چالش انتقال قدرت و ناپایداری وضعیت سیاسی در عربستان سعودی
در ساعات پایانی شنبه شب اول اردیبهشت، ویدئویی در فضای مجازی منتشر شد که از تیراندازی در اطراف کاخ پادشاه عربستان سعودی و ولیعهد این کشور حکایت داشت. بلافاصله اخباری مبنی بر احتمال وقوع کودتا در عربستان منتشر شد. حتی در برخی از خبرها آمده بود که ملک سلمان و محمد بن سلمان توسط نیروهای امنیتی به پناهگاهی امن در نزدیکی پایگاه نیروی هوایی منتقل شده اند. دولت عربستان در ابتدا واکنشی به این خبرها نشان نداد، اما بعد از مدتی سخنگوی پلیس ریاض اعلام کرد ورود یک پهپاد اسباب بازی به آسمان محله الخزامی (در شمال غرب ریاض که کاخ العوجا، یکی از کاخهای پادشاهی سعودی، در آن قرار دارد) علت تیراندازی مذکور بود که نیروهای پلیس «بر اساس دستورالعمل» آن را ساقط کردند. همچنین، اعلام شد که هنگام تیراندازی به پهپاد، پادشاه و ولیعهد در قصر العوجا نبودند. جدا از درست یا نادرست بودن بحث های صورت گرفته درباره این موضوع، انتشار گسترده خبر این تیراندازی و واکنشها به آن، نشان از ناپایداری وضعیت سیاسی در عربستان سعودی دارد که به نظر میرسد متأثر از تحولات مربوط به انتقال قدرت و بحث جانشینی در این کشور است.
نظام های سیاسی و انتقال قدرت؛ فرصت یا تهدید؟
برخلاف نظامهای دموکراتیک یا مردمسالار که در آنها «انتقال قدرت» فرصتی برای حفظ پویایی و انسجام اجتماعی است، در نظامهای دودمانی و اقتدارگرا معمولاً به این موضوع به عنوان چالش و یا حتی تهدیدی جدی برای بقای حکومت مستقر نگریسته میشود. دلیل این مسئله نیز بسیار ساده است. در نظامهای دموکراتیک، قدرت برآمده از مردم و انتخاب آنهاست و نخبگان سیاسی از سوی مردم انتخاب میشوند تا منویات و خواسته های آنها را پیش ببرند. در واقع، در این نوع نظامها، سیاست و قدرت میراث ابدی یک فرد یا خاندان و یا گروه محدودی از نخبگان نیست، بلکه کسانی که از سوی مردم انتخاب میشوند، در بازه زمانی محدودی مسئولیت دارند. اگر مردم از عملکرد گروهی از نخبگان سیاسی ناراضی باشند، در فرآیندی دموکراتیک آنها را کنار میگذارند و امور را به دست کسان دیگری میسپارند. در جامعه شناسی سیاسی به این فرآیند، گردش نخبگان گفته میشود. در چنین نظامهایی، انتقال قدرت نه تنها هیچ بن بستی ایجاد نمیکند، بلکه بن بست شکن است و ضمن ایجاد شرایط لازم برای حفظ یکپارچگی و انسجام جامعه، ترقی و پویایی آن را نیز تضمین میکند.
در حکومتهای دودمانی و اقتدارگرا، شرایط کاملاً متفاوت است. افراد یا نخبگانی که در این نوع حکومتها به قدرت میرسند، نماینده راستین مردم نیستند و سیاست و قدرت را به نیابت از مردم، نمایندگی نمیکنند، بلکه آن را به ارث میبرند و یا از راه «غلبه» به آن دست می یابند. در اینگونه نظامهای حکومتی، به حکمرانی به عنوان حق پایدار و ملک ابدی یک خاندان یا شخص نگریسته میشود. افراد یا گروههایی که در رأس این نوع نظامها قرار دارند، منتخب مردم نیستند و حقانیتشان به عنوان حاکم را یا با ژن خود و یا با زور توجیه میکنند. چنین حکامی نه تنها خود را در برابر مردم مسئولیت پذیر نمیدانند، بلکه خویشتن را ارباب و مردم را رعیت تصور میکنند. در چنین حکومتهایی، به دلیل نبود سازوکارهای شفاف، مسالمت آمیز و مردمی برای انتقال قدرت، جانشینی نخبگان سیاسی به ویژه رهبران، همواره با دغدغه، چالش و حتی تهدید همراه است. نظام سیاسی عربستان سعودی از نوع دوم و به شکل دودمانی است. هرچند قواعد، سنن و عرف هایی برای جانشینی پادشاه در این کشور وجود دارد، اما مانند همۀ نظامهای اقتدارگرا و دودمانی، گذار یا انتقال قدرت در آن، بر بنیادهای مستحکمی استوار نیست.
چالش انتقال قدرت به نسل جدید آل سعود
تجارب انتقال قدرت و جانشینی در شبه جزیرۀ عرب نشان میدهد در این زمینه الگوهای مختلفی وجود دارد. در حالی که دولت اول سعودی از ثبات و جانشینی بی دردسر برخوردار بود، دولت دوم از درگیریهای داخلی که نهایتاً به عمر آن پایان داد، رنج میبرد. در دولت سوم سعودی که در ۱۹۳۲ توسط عبدالعزیز بن عبدالرحمان الفیصل آل سعود تشکیل شد، تا کنون شش مرتبه انتقال قدرت رخ داده است و شش تن از پسران عبدالعزیز مانند پدرشان بر تخت شاهی نشسته اند. در این شش مرتبه، قواعد رسمی و غیررسمی که جانشینی را تنظیم کرده اند، حتی در وضعیتهای آشفته نیز مورد احترام قرار داشته اند و بنابراین، این خاندان توانسته در شرایط بسیار متفاوت از جمله برکناری (سعود)، قتل (فیصل) و مرگ در اثر پیری (خالد، فهد و عبدالله) قدرت را از پادشاهی به پادشاه دیگر انتقال دهد. یکی از ویژگیهای این شش مرحله که به نظر میرسد در انتقال مسالمت آمیز و آرام قدرت نقش بسیار مهمی داشته، انتقال قدرت به صورت افقی بوده است؛ یعنی قدرت در بین فرزندان عبدالعزیز دست به دست شده است.
انتخاب محمد بن نایف به عنوان جانشین ولیعهد توسط ملک سلمان، اولین اقدام فرزندان عبدالعزیز برای انتقال قدرت به نسل جدید شاهزادگان بود. کنارگذاشتن مقرن بن عبدالعزیز از ولیعهدی و جایگزینی وی با محمد بن نایف و ارتقای جایگاه محمد بن سلمان به نایب ولیعهدی، نشان داد پادشاه جدید عربستان (سلمان) در انتقال قدرت به نسل جدید، هم مصمم است و هم تعجیل دارد. اما به حاشیه راندن محمد بن نایف و سپس برکناری او و نشاندن محمد بن سلمان به جای وی، پرده از حکایت دیگری برداشت؛ تلاش ملک سلمان برای آوردن تاج و تخت پادشاهی سعودی به دورن خانواده خود. پذیرش ولیعهدی بن سلمان برای بسیاری از شاهزادگان سعودی دشوار بود. به همین دلیل، ملک سلمان اختیارات بسیار زیادی به وی داد تا بتواند موقعیت خود را تحکیم بخشد. ولیعهد جوان نیز تلاشهای بی وقفه ای را برای تثبیت قدرت خود در پیش گرفت.
ناپایداری وضعیت سیاسی در عربستان سعودی
دستگیری تعداد زیادی از شاهزادگان و مقامات دولتی عربستان به بهانه مبارزه با فساد، خلع بسیاری از شاهزادگان از مقامهای مهم، ارائه برنامه «چشم انداز ۲۰۳۰» عربستان سعودی، اقدام به اصلاحات در حوزه های فرهنگی- اجتماعی برای کسب محبوبیت در میان قشرهایی از جامعه عربستان، تمرکز بر دشمنی با ایران و دشمن سازی از ایران، تداوم جنگ نافرجام در یمن و تلاش برای متقاعدکردن قدرتهای بزرگ تأثیرگذار در منطقه به ویژه بازیگران غربی و در رأس آنها ایالات متحده آمریکا به توانمندی خود در رهبری عربستان سعودی و انتقال این کشور از وضعیت سنتی به متحدی مدرن و قابل اتکا، بخشی از اقدامات بن سلمان در راستای تثبیت و تحکیم جایگاه خود بوده است. مجموعه این اقدامات ملک سلمان و فرزندش، احتمال کشمکش های سیاسی میان شاهزادگان سعودی و حتی وقوع کودتا در عربستان را افزایش داده است. در واقع، با توجه به اقدامات و تحولاتی که پادشاه و ولیعهد کنونی سعودی در بیش از سه سال اخیر در سیاستهای داخلی و خارجی ایجاد کرده اند، این انتظار هم در عربستان و هم در بیرون وجود دارد که حکومت سعودی با چالشهای سیاسی جدی از جمله کودتا مواجه شود.
بقای حکومت سعودی نسبت بالایی با اجماع خاندان به ویژه نخبگان آل سعود دارد. بر همین اساس، فرزندان عبدالعزیز با توجه به درک تاریخی که داشتند، متوجه این نکته بودند که «اگر با هم متحد نباشند، با هم سقوط میکنند». این در حالی است که چنین درکی در میان شاهزادگان «نسل سوم» سعودی ضعیف است. بنابراین، احتمال ستیز میان آنها بر سر قدرت زیاد است و این میتواند پیامدهای تهدیدآمیزی برای ثبات سیاسی عربستان در پی داشته باشد. به تعبیر استیگ استنسلی، از کارشناسان برجستۀ مسائل عربستان سعودی، «تاریخ پر از نمونه های پادشاهی های دودمانی است که به دلیل شکافها و ستیز بر سر قدرت در میان نخبگان، دچار فروپاشی شده اند».[۱]
[۱] استیگ استنسلی (۱۳۹۳)، جامعه شناسی سیاسی قدرت در عربستان سعودی، ترجمه نبیالله ابراهیمی، پژوهشکده مطالعات راهبردی.