ده عنصر کلیدی استراتژی آمریکا برای خلیج فارس
نوشتار حاضر برگرفته از گزارش آنتونی کوردزمن، کارشناس مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی است که در تاریخ ۱۶ ژانویه ۲۰۲۰ در وبسایت اندیشکده مذکور منتشر شده است[۱]. وی در این گزارش، ده عنصر کلیدی برای استراتژی آمریکا در خلیج فارس و از جمله ارائه پیشنهادی به ایران که نتواند آن را رد کند و توافق با ایران را پیشنهاد و مورد بررسی قرار داده است.
۱- سیدگی به نیازهای فوری برای اقدام و حل بیاعتمادیهای ناشی از اشتباهات استراتژیک گذشته آمریکا
آمریکا نمیتواند در پرداختن به سطح تعهد خود نسبت به خلیج فارس، همانند سالهای اخیر به صورت بیپروا اشتباه کند. اعتبار آمریکا در منطقه به سطحی بحرانی فرسایش یافته، هم نزد شرکای استراتژیک عرب و هم متحدان اروپایی. با این روند، آمریکا چالشهای رو به رشدی را از سوی روسیه، چین، ترکیه و افراطگرایان برمیانگیزاند. به طور خاص، آمریکا با نشاندادن اینکه سطح تعهدش روشن و پایدار است، باید تصمیم بگیرد که آیا تمایل دارد قدرت خارجی غالب در خلیج فارس باقی بماند یا نه.
آمریکا نمیتواند از یک سو به صحبت از خروج یا کاهش نیرو در خلیج فارس ادامه دهد و از سوی دیگر، در پی مهیاشدن علیه تهدیدات ناگهانی از سوی داعش و ایران باشد. رویکرد آمریکا نسبت به شرکای عرب و اروپایی به قلدری در مورد تقسیم بار مسئولیت، اختصاص یافته است. این رویکرد همۀ واقعیتها را نادیده میانگارد. با توجه به مسائلی چون تمرکز شدید بر فروش سلاح و جبران خسارت به جای ایجاد نیروهای شریک مؤثر. آمریکا همچنین باید عدم توجه خود به نواحی بحرانی بیثباتی و نزاع داخلی در کشورهای شریک را تصدیق کند.
اگر آمریکا بخواهد استراتژی مؤثر برای خلیج فارس تدوین کند، باید سریعاً اقدام کند. آمریکا باید به طور مداوم یک پیام ارسال کند مبنی بر اینکه نیروهای خود را در منطقه به عنوان مکانیسم بازدارنده و دفاعی مؤثر حفظ خواهد کرد، با متحدان اروپایی و عرب خود به عنوان شرکای واقعی تعامل خواهد کرد، با عراق به عنوان ملت حاکم رایزنی خواهد کرد و اهداف استراتژیک بلندمدت که به وضوح به نفع شرکا، متحدانش و همچنین خودش است را تنظیم خواهد کرد. آمریکا باید به صورت مداوم و قاطع عمل کند. آمریکا حداقل باید تلاش کند به جای تمرکز عمده بر تحریمها، تهدیدات و حملات، راههایی برای مذاکره مؤثر با ایران بیابد.
۲- تأکید غلط بر تهدیدات روسی و چینی در استراتژی جدید امنیت ملی آمریکا
هزینه و فرسودگی جنگ عوامل مهمی هستند که بر استراتژی خلیج فارس تأثیر میگذارند، اما شکل عجیب نوانزواگرایی که در استراتژی ملی کنونی آمریکا ظهور کرده نیز اینچنین است. به نظر میرسد آمریکا به طور فزایندهای بر تهدید نظامی مستقیم تحمیلشده توسط روسیه و چین تمرکز میکند، در حالی که از ملاحظات منطقهای رو برمیگرداند. آمریکا در حال تمرکز بر جنگ هستهای و متعارف است، اما این کار را بدون ارزیابی صحیح از اینکه چنین جنگهایی چگونه و چرا ممکن است رخ دهند، انجام میدهد. رقابت آمریکا با چین و روسیه به احتمال بسیار زیاد شامل عملیات منطقه خاکستری است که در نزاعهای طولانیمدت اقتصادی و نظامی برای نفوذ منطقهای انجام میشود. در هر زمان مشخص، رقابت اقتصادی- سیاسی، اقدامات نمایشی نظامی و هر گونه نبرد واقعی احتمالاً برای اهداف محدود و هنگامی انجام میشود که روسیه و چین احساس کنند میتوانند طی زمان افزایش عمدهای در نفوذ و قدرت نسبی خود ایجاد کنند.
اکثر تاکتیکهای جنگ ترکیبی از طریق ابزارهای اقتصادی و استفاده از بازیگران غیردولتی انجام خواهد شد. دیگر ابزارها برای نفوذ بر دولتهای قدرتهای منطقهای تلاش خواهند کرد. تحت چنین شرایطی، عقبنشینی از تعهدات منطقهای نسبت به اروپا، آسیا و خلیج فارس، برای تمرکز بر بدترین نمونه جنگهای قابل بازداشتن، به جای محدودکردن چین و روسیه احتمالاً به آنها کمک خواهد کرد. این امر، به ویژه در مورد خلیج فارس صادق است. وضعیت فعلی آمریکا آن را به ضامن منطقه تبدیل کرده که منابع مهم نفت و گاز طبیعی را برای چین، هند، ژاپن، کره و تایوان و دیگر قدرتهای صنعتی فراهم میکند و این کار را حداقل تا دهۀ آینده ادامه خواهد داد. این به آمریکا قدرت استراتژیک عظیمی نسبت به رقبای اصلی خود میدهد. توانایی روسیه برای نفوذ بر تولید نفت خلیج فارس و قیمتها را محدود میکند، چین را به توانایی آمریکا برای تأمین امنیت خلیج وابسته میکند و به تأمین امنیت اقیانوس هند و کشور هند، به عنوان وزنه تعادل نسبت به چین کمک میکند. هر ارزیابی از استراتژی آمریکا در خلیج فارس باید صریحاً به این موضوعات بپردازد.
۳- امتناع از توهم استقلال انرژی
بسیاری از مفسران تغییر از وابستگی خالص نسبتاً بالای آمریکا به واردات نفت در دوره صلحآمیز ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ به مازاد خالص در اواخر ۲۰۱۹ را با «استقلال انرژی» اشتباه میگیرند. واردات نفت تنها یک مقیاس از وابستگی است و مهمترین آنها نیست. هر گونه بحران عمده در صادرات خلیج فارس موجب به راه انداختن افزایش عظیم قیمت در آمریکا و به همان نسبت سایر نقاط جهان خواهد شد. هر گونه بحران پایداری بر منابع اصلی کالاهای تولیدی وارداتی آمریکا از آسیا تأثیر خواهد گذاشت و توانایی آنها برای صادرات را کاهش خواهد داد یا موجب افزایش انبوه قیمتها خواهد شد. دادههای اداره آمار آمریکا نشان میدهد بخش کالاهای تولیدشده وارداتی در اقتصاد آمریکا حداقل به همان اندازه واردات نفت در گذشته اهمیت دارد و همچنین، تأثیر بسزایی در رشد و ثبات در بیشتر اقتصاد جهانی دارد. هر استراتژی در مورد خلیج فارس که به صراحت مبتنی بر ارزیابی واقعبینانه از اهمیت اقتصادی بازار آمریکا نباشد، در پرداختن به فاکتورهای اساسی که باید به استراتژی ما شکل دهند، شکست میخورد و در عوض فقط افسانه استقلال انرژی را ترغیب خواهد کرد.
۴- درک نقشی که آمریکا باید در خلیج فارس بازی کند و هزینههای آن
بخشی از واکنش فعلی به ماندن در خلیج فارس در این تصور نهفته است که حضور مداوم آمریکا هزینه بالایی دارد و مستلزم حضور گسترده نظامی است. با این حال، استراتژی آمریکا نباید توسط هزینه اشتباهات گذشته شکل بگیرد. حضور دائمی آمریکا در خیلج فارس وابسته به قابلیت جنگی مورد نیاز برای مقابله با داعش و نیز نیروهای مورد نیاز برای بازدارندگی ایران است. حضور اسمی مؤثر آمریکا به مراتب مقرون به صرفهتر از آن است که اکثر اظهار نظرها نشان میدهد. سطح اصلی نیروی انسانی درگیر آمریکا نیز نسبتاً محدود است. مهمترین حوزههایی که آمریکا باید در بهکارگیری نیروهای خود به آنها بپردازد، عبارتند از حفظ یک عامل بازدارنده در زمان صلح –در عین حال، ساخت قابلیتهای بازدارنده، دفاعی و ضد افراطگرایی شرکای استراتژیک عرب خود- و حمایت از آموزش و کمک دائمی آمریکا و نیروهای هوایی و دریایی که اکنون در عراق، بحرین، کویت، قطر، عربستان و امارات مستقر کرده است. آمریکا در حال حاضر حدود ۱۵ تا ۲۵ هزار پرسنل نظامی در منطقه دارد. دو کشور بحرین و قطر، به ویژه بسیار مهم هستند. آنها میزبان مقر فرماندهی کلیدی هوایی و دریایی و امکاناتی هستند که میتوانند طرحریزی قدرت آمریکا در یک بحران را مدیریت کنند.
۵- تصدیق اهمیت شرکای استراتژیک خیلج فارس
گرچه رژیم صهیونیستی، اردن و مصر نقش غیرمستقیم مهمی در بازدارندگی و ثبات خلیج فارس بازی میکنند، عراق و بحرین، کویت، قطر، عربستان و امارات هستند که شورای همکاری خلیج فارس را تشکیل میدهند که برای استراتژی آمریکا در خلیج فارس بسیار مهم هستند.
در اینجا، هر گونه استراتژی جدید آمریکا باید دو شکست مهم گذشته را در استراتژی خود برای خلیج فارس در نظر بگیرد. اول اینکه آمریکا در فشارآوردن بر بحرین، کویت، قطر، عربستان و امارات برای توسعۀ قابلیتهای همکاری مؤثر و مأموریتهای هماهنگ شکست خورده است. از زمان رفتن ژنرال زینی، آمریکا بر اولویتهای تاکتیکی فوری، فروش سلاح و تلاشهای مختص یک کشور خاص متمرکز شده است. آمریکا کارهای بسیار کمی برای تبدیل شورای همکاری خلیج فارس به نهادی مؤثر انجام داده است. در نتیجه، پوسته توخالی وحدت عرب یک واقعیت مضحک را پنهان میکند.
دوم، هر دو دولت اوباما و ترامپ مقیاس واقعی هزینههای نظامی خلیج فارس و معاملات سلاح را نادیده گرفتهاند و اغلب در حال تشویق یا حمایت از خرید سلاحهای آمریکایی هستند. برخی شرکای عرب بخش به مراتب بیشتری از تولید ناخالص داخلی خود را نسبت به هدف ۲ درصد ناتو و اغلب بسیار بیشتر از الزام اسمی ۲/۳ درصد آمریکا برای دفاع هزینه میکنند. بررسیها حاکی از سبقت عظیم کشورهای خلیج فارس بر ایران در واردات سلاح است. واضح است استراتژیای که بر ساخت یک شورای همکاری خلیج فارس تأثیرگذار متمرکز است –به جای فروش گستردۀ سلاح- میتواند مزایای احتمالی عمدهای داشته باشد و نیاز برای استقرار و مداخلات نظامی آمریکا را کاهش دهد.
۶- ارائه پیشنهادی به ایران که نتواند آن را رد کند
استراتژی آمریکا برای خلیج فارس نمیتواند فرض کند که ایران به طور جدی تهاجمی باقی خواهد ماند، یا احتمال وجود نوعی توافق یا ثبات وجود ندارد. با نگاه به گذشته، به نظر میرسد برجام و احتمال بهبود آهستۀ روابط و تقویت نقش «میانهروها» و «اصلاحطلبان» ایران، گزینه بسیار بهتری از ایجاد تحریمهای بیشتر بر حکومت ایران است. کنارهگیری از برجام اشتباه استراتژیک بزرگی بود. آمریکا باید به طور جدی در مورد اینکه به اروپا اجازه دهد در یافتن نوعی توافق در موضوع هستهای و تحریمها پیشگام شود، فکر کند. اگر گزینۀ دیگری نباشد، مقابله با ایران با اجماع جدید اروپایی- آمریکایی در مورد برجام اصلاحشده میتواند گامی کلیدی باشد.
استراتژی آمریکا باید پایان بازی را به گونهای برای ایران ارائه دهد که فراتر از اضافهکردن لایههای تحریمها باشد. آمریکا نیازمند شکلدادن به استراتژیای است که به جای ۱۲ تقاضای غیرممکن، توافقی قابل مذاکره را ارائه دهد. آمریکا نیازمند متوسلشدن به عناصر عملگراتر نظام، معترضین ایرانی و مردم ایران برای این جذبه است که یک گزینۀ واقعی وجود دارد که در ازای تغییرات در سیاستهای ایران، امنیت و توسعه اقتصادی استوار را برای ایران فراهم میکند.
۷- تصدیق اینکه عراق قوی و مستقل، کلیدی اصلی برای استراتژی موفق در خلیج فارس است
ادامه بیثباتی عراق به معنای ایجاد خلأ قدرت بحرانی است که احتمالاً ایران از آن بهره میبرد. امنیت و ثبات عراق در کمک به مهار ایران در محدودکردن نفوذ و دسترسی آن به شامات بسیار مهم است. عراق همچنین قدرت نفتی مهم و حائل کلیدی علیه مداخلات ترکی و سوری در امور خلیج فارس است. به طور ایدهآل، عراق میتواند به لیست شرکای استراتژیک آمریکا در خلیج فارس، یک مورد مهم را اضافه کند. با وجود این، در واقعیت چنین هدفی ممکن است عملی نباشد و پیگیری بیش از حد سفت و سخت آن میتواند ضرر بیشتری داشته باشد.
مأموریت آموزش و کمکی که آمریکا به نیروهای عراقی در بازیابی و نبرد با داعش انجام داد، نشان داده که آمریکا میتواند طی زمان نیروهای عراقی مؤثری بسازد. به طور ایدئال، حفظ حضور هوایی آمریکا در عراق به امنیت عراق کمک میکند و به آن برای توسعه کامل نیروهای خودش زمان میدهد. با این حال، مذاکره درباره توافق -توافقی که حق عراق برای تصمیمگیری در مورد هر گونه استفاده از نیروهای نظامی در خاک خود را به رسمیت بشناسد- و تهیه طرح مرحلهای برای ایجاد نیروهای زمینی و هوایی عراق تا جایی که آمریکا پس از آن میتواند خارج شود، اکنون رویکردی قابل مذاکرهتر است.
در عین حال، آمریکا باید فراتر از بعد امنیتی نگاه کند و به بعد مدنی بپردازد. عراق درگیر چالش داخلی گسترده و نیز چالش امنیتی است. این بدان معنی است که آمریکا باید واقعاً از جنگهای گذشته خود درس بگیرد. استراتژی برای خلیج فارس باید به مسائل داخلی بحرانی عراق بپردازد، اما این معادل آن نیست که بار دیگر کمکهای گستردهای به عراق ارائه دهیم.
۸- تلاش مقرون به صرفه برای توسعه و ثبات داخلی شرکای استراتژیک برای محدودکردن ظهور افراطگرایی
عراق تنها موردی نیست که استراتژی آمریکا برای خلیج فارس در آن باید از یک بعد داخلی قوی برخوردار باشد. حتی ثروتمندترین کشورها در منطقه با مسائل جدی ثبات داخلی مواجهند. اینها شامل کیفیت ترکیبشدهای از حکمرانی، فقدان جدی فرصتهای شغلی معنادار، توزیع درآمد ضعیف، فقدان تنوع اقتصادی و تفاوتها و تبعیضهای قومی/ فرقهای/ قبیلهای است.
آمریکا میتواند تلاشهای اصلاحات داخلی را حمایت و تشویق کند. با این حال، باید از عراق و افغانستان درس بگیرد. همچنین، باید آموخت که ثروت نفت حتی برای ثروتمندترین کشورهای خلیج فارس نسبی است و چالشها همچنان وجود دارند. تفاوتهای اساسی میان کشورهای منطقه وجود دارد، اما نظرسنجیهای بانک جهانی هشدار میدهد که درصد زیادی از شهروندان -واغلب اکثریت آنها- در بیشتر کشورهای خلیج فارس و دیگر کشورهای عربی مشکلات عمدهای در کیفیت و یکپارچگی حکمرانی داخلی خود مشاهده میکنند و اینکه فساد همراه با اشتغال مهمترین مشکل داخلی است که بر زندگی آنها تأثیر میگذارد.
برآوردهای سازمان ملل و اداره آمار آمریکا به طور گستردهای حاکی از این است که فشار ایجاد شغل، چالش در حال افزایش حداقل تا سال ۲۰۵۰ خواهد بود. ارتباط مستقیمی میان این مشکلات با ثبات و ظهور تروریسم و افراطگرایی وجود ندارد، اما با توجه به مقیاس مشکلات داخلی در هر کشور، یک چیز واضح است و آن اینکه حداقل در هر کشوری یک اقلیت کوچک و مهم وجود خواهد داشت که از نوعی مناقشات داخلی، افراطگرایی و تروریسم حمایت کند. فشارهایی که چنین اقلیتی ایجاد میکند، احتمالاً تا دهۀ آینده ادامه خواهد یافت. تروریسم و افراطگرایی میتواند مهار شود، اما هیچ استراتژی نباید تصور کند میتواند آنها را از بین ببرد. آمریکا نیازمند استراتژیای است که به وضوح نشان دهد که به رفاه مردم هر کشور اهمیت میدهد، از حقوق بشر حمایت میکند و بهدنبال محدودکردن کنترل و سرکوب حکومتهاست. آمریکا همچنین باید نقش تشویقیتری در ترغیب کشورهای عربی برای پیشبرد برنامه اصلاحات اقتصادی صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و همچنین اصلاحات داخلی ایفا کند.
۹- رسیدگی به لبنان، سوریه، یمن و کردها
تدوین استراتژی موفقیتآمیز برای خلیج فارس نیازمند راه حل استراتژیک دقیق برای تمرکز توجه و منابع آمریکا در جایی است که آنها میتوانند به بهترین وجه به منافع آمریکا خدمت کنند. مصر و اردن هر دو با مشکلات جدی در ثبات داخلی روبهرو هستند و تأثیر چشمگیری در منطقه دارند. با این حال، منابع اضافی تنش و مناقشه بالقوه، سوریه، لبنان و یمن هستند. در مورد سوریه، بهترین رویکرد ممکن است ارائه کمکهای بشردوستانه محدودشده در زمینهای بینالمللی و ترک سوریه توسط روسیه، ترکیه و دولت اسد باشد. با این حال، دولت اسد ممکن است قادر باشد برای مدتی از طریق سرکوب حکومت کند، اما بخش بزرگی از جمعیت ضد آن خواهند ماند و آمریکا دارای انگیزه کمی برای ارائه پشتیبانی مستقیم به دولت اسد است.
آمریکا ممکن است هنوز هم فرصت حمایت از یک انسجام کردی- عربی در شرق سوریه را داشته باشد که میتواند به عنوان حائل برای تأمین امنیت عراق علیه هم تروریسم و هم فشار از سوی سوریه و ایران عمل کند. لبنان جزء منافع حاشیهای آمریکاست. با این حال، هر گونه اصلاح دولت فاسد و ناکارآمد آن باید از درون انجام شود. حمایت از ارتش لبنان، تحریم و منزویکردن حزبالله و حمایت از اصلاحات اقتصادی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول بیشترین چیزی است که استراتژی منطقهای خلیج فارس برای آمریکا به آن نیاز دارد. یمن فاجعهای است که در نهایت باید مسیر خود را برای ثبات پیدا کند. مشخص نیست که یک چشمانداز واقعی ثبات پایدار در یمن وجود داشته باشد. استراتژی تعامل محدود برای حمایت از تلاشها برای ایجاد توافق صلح، حمایت از پیشنهادات بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول برای اصلاحات اقتصادی و کمکهای بشردوستانه و همچنین هدف قراردادن عناصر کلیدی تروریستی احتمالاً باید نقش آمریکا را محدود و مانع از تغییرات اساسی در یمن شوند.
۱۰- ادامه نزاع علیه تروریسم و افراطگرایی
هیچ مقام یا مسئول رسمی در آمریکا نباید این استدلال را داشته باشد که شکست تهدید تروریستی کنونی به معنای پیروزی در مبارزات علیه افراطگرایی خشونتآمیز در حاشیه خلیج فارس است. تا کنون هر کدام از چنین جنبشهایی -اکنون داعش- به نوعی زنده مانده، در حالی که ثابت شده که دیگر اشکال خشونت داخلی بسیار مرگبار است.
آمریکا باید برای ممانعت از قدرتگرفتن مجدد داعش در خلیج فارس بماند. آمریکا همچنین باید به کشورهای عربی کمک کند که با خشونتهای فرقهای مقابله کنند. هر استراتژی موفقیتآمیز آمریکا باید به ارائه آموزش و کمک به ایجاد نیروهای مقابله با تروریسم محلی واقعاً صالح ادامه دهد و در برخی موارد حمایتهای هوایی و … را ارائه دهد و باید تازمانی که لازم باشد چنین کمکهایی را ارائه دهد.
فعالیتهای ضدتروریسم مستقیم آمریکا علیه بازیگران غیردولتی نباید همچنان به عنوان کانون تمرکز استراتژی آمریکا قرار گیرد. اولویتهای بسیار دیگری نیز وجود دارد، لیکن تلاشهای آمریکا برای کاهش علل خشونت داخلی و تروریسم اولویت کلیدی خواهد بود. به منظور انجام این کار، در عین حال که آمریکا نیروهای ضدتروریسم محلی میسازد که نه تنها مؤثر هستند، بلکه به ابزار سرکوب و علل اصلی خشم داخلی تبدیل نمیشوند، همچنین باید اهمیت کاهش خشونت و تروریسم دولتی توسط حکومتها را تصدیق کند.
فاطمه سادات میراحمدی / همکار علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی
[۱] . Ten Key Elements of a U.S. Strategy for the Gulf,