است. در واقع، سیاست ترامپ در مورد عربستان سعودی این است که در ازای پرداخت پول و انعقاد قراردادهای سودآور به‌‏نفع آمریکا، هم امنیت و هم آزادی عمل خواهید داشت.

در رابطه با اسرائیل نیز ترامپ نه تنها آزادی عمل به آن داده است، بلکه برخلاف اوباما، رویه حمایت بی‏‎قید و شرط در همه زمینه‏‌ها را در مورد این رژیم در پیش گرفته است. در چنین شرایطی، طبیعی است که هم محمد بن سلمان به بلندپروازی‏‌های قهرمان‏‌گرایانه و غیرمنطقی و رفتارهای بی‌‏ثبات‌‏کننده و ویرانگر خود در منطقه ادامه دهد و هم راست‏‌های اسرائیلی‏ با خیال راحت جولان بدهند و برای حفظ و تداوم جایگاه خود در قدرت، به بی‏‌ثباتی بیشتر در منطقه و امنیتی‏‌کردن فزاینده مسائل تمایل پیدا کنند.

به موازات این حمایت از عربستان و اسرائیل، ترامپ و برخی مقامات دولت وی به‌‏ویژه جان بولتون، مشاور امنیت ملی، و مایک پمپئو، وزیر امور خارجه، بر برخورد بدون ملاحظه با ایران تأکید دارند. این نوعی عدم توازن را ایجاد می‏‌کند که بسیار خطرناک است و می‌‏تواند منطقه را به کام یک درگیری گسترده بکشاند. جمهوری اسلامی ایران تا کنون در برابر این رفتار دولت ترامپ، با هدف حفظ ثبات منطقه، که آن را برای منافع خود حیاتی می‏‌داند، خویشتن‏داری کرده است.

اما این هرگز نباید به معنای ضعف تلقی شود. تجربه نشان داده است جمهوری اسلامی ایران بازیگر ماهری در مسائل ژئوپلیتیکی و امنیتی است و نگرش و صبر استراتژیک دارد، ولی فراموشکار نیست (این را احتمالاً کسانی مانند جان بولتون اگر حافظه خوبی داشته باشند، درک می‌‏کنند) و به هر اقدامی که ثبات و امنیت ملی آن را به خطر اندازد، در زمان و مکان مقتضی پاسخ قاطع خواهد داد. بنابراین، کسی نباید فکر کند بازی با منافع و امنیت ملی ایران بدون تلافی خواهد ماند.

این همان منطق میهن‌‏پرستی، حاکمیت و منافع ملی است که ترامپ همواره تلاش کرده است آن را برای دیگران توضیح دهد. مقامات آمریکایی‏ از یک سو اعلام می‏‌کنند که هدف‏شان تغییر رژیم در ایران نیست و خواهان حتی مذاکره بدون پیش‌‏شرط با جمهوری اسلامی شده‌‏اند، ولی از سوی دیگر، دائماً از نزدیک‌‏بودن فروپاشی ایران تحت تأثیر سیاست‏‌ها و فشارهای آنها خبر می‌‏دهند.

این گفتارها و رفتارهای متناقض تنها بر سوءظن ایرانی‌‏ها نسبت به نیات آمریکا می‌‏افزاید و عزم آنها برای مقاومت و دفاع از منافع و امنیت خود را راسخ‌‏تر می‌‏کند. ایران از هزاران سال پیش، جدای از اینکه چه کسی بر آن حکومت کند، قدرتی غیرقابل انکار[۸] در آسیای غربی بوده است و تازه‎‏واردان به منطقه، که سابقه حضور آنها به صد سال هم نمی‏‌رسد، نمی‏‌توانند این واقعیت ژئوپلیتیکی را نادیده بگیرند. تلاش برای تسلیم‌‏کردن یا نابودی چنین قدرتی نیز نتیجه‏‌ای جز تنش و آشوب بیشتر در مناطق پیرامونی آن نخواهد داشت.

ممکن است برخی اطرافیان ترامپ فکر کنند با فروپاشی ایران، مشکل اصلی منطقه رفع می‏‌شود، اما واقعیت این است که پیگیری چنین سناریویی سرآغاز کابوس وحشتناکی خواهد بود که گستره وسیعی از قاره آسیا را به‏‌طور جدی تحت تأثیر قرار خواهد داد و ترکش‏‌های آن نیز کل جهان را متأثر خواهد کرد. در چنین شرایطی است که هشدار یا شاید پیشنهاد حسن روحانی مبنی بر اینکه «صلح با ایران، مادر همه صلح‏‌ها و جنگ با ایران، مادر همه جنگ‌‏هاست» را باید کاملاً جدی گرفت؛ البته اگر مقامات کنونی کاخ سفید توانایی درک مسائل راهبردی را داشته باشند.

[۱] America first

[۲] Globalism

[۳] Doctrine of patriotism

[۴] Global governance

[۵] Sovereignty

[۶] Security dilemma

[۷] Magnificent tribute to peace

[۸] Indispensable power

قتل جمال خاشقجی و سناریوهای روابط آمریکا با عربستان سعودی

جمال خاشقجی، روزنامه‌‏نگار منتقد سعودی روز دوم اکتبر، پس از ورود به کنسول‏گری عربستان در استانبول ترکیه ناپدید شد. رسانه‏‌ها چند روز بعد گزارش دادند که جسد خاشقجی به صورت مثله‌شده و با آثار فراوان شکنجه در استانبول پیدا شده است. اگرچه برخی از مقام‌‏های سعودی از جمله محمد بن سلمان، ولیعهد، تلاش کردند عربستان را از دست داشتن در این جنایت تبرئه کنند، اما اسناد، مدارک و فیلم‏‌هایی که دولت ترکیه در اختیار دارد نشان می‏‌دهد این جنایت توسط دولت سعودی انجام شده و حتی روزنامه «ینی شفق» ترکیه اعلام کرد جمال خاشقجی به دست محافظ شخصی محمد بن سلمان ولیعهد عربستان کشته و سپس جسدش مثله و این موضوع کاملاً اثبات شده است. با توجه به رابطه عربستان سعودی و ایالات متحده آمریکا، نوشتار حاضر‏ به این سوال پاسخ می‏دهد که جنایت علیه خاشقجی چه تأثیری بر روابط ریاض با واشنگتن خواهد داشت؟

واکنش دوگانه آمریکایی‏‌ها به جنایت علیه خاشقجی

کشته‌‏شدن «جمال خاشقجی»، مصداق «تروریسم دولتی» است زیرا شواهد گویای آن است که قتل وی توسط ماموران وابسته به دولت عربستان سعودی انجام شده است. آنچه این جنایت را وخیم‌‏تر می‏‌کند، این است که اگرچه کنسول‏گری عربستان در ترکیه بخشی از تمامیت ارضی عربستان سعودی محسوب می‌‏شود، اما به طور کلی این جنایت در داخل خاک ترکیه رخ داده است. با این حال، آمریکایی‌‏ها واکنش یکسان و یکپارچه‏‌ای به جنایت علیه جمال قاشقجی انجام نداده‌‏اند.

در حالی که اشخاصی نظیر «باب کورکر»، رئیس کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا خواستار مجازات عربستان در صورت اثبات نقش آن در این جنایت شده‌‏اند، اما دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا حتی از پرونده خاشقجی نیز برای دوشیدن آل سعود بهره می‏‌گیرد و نگران تأثیرگذاری این پرونده بر فروش سلاح به عربستان سعودی است. به طور کلی، می‏‌توان پنج سناریو را در خصوص نحوه تأثیرگذاری پرونده خاشقجی بر روابط عربستان با آمریکا طرح کرد.

سناریوی نخست: سرپوش گذاشتن بر جنایت سعودی‏‌ها و گذر از آن

برخی تحلیل‏‌ها حاکی از این است که دولت آمریکا از طراحی آل سعود برای قتل جمال خاشقجی آگاهی داشته است. «استفان دینان» در تحلیلی که در روزنامه واشنگتن پست منتشر شد، نوشت: «دموکرات‏های کنگره به دنبال پاسخ این سوال هستند که آیا دولت ترامپ از نقشه عربستان علیه خاشقجی اطلاع داشته است یا خیر؟» وی افزود: «شماری از دموکرات‏ها معتقد هستند دولت آمریکا احتمالاً از نقشه عربستان سعودی آگاهی داشته است». برخی از صاحب‏‌نظران بر این باور هستند که ماجرای خاشقجی می‏‌تواند فرصت مناسبی برای ترامپ ایجاد کند تا بار دیگر دلارهای هنگفت نفتی عربستان سعودی را که برای رئیس جمهوری آمریکا حکم «گاو شیرده» دارد، روانه آمریکا کند. در این صورت، دولت آمریکا از جنایت خاشقجی عبور خواهد کرد.

سناریوی دوم: توقف فروش تسلیحات به عربستان

یکی از موضوعاتی که پس از مرگ خاشقجی به کرات مطرح شد، این است که اگر ثابت شود عربستان سعودی در مرگ این روزنامه‌‏نگار منتقد سعودی نقش داشته است، فروش هرگونه سلاح به این کشور باید متوقف شود. «جاناتان کاورلی»، کارشناس آمریکایی تجارت تسلیحات جهانی در تحلیلی که در روزنامه نیویورک تایمز منتشر شد، نوشت: ­«مقامات آمریکایی اگر واقعاً بخواهند تغییر سیاست در عربستان سعودی را تشویق کنند، باید این کار را با رفتن به سراغ بزرگ‏ترین واردات عربستان سعودی از آمریکا یعنی واردات تسلیحات آغاز کنند. قطع ارسال سلاح‌‏های آمریکایی به عربستان سعودی یک راه موثر برای اعمال فشار بر ریاض خواهد بود… اما دونالد ترامپ با این اقدام موافق نیست زیرا معتقد است که به اقتصاد آمریکا صدمه وارد خواهد کرد».

با این حال، «کاورلی» در این تحلیل تأکید دارد که «سفارش‌‏های تسلیحاتی عربستان سعودی تنها بخش اندکی از صادرات تسلیحاتی آمریکا است. بر اساس اعلام آژانس همکاری امنیت دفاعی، آمریکا در سال ۲۰۱۷ که تقریباً بیشترین فروش سالانه تسلیحات را داشت، ۵٫ ۵ میلیارد دلار اسلحه معادل ۲۰ درصد از کل فروش نظامی خارجی را به عربستان سعودی تحویل داد. بنابراین صادرات به عربستان سعودی به وضوح همچنان بخش کوچکی از سهم تولیدات صنایع دفاعی آمریکا را دارد… اما قطع فروش تسلیحات به عربستان سعودی می‏‌تواند برای این کشور مجازات بزرگی باشد زیرا ریاض طی ۵ سال گذشته بیش از ۶۰ درصد واردات سلاح خود را از آمریکا انجام داده است».

با وجود این، دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، گفت: «اگر مشخص شود عربستان سعودی مسئول ناپدید شدن جمال خاشقجی بوده و ما بخواهیم بر اساس پیشنهاد برخی از سناتور‌های آمریکایی، از این پس فروش تسلیحات آمریکایی را به عربستان سعودی متوقف کنیم، ما صدمه خواهیم دید، زیرا این امر باعث کاهش مشاغل در صنایع اسلحه‏سازی آمریکا خواهد شد.»

دونالد ترامپ حتی تحت زمانی که تحت فشار رسانه‏‌ها قرار گرفت، در مصاحبه با شبکه «سی ان بی سی» تهدید کرد که «اگر سعودی‌ها پشت این قضیه باشند در صورت اثبات مجازات سختی در نظر خواهیم گرفت، اما من سفارش‌‏های تسلیحاتی را لغو نمی‌کنم زیرا قصد ندارم به مشاغل در آمریکا آسیب بزنم بلکه راه‌‏های دیگری برای مجازات آنها وجود دارد». با توجه به این موضع‏‌گیری دونالد ترامپ، باید گفت بعید است سناریوی توقف فروش سلاح به عربستان سعودی اجرایی شود. به عبارت دیگر، آشکارا ارزش‌‏های حقوق بشری آمریکا که البته در دولت ترامپ کمتر مورد توجه قرار گرفته است، قربانی منافع آن خواهد شد. 

سناریوی سوم: تحریم عربستان سعودی در ابعاد مختلف؛ قانون ماگنیتسکی

سناریوی سوم، تحریم اقتصادی و سیاسی عربستان سعودی است. در همین راستا، ۲۲ سناتور آمریکایی از جمله «باب کورکر» و «باب منندز»، از نمایندگان مهم جمهوری‏‌خواه و دموکرات در کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا روز ۱۰ اکتبر خواستار اجرای قانون «ماگنیتسکی»[۱] شدند که یک قانون دو حزبی برای مجازات کردن نقض‏‌کنندگان حقوق بشر است. قانون «ماگنیتسکی» قانونی است که کنگره آمریکا آن را تصویب و باراک اوباما، رئیس جمهوری سابق این کشور نیز در دسامبر ۲۰۱۲ با امضای خود آن را اجرایی کرد.

نام این قانون در ارتباط با نام فردی به نام «سرگئی ماگنیتسکی» است. «سرگئی ماگنیتسکی»، وکیل روس یک شرکت بریتانیایی فعال در روسیه و متهم به فرار مالیاتی بود که روز ۱۶ نوامبر ۲۰۰۹ در زندانی در مسکو درگذشت. طبق قانون «ماگنیتسکی»، اگر مقامات و یا مسوولان دولتی هر کشوری مرتکب اقدام‏‌هایی از جمله اعدام‌های غیرقانونی، شکنجه یا نقض جدی حقوق بشر که در سطح بین‌المللی شناخته شده است، شوند، مورد تحریم دولت آمریکا قرار می‌گیرند.

در همین راستا، ۱۸ نفر از مقام‌های روس از ورود به آمریکا و معاملات بانکی با آمریکا منع شدند. دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا نیز در ۲۰ آوریل ۲۰۱۷ نامه‌ای را به اعضای کنگره ارسال کرد و در این نامه «حمایت دولت خود از این قانون مهم» و «تعهد خود به رعایت دقیق و جامع آن» را مورد تاکید قرار داد. اکنون «باب کورکر» و «باب منندز» با طرح به کارگیری قانون «ماگنیتسکی» در صدد مجبورکردن دولت ترامپ به بررسی و در نظر گرفتن تحریم‏‌هایی علیه عربستان سعودی به خصوص محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی هستند.

دولت ایالات متحده آمریکا پس از دریافت این نامه، ۱۲۰ روز فرصت دارد پاسخ این سناتورها را بدهد و اعلام کند آیا علیه افرادی که در قتل جمال خاشقجی نقش داشته‏‌اند، تحریم وضع خواهد کرد یا خیر؟ اگرچه امکان اجرایی‏‌کردن قانون «ماگنیتسکی» علیه کسانی که در قتل خاشقجی نقش مستقیم داشته‏‌اند، وجود دارد، اما بعید به نظر می‏‌رسد دولت آمریکا این قانون را علیه محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی که گفته می‏‌شود قتل خاشقجی به دستور وی بوده است، اجرایی کند.

موضوع مهم این است که شواهد سیاسی گویای این است که امکان تحریم عربستان سعودی به اشکال دیگر وجود دارد. برای مثال، قرار است در فاصله روزهای ۲۳ تا ۲۵ اکتبر ۲۰۱۸ کنفرانسی تحت عنوان «ابتکار عمل سرمایه‌گذاری برای آینده» که «داووس در صحرا»[۲] هم نامیده شده، در ریاض برگزار شود. میزبان این کنفرانس محمد بن سلمان ولیعهد عربستان است و در چارچوب طرح چشم‌‏انداز ۲۰۳۰ برای کاهش اتکای عربستان به نفت برگزار می‏‌شود.

انتشار گزارش‏‌هایی در خصوص نقش عربستان سعودی در ناپدید شدن «جمال خاشقجی» سبب شد رسانه‏‌های بزرگ نظیر شبکه آمریکایی «سی ان بی سی»، شبکه خبری «سی ان ان»، روزنامه نیویورک تایمز، لس‌‏آنجلس تایمز، فایننشال تایمز و اکونومیست، سرمایه‏‌گذاران بزرگ از جمله رئیس بانک جهانی و حتی مقام‏‌های دولت‏‌های مختلف اعلام کنند که شرکت در کنفرانس سرمایه‏‌گذاری ریاض را تحریم می‏‌کنند. در خصوص شرکت «استیون منوچین» وزیر خزانه‏‌داری آمریکا در این کنفرانس نیز تردید وجود دارد و ممکن است وی نیز در این کنفرانس شرکت نکند. تحریم کنفرانس‏‌های این شکلی به منزله ایجاد اجماع جهانی علیه عربستان سعودی و انزوای ریاض خواهد بود که شکستی بزرگ برای محمد بن سلمان است که شانس نخست رسیدن به کرسی پادشاهی در عربستان محسوب می‌‏شود.

سناریوی چهارم: تحریم عربستان و واکنش‌‏های تند ریاض

چهارمین و بدترین سناریو این است که دولت آمریکا علیه عربستان سعودی تحریم وضع و فروش سلاح را نیز متوقف کند. در مقابل، دولت سعودی نیز با توجه به اهرم‏۲هایی که در اختیار دارد به این رویکرد واشنگتن پاسخ دهد. در همین راستا، پس از اینکه فشار رسانه‎‏ها و نمایندگان کنگره آمریکا به دونالد ترامپ برای توقف سلاح و وضع تحریم علیه عربستان شدت گرفت، دولت سعودی نیز تهدید به اقدام متقابل کرد و اعلام کرد هر اقدامی را با اقدام بزرگ‏تر پاسخ خواهد داد.

در همین راستا، «ترکی الدخیل»، مدیر شبکه عربستانی العربیه در یادداشتی نوشت: «اگر واشنگتن، ریاض را تحریم کند، عربستان قیمت را به ۲۰۰ دلار می‏‌رساند و شاید نفت به جای دلار با یوان چین خرید و فروش شود، خرید سلاح و واردات از آمریکا را متوقف می‏‌کند، پایگاه نظامی در تبوک در شمال غرب عربستان در اختیار روسیه قرار می‌‏دهد، از روسیه و چین سلاح خرید می‌‏کند و حتی روابطش را با ایران بهبود می‏‌بخشد، ایرانی که به ریاض نزدیک‏تر است تا به واشنگتن. علاوه بر این، ریاض بیش از ۸۰۰ میلیارد دلار در آمریکا دارایی و سرمایه‌‏گذاری دارد. در واقع، آمریکا با تحریم ریاض با خودزنی اقتصاد خود را خواهد کشت.»

اگرچه این دیدگاه «ترکی الدخیل» بیش از هر چیز «ترس بنیان» است و هیچگاه حتی در صورت تحریم ریاض توسط واشنگتن اجرایی نخواهد شد زیرا عربستان کنونی در موضع ضعف داخلی و منطقه‏‌ای و حتی جهانی قرار دارد، اما در عین حال اهرم‏‌های عربستان را در مقابل آمریکا نشان می‏‌دهد و می‌‏تواند مانع اقدام جدی آمریکا علیه عربستان شود.

سناریوی پنجم: باج‏گیری از عربستان، نادیده‌‏گرفتن هنجارها و تأثیرهای کوتاه‏‌مدت بر روابط دو کشور

به نظر می‏‌رسد که محتمل‌‏ترین سناریو این است که دولت آمریکا از طرح دولت سعودی برای جنایت علیه خاشقجی آگاهی نداشته و از این جنایت به عنوان فرصتی تازه برای باج‏گیری از عربستان سعودی بهره خواهد گرفت و این جنایت تأثیرهای کوتاه مدتی بر روابط ریاض و واشنگتن خواهد داشت. شواهد مختلفی در این خصوص وجود دارد. اول اینکه، جمال خاشقجی شهروند آمریکا نبوده و صرفاً مقیم آمریکا بوده است که همین موضوع سبب می‏‌شود حساسیت به قتل وی با گذشت زمان کاهش یابد. دوم اینکه، دونالد ترامپ صریحاً عنوان کرده که نمی‏‌خواهد فروش سلاح به عربستان به خطر بیفتد و به صنعت و اشتغال آمریکا آسیب برسد.

سوم اینکه، تاخیر یک هفته‌‏ای کاخ سفید در موضع‏‌گیری و بی‏‌میلی دونالد ترامپ در اتخاذ اقدامی تنبیهی نیز به این معنی است که دولت آمریکا تمایلی برای اعمال فشار جدی بر عربستان سعودی ندارد. چهارم اینکه، دونالد ترامپ در آخرین اظهارنظر خود تئوری «عناصر خودسر» را مطرح کرد و مدعی شد ممکن است جنایت علیه خاشقجی توسط عناصر خودسر رخ داده باشد. برخی منابع خبری اعلام کردند ترامپ تئوری عناصر خودسر را در مقابل مبلغ هنگفتی از جانب عربستان سعودی پذیرفته است.

با این حال، کنگره و به خصوص دموکرات‏ها در آستانه برگزاری انتخابات میاندوره‌‏ای از پرونده خاشقجی برای اعمال فشار بر ترامپ بهره خواهند گرفت. این موضوع می‏‌تواند سبب انتقاد دونالد ترامپ و کابینه وی از اقدام سعودی‏‌ها در قتل فجیع جمال خاشقجی و تأثیرگذاری بر روابط آمریکا و عربستان سعودی شود. «جان آلترمن» مدیر برنامه خاورمیانه مرکز مطالعات بین‏المللی و راهبردی مستقر در واشنگتن در این خصوص گفت به طور قطع این پرونده بر روابط آمریکا و عربستان تاثیر خواهد گذاشت، اما نتیجه این نخواهد بود که آمریکا به روابط نزدیکش با عربستان سعودی خاتمه دهد.

با این حال، این موضوع می‏‌تواند همکاری دولت ترامپ با عربستان سعودی را در سیاست خاورمیانه‏‌ای دستخوش تغییراتی کند. «هوارد لافرانچی» در تحلیلی برای روزنامه «کریستین ساینس مانیتور» در این خصوص نوشت: «از زمانی که دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، توصیه «جارد کوشنر»، داماد و مشاور خود در امور خاورمیانه را پذیرفت و عربستان سعودی را به عنوان مقصد نخستین سفر خارجی خود به عنوان رئیس جمهور انتخاب کرد، مشخص بود که این پادشاهی محور اصلی سیاست منطقه‌‏ای دولت آمریکا خواهد بود. اما اکنون راهبرد «جارد کوشنر» در برخورد با عربستان سعودی دچار مشکل شده و در واقع این خطر وجود دارد که به کل از هم بپاشد».

«گرگوری گس» محقق برجسته خلیج فارس در این خصوص عنوان می‌‏کند که: «ایالات متحده آمریکا به عربستان باثبات و عربستانی که خاورمیانه را بی‏‌ثبات نمی‌‏سازد، نیاز دارد. ابتکارهای اشتباه محمد بن سلمان در سیاست خارجی شامل جنگ علیه یمن، تحریم قطر، بازداشت سعد الحریری در نوامبر ۲۰۱۷ و اکنون نیز قتل احتمالی جمال خاشقجی، عربستان سعودی را ضعیف‏تر و خاورمیانه را نیز بی‌‏‏ثبات‏‌تر کرده و دونالد ترامپ نیز تلاشی برای محدودکردن جاه‏‌طلبی‏‌های ولیعهد سعودی انجام نداده است. خاشقجی تهدید واقعی برای محمد بن سلمان نبود، اما قتل وی اکنون عربستان را در بدترین شرایط و آمریکا را نیز به دلیل نوع رابطه با ریاض تحت فشار قرار داده است».

نتیجه‌‏گیری

جمال خاشقجی اولین مخالف عربستانی نیست که ربوده می‌شود و سپس به قتل می‏‌رسد. شمار زیادی از مخالفان حکومت سعودی در داخل عربستان سعودی کشته شدند. جنایت عربستان سعودی علیه جمال خاشقجی گویای این است که منتقدان محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی حتی در خارج از عربستان نیز امنیت جانی ندارند. این جنایت واکنش‏‌های گسترده‏‌ای در سطح جهانی داشته، به نحوی که حتی دولت آمریکا که از حامیان اصلی پادشاهی محمد بن سلمان در عربستان سعودی است، تحت فشار افکار عمومی، شخصیت‏‌ها و رسانه‏‌ها به خصوص در داخل آمریکا قرار گرفته تا در حمایت خود از محمد بن سلمان تجدید نظر کند.

با این حال، به نظر می‌‏رسد دولت ترامپ ضمن حفظ قراردادهای تسلیحاتی و تداوم «نگاه مادی و باج‏‌خواهانه» به عربستان سعودی، هنجارهای حقوق بشری را نادیده گرفته و صرفاً به انتقادهای کلامی کوتاه‏‌مدت علیه ریاض روی خواهد آورد. امکان اجرای قانون «ماگنیتسکی» علیه عاملان قتل جمال خاشقجی به استثناء محمد بن سلمان (در صورتی که نقش وی اثبات شود) وجود دارد. این رویکرد سبب شدت‌‏گرفتن انتقادهای داخلی به خصوص از جانب دموکرات‏‌های کنگره علیه دولت ترامپ خواهد شد.

با این حال، تکرار چنین جنایت‏‌هایی توسط دولت سعودی می‏‌تواند به بهای دست‏‌کشیدن دولت آمریکا در حمایت از محمد بن سلمان و از دست رفتن شانس پادشاهی وی تمام شود. در همین راستا، سناتور جمهوری‏خواه «لیندسی گراهام» صریحاً اعلام کرد که محمد بن سلمان سبب بدنامی و لکه‏‌دارشدن نام عربستان سعودی می‏‌شود و وی لایق رهبری در عربستان سعودی نیست.

سیدرضی عمادی- دکترای روابط بین‌‏الملل

[۱]. Magnitsky Act

[۲] . Davos In Desert

منطق دو سخنرانی و پیامدهای آن

روسای جمهور ایران و آمریکا در سوم مهر در اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کردند. مجمع عمومی سازمان ملل هر سال اوایل مهر برگزار و روسای کشورها سیاست‌ها و مواضع کشورشان را در مورد مسایل مختلف جهان تشریح می‌کنند. خروج آمریکا از برجام و تشدید تقابل و تنش کلامی میان ایران و آمریکا در ماه‌های گذشته به همراه پیشنهاد بدون شرط ترامپ برای دیدار با رئیس جمهور ایران موجب افزایش حساسیت‌ها نسبت سفر دکتر روحانی به نیویورک و سخنرانی روسای جمهور دو کشور در مجمع عمومی سازمان ملل شده بود.

در این سخنرانی هر دو نفر علاوه بر مسایل و موضوعات متفاوتی که طرح‌کردن، بخش مهمی از مطالب خود را به سیاست‌ها و مواضع کشور مقابل اختصاص دادند. هر دو نفر تلاش کردند مواضع دولت خود را به هیأت‌های شرکت‌کننده تشریح، از اقدامات کشورشان دفاع و رویکرد خود را برای حل و فصل مسایل و مشکلات جهانی ارائه و کشورهای دیگر را به همکاری دعوت نمایند. اما مبنا و منطق روسای جمهور دو کشور در تأمین اهداف و منافع ملی متفاوت بود.

منطق یکجانبهگرایی

سخنرانی ترامپ بر بنیان یک‌جانبه‌گرایی، حمایت‌گرایی ملی‌گرایانه و مقابله با چندجانبه‌گرایی و روند جهانی‌شدن استوار بود. او با رد جهان‌گرایی دکترین وطن‌دوستی و حمایت‌گرایی را طرح و تأکید داشت که اولویت نخست او آمریکاست. وظیفه دولت‌های دیگر نیز باید حمایت از منافع ملی کشور خودشان باشد. او به شکل اغراق‌آمیزی گزارشی از عملکرد دو سال دولت خود را ارائه کرد که موجب واکنش تمسخرآمیز حضار شد. ترامپ به تعریف و تمجید از آمریکا ادامه داد و با صفات عالی از اقتصاد، قدرت، کاهش بیکاری، انجام اصلاحات، هزینه نظامی آمریکا یاد کرد.

سخنرانی او پر بود از صفات تفصیلی و عالی و دوگانه‌سازی‌های افراطی که بر مقیاس نظر و برداشت ترامپ مشخص می‌شد. تا دیروز بدترین و امروز بهترین بودند. از نظر او آمریکا قلب نظام بین‌الملل و ترامپ در رأس آن است و اوست که مشخص می‌سازد سیاست چه کشوری درست و چه کشوری نادرست است؛ او است که بهترین عملکرد را در بین نه تنها روسای جمهور همه کشورهای جهان بلکه آمریکا دارد؛ بنابراین سازمان‌های بین‌المللی و کشورهای دیگر باید در خدمت سیاست دولت آمریکا باشند. او به رغم این که در جلسه شورای امنیت ناگزیر به نشستن در جلسه بود، اما گوشی برای شنیدن نظرات دیگران نداشت و در انزوای کامل در موضوع برجام بر درستی سیاست خود تأکید و دیگران را به همراهی با خود خواسته و تهدید کرد که در صورت عدم همراهی هزینه سنگینی پرداخت خواهند کرد.

منطق ترامپ بر قدرت نظامی و اقتصادی آمریکا استوار است. در مقابل همه جهانیان ایستاده و حاضر به عمل به تعهدات قانونی و اخلاقی خود نیست یا دست‌کم می‌خواهد نشان دهد که اعتنایی به این قواعد، مقررات و تعهدات نمی‌کند. ترامپ بی‌توجه به همه قواعد و اصول پذیرفته شده بین‌المللی نه تنها ایران را تهدید می‌کند، بلکه دولت‌های دیگر را نیز تهدید می‌کند که باید با او همراهی کنند.

پیامدهای این رویکرد می‌تواند در کوتاه‌مدت برای جمهوری اسلامی ایران  و درازمدت برای جامعه بین‌المللی و آمریکا بسیار پرهزینه باشد. استفاده عریان ترامپ قدرت و بی‌توجهی به تمام قواعد و اصول جامعه بین‌المللی موجب تشدید بحران در روابط خارجی و وضعیت اقتصادی کشور خواهد شد و از این نظر  جمهوری اسلامی ایران هزینه زیادی را متحمل خواهد شد. اما در بلند هزینه این رویکرد گریبان‌گیر جامعه بین‌المللی و آمریکا هم خواهد شد. هر چند نظام بین‌الملل یک جامعه آنارشی تلقی می‌شود و قدرت نقش مهمی در پیشبرد سیاست و تأمین اهداف و منافع کشورها دارد، اما در طی سده‌های گذشته و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم اصول و قواعد رفتاری قابل ملاحظه‌ای به وجود آمده است و رفتار دولت‌ها را تنظیم و پیش‌بینی‌پذیر و عملاً سیاست‌ها را منطقی می‌نماید.

ترامپ با یک‌جانبه‌گرایی و وطن‌دوستی افراطی ارزش‌ها، قواعد و هنجارهای بین‌المللی را نادیده گرفته و نه تنها کمکی به پیشرفت جامعه بین‌المللی نکرده، بلکه موجب پسرفت در این زمینه شده است. تداوم این روند  موجب شکل‌گیری مقاومت در برابر آمریکا خواهد شد که نشانه‌های آن از همین حالا آشکار گشته است. استفاده بی‌پروای آمریکا از ابزار تحریم و قدرت دلار و حمله شدید آن به نمادها و سازمان‌های چندجانبه‌گرایی از جمله شورای حقوق بشر و دادگاه بین‌‌‌الملل کیفری در درازمدت قدرت آن را در جامعه بین‌المللی تضعیف و بر بنیان‌های قدرت این کشور آسیب جدی خواهد زد.

منطق چندجانبهگرایی

رئیس جمهور ایران درست برخلاف ترامپ یک رویکرد چندجانبه‌گرایانه در پیش گرفته بود. او بیش از این که بر قدرت نظامی و اقتصادی تکیه کند و تمام قواعد و هنجارها را به منظور تأمین اهداف دولت خود نادیده بگیرد و دیگر اعضای جامعه بین‌‌المللی را تهدید کند، بر منطق شکل‌گیری جامعه بین‌المللی و قدرت کلام تکیه داشت. هدف او یارگیری از جامعه بین‌المللی و نشان دادن رویکرد نادرست و زیان‌بار دولت ترامپ بر ایران و جامعه بین‌‌المللی بود. مخاطب او بر خلاف ترامپ نه داخل کشور بلکه جامعه بین‌‌المللی و یارگیری از اعضای این جامعه برای تحقق اهداف و منافع ملی و حل‌وفصل مسایل و مشکلات ملی در عرصه بین‌‌المللی بود.

به نظر می‌رسد او به صورت مشخص در حوزه برجام نشان داد که چقدر به قواعد، اصول و تعهدات بین‌المللی پای‌بند است. آنها کوشیدن درست برخلاف همه ادعاهای آمریکا از ایران چهره یک دولت مسئول و پاسخگو را ترسیم کنند که علاوه بر پای‌بندی به تعهدات، به مذاکره و دیپلماسی به عنوان یکی از مهم‌ترین سازوکارهای حل‌و فصل اختلافات در عرصه بین‌‌المللی معتقد است و اگر طرف مقابل به الزامات آن متعهد باشد، از آن استقبال می‌کند.

به نظر می‌رسد هیأت ایرانی در نشان دادن سیاست نادرست ترامپ در مورد برجام و عدم صداقت آن در پیشنهاد مذاکره بسیار موفق بود. پای‌بندی ایران به برجام به او کمک کرد تا به جامعه بین‌‌‌المللی نشان دهد که دولتی مسئول است و درست بر خلاف آمریکا به تمام تعهداتش عمل کرده و این آمریکا است که قطعنامه‌های بین‌‌المللی را نادیده گرفته و نقض می‌کند. نشست وزرای خارجه گروه ۴+۱ در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل و ارائه سازوکاری برای ارتباط مالی و بانکی اتحادیه اروپا با ایران که موجب عصبانیت و واکنش تهدیدآمیز و بی‌سابقه مقامات ارشد آمریکا به این نشست شد، نشان دهنده موفقیت ایران در موضوع برجام است.

حمایت روسای قدرت‌های بزرگ و اعضای دائمی شورای امنیت از رفتار و عملکرد ایران در برجام و مخالفت با نظر ترامپ در نشست شورای امنیت شاهد دیگری بر موفقیت ایران به شمار می‌آید. سخنان حکیمانه، رویکرد چندجانبه‌گرایانه، پای‌بندی به تعهدات، اجتناب از تقابل‌گرایی موجب انزوا آمریکا در نشست شورای امنیت شد و در آن اعضای دائمی شورای امنیت از موضع ایران در برجام حمایت و به مخالفت با سیاست آمریکا برخاستند. با چنین رویکردی عملاً جلسه شورای امنیت که برای نشان‌دادن نقض قطعنامه‌های شورا از سوی ایران شکل گرفته بود، به محلی برای نشان‌دادن بی‌توجهی آمریکا به تعهدات و قواعد تبدیل شد و عملاً این دولت ترامپ بود که به نقض قطعنامه‌ها و نادیده گرفتن توافقات بین‌المللی متهم شد.

سخن پایانی

موفقیت ایران در عرصه سازمان ملل و جامعه بین‌‌المللی نسبی است. فعالیت‌های موشکی و منطقه‌‌ای  جمهوری اسلامی ایران، به همراه دولت ترامپ مورد انتقاد دولت‌های اروپایی و کشورهای عربی منطقه بود. آنها در این موارد بیش از این که با روایت ایران همراهی کنند، روایت آمریکا را پذیرفته و با او همراهی کردند. آنها سیاست ایران در منطقه را مسئولانه نمی‌دانستند و در دیدارهای دوجانبه و مصاحبه‌ها و سخنرانی‌ها خواستار محدودسازی فعالیت‌های موشکی ایران، حمایت از گروه‌ها مسلح در منطقه و آزادی اتباع زندانی غربی در ایران شدند. در همین حال افزایش قیمت دلار در داخل کشور نشان دهنده این است که تهدیدات آمریکا در بازارها بیش از تعهدات قدرت‌های بزرگ دیگر موثر است و به رغم تأثیر ملموس رویکرد هیأت ایرانی در تعدیل اقدامات آمریکا موجب ایجاد امیدواری به آینده اقتصاد ایران نشده است.

موفقیت در برجام نشان دهنده درستی رویکرد  جمهوری اسلامی ایران  در این زمینه است. اوضاع خطیر ایران، محدودیت و ناتوانی اروپا در مقابله با آمریکا و اوضاع خطیر سیاسی و اقتصادی داخل کشور ایجاب می‌کند که  جمهوری اسلامی ایران با اعتماد به نفس بالا مسیر متفاوتی را آغاز نماید و قبل از این که سررشته امور از دست دولت خارج شود و نظام سیاسی با بحران غیرقابل کنترل روبرو شود، رویه و رویکرد چندجانبه‌گرایی و اعتقاد به سازوکارهای مسالمت‌آمیز در حل و فصل اختلافات را به سایر موضوعات گسترش داده و به یارگیری در عرصه بین‌المللی اقدام و گروه‌های تندرو را در داخل دولت ترامپ و منطقه منزوی و مأیوس نماید.

اشتباهات استراتژیک آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران

پس از تغییر رئیس جمهور در آمریکا و روی کار آمدن دونالد ترامپ، برخی مؤسسات و بنیادها که در نقش اتاق فکر در خصوص سیاست خارجی ایده‌پردازی کرده و به کاخ سفید مشورت می‌دهند، هم‌زمان با قدرت‏‌یافتن نومحافظه‌کاران و نوریگانی‌ها در کاخ سفید، فعال شده و سعی در جهت‌دهی و تغییر در سیاست خارجی آمریکا، به ویژه در قبال روسیه، چین، ایران و کره شمالی دارند. یکی از این اتاق فکرها، بنیاد دفاع از دموکراسی یا FDD است که مقر آن واشنگتن بوده و سابقه‌ای پرتلاش و تأثیرگذار در مخالفت با برجام و خروج آمریکا از آن داشته است. این بنیاد که برخی از اعضای رادیکال اپوزیسیون ایرانی خارجی از کشور همچون سعید قاسمی‌‏نژاد نیز در آن فعالیت می‌کنند، از جمله معماران اصلی جنگ اقتصادی و بازگشت تحریم‌های به اصطلاح فلج‌کننده علیه کشورمان است.

مندرجات سایت FDD و محتوای تحلیل‌های اعضای این بنیاد در خصوص ایران نشان می‌دهند که گرچه هدف اولیه و حداقلی ترسیم‏‌شده از سوی آن در جنگ سیاسی– اقتصادی و روانی علیه جمهوری اسلامی ایران، تغییر رژیم (تغییر رفتار) است اما هدف حداکثری و نهایی آن، فروپاشی جمهوری اسلامی ایران به مثابه یک دولت یا State است که چنانچه لازم باشد حتی می‌تواند شامل فروپاشی سرزمینی این دولت نیز باشد. به بیان دیگر، مطلوب نهایی این نئوکان‌ها و نوریگانی‌ها، در صورتی که تغییر جمهوری اسلامی و بر سر کار آوردن یک رژیم دست‌‏نشانده امکان‌پذیر نباشد، شکننده‌‏کردن دولت در ایران و در نهایت، فروپاشی سرزمینی ایران به واسطه طبیعت چندقومی کشورمان است. این طرح و برنامه، گرچه با اعلام خروج آمریکا از برجام توسط ترامپ وارد فاز اجرایی شده و کلید خورده، اما در بطن خود نشان‌دهنده برخی تناقض‌ها و اشتباهات استراتژیک ایالات متحده در قبال جمهوری اسلامی ایران است که در ادامه به برخی از آن‌ها می‌پردازیم.

اشتباه اول. تلاش برای احیای رژیم دست‏‌نشانده در ایران

نخستین اشتباه راهبردی آمریکا در این پروژه آن است که تصور می‌کند و مفروض می‌گیرد که گویی می‌توان دولت ایران را به دست‌نشانده آمریکا و غرب در منطقه تبدیل کرد و از این طریق منافع آن‌ها را به پیش برد و از هزینه‌های امنیتی آن‌ها در منطقه کاست. این مفروض از اساس باطل و اشتباه است و نشان می‌دهد که طراحان این پروژه آشنایی دقیقی با تاریخ ایران که یکی از منابع شکل‌دهنده فرهنگ راهبردی ایرانیان است، نداشته‌اند و از گذشت روزگار در ایران هیچ نیاموخته‌اند. ایرانیان در طول تاریخ خود جز در مدت کوتاهی، هیچ گاه دست‌نشانده کسی نبوده‌اند و همواره حاضر بوده‌اند انواع تنگناها و دشواری‌ها را تحمل کنند، اما آقایی و سیادت خود را از دست ندهند. به همین دلیل هم آن دوره کوتاه دست‌نشاندگی پهلوی دوم که پس از کودتای ۲۸ مرداد آغاز شد، در نهایت به انقلاب اسلامی مردم ایران و فروپاشی رژیم پهلوی با هدف احیای عزت و سیادت ملت ایران انجامید. بنابراین، هر گونه تلاش برای اعاده این دست‌نشاندگی ناکام بوده و حتی در صورت موفقیت، پایدار نخواهد بود. ایرانیان همواره سودای سربالا داشته‏‌اند و می‏‌خواهند که آقای خودشان باشند و این یکی از مهم‏ترین عناصر فرهنگ راهبردی آن‏هاست.

اشتباه دوم. غفلت از ماهیت طبیعی نفوذ ایران در منطقه

دومین اشتباه راهبردی طراحان این پروژه و هیئت حاکمه جدید در کاخ سفید، غفلت از سویه‌های طبیعی نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران است. مقصود از نفوذ طبیعی کشورمان در میان ملل و دول منطقه، لزوماً نفوذ در میان شیعیان منطقه نیست، بلکه نفوذ ایران، نفوذی فرامذهبی و تاریخی– تمدنی و در واقع، فرهنگی است و در بسیاری از موارد، حتی گروه‌های غیرشیعی در منطقه از جمهوری اسلامی می‌خواهند که برای رفع مشکلاتشان، مداخله و میانجی‌‌گری کند و این خواست، حتی محدود به دوره جمهوری اسلامی نیز نبوده است. بنابراین، ماهیت نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران با نفوذ رژیم‌هایی چون عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی متفاوت است و به همین دلیل بود که باراک اوباما بارها به عربستان سعودی گوشزد می‌کرد که باید نفوذ منطقه‌ای ایران را به رسمیت بشناسد. طبیعی‏‌بودن این نفوذ به این معناست که برخلاف همانندسازی‌های نئوکان‌ها با نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در میان اقمار خود در اردوگاه شرق در دوره جنگ سرد، نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه، هزینه‌های مادی و اقتصادی بالایی ندارد و بیش از آنکه نوعی پاشنه آشیل باشد، مزیت راهبردی است، به گونه‌ای که حتی اگر جمهوری اسلامی، هزینه‌های منطقه‌ای خود را کاهش دهد، باز هم از نفوذ منطقه‌ای بالا و مؤثری برخوردار خواهد بود.

اشتباه سوم. عدم فهم ماهیت دیرینه ملت ایران

سومین اشتباه راهبردی طراحان این پروژه این است که تفاوت بافت و تار و پود مللی چون ملت ایران با دولت– ملت‌های پساوستفالیایی در خاورمیانه همچون عراق، سوریه، لبنان، اردن و حتی مللی چون اتحاد جماهیر شوروی سابق را درک نمی‌کنند و رویکردی یکسان‌‏انگار در قبال آن‌ها دارند. این در حالی است که مللی همچون ایران، مصر و چین، از جمله ملل دیرینه و پیشاوستفالیایی به شمار می‌آیند، به این معنا که از ملت‌ها و اقوام سنجاق‏‌شده به هم و به صورت مصنوعی برساخته نشده‌اند و روابط اقوام مختلف در آن‌ها از نوع روابط هم‌جوشی و ذوب‌شدگی است. بنابراین، همانندسازی فروپاشی سرزمینی ایران با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، از اساس نابخردانه و خطای فاحش راهبردی است، همچنانکه همانندسازی امکان تجزیه عراق با امکان تجزیه ایران نیز از ذهن‌های به غایت ساده برمی‌خیزد. به بیان دیگر، روابط گروه‏‌های مختلف اجتماعی در ایران به قدری درهم تنیده است که نمی‏‌توان این روابط را از طریق جنگ سیاسی- اقتصادی و حتی نظامی از هم گسست.

اشتباه چهارم. نادیده‌انگاری نقش امنیت‌ساز ایران

چهارمین اشتباه و خطای فاحش راهبردی آمریکا در دوره جدید این است که در تلاش خود برای تضعیف و شکننده‏‌کردن دولت در ایران، نقش امنیت‌ساز ایران به مثابه State در منطقه را به ویژه در موازنه‌بخشی علیه تروریسم و افراط‌گرایی مذهبی نادیده می‌گیرد. به بیان دیگر، تجربه چند سال اخیر منطقه نشان داده که هیچ دولتی در منطقه، نه اراده سیاسی، نه توان راهبردی و نه ظرفیت جغرافیایی لازم و کافی را برای مقابله و موازنه‏‌بخشی علیه جریان‌های تروریستی و افراط‌گرای مذهبی در منطقه را ندارد و چنانچه دولت در ایران شکننده شود، تروریسم تکفیری، مهم‏ترین مانع خود را از میان برداشته دیده و بار دیگر، هزینه‌های امنیت منطقه‌ای و حتی امنیت جهانی را افزایش خواهد داد و آمریکا مهم‏ترین بازنده این معادله جدید خواهد بود.

نتیجه‌گیری

تبیین برخی اشتباهات راهبردی آمریکا در پروژه جدید مقابله با جمهوری اسلامی ایران نشان داد که به دلیل ساده‌انگاری اذهان طراح این پروژه و خطاهای فاحش راهبردی آن‏ها، آمریکا، حتی به اهداف حداقلی خود از دور جدید مقابله با ایران نیز نخواهد رسید و حداکثر خواهد توانست دولت را در ایران تضعیف و شکننده کند که در این صورت، به هر میزان دولت ایران ضعیف و شکننده شود، ناخواسته هزینه‌های امنیتی غرب و آمریکا در منطقه افزایش خواهد یافت و سیاست‌های هجومی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، همچون بوم‏رنگی به سوی خودش باز خواهد گشت. به بیان دیگر، مهم‏ترین خطای راهبردی سردمداران کاخ سفید این است که از محاسبه پیامدهای ناخواسته سیاست‏‌هایشان در منطقه و به ویژه در قبال جمهوری اسلامی ایران ناتوانند.