امنیتامنیت ملیسیاسی-امنیتییادداشت راهبردی

چرایی و چگونگی ناکارآمدسازی نظام‌‏های سیاسی

این نوشتار در پی پاسخ به این پرسش است که دولت‏‌ها چرا، چگونه و با استفاده از چه استراتژی‏ و ابزارهایی در راستای ناکارآمدسازی نظام‏‌های سیاسی رقیب و ناهم‏سو اقدام می‏‌کنند و امکان یا احتمال موفقیت یا شکست سیاست ناکارآمدسازی به چه عواملی بستگی دارد؟

کارآمدی و ناکارآمدسازی

کارآمدی عبارت است از «تحقق عینی توان نظام سیاسی در انجام کارکردهای اساسی حکومت؛ به گونه‌‏ای که اکثریت مردم و گروه‏‌های قدرتمند درون نظام، تحقق آن را به عینه مشاهده کنند». بر این اساس، وقتی از ناکارآمدسازی سخن گفته می‌‏شود، منظور هر اقدام بیرونی (خارجی) است که در راستای جلوگیری از تحقق عینی توان نظام سیاسی در برآورده‌‏کردن خواسته‏‌ها، نیازمندی‏‌ها و انتظارات اکثریت مردم و گروه‏‌های قدرتمندی که آن نظام سیاسی آن‏ها را نمایندگی می‏کند، صورت می‌‏پذیرد.

جلوگیری از تحقق شعارها و اهدافی که نظام سیاسی بر مبنای آن و برای برآوردن آن‏ها ایجاد شده نیز تلاشی برای ناکارآمدسازی است. دو دسته از بازیگران ممکن است در راستای ناکارآمدسازی نظام سیاسی اقدام کنند: یکی، گروه‌‏های ناراضی و تخریب‏گر داخلی مانند گروه‏‌های تروریستی، شورشی، تجزیه‌‏طلب و یا باندهای تبهکاری که جرایم سازمان‌‏یافته مرتکب می‏‌شوند و دیگری، دولت‌‏های رقیب یا دشمن.

نمونه بارز دسته اول، گروه‏‌های افراطی و تروریستی هستند که در منطقه غرب آسیا، برخی از کشورها را با مشکلات بسیار زیادی مواجه نموده و در عمل، مانع تحقق بسیاری از کارکردهایی که از یک نظام سیاسی انتظار می‌‏رود، شده‌‏اند و آن‏ها را دچار بی‏‌ثباتی و شکنندگی کرده‌‏اند. در مورد دسته دوم، نمونه‏‌ها و تجارب فراوانی وجود دارد. دولت‌‏های رقیب و دشمن با تاکتیک‌‏ها و ابزارهای مختلفی که در دسترس دارند، سعی می‏‌کنند در متغیرهای مربوط به کارآمدی یکدیگر اختلال ایجاد کنند. این سیاستی برای امتیازگیری یا مقابله است.

چرایی ناکارآمدسازی

تلاش برای ناکارآمدسازی نظام‏‌های سیاسی هم ممکن است هدفمند باشد (به ‏عنوان سیاست یا پروژه)؛ یعنی یک یا چند دولت سیاست یا پروژۀ آگاهانه و عامدانه‌‏ای را برای اختلال در متغیرهای مربوط به کارآمدی نظام سیاسی خاصی با اهداف مشخصی برگزینند و اعمال کنند؛ و هم این امکان وجود دارد که ناکارآمدسازی، پیامد سیاست‏‌های یک یا چند دولت باشد که دامن‏گیر دیگری یا دیگران می‌‏شود. در واقع، ممکن است اثرات جانبی سیاست‏‌های یک یا چند دولت، متوجه کارآمدی دولت یا دولت‏‌های دیگری شود و بر کارآمدی آن‏ها تأثیر منفی بگذارد؛ به ویژه در عصر جهانی‌‏شدن و افزایش وابستگی دولت‏‌ها به یکدیگر و به فضاهای جهانی و مشترک به ویژه در حوزه‏‌های اقتصادی و تجاری، این امکان کاملاً وجود دارد.

نوع اول ناکارآمدسازی، نیت‏‌مند و مبتنی بر سیاست و اهداف مشخصی است. هدف یا اعمال فشار بر طرف مقابل در راستای ایجاد تغییر در سیاست‌‏ها و رفتار خود مطابق انتظار و میل عامل یا عاملان ایجاد فشار است و یا اینکه بازیگر اعمال‏‌کننده قدرت و فشار، اساساً با موجودیت نظام سیاسی هدف مشکل دارد و قصد دارد آن را ناکارآمد کرده و از میان بردارد (مانند اقدامات آمریکا در تضعیف و براندازی نظام‌‏های سیاسی متمایل به اتحاد شوروی در زمان جنگ سرد) یا فشارهای مستمر وارد کند تا آن نظام سیاسی از درون دچار فروپاشی شود (مانند سیاستی که آمریکا و هم‏پیمانانش در برابر اتحاد جماهیر شوروی در پیش گرفتند).

تاکتیک‏‌های ناکارآمدسازی

۱-اقدام پنهان: اقدام پنهان، با هدف تغییر خط‏ مشی سیاسی، بازیگران یا نمادهای حکومتی یک کشور انجام می‏‌گیرد؛ به‏ طوری که نقش عنصر مداخله‌‏گر در آن پنهان بماند و اگر هم این نقش برملا شود، مداخله‏‌گر بتواند آن را انکار کند. از اقدام پنهان به‏ عنوان یکی از کارکردهای اطلاعات و گزینه سوم دیپلماسی یاد شده است. در واقع، اقدام پنهان زمانی در دستور کار قرار می‏‌گیرد که جنگ امکان‌‏پذیر نباشد و دیپلماسی عادی نیز نتواند هدف را تأمین کند؛ بوروکراسی هم دست و پاگیر باشد و نیاز به پاسخ به یک مسئله یا چالش وجود داشته باشد (به ‏ویژه نیاز به پاسخ سریع باشد).

۲-تحریم و فشار اقتصادی: فشارهای اقتصادی با هدف ایجاد خلل در کارکردهای دولت هدف، به ‏طوری که آن دولت در تحقق عینی کارکردهای مورد انتظار از خود دچار مشکل شود و در نتیجه ناگزیر به تجدید نظر در سیاست‌‏ها و رفتار خود گردد یا سیاست‌‏های خاصی را مطابق با خواسته‌‏ها و اهداف فشارآورنده برگزیند، اعمال می‏‌شوند. تحریم و محاصره اقتصادی دولت سالوادر آلنده در شیلی در اوایل دهه ۱۹۷۰ توسط آمریکا نمونه مشخصی از تلاش برای ناکارآمدسازی یک نظام سیاسی با اهرم اقتصاد است.

۳-خرابکاری: تجربه نشان داده زمانی که آمریکایی‌‏ها با تحریم و جنگ اقتصادی آشکار نمی‏‌توانند طرف مقابل خود را به زانو درآورند و اقدام نظامی را نیز پرهزینه یا ناکارآمد تصور می‏‌کنند، سازمان‏‌های اطلاعاتی آن‏ها به خرابکاری روی می‏‌آورند. از خرابکاری هم به‌‏عنوان بخشی از جنگ اقتصادی پنهان علیه طرف مقابل استفاده می‏‌شود و هم برای واردکردن ضربه‌‏های استراتژیک، شوک‌‏آور و نمادین به او. بمب‎گذاری معادن کوبا، به آتش‏‌کشیدن بزرگ‏ترین فروشگاه تعاونی هاوانا، آتش‌‏زدن مزارع نیشکر کوبا، آلوده‌‏کردن کشتی‌‏های حامل شکر کوبا و رشوه‌‏دادن به یک کارخانه آلمانی برای فروش بلبرینگ‌‏های معیوب به صنایع کوبا، از جمله اقدامات آمریکا در راستای خرابکاری علیه اقتصاد حکومت کاسترو در دهه ۱۹۶۰ بوده است.

۴-جنگ روانی: جنگ روانی عبارت است از استفاده از تبلیغات یا استفاده تبلیغاتی از ابزارهای مختلف برای برهم‌‏زدن تعادل ذهنی و فکری تصمیم‌‏گیرندگان، نخبگان و جامعه حکومت هدف؛ به ‏طوری‏که حریف دچار سردرگمی یا اشتباه محاسباتی شده و بدون جنگیدن، مغلوب شود. تخریب حکومت و نخبگان حکومتی و ضربه‌‏زدن به وحدت نخبگان سیاسی، یکی از تاکتیک‌‏های مهم جنگ روانی است که هدفش، نشان‌‏دادن چهره‌‏ای نامطلوب از حکومت و حاکمان و ایجاد اختلاف و فاصله میان نخبگان و جامعه با نظام سیاسی و نخبگان حکومتی است.

سرخوردگی و ناامیدی جامعه از تحقق کارکردهای مورد انتظار از حکومت و در نتیجه، بی‌‏تفاوت‏‌شدن مردم نسبت به سرنوشت کشور یا شوراندن مردم علیه حکومت، هدف اصلی بسیاری از تلاش‌‏های جنگ روانی است. البته، باید به این نکته توجه داشت که معمولاً از تاکتیک‏‌ها و ابزارهای جنگ روانی در کنار اقدامات دیگر و با هدف شدت‏‌بخشیدن به اثرات آن‏ها استفاده می‏‌شود. در جریان سرنگونی حکومت آلنده در شیلی، رسانه‌‏ها و عوامل نفوذی متعلق به سیا به آرامی شروع به گزارش‌‏دادن درباره کمبود کالاهای اساسی، قبل از اینکه در حقیقت کمیاب شوند، کردند. این تبلیغات آرام و خزنده نتیجه مطلوب داد؛ زیرا مردم شروع به احتکار کالاهای اساسی کردند و در نتیجه کمبودهای واقعی ایجاد شد.

۵-امنیتی‏‌سازی: اگر بازیگر یا بازیگران امنیتی‏‌کننده، متشکل از یک یا چند کشور یا نهاد (مانند شورای امنیت) موفق شوند کشور یا نظام سیاسی خاصی را به دلیل رفتار و اقداماتش، تهدیدی وجودی برای ارزش مشترکی (مانند صلح و امنیت بین‌‏المللی) برسازی کنند و حمایت کافی از سوی مخاطبان خود (بازیگران دیگر) را به دست آورند، بازیگر امنیتی‌‏شده تحت فشار قرار می‏‌گیرد و دیگر نمی‌‏تواند مانند بازیگری عادی به فعالیت‏‌های خویش در عرصه بین‌‏المللی و داخلی بپردازد. در واقع، امنیتی‏‌سازی موفق، مشروعیت لازم را برای اعمال فشار بر بازیگر امنیتی‏‌شده و برخورد با آن فراهم می‏‌آورد و به این ترتیب، آن بازیگر دیگر در شرایط عادی قرار ندارد و نمی‌‏تواند کارکردها و کارویژه‌‏های مورد انتظار از خود را به شکل مطلوبی به انجام برساند. زمانی که امنیتی‏‌سازی توسط یک قدرت بزرگ یا نهاد تأثیرگذار بین‏‌المللی (مانند شورای امنیت) و با پشتیبانی تعداد قابل توجهی از بازیگران بین‌‏المللی صورت می‌‏گیرد، فشار بر بازیگر امنیتی‏‌شده زیاد خواهد بود و به احتمال زیاد پیامدهای منفی شدیدی متوجه کارآمدی آن می‏‌شود.

۶-دستکاری اولویت‌‏های حکم‏رانی حکومت هدف: قراردادن حکومت هدف در شرایطی که مجبور شود ابعاد قدرت خود را به صورت نامتوازن توسعه دهد، یکی از شیوه‏‌های دستکاری اولویت‏‌های آن حکومت است. این را می‌‏توان «دام توسعه نامتوازن» نامید. نمونه بارز آن، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است. آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم، اتحاد شوروی را در بازی یا دام توسعه نامتوازن انداخت. آمریکا با پیگیری سیاست‌‏های تقابل‌‏جویانه و رقابتی، شوروی را تحریک می‌‏کرد تا بیشتر درگیر نظامی‏گری و رقابت‌‏های امنیتی شود تا از تقویت متوازن ابعاد مختلف قدرت خویش غافل بماند (نمونه بارز آن، طرح ابتکار دفاع استراتژیک یا جنگ ستارگان بود که توسط دولت ریگان دنبال شد). دام توسعه نامتوازن، شوروی را به ابرقدرتی نظامی- امنیتی با اقتصادی ضعیف و توسعه‏‌نیافته تبدیل کرد؛ به ‏طوری که در ساخت تسلیحات عظیم و پیچیده پیشرو بود و تلاش می‏‌کرد در تولید و ذخیره سلاح از رقیب خود عقب نماند، اما هم‏زمان در ساده‌‏ترین مسائل معیشتی و روزمره جامعه خود درمانده بود.

نمونه دیگر دستکاری اولویت‏‌های حکومت هدف، «دام هم‌‏طرازی» است. در دام هم‌‏طرازی، حکومت هدف، تحریک می‏‌شود تا فراتر از ظرفیت‏‌ها و توانش در حوزه خاصی برنامه‌‏ریزی، سرمایه‌‏گذاری و اقدام کند؛ به ‏طوری‏که در نهایت از تحقق برخی کارکردهای مهم مورد انتظار از خود غافل بماند. نفوذ، شیوه بسیار مهم دیگری برای دستکاری در اولویت‏‌های حکومت هدف است. نفوذ دو بُعد دارد؛ یک بُعد سخت و یک بُعد نرم. بُعد سخت نفوذ، معطوف به فعالیت‌‏های اطلاعاتی و جاسوسی و تلاش برای ورود به حریم تصمیم‌‏سازی، تصمیم‏‌گیری و حتی محیط اجرایی و عملیاتی طرف مقابل با هدف شناخت و اثرگذاری بر آن است. بُعد نرم نفوذ اما معطوف به فعالیت‏‌های نرم و تلاش برای به ورود به ذهن و اندیشه طرف مقابل و دستکاری ذهنیت و محاسبات اوست.

مهدی شاپوری/ عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا