بحران خاشقجی و پیامدهای آن برای عربستان و محمد بن سلمان
قتل جمال خاشقجی، پیامدهایی برای عربستان و محمد بن سلمان ولیعهد این کشور داشته است که همین حالا میتوان از برخی از آن ها مطمئن بود؛ تصویری که بن سلمان برای ایجاد و تبلیغ آن در غرب وقت و هزینه زیادی صرف کرد، کاملا مخدوش شده و تصویری کاملا متفاوتتر که به شخصیت واقعی بن سلمان نزدیکتر است جای آن را گرفته است. اعتماد سرمایه گذاران خارجی به عربستان بیش از پیش کاهش یافته و تردیدها در غرب درباره روابط راهبردی با عربستان بیش از هر زمانی در گذشته افزایش یافته است.
با این حال، فهم این مساله که آیا قتل خاشقجی به قطع حمایتهای اروپا و آمریکا از بن سلمان، کنار رفتن او از قدرت، تغییر جدی در سیاستهای او مانند طرفداری از معامله قرن و مقابله با ایران و تشدید تنش بین این کشور با قطر و ترکیه منجر خواهد شد یا خیر، نیاز به زمان بیشتری دارد. این مساله در صورتی که منجر به تشدید تنش بین عربستان از یک سو و ترکیه و قطر از سوی دیگر شود، میتواند در راستای منافع جمهوری اسلامی ایران بوده و ضمن به چالش کشیدن برنامههای آمریکا در خاورمیانه، از تمرکز عربستان بر مقابله با ایران در منطقه بکاهد. اما اگر با فشار آمریکا و وسوسهشدن اردوغان برای معامله با عربستان، زمینهای برای کاهش اختلافات عربستان با قطر شود میتواند راه ایجاد ناتوی عربی را هموار کرده و شرایط را بیش از پیش به ضرر جمهوری اسلامی ایران تغییر دهد.
تاثیر بر روی مسائل داخلی عربستان
حکومت عربستان سعودی به ویژه در دوره ولیعهدی محمد بن سلمان موارد متعددی از زندانیکردن، شکنجه و قتل مخالفان و فعالان سیاسی را مرتکب شده است. یکی از دلایلی که این بار اقدام عربستان سر و صدای زیادی به پا کرد و توجهات را به خود جلب کرد این بود که خاشقچی یک فرد عادی نبود بلکه در گذشته جزئی از حکومت عربستان بود و اگرچه از اعضای خاندان سلطنتی نبود اما نجیبزاده بود و ارتباطات خوبی در حکومت داشت. او در گذشته با ترکی الفیصل که برای زمان زیادی رئیس سازمان اطلاعات عربستان و همچنین سفیر عربستان در آمریکا بوده، کار می کرد.
خاشقجی با وجود اینکه فردی لیبرال بود اما معتقد بود اصلاحات در داخل عربستان باید تدریجی و آرام باشد. به همین دلیل با اصلاحات تند بن سلمان و اقتدارگرایی او در این زمینه مخالف بود. در واقع، قرارگرفتن او در مقابل حکومت عربستان به نوعی بیانگر وجود یک شکاف در داخل نظام عربستان است و میتوان به نوعی گفت که او نماینده آن بخش از حکومت عربستان است که با بن سلمان مخالف هستند. اقدامات بن سلمان در گذشته مانند زندانی کردن شاهزادهها و تجار، برخورد با مخالفان و کاهش قدرت روحانیون هم میتواند مصادیق و هم عوامل تشدید این شکاف تلقی شود. به طوری که در آینده زمینهساز بیثباتی در عربستان شود.
بحران ناشی از قتل خاشقجی همچنین میتواند تلاشها و برنامههای بن سلمان برای جذب سرمایهگذاری خارجی در عربستان را با چالش و ابهام مواجه کند. با تحکیم قدرت بن سلمان و اقدامات او در داخل، در نتیجه نگرانی و نامیدی سرمایهگذاران از وضعیت آینده کشور، میزان سرمایه گذاری خارجی در عربستان به شدت افت کرد و در واقع فرار گسترده سرمایهها از این کشور رخ داد که دلیل اصلی آن را شخص خود بن سلمان و تصمیات او می دانند.
ولیعهد عربستان تلاش دارد با برنامههایی بلندپروازانه مانند برنامه ۲۰۳۰ به رشد سرمایهگذاری در این کشور کمک کند. یکی از مهمترین اقدامات در این راستا، برگزاری سالانه اجلاس داووس صحرا یا ابتکار سرمایهگذاری آینده (Future Investment Initiative (FII)) در ریاض پایتخت عربستان است که پارسال اولین دور آن برگزار شد و قرار بود تبدیل به برند عربستان در این زمینه شود اما کاملا تحت تاثیر موضوع قتل خاشقچی قرار گرفت و بسیاری از میهمانان آن یا در این اجلاس حاضر نشدند یا معاونان و مشاوران خود را برای حضور در آن فرستادند.
قتل خاشقجی و رفتار عربستان در این زمینه باعث شده است تا سرمایهگذاران خارجی درباره سرمایهگذاری در این کشور تجدیدنظر کنند. به عنوان مثال، یک شرکت سینمایی انگلیسی به نام VUE که یکی از بزرگترین شرکتهای زنجیرهای سینمایی دنیا است، پروژههای در حال ساخت خود را در ۳۰ سینمای عربستان تعلیق کرده است.
تاثیر بر روابط خارجی عربستان
در بعد خارجی، مهمترین پیامد قتل خاشقجی برای عربستان و به طور خاص شخص بن سلمان، آشکار شدن چهره واقعی این کشور و نابودشدن تصویری بود که در نتیجه سالها استخدام شرکتهای روابط عمومی و لابی بوجود آمده بود. محمد بن سلمان در دو سال گذشته کمپین گستردهای برای ایجاد یک تصویر مثبت و موجه از خود در غرب به راه انداخته بود و با کمک رسانهها و شرکتهای روابط عمومی تا حدودی توانسته بود خود را به عنوان یک چهره میانهرو و اصلاحگر به غرب معرفی کند. حالا نه تنها این تصویر کاملا مخدوش شده است و چهره واقعی او نمایان شده است، بلکه رسانهها و افکار عمومی در غرب با حساسیت بیشتری اقدامات او را زیر ذرهبین گرفتهاند.
مشاهده و بررسی روزنامههای مطرح آمریکایی و اروپایی نشان میدهد که این روزها علاوه بر موضوع قتل خاشقچی و ابعاد مختلف آن، به طور گسترده به مسائلی مانند جنگ یمن و نقش حقوق بشر در عربستان میپردازند. مثلا روزنامه واشینگتن پست چند روز پیش خبری منتشر کرد مبنی بر اینکه یک زن در عربستان سعودی به خاطر شرکت در اعتراضات مسالمتآمیز به مجازات مرگ محکوم شده است. و یا ایندیپندنت و نیویورک تایمز گزارشهای مختلفی درباره جنگ یمن منتشر کرده است که تا پیش از این چندان مورد توجه رسانههای غربی قرار نمیگرفت.
نکته ای که در این باره حائز اهمیت میباشد این است که رسانهها و خبرنگارانی که در دو سال گذشته به نوعی به تبلیغ برای محمد بن سلمان و معرفی او به عنوان رهبری معتدل و اصلاحگر در خاورمیانه میپرداختند، جزء اولین کسانی بودند که بعد از قضیه خاشقچی به انتقاد از او پرداختند و به نوعی از او اعلام برائت کردند. به عنوان مثال، «توماس فریدمن» روزنامهنگار مشهور نیویورک تایمز که سال گذشته یک مصاحبه با بن سلمان در عربستان برای معرفی دیدگاههای او به غرب داشت و در مقالهای در نیویورک تایمز به تمجید از او پرداخت، جزء اولین منتقدان عربستان و بن سلمان پس از قتل خاشقجی بود.
این نمونهای از یک واقعیت مهم است که در آینده بیشتر نمودار میشود و آن این است که عربستان و شخص بن سلمان دیگر نمیتوانند مانند گذشته به راحتی و با صرف پول، شرکتهای لابی و روابط عمومی و خبرنگاران و رسانهها را برای ایجاد تصویری مثبت از خود استخدام کنند و دیگر کسی در غرب حاضر نیست حیثیت و آبروی خود را صرف بن سلمان کند. بعید است بن سلمان بتواند ضربات ناشی از این مساله به تصویری که از خود در غرب ارائه داده بود را جبران کند؛ تصویری که او برای اجرای برنامههای بلندپروازانه و جلب حمایت غرب به آن نیاز داشت.
تشدید و تعمیق نگرانی و تردید دولتهای غربی درباره عربستان و بن سلمان و روابطشان با این کشور، از دیگر پیامدهای قتل خاشقجی است که اگرچه به نظر نمیرسد به زودی و به راحتی مبنای این روابط را متحول کند، اما میزان حمایت سیاسی و سرمایهگذاری سیاسی دولتهای غربی بر روی عربستان را در آینده کاهش میدهد. کشورهای اروپایی همچنان خواستار توضیحات شفاف و کامل عربستان درباره این قتل هستند و برخی از آنها از تعلیق فروش تسلیحات به این کشور خبر دادهاند.
در آمریکا بسیاری خواستار برخورد قاطع با اقدامات دولت عربستان و گره نزدن منافع راهبردی آمریکا با حکومت این کشور شدند. سناتور «دیک داربین» خواستار اخراج سفیر عربستان سعودی در آمریکا شد. و دولت ترامپ البته تحت فشار رسانهها و افکار عمومی، خواستار توضیح کامل عربستان در این زمینه شده است. واقعیت این است که موضوعاتی مانند فروش تسلیحات و نیاز به نفت و ثبات بازار آن برای دولتهای غربی و گره خوردن سیاستهای ترامپ در خاورمیانه مانند معامله قرن و مقابله با ایران به بن سلمان و حکومت عربستان، مانع از آن میشود که این روابط به راحتی و یک شبه متحول شد. با این حال، قتل خاشقچی باعث شده تا دیدگاههای ضد عربستانی در بین نخبگان سیاسی و احزاب و جناح های مختلف در کشورهای غربی بیش از پیش تقویت شود و این مساله احتمالا در آینده منجر به کاهش حمایت دولتهای آن ها از عربستان از یک سو و افزایش انتقادات از اقدامات این کشور از جمله در جنگ یمن خواهد شد.
چالش مهم دیگر در روابط خارجی عربستان مربوط به افزایش سطح تنش این کشور با ترکیه است که نقش اصلی و محوری را در مدیریت ماجرای قتل جمال خاشقچی و هزینهسازکردن آن برای عربستان داشته است. هرچند عربستان تمایلی به افزایش سطح تنش خود با ترکیه ندارد و محمد بن سلمان در اظهارات خود در جریان اجلاس داووس صحرا اعلام کرد که اجازه نمیدهد این ماجرا به روابط عربستان و ترکیه خدشهای وارد کند، اما تا کنون به نظر نمیرسد که ترکیه تمایلی برای تغییر موضع خود و مسامحه با عربستان در این زمینه داشته باشد. برخی معتقدند که رقابت و اختلاف عربستان و ترکیه، دلایل و ریشههای مختلف و قدیمیتری دارد و ماجرای قتل خاشقجی تنها به تشدید و نمایان شدن آن کمک کرد.
فارغ از پیامدهای قتل خاشقجی برای عربستان و بن سلمان، نکته حائز اهمیت در رابطه با این ماجرا که در هفتههای اخیر شاهد آن بودهایم، نقش و اهمیت رسانهها در جهان کنونی و جهت دادن به تحولات بینالمللی است. بن سلمان سه سال است که در یمن به جنایت و کشتار غیرنظامیان میپردازد، مخالفان داخلی خود را زندانی و شکنجه میکند، نخست وزیر یک کشور خارجی را حصر خانگی کرد و به شدیدترین شکل ممکن به انتقادات برخی دولتهای غربی مانند آلمان و کانادا واکنش نشان داده است، اما هیچکدام از این اقدامات تبدیل به یک جریان مهم خبری و رسانهای نشد؛ به یک دلیل ساده، رسانهها چنین نمیخواستند. اما حالا که رسانهها تصمیم گرفتهاند به موضوع خاشقجی بپردازند، تقریبا همه در همه جای دنیا درباره این مساله سخن میگویند و تحلیل مینویسند.
شاید بخشی از این موضوع به خاطر هماهنگی سرویسهای امنیتی و استخدام رسانههای توسط کشورهایی مانند قطر باشد، اما در هر صورت نمیتوان نقش و قدرت رسانهها را انکار کرد. در جریان قتل خاشقچی رسانهها نشان دادند که میتوانند حتی سیاستمداری مثل دونالد ترامپ به عنوان متحد و حامی اصلی محمد بن سلمان را وادار کنند که علیه او موضعگیری کند. نقش محوری را در این زمینه روزنامههایی مانند واشینگتن پست و نیویورک تایمز داشتند که نه تنها افکار عمومی آمریکا و جهان را نسبت به موضوع حساس کرده بودند بلکه با ارائه ذره ذره و دنبالهدار اطلاعات، خود به ایجاد موجهای خبری در جهان و دیگر رسانهها دامن میزدند.
نتیجهگیری
اگرچه موج خبری و رسانهای مربوط به قتل جمال خاشقجی تا حدود زیادی فروکش کرده است، اما تا همین حالا هم ضربات جبرانناپذیری حداقل به وجهه عربستان در جهان وارد ساخته است. اینکه این موضوع در روزها و هفتههای آینده چه مسیری را طی خواهد کرد تا حدود زیادی به تصمیمات و اقدامات دولت ترکیه و اطلاعات احتمالی که ارائه خواهد داد بستگی دارد. دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا نشان داده که حاضر نیست به خاطر این ماجرا دست از حمایت از محمد بن سلمان بردارد.
در عوض، این احتمال وجود دارد که در ازای تدوام حمایت خود از او، بن سلمان را متقاعد یا وادار کنند که اختلافات خود را با قطر کنار بگذارد. موضوعی که سخنان او در اجلاس داووس تا حدودی حکایت از آن داشت. هرچند با توجه به اقدامات بن سلمان در گذشته و اختلافات نسبتا عمیق با ترکیه و قطر، احتمال عادیشدن روابط بین آنها و رفع اختلافات چندان راحت نیست، اما این سناریو در صورت وقوع میتواند بدترین وضعیت ممکن برای جمهوری اسلامی ایران باشد و شرایط منطقهای را بیش از پیش به ضرر ایران تغییر دهد.
عزیزاله حاتمزاده- همکار علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی