رونمایی از «معامله قرن» و دلایل شکست طرح ترامپ
دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا بالاخره در هشتم بهمن (۲۸ ژانویه) پس از مدتها وعده و وعید از طرحی که آن را «معامله قرن» میخواند، رونمایی کرد. این طرح نه تنها یکی از وعدههای انتخاباتی وی در راستای حل مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی بود بلکه نتیجه تلاشهای جرالد کوشنر داماد او برای ثبت نامش در تاریخ سیاسی صهیونیسم به شمار میرود.
از این رو بیش از آنکه چارچوبی اندیشیدهشده برای حلوفصل یکی از مناقشههای مهم صد سال اخیر منطقه در آن پیدا باشد، سودای نام و نشان فردی در آن غالب است؛ آن هم افرادی که از سیاست چه نظری و چه علمی آن هیچ بهرهای نبردهاند. انفصال عمیق رئیسجمهور آمریکا و تیم وی با واقعیتها و قواعد نوشته و نانوشته جهانی و منطقهای، مطمئناً بیش از هر چیز دیگری مانع هر گونه پیشبرد این طرح و طرحهای اینچنینی خواهد بود.
برای ترامپ مسائل بینالمللی نه به مثابه مسائلی که باید برای حل آنها از اصول دیپلماتیک و مورد قبول جامعه جهانی استفاده کرد بلکه در حکم معاملههای کوچک و بزرگی است که فقط و فقط با هدف ابقای وی در قدرت، فرار از بحرانهای داخلی همچون استیضاح و خودنمایی بیشتر وی در عرصه سیاسی آمریکا برنامهریزی میشود. طرحی که ترامپ آن را معامله قرن نامیده را باید آرزونامهای برای جاهطلبیهای نامقبول و نامعقول صهیونیستها به شمار آورد که به باور سادهلوحانهای قرار است به نام ترامپ و به کام آنها مسئله مهم منطقه را حل نماید. این نوشتار جنبههای مبهم این طرح و جنبههای مختلف در مورد سرانجام تاریک آن را تشریح میکند.
موارد مهم طرح
تمام جناحهای فلسطینی چه در کرانه باختری و چه در نوار غزه، یکصدا طرح صلح ترامپ را رد کردهاند. محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان به خوبی بر این امر واقف است که پذیرش این طرح، در تاریخ به عنوان خیانت به فلسطین ثبت خواهد شد. از این رو به خوبی عنوان کرد که طرح را نمیپذیرد زیرا نمیخواهد خائن از دنیا برود. گروههای مقاومت نوار غزه نیز با هوشمندی در ساعات اولیه رونمایی از این طرح، پیشنهاد تشکیل جلسه مشترک با تمام گروههای فلسطینی را ارائه دادند زیرا وحدت نظر در این شرایط مهمترین واکنش به این اقدام بود.
جرالد کوشنر رهبران فلسطینی را برای نپذیرفتن طرح خود، «احمق» خطاب کرد. این در حالی است که نه نپذیرفتن این طرح بلکه پذیرش آن در وضعیت کنونی، نشانه حماقتی است که هیچ گروه و سازمانی در فلسطین حاضر به پرداختن هزینههای آن نیست. مهمترین دلیلی که میتوان با استناد به آن حتی بدون بررسی جزئیات، طرح را رد کرد، نادیدهگرفتن طرف فلسطینی -نه تنها گروههای مقاومت بلکه حتی گروههای طرفدار سازش با رژیم صهیونیستی-، در جریان تهیه آن است. این طرح با همکاری و بدهبستان سیاسی ترامپ و نتانیاهو و با نگاه بیش از اندازه جانبدارانه تیم تهیهکننده آن با محوریت کوشنر آماده شد.
از این رو بیش از آنکه بازی برد- بردی را در نظر داشته باشد که هم طرف صهیونیستی و هم فلسطینی، مطالبات خود را در آن عنوان کنند و هر دو طرف به مثابه سایر توافقهای بینالمللی در قبال برخی دستاوردها از برخی مطالبات چشمپوشی کنند، دیکتهای خوشایند آمریکا و رژیم صهیونیستی در پاسخ به چندین دهه حقطلبی فلسطینیها است. به عبارت بهتر جدا از بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی فلسطینیها هیچ امتیازی که طرف فلسطینی بتواند به واسطه آن، خود را برای اجرای آن توجیه نماید، در این طرح وجود ندارد. مهمترین محورهایی که به صورت علنی برخلاف مطالبات بهحق فلسطینیها در این طرح گنجانده شده، به این شرح است:
- پایتخت فلسطین: بیتالمقدس که در چارچوب طرح دودولتی باید بخش شرقی آن به عنوان پایتخت کشور فلسطین، به فلسطینیها داده میشد، به صورت کامل به طرف صهیونیستی داده شده است. در این طرح بارها از بیتالمقدس شرقی به عنوان پایتخت فلسطین نام برده شده که به نظر میرسد منظور روستایی به نام ابودیس واقع در محل دیوارهای قدیمی شهر بیتالمقدس است که زمانی در آن ساختمانی به عنوان مجلس نمایندگان فلسطین مورد توجه قرار گرفته بود اما هیچوقت مورد استفاده قرار نگرفت. هرچند انتقال سفارت آمریکا به این شهر، نشان داد که آمریکاییها برای عملیاتیکردن این خواسته صهیونیستها مصّر هستند اما گنجاندن این موضوع در طرح ترامپ بدون درنظرگرفتن حق طرف مقابل، نه تنها برای هیچ کدام از گروههای فلسطینی، قابل پذیرش نیست بلکه از جانب مردم منطقه نیز دست و دلبازی تیم ترامپ در دادن اماکن مقدس مسلمانان به این رژیم، توجیهناپذیر است.
- شهرکهای صهیونیستنشین: شهرکهای اسرائیلی که پس از جنگ ۱۹۶۷ که این رژیم کرانه باختری را به اشغال خود درآورد، در این منطقه به صورت غیرقانونی ساخته شدهاند، یکی از مهمترین چالشهای تشکیلات خودگردان برای احقاق حق فلسطینیهای این منطقه بوده است. جدا از سازمان ملل، کشورهای اروپایی نیز حق اشغال این زمینها برای رژیم صهیونیستی را به رسمیت نشناخته و با ابتکارهای مختلف همچون تحریم محصولات این شهرکها و برچسبزدن به آنها، تلاش کردهاند که به گونهای عملی مخالفت خود را با قلمروگشایی غیرقانونی این رژیم ابراز کنند. در طرح ترامپ این شهرکها جزو خاک این رژیم به شمار آمده و حق تسلط کامل بر آنها برای صهیونیستها، به رسمیت شناخته شده است. در واقع با این بند، اشغال غیرقانونی زمینهای فلسطینی بعد از سال ۱۹۶۷ که همواره با مخالفت بینالمللی مواجه بوده، به اصطلاح نرمالیزهشده و به مثابه موضوعی عادی به نفع صهیونیستها، برای آن تصمیمگیری شده است. بر اساس این تصمیم، کرانه باختری نه قلمرویی یکپارچه بلکه سرزمینی تکه تکه و مجمعالجزایری خواهد بود که ناگزیر است در دل خود شهرکهای اسرائیلی را جای دهد. در حدود ۳۰درصد از زمینهای کرانه باختری طبق این تصمیم به خاک این رژیم منضم خواهد شد بدون آنکه تشکیلات خودگردان بر روی آن، تسلطی داشته باشد.
- ارتش مستقل: نه تنها نوار غزه باید منطقهای عاری از سلاح باشد بلکه برخورداری از ارتش مستقل برای کشور آینده فلسطین که این طرح، ترسیم کرده است، ممنوع خواهد بود. به بهانه حفظ امنیت رژیم صهیونیستی، فلسطینیها حق برخورداری از ارتش مستقل را نخواهند داشت و تنها پلیس مدنی به منزله حافظان قانون، حفظ نظم این کشور خیالی را بر عهده خواهند داشت. علاوه بر این، کنترل امنیتی در دره اردن یعنی مرزهای کرانه باختری با اردن و نیز تپههای مرکزی کرانه باختری، بر اساس طرح ترامپ، به صورت دائمی و انحصاری به نیروهای صهیونیستی داده شده است. تأکید بر کنترل امنیتی این مناطق، مربوط به حساسیت رژیم صهیونیستی بر روابط مستقل تشکیلات خودگردان با کشورهای هممرز همچون اردن با ادعای انتقال تسلیحات و وقوع ناامنیهای احتمالی است. ضمن اینکه تپههای مرکزی کرانه باختری نیز از لحاظ استراتژیک همچون بلندیهای جولان، امکان تدابیر امنیتی همچون نصب تجهیزات برای کنترل مناطق مهم کرانه و نیز حفظ امنیت شهرکها را برای رژیم صهیونیستی فراهم میکند. کنترل حریم هوایی و آبهای منطقهای و ممانعت از دسترسی آزاد به دریای مدیترانه و بحرالمیت از مسائل دیگری است که آمریکای ترامپ بدون توجه به خواسته و مطالبات فلسطینیها به صورت یکجانبه، تقدیم این رژیم کرده است. در این میان غیرنظامیشدن نوار غزه و به اصطلاح «به زمینگذاشتن سلاح» از جانب گروههایی مانند حماس و جهاد اسلامی و سایر گروههای مقاومت، در این طرح گنجانده شده است؛ خواسته نابهجایی که با واقعیت به اندازه۲ای منفصل است که ثابت میکند ترامپ و تیمش در خیالبافیهای منفک از واقعیت برای مسائل جهان به ویژه خاورمیانه نسخه میپیچند.
- حق بازگشت: سرنوشت آوارگان فلسطینی و حق بازگشت برای آنها از مطالبات اصلی فلسطینیها بوده است. یکی از فعالان جنبش فتح در سال ۲۰۱۴ در مصاحبهای که با وی انجام شد، میگوید: «هرکس حق بازگشت آوارگان فلسطینی را فراموش کند، از ما نیست». وقتی از او پرسیده شد که یاسر عرفات این اقدام را انجام داده، عنوان میکند: «وی قدم به قدم جلو میرفته و این به معنای فراموشی این قضیه نیست». حق بازگشت برای در حدود پنج میلیون فلسطینی، نه تنها به معنای آرزوی دیرینه آنان برای برگشت به سرزمین و خانه خود است بلکه نماد مبارزه و مقاومت فلسطین در مقابل اشغال رژیم صهیونیستی بوده است. پایمالکردن این حق در چارچوب طرح ترامپ بدون آنکه رضایت فلسطینیها به دست آمده باشد، سیلی است که بعد از سالها انتظار به صورتهای چندین نسل از این آوارگان نواخته میشود.
- مرزهای مشخص: کشور کریدوری که در طرح ترامپ به عنوان کشور آینده فلسطین ترسیم شده است، نه تنها از حاکمیت برخوردار نیست بلکه از سرزمین و مرزهای مشخص که جزو ارکان اصلی تعریف کشور است، محروم است. ارتباط کرانه باختری با اردن از دو گذرگاه نابلس و اریحا که رژیم صهیونیستی مشخص کرده و بر آن تسلط دارد، باید انجام شود. تردد فلسطینیها از نوار غزه به کرانه باختری از تونلی ۳۴ کیلومتری زیر نظر این رژیم خواهد بود. حتی ارتباط فلسطینیها در درون کرانه باختری و رفتوآمد از مناطقی که به واسطه شهرکهای صهیونیستنشین از سایر بخشهای سرزمین فلسطین جدا مانده است، از طریق تونلها انجامپذیر است. تنها مرز فلسطین با خارج، مرز ۱۲ کیلومتری نوار غزه با مصر خواهد بود که رژیم صهیونیستی آن را برای خود خطرساز نمیداند زیرا تجربه گذرگاه رفح و هماهنگی مصریها با این رژیم، خللی در امنیت ادعایی صهیونیستها به وجود نخواهد آورد. جدا از گذرگاه رفح، تمامی مرزهای مشترک سرزمینهای فلسطینی با اردن یا مصر از طریق مناطق حائل تحت نظر نیروهای امنیتی صهیونیست اداره میشود. از این رو باید گفت کشور خیالی ترامپ و همتیمیهایش، سرزمینی تکهتکه، محاصرهشده، بدون مرز آزاد دریایی، زمینی و هوایی، بدون ارتش و نیروهای امنیتی و بدون پایتخت تاریخی این سرزمین است؛ به نقل از یکی از سازمانهای فعال حقوق بشری در سرزمینهای اشغالی، سرزمینی کریدوری، محصور، جدا و منزوی.
آرزونامه صهیونیستها که ترامپ از آن با عنوان طرح صلح و معامله قرن نام میبرد، برای فلسطینیها چه آوردهای دارد؟
وعده سرمایهگذاری اقتصادی و رفع مشکلات معیشتی: در مقابل امتیازاتی که برای طرف صهیونیستی در این طرح، در نظر گرفته شده است، ۵۰ میلیارد دلاری که در نشست «صلح برای رفاه» در منامه برای فلسطینیها وعده داده شده بود، دوباره مطرح شد. شراکت کشورهای عربی برای سرمایهگذاری مالی در قضیه فلسطین به گونهای که بسترساز راهحلهای سیاسی شود، اصلی بود که در این نشست دوروزه مورد توجه قرار گرفت. بر این اساس ۵۰ میلیارد سرمایهگذاری در مدت ۱۰ سال باید در دستور کار قرار گیرد که ۲۸ میلیارد آن برای سرزمینهای فلسطینی اعم از کرانه باختری و نوار غزه خواهد بود.
مسئله آوارگان فلسطینی و اردوگاههای آنها نیز در طرح ترامپ، از طریق سهیمشدن آنان در این سرمایهگذاری حل میشود: ۵/۷ میلیارد دلار برای آوارگان فلسطینی در اردن، نُه میلیارد دلار برای مصر و شش میلیارد دلار برای لبنان. در این طرح خوشبینانه بندهای دیگری نیز نه اندیشیده، بلکه خیالبافی شده بود: اینکه ۱۷۹ پروژه شامل راهسازی، گذرگاههای مرزی، نیروگاهها و گردشگری نیز باید انجام و یک میلیون شغل برای فلسطینیها ایجاد شود. بنابر آنچه در نشست دوروزه منامه گذشت، کشورهای عربی مهمترین سرمایهگذاران این طرح خواهند بود که باید برای ایفای رسالت تاریخی خود در حل مناقشه خاورمیانه در ظاهر؛ و برای تداوم حمایت نظامی و سیاسی آمریکا از آنها در واقع، هزینه این طرح بلندپروازانه را بپردازند.
وعده گسترش سرزمینهای تحت کنترل: در ازای زمینهایی که به واسطه این طرح قرار است از کرانه باختری جدا شده و به رژیم صهیونیستی داده شود، دو منطقه در صحرای نقب با کاربری مشخص صنعتی و کشاورزی به فلسطینیها داده میشود که البته نظارت بر آنها نیز مطمئناً بر عهده این رژیم خواهد بود.
آینده طرح ترامپ
آیا فلسطینیها میتوانند در معامله ناعادلانه دونالد ترامپ طرحی برای صلح ببینند؟ به نظر میرسد به چند دلیل مهم، طرح ترامپ به صلح ختم نخواهد شد. مهمترین دلایل به شرح زیر است:
رانتهای نظامی آمریکا به رژیم صهیونیستی: رژیم صهیونیستی به بهانه حفظ امنیت خود، سالانه میلیونها دلار از آمریکا کمک نظامی دریافت میکند و از قِبَل آن به گسترش ارتش خود که به دستگاه سرکوب مبدل کرده است، میپردازد. از همین رو در این زمینه ماهیت رانتیری پیدا کرده یعنی در رفتارها و تصمیمات خود در قبال فلسطینیها، مستقلانه و بدون هیچگونه نیاز به جلب رضایت آنها عمل میکند. اطمینان ناشی از این موضوع موجب شده تا رژیم صهیونیستی با طرح ترامپ همراه شود زیرا فرض را بر این میگذارد که ارتش و نیروهای نظامیاش توان اداره کرانه باختری که به واسطه تداوم شهرکها بیشتر از قبل تبدیل به منطقهای سراسر امنیتی میشود را خواهند داشت.
در شرایطی که احساس عدم نیاز به مذاکره و دستیابی به رضایت فلسطینیها بر تمام عملکرد این رژیم حاکم است، نمیتوان انتظار داشت که فلسطینیها در قبال تصمیماتی همچون مصادره زمینهای آنها و تحویل آنها به شهرکنشینان و نیز کشیدن جادهها، پلها، تونلها و قوانین سفت و سخت فراوانی که در این طرح نامعقول تعبیه شده است، مطیعانه فرمان ببرند. به ویژه آنکه اطمینان کاذب این رژیم به ارتش و نیروهای امنیتی خود، به فرض محال اجراییشدن طرح ترامپ در مراحل بعدی نیز ساری و جاری خواهد بود و بیعدالتی و نابرابری در قبال فلسطینیها را افزایش و احقاق حقوق مسلم آنها را دور از دسترستر خواهد کرد. این روند به معنای افزایش خشم فلسطینیها در کرانه باختری از شهرکنشینان صهیونیست و نیز افزایش بعد مقاومتی آنان خواهد شد.
نادیدهانگاشتن مبارزه هویتی فلسطینیها: از سال ۱۹۴۸ که رژیم صهیونیستی، فلسطین را به اشغال خود درآورد تا کنون مبارزه مداومی برای سرزمین و خاک مادری بین تمام فلسطینیها در جریان بوده است. این مبارزه از جنگی سیاسی تبدیل به مبارزهای هویتی برای التیام سرخوردگیهای دههها و فروکشکردن خشم میلیونها نفر از آنان شده است؛ نکتهای که در طرح ترامپ ناشیانه به فراموشی سپرده شده است. تقابل فلسطینیها با رژیم اسرائیل، از آن رو که هویتی است، جنبه حیثیتی قدرتمندی پیدا کرده است.
مطالبه سراسری فلسطین برای حفظ بیتالمقدس نماد مهمی از این مبارزه هویتی- حیثیتی است. مسئله آوارگان نماد مهم دیگری از این مبارزه است. آرزوی بازگشت در میان نسلهای دوم و سوم آوارگان فلسطینی که حتی یک بار نیز خانه و سرزمین خود را ندیدهاند برآمده از حس قوی آنها در این مبارزه هویتی- حیثیتی است. هویت فلسطینی را نمیتوان بدون نمادهای مهمی که سالهاست در تجربه مشترک آنها ریشه دوانیده و تثبیتشده، اقناع کرد.
به گفته یکی از نویسندگان عرب: «بسیاری از عربها که آوارگان فلسطینی را نیز دربرمیگیرد، ممکن است هیچگاه به دلیل اشغال فلسطین و بیتالمقدس به این سرزمین، پا نگذاشته باشند اما فلسطین برای آنها فراتر از جغرافیا و ژئوپلیتیک است، حتی فراتر از ملت و فلسطین به عنوان وطنشان است. برای دههها فلسطین نماد استقامت و ایستادگی آنان بوده است». اگر آمریکاییها به واسطه نبود این تجربه تاریخی در حیات سیاسی خود توان درک این جنبه از مطالبه فلسطینی را ندارند، اروپا به واسطه تجربه مبارزات هویتی مناطق مختلف خود که حتی در حال حاضر نیز در برخی کشورها در جریان است، با این موضوع آشناست.
بنابراین توجه به این جنبه از مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی، به اندازهای حائز اهمیت است که بتوان آن را مانعی بزرگ برای صلح ادعایی کاخ سفید دانست. تشکیل کشوری کریدوری که فقط نام یک کشور را یدک میکشد بدون حق حاکمیت، حکومت و سرزمین و مرز مشخص، به گونهای که حتی اختیاری در مورد رفتوآمد به داخل و خارج را نداشته باشد، نمیتواند پاسخگوی دههها مبارزه هویتی فلسطینیها باشد. از این رو مبارزه علیه اشغالگری نه تنها پایان نخواهد یافت بلکه تداوم مییابد.
اهمیت نظامی نوار غزه برای فلسطینیها: یکی از سرمایههای اصلی که فلسطینیها در نوار غزه به آن میبالند، قدرت مانور نظامی در مقابل رژیم صهیونیستی است. شکستن دیوار امنیتی رژیم صهیونیستی در جریان تبادل آتش و موشکپراکنیهایی که در چند سال اخیر روی داده است و حتی استقبال گسترده از وسایلی مانند بالونهای آتشزا برای آسیبرساندن حتی اندک به این رژیم نشان میدهد که هر گونه تحرک نظامی کوچک و بزرگ در مقابل صهیونیستها برای فلسطینیهای این منطقه، تا به چه اندازه حائز اهمیت است.
به ویژه آنکه رژیم اسرائیل بارها نشان داده است که در جنگهای خود علیه نوار غزه به هیچ قانون و عرف بینالمللی پایبند نیست. نبود تناسب و توازن در حملههای این رژیم در مقابل عملکرد گروههای مقاومت و غیرنظامیان در نوار غزه همواره مورد انتقاد کشورها و نهادهای بینالمللی بوده است. در شرایطی که این منطقه، عاری از توان نظامی باشد، چگونه میتواند در صورت درگرفتن جنگ احتمالی از سوی رژیمی که ماهیت افراطگرای آن بر کسی پوشیده نیست و همواره با موشکهای سنگین و با استناد به «حق دفاع مشروع از خود» در مقابل کوچکترین حرکت بهحق اعتراضی این منطقه واکنش نشان داده است، مقابله کند؟ در این طرح چه تضمیمی برای امنیت جانی و مالی ساکنان منطقه وجود دارد؟ به ویژه آنکه کرانه باختری نیز طبق این طرح حق برخورداری از ارتش و نیروهای نظامی حافظ جان فلسطینیها را دارا نیست. پرسشهای فوق، تردیدهایی است که مردم فلسطین به واسطه تجربه محاصره و تنگناهای مختلف حاصل از یکهتازیهای این رژیم بارها از خود پرسیده و خواهند پرسید.
نبود اجماع بینالمللی: یکی از بزرگترین چالشهای طرح ترامپ موسوم به معامله قرن، نسبت مبهم آن با طرحهای مورد اجماع منطقهای و بینالمللی در چارچوب شناسایی دولت فلسطین به مرکزیت بیتالمقدس شرقی است. نکته مهم آنکه تا کنون دو طرح برای فلسطین از اجماع حداکثری برخوردار بودهاند، طرح صلح عربی و نیز طرح دودولتی که هر دو در راستای یکدیگر بوده و با یکدیگر تناقضی نداشتند. بر خلاف نظر کوشنر که طرح صلح عربی را طرحی مرده خوانده بود، طرحهای دودولتی و صلح عربی هنوز زندهاند زیرا همچنان از اجماع برخوردارند. اینکه با چه انگیزهای بازیگران منطقهای و بینالمللی باید این طرحهای مورد اجماع را کنار زده و طرح ناقص و بیپیکر و محتوای معامله قرن را برگزینند، نقطه چالشبرانگیز ماجراست که به نظر میرسد خود طراحان این معامله نیز تأملی در این باره نکردهاند.
پس از انتشار طرح ترامپ، واکنش کشورهای مختلف، اظهاراتی محتاطانه در مورد آن بود. ملاحظات کشورها در پی مناسباتشان با آمریکا یا رژیم صهیونیستی، ایجاب میکرد که واکنشهای محتاطانهای را برگزینند. با این حال به نظر میرسد همه در یک نقطه به صورت ناگفتهای مشترک میاندیشند و آن نقطه بهسرانجامنرسیدن طرح ترامپ و تیم وی است. طرح یکجانبه ترامپ در مورد فلسطین به همان اندازه ناخوشایند است که رفتار آن در مورد توافق هستهای ایران، عملیات تروریستی آن علیه یکی از مقامات رسمی بلندپایه نظامی ایران در کشوری ثالث، رفتار ناهنجار وی در توافق تغییرات آبوهوایی، رفتارهای ناخوشایند وی در مورد مهاجران، ادبیات مضحک وی در سازمان ملل و تلاش ناشیانه وی برای زدودن هر آنچه از دولت قبل برای وی به یادگار مانده است.
با این حال آنچه در این تصمیم دوباره به رخ اروپا و سایر کشورها و نهادهای مهم بینالمللی کشیده شد، نادیدهانگاشتن ابتکارها، حقوق و قوانین بینالمللی بوده که اجماع حداکثری جهانی را پشت خود داشته است. بدیهی است هرجومرجی که ترامپ در پی اقدامات خود به مناسبات جهانی تزریق میکند، باب میل اکثریت بازیگران سیاسی نیست. این موضوع در مسئله فلسطین و اعتبارزدایی کامل از طرح دودولتی و نیز قطعنامههای بینالمللی یک بار دیگر تکرار شده است. هرچند نه کشورهای اروپایی و نه حتی بازیگران مهمی همچون روسیه و چین و سازمانهای مؤثر بینالمللی، انگیزهای برای هزینهدادن در قضیه فلسطین ندارند اما طرح ترامپ به معنای نه تنها بیتوجهی به موجودیت و نقشآفرینی آنها در این مسئله است بلکه واهمه تکرار تصمیماتی که به نقض بیشتر قوانین مورد اجماع بینالمللی میانجامد را ملموستر از قبل میسازد. تسلیم در قبال این تصمیم ترامپ و کمک به اجراییشدن آن، به منزله کمک به وی در راستای نسخ و نقض پارادایم کنونی برای حفظ و امنیت جهانی خواهد بود. از این رو انتظار نمیرود که طرح کاخ سفید، با استقبال واقعی سایر کشورهایی مواجه شود که سالها در چارچوب طرح دودولتی در مورد این مسئله اندیشیده و عمل کردهاند که این خود انگیزه فلسطینیها برای مقاومت در برابر آن را افزایش خواهد داد.
علاوه بر این در میان کشورهای منطقه نیز اجماعی در مورد طرح ترامپ وجود ندارد. این امر بیش از آنکه از اعتقاد خود دولتهای منطقه به حقوق فلسطینیها نشأت گرفته باشد، ناشی از هراس آنها از کاهش شدید سرمایه اجتماعی میان مردم منطقه است. هرچند بسیاری از رهبران عرب در رویکرد خود به مسئله فلسطین حیلهگرانه و فرصتطلبانه عمل کردهاند اما تودههای عرب همواره بدون هیچ قید و شرطی با آن همراه بودهاند. از این رو بیم از هزینههایی که باید در ازای این تصمیم بپردازند، جسارت آنها در همزبانی با آمریکا و رژیم صهیونیستی را کور کرده است.
کاهش مشروعیت و افزایش اعتراضهای مردمی و نیز تقویت گروههای مبارز و مخالف با دولتهای عربی مهمترین هزینههایی است که گامهای محتاطانه کشورهای عربی را منجر شده است. هرچند نمایندههای سه کشور بحرین، امارات متحده عربی و عمان در جلسه رونمایی معامله قرن ترامپ حضور داشتند و هرچند محمد بن سلمان ولیعهد عربستان، در فروردینماه ۹۸ در مصاحبه با هفتهنامه آمریکایی تایم، حق موجودیت رژیم صهیونیستی را به صورت ضمنی، تأیید و بر دشمن مشترک اسرائیل و عربستان یعنی ایران، وجود «حوزههای مشترک فعالیت اقتصادی» و پیشبینی روابط خوب و عادی در آینده با این رژیم تأکید کرد، اما مهم آن است که این کشورها در وضعیت فعلی جسارت حمایت علنی از این طرح و اجماع برای پیشبرد آن را نخواهند داشت. کشورهایی مانند عربستان حاضر نیستند زمین بازی را به نفع رقبای خود مانند قطر، ترکیه و مهمتر از همه جمهوری اسلامی ایران ترک کرده و مهر خیانت به جنبش آزادیخواهی فلسطین را به مثابه جنبشی محبوب در بین تودههای عرب بر پیشانی خود حک کنند. دستکم میتوان گفت انگیزههای فعلی ضعیفتر از آن است که ریاض حاضر به قبول آن شود یا سایر کشورها را به گامهای عملی در مورد آن تشویق کند.
نارضایتی گروههای افراطگرای صهیونیست: هرچند تیم ترامپ رضایت بنی گانتز رهبر حزب آبی و سفید و رقیب بنیامین نتانیاهو را در مورد طرح خود جلب کرده است اما جریانهای مهمی در رژیم اسرائیل، با این طرح همسویی ندارند. آنها از هر گونه بدهبستان مبتنی بر زمین در کرانه باختری تبری جسته و با آن به شدت مخالفند. بدیهی است که واگذاری دو تکه زمین در صحرای نقب، که ترامپ با کاربری کشاورزی و صنعتی به فلسطینیها وعده داده است، نارضایتی و اعتراض گروههای افراطگرای مذهبی در رژیم صهیونیستی را بیش از پیش، آشکار میکند.
آنها حتی تخلیه نوار غزه را یکی از بدترین اقدامات اسرائیل میپندارند و گسترش شهرکسازیها در کرانه باختری را رسالت و اقدام درست این رژیم معرفی میکنند. در دیدگاه این جریانها، طرح ترامپ نمیتواند تحرکات فلسطینیها که آنها با نام «خشونت» از آن یاد میکنند را محدود سازد و نمیتواند طرف فلسطینی را به پای میز مذاکره آورد. از نظر این جریانها تصمیمات ترامپ با دستورات تورات که آنها وظیفه دارند به انجام برسانند، در تضاد است. در مقالهای که در یکی از روزنامههای معروف این رژیم به چاپ رسیده، در این مورد این گونه بیان شده است: «بهترین راه حل برای این منازعه لجوجانه در سرزمین خداوند که او به مردم اسرائیل داده، همان است که خداوند در اختیار ما نهاده در همان زمانی که خدواند تعیین کرده است».
تزلزل در وعدههای اقتصادی: نشست منامه نمود مالی و اقتصادی طرح معامله قرن بود. این در حالی است که هیچ اراده سیاسی برای اجرای این معامله دستکم بعد از این نشست تا کنون وجود نداشته است؛ به ویژه آنکه یکطرفه کشورهای عربی را مأمور خرجها و هزینههای آن کرده است. انگیزههای اقتصادی برای ادغام جوامع فلسطینی در منطقه و احیای اقتصادی کرانه باختری و نوار غزه به طور گسترده، هرچند در ظاهر امر وسوسهبرانگیز است اما در شرایطی که اراده سیاسی برای تحقق آنها وجود ندارد، در عمل بیثمر و بینتیجه دیده میشود. به نقل از بیانیه کمیسیون اروپا «هرگونه برنامه اقتصادی برای فلسطین باید مطابق با راه حل سیاسی در چارچوب مطالبات فلسطینیها و نیز اسرائیل باشد و با معیارهای بینالمللی هماهنگ باشد». این طرح نه مطابق با برنامههای سیاسی است، نه مطابق با خواست و مطالبه طرفین و نه مطابق با معیارهای بینالمللی. از این رو اراده سیاسی نه در منطقه و نه در فضای بینالمللی برای آن فراهم نیست. به نظر میرسد اراده سیاسی آمریکا با وضعیت کنونی و با پیچیدگیهای دولت ترامپ نیز برای پیشبرد یکجانبه این طرح کافی نباشد.
نتیجهگیری
مقام معظم رهبری در بیانات خود، این معامله را «خیانت به دنیای اسلام» دانستند و بیان فرمودند که این معامله پا نخواهد گرفت. موضع جمهوری اسلامی یعنی برگزاری رفراندوم و تعیین سرنوشت فلسطین به دست خود مردم این سرزمین، مردمسالارانهترین پیشنهادی است که میتوان برای حل این مسئله مطرح کرد. در مقابل، راهحلهایی مانند طرح ترامپ نه تنها نمیتواند این مسئله را حل کند بلکه بر آتش این مناقشه خواهد افزود. این نوشتار تلاش کرد تا مهمترین مواردی که با احتمال بالا بر این طرح سایه افکنده و مانع از اجرای آن خواهد شد را بشمارد.
معامله به اصطلاح قرن ترامپ، نه نشان از تأمل و تفکر برای گسترش امنیت و آرامش در منطقه، بلکه نمادی از «خوابگردی وی به سوی فاجعهای» است که در افزایش و تعمیق مناقشه صهیونیست- فلسطینی، رشد دوباره گروهها و گرایشهای سرخورده منطقهای، افزایش آشوب و بیثباتی در منطقه و تشویق زورگویی و انعطافناپذیری در مقابل حقوق ملتها نمود خواهد داشت. با این حال تبیین پرسش دیگری در این باره ضروری است: آیا در طرح نامعقول و نامقبول ترامپ، دریچه و روزنه امیدی برای فلسطینیها یا کشورهای عربی وجود دارد که وسوسه همراهی با آن را بربیانگیزد؟ ممکن است جریاناتی در داخل فلسطین، احیای وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم فلسطین و نیز وعده بازگشت رژیم صهیونیستی به میز مذاکرات و فرصت بالقوه چانهزنی برای طرف فلسطینی در مورد مطالبات خود را روزنههای کمسویی برای پذیرش مشروط این طرح قلمداد کنند.
بدیهی است که این وسوسه تنها ناشی از وضعیت فرسایشی اقتصاد ویران و مشکلات معیشتی است که سالهاست فلسطینیها را درگیر خود کرده و صد البته که رژیم صهیونیستی و آمریکا مسببان اصلی آنها بودهاند. با این حال، فرسایشیشدن مشکلات اقتصادی و زندگی پایینتر از استانداردهای حداقلی، رنج بسیاری را بر فلسطینیها تحمیل کرده و بسیاری را آرزومند برخورداری از رفاه بیشتر و کیفیت زندگی بهتر ساخته است. در صورتی که فلسطینیها امیدی برای بهبود شرایط نداشته باشند و طرح کاخ سفید با تشویق کشورهای عربی برای پذیرش آن همراه شود و نیز دوره ریاست جمهوری ترامپ چهار سال دیگر تمدید شود، ممکن است برخی گروههای فلسطینی نه در مقطع کنونی بلکه در سالهای آینده نرمش بیشتری در مقابل آن از خود نشان دهند. هرچند به یقین این نرمش به معنای یکپارچگی تمام مردم فلسطین در قبال آن و پیشبرد این طرح نخواهد بود. اگر فلسطینیها از سوی کشورهای عربی تحریک به نرمش و همراهی با این طرح نشوند، صبر استراتژیک را تا خروج ترامپ از صحنه سیاسی دنبال کرده و تلاش خواهند کرد با کمک کشورهای همسو با خود، محاصره، تحریم و بحرانهای معیشتی را تاب بیاورند.
وحیده احمدی/ عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی