سه کنش کلامی محوری در استراتژی جدید آمریکا علیه ایران
پس از حدود ۹ ماه انتظار و گمانهزنیهای بسیار، بالاخره استراتژی جدید ایالات متحده در قبال جمهوری اسلامی ایران در روزه جمعه ۱۹ مهرماه منتشر شد و دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا نیز در سخنانی به تبیین و تشریح این استراتژی پرداخت. تا کنون بررسیها و تحلیلهای بسیاری در خصوص این استراتژی و اظهارات ترامپ در رسانههای کشور منتشر شده است. نوشته حاضر اما میکوشد از لابهلای سطور این استراتژی و سخنان ترامپ، نانوشتهها و ناگفتههای آنها را در قالب سه کنش کلامی محوری که میتوان به نوعی راهکارهای تیم مستقر در کاخ سفید برای تحقق استراتژی جدید دانست، استخراج و برجسته نماید.
- بازسازی چهره اهریمنی از ایران
آخرین باری که از جمهوری اسلامی ایران در سطح بینالمللی، به عنوان «نظام سیاسی یاغی» نام برده شده بود، در سال ۲۰۰۲، در دوره بوش پسر و پس از رویداد ۱۱ سپتامبر بود که این کشور با نابخردی و نادانی تمام، از جمهوری اسلامی ایران در کنار عراق و کره شمالی به عنوان محور اهریمنی و کشورهای یاغی نام برده بود. پس از حمله بوش به افغانستان و عراق و زمینگیرشدن نیروهای نظامی ایالات متحده در این منطقه، دیگر این ادبیات از سوی تیم مستقر در کاخ سفید مورد استفاده قرار نگرفت و حتی در دوره اوباما لحن سردمداران کاخ سفید و ادبیات مورد استفاده آنها در مورد ایران تا حدی معکوس شد و اوباما از عنوان «جمهوری اسلامی ایران» برای نامبردن از کشورمان استفاده کرد. این روند در دوره ترامپ دوباره معکوس شد و وی در اولین نطق مهم خود در خصوص ایران، از کشورمان با عنوان «یاغی» نام برد که به نوعی بازگشت به دوره بوش پسر در برچسبزنی به جمهوری اسلامی ایران و بهرهبرداری از این برچسبزنی در راستای سیاست تغییر نظام جمهوری اسلامی را تداعی میکند.
بازسازی تصویر اهریمنی یا به بیان خود آمریکاییها، دیوسازی از ایران در نطق ترامپ و در استراتژی نوین آمریکا، نشانههای متعددی داشت که از جمله آنها میتوان به اتهاماتی همچون همکاری پنهانی با کره شمالی، دیکتاتوری در داخل، ثباتزدایی در منطقه، حمایت از تروریسم، توسعهطلبی منطقهای و مانند آنها اشاره کرد. این تلاشهای تا حدی دستپاچه و ناپخته، نشاندهنده آن است که اولاً برجام تا چه میزان توانسته چهره جمهوری اسلامی ایران را به ویژه در سطح بینالمللی به مثابه بازیگر حامی صلح و امنیت بینالمللی برسازی نماید، به گونهای که تیم جدید مستقر در کاخ سفید که عقبهای نومحافظهکار و افراطی دارند، میبایست بسیار تلاش کنند تا این روند را معکوس نمایند و ثانیاً هدف نهایی این تیم نومحافظهکار و افراطی، تمامکردن پروژه ناتمام بوش پسر و تغییر نظام جمهوری اسلامی ایران است که البته، در بطن خود پارادوکسهای بسیاری دارد. به بیان دیگر، سخنان ترامپ و ادبیات مندرج در استراتژی جدید کاخ سفید علیه جمهوری اسلامی ایران به مثابه نوعی قالببندی مفهومی است که زیربنای یک برخورد قهرآمیز با جمهوری اسلامی ایران در سالهای آتی آماده میکند. در عین حال، این زیربنا صرفاً بنیانهای ذهنی را میتواند آماده کند و شکلگیری بنای مورد نظر این تیم افراطی با دشواریهای بسیاری روبهروست که میتواند مانع از تکمیل این بنا شود.
- جستجو برای یافتن بهانه جدید
در چارچوب کنش دوم، متن استراتژی جدید و همچنین، محتوای سخنان ترامپ نشان میدهند که ایالات متحده در دوره جدید بر آن است تا بهانهای دیگر را همسنگ و هماندازه بهانه توانمندی هستهای جمهوری اسلامی ایران بیابد تا بتواند با متقاعدکردن افکار عمومی داخلی آمریکا و متحدین غربیاش، بار دیگر جمهوری اسلامی را به مثابه تهدید صلح و امنیت بینالملل معرفی نماید.
استراتژی جدید برای این منظور به لیستکردن فهرستی از موارد دست زده که پیش از این، ایالات متحده با دستآویزکردن هر یک از آنها، سیاست تغییر رژیم را در یکی از کشورهای جهان به اجرا گذارده بود. مواردی همچون گسترش فعالیتهای موشکی بالستیک، حمایت از تروریسم و افراطگرایی، نقض و سوء استفاده از حقوق بشر، بیثباتسازی منطقهای، حملات سایبری و مانند آنها. در عین حال، تجمیع این موارد میتواند به دو معنای مشخص باشد. اول آنکه تیم جدید نوعی رویکرد یکپارچه را در برابر ایران اتخاذ کرده و از تفکیک مسائل پرهیز میکند چرا که معتقد است این موارد مانند خانههای یک پازل هستند که حل و فصل یکی از آنها بدون حل و فصل دیگران ممکن نیست و از این رو، نوعی استراتژی به اصطلاح جامع و نه موردی را پیگیری میکند. دومین معنا آن است که تیم جدید به درستی دریافته است که هیچ یک از این موارد به تنهایی در حد و اندازههای مسئله هستهای نیستند و امکان اجماعسازی را ندارند، کما اینکه بسیاری از آنها تفسیرپذیر و در میان متحدین غربی آمریکا مورد مناقشه هستند.
بنابراین، هدف آن است که با تجمیع آنها این خلاء و کاستی جبران شود که البته، با توجه به فضای موجود روابط بینالملل و آرایش قوا در سطح سیستمی، این امر با دشواری بسیاری روبهروست. به بیان دیگر، طراحان این استراتژی هنوز در دوره پیشابرجام به سر میبرند و یا در واقع، تلاش دارند فضای بینالمللی را به آن دوره باز گردانند که البته امکان آن اندک است. در عین حال، این تلاش آنها و سرنوشت آن تا حد زیادی به نوع بازیگری جمهوری اسلامی ایران، هم در سطح سیاست اعلامی و هم در سطح سیاست اعمالی باز میگردد. چنانچه جمهوری اسلامی ایران بتواند تا حد ممکن فضای روابط بینالمللی را در دوره پسابرجام حفظ کند، سیاست تیم جدید مستقر در کاخ سفید به سیاستی تاریخ گذشته و غیرقابل مصرف تبدیل خواهد شد و عقیم خواهد ماند.
- تلاش برای جداکردن جامعه ایرانی از حکومت
کنش کلامی سوم در استراتژی جدید آمریکا و همچنین سخنان ترامپ، تلاش برای قالببندی مفهومی وجود شکاف جامعه/ حکومت در ایران است. این تلاش نیز نوعی بازگشت به کنش کلامی بوش پسر در دوره پس از یازده سپتامبر در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران است. در این کنش کلامی، حکومت ایران در کنار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مثابه بلوکی تصویر میشود که از یک سو حقوق بشر و آزادیهای جامعه را در داخل نقض و سرکوب میکند و از سوی دیگر، ثروت ملت ایران را برای تحقق اهداف توسعهطلبانه خود در منطقه زایل و نابود میسازد. هدف این کنش کلامی در واقع، جداکردن جامعه ایرانی از جمهوری اسلامی به عنوان پشتوانه حیاتی و استراتژیک آن است و بنا بر تجربیات موجود باید آماده بود که این خط تبلیغاتی و القای دوگانگی، از این پس بیشتر پیگیری شده و گسترش یابد و رسانههای مختلف از جمله رسانههای عربی و صهیونیستی و اپوزیسیون برانداز جمهوری اسلامی متولی نهادینهکردن آن شوند. مؤثرترین پاداستراتژی در برابر این رویکرد و کنش کلامی راهبردی، ارتقاء ضریب مردمسالاری در کشور و از میان بردن شکافهای مختلف سیاسی است که میان گروهها و جناحهای سیاسی با یکدیگر و همچنین میان این جناحها با حاکمیت جمهوری اسلامی و یا جامعه ایرانی وجود دارد. به بیان دیگر، در مجموع میبایست سرمایه سیاسی جامعه ایرانی را ترمیم کرد و افزود.
نتیجهگیری
بازخوانی استراتژی نوین کاخ سفید علیه جمهوری اسلامی ایران و سخنان ترامپ در توجیه و تبیین آن در این نوشتار نشان داد که توطئه جدید تیم افراطی کاخ سفید علیه کشورمان واجد تناقضات و ضعفهایی است که تحقق اهداف نهفته در پس آن را بسیار دشوار میکند. در عین حال نباید این واقعیت را نیز نادیده گرفت که پیگیری این استراتژی از سوی گرایش افراطی حاکم بر کاخ سفید که بسیار متأثر از لابی صهیونیستی در آمریکاست، میتواند هزینههای بسیاری را بر کشورمان تحمیل کند. بهترین راهبرد جمهوری اسلامی ایران برای پیشگیری از پرداخت این هزینهها نگاه به داخل و توانمندسازی درونی کشور در حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. اختلافهای سیاسی- نهادی، تفرق اجتماعی، فرسایش اعتماد و امید اجتماعی، بیکاری، فقر، فساد و تبعیض از جمله مواردی هستند که پرداختن به آنها در صورتبندی پاداستراتژی جمهوری اسلامی ایران ضروری است و میبایست در دستور کار نهادهای ذیربط قرار گیرد.