راهبرد آمریکا در قبال ایران: مذاکره برای تغییر رفتار یا فشار برای تغییر رژیم
مایک پومپئو وزیر خارجه آمریکا در همایشی با عنوان «پشتیبانی از صدای ایرانیان» به دعوت بنیاد هریتیج در شمال کالیفرنیا و در جمعی که عمدتا از ایرانیان مقیم ایالات متحده بودند سخنرانی کرد. در این سخنرانی، پر از متغیرهای حاشیهای نمادین بود: اینکه محل سخنرانی، کتابخانه «رونالد ریگان» بود؛ هم او که شوروی را «امپراتوری شیطانی» نامید و توفیق فروپاشی و شکست کمونیسم، به نام او نوشته شد.
بنیاد هریتیج (تأسیس شده به سال ۱۹۷۳) اتاق فکر هدایت کننده سیاستهای آمریکا در در دهه ۱۹۸۰ علیه شوروی دانسته میشد. به جز این، لحن سخنان پومپئو، بشارتگونه و مسیحوار بود: «آرزوی دولت ترامپ همان آرزویی است که شما برای مردم ایران دارید، آرزویی که با تکیه بر نیروی الهی یک روز به حقیقت خواهد پیوست.» این نیروی الهی و خدایی، پیشتر هم بارها از سوی اهالی واشینگتن بیان شده است: بعد از ریگان، در زمان جورج بوش که یک طرف مسیح و خدا و در طرف دیگر شرارت و شیطان یعنی عراق، ایران و کره شمالی قرار داشتند.
بیان شفاهی یک راهبرد
سخنان پومپئو حاوی مطلب جدیدی در مورد سیاستهای ترامپ در رابطه با ایران نیست. او به تکرار خواستههای آمریکا از ایران پرداخت. همان ۱۲ موردی که دو ماه قبل در همین بنیاد هریتیج، در مورد آن داد سخن داده بود. توجیه ترامپ برای خروج از برجام تکرار شد: با برجام، مساله آینده برنامه هستهای ایران در پایان دهه آینده، دوباره مطرح میشود بدون آنکه تضمینی در مورد آن باشد. از سوی دیگر، ثروت فراهمشده برای جمهوری اسلامی از ناحیه کمشدن تحریمها با برجام، صرف عملیات منطقهای ایران در سوریه، عراق، یمن، لبنان، فلسطین و همین طور نقاط دیگر شده است. این مسئله به بیان پومپئو به آن منجر شده که با برجام جمهوری اسلامی از تنگنا خارج شود اما جهان ناامن شود.
برجام، هزینههای کمپین قاسم سلیمانی را تامین کرده و حالا آمریکا میخواهد با لغو برجام و بازگرداندن تحریمها (که پومپئو آن را بیسابقهترین تحریمهای طول تاریخ معرفی میکند) این کمپین را متوقف کند. فشار اقتصادی به این شیوه چنان افزایش مییابد تا تهران، میان دو گزینه بدترشدن وضع اقتصادی خود و ادامه رفتار فعلیش به انتخاب دست بزند. ناگفته پیداست که آمریکا، ایران را بازیگری عاقل و حسابگر میپندارد که به بقای خود فکر میکند. همین مساله سبب شده ترامپ و پومپئو، تاکید کنند که رفتار ایران عوض خواهد شد و ایران به معاملهای بهتر (بهتر از نظر آمریکا) تن در خواهد داد. اما این تاکید بر معامله مجدد و نگارش برجامی گستردهتر و جامعتر (که به قول پومپئو امنیت مردم آمریکا را تضمین کند نه امنیت رژیم تهران را) همراه با رفتارهایی متناقضنما از سوی واشینگتن شده است.
کلام متناقضنمای آمریکا
پومپئو هم در سخنرانیش از امکان دستیابی به توافق با ایران سخن گفته و هم بر این نکته تاکید کرده که آمریکا به طبیعت و ماهیت نظام سیاسی ایران آگاه است. اما چگونه میتوان در حالی که در مورد طبیعت یک نظام سیاسی آگاهی داشت و آن را سرکش دانست، باز هم به دستیابی به توافق با آن امیدوار بود؟ البته این مساله منافاتی با هم ندارد که با یک دشمن هم به توافقات تاکتیکی دست یافت و هم رفته رفته آن را از سنگرهای راهبردیش بیرون انداخت. دست کم تجربه اتحاد شوروی موید این روش متناقضنماست. این مساله را از همین جا هم میتوان دریافت که پومپئو در سخنانش دیگر تنها به مسائلی مانند برنامه هستهای، رفتار منطقهای و موشکهای ایران اشاره نمیکند. او از رسیدن عمر جمهوری اسلامی به چهل سال، خواست مردم برای دگرگونی و حمایت آمریکا از این دگرگونی سخن میگوید.
پومپئو میگوید دولت ترامپ دیگر مانند دولتهای پیشین آمریکا نیست که در معامله خود با جمهوری اسلامی، مردم ایران را نادیده بگیرد. بلکه این بار میخواهد حتی اگر توافقی هم با تهران میکند برنده آن مردم ایران باشند و نه رژیم تهران. این مآلا تنها به یک معنا است: آمریکا دیگر بنای آن را ندارد که با نظام سیاسی فعلی ایران ادامه دهد. قصد تغییر آن را دارد و این کار را با تحریمهای اقتصادی برای تضعیف قدرت دولت آن، تحریک افکار عمومی با رسانههایش و نیز دیپلماسی عمومی یعنی رویارو سخن گفتن با مردم ایران انجام خواهد داد. چنانکه میگوید: «ایالات متحده صدای شما را میشنود، ایالات متحده از شما حمایت میکند، ایالات متحده با شماست.» اما در همین حال هم باز متذکر میشود که آمریکا با همین حکومت ایران هم میتواند تعامل کند: «فشارهای آمریکا تنها زمانی کاهش خواهد یافت که در سیاستهای تهران چرخشی ملموس، ثابتشده و پایدار مشاهده کنیم.»
دیپلماسی عمومی با مدل پومپئو
پومپئو در بخشهایی از سخنرانیش کوشید نشان دهد به خوبی از اوضاع ایران آگاه است. این آگاهی تنها دانستن وضعیت اقتصادی در ایران مانند نرخ بیکاری و کمشدن ارزش ریال نیست بلکه اشارات او به فساد مقامات حکومتی و ثروت بنیادهایی است که به راس نظام تعلق دارند. پومپئو با اسم بردن از برخی مقامات حکومتی یا نزدیک به حکومت میخواهد وانمود کند که ایالات متحده اوضاع ایران را دقیقا زیر نظر دارد. او برای مشکلات اقتصادی ایران، دو علت به ایرانیان معرفی میکند. اولی فساد اقتصادی در ایران است: «میزان فساد و ثروت رهبران حکومت ایران نشان میدهد چیزی که ایران را اداره میکند بیشتر شبیه یک مافیاست تا دولت.» دومین علت وضع بد اقتصادی به نظر او حضور منطقهای ایران است: «امروز به لطف یارانههای رژیم ایران یک نیروی حزب الله لبنان دو تا سه برابر یک مأمور آتشنشانی در تهران حقوق میگیرد.»
اینکه سخنرانی پومپئو در جمع ایرانی- آمریکاییها ایراد میشود لابد به این سبب است که آمریکا گمان میکند آنان به نوعی نماینده جامعه ایران هستند. درست مثل جامعه کوباییهای مقیم فلوریدا یا چیزی مثل آن، حتی اگر این جامعه ایرانی- آمریکایی، نماینده بخشهایی از جامعه ایران باشند، بعید است بتوانند حتی با اندک دقتی، این جامعه را به طول نسبی و نه حتی کامل نمایندگی کنند و خواستهها و افکارش را منعکس کنند. به هر رو دیپلماسی عمومی و رویارو سخن گفتن پومپئو با ایرانیان، دعوت هرچه بیشتر به تقابل با حکومت است. او از اعتصابها سخن میگوید و از فعالیت برخی زنان علیه حجاب و از اعتراضات دی ماه ۹۶ و در مورد همه از حمایت ایالات متحده از معترضان سخن میگوید. اما این حمایت چگونه عملیاتی میشود؟ احتمالا مخالفان جمهوری اسلامی به چیزی بیشتر از حمایت معنوی پومپئو و ترامپ احتیاج دارند. تشدید تحریمها علیه ایران هم گرچه حکومت را در فشار خواهد نهاد، اما همین معترضان را هم به فشار خواهد افکند. شاید منظور پومپئو و ترامپ این است که تنبیه مخالفان جمهوری اسلامی یا مردم ایران که برای مخالفت با جمهوری اسلامی فعالیت بیشتری نمیکنند این است که تحریمها بیشتر خواهد شد.
مقایسه تاریخی و نتیجهگیری از آن
سخنان پومپئو، بیان شفاهی از تغییر راهبردی است که ایالات متحده در قبال جمهوری اسلامی ایران در پیش گرفته است. این تغییر راهبرد سبب میشود سیاست واشینگتن در قبال تهران را با هیچکدام از سیاستهای پیشین آمریکا در چهل سال گذشته نتوان مقایسه کرد. این ناتوانی از تحلیل و تبیین اکنون از روی الگوهای گذشته ممکن است سبب رخدادن خطاهای بسیار شود. آمریکا در دوران کارتر، کوشید راههایی برای شکلدادن به رابطه خود با ایران بیابد طوری که ایران همان دوران شاه باشد. ریگان، کوشید آمریکا را از خاورمیانه کنار بکشد؛ اما چون گریزی از آن نیافت کوشید خود را هم به عراق و هم به ایران نزدیک کند. از عراق، آشکارا پشتیبانی مالی و اطلاعاتی کند و به ایران هم مخفیانه سلاح بفروشد. آشکارشدن ایران کنترا در نهایت به تقابل نظامی ایران و آمریکا در خلیج فارس انجامید که در نهایت با خاتمه جنگ، این درگیری متوقف شد.
دوران بوش اول و کلینتون، راهبرد مهار دوجانبه در مورد ایران دنبال شد: حفظ صدام در عراق به عنوان عامل موازنهکننده ایران در کنار حضور نظامی مستقیم آمریکا در خلیج فارس با روی کار آمدن بوش دوم و سقوط صدام خاتمه یافت. آمریکا پنهانی، نیمنگاهی به ساقطکردن جمهوری اسلامی با حمله نظامی داشت اما شرایط و نتایج چنین سقوطی را برای منافع خود مفید نمیدانست. تغییر رفتار به جای تغییر نظام گزینه بیشتر مطلوب آمریکا بود. راهبردی که اوباما برگزید همین بود و در مورد برنامه هستهای ایران هم دنبال شد. گرچه در مورد سایر موضوعات مانند حضور منطقهای ایران هم همین نگاه وجود داشت. گرچه در تمام این دوران، روی کارآمدن رژیمی در تهران که برای آمریکا «مفیدتر» باشد از نظر آمریکا دور نمانده بود اما راهبرد تغییر رژیم نسبت به راهبرد تغییر رفتار اولویت نداشت.
اکنون کشتیبان را سیاستی دیگر آمده است: ترامپ، از برجام خارج شده و بر بازگرداندن تحریمها علیه تهران تاکید کرده است. او ایران را (دست کم چنانکه میدانیم در مورد حرکت کشتیهای جنگیش در خلیج فارس و نیروهای زمینیش در سوریه) مورد تهدید نظامی قرار داده بود. آمریکای ترامپ به روشنی بر تلاش برای تغییر رژیم در ایران تاکید میکند. پومپئو هم از حمایت آمریکا از مخالفان جمهوری اسلامی سخن میگوید. در همین حال آمریکا از امکان مذاکره با ایران و امکان تغییر رفتار ایران سخن میگوید، اما خواستههای آمریکا چنان گسترده مطرح شده تا ایران آن را نپذیرد.
طرح خواستهها به صورتی که پذیرششان غیرممکن باشد تاکتیکی برای از میان بردن امکان هر نوع مذاکره است. آمریکا به دنبال تضعیف هرچه بیشتر ایران و به هرج و مرج کشاندن بیشتر رابطه نظام سیاسی آن با مردم ایران است. حاصل این آشوب، تحلیل بیشتر ایران خواهد بود. ایران تحلیل رفته از تحریمهای اقتصادی و دچار آشوب داخلی، در سطح منطقهای تهدید کمتری متوجه آمریکا و متحدانش خواهد کرد و زمینه مساعدتری برای پذیرش فشارها و خواستههای آتی آن خواهد داشت. اینکه آمریکا هم برای نظام سیاسی ایران پیام میفرستد و هم به مخالفانش پیغام حواله میکند، ناشی از سردرگمی آمریکا نیست؛ بلکه حاکی از راهبرد آمریکا برای بازی با هر دو و به جان هم افکندن این دو و بهرهبرداری از فرصتهای ناشی از آن است.
امین پرتو- همکار علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی