رویکرد اروپا در قبال ایران؛ از بازگشت به تعامل توام با فشار تا حرکت به سمت تعامل توام با اجبار

سیاست کنونی اتحادیه اروپا و قدرت‌های بزرگ آن در قبال ایران از دو وجه بارز «تعامل» (تلاش برای حفظ برجام و اجرایی‌کردن اینستکس) و «فشار» (تهدید به فعال‌سازی مکانیسم ماشه، توسل به سازمان ملل در مورد برنامه موشکی و طرح مجدد موضوع حقوق بشر) برخورداست. سوال مهم این است که هدف اروپا از اتخاذ این […]

گام چهارم کاهش تعهدات؛ واکنش احتمالی اروپا و راهبرد ایران

در آستانه گام چهارم کاهش تعهدات، سه پرسش مهم پیش روی مقامات تصمیم‌گیر کشور قرار دارد: نخست، آیا ایران باید گام چهارم کاهش تعهدات هسته‌ای را بردارد یا تهدید اروپا مبنی بر خروج از برجام را جدی گرفته و از این اقدام منصرف شود؟ دوم، در صورت برداشتن این گام از سوی ایران، واکنش اروپایی‌ها چه خواهد بود و آیا آن‏ها تهدید خود مبنی بر خروج از برجام را عملی خواهند کرد؟ و سوم اینکه راهبرد ایران در صورت برداشتن گام چهارم چه باید باشد؟

در پاسخ پرسش نخست باید گفت هیچ دلیلی در شرایط فعلی وجود ندارد که دولت ایران را مجاب کند راهبرد کاهش تعهدات هسته‌ای خود را ادامه ندهد. به عبارت دیگر، اگر هدف ایران از کاهش گام به گام تعهدات هسته‌ای را فشار بر اروپا برای عمل به وعده‌های خود و یا در عین حال فشار اروپا بر آمریکا برای کنارگذاشتن سیاست فشار حداکثری علیه ایران و پذیرش شروط ایران بدانیم، باید گفت هنوز هیچ کدام از این اهداف برآورده نشده است.

با مفروض‌گرفتن برداشتن گام چهارم کاهش تعهدات از سوی ایران، در پاسخ به پرسش دوم باید گفت به چند دلیل مهم اروپایی‌ها تهدید خود مبنی بر خروج از برجام را عملی نخواهند کرد. نخست اینکه اروپایی‌ها به هیچ وجه تمایل ندارند در شرایط کنونی نظارت بر برنامه هسته‌ای ایران را از دست دهند؛ دوم نمی‌خواهند با خروج بی‌نتیجه خود بر تنش‌ها و عدم‌قطعیت‌های موجود دامن بزنند؛ سوم ترامپ را متحد قابل اعتمادی نمی‌بینند و تمایل ندارند بیش از این به اعتبار سیاست خارجی اروپا لطمه بزنند؛ چهارم به آینده تلاش‌های دیپلماتیک و میانجی‏گرانه خود امیدوارند و چندان عاقلانه به نظر نمی‌رسد که با خروج از برجام در جهت عکس این تلاش‌ها گام بردارند. اروپایی‌ها تنها زمانی از برجام خارج می‌شوند که اولاً ارزش افزوده امنیتی برجام برای آن‏ها به کلی از بین برود؛ ثانیاً سیاست خارجی ایران به سیاست خارجی تهاجمی و غیرقابل کنترل تبدیل شود و ثالثاً تلاش‌های میانجی‏گرانه آن‏ها با موانعی سخت از سوی ایران مواجه شود.

جمهوری اسلامی ایران باید دو سیاست را به طور هم‏زمان در پیش گیرد: نخست، تداوم کاهش گام به گام تعهدات هسته‌ای؛ و دوم پیگیری مقاومت فعال و اعلام مستمر آمادگی برای مذاکره در شرایطی که منافع ایران تأمین شود. این دو سیاست، مکمل یکدیگرند و هر یک بدون دیگری نتیجه مطلوب را در پی نخواهد داشت. در واقع، نتیجه مقاومت باید نهایتاً به‌وسیله دیپلماسی نقد و تثبیت شود و در مقابل، دیپلماسی موفق از دل مقاومت و ایجاد اهرم‌های کسب امتیاز بیرون می‌آید. بنابراین، این نحوه درست به‌کارگیری هم‏زمان هر دوی این اهرم‌هاست که کشور را به هدف خود می‌رساند.

از ترکیب این دو اهرم است که «مقاومت فعال و نتیجه‌بخش» حاصل می‌شود. در واقع، باید این نکته مهم را در نظر داشت که راهبرد مقاومت و کاهش تعهدات نباید به بسته‌شدن درهای دیپلماسی در سیاست خارجی ختم شود، بلکه درست برعکس باید با دیپلماسی تعامل‌گرا و فعال در عرصه بین‌المللی عجین باشد. واقعیت این است که دیپلماسی فعال دولت دوازدهم نقش غیرقابل انکاری در پیشبرد موفقیت‌آمیز راهبرد مقاومت داشته است.

با این حال، این مقاومت فعال هنوز منجر به این نشده که دولت ایالات متحده را متقاعد سازد که زمان آن فرا رسیده سیاست بی‌نتیجه فشار حداکثری را کنار گذارده و با رعایت احترام و منافع ایران پای میز مذاکره بنشیند. بنابراین، لازم است تا آن زمان، راهبرد مقاومت فعال و کاهش تعهدات به شکلی هوشمندانه و حساب‌شده ادامه یابد. از این رو، مطلوب است که جمهوری اسلامی ایران در چارچوب «راهبرد مقاومت فعال» در عین حال که روند کاهش تعهدات را ادامه می‌دهد، درهای دیپلماسی را برای نقدکردن عواید مقاومت خود باز بگذارد.

یاسر نورعلی‌وند/ عضو عیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی    

ارزیابی تحریم‌های آمریکا در دوره اوباما و ترامپ؛ تفاوت‌ها و نتایج

با آغاز دور جدید تحریم‌های آمریکا علیه ایران، واشنگتن در تلاش است تا با شدت هرچه بیشتر، فروش نفت ایران را به نزدیک صفر رسانده و ارتباطات مالی و بانکی ایران را با جهان قطع کند. به نظر می‌رسد این اقدام دونالد ترامپ، فصل جدیدی را در روابط میان ایران و آمریکا باز کند. ایران در گذشته در رابطه با برنامه هسته‌ای خود پای میز مذاکره رفت و با قدرت‌های جهان در رابطه با این موضوع به توافق رسید؛ اما ترامپ با رد سیاست تعامل که توسط اوباما در مورد ایران و از طریق برجام در حال پیگیری بود، به دنبال مهار کامل و آنی ایران از طریق خلع سلاح کامل آن و شرایط ۱۲ ماده‌ای خود است که با توجه به شدت و گستردگی این خواسته‌ها، پذیرش آن توسط ایران ممکن به نظر نمی‌رسد. در ادامه ضمن بررسی این موضوع، تفاوت تحریم‌های جدید علیه ایران را با دوره اوباما مقایسه خواهم کرد.

تحریم ایران در دولت ترامپ و تفاوت آن با دولت اوباما

این سیاست تهاجمی و جاه‌­طلبانه ترامپ (لغو توافق هسته‌ای و اعمال مجدد تحریم‌ها)، بر مبنای پیش‌فرض‌های غلطی است که سلف قبلی ترامپ، اوباما، آن‌ها را به خوبی درک کرده بود و از آن‌ها اجتناب می‌کرد. به عنوان مثال اوباما می‌دانست که نمی‌تواند بر سر برخی موضوعات مذاکره‌ای با ایران داشته باشد و یا حداقل همه آن‌ها را به یک‌باره از ایران مطالبه کند، اما ترامپ تغییر رفتار ایران را یکجا و در تمامی آن موارد خواستار شده است.

در واقع آنچه ترامپ به عنوان شروط مذاکره مطرح کرده است، مجموعه‌ای از توانمندی‌ها و اقدامات ایران است که آمریکا تمایلی به آن‌ها ندارد و یا آن‌ها را خطری برای امنیت خود و متحدانش می‌داند؛ به عبارت دیگر آن ۱۲ شرط، صرفاً بیانیه دغدغه‌های امریکا از قدرت ایران است و بستری برای مذاکرات آتی به نظر نمی‌رسد که این نیز خود یکی دیگر از تفاوت‌های دولت اوباما و ترامپ است. همچنین آنچه امریکا از ایران تحت عنوان «عمل مانند یک کشور نرمال» خواسته است، نیاز به تعریف بسیار زیادی دارد؛ نظیر اینکه کشور نرمال دقیقاً چه ویژگی‌هایی دارد و کدام یک از آن ۱۲ شرط را یک کشور «نرمال» می‌پذیرد؟!

مشکل برنامه ترامپ موسوم به فشار حداکثری این است که با یکی دیگر از برنامه‌های وی، یعنی پایین نگه‌داشتن قیمت نفت تداخل پیدا می‌کند. پس از افزایش بهای نفت در ماه‌های می و ژوئن و سپس در سپتامبر، ترامپ چندین بار از اوپک انتقادات تندی کرد. او در ماه سپتامبر و در مجمع عمومی سازمان ملل گفت: «اوپک و کشورهای عضو طبق معمول دنیا را به فساد می‌کشانند» که یکی از علل رسیدن قیمت نفت به بشکه‌ای حدود ۸۰ دلار، کاهش صادرات نفت ایران است.

بهای نفت از زمانی که ترامپ از برجام خارج شد، ۱۰ درصد افزایش یافت که به تبع آن، قیمت بنزین نیز در آمریکا افزایش داشت. در این راستا، ترامپ اعلام کرده بود که می‌خواهد صادرات نفت از ایران را به صفر برساند که همان‌طور که شاهد آن بودیم، واقعیت‌های اقتصادی (آن هم در بحبوحه انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره آمریکا) ترامپ را مجبور به عقب‌نشینی از موضع پیشین خود کرد.

اوباما به صورت یک‌جانبه علیه ایران اقدام نمی‌کرد و پیش از وضع تحریم علیه ایران، به دنبال کسب اجماع جهانی (خصوصاً متحدین اروپایی خود) نیز بود. اما در دوره ترامپ بدین گونه نیست و حتی شاهد بروز برخی مشکلات گسترده میان آمریکا و اروپا بر سر موضوعات مختلف نظیر برجام می‌باشیم. همان‌طور که گفته شد، اوباما به دنبال تغییر تدریجی رفتار ایران بود و توان هسته‌ای را از موشکی و سایر مسائل تفکیک می‌کرد؛ اما ترامپ این‌گونه نیست و تلاش دارد تا همه توانمندی‌های ایران را به یک‌باره و به طور کامل حذف کند. اوباما چون اروپا، در نظر داشت تا به ایران در معادلات منطقه‌ای نقش دهد و این کشور را وارد سازمان‌های بین‌المللی کند تا به مرور زمان رفتار او را تغییر دهد. این چیزی است که ترامپ به‌هیچ‌وجه با آن موافق نیست.

آنچه تا کنون مشخص است این است که به صفر رسیدن نفت ایران، حداقل در کوتاه‌مدت میسر نیست. ترکیه، چین، اتحادیه اروپا، ترکیه و حتی هند به ادامه ارتباط خود با ایران (البته با کاهش بسیار چشمگیر) ادامه خواهند داد. اتحادیه اروپا اعلام کرده بود که ممکن است از مکانیسمی تحت عنوان انسداد برای مقابله با تحریم‌های امریکا استفاده کند؛ اگرچه بعید به نظر می‌رسد این راهکار در صورت عملیاتی‌شدن دوام زیادی داشته باشد. این موضوع علاوه بر این است که امریکا به ۸ کشور از جمله کشورهایی که در بالا ذکر شد، معافیت نفتی نیز داده است.

پس از دوره اول تحریم‌های امریکا، بسیاری از شرکت‌های اروپایی از ایران رفتند و برخی که مبادلاتی با آمریکا نداشتند، در ایران ماندند. اما پس از دور جدید این تحریم‌ها، امکان دارد به دلیل عدم امکان تبادلات بانکی و مالی بین المللی، این حضور با چالش مواجه شده و آن‌ها نیز از ایران بروند. با این حال، علی‌رغم تهدیدات مختلف دولت ترامپ به سایر کشورها مبنی بر هرگونه همکاری با ایران، کشورهایی که پیش‌تر نیز ذکر شد؛ ترکیه، اتحادیه اروپا، چین و هند پیش‌تر اعلام کرده بودند که به خرید نفت ایران علیرغم تحریم‌های آمریکا ادامه خواهند داد.

این موضوع تا جایی پیش رفت که دولت امریکا را مجبور به صدور معافیت برای آن‌ها کرد و در واقع، بار دیگر به زیر سؤال رفتن قدرت امریکا را منجر شد. وزیر امور خارجه آمریکا، مایک پومپئو، گفته بود که پس از ۴ نوامبر تحریم‌های مرتبط با نفت خام یاران اجرایی خواهد شد … و انتظار این است که خرید نفت خام توسط هر کشوری به صفر برسد و یا اینکه آن‌ها نیز تحریم می‌شوند و عمل، خلاف این گفته، مؤید همین نکته است. امریکا در واقع راهی جز همکاری با سایر کشورها نداشت و مجبور شد از شدت یک‌جانبه‌گرایی خود بکاهد.

این نیز از دیگر تفاوت‌های دولت اوباما با ترامپ در خصوص تحریم‌ها و توافق بود؛ اوباما در اجماع‌سازی به شدت قوی عمل می‌کرد، حال آنکه ترامپ در این مورد بسیار ضعیف است و تحریم‌های امریکا در دوره جدید، علناً فاقد مشروعیت بوده و قانونی نیز نمی‌باشند. اگرچه که ترامپ تحریم‌های جدید را سخت‌ترین آن‌ها می‌داند، اما آن‌ها فاقد پشتیبانی شورای امنیت بوده و طبیعتاً مشروعیت بین‌المللی ندارند؛ بدین معنی که این تحریم‌ها توسط کشورهایی نظیر ترکیه و چین که شرکای تجاری ایران هستند و با آمریکا نیز در برهه کنونی دچار مشکلات اقتصادی هستند، به دلیل قانونی نبودن، مورد حمایت قرار نخواهد گرفت.

با این حال باید در نظر داشت که این شرایط دوفکتو و نه دوژور تحریم‌ها، برای شرکت‌ها و خصوصاً برای شرکت‌های اروپایی بسیار حائز اهمیت است؛ چرا که آن‌ها طبق منافع و خواسته سهامدارانشان عمل می‌کنند. این امر علت خروج شرکت‌های اروپایی از ایران را توضیح می‌دهد که نگران تحریم‌های ثانویه امریکا هستند.

البته علت عدم همکاری این کشورها با امریکا، الزاماً غیرقانونی بودن این تحریم‌ها و نقض برجام نیست. به عنوان مثال، هند مقدار قابل توجهی از نفت مورد نیاز خود را از ایران و عراق تهیه می‌کند و از این رو نیاز به حفظ رابطه خود با ایران دارد. هند در واقع دومین واردکننده نفت خام ایران پس از چین است. همچنین ایران در عراق نیز نفوذ زیادی دارد و از این رو می‌تواند برای هند مشکل ایجاد کند. هند همچنین دارای منافع دیگری نظیر منافع تجاری در بندر چابهار نیز می‌باشد.

ترکیه نیز دارای رابطه طولانی واردات نفت از ایران و عراق در دوران تحریم است. همچنین روابط نه چندان مناسب ترکیه و امریکا در وضعیت فعلی و حفظ این وضعیت، می‌تواند کمک مناسبی برای ایران باشد. در صورتی که امریکا ترکیه را بیشتر تحریم کند، امکان افزایش همکاری میان ترکیه و روسیه و همکاری با ایران در برخی موارد، بیشتر خواهد شد. این موضوع در زمانی است که امریکا با کشورهای مختلفی نظیر همسایگان، متحدان و شرکای تجاری خود جنگ تجاری‌ای راه انداخته است و این جنگ تجاری امریکا با این کشورها از جمله چین، می‌تواند کاملاً در جهت منافع ایران عمل کند.

یکی دیگر از مشکلات ترامپ تحمیل هزینه بیش از حد به ایران و بدون هدف مشخصی[۱] است. است. ترامپ انتظار زیادی از ایران دارد و این دقیقاً همان چیزی است که از کره شمالی نیز انتظار دارد؛ این دلیل عدم عملی‌شدن پیشنهاد مذاکره و یا مذاکرات ترامپ است. به عبارت دیگر، انتظار خواسته‌های بسیار گسترده نشانه عدم تمایل به مذاکره است؛ سنگ بزرگ نشانه نزدن است.

کارآمدی تحریم‌های جدید

به طور کل، آمریکا به عنوان یک قدرت اقتصادی و نظامی در جهان، توان انجام برخی اقدامات علیه کشورهای مورد نظر خود را دارد و به تبع آن، سایر کشورها نیز (دیر یا زود) به جهت جلوگیری از هرگونه درگیری با آمریکا، مجبور به تبعیت از آمریکا می‌شوند. در مورد ایران نیز، تحریم‌های آمریکا به طور قطع و یقین، ضربات سنگینی بر پیکره اقتصاد ایران وارد کرده است که دیپلماسی فعال ایران و توانمندسازی داخلی، راه‌های اصلی مواجهه با این تحریم‌ها هستند. با این حال، به بررسی مقایسه کارآمدی این تحریم‌ها در مقایسه با دوره قبلی (دوران اوباما) پرداخته می‌شود که این بخش نیز، تفاوت‌های اوباما و ترامپ در رابطه با تحریم‌های ایران مجدداً اشاره می‌شوند. به طور کلی برای موفقیت هر تحریمی، سه عامل مهم هستند:

  1. متحدین؛
  2. حمایت بین المللی و تمایل به اعمال تحریم‌ها؛
  3. و نهایتاً انگیزه و علتی برای مذاکره و معامله و شفافیت هدف.

تحریم‌های این دوره، به هیچ‌وجه مورد پذیرش متحدین آمریکا نبود و کاملاً یک‌جانبه اعمال شد. تحریم‌های یک‌جانبه به طور کلی به ندرت پاسخ می‌دهند. در جهان کنونی، تحریم‌های یک‌جانبه با موانع مختلفی روبرو می‌شوند؛ حتی اگر توسط قدرتمندترین اقتصاد جهان وضع شوند. طبق تحقیق موسسه پیترسون برای اقتصاد بین المللی در سال ۱۹۹۰، تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا صرفاً در ۱۳ درصد مواقع به نتیجه مطلوب خود رسیده‌اند.

موارد معدودی که تحریم‌های یک‌جانبه جواب داده‌اند مربوط می‌شود به کشورهایی که روابط بسیار بالای تجاری با آمریکا داشته‌اند که این امر در مورد ایران صدق نمی‌کند. علاوه بر این، شرکای تجاری ایران نیز تحریم‌های یک‌جانبه امریکا علیه ایران را نپذیرفتند و علیرغم اینکه حجم مبادلات کاهش یافت، اما امریکا مجبور شد آن‌ها را مشمول معافیت نماید.

مورد دیگر در این زمینه، به صفر رساندن و یا کاهش حداکثری ۲ میلیون بشکه نفت تولیدی روزانه ایران است که این امر باعث ضربه سنگین به قیمت نفت و کشورهایی که مخاطب نفت ایران هستند می‌شود. به عبارت دیگر، با این اوصاف به نظر می‌رسد که کاهش تأثیر احتمالی تحریم‌های یک‌جانبه علیه ایران بر بازارهای مالی جهان و متحدین امریکا بر اهداف اعمال آن تحریم‌ها در وهله اول سنگینی می‌کند و به همین دلیل آن‌ها مخالف این موضوع هستند.

علاوه بر اینکه، ایران هیچ‌گونه مورد که ناقض برجام باشد را انجام نداده است و آن‌ها دلیلی برای اعمال تحریم‌ها و برخلاف برجام، نمی‌بینند. ترامپ حمایت بین‌المللی را از بین برده است. خروج ترامپ بدون هیچ دلیل از تعهد خود و نقض برجام، باعث سایر امضاکنندگان برجام گشت. به عنوان مثال تحریم کره شمالی بدون همکاری چین، تأثیر مطلوب خود را نخواهد داشت، چرا که بیش از ۹۰ درصد تجارت کره شمالی با چین است. در مورد روسیه و ایران نیز این امر صدق می‌کند.

مشکل دیگر این تحریم‌ها، ناتوانی امریکا در ترکیب این تحریم‌ها با مذاکرات است. تجربه نشان داده است که تحریم‌ها زمانی بهترین نتیجه را دارند که در حین مذاکرات و به عنوان اهرم فشار و با ایجاد انگیزه رفع آن‌ها برای طرف مورد تحریم، استفاده شود؛ درواقع پیشنهاد رفع تحریم‌ها بهترین مشوق برای انجام خواسته کشوری است که تحریم می‌کند؛ چه بسا در توافق دایتون در سال ۱۹۹۵ و حتی در برجام نیز شاهد چنین چیزی بودیم.

به عبارت دیگر، در رابطه با ایران این چارچوب جواب داد و برنامه هسته‌ای ایران مرتباً توسط بازرسان آژانس انرژی اتمی مورد بازرسی قرار می­‌گرفت. اما در تحریم‌های کنونی شاهد چنین چیزی نیستیم. تحریم‌ها اعمال شده‌اند و شروط ۱۲ گانه آمریکا، بسیار گسترده بوده و در واقع، با نگاهی عمیق‌تر، ممکن نیز نیست. این تحریم‌ها باید به همراه خواسته‌هایی موردی و مشخص و صرفاً در یک موضوع قابل پذیرش مطرح می‌شدند و نه به شکل فعلی.

با این نگاه، تحریم‌های امریکا به دور از رویکرد چندجانبه­‌گرایی­‌ای است که در گذشته توسط امریکا پیگیری می‌شود و از این رو شانس پایینی برای تأثیرگذاری دارد. تحریم‌ها باید در چارچوب چندجانبه­‌گرایانه و سازمان‌های بین‌المللی انجام شوند. اروپا نیز ممکن است بتواند با سیستم مسدودسازی خود برای امریکا موقتاً مشکل ایجاد کند؛ اگرچه این مورد اهرم چندان قدرتمندی به نظر نمی‌رسد. از این رو بود که اوباما این اقدام ترامپ را “انحراف” و سناتور باب منندز نیز آن را “ریسکی برای امنیت ملی آمریکا دانست که شراکت بنیادین امریکا با متحدین اروپایی‌اش را به خطر انداخته و با امنیت اسرائیل قمار می‌کند” دانستند.

در واقع، می‌توان گفت که ترامپ در نمایش هدف تحریم‌های خود نیز ناتوان است. به عبارت دیگر، کشور هدف باید بداند که به جهت رفع تحریم‌ها چه اقدامی باید انجام دهد. عدم وجود این شفافیت باعث می‌شود که تحریم تبدیل به وسیله تقابل میان دو کشور و نهایتاً شکل‌گیری نوعی جنگ فرسایشی دائمی بین آن‌ها شود. اشتباه دیگر ترامپ این تصور اشتباه است که این فشار او می‌تواند منجر به تغییر رفتار ایران شود. طبق نگاه آمریکایی‌ها، تحریم‌ها تا لحظه‌ای که نظام ایران و یا رفتار ایران را تغییر دهند، ادامه خواهند داشت؛ اما تجربه تاریخی تحریم‌ها (کوبا، روسیه و…) نشان داده است که حتی هرگونه تغییر رفتار جزئی‌ای نیز، نیاز به مذاکره دارد و صرف تحریم صرفاً اعمال هزینه به دو طرف است.

نتیجه‌گیری

تحریم‌های دور جدید، قطعاً فشار بیشتری به کشور تحمیل خواهند کرد، اما با توجه به عدم مشروعیت و مقبولیت آن‌ها در جامعه بین‌المللی و یک‌جانبه بودن آن‌ها، در صورت همراه شدن دیپلماسی پویا و فعال و تقویت زیرساخت‌های داخلی، می‌توان از شدت آن‌ها تا حد بسیار زیادی کاست. همچنین تجربه شرکت چینی ZTE و صدور معافیت برای کشورهای مختلف در خصوص خرید نفت ایران، همگی نشان از کوتاه آمدن آمریکا و ناتوانی آن در انجام وعده‌ای که داده بود می‌باشند و این پیغام را به جهان می‌دهد که می‌توانند حتی در صورت نقض تحریم‌های امریکا علیه ایران نیز راه نجاتی بیابند.

در نهایت باید توجه کرد که امریکا صرفاً می‌تواند طبق لایحه اختیارات دفاع ملی برای سال مالی ۲۰۱۲ اقدام کند؛ طبق این لایحه امریکا می‌تواند از کشورها بخواهد تا حجم مبادلات خود با ایران را کاهش دهند و نه اینکه کاملاً قطع کنند! خصوصاً اینکه ایران در برهه کنونی به برجام نیز پایبند بوده است و از طرف دیگر اقدامات ترامپ و تهدیداتش به دنیا، شدیداً به اعتبار بین المللی امریکا و حمایت جامعه جهانی از او و تصمیماتش، ضربه وارد کرده است.

طه اکرمی کارشناس مسائل آمریکا

[۱] منظور از هدف مشخص این است که به نظر می‌رسد ترامپ به دنبال مذاکره نیست؛ چرا که شرایط مطرح شده توسط تیم او برای مذاکره، منطقی نیستند.

پیامدهای تشدید تنش‌‏های لفظی میان ایران و آمریکا

تنش‌‏های لفظی همواره میان مقامات جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا وجود داشته و یکی از اجزای کمابیش ثابت رویکرد حاکم بر روابط دو کشور بوده است. در واقع، سیاستمداران ایرانی و آمریکایی که از ابتدای انقلاب اسلامی تا کنون کانال‏‌های ارتباطی و دیپلماتیک اندکی برای تبادل نظرها و دیدگاه‌‏های خویش داشته‌‏اند، همیشه از کنش گفتاری به ‏عنوان ابزاری برای ارسال پیام‏ به یکدیگر و همچنین، سنجش مواضع همدیگر استفاده کرده‌‏اند. البته، رویه و عادت دشمنی که در چهار دهه گذشته در روابط دو کشور ایجاد و با رویدادهای مقوم‌‏بخش تقویت شده و همچنین منافع زیادی که در بیان سخنان یا گفتارهای تند، تحقیرآمیز و خشونت‏‌گرایانه شکل گرفته نیز در این میان بسیار تأثیرگذارند. با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا که شخصیتی پوپولیستی، اقتدارگرایانه و خودبزرگ‏‌پندار دارد، تنش‌‏های لفظی در روابط ایران و آمریکا افزایش یافته است.

رئیس جمهور آمریکا چه در دوران کارزار انتخاباتی و چه پس از استقرار در کاخ سفید، بارها جمهوری اسلامی ایران را مورد حملات لفظی خود قرار داده است (البته دیگران حتی متحدان نزدیک آمریکا نیز از گزند سخنان تند وی در امان نبوده‌‏اند). از نشانه‏‌ها و روندها چنین برمی‌‏آید که مقامات ایرانی هوشمندانه سعی‏ کرده‌‏اند در دام تنش‌‏های لفظی با ترامپ نیفتند، اما به نظر می‏‌رسد اخیراً و در پی تشدید تلاش‏‌های دولت آمریکا برای تحت فشار قراردادن جمهوری اسلامی ایران، اوضاع متفاوت شده است. در واقع، در پی خروج دولت ترامپ از برجام و اعلام و پیگیری رویکرد به صفر رساندن فروش نفت ایران، مقامات ارشد کشور تا حدودی از رویکرد قبلی فاصله گرفته و تهدید آشکارتر آمریکا و منافع این کشور را در دستور کار قرار داده‏‌اند.

شروع این روند با سخنان رئیس جمهور در سفر به سوئیس (۱۱ تیرماه) بوده است که در آنجا آقای روحانی در دیدار با ایرانیان مقیم سوئیس درباره بحث آمریکایی‏‌ها مبنی بر به صفر رساندن فروش نفت ایران گفت: «آمریکایی‌ها مدعی شده‌اند که می‌خواهند به طور کامل جلوی صادرات نفت ایران را بگیرند. آن‏ها معنی این حرف را نمی‌فهمند، چرا که این اصلاً معنی ندارد که نفت ایران صادر نشود و آن وقت نفت منطقه صادر شود. اگر شما توانستید، این کار را بکنید تا نتیجه‌اش را ببینید». این سخنان آقای روحانی در بسیاری از رسانه‏‌ها به معنای تهدید ایران به جلوگیری از صادرات نفت منطقه به ‏ویژه از تنگه هرمز تفسیر شد. در چنین شرایطی، در کنفرانس مشترک خبری ایشان با رئیس جمهور سوئیس، خبرنگار رویترز از رئیس جمهور ایران پرسید آیا ممکن است ایران تنگه هرمز را ببندد؟ آقای روحانی پاسخ داد: «به نظر من حرفی که برخی مقامات آمریکایی‌ها زدند که می‌خواهیم صادرات نفت ایران را به صفر برسانیم یک گزافه‌گویی است که هیچ ‌وقت قادر نیستند آن را عملی کنند. این کار کاخ سفید غیرقانونی، فرامرزی و لغو تمام تعهدات بین‌المللی در زمینه انرژی و تجارت است. تصور اینکه همه نفت صادر کنند جز ایران، غلط و نابخردانه است».

این سخنان رئیس جمهور با حمایت‏‌هایی از سوی برخی دیگر از مقام‌‏ها و شخصیت‌‏های سیاسی و نظامی کشور مواجه شد. مقام معظم رهبری در دیدار سفیران، کارداران و مسئولان وزارت امور خارجه فرمودند: «سخنان رئیس جمهور در سفر اخیر به اروپا مبنی بر اینکه “اگر نفت ایران صادر نشود، نفت هیچ کشوری در منطقه صادر نخواهد شد” سخنانی مهم و حاکی از سیاست و رویکرد نظام است و وظیفه وزارت امور خارجه پیگیری جدی این‏گونه مواضع رئیس جمهور است». سردار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز در نامه‏‌ای به رئیس جمهور، این‏گونه از مواضع ایشان قدردانی کرد: «این همان دکتر روحانی است که ما شناخت داشتیم و داریم و می‌بایست باشد… دست شما را برای ایراد این سخنان به‏ موقع، حکیمانه و صحیح می‌بوسم و برای هر سیاستی که مصلحت نظام اسلامی باشد، در خدمت هستیم».

به هر حال، هم در داخل و هم در خارج، تفسیر غالب از سخنان رئیس جمهور و حمایت‌‏ها از وی این بوده که در رأس اهداف مقامات جمهوری اسلامی ایران از این‏گونه سخنان، تهدید بستن یا ایجاد اختلال در تنگه هرمز قرار دارد؛ مسئله‏‌ای که باعث شکل‏‌گیری بحث‏‌هایی در مورد اینکه آیا چنین امکانی وجود دارد یا خیر، شده است. در پاسخ به سخنان رئیس جمهور ایران، «بیل اربن» سخنگوی فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا گفت که نیروهای آمریکایی و متحدان منطقه‌‌ای این کشور «آماده تضمین آزادی تردد دریایی و گردش آزاد تجارت بر اساس مجوزهای قوانین بین‌الملل هستند».

رئیس جمهور ایران ۳۱ تیرماه در همایش رؤسای نمایندگی‌های جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور بار دیگر رویکرد آمریکا مبنی بر به صفر رساندن فروش نفت ایران را مورد انتقاد قرار داد و گفت: «کسی که اندکی سیاست بفهمد، نمی‌گوید جلوی صادرات نفت ایران را می گیریم. تنگه‌های زیادی داریم؛ تنگه هرمز فقط یکی از آن‏هاست. آقای ترامپ! ما مرد شرف و ضامن امنیت آب‌راه منطقه در طول تاریخ هستیم؛ با دم شیر بازی نکن، پشیمان‏‌کننده است… در همه منطقه پهن شده‌اید؛ معنای حرف‌هایتان را بفهمید». این سخنان آقای روحانی این ‏بار با واکنش بسیار تند دونالد ترامپ مواجه شد. وی در پیامی توییتری خطاب به رئیس جمهور ایران نوشت: «دیگر هرگز ایالات متحده را تهدید نکن، وگرنه عواقبی را متحمل خواهی شد که کمتر کسی در تاریخ متحمل شده‌ است. ما دیگر آن کشوری نیستیم که سخنان ناخوشایندی که بوی مرگ و خشونت می‌دهد را تحمل کنیم. مراقب باش!».

در حالی که تنش‌‏های لفظی میان مقام‌‏های ایرانی و آمریکایی کمابیش ادامه دارد، چهار سناریو درباره پیامدهای آن قابل تصور است. یکی اینکه دولت آمریکا مواضع مقام‏‌های جمهوری اسلامی ایران را جدی بگیرد و آن را به ‏عنوان نشانه‏‌ای از تحمل‌‏ناپذیری ایرانی‌‏ها در برابر رویکرد به صفر رساندن فروش نفت ایران برداشت کند. برخی مواضع اخیر آمریکایی‏‌ها حکایت از عقب‌‏نشینی نسبت به رویکرد به صفر رساندن و در مقابل، پیگیری کاهش تدریجی فروش نفت ایران دارد، اما به ‏نظر می‌‏رسد این موضوع بیش از آنکه به تنش‏‌های لفظی مقام‏‌های دو کشور ربط داشته باشد، به مسائل بازار انرژی و فشارهایی که برخی از کشورها برای گرفتن معافیت از تحریم‏‌های نفتی ایران به آمریکا وارد می‏‌کنند، مربوط است. با این حال، آمریکایی‏‌ها احتمالاً متوجه این موضوع هستند که در صورت اصرار بر رویکرد به صفر رساندن فروش نفت ایران، جمهوری اسلامی ممکن است گزینه‌‏‏های صلح‌‏آمیز چندانی برای پیگیری منافع خود نداشته باشد.

سناریوی دوم این است که این تنش‏‌ها‏ی لفظی بیشتر شود و به دنبال آن، طرفین به‏ صورت تصادفی یا آگاهانه وارد مرحله اقدامات عملی علیه یکدیگر شوند. به هر حال، در صورت تشدید تنش‌‏های لفظی، ممکن است طرفین ناچار شوند نشان دهند که تهدیدهای‏شان معتبر است و بنابراین، چاره‌‏ای جز دست‌‏زدن به برخی اقدام‌‏های عملی ندارند. به تعبیر نیکلاس اونف: «سخن‏ گفتن فعالیتی دارای پیامدهای هنجاری است. هنگامی که سخن می‏گوییم، واژه‏‌های ما در دیگران این انتظار را ایجاد می‌‏کنند که به شیوه خاصی –منطبق بر نیت‏‌های اظهارشده- عمل کنیم و بدین ترتیب، مجبوریم بر اساس گفته‏‌هایمان عمل کنیم. واژه‌‏ها در زندگی ما اهمیت دارند. نیت‌‏ها و طرح‏‌های ما پس از بیان‏‌شدن، به سادگی محدودیت‏‌هایی هنجاری را بر اعمال ما تحمیل خواهد کرد»[۱].

در چنین شرایطی، شدت‏‌بخشیدن تحریم‏‌ها و فشارهای اقتصادی و سیاسی و حتی برخی اقدام‏‌های تخریبی و ایذایی از سوی آمریکا علیه منافع جمهوری اسلامی ایران محتمل است. در مقابل، جمهوری اسلامی نیز ممکن است علیه منافع آمریکا و متحدانش در سطح منطقه و حتی جهان، دست به برخی اقدام‏‌های نامتقارن بزند. با وجود این، درباره احتمال درگیری نظامی بین دو طرف باید گفت که هرچند همواره این احتمال وجود داشته و هم‏‌اکنون نیز وجود دارد، ولی به ‏نظر نمی‏‌رسد هیچ ‏کدام از طرفین نیت و اراده ورود به چنین مرحله‏‌ای را داشته باشند. در واقع، هر دو طرف، استراتژی تحق اهداف خویش با پرداخت کمترین هزینه را پیگیری می‏‌کنند.

سناریوی سوم این است که طرفین تنش‌‏های لفظی را به اوج برسانند و وارد مرحله انتخاب بین دو گزینه درگیری یا تنش‌‏زدایی شوند و از بین این دو نیز تنش‌‏زدایی را انتخاب کنند. به هر حال، با توجه به اینکه هم ایران و هم آمریکا توانایی ضربه‌‏زدن به منافع یکدیگر را دارند، ممکن است در نهایت به این نتیجه برسند که هزینه‏‌های گذار از مرحله کنش کلامی و ورود به فاز عملیاتی‌‏کردن تهدیدها بسیار زیاد باشد و تنش‌‏زدایی بهتر می‌‏تواند منافع آنها را برآورده کند.

سناریوی چهارمی که قابل طرح است عبارت از این است که یکی از طرفین یا هر دوی آن‏ها تنش‏‌های لفظی را ادامه ندهند و به ‏جای آن، بر مقابله با رویکردهای یکدیگر متمرکز شوند. آمریکا تلاش کند فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی ایران به ‏ویژه در حوزه اقتصادی وارد نماید و جمهوری اسلامی ایران نیز به شیوه‏‌های مختلف سعی کند اثرات این فشارها را کاهش دهد و در برابر آن‏ها مقاومت کند. همچنین، همزمان هر دو طرف به امکان مذاکره بر اساس احترام به منافع یکدیگر نیز نیم‌‏نگاهی داشته باشند. در چنین سناریویی، آمریکایی‏‌ها امیدوار خواهند بود که فشارها بر ایرانی‏‌ها نتیجه بدهد و آن‏ها را پای میز مذاکره بیاورد؛ تا امتیازات بزرگی بدهند. در مقابل، جمهوری اسلامی ایران نیز در برابر فشارها مقاومت خواهد کرد تا اینکه دولت کنونی آمریکا تغییر کند یا آمریکایی‏‌ها بپذیرند که در شرایطی برابر و بر اساس احترام متقابل، منافع ایران را مد نظر قرار دهند.

در مجموع، شکی نیست که تندروی‏‌های گفتاری ترامپ به منافع آمریکا ضربه می‌‏زند، اما برای دیگران نیز هزینه دارد. در چنین شرایطی است که می‏‌توان گفت تشدید تنش‌‏های لفظی میان مقام‏‌های ایرانی و آمریکایی بیش از این برای منافع دو طرف سودمند نیست و بهتر است طرفین بر اساس اصل احترام متقابل با یکدیگر رفتار کنند. ترامپ به تازگی اعلام کرده است که حاضر است بدون هیچ پیش‌‏شرطی و در هر زمان و مکانی که ایرانی‏‌ها بخواهند، با آنها ملاقات کند. هرچند به ‏نظر می‌‏رسد هدف رئیس جمهور آمریکا از چنین سخنانی، فشار بر جمهوری اسلامی است، اما ایران نیز می‌‏تواند اعلام کند که در صورت بازگشت آمریکا به برجام و بر اساس اصل رعایت منافع و احترام متقابل، حاضر است با وی راجع به مسائل مختلف مذاکره کند. احتمالاً چنین پاسخی با موافقت دولت آمریکا مواجه نخواهد شد، اما توپی که ترامپ فکر می‌‏کند به زمین ایران انداخته را به زمین آمریکا بازمی‌‏گرداند. این موضوع زمانی اهمیت دوچندان می‌یابد که فراموش نکنیم تصمیم عقلانی ایران مبنی بر تداوم برجام بدون آمریکا، نه تنها ایالات متحده را در عرصه بین‌المللی منزوی ساخته و مورد شماتت جامعه بین‌المللی قرار داده بلکه تردیدهای جدی در زمینه موفقیت تحریم‌ها بدون اجماع جهانی را پیش روی مقامات این کشور قرار داده است. از این نظر، رویکرد تنش لفظی توأم با آمادگی برای مذاکره می‌تواند در راستای برهم‌زدن اجماع بین‌المللی به ضرر ایران و اعمال فشار بیشتر بر کشور باشد.

[۱] وندولکا کوبالکووا (۱۳۹۵)، سیاست خارجی در جهان برساخته، ترجمه مهدی میرمحمدی و علیرضا خسروی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ص ۱۱۰٫

راهبرد آمریکا در قبال ایران: مذاکره برای تغییر رفتار یا فشار برای تغییر رژیم

مایک پومپئو وزیر خارجه آمریکا در همایشی با عنوان «پشتیبانی از صدای ایرانیان» به دعوت بنیاد هریتیج در شمال کالیفرنیا و در جمعی که عمدتا از ایرانیان مقیم ایالات متحده بودند سخنرانی کرد. در این سخنرانی، پر از متغیرهای حاشیه‌­ای نمادین بود: اینکه محل سخنرانی، کتابخانه «رونالد ریگان» بود؛ هم او که شوروی را «امپراتوری شیطانی» نامید و توفیق فروپاشی و شکست کمونیسم، به نام او نوشته شد.

بنیاد هریتیج (تأسیس‏ شده به سال ۱۹۷۳) اتاق فکر هدایت کننده سیاست­‌های آمریکا در در دهه ۱۹۸۰ علیه شوروی دانسته می‌­شد. به جز این، لحن سخنان پومپئو، بشار‌‌ت‌­گونه و مسیح‌وار بود: «آرزوی دولت ترامپ همان آرزویی است که شما برای مردم ایران دارید، آرزویی که با تکیه بر نیروی الهی یک روز به حقیقت خواهد پیوست.» این نیروی الهی و خدایی، پیشتر هم بارها از سوی اهالی واشینگتن بیان شده است: بعد از ریگان، در زمان جورج بوش که یک طرف مسیح و خدا و در طرف دیگر شرارت و شیطان یعنی عراق، ایران و کره شمالی قرار داشتند.

بیان شفاهی یک راهبرد

سخنان پومپئو حاوی مطلب جدیدی در مورد سیاست­های ترامپ در رابطه با ایران نیست. او به تکرار خواسته­‌های آمریکا از ایران پرداخت. همان ۱۲ موردی که دو ماه قبل در همین بنیاد هریتیج، در مورد آن داد سخن داده بود. توجیه ترامپ برای خروج از برجام تکرار شد: با برجام، مساله آینده برنامه هسته‌­ای ایران در پایان دهه آینده، دوباره مطرح می‌­شود بدون آنکه تضمینی در مورد آن باشد. از سوی دیگر، ثروت فراهم‌شده برای جمهوری اسلامی از ناحیه کم‌شدن تحریم‌­ها با برجام، صرف عملیات منطقه­‌ای ایران در سوریه، عراق، یمن، لبنان، فلسطین و همین طور نقاط دیگر شده است. این مسئله به بیان پومپئو به آن منجر شده که با برجام جمهوری اسلامی از تنگنا خارج شود اما جهان ناامن شود.

برجام، هزینه­‌های کمپین قاسم سلیمانی را تامین کرده و حالا آمریکا می­‌خواهد با لغو برجام و بازگرداندن تحریم‌­ها (که پومپئو آن را بی‌­سابقه‌ترین تحریم­‌های طول تاریخ معرفی می‌­کند) این کمپین را متوقف کند. فشار اقتصادی به این شیوه چنان افزایش می­‌یابد تا تهران، میان دو گزینه بدترشدن وضع اقتصادی خود و ادامه رفتار فعلیش به انتخاب دست بزند. ناگفته پیداست که آمریکا، ایران را بازیگری عاقل و حسابگر می­‌پندارد که به بقای خود فکر می­کند. همین مساله سبب شده ترامپ و پومپئو، تاکید کنند که رفتار ایران عوض خواهد شد و ایران به معامله­‌ای بهتر (بهتر از نظر آمریکا) تن در خواهد داد. اما این تاکید بر معامله مجدد و نگارش برجامی گسترده‌­تر و جامع‌­تر (که به قول پومپئو امنیت مردم آمریکا را تضمین کند نه امنیت رژیم تهران را) همراه با رفتارهایی متناقض‌­نما از سوی واشینگتن شده است.

کلام متناقض‌­نمای آمریکا

پومپئو هم در سخنرانیش از امکان دستیابی به توافق با ایران سخن گفته و هم بر این نکته تاکید کرده که آمریکا به طبیعت و ماهیت نظام سیاسی ایران آگاه است. اما چگونه می‌­توان در حالی که در مورد طبیعت یک نظام سیاسی آگاهی داشت و آن را سرکش دانست، باز هم به دستیابی به توافق با آن امیدوار بود؟ البته این مساله منافاتی با هم ندارد که با یک دشمن هم به توافقات تاکتیکی دست یافت و هم رفته رفته آن را از سنگرهای راهبردیش بیرون انداخت. دست کم تجربه اتحاد شوروی موید این روش متناقض‌­نماست. این مساله را از همین جا هم می­‌توان دریافت که پومپئو در سخنانش دیگر تنها به مسائلی مانند برنامه هسته­‌ای، رفتار منطقه­‌ای و موشک‌­های ایران اشاره نمی‌­کند. او از رسیدن عمر جمهوری اسلامی به چهل سال، خواست مردم برای دگرگونی و حمایت آمریکا از این دگرگونی سخن می­‌گوید.

پومپئو می­‌گوید دولت ترامپ دیگر مانند دولت­‌های پیشین آمریکا نیست که در معامله خود با جمهوری اسلامی، مردم ایران را نادیده بگیرد. بلکه این بار می­‌خواهد حتی اگر توافقی هم با تهران می‌­کند برنده آن مردم ایران باشند و نه رژیم تهران. این مآلا تنها به یک معنا است: آمریکا دیگر بنای آن را ندارد که با نظام سیاسی فعلی ایران ادامه دهد. قصد تغییر آن را دارد و این کار را با تحریم‌های اقتصادی برای تضعیف قدرت دولت آن، تحریک افکار عمومی با رسانه‌­هایش و نیز دیپلماسی عمومی یعنی رویارو سخن گفتن با مردم ایران انجام خواهد داد. چنانکه می­‌گوید: «ایالات متحده صدای شما را می‌شنود، ایالات متحده از شما حمایت می‌کند، ایالات متحده با شماست.» اما در همین حال هم باز متذکر می‌­شود که آمریکا با همین حکومت ایران هم می­‌تواند تعامل کند: «فشارهای آمریکا تنها زمانی کاهش خواهد یافت که در سیاست‌های تهران چرخشی ملموس، ثابت‌شده و پایدار مشاهده کنیم.»

دیپلماسی عمومی با مدل پومپئو

پومپئو در بخش­‌هایی از سخنرانیش کوشید نشان دهد به خوبی از اوضاع ایران آگاه است. این آگاهی تنها دانستن وضعیت اقتصادی در ایران مانند نرخ بیکاری و کم‌شدن ارزش ریال نیست بلکه اشارات او به فساد مقامات حکومتی و ثروت بنیادهایی است که به راس نظام تعلق دارند. پومپئو با اسم بردن از برخی مقامات حکومتی یا نزدیک به حکومت می­‌خواهد وانمود کند که ایالات متحده اوضاع ایران را دقیقا زیر نظر دارد. او برای مشکلات اقتصادی ایران، دو علت به ایرانیان معرفی می‌­کند. اولی فساد اقتصادی در ایران است: «میزان فساد و ثروت رهبران حکومت ایران نشان می‌دهد چیزی که ایران را اداره می‌کند بیشتر شبیه یک مافیاست تا دولت.» دومین علت وضع بد اقتصادی به نظر او حضور منطقه‌­ای ایران است: «امروز به لطف یارانه‌های رژیم ایران یک نیروی حزب ‌الله لبنان دو تا سه برابر یک مأمور آتش‌نشانی در تهران حقوق می‌گیرد.»

اینکه سخنرانی پومپئو در جمع ایرانی- آمریکایی­‌ها ایراد می­‌شود لابد به این سبب است که آمریکا گمان می­‌کند آنان به نوعی نماینده جامعه ایران هستند. درست مثل جامعه کوبایی‌­های مقیم فلوریدا یا چیزی مثل آن، حتی اگر این جامعه ایرانی- آمریکایی، نماینده بخش­‌هایی از جامعه ایران باشند، بعید است بتوانند حتی با اندک دقتی، این جامعه را به طول نسبی و نه حتی کامل نمایندگی کنند و خواسته­‌ها و افکارش را منعکس کنند. به هر رو دیپلماسی عمومی و رویارو سخن گفتن پومپئو با ایرانیان، دعوت هرچه بیشتر به تقابل با حکومت است. او از اعتصاب­‌ها سخن می­‌گوید و از فعالیت برخی زنان علیه حجاب و از اعتراضات دی ماه ۹۶ و در مورد همه از حمایت ایالات متحده از معترضان سخن می­‌گوید. اما این حمایت چگونه عملیاتی می‌شود؟ احتمالا مخالفان جمهوری اسلامی به چیزی بیشتر از حمایت معنوی پومپئو و ترامپ احتیاج دارند. تشدید تحریم‌­ها علیه ایران هم گرچه حکومت را در فشار خواهد نهاد، اما همین معترضان را هم به فشار خواهد افکند. شاید منظور پومپئو و ترامپ این است که تنبیه مخالفان جمهوری اسلامی یا مردم ایران که برای مخالفت با جمهوری اسلامی فعالیت بیشتری نمی­‌کنند این است که تحریم­‌ها بیشتر خواهد شد.

مقایسه تاریخی و نتیجه­‌گیری از آن

سخنان پومپئو، بیان شفاهی از تغییر راهبردی است که ایالات متحده در قبال جمهوری اسلامی ایران در پیش گرفته است. این تغییر راهبرد سبب می‌شود سیاست واشینگتن در قبال تهران را با هیچکدام از سیاست‌های پیشین آمریکا در چهل سال گذشته نتوان مقایسه کرد. این ناتوانی از تحلیل و تبیین اکنون از روی الگوهای گذشته ممکن است سبب رخ‌دادن خطاهای بسیار شود. آمریکا در دوران کارتر، کوشید راه­‌هایی برای شکل‏‌دادن به رابطه خود با ایران بیابد طوری که ایران همان دوران شاه باشد. ریگان، کوشید آمریکا را از خاورمیانه کنار بکشد؛ اما چون گریزی از آن نیافت کوشید خود را هم به عراق و هم به ایران نزدیک کند. از عراق، آشکارا پشتیبانی مالی و اطلاعاتی کند و به ایران هم مخفیانه سلاح بفروشد. آشکارشدن ایران کنترا در نهایت به تقابل نظامی ایران و آمریکا در خلیج فارس انجامید که در نهایت با خاتمه جنگ، این درگیری متوقف شد.

دوران بوش اول و کلینتون، راهبرد مهار دوجانبه در مورد ایران دنبال شد: حفظ صدام در عراق به عنوان عامل موازنه‏‌کننده ایران در کنار حضور نظامی مستقیم آمریکا در خلیج فارس با روی کار آمدن بوش دوم و سقوط صدام خاتمه یافت. آمریکا پنهانی، نیم‌­نگاهی به ساقط‌‏کردن جمهوری اسلامی با حمله نظامی داشت اما شرایط و نتایج چنین سقوطی را برای منافع خود مفید نمی­‌دانست. تغییر رفتار به جای تغییر نظام گزینه بیشتر مطلوب آمریکا بود. راهبردی که اوباما برگزید همین بود و در مورد برنامه هسته‌­ای ایران هم دنبال شد. گرچه در مورد سایر موضوعات مانند حضور منطقه­‌ای ایران هم همین نگاه وجود داشت. گرچه در تمام این دوران، روی کارآمدن رژیمی در  تهران که برای آمریکا «مفیدتر» باشد از نظر آمریکا دور نمانده بود اما راهبرد تغییر رژیم نسبت به راهبرد تغییر رفتار اولویت نداشت.

اکنون کشتیبان را سیاستی دیگر آمده است: ترامپ، از برجام خارج شده و بر بازگرداندن تحریم­‌ها علیه تهران تاکید کرده است. او ایران را (دست کم چنانکه می­‌دانیم در مورد حرکت کشتی­‌های جنگیش در خلیج فارس و نیروهای زمینیش در سوریه) مورد تهدید نظامی قرار داده بود. آمریکای ترامپ به روشنی بر تلاش برای تغییر رژیم در ایران تاکید می­‌کند. پومپئو هم از حمایت آمریکا از مخالفان جمهوری اسلامی سخن می‌­گوید. در همین حال آمریکا از امکان مذاکره با ایران و امکان تغییر رفتار ایران سخن می­‌گوید، اما خواسته­‌های آمریکا چنان گسترده مطرح شده تا ایران آن را نپذیرد.

طرح خواسته­‌ها به صورتی که پذیرششان غیرممکن باشد تاکتیکی برای از میان بردن امکان هر نوع مذاکره است. آمریکا به دنبال تضعیف هرچه بیشتر ایران و به هرج و مرج کشاندن بیشتر رابطه نظام سیاسی آن با مردم ایران است. حاصل این آشوب، تحلیل بیشتر ایران خواهد بود. ایران تحلیل رفته از تحریم­‌های اقتصادی و دچار آشوب داخلی، در سطح منطقه­‌ای تهدید کمتری متوجه آمریکا و متحدانش خواهد کرد و زمینه مساعدتری برای پذیرش فشارها و خواسته‌­های آتی آن خواهد داشت. اینکه آمریکا هم برای نظام سیاسی ایران پیام می­فرستد و هم به مخالفانش پیغام حواله می‌­کند، ناشی از سردرگمی آمریکا نیست؛ بلکه حاکی از راهبرد آمریکا برای بازی با هر دو و به جان هم افکندن این دو و بهره‌برداری از فرصت‌های ناشی از آن است.

امین پرتو- همکار علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی

سرنوشت برجام در پرتو مذاکره ترامپ با کره شمالی تا برکناری تیلرسون

در یک هفته اخیر، پس از خبر مذاکره ترامپ با رهبر کره شمالی، برکناری تیلرسون دومین خبری است که می‌تواند نقش بسیار مهمی در تصمیم ترامپ در مورد برجام در ماه می (اردیبهشت ۹۷) داشته باشد. علاوه بر اینکه کره شمالی در شرایطی که ترامپ چندان به توافق هسته‌ای با ایران پایبند نیست و دم از خروج از این توافق می‌زند حاضر به مذاکره با وی شده، در واشینگتن به جای تیلرسون، کسی پشت میز وزارت خارجه آمریکا نشسته است که از مخالفان سرسخت و جدی برجام است. این دو تحول مهم چه تاثیری بر آینده برجام آن هم در فاصله‌ای کمتر از دو ماه تا تصمیم جدید ترامپ در قبال آن دارد.

مذاکرات با کره شمالی

پس از دیدار مقامات کره جنوبی و کره شمالی در حاشیه المپیک زمستانی در کره جنوبی، سفیران کره جنوبی با پیامی از سوی رهبر کره شمالی عازم واشینگتن شدند؛ پیامی که حاکی از آمادگی پیونگ یانگ برای مذاکره بر سر فعالیت‌های هسته‌ای و موشکی کره شمالی بود. در پی انتقال این پیام، سارا سندرز، سخنگوی کاخ سفید از آمادگی ترامپ برای دیدار با کیم جونگ اون در مکان و زمانی که هنوز مشخص نشده است، خبر داد. با این حال، نکته‌ای که اخیراً توجه برخی تحلیلگران را به خود جلب کرده، آثار و تبعات مذاکره میان کره شمالی و آمریکا بر توافق هسته‌ای ایران است. بسیاری از کارشناسان و تحلیل‌گران با قائل‌شدن به ارتباط تنگاتنگ میان تصمیم ترامپ در قبال برجام و مذاکرات وی با کره شمالی، معتقدند که اگر ترامپ در ماه می از توافق هسته‌ای با ایران خارج شود، مذاکرات او با کره شمالی به مشکل جدی برخواهد خورد. این دسته از کارشناسان این استدلال را مطرح می‌کنند که خارج‌شدن ترامپ از توافق هسته‌ای با ایران موجب خواهد شد، رهبر کره شمالی به این نتیجه برسد که نمی‌تواند با چنین شخصی که به توافق‌ها و تعهدهای گذشته آمریکا پایبند نیست وارد مذاکره شده و به او اعتماد کند.

به نظر می‌رسد اگرچه از لحاظ منطقی استدلال فوق درست به نظر می‌رسد اما لزوما نمی‌تواند همواره صادق باشد، بلکه با نگاه از منظری متفاوت می‌توان به نتیجه‌ای متفاوت رسید. از زمان روی کارآمدن ترامپ، رهبر کره شمالی نظاره‌گر دشمنی‌ها و عهدشکنی‌های ترامپ نه تنها در قبال توافق هسته‌ای با ایران بلکه در مورد سایر موافقت‌نامه‌های همکاری آمریکا بوده است. ترامپ در این مدت از هیچ کوششی برای برهم‌زدن برجام فروگذار نکرده و آنگونه که خود وی گفته است در صورت اصلاح‌نشدن این توافق، در ماه می از آن خارج خواهد شد. بنابراین، اگر برجام و رویکرد ترامپ در قبال آن برای رهبر کره شمالی ملاک عمل بود، رفتار یک سال گذشته ترامپ با توافق هسته‌ای ایران کافی است تا وی به این نتیجه برسد که نمی‌توان با ترامپ وارد مذاکره و توافق شود و اساسا چنین پیشنهادی را در شرایطی که هنوز مشخص نیست او با توافق هسته‌ای ایران چه خواهد کرد، مطرح ‌نمی‌نمود. بنابراین، به نظر می‌رسد تصمیم کیم جونگ اون برای مذاکره با ترامپ چندان تحت تاثیر رفتار ترامپ با برجام نبوده و شاید تحریم‌ها و یا عوامل دیگر نقش اثرگذارتری در این تصمیم وی داشته است. با این حال، توافق هسته‌ای ایران برای رهبر کره شمالی درس مهمی در پی داشته است. اینکه اگر بخواهد با آمریکا توافقی پایدار داشته باشد، این توافق می‌باید در دوره تندورهای جمهوری‌خواه و یکی از افراطی‌ترین روسای جمهوری این کشور باشد. توافقی که در صورت تحقق به احتمال بسیار بالا از گزند حاکمیت احتمالی آینده دموکراتها و یا هر مقام دیگری بر کاخ سفید نیز در امان خواهد بود. در سوی مقابل، تمایل کره شمالی برای مذاکره با آمریکا احتمالا ترامپ را به این نتیجه برساند که رویکرد سخت و تحریم‌های همه‌جانبه وی در قبال پیونگ یانگ جواب داده و این کشور را که تا همین چند ماه پیش با هرگونه مذاکره‌ای مخالف بود به پای میز مذاکره کشانده است. از این رو، این سیاست وی کارگر افتاده است و با خروج از برجام و بازگرداندن تحریم‌های گذشته می‌تواند مجددا ایران را نیز به پای میز مذاکره برای توافقی که مدنظر اوست بکشاند.

برکناری تیلرسون

سرانجام اختلافات عمیق میان دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا و رکس تیلرسون باعث کنار گذاشتن تیلرسون از سمت وزارت خارجه آمریکا و جانشینی مایک پمپئو به جای وی شد. دیدگاه تیلرسون در مورد برجام به اروپایی‌ها نزدیک‌تر بود و چندان موافق خروج یک‌طرفه ترامپ از این توافق نبود. در همین رابطه، ترامپ پس از اعلام برکناری تیلرسون به خبرنگاران گفته است: «با تیلرسون در موضوعات مختلف از جمله توافق هسته‌ای با ایران اختلاف نظر داشته و دیدگاه‌هایم به پمپئو نزدیک‌تر است. من قصد عقب‌نشینی و بیرون‌آمدن از توافق هسته‌ای را داشتم، اما تیلرسون با من موافق نبود. به نظر من توافق هسته‌ای به شدت بد بود، اما تیلرسون با نظرم موافق نبود.» واقعیت این است که تیلرسون با دو ویژگی مهم “نگاه کمتر ستیزه‌جویانه به توافق هسته‌ای” و همچنین “تعامل بهتر با اروپا در مقایسه با سایر مقامات کاخ سفید” نقش مهمی در کندکردن تیغ دشمنی ترامپ با برجام داشت.

از این منظر، برکناری تیلرسون را می‌توان به معنای از دست‌رفتن آخرین فرصت وی در زمینه جلب موافقت اروپایی‌ها برای اصلاح برجام مطابق با شروط چهارگانه ترامپ دانست. برکناری تیلرسون به معنای شکست یا دست‌کم بروز وقفه در کارگروه مشترکی است که اروپایی‌ها با آمریکا برای متقاعدسازی ترامپ به حفظ برجام تشکیل داده‌اند. بی‌نتیجه بودن این مذاکرات به معنی شکست ایده اروپایی‌ها مبنی بر حفظ برجام در عوضِ همکاری با آمریکا برای دستیابی به توافقی جدید با ایران در مورد فعالیت‌های منطقه‌ای و موشکی ایران است. علاوه بر این، این به معنی آن است که ترامپ به چیزی کمتر اصلاح خود توافق هسته‌ای تن نمی‌دهد. توافقی که پس از اصلاح نقائص آن، دربرگیرنده توافق‌های موشکی و منطقه‌ای نیز باشد. اگر همه این پیش‌فرض‌ها درست باشد، در دو ماه باقی مانده تا تصمیم جدید ترامپ، می‌باید منتظر تنش‌های بیشتر اروپا با آمریکا در جهت حفظ برجام و احتمالا برزمین ماندن ایده جدید اروپایی‌ها باشیم. در میان مقام‌های دولت ترامپ، تاکنون مایک پمپئو بیش از همه علیه توافق هسته‌ای حرف زده و در ماه‌های اخیر هم تلاش کرد با انتشار اسناد و مدارکی از سال‌های گذشته، زمینه بیشتری برای افزایش فشارها بر ایران فراهم کند. با انتصاب پمپئو به سمت وزیر خارجه آمریکا احتمال خروج آمریکا از توافق هسته‌ای تشدید و سیاست خارجی آمریکا در قابل ایران، تهاجمی‌تر و امنیتی‌تر خواهد شد.

جمع‌بندی

با توجه به استدلال‌هایی که در این نوشتار مطرح شد هم مذاکره ترامپ با کره شمالی و هم برکناری تیلرسون نمی‌تواند خبر خوبی برای برجام باشد. ترامپ با این اقدامات به ویژه برکناری تیلرسون نشان داده است که تمایلی ندارد که کسی با ایده‌های آن مخالفت بکند. اقدام وی در برکناری تیلرسون و برجسته‌سازی تعارض فکری‌شان در خصوص برجام نشان‌دهنده آن است که تهدید وی برای خروج از این توافق در ماه می از همیشه جدی‌تر است. به طور کلی، سال آینده به ویژه ماه‌های ابتدایی آن سال دشواری برای برجام خواهد بود. به نظر می‌رسد برای جلوگیری از هرگونه غافل‌گیری، مقامات کشور می‌باید با پیش‌فرض قطعی گرفتن خروج آمریکا از برجام، تصمیمات خود را بر این مبنا اولویت‌بندی و دسته‌بندی نمایند. با این پیش‌فرض، اگرچه دو گزینه “برجام منهای آمریکا” و “خروج از برجام” تنها گزینه‌های پیش روی ایران در صورت خروج آمریکا هستند اما این به معنای این گزینه یا آن گزینه نیست بلکه این دو می‌توانند در امتداد هم در دستور کار قرار گیرند. به این ترتیب که ابتدا فرصتی برای گزینه برجام منهای آمریکا و راستی‌آزمایی پایبندی سایر طرف‌های توافق به تعهداتشان در فضای بازگشت تحریم‌های ثانویه قائل شویم و اگر این گزینه با شکست مواجه شد به گزینه خروج بیاندیشیم. برجام منهای آمریکا ارزش آزمودن را دارد؛ چرا که موفقیت سایر طرف‌های توافق در پایبندی به تعهداتشان در قبال ایران در فضای بازگشت تحریم‌های ثانویه آمریکا هم به بی اعتباری تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا منجر می‌شود و هم به منزوی شدن آن.

سفر نتانیاهو به آمریکا؛ تلاش برای احیای دوره قبل از برجام

بنیامین نتانیاهو نخست‏‌وزیر رژیم صهیونیستی در روزهای اخیر، به واشنگتن سفر کرد و با رئیس جمهور این کشور دیدار داشت. وی علاوه بر دیدار با دونالد ترامپ، در اجلاس سالانه آیپک سخنرانی کرد. بیشترین تمرکز اظهارات نتانیاهو، حضور جمهوری اسلامی در سوریه، خروج از توافق هسته‌‏ای و وضعیت موشکی ایران بود. این نوشتار با تشریح اهداف سفر مذکور، این فرض را مطرح می‌‏کند که حزب حاکم در اسرائیل، در تلاش است راهبرد خود در دوره قبل از توافق هسته‌‏ای را با تمرکز بر موضوعاتی همچون فعالیت‏‌های منطقه‌‏ای ایران و نیز قابلیت‏‌های موشکی کشورمان، یک بار دیگر پیاده نماید. اسرائیل در دوره قبل از توافق هسته‏‌ای، راهبرد سه مرحله‌‏ای خود مبنی بر انزواسازی جمهوری اسلامی، دستیابی به اجماع اکثریتی علیه کشور و در نهایت حمله محدود نظامی از سوی آمریکا به ایران را در دستور کار قرار داده بود. سیاست‏‌های خصمانه دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا علیه تهران و همسویی کشورهای عربی با اسرائیل، ستون‏‌های اصلی بازی جدید نتانیاهو را تشکیل می‏‌دهند. در این میان ساماندهی به اوضاع متشنج داخلی و بهبود موقعیت نتانیاهو در افکار عمومی داخلی اسرائیل از جمله اهداف دیگری است که نخست وزیر این رژیم را به تکاپو واداشته است.

حضور در آمریکا؛ راهی برای فرار از بحران‏‌های داخلی

در حالی که در ماه‏‌های گذشته، انتقال سفارت آمریکا از تل‏آویو به بیت‌‏المقدس و نیز انتشار اخبار مربوط به معامله قرن، جانبداری قاطع کاخ سفید از اسرائیل را نشان داد، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی در اواسط اسفند به آمریکا سفر و ضمن دیدار با رئیس جمهور این کشور، در گردهمایی سالانه کمیته امور عمومی آمریکا- اسرائیل (آیپک)، سخنرانی کرد. سفر نخست‌‏وزیر رژیم صهیونیستی در حالی صورت گرفت که اعتراضات ساکنان سرزمین‏‌های اشغالی نسبت به وی و خانواده‏اش به اتهام فساد مالی در هفته‏‌های گذشته به اوج رسیده است. بازجویی‏‌های متعدد از نخست‏‌وزیر این رژیم و نیز تظاهرات گسترده علیه جرائم وی، در حالی است که نتانیاهو تلاش دارد با انتساب فضای متشنج و مخالف خود به احزاب چپ، آخرین تلاش‏‌های خود را برای حفظ قدرت به کار برد.

علاوه بر اعتراضات، بحران سیاسی نیز مسئله دیگری است که گریبان‏گیر حزب لیکود به رهبری نتانیاهو شده به گونه‌‏ای که احتمال فروپاشی ائتلاف کنونی، در پی تهدید احزاب مذهبی (اولترا ارتدوکس) برای خروج از ائتلاف، افزایش یافته است. احزاب مذهبی اعلام کرده‏‌اند در صورتی که پیش‌‏نویس معافیت طلاب یهودی از برخی امور همچون سربازی، در دولت به تصویب نرسد، از ائتلاف خارج خواهند شد. در صورتی که دولت ائتلافی، سقوط کند، انتخابات زودهنگام کنست برگزار خواهد شد و احزاب، قبل از موعد مقرر به رقابت با یکدیگر می‏‌پردازند. هرچند در این شرایط، حزب لیکود به عنوان حزب حاکم در اسرائیل و نخست‌‏وزیر به عنوان رهبر این حزب، از قدرت ساقط خواهد شد اما به نظر می‌‏رسد نتانیاهو از فروپاشی ائتلاف کنونی و انتخابات مجدد، چندان ناخشنود نباشد زیرا این رویداد، غائله استعفای اجباری و برکناری وی به دلیل اتهامات مالی را پایان می‏‌دهد.

به رغم اوضاع نابسامان داخلی، نتانیاهو و همسرش به واشنگتن سفر کردند تا از سویی نشان دهند که این بحران‏ها را کم ‏اهمیت می‏‌شمارند و از سوی دیگر، اعتبار از دست ‏رفته در داخل سرزمین‏‌های اشغالی را از طریق حاتم‏ بخشی‏‌های ترامپ در مورد حقوق فلسطینی‏‌ها و نیز اعمال فشار بیشتر بر ایران تا حدودی بازیابند. نخست‏‌وزیر رژیم صهیونیستی بر این امر آگاه است که موفقیت وی در اعمال فشارهای بیشتر بر ایران از سوی آمریکا و نیز همسوسازی اروپایی‏‌ها با خود در این رابطه، وضعیت افکار عمومی داخلی را نسبت به وی بهبود خواهد بخشید.

 موانع اجماع علیه حضور نظامی ایران در سوریه

نتانیاهو در دیدار با ترامپ در واشنگتن ادعا کرد: «چنانچه بخواهم بزرگترین چالش پیش روی دو کشور و نیز همسایگان عربمان را بگویم، می‌توانم در یک لغت خلاصه کنم: ایران». وی همچون ماه‌‏های گذشته، ایران را به گسترش دایره نفوذ خود در مرزهای سرزمین‏‌های اشغالی، متهم کرد و مدعی شد که ایران سوریه را حیاط خلوت خود دانسته و هدف قراردادن اسرائیل از خاک این کشور را در سر دارد. وی همچنین در اجلاس سالانه آیپک بر دو محور اساسی تأکید کرد: نخست توافق هسته‏‌ای و دوم؛ حضور نظامی ایران در سوریه. وی ادعا کرد: «ایران در حال حاضر به دنبال ایجاد پایگاه‌های نظامی خود در سوریه است. ایران می‌‏خواهد کریدور زمینی از تهران تا طرطوس و دریای مدیترانه کشیده و نیروی هوایی و دریایی خود را به سوریه منتقل کند تا دسترسی بیشتری به اسرائیل داشته باشد و نیز امکانی برای ارتقای دقت موشکی خود در سوریه و لبنان ایجاد کند. ما اجازه چنین اتفاقی را نخواهیم داد و ایران را متوقف خواهیم کرد».

ادعاهای نخست‌‏وزیر رژیم صهیونیستی و نیز سایر مقامات این رژیم علیه حضور ایران در سوریه، پس از پیروزی‏‌های ایران و حزب‌‏الله مقابل داعش و برتری بشار اسد نسبت به گروه‏‌های تروریستی و نیز رقبای داخلی، گسترش یافت. ادعای اسرائیلی‏‌ها مبنی بر  اینکه ایران در تلاش است تا «کریدور زمینی» میان خاک خود با عراق، سوریه و لبنان ایجاد کند، در اظهارات مختلف مقامات این رژیم بارها تکرار شده است. اسرائیلی‏‌ها نسبت به حضور ایران در سوریه و تداوم اتحاد با حزب‏‌الله و بشار اسد و تقویت آنچه آنها «حزب‏‌الله‏‌ستان» می‏‌نامند، بارها هشدار داده‌‏اند. اما نکته مهم آنجاست تلاش نخست‏‌وزیر رژیم صهیونیستی برای همسوکردن دیگر کشورها در مورد حضور ایران در سوریه و نیز ادعای حمله قریب‏‌الوقوع به سرزمین‌‏های اشغالی، با موانع و مشکلات زیادی ربرو است. نه تنها مخاطبان نتانیاهو اعم از آمریکا و اروپا، بلکه خود مقامات این رژیم نیز اظهارات این چنینی را باور ندارند. در واقع تلاش نتانیاهو برای امنیتی‌‏کردن مسئله حضور ایران در سوریه و در معرض تهدیدبودن اسرائیل، با معادلات و مناسبات حاکم در سوریه کاملاً در تضاد است و تجربه چند سال گذشته حضور ایران در این منطقه این امر را به اثبات رسانیده است.

بر اساس معادلات حاکم بر سوریه، اتحاد ایران، روسیه و حزب‏‌الله در شرایطی به پیش می‌‏رود که هر کدام از طرف‏‌ها متعهد به رعایت برخی محدودیت‏ها هستند. در این میان، مسکو بارها در برابر اسرائیلی‌‏ها متعهد شده است که حضور ایران در سوریه، برای مقابله با معارضان بشار اسد در این کشور بوده و رویارویی با اسرائیل از خاک سوریه، مورد نظر ایران نیست. این مسئله در دیدارهای چندین و چند باره مقامات صهیونیستی با ولادیمیر پوتین، مورد تأکید قرار گرفته است. حتی تل‏آویو در این رابطه، پا را فراتر گذاشته و انتقال تسلیحات به حزب‏‌الله را نیز خط قرمز خود اعلام کرده است و حملات چندین ‏باره خود به سوریه را با این بهانه توجیه کرده است. سکوت نسبی روسیه در قبال این حملات، نشانه آشکاری از تعهد مسکو در قبال نگرانی‏‌های اسرائیل بوده است. با این شرایط و با وجود حضور روسیه در سوریه و نیز اتحاد کنونی بین مسکو و تهران، ادعای اسرائیلی‏‌ها مبنی بر حمله ایران به سرزمین‌‏های اشغالی، ادعای پذیرفتنی و قابل توجه نخواهد بود. ضمن اینکه ایران به خوبی بر این امر واقف است که در موقعیت کنونی بازشدن جبهه جدید در سوریه و جنگ محدود یا گسترده با اسرائیل، به نفع نیروهای مقاومت نیست. در نتیجه با هوشمندی از هر گونه بهانه‌‏تراشی اسرائیلی‏‌ها و برخورد حساسیت‏‌زا با این رژیم خودداری کرده و با خویشتن‏‌داری‏‌های به جا، مانع از دستیابی اسرائیل به هدف خود مبنی بر حملات گسترده به مواضع مقاومت در سوریه شده است. در کنفرانس هرتزلیای ۲۰۱۶، حمله گسترده به مواضع حزب‏‌الله در خاک سوریه، یکی از پیروزی‏های این رژیم، برآورد شد.

از این رو می‏توان گفت که اسرائیل به رغم اطمینان از راهبرد ایران در سوریه، برای آسودگی خاطر خود از مرزهای شمالی، در حال حاضر به دنبال دو هدف مهم است: نخست اینکه آمریکا و روسیه با خواست این رژیم مبنی بر خروج ایران از سوریه همسو شده و برنامه‌‏ها و موانعی را برای حضور بلندمدت ایران در سوریه وضع کنند. دوم؛ در توافقات فیمابین میان طرف‏‌هایی که در سوریه حضور دارند، حفظ فاصله نیروهای ایران و حزب‏‌الله از مرزهای سرزمین‏‌های اشغالی و مواضع آن به ویژه بلندی‏‌های جولان، منطبق با آنچه  اسرائیلی‏‌ها در نظر دارند، به عنوان یکی از مفاد توافق، قید شود. اسرائیل در خلال توافق پوتین و ترامپ در نشست گروه ۲۰، خواهان فاصله ۲۰ کیلومتری نیروهای ایران و حزب‏‌الله با مواضع اسرائیل در بلندی‏‌های جولان بود؛ خواستی که مورد پذیرش مسکو واقع نشد. با توجه به موارد فوق، اظهارات نتانیاهو در مورد حضور نظامی ایران در سوریه و حمله قریب‏‌الوقوع به این رژیم، نمی‌‏تواند اجماع کشورهای دیگر را به دنبال داشته است.

 شکست راهبرد اسرائیل برای بازگشت ایران به دوره قبل از برجام

علاوه بر ناکامی اسرائیلی‏‌ها در دستیابی به اجماع علیه حضور نظامی ایران در سوریه، به دو دلیل دیگر، راهبرد اسرائیل برای بازگشت ایران به دوره قبل از برجام، به نتیجه نخواهد پیوست: نخست آنکه افرادی که در حال حاضر طلایه‏‌دار لغو برجام هستند، از نظر جامعه بین‌‏المللی قابل اعتماد و اعتبار نیستند. نتانیاهو که در محافل مختلف، بارها بر دشمنی با ایران و نمایش‌‏های مختلف ضدایرانی معروف است، با اتهامات گسترده‏‌ای روبروست که مشروعیت وی را در داخل رژیم صهیونیستی نیز با چالش مواجه کرده است. ضمن اینکه انعطاف‌‏ناپذیری و یکه‏‌تازی وی در قبال راه‌‏حل دو دولتی و حقوق فلسطینی‏‌ها، اظهارات وی را به ویژه در قبال اروپاییان بیش از پیش از اعتبار ساقط کرده است. دونالد ترامپ نیز از جمله سیاستمدارانی است که کشورهای اروپایی به جای خط‏‌مشی‏‌گرفتن از وی، از اقدامات غیرمترقبه و غیردوراندیشانه‌‏اش پرهیز می‌‏کنند و تلاش دارند وی را کنترل و از برخی اقدامات بر حذر دارند. ضمن اینکه برخی مباحث همچون انتقال سفارت و شناسایی بیت‏‌المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل، نه تنها بر یک‏جانبه‏‌نگری رئیس جمهور آمریکا در قبال اسرائیل، تأکید دارد، بلکه نشان داده است که وی قادر به ساماندهی مشکلات، آشوب‏‌ها و ناامنی‏‌های جهان، چه در فلسطین و چه در ایران نخواهد بود. ضمن اینکه همسویی با آمریکا و اسرائیل در قبال برجام علیه ایران، با توجه به تلاش‌‏های اروپا در دستیابی به توافق هسته‏‌ای، به معنای بی‏‌اعتباری نقش آن در عرصه بین‌‏المللی خواهد بود؛ امری که با تمایل اروپا برای حضور بیشتر و ارتقای جایگاه در مسائل بین‏‌الملل در تضاد است.

دوم؛ اسرائیل و آمریکا توانسته‌‏اند موانع قابل توجهی را بر سر راه ایران در فضای بین‌‏المللی ایجاد کنند. روابط کج‏دار و مریز با اروپا، کاهش سرمایه‌‏گذاری خارجی بر خلاف آنچه ایران در دوره پسابرجام پیش‏‌بینی می‏‌کرد، دردسرهایی که برای حفظ برجام، بر ایران متحمل شده است، تداوم تنش با کشورهای منطقه به ویژه عربستان و همچنین حساسیت‏‌زایی بر سر مسئله موشکی؛ حاصل تلاش‏‌های اسرائیل و آمریکا در دو سال اخیر است. با این حال روابط ایران بر خلاف دوره قبل از توافق، همچنان با کشورهای اروپایی پابرجاست. این مسئله که اروپا در مقطع کنونی به دنبال قطع روابط با ایران و یا انزوای ایران باشد، امری سطحی‏‌نگرانه و غیرقابل تصور است. ضمن اینکه دیپلماسی قوی ایران در چند سال اخیر به خوبی نشان داده است که پا به پای مانع ‏تراشی‌‏های خصمانه اسرائیل و آمریکا، فعالیت داشته و تلاش کرده است با حضور مؤثر از هر گونه خلاء وجودی ایران در فضای بین‏‌المللی، ممانعت به عمل آورد.

سوم؛ اسرائیل قادر به اقدام نظامی مستقیم علیه ایران نیست زیرا برآورد دقیقی از هزینه‏‌های احتمالی آن ندارد. این رژیم همچون برخی کشورهای عربی،  به دنبال تحریک و تشویق آمریکا برای حمله نظامی بوده و در تلاش است از اقدام نظامی آمریکا علیه ایران، برای خود سواری مجانی بگیرد. با این حال این امر در حال حاضر شدنی نیست زیرا حمله نظامی نیاز به مقدماتی همچون اجماع علیه ایران دارد که همان گونه که گفته شد، این امر در حال حاضر قابل دسترس نیست. علاوه بر این، آمریکا در شرایط فعلی انگیزه‏‌ای برای اقدام نظامی علیه ایران ندارد. گفته می‏‌شود یکی از دلایلی که نتانیاهو را برای سفر به واشینگتن و دیدار با ترامپ، تشویق کرد، شائبه موافقت آمریکا با حضور ایران در سوریه تا نابودی کامل گروه‏‌های تروریستی است. اگر گزاره فوق صادق باشد، حاکی از آن است که حتی آمریکای ترامپ نیز به رغم دشمنی، آشکارا به حضور موثر ایران در کنترل گروه‌های تروریستی در منطقه باور دارد. همکاری غیرمستقیم با نیروهای ایرانی در عراق و حتی برخی هماهنگی‌‏های باواسطه در سوریه، شواهدی معتبر برای این ادعاست.

در مجموع به نظر می‏رسد این رژیم در دو گام انزواسازی و نیز دستیابی به اجماع علیه ایران، با موانع بسیاری مواجه است؛ ضمن اینکه، حمله نظامی به خاک ایران حتی به صورت محدود در مقطع کنونی، منتفی است با این حال حمله به مواضع کشورمان خارج از خاک ایران به ویژه در سوریه از سوی اسرائیل، همچنان گزینه‏‌ای قابل توجه است که ضرورت آمادگی، هوشیاری و تدوین برنامه‏‌ای مؤثر برای پیشگیری و مواجهه با آن را ایجاب می‏‌کند. در عرصه دیپلماتیک نیز نباید تلاش‌های نتانیاهو در آمریکا در خصوص برسازی ایران به عنوان یک بازیگر بی‌ثبات‌ساز در منطقه و جهان را نادیده گرفت. در عرصه داخلی آمریکا و صحنه سیاسی منطقه خاورمیانه ظرفیت‌های مناسبی برای همراهی با این تلاش‌ها وجود دارد. تقاطع این تلاش‌ها می‌تواند فضای بین‌المللی را به ضرر ایران تغییر دهد. هوشمندی در سیاست خارجی ایران به ویژه در محیط راهبردی و قدرت‌های بزرگ فرامنطقه‌ای برای عبور از این مرحله ضروری است. جمهوری اسلامی ایران‌ نباید اجازه دهد که پیام دشمنان آن در نزد جامعه بین‌‌المللی متقاعدکننده جلوه کند.

دکتر وحیده احمدی- عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی

بررسی و ارزیابی سند «بازبینی وضعیت هسته‏‌ای» آمریکا

پس از انتشار اسناد جدید «راهبرد امنیت ملی» و «راهبرد دفاع ملی» آمریکا از سوی دولت دونالد ترامپ، در دوم فوریه ۲۰۱۸ پنتاگون سند جدید «بازبینی وضعیت هسته‏‌ای»[۱] ایالات متحده را منتشر کرد. این سند ضمن اینکه به وضعیت نیروها و سلاح‏‌های هسته‏‌ای آمریکا و رقبا و دشمنان آن پرداخته، برنامه‏‌ها و اهداف وزارت دفاع آمریکا در راستای تقویت توان رقابتی این کشور در این عرصه را تشریح کرده است. این نوشتار به بررسی و ارزیابی این سند می‌‏‏پردازد.

تهدیدها و چالش‌‏های هسته‌‏ای آمریکا

در این سند نیز مانند اسناد منتشرشده اخیر آمریکا یعنی «راهبرد امنیت ملی» و «راهبرد دفاع ملی»، بر تهدید روسیه، چین، کره شمالی، ایران و در نهایت تروریسم تمرکز شده است. در مورد روسیه عنوان شده است که این کشور هرچند به پیروی از آمریکا نیروهای راهبردی هسته‌‏ای خود را به‎‏طور گسترده‌‏ای کاهش داده، اما شمار زیادی از «سلاح‌‏های هسته‌‏ای غیرراهبردی» خویش را حفظ کرده است. همچنین، در حال به‏‌روزرسانی این سلاح‏‌ها و دیگر سیستم‏‌های راهبردی خود است. از این دردسرسازتر اینکه روس‏‌ها راهبرد‏ها و توانمندی‏‌های نظامی خویش را بر تقویت توانمندی‏‌های هسته‏‌ای بنا نهاده‌‏اند. این تحولات به همراه تصرف کریمه و تهدید هسته‌‏ای علیه متحدان آمریکا، نشان می‏‌دهد روسیه تصمیم به بازگشت به سیاست رقابت قدرت‏های بزرگ گرفته است. در مورد چین نیز گفته شده که این کشور در حال مدرن‏‌سازی و گسترش نیروهای هسته‌‏ای خود است و مانند روسیه، در پی توانمندی‏‌های هسته‏‌ای کاملاً جدیدی است که برای دستیابی به اهداف امنیت ملی خاصی طراحی شده‌‏اند. این در حالی است که این کشور همزمان در حال مدرن‏‌سازی قدرت نظامی متعارف خود و به‏ چالش ‏کشیدن برتری نظامی سنتی آمریکا در غرب اقیانوس آرام است.

بعد از روسیه و چین، این سند تهدید کره شمالی و ایران را مطرح کرده است. در مورد کره شمالی آمده است که تحریکات هسته‏‌ای این کشور، صلح منطقه‏‌ای و جهانی را تهدید می‏‌کند. همچنین گفته شده که جاه‏‌طلبی‏‌های هسته‌‏ای ایران به‏‌عنوان یک نگرانی باقی مانده است. در مورد ادعاهای مطرح‌‏شده علیه جمهوری اسلامی ایران در این سند، در ادامه بیشتر بحث خواهد شد. پس از این چهار کشور، از تروریسم هسته‌‏ای به‏‌عنوان خطری واقعی یاد شده است.

وضعیت توانمندی‌‏های هسته‌‏ای آمریکا

در سند جدید «بازبینی وضعیت هسته‌‏ای» آمریکا گفته شده که در پی قراردادهای «کاهش سلاح‌‏های راهبردی» در سال ۱۹۹۱، «کاهش سلاح‏‌های راهبردی تهاجمی» در سال ۲۰۰۲ و «استارت جدید» در سال ۲۰۱۰، زرادخانه سلاح‌‏های هسته‏‌ای آمریکا نسبت به اوج آن در زمان جنگ سرد،  ۸۵ درصد کاهش پیدا کرده است. در این سند، وضعت سه ‏گانه هسته‏‌ای آمریکا (متشکل از زیردریایی‏‌های مسلح به تسلیحات هسته‌‏ای، بمب‏‌افکن‏‌های راهبردی هسته‌‏ای و موشک‏‌های بالستیک زمین‌‏پایه بین‌‏‏قاره‌‏ای مسلح به کلاهک‏‌های اتمی) این‏گونه بیان شده است: ۱۴ زیردریایی کلاس اوهایو[۲] (که تا زمان ارائه حداقل ۱۲ زیردریایی کلاس کلمبیا[۳]، عملیاتی باقی خواهند ماند)؛ ۴۰۰ موشک بالستیک بین‏‌قاره‏‌ای زمین‌‏پایه «مینیوتمن ۳»[۴] (که طبق برنامه قرار است از سال ۲۰۲۹ موشک‏‌های جدیدی جایگزین آنها شود)؛ و ۴۶ بمب‌‏افکن راهبردی «ب-۵۲ اچ»[۵] و ۲۰ بمب‌‏افکن راهبردی «ب-۲ آ»[۶] (در اواسط دهه ۲۰۲۰ نیز بمب‏‌افکن ب-۲۱ به جمع بمب‌‏افکن‏‌های متعارف و هسته‏‌ای آمریکا اضافه خواهد شد). در این میان، وضعیت کنونی «نیروی راهبردی غیرهسته‌‏ای» آمریکا ضعیف ارزیابی شده است. گفته شده که هم ‏اکنون این نیرو شامل تعداد نسبتاً کمی بمب گرانشی ب-۶۱ که توسط جنگنده‏‌های «اف-۱۵ ای»[۷] و هواپیماهای با کارکرد دوگانه (حمل بمب‏‌های متعارف و هسته‏‌ای) متحدان آمریکا حمل می‏‌شوند، است.

ارتقای توان بازدارندگی هسته‏‌ای آمریکا

جیمز متیس، وزیر دفاع آمریکا، در مقدمه‏‌ای که بر سند جدید «بازبینی وضعیت هسته‏‌ای» این کشور نوشته، عنوان کرده است که «این بازبینی در لحظه‏‌ای کلیدی در تاریخ کشورمان، که آمریکا با وضعیت امنیتی بین‌‏المللی پیچیده‌‏تر و مبرم‏‌تری نسبت به هر زمان دیگری پس از جنگ سرد مواجه است، انجام گرفته است. در این محیط، اگر می‏خواهیم بازدارندگی هسته‏‌ای معتبر خود را حفظ کرده و شرایط را برای دیپلمات‏‌های‏مان تضمین کنیم که همچنان از موضوع قدرت در موضوعات مربوط به جنگ و صلح صحبت کنند، به تأخیر انداختن مدرنیزاسیون نیروهای هسته‌‏ای‏‌مان غیرممکن است». البته وی مدرنیزاسیون نیروهای هسته‏‌ای را در ادامه اقدامات دولت سابق آمریکا و در راستای تکمیل آن عنوان کرده است. افزایش سرمایه‏‌گذاری در این زمینه، که از قبل شروع شده است، بخشی از برنامه پنتاگون در این مورد محسوب می‏‌شود. متیس درباره اهمیت بازدارندگی هسته‌‏ای گفته است که «حفظ یک بازدارندگی هسته‌‏ای موثر بسیار ارزان‏تر از جنگیدن در جنگی است که نتوانیم جلوی آن را بگیریم». او هزینه‏‌های بازدارندگی هسته‌‏ای را در شرایط کنونی حدود ۳ تا ۴ درصد بودجه دفاعی سالانه برآورد کرده و گفته که برای جایگزینی سیستم‏‌های قدیمی، در طول بیش از یک دهه آینده نیاز داریم سالانه ۳ تا ۴ درصد بودجه دفاعی را به این امر اختصاص دهیم. وزیر دفاع آمریکا البته به این نکته نیز اشاره کرده است که تقویت توان هسته‌‏ای کشورش به‏ معنای رویگردانی از کنترل تسلیحات، عدم اشاعه و اهداف امنیت هسته‌‏ای نیست و تعهدات آمریکا به ان.پی.تی (قرارداد منع اشاعه سلاح‌‏های هسته‏‌ای) به قوت باقی است.

تقویت سلاح‌‏های هسته‏‌ای «کم‌‏بازده»  

تأکید بر توسعه سلاح‏‌های هسته‏‌ای «کم بازده»[۸] که در زمره «توانمندی‌‏های هسته‌‏ای غیرراهبردی» محسوب می‌‏شوند، یکی از نکات کلیدی این سند است که آن را از اسناد مشابه گذشته متمایز می‏‌کند. برخی معتقدند این رویکرد آمریکا نشان از آن دارد که این کشور قصد دارد «آستانه هسته‌‏ای»[۹] را پایین بیاورد، ولی جیمز متیس، در مقدمه‌‏ای که بر این سند نوشته، عنوان کرده است که چنین رویکردی به هیچ طریقی آستانه هسته‌‏ای را پایین نمی‏‌آورد. با توجه به اشاراتی که در قسمت‌‏های مختلف این سند شده است، به ‏نظر می‏‌رسد هدف از این کار، مقابله با توان روسیه در این زمینه است. در جایی از این سند گفته شده که «گسترش گزینه‌‏های هسته‏‌ای انعطاف‏‌پذیر آمریکا از جمله گزینه‏‌های کم‌‏بازده، در شرایط کنونی برای حفظ بازدارندگی معتبر علیه تجاوزهای منطقه‌‏ای مهم است. این کار آستانه هسته‌‏ای را بالا می‏‌برد و کمک می‏‌کند به تضمین اینکه دشمنان بالقوه در راه‌‏اندازی جنگ محدود هسته‏‌ای مزیتی را احساس نکنند». در مجموع، با توجه به اینکه در این سند گفته شده که روسیه تعداد زیادی از سلاح‏‌های هسته‏‌ای غیرراهبردی خود را حفظ کرده است، به‌‏نظر می‌‏رسد هدف اصلی این گزینه، ایجاد بازدارندگی در مقابل روس‌‏ها باشد. البته این نوع سلاح‏‌ها می‏‌تواند برای بازدارندگی در برابر دیگران از جمله چین نیز مدنظر باشد. به هر حال، هرچند آمریکایی‏‌ها اصرار دارند که رویکردشان «آستانه هسته‏‌ای» را پایین نمی‏‌آورد، ولی روی ‏آوردن به سلاح‌‏های کم‌‏بازده هسته‏‌ای که توان تخریب‏شان برابر با بمب‏‌هایی است که آمریکا در هیروشیما و ناکازاکی استفاده کرد، می‌‏تواند نشان از تهدیدی جدی برای امنیت جهانی باشد.

ادعاها درباره ایران

در سند جدید «بازبینی وضعیت هسته‌‏ای» آمریکا ۳۹ مرتبه به نام ایران اشاره شده است. این سند مانند دو سند امنیتی و نظامی دیگری که تا کنون توسط دولت ترامپ منتشر شده، اتهاماتی را متوجه جمهوری اسلامی ایران کرده است. تأکید زیادی بر این نکته شده که محدودیت‌‏های برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال ۲۰۳۱ پایان می‌‏یابد و جمهوری اسلامی ایران فرصت ارتقای توانمندی‏‌های فناوری هسته‌‏ای خود را پیدا می‌‏کند. علاوه بر این، گفته شده که ایران توانایی فناوری توسعه سلاح‏‌های هسته‌‏ای را حفظ کرده و در صورتی که اراده کند، می‏‌تواند در طول یک‏ سال به سلاح هسته‌‏ای دست باید. همچنین، به برنامه توسعه موشک‏‌های بالستیک بُرد بلند ایران و آنچه فعالیت‏‌های بی‌‏ثبات‏‌کننده ایران در کشورهای همسایه خوانده شده، اشاره شده است. به تروریسم هسته‏‌ای نیز در ذیل تهدید ایران پرداخته شده و در جایی نیز به نقل از «مدیر اطلاعات ملی» آمریکا ادعا شده که کره شمالی موشک‏‌های بالستیک و مواد مرتبط با آن به کشورهایی مانند ایران و سوریه صادر می‌‏کند. علاوه بر این، این ادعا نیز مطرح شده است که اگر ایران تصمیم بگیرد سلاح هسته‏‌ای به‏‌دست آورد، دیگر کشورهای منطقه نیز در راستای دستیابی به این سلاح‌‏ها تحت فشار قرار خواهند گرفت. در مورد رویکرد آمریکا در برخورد با ایران آمده است: «راهبرد بازدارندگی ما برای تضمین اینکه رهبری ایران بفهمد هرگونه حمله راهبردی غیرهسته‏‌ای علیه آمریکا، متحدان و شرکایش درهم ‏شکسته خواهد شد و اینکه هزینه چنین کاری بسیار بیشتر از مزایای آن خواهد بود، طراحی شده است». در ادامه ادعا شده که آمریکا در حال حاضر توان مقابله با تهدیدهای ایران را دارد و مسیر تقویت توانمندی‌‏های خود در این زمینه را تا جایی که لازم باشد، استمرار خواهد بخشید.

نتیجه‌‏گیری

در مجموع، به ‏نظر می‏‌رسد چالش اصلی آمریکا در سند جدید «بازبینی وضعیت هسته‏‌ای» این کشور، روسیه است. در این سند ۱۴۷ مرتبه به روسیه اشاره شده که عمدتاً نیز بر تهدیدهای این کشور به‏ ویژه توانمندی‌‏های هسته‏‌ای آن تأکید شده است. پس از روسیه، ۵۵ مرتبه از چین و تهدیدهای آن یاد شده است. کره شمالی ۴۹ مرتبه مورد خطاب قرار گرفته و پس از آن، نام ایران ۳۹ بار تکرار شده است. بررسی کلی متن نشان می‏‌دهد اولویت چالش‏‌ها و تهدیدهای هسته‏‌ای برای آمریکایی‏‌ها به همین ترتیب تکرار اسامی چهار کشور مذکور است؛ یعنی اول روسیه، دوم چین، سوم کره شمالی و چهارم، ایران. نکته مهم دیگر این است که در راهبرد امنیت ملی و راهبرد دفاع ملی که توسط دولت ترامپ در آذرماه و دی‏‌ماه منتشر شده نیز همین ترکیب وجود دارد. این نشان می‌‏دهد رویکرد امنیتی- نظامی دولت ترامپ تا حدود زیادی شکل گرفته و اولویت‏‌های آن مشخص شده است. در چنین شرایطی، باید منتظر افزایش اختلاف‌‏ها و چالش‌‏ها میان آمریکا و این چهار کشور در سال‏‌های آینده بود. اینکه آمریکا کدام حلقه این معادله را هدف اصلی چالش خود قرار خواهد داد، موضوع بسیار مهم و نیازمند تأملی است

[۱] Nuclear Posture Review

[۲] OHIO-class

[۳] COLUMBIA-class SSBN

[۴] Minuteman III

[۵] B-52H

[۶] B-2A

[۷] F-15E

[۸] low-yield

[۹] nuclear threshold

گروگان برجام یا برجام گروگان

ترامپ بعد از حدود ۹ ماه استقرار در کاخ سفید، بالاخره راهبرد خود در مورد جمهوری اسلامی ایران را روز ۱۳ اکتبر (۲۱ مهرماه) اعلام کرد. اگر برجام و آنچه این راهبرد در مورد این توافق بیان می‏‌کند را جدا کنیم، ترامپ نکته جدید و مهمی در مورد جمهوری اسلامی ایران نگفت. در واقع، رئیس جمهور آمریکا همان اتهام‏‌های سابق مقامات آمریکایی علیه ایران را تکرار کرد؛ البته در قالب یک بسته جامع با لحنی زننده‌‏تر و کینه‏‌توزانه‏‌تر. وی همچنین جمهوری اسلامی را تهدید به همان ابزارهای همیشگی دولت آمریکا در برخورد با ایران کرد. ترامپ با یک مقدمه‏‌چینی پر از اتهامات تکراری، تلاش کرد چهره‏‌ منفوری از جمهوری اسلامی ایران برای مخاطبان خود ارائه و به آنها القا کند که ایران ریشه همه بدی‏‌ها و خرابکاری‏‌های جهان است و باید با آن برخورد فوری صورت گیرد. این در حالی است که افکار عمومی آمریکا، در همین زمانی که ترامپ راهبرد خود را درباره ایران اعلام می‌کرد، ایران را تهدیدی جدی نمی‌‏داند. بر اساس نظرسنجی مشترک «ان ‏بی‏ سی نیوز» و «SurveyMonkey» که بین روزهای ۱۳ تا ۱۷ اکتبر برگزار شده است، تنها ۴ درصد آمریکایی‏‌ها ایران را بزرگترین تهدید برای کشورشان می‏‌دانند؛ در حالی که ۵۴ درصد کره شمالی، ۱۹ درصد داعش، ۱۴ درصد روسیه و ۶ درصد چین را بزرگترین تهدید برای آمریکا برشمرده‌‏اند.[۱]

در مورد اینکه هدف یا اهداف راهبردی ترامپ در مورد جمهوری اسلامی ایران چیست، دیدگاه‌‏ها و نظرات مختلفی بیان شده است. باور نگارنده این نوشتار بر این است که همه هدف ترامپ در این راهبرد، گروگان‏‌گرفتن برجام است. ترامپ و بسیاری از مقامات دولت وی معتقدند که برجام، سیاست آمریکا و حتی جهان را در مورد ایران گروگان گرفته است. نیکی هیلی، سفیر آمریکا در سازمان ملل، در یکی از نشست‏‌های شورای امنیت در مردادماه ضمن تکرار لیست اتهامات آمریکا علیه ایران، آشکار به این موضوع اشاره کرد و گفت: «نباید به ایران اجازه داد از توافق هسته‌ای برای گروگان‏‌گرفتن جهان استفاده کند… توافق هسته‌‏ای نباید آنقدر بزرگ شود که شکست‏ آن دشوار باشد».[۲] این نشان می‏‌دهد برجام توانسته سدی مستحکم در برابر اقدامات مستکبرانه دولت آمریکا ایجاد کند و ابزارهای این دولت در برخورد با ایران را نسبت به همیشه محدودتر نماید. به هر حال، یکی از کلیدی‌‏ترین بندهای برجام این است که تحریم‏‌های هسته‌‏ای علیه ایران که بر اساس این توافق لغو یا متوقف شده‌‏اند، به هیچ بهانه دیگری قابل بازگرداندن یا تحمیل مجدد نیستند (بند ۲۶ برجام).

علاوه بر این، طرفین برجام متعهد شده‌‏اند که این توافق را «با حسن‏ نیت و در فضایی سازنده بر مبنای احترام متقابل اجرا کنند و از هرگونه اقدام مغایر با نص، روح و هدف برجام که اجرای موفقیت‌‏آمیز آن را مختل سازد، خودداری نمایند» (بند ۲۸ برجام). بند ۲۹ برجام نیز اعلام می‏‌کند که اتحادیه اروپا و آمریکا از هرگونه سیاستی با هدف خاص تأثیرگذاری منفی و مستقیم بر عادی‏‌سازی تجارت و روابط اقتصادی با ایران در تعارض با تعهدات‏شان مبنی بر عدم اخلال در اجرای موفقیت‏‌آمیز این توافق خودداری خواهند کرد. هرچند بسیاری از اقدامات دولت جدید آمریکا در رابطه با برجام و ایران مغایر بندهای ۲۶، ۲۸، ۲۹ و ۳۳ برجام است، ولی باید توجه داشت که اولاً: این اقدامات بدون هزینه نیست و آمریکا به‏‌عنوان یک قدرت بزرگ در برابر تعهدات بین‏‌المللی خود مسئول است؛ ثانیاً: ایران دست برتر را دارد و می‏‌تواند مشروعیت اقدامات آمریکا را هم در کمیسیون برجام و هم در افکار عمومی بین‏‌المللی به چالش بکشد.

راهبردی که ترامپ در مورد ایران اعلام کرد، برای تغییر بازی و گروگان‏‌گرفتن برجام است. در واقع، ترامپ با نفی برجام و عدم تأیید پایبندی ایران به این توافق و همچنین، واردکردن اتهامات گسترده علیه جمهوری اسلامی ایران، تلاش می‏‌کند بازی را تغییر دهد و به‏‌جای اینکه گروگان برجام باشد، برجام را گروگان خود قرار دهد. اگر از این زاویه به راهبرد اعلامی ترامپ در مورد جمهوری اسلامی ایران نگریسته شود، برخلاف بسیاری از تحلیل‌‏ها، این راهبرد بسیار حساب‏‌شده به‌‏نظر می‏‌آید. پرسش این است که دولت ترامپ از به گروگان گرفتن برجام چه اهدافی را مدنظر دارد؟ اولین هدف دولت ترامپ، رهایی از قید و بند برجام به‏‌منظور فراهم‏‌کردن شرایط برای اعمال فشار بر ایران است؛ یعنی ترامپ با عدم تأیید برجام می‏‌خواهد که گروگان این توافق نباشد و دستش برای اعمال فشار بر جمهوری اسلامی ایران باز باشد. تحت فشار قراردادن دیگر قدرت‏‌های بزرگ طرف برجام به‌‏ویژه اروپایی‏‌ها و همچنین کنگره آمریکا برای اعمال فشار و تحریم علیه جمهوری اسلامی ایران در مسائل غیرهسته‌‏ای و همچنین تلاش برای انجام اصلاحاتی در برجام، یکی دیگر از اهداف کلیدی این اقدام ترامپ است. در واقع، رئیس جمهور آمریکا با عدم تأیید برجام و سپردن آن به کنگره، قدرت چانه‏‌زنی خود برای اعمال فشار بر ایران را افزایش داده است.

ترامپ در سخنرانی که راهبرد خود در مورد ایران را اعلام کرد، با بیان اینکه «اگر نتوانیم با کنگره و متحدان‏مان به راه‌‏حلی برسیم، این توافق پایان خواهد یافت»، گفت: «این توافق دائماً تحت بررسی است و مشارکت ما در آن هر زمانی می‏‌تواند توسط من به‌‏عنوان رئیس جمهور لغو شود».[۳] این یعنی اینکه برجام پیش من گروگان است و اگر با من همکاری نشود و خواسته‏‌های من در مورد برجام و ایران مورد رسیدگی قرار نگیرد، آن را را لغو می‏‌کنم. هر کدام از این اهداف اگر محقق شود، به معنای برد ترامپ است. اگر کنگره و اروپایی‏‌ها فشارها بر ایران در موضوعات غیرهسته‌‏ای را افزایش دهند و یا خواهان اصلاح برجام شوند، ترامپ موفق می‏‌شود ایران را در وضعیت دشواری قرار داده و هزینه‌های آن را افزایش دهد. همچنین، اگر در برجام قرار باشد اصلاحاتی صورت بگیرد، باز هم ترامپ برنده است؛ چون توانسته دستورکار خود را پیش ببرد. معلق نگه‏داشتن برجام و جلوگیری از استفاده جمهوری اسلامی ایران از دستاوردها و مزایای این توافق، یکی دیگر از منافع مهم گروگانگیری برجام توسط دولت ترامپ است. در واقع، با گروگانگیری برجام، نوعی بی‏‌اطمینانی در مورد این توافق و ابهام راهبردی در مناسبات ایران با سایر دولت‌ها ایجاد می‏‌شود و دیگران را از همکاری‏‌های اقتصادی با ایران بازمی‏‌دارد؛ حتی بدون اینکه برجام از سوی دولت آمریکا لغو شود.

علاوه بر این، گروگانگیری برجام برای متحدان منطقه‏‌ای ترامپ از جمله اسرائیل و پادشاهی‏‌های ثروتمند خلیج فارس که ترامپ آن‏ها را گاو شیرده می‏‌بیند و به‏‌دنبال قاپیدن دلارهای نفتی آن‏هاست، راضی‏‌کننده است؛ چون جمهوری اسلامی ایران تحت فشار قرار می‏‌گیرد و هزینه مهار آن در منطقه برای آن‏ها کاهش پیدا می‏‌کند. همچنین، فرآیند توسعه اقتصادی جمهوری اسلامی ایران باز هم به تأخیر می‏‌افتد و مشکلات آن انباشته می‏‌شوند؛ که نتیجه آن، امنیت شکننده‌‏تر ایران در بلندمدت خواهد بود. این برای رقبا و مخالفان ایران بسیار ارزشمند است.

نتیجه‏‌گیری

برجام توافق مستحکمی است و دست دولت آمریکا را در اعمال فشار بر ایران بسته‌‏تر از همیشه کرده است. به همین دلیل، برداشت دولت ترامپ این است که برجام، سیاست آمریکا در مورد ایران را گروگان گرفته است. هدف راهبرد ترامپ درباره ایران این است که این معادله را معکوس کند؛ یعنی به‏‌جای اینکه آمریکا گروگان برجام باشد، برجام را گروگان آمریکا قرار دهد. اگر این هم نشد، حداقل در شرایط موجود تغییراتی ایجاد کند و از سنگینی بار تعهدات برجام روی دوش آمریکا بکاهد؛ تا این امکان را پیدا کند با دست بازتری سیاست‏‌های خود درباره جمهوری اسلامی ایران را پیگیری کند. البته اقدامات دولت آمریکا در پیگیری این هدف بدون هزینه نخواهد بود، ولی از نظر ترامپ این هزینه‏‌ها در مقابل دستاورد نهایی، قابل توجه نیست. به همین دلیل است که وی در مصاحبه اخیرش با «فاکس نیوز» گفته که حتی بدون اروپا نیز فشار بر ایران را پیش خواهیم برد.

[۱] Poll: America’s Fear of North Korea Is on the Rise, 19 Oct 2017, https://www.nbcnews.com/politics/white-house/poll-americans-fear-north-korea-rise-n811986

[۲] U.S. envoy says Iran cannot ‘hold world hostage’ with nuclear deal, 16 August 2017, https://www.reuters.com/article/us-iran-nuclear-usa/u-s-envoy-says-iran-cannot-hold-world-hostage-with-nuclear-deal-idUSKCN1AV2DK

[۳] Remarks by President Trump on Iran Strategy, 13 Oct 2017, https://www.whitehouse.gov/the-press-office/2017/10/13/remarks-president-trump-iran-strategy

برجام آزمونی برای استقلال راهبردی اتحادیه اروپا

وقوع دو جنگ جهانی در نیمه نخست قرن بیستم نه تنها کشورهای اروپای غربی را به شدت ضعیف و آسیب‌پذیر ساخت بلکه به دلیل تحول در نظم جهانی از یک نظام چندقطبی با محوریت کشورهای اروپای غربی به نظام دوقطبی با محوریت آمریکا و شوروی و متعاقب آن شکل‌گیری جنگ سرد، این کشورها از استقلال امنیتی و راهبردی خود فاصله گرفته و برای حفظ امنیت و دفاع از ارزش‌های خود به ایالات متحده آمریکا وابسته شدند. این امر موجب شد تا از آن پس اروپایی‌ها در امور جهانی پیرو سیاست‌های آمریکا باشند و اتحاد فراآتلانتیک برای مقابله با تهدید شوروی به رهبری ایالات متحده شکل گیرد.

اگرچه کشورهای اروپایی به تدریج با احیاء توان اقتصادی و سیاسی خود به ویژه در قالب پیشبرد پروژه همگرایی اروپایی در تلاش بوده‌اند تا از میزان وابستگی امنیتی و راهبردی به آمریکا بکاهند اما از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون بنا به دلایلی از جمله وابستگی بیش از حد به چتر امنیتی آمریکا، تقبل هزینه‌های بالای این چتر امنیتی از سوی آمریکا در قالب ناتو و سایر همکاری‌های امنیتی و همچنین عدم موفقیت در دستیابی به سازوکار اروپایی کارآمد به عنوان جایگزینی برای ناتو، این استقلال راهبردی جلوه عملی به خود نگرفته است.

تحولات سال‌های اخیر و وقوع تهدیدات ترکیبی متعدد و نوین امنیتی، وابستگی امنیتی و راهبردی به آمریکا و ناتو را برای اروپایی‌ها به عنوان یک ضعف اساسی نمایان ساخته است. ناتو که ساختار و سازماندهی آن بیشتر مطلوب مبارزه با چالش‌های امنیتی سنتی همچون مقابله با وجود یک تهدید خارجی عینی نظیر شوروی است، این روزها نه تنها نتوانسته در دستور کار امنیتی جدید خود پس از جنگ سرد که همانا مقابله با تهدیدهای نوین امنیتی نظیر تروریسم، پناهجویی، تهدیدات سایبری، جرایم سازمان یافته، قاچاق و … است موفق عمل نماید بلکه حتی از ایفای کارویژه سنتی خود نیز بازمانده و نتوانسته است پاسخ مناسبی به بحران‌های غرب آسیا و قدرت‌نمایی و توسعه‌طلبی روس‌ها در شرق اروپا به ویژه در مسئله اشغال کریمه بدهد.

از این گذشته، ایالات متحده نیز دیگر همچون گذشته در قبال امنیت اروپا از خود مسئولیت‌پذیری بالایی نشان نمی‌دهد و از زمان اوباما و با شدت بیشتری در دوره ترامپ از تقبل هزینه‌های امنیتی توسط خود اروپایی‌ها و منسوخ بودن ساختار ناتو سخن می‌گوید. علاوه بر این، سیاست‌های واگرایانه ترامپ یعنی «اول امریکا» و «حمایت‌گرایی اقتصادی»، این شکاف راهبردی را از امنیت به اقتصاد نیز کشانده است.

در چنین وضعیتی اتحادیه اروپا برای مواجهه با حجم عظیمی از تهدیدات که آن را تا مرز فروپاشی کشانده است، ناگزیر چاره‌ را در حرکت به سمت استقلال راهبردی و سیاست خارجی و امنیتی مستقل اروپایی مطابق با نیازها و اولویت‌های راهبردی این اتحادیه دیده است. در واقع، سنخ‌شناسی تهدیدات نوین و حجم گسترده آنها از یک سو و شکاف در اولویت‌های امنیتی و سیاست خارجی اروپا و آمریکا از سوی دیگر، اتحادیه اروپا را به این نتیجه رسانده است که از این پس خود می‌باید به فکر امنیت خود و نجات اروپا از بحران‌های گریبانگیر آن باشد و دیگر نمی‌تواند همچون دهه‌های گذشته بر روی حمایت‌های ایالات متحده حساب باز نماید.

این مسئله مستلزم وجود سطحی از استقلال راهبردی اتحادیه اروپا مطابق با نیازها و اولویت‎های امنیتی، سیاسی و اقتصادی متفاوت این روزهایش از آمریکاست. در این چارچوب، بحث خودمختاری راهبردی[۱] اتحادیه اروپا برای نخستین بار راه خود را به اسناد جدید اروپایی باز کرده و در سند راهبرد جهانی اتحادیه اروپا (۲۰۱۶) مورد تصریح و تاکید قرار گرفته است. در این سند آمده است: «امروزه تروریسم، تهدیدات ترکیبی، بی‌ثباتی اقتصادی، تغییرات آب و هوایی و ناامنی انرژی به مردم و قلمرو ما آسیب می‌رساند. سطح مناسبی از جاه‌طلبی و خودمختاری راهبردی برای توانایی اروپا در ترویج صلح و امنیت در درون و بیرون مرزهایمان مهم است».

این سند در ادامه اشاره می‌کند: «تلاش‌های دفاعی و امنیتی اروپایی می‌باید اتحادیه اروپا را قادر سازد که به طور مستقل عمل نماید، در حالی که همچنین مشارکت و انجام اقدامات در همکاری با ناتو را ادامه می‌دهد. یک دفاع اروپایی معتبرتر برای مشارکت آتلانتیکی سالم با ایالات متحده ضروری است». همچنین می‌افزاید: «پیوند آتلانتیکی و همکاری ما با ناتو عمیق‌تر خواهد شد، در حالی که ما همینطور به دنبال روابط با بازیگران جدید و به دنبال کشف اشکال جدید همکاری خواهیم بود. ما در ترتیبات منطقه‌ای و همکاری میان و درون مناطق سرمایه‌گذاری خواهیم کرد[۲]».

بر اساس این استراتژی، توسعه روابط و همکاری با ایران در همه حوزه‌ها پس از برجام یکی از نمودهای عینی تلاش اتحادیه اروپا در سرمایه‌گذاری برای همکاری میان‌منطقه‌ای است. در همین راستا، علاوه بر اینکه در سند استراتژی امنیتی اروپا بر اهمیت ایران در همکاری‌های اقتصادی و همچنین نقش مهم آن در جلوگیری از گسترش بحران‌های منطقه‌ای در دوره پسابرجام تاکید شده است، در سند «استراتژی اتحادیه اروپا برای روابط با ایران پس از توافق هسته‌ای[۳]» که توسط پارلمان اروپا به تصویب رسیده است و همچنین بیانیه ۱۰ بندی شورای اروپا با عنوان «جمع‌بندی شورا در مورد ایران[۴]» به طور اختصاصی به اهمیت همکاری با ایران در حل بخش عمده‌ای از چالش‌های اروپایی تاکید شده است. در این اسناد بر مواردی همچون «موقعیت راهبردی ایران در خاورمیانه»، «منافع اتحادیه اروپا در منطقه»، «روابط در زمینه‌های اقتصادی، تجاری و انرژی»، «مسائل مربوط به محیط زیست و حفظ آن»، «مبارزه با مواد مخدر»، «ایمنی و امنیت هسته‌ای»، «همکاری ایران و اتحادیه اروپا در حل بحران‌های امنیتی منطقه»، «گفتگوهای ساختارمند» و … گنجانده شده است.

این تحول راهبردی در سیاست خارجی اتحادیه اروپا در قبال ایران هم متاثر از برجام و نقشی است که این توافق در احیاء روابط جمهوری اسلامی ایران با اتحادیه اروپا دارد و هم بازتاب نیازها و اولویت‌های امنیتی و اقتصادی این اتحادیه در شرایط جدید است. اروپایی‌ها معتقدند که برجام نه تنها نمونه موفق و کم‌نظیری از تلاش‌های جهانی برای منع اشاعه سلاح‌های هسته‌ای است بلکه با وارد ساختن ایران به چارچوب همکاری‌های منطقه‌ای و بین‌المللی نظیر مبارزه با داعش و کمک به ترمیم‌پذیری دولت‌های شکننده در عراق و سوریه به صلح و ثبات منطقه‌ای و جهانی کمک شایانی نموده است.

در همین رابطه، اروپایی‌ها اگرچه در مورد نسخه نهایی راه‌حل بحران‌ سوریه با ایران هم‌نظر نیستند و در این موضوع با رویکرد آمریکایی‌ها همراهند اما از سوی دیگر با دیدگاه ترامپ مبنی بر نقش بی‌ثبات‌ساز ایران در منطقه همسویی و توافق چندانی ندارند. این تفاوت در نگرش نسبت به ایران سبب شده که اروپایی‌ها برخلاف آمریکا حفظ برجام را یک اولویت راهبردی برای خود بدانند. چرا که برای اروپایی‌ها اهمیت برجام صرفا به موضوع روابط آنها با ایران و یا عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای ختم نمی‌شود بلکه مهمتر از آن مسئله نگران‌کننده و قابل پیش‌بینی این است که با برهم‌خوردن این توافق بازیگری که به زعم آنها در سال‌های اخیر نقش ثبات‌سازی در منطقه پیرامونی اتحادیه اروپا ایفا کرده بار دیگر از زنجیره همکاری‌ها خارج شده و از این طریق دور جدیدی از تنش و ناامنی در منطقه شروع خواهد شد که موجب فعال‌شدن و برهم‌کنشی و تجمیع بیش از پیش تهدیدهای امنیتی پیش روی اتحادیه اروپا خواهد شد.

حمایت‌های چندین باره مقامات اروپایی از برجام، اعلام موضع موگرینی نماینده عالی سیاست خارجی و امور امنیتی اتحادیه اروپا در تداوم اجرای برجام حتی بدون آمریکا و تلاش لابی‌های مختلف اروپایی در آمریکا برای متقاعد کردن ترامپ برای حفظ برجام از این منظر قابل درک است. شیوه برخورد اتحادیه اروپا در قبال برجام با وجود مخالفت‌های شدید دولت ترامپ با آن تا بدین جای کار نشان داده است که این اتحادیه تمایل دارد استقلال راهبردی خود را حفظ نموده و مطابق با اولویت‌های راهبردی و امنیتی خود عمل نماید.

با این حال، از سوی برخی از صاحب‌نظران و تحلیل‌گران تردیدهایی در مورد تداوم این رویکرد اروپایی‌ها در صورت خروج آمریکا از برجام وجود دارد. اگر رئیس جمهور آمریکا توافق هسته‌ای را تایید نکند و کنگره نیز رای به بازگشت تحریم‌های تعلیق‌شده بدهد، آنگاه اتحادیه اروپا می‌باید تصمیم بگیرد که در این توافق باقی خواهد ماند و با بازگشت تحریم‌ها علیه ایران از سوی آمریکا به مقابله برخواهد خواست یا نه از جنگ تجاری با آمریکا بر سر ایران اجتناب کرده و عملا در مسیر همراهی با ایالات متحده قرار خواهد گرفت و به این ترتیب مرگ حتمی برجام را رقم خواهد زد. مسئله‌ای که ناظران را به حفظ استقلال راهبردی اروپا از آمریکا در قبال برجام امیدوار می‌سازد تجربه‌ی مخالفت و عدم اجرایی‌سازی قانون فرامرزی داماتو از سوی اروپا بود تا جایی که کمیسیون اروپا بطور رسمی شکایات خود را در این رابطه بر ضد ایالات متحده به سازمان جهانی تجارت ارائه نمود. در واقع، پس از مخالفت‌های شدید اروپایی‌ها بود که دولت کلینتون در ماه می ۱۹۹۸ تصمیم گرفت از اعمال تحریم‌ها برضد شرکت­های اروپایی که با ایران تجارت می­کنند، صرفنظر کند.

به هر حال، واقعیت این است که اگرچه مقابله با تحریم‌های آمریکا علیه ایران و پذیرش هزینه‌های آن از سوی اروپایی‌ها انتخابی بسیار دشوار است، در سوی مقابل نیز با توجه به وضعیت امنیتی که اروپا در محیط داخلی و پیرامونی خود با آن مواجه است، رهاکردن توافق هسته‌ای و برهم‌خوردن آن نیز چندان انتخاب آسانی برای آنها نخواهد بود. هزینه‌هایی که از سوی هر یک از این دو انتخاب بر اروپا وارد می‌شود اگرچه از یک جنس نیست اما همسنگ و هم‌وزن به نظر می‌رسند. یک انتخاب با هزینه‌های اقتصادی همراه خواهد بود و انتخاب مقابل با هزینه‌های امنیتی و راهبردی. به همین دلیل است که حفظ برجام ضمن پایبندی آمریکا به آن بهترین رویدادی است که کاملا با اولویت‌های راهبردی اروپا همخوانی دارد.

به هر حال، موضوع برجام اروپا را در وضعیتی قرار داده است که میان استقلال راهبردی خود و تابعیت از سیاست‌های آمریکا می‌باید به طور جدی دست به انتخاب بزند و این سنگ محکی واقعی برای راسخ بودن اروپایی‌ها در راهبرد جدید سیاست خارجیشان و همچنین آینده همکاری آنها با ایران به حساب می‌آید. با وجود حمایت‌های پرشمار اخیر اروپایی‌ها از برجام، تردیدها نسبت به رویکرد اروپایی‌ها در واگرایی یا همگرایی با آمریکا در فردای خروج آن از توافق و یا اعمال تحریم‌های جدید جدی است.

نقش اروپا در حفظ برجام تا جایی برای ایران اهمیت دارد که مقامات وزارت امور خارجه ایران اظهار داشته‌اند که اگر اروپایی‌ها حتی در صورت خروج آمریکا به تمامی تعهدات خود پایبند باشند ایران از این توافق خارج نخواهد شد. در واقع، به هر میزان که اتحادیه اروپا در این میانه رویکرد مستقل‌تری از خود نشان دهد، نه تنها به حفظ برجام کمک بیشتری نموده و ایران را به آینده همکاری با خود امیدوارتر خواهد ساخت بلکه استقلال راهبردی بیشتری در نظام بین‌الملل از خود به نمایش گذارده و این نوید روشنی برای رویکرد چندجانبه‌گرایی در حل معظلات جهانی در آینده است.

(۱) Strategic autonomy

(۲) (Shared Vision, Common Action: A Stronger Europe (A Global Strategy for the European Union’s Foreign And Security Policy

(۳)   An EU Strategy for relations with Iran after the nuclear deal

 (۴) Council conclusions on Iran