آمریکاامنیتامنیت بین‌المللامنیت ملیجمهوری اسلامی ایرانیادداشت راهبردی

اشتباهات استراتژیک آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران

پس از تغییر رئیس جمهور در آمریکا و روی کار آمدن دونالد ترامپ، برخی مؤسسات و بنیادها که در نقش اتاق فکر در خصوص سیاست خارجی ایده‌پردازی کرده و به کاخ سفید مشورت می‌دهند، هم‌زمان با قدرت‏‌یافتن نومحافظه‌کاران و نوریگانی‌ها در کاخ سفید، فعال شده و سعی در جهت‌دهی و تغییر در سیاست خارجی آمریکا، به ویژه در قبال روسیه، چین، ایران و کره شمالی دارند. یکی از این اتاق فکرها، بنیاد دفاع از دموکراسی یا FDD است که مقر آن واشنگتن بوده و سابقه‌ای پرتلاش و تأثیرگذار در مخالفت با برجام و خروج آمریکا از آن داشته است. این بنیاد که برخی از اعضای رادیکال اپوزیسیون ایرانی خارجی از کشور همچون سعید قاسمی‌‏نژاد نیز در آن فعالیت می‌کنند، از جمله معماران اصلی جنگ اقتصادی و بازگشت تحریم‌های به اصطلاح فلج‌کننده علیه کشورمان است.

مندرجات سایت FDD و محتوای تحلیل‌های اعضای این بنیاد در خصوص ایران نشان می‌دهند که گرچه هدف اولیه و حداقلی ترسیم‏‌شده از سوی آن در جنگ سیاسی– اقتصادی و روانی علیه جمهوری اسلامی ایران، تغییر رژیم (تغییر رفتار) است اما هدف حداکثری و نهایی آن، فروپاشی جمهوری اسلامی ایران به مثابه یک دولت یا State است که چنانچه لازم باشد حتی می‌تواند شامل فروپاشی سرزمینی این دولت نیز باشد. به بیان دیگر، مطلوب نهایی این نئوکان‌ها و نوریگانی‌ها، در صورتی که تغییر جمهوری اسلامی و بر سر کار آوردن یک رژیم دست‌‏نشانده امکان‌پذیر نباشد، شکننده‌‏کردن دولت در ایران و در نهایت، فروپاشی سرزمینی ایران به واسطه طبیعت چندقومی کشورمان است. این طرح و برنامه، گرچه با اعلام خروج آمریکا از برجام توسط ترامپ وارد فاز اجرایی شده و کلید خورده، اما در بطن خود نشان‌دهنده برخی تناقض‌ها و اشتباهات استراتژیک ایالات متحده در قبال جمهوری اسلامی ایران است که در ادامه به برخی از آن‌ها می‌پردازیم.

اشتباه اول. تلاش برای احیای رژیم دست‏‌نشانده در ایران

نخستین اشتباه راهبردی آمریکا در این پروژه آن است که تصور می‌کند و مفروض می‌گیرد که گویی می‌توان دولت ایران را به دست‌نشانده آمریکا و غرب در منطقه تبدیل کرد و از این طریق منافع آن‌ها را به پیش برد و از هزینه‌های امنیتی آن‌ها در منطقه کاست. این مفروض از اساس باطل و اشتباه است و نشان می‌دهد که طراحان این پروژه آشنایی دقیقی با تاریخ ایران که یکی از منابع شکل‌دهنده فرهنگ راهبردی ایرانیان است، نداشته‌اند و از گذشت روزگار در ایران هیچ نیاموخته‌اند. ایرانیان در طول تاریخ خود جز در مدت کوتاهی، هیچ گاه دست‌نشانده کسی نبوده‌اند و همواره حاضر بوده‌اند انواع تنگناها و دشواری‌ها را تحمل کنند، اما آقایی و سیادت خود را از دست ندهند. به همین دلیل هم آن دوره کوتاه دست‌نشاندگی پهلوی دوم که پس از کودتای ۲۸ مرداد آغاز شد، در نهایت به انقلاب اسلامی مردم ایران و فروپاشی رژیم پهلوی با هدف احیای عزت و سیادت ملت ایران انجامید. بنابراین، هر گونه تلاش برای اعاده این دست‌نشاندگی ناکام بوده و حتی در صورت موفقیت، پایدار نخواهد بود. ایرانیان همواره سودای سربالا داشته‏‌اند و می‏‌خواهند که آقای خودشان باشند و این یکی از مهم‏ترین عناصر فرهنگ راهبردی آن‏هاست.

اشتباه دوم. غفلت از ماهیت طبیعی نفوذ ایران در منطقه

دومین اشتباه راهبردی طراحان این پروژه و هیئت حاکمه جدید در کاخ سفید، غفلت از سویه‌های طبیعی نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران است. مقصود از نفوذ طبیعی کشورمان در میان ملل و دول منطقه، لزوماً نفوذ در میان شیعیان منطقه نیست، بلکه نفوذ ایران، نفوذی فرامذهبی و تاریخی– تمدنی و در واقع، فرهنگی است و در بسیاری از موارد، حتی گروه‌های غیرشیعی در منطقه از جمهوری اسلامی می‌خواهند که برای رفع مشکلاتشان، مداخله و میانجی‌‌گری کند و این خواست، حتی محدود به دوره جمهوری اسلامی نیز نبوده است. بنابراین، ماهیت نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران با نفوذ رژیم‌هایی چون عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی متفاوت است و به همین دلیل بود که باراک اوباما بارها به عربستان سعودی گوشزد می‌کرد که باید نفوذ منطقه‌ای ایران را به رسمیت بشناسد. طبیعی‏‌بودن این نفوذ به این معناست که برخلاف همانندسازی‌های نئوکان‌ها با نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در میان اقمار خود در اردوگاه شرق در دوره جنگ سرد، نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه، هزینه‌های مادی و اقتصادی بالایی ندارد و بیش از آنکه نوعی پاشنه آشیل باشد، مزیت راهبردی است، به گونه‌ای که حتی اگر جمهوری اسلامی، هزینه‌های منطقه‌ای خود را کاهش دهد، باز هم از نفوذ منطقه‌ای بالا و مؤثری برخوردار خواهد بود.

اشتباه سوم. عدم فهم ماهیت دیرینه ملت ایران

سومین اشتباه راهبردی طراحان این پروژه این است که تفاوت بافت و تار و پود مللی چون ملت ایران با دولت– ملت‌های پساوستفالیایی در خاورمیانه همچون عراق، سوریه، لبنان، اردن و حتی مللی چون اتحاد جماهیر شوروی سابق را درک نمی‌کنند و رویکردی یکسان‌‏انگار در قبال آن‌ها دارند. این در حالی است که مللی همچون ایران، مصر و چین، از جمله ملل دیرینه و پیشاوستفالیایی به شمار می‌آیند، به این معنا که از ملت‌ها و اقوام سنجاق‏‌شده به هم و به صورت مصنوعی برساخته نشده‌اند و روابط اقوام مختلف در آن‌ها از نوع روابط هم‌جوشی و ذوب‌شدگی است. بنابراین، همانندسازی فروپاشی سرزمینی ایران با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، از اساس نابخردانه و خطای فاحش راهبردی است، همچنانکه همانندسازی امکان تجزیه عراق با امکان تجزیه ایران نیز از ذهن‌های به غایت ساده برمی‌خیزد. به بیان دیگر، روابط گروه‏‌های مختلف اجتماعی در ایران به قدری درهم تنیده است که نمی‏‌توان این روابط را از طریق جنگ سیاسی- اقتصادی و حتی نظامی از هم گسست.

اشتباه چهارم. نادیده‌انگاری نقش امنیت‌ساز ایران

چهارمین اشتباه و خطای فاحش راهبردی آمریکا در دوره جدید این است که در تلاش خود برای تضعیف و شکننده‏‌کردن دولت در ایران، نقش امنیت‌ساز ایران به مثابه State در منطقه را به ویژه در موازنه‌بخشی علیه تروریسم و افراط‌گرایی مذهبی نادیده می‌گیرد. به بیان دیگر، تجربه چند سال اخیر منطقه نشان داده که هیچ دولتی در منطقه، نه اراده سیاسی، نه توان راهبردی و نه ظرفیت جغرافیایی لازم و کافی را برای مقابله و موازنه‏‌بخشی علیه جریان‌های تروریستی و افراط‌گرای مذهبی در منطقه را ندارد و چنانچه دولت در ایران شکننده شود، تروریسم تکفیری، مهم‏ترین مانع خود را از میان برداشته دیده و بار دیگر، هزینه‌های امنیت منطقه‌ای و حتی امنیت جهانی را افزایش خواهد داد و آمریکا مهم‏ترین بازنده این معادله جدید خواهد بود.

نتیجه‌گیری

تبیین برخی اشتباهات راهبردی آمریکا در پروژه جدید مقابله با جمهوری اسلامی ایران نشان داد که به دلیل ساده‌انگاری اذهان طراح این پروژه و خطاهای فاحش راهبردی آن‏ها، آمریکا، حتی به اهداف حداقلی خود از دور جدید مقابله با ایران نیز نخواهد رسید و حداکثر خواهد توانست دولت را در ایران تضعیف و شکننده کند که در این صورت، به هر میزان دولت ایران ضعیف و شکننده شود، ناخواسته هزینه‌های امنیتی غرب و آمریکا در منطقه افزایش خواهد یافت و سیاست‌های هجومی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، همچون بوم‏رنگی به سوی خودش باز خواهد گشت. به بیان دیگر، مهم‏ترین خطای راهبردی سردمداران کاخ سفید این است که از محاسبه پیامدهای ناخواسته سیاست‏‌هایشان در منطقه و به ویژه در قبال جمهوری اسلامی ایران ناتوانند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا