اقتصاد سیاسی بینالمللی یا اقتصاد سیاسی جهانی در متنهای متأخرتر، رشتهای است که در چهارچوب علوم اجتماعی به دنبال تحلیل و ارزیابی روابط بینالملل در ترکیب با اقتصاد سیاسی است. به عنوان یک حوزه بینرشتهای، پژوهشگران اقتصاد سیاسی بینالمللی از نظریههای رشتههای گوناگونی مانند علوم سیاسی، اقتصاد، جامعه شناسی، تاریخ و حتی مطالعات فرهنگی بهره میبرند. مرزهای آکادمیک رشته اقتصاد سیاسی بینالملل به شدت انعطاف پذیر است و در هر یک از چهارچوبهای معرفت شناختی، دیدگاههای متفاوتی درباره آن وجود دارد. البته به رغم تفاوت در دیدگاهها، بیشتر پژوهشگران، اقتصاد سیاسی بینالملل را از یک سو، مطالعه روشهایی میدانند که نیروها و عوامل سیاسی (مانند دولتها، نهادها، کنشگران فردی …) از طریق آنها به نظام تعاملات اقتصادی شکل میدهند و از سوی دیگر…
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2022/06/024301.jpg525800rsauhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngrsau2022-06-29 16:00:382022-06-29 16:01:08اقتصاد سیاسی جهانی (ویراست دوم)
بسیاست اقتصادی چین چگونه بوده است؟ کتابی که در دست دارید برای پاسخ به این پرسش، با درنظرگرفتن ابعاد و سطوح مختلف اقتصاد چین، ابتدا به فرایند تصمیمگیری اقتصادی و چگونگی شکلگیری اجماع پرداخته و سپس شاخصهای مهم اقتصادی مدنظر دولت چین در سیاستگذاریها را در سطوح داخلی و بینالمللی در دوران قبل و بعد از شی جینپینگ مورد بررسی قرار داده است. در ادامه، اهمیت انرژی در اقتصاد چین و راهبردهای آن برای تأمین امنیت انرژی شرح داده شده است. همچنین الگوی سرمایهگذاری خارجی چین و دیدگاه موافقان و مخالفان آن مورد بررسی قرار گرفته است. در ادامه پس از پرداختن به نظام بانکی و تعاملات بانکی خارجی چین و جایگاه سیستم پرداخت بینالمللی آن در جهان، به سیاست اقتصادی چین در قبال ایران در دوران شی جینپینگ پرداخته شده است. در پایان نقشه راهبردی دولت ایران برای تأمین حداکثری منافع ملی در تعاملات با چین ارائه شده است.
نویسندگان کتاب:
حامد مهربان کاندیدای دکتری علوم سیاسی گرایش جامعهشناسی سیاسی از دانشگاه علامه طباطبایی است. با چندین مؤسسه پژوهشی همکاری دارد و برای دو سال کارشناس و مدیر بخش چین شرکت دیدهبان بازار بینالملل سامین بوده است. به حوزه جامعهشناسی سیاسی با تمرکز بر سرمایه اجتماعی، هویت و قومیت و مطالعات منطقهای خاورمیانه با تمرکز بر ایران و عربستان و مسائل چین علاقهمند است. تاکنون از وی شش مقاله علمی پژوهشی در مجلات مختلف به چاپ رسیده است. محمدجواد رحیمی دانشآموخته اقتصاد نظری و کارشناسارشد رشته علوم اقتصادی دانشگاه علامه طباطبایی است. در سال ۱۳۹۷ شرکت دیدهبان بازار بینالملل سامین را تأسیس کرد و مدیریت اجرای بیش از ده پروژه در حوزه بازاریابی بینالمللی و مطالعات اقتصادی را بر عهده داشته است. برای نمونه میتوان به موارد زیر اشاره کرد: مدیریت پروژه تحقیقات بازار کیتهای آزمایشگاهی PCR در کشور چین، روسیه و عراق؛ مدیریت و اجرای پروژه تحقیقات بازار کفپوشهای پلیمری در کشور ترکیه و چین؛ مدیریت پروژه بررسی ابعاد جنگ تجاری آمریکا و چین؛ مدیریت و اجرای پروژه مطالعه الگوی روابط نفتی چین با کشورهای اصلی تأمینکننده نفت.
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2022/05/024401.jpg525800rsauhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngrsau2022-05-20 16:17:492022-05-20 16:17:57سیاست اقتصادی چین
با تلاطم بازارها در ایران، بحران مسکن وارد فاز تازهای شده است. در فراسوی این بحران دو نیروی اجتماعی رویاروی یکدیگر ایستادهاند. یکی، گروه کمشماری که از بحرانها و تلاطمهای بازار سودهای افسانهای حاصل میکنند و اگرهم خواستار تخفیف بحران باشند، مهار همیشگی آن را در جهت منافع خود نمییابند. دیگر، اکثریت اقشار اجتماعی که ناامید از آینده، نظارهگر نیستشدگی داشتههای خود هستند. گزارش زیر میکوشد پس از تشریح بحران مسکن در ایران و تأمل برعلتها و پیامدهای این امر، به نقد راهکارهای ارائه شده از سوی نیروهای نزدیک به قدرت سیاسی پرداخته و راهکارهای موثر در مهار این بحران را بازشناسی کند.
مسئله چیست؟
بحران مسکن در ایران وارد مرحله تازهای شده است. طبق گزارش بانک مرکزی در خردادماه سال ۹۹ ( جدول شماره یک) متوسط قیمت هر متر مربع مسکن در تهران به ۱۹ میلیون تومان رسیده و در زمان نگارش این گزارش روند افزایشی آن همچنان ادامه دارد. این امر بدان معنی است که اگر یک آپارتمان ۷۵ تا ۸۰ متری را به عنوان نیاز در حد متوسط یک خانوار تهرانی در نظر بگیریم. این خانوار برای تهیه مسکنی در حد متوسط باید رقمی حدود ۱٫۵ میلیارد تومان بپردازد. با مقایسه این رقم با متوسط درآمد یک خانوار تهرانی به عمق فاجعه پی میبریم. طبق محاسبات مرکز آمار ایران متوسط درآمد ماهانه یک خانوار شهری در سال ۱۳۹۸ درحدود ۴۵ میلیون ریال بوده که این رقم برای شهر تهران درحدود ۵۳ میلیون ریال برآورد شده است. با احتساب ۱۵ درصد افزایش، درآمد یک خانوار تهرانی در سال ۹۹ بطور متوسط رقمی معادل ۶۱ میلیون ریال میشود.
بر این بنیاد، اگر متوسط درآمد ماهیانه یک خانوار تهرانی را در حدود ۶ میلیون تومان در نظر بگیریم (یعنی معادل ۷۲ میلیون تومان در سال) این خانوار اگر هیچ مخارج دیگری نداشته باشند باید ۲۱ سال پسانداز کند تا قدرت خرید یک مسکن منطبق بر نیاز متوسط را داشته باشد. حال اگر ترکیب هزینههای خالص سالانه یک خانوار شهری را که توسط مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۴ (نمودار شماره ۱) در نظر بگیریم و فرض را بر این بگذاریم این ترکیب، ترکیب مناسبی برای یک زندگی معمولی است و تا به امروز دستخوش تغییر چندانی نشده است ( یعنی ۶۶٫۳ درصد هزینههای خانوار به هزینههایی غیر از مسکن اختصاص یابد)، آنگاه زمان انتظار خانواده مورد نظر برای خرید مسکن بطور تقریبی تا ۶۳ سال افزایش مییابد. البته اگر در این ۶۳ سال هیچ هزینه مسکنی نداشته باشد و به رایگان درجایی سکونت کند.
جدول شماره ۱: متوسط قیمت فروش یک متر مربع زیربنای واحد مسکونی و تعداد معاملات واحدهای مسکونی در مناطق ۲۲ گانه شهر تهران در خرداد ۱۳۹۹
وضعیت در مورد اجاره مسکن نیز از همین الگوی آشفته پیروی میکند. یعنی اگر یک خانوار تهرانی در سال ۹۴ ش. ۶۶٫۳ درآمد خود را به هزینههای چون پوشاک، بهداشت، ملزومات و وسایل زندگی، حمل ونقل، تفریحات و غیره اختصاص میداده، اکنون تنها توانایی اختصاص ۳۴٫۴ درصد از درآمد خود به این هزینهها را خواهد داشت. زیرا طبق تحقیقات میدانی، برای یک خانه متوسط دوخوابه، دستکم باید رقمی معادل ۴ میلیون تومان را بصورت ماهیانه پرداخت کند.
فراموش نکنیم که وضعیت تشریح شده مربوط به دهکهای درآمدی متوسط است و با این وصف وضعیت برای دهکهای درآمدی پایینتر که هر روز بر شمار آنها افزوده میشود فاجعهبار است. در سال ۱۳۹۹ مجموع دریافتی کارگران حداقل بگیر و متأهل در سال ۹۹ با احتساب افزایش ۳۱۸ هزار تومانی حداقل مزد، حق مسکن ۱۰۰ هزار تومانی، بن خواربار ۴۰۰ هزار تومانی و سایر مزایای جانبی مزد و حق اولاد به حدود سه میلیون تومان میرسد. با این احتساب درآمد وی کفاف خرید مسکن برای یک دوره عمر متعارف را نخواهد داد و در بهترین حالت باید در خانههای نامناسب حدود ۴۰ متری با حداقل معاش، گرسنگی و سوءتغذیه سرکند. از این رو بیشترین تقاضای سرکوبشده مسکن به کارمندان دونپایه شرکتهای غیردولتی و دولتی، کارگران و پرولتاریای شهری و روستایی اختصاص مییابد.
نمودار شماره ۱: ترکیب هزینههای خالص سالانه یک خانوار شهری در سال ۹۴ (مرکز آمار ایران)
این وضعیت در حالی شکل گرفته که بازار مسکن دچار رکود تورمی است (نمودار شماره ۲). به گفته وزیر راه، مسکن و شهرسازی، «میزان معاملات در بازار مسکن نسبت به سال گذشته ۷۰ الی ۸۰ درصد کاهش یافته است. بیش از ۶۰ درصد واحدهایی که در اردیبهشت و خردادماه معامله شدهاند، واحدهای بزرگ با متراژ بیش از ۱۶۰ تا ۱۸۰ متر بودهاند و این امرنشاندهنده آن است که پولهای سفته بازی و سوداگرانه برای سرمایهگذاری وارد بازار مسکن شدهاند.» به این ترتیب کاهش تقاضا در بازار مسکن مانع افزایش قیمتها نشده است. تداوم این روند به معنای کاهش سرمایهگذاری در مسکن است که خود عاملی در جهت افزایش قیمتها و ژرفا یافتن بحران خواهد بود. این روندها یکبار دیگر ثابت میکنند که نیروهای کور بازار قادر به تعادلبخشی به بازارها نخواهند بود و افسانه دست نامرئی با واقعیتهای اقتصادی همخوانی ندارد.
نمودار شماره ۲
منبع: اقتصاد برتر
اگر بازارها در ایران بهگونهای عمل کردهاند که مسکن را از یک کالای مصرفی به یک کالای سرمایهای بدل کنند دیگر نیاز واقعی افراد به مسکن تنها مؤلفه تعیینکننده نیست. سوداگران و واسطهها به بازیگران اصلی بازار تبدیل شده است و سفتهبازی و احتکار نیاز واقعی را سرکوب کرده است. اگر مسکن شهری ۷۵ متر مربعی را ضابطهی متوسط بگیریم و مطابق جدول شماره ۱ و نمودار شماره ۳ هزینهی خرید واحد مسکونی برای اقشار متوسط به طور متوسط متر مربعی ۱۹ تا ۲۰ میلیون تومان و برای اقشار پایینی بطور متوسط ۱۰ میلیون تومان باشد، هر واحد مسکونی ۳۰۰ متر مربعی برجی در تهران که طبق آمار رسمی و نه واقعی به قیمت متوسط ۴۰ تا ۵۰ میلیون تومان معامله میشود، باید معادل ۱۵ واحد مسکونی اقشار متوسط و ۲۰ واحد مسکونی برای اقشار پایینی باشد. به این ترتیب وقتی یک واحد مسکونی اعیاننشین در برجهای شمال تهران خالی میماند، یعنی معادل نیاز ۱۵ تا ۲۰ خانوار عادی و کم درآمد، احتکار میشود. یکی دیگر از معجزات اقتصادی بازار آزاد.
نمودار ۳: متوسط قیمت یک متر مربع زیربنای واحد مسکونی در مناطق مختلف تهران
منبع: اقتصاد برتر
مقایسه قیمت مسکن در ایران با سایر کشورها درک مناسبتری از بحران مسکن در ایران ارائه میدهد. در یکی از جدیدترین گزارشهای ارائه شده در این خصوص مقایسه قیمت مسکن در شهرهای مختلف دنیا برپایه میانگین قیمت مسکن و میانگین درآمد متوسط ساکنان هر شهر بررسی شده است. در این گزارش هزینه اجاره یک آپارتمان دو خوابه با امکانات معمولی، در محلهِ متوسطی از شهر معیار مقایسه قرار گرفته است. نتایج مطابق جدول زیر است.
جدول شماره ۲: مقایسه نسبت هزینه مسکن به درآمد در تهران با برخی شهرهای جهان
نام شهر
متوسط درآمد ماهیانه(دلار)
متوسط اجاره بهای ماهیانه مسکن (دلار)
نسبت هزینه مسکن به درآمد
کوالالامپور
۸۹۰
۴۸۰
۰٫۵۴
استانبول
۸۷۰
۵۰۰
۰٫۵۷
آتن
۱۶۵۰
۶۰۰
۰٫۳۶
پراگ
۱۶۸۰
۸۷۰
۰٫۵۲
لیسبون
۱۸۳۰
۹۰۰
۰٫۴۹
مادرید
۲۴۰۰
۱۱۰۰
۰٫۴۶
بروکسل
۳۸۰۰
۱۱۶۰
۰٫۳۰
وین
۴۱۰۰
۱۱۷۰
۰٫۲۹
برلین
۳۹۰۰
۱۱۶۰
۰٫۳۰
پاریس
۳۴۰۰
۲۸۰۰
۰٫۸۲
لندن
۳۴۰۰
۲۴۰۰
۰٫۷۰
استکهلم
۴۶۰۰
۱۵۵۰
۰٫۳۴
هلسینکی
۴۰۰۰
۱۷۰۰
۰٫۴۲
شیکاگو
۵۲۰۰
۱۴۰۰
۰٫۲۷
تورنتو
۳۷۰۰
۱۵۵۰
۰٫۴۲
تهران
*۳۰۵
۲۰۰
۰٫۶۶
منبع : پایگاه اطلاعرسانی اینپین
* مرکز آمار ایران
مرکز آمار ایران متوسط درامد ماهانه یک خانوار شهری در سال ۱۳۹۸ را درحدود ۴۵ میلیون ریال برآورد کرده که این رقم برای شهر تهران درحدود ۵۳ میلیون ریال برآورد شده. با احتساب ۱۵ درصد افزایش این رقم برای سال ۹۹ درآمد یک خانوار تهرانی بطور متوسط رقمی معادل ۶۱ میلیون ریال میشود. با محاسبه دلار ۲۰۰۰۰ تومانی درآمد متوسط یک خانوار تهرانی چیزی معادل ۳۰۵ دلار در ماه خواهد بود. اگر همانگونه که در بالا اشاره شد متوسط اجاره مسکن در شهر تهران را ۴ میلیون تومان در ماه در نظر بگیریم، آنگاه با لحاظ دلار ۲۰هزار تومانی، این رقم معادل ۲۰۰ دلار ایالات متحده میشود. بر این بنیاد مشاهده میشود که نسبت هزینه مسکن به درآمد در شهر تهران بسیار بالاتر از شهرهایی چون مادرید، بروکسل، برلین، شیکاگو و تورنتو است که از پیشرفتهترین شهرهای جهان هستند.
شهرهای کمتر توسعهیافتهتری مانند استانبول، آتن و پراگ (البته به نسبت بروکسل، برلین و غیره) هم هزینه مسکن به درآمد کمتری از تهران دارند. در این میان تنها شهرهای لندن و پاریس وضعیت هزینه مسکن به درآمد بالاتری از تهران دارند. البته در ارتباط با این مقایسه دو نکته را نباید فراموش کرد یکی اینکه در مورد تهران آمار رسمی مورد استفاده قرار گرفتهاند در حالیکه آمار واقعی نسبت هزینه مسکن به درآمد در شهر تهران را بسیار بالاتر نشان میدهند و دیگر اینکه تهران به عنوان پایتخت کشوری کمتر توسعهیافته در مقایسه با شهرهایی قرار گرفته است که متروپلهای جهانی هستند. تأمل بر این دو نکته درک بهتری از عمق بحران مسکن در تهران را نشان میدهد.
همچنین باید یادآور شد که بحران مسکن در ایران منحصر به ماههای اخیر و رشد شتابان قیمت سکه و ارز و غیره در این مدت نیست. در این ارتباط گزارش یکی از خبرگزاریها در مهرماه سال ۱۳۹۸ که به مقایسه چند نمونه آگهی فروش مسکن در گران ترین شهرهای جهان با تهران پرداخته،شاهد خوبی در این ارتباط است. این گزارش نشان میدهد که قیمت مسکن در شمالیترین نقطه تهران از قیمت واحدهای مسکونی سوپر لوکس و ویلایی در گرانترین مناطق کشورهای خارجی بیشتر بوده است. ضمن آنکه مصالح ساختمانی و تجهیزاتی که در این واحدها استفاده میشود به هیچ عنوان قابل مقایسه با مصالح ساختمانی در ایران نیست. برای مثال یک واحد مسکونی ۱۳۲ مترمربعی با تمام امکانات رفاهی در منطقه منهتن آمریکا ۴ میلیارد و ۲۹۰ میلیون تومان قیمتگذاری شده و یک واحد مسکونی ۱۳۵ متری واقع در منطقه آجودانیه ۵ میلیارد ۲۰ میلیون تومان. یا یک واحد مسکونی ۲۰۰ متری واقع در فلوریدا با تمامی امکانات ۷ میلیارد ۵۰۰ میلیون تومان قیمتگذاری شده و یک واحد ۲۰۰متری واقع در دروس با تمامی امکانات ۸ میلیارد ۲۰۰ میلیون تومان. قیمتها در پونک و شهرک غرب در تهران نیز به ترتیب از والنسیا در اسپانیا و توسکانی در ایتالیا بیشتر بوده است.
گزارش دیگری در سال ۹۱ که تحت نظر شرکت مدیریت هزینه در لندن به نام “اکسپاتیستان” تهیه شده حاکی از آن است که قیمت مسکن در تهران و برخی شهرهای کشور از شهرهایی چون مادرید، رم، فرانکفورت، سانفرانسیسکو، استانبول، بسیار بالاتر است. برای نمونه قیمت هر متر آپارتمان نوساز، مبله، در شهر مادرید اسپانیا در بهترین منطقه این شهر، ۴۲۲ یوروو و در منطقه شمالی تهران ۱۳۴۷ یورو برآورد شده است. در شهر آنکارا پایتخت ترکیه، قیمت مسکن ۱۵۳ درصد از میانگین قیمت مسکن در تهران کمتر است و میانگین قیمت مسکن در مناطق لوکس شهر مونیخ، ۲۶ درصد ارزانتر از شهر تهران است. قیمت مسکن در کالیفرنیا نیز در مقایسه با تهران، ۶۰ درصد ارزانتر است.
روندهای تاریخی نیز بر تعمیق مداوم بحران مسکن صحه میگذارند. در 26 سال گذشته، قیمت مسکن بطور سالانه 25.2 درصد افزایش قیمت داشته و 344.2 برابر شده است. در سال ۶۵ در کل کشور ۸۰ درصد از خانوارها مالک بودهاند و این رقم در سال ۹۵ به ۵۴ درصد کاهش یافته است. در فاصله سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۵ تعداد اجارهنشینهای شهری کشور ۷۰ درصد رشد داشته است. همچنین بهای مسکن در مناطق شهری از چیزی حدود سه برابر درآمد خانوار در پیش از انقلاب به حدود ۲۰ برابر برای یک خانوار تهرانی رسیده است. به این ترتیب و پس از گذشت بیش از ۴۰ سال نه تنها دعاوی انقلابی حمایت از مستضعفین (دستکم در حوزه مسکن) تحقق نیافته که برآوردن تأمین مسکن به عنوان یک نیاز اولیه انسانی روز به روز رنگ باخته است.
ریشههای بحران
ریشههای بحران مسکن در ایران را باید در سرشت رانتیر اقتصاد ایران ( اقتصاد تک محصولی نفتی) و گره خورد این سرشت با سیاست اقتصاد بازار جستجود کرد. نامرادیهای اقتصاد رانتیر در ایران در همنشینی با نیروهای بازار آزاد توسعه و گسترش بیش از پیش یافتهاند. با پایان یافتن جنگ ایران و عراق و روی کار آمدن دولتی جدید در ایران سیاستهای تعدیل اقتصادی به اجرا گذاشته شد. تلفیقی از سیاستهای تعدیل ساختاری و سیاستهای تعدیل کلان اقتصادی، که به ترتیب از سوی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول توصیه میشوند، سیاستهای تعدیل اقتصادی را شکل میدهند.
برخی از مهمترین اجزای سیاستهای تعدیل اقتصادی به شرح زیرند:
– برقراری تجارت آزاد، از میان برداشتن تعرفهها و محدودیتهای واردات.
– بازگذاشتن درهای اقتصاد به روی سرمایهگذاریهای خارجی، از میان برداشتن قوانین دولتی مانع این جریان،
– خصوصیسازی مؤسسات دولتی و تنظیم مقررات به این منظور که تخصیص منابع به جای دولت به وسیله بازار انجام گیرد،
– کاهش دخالت دولت در نظام مالی (حذف و یا از بین بردن اقداماتی که اعتبارات را به حوزهها و یا بخشهای خاصی از اقتصاد سوق میدهد و…..)،
– تغییر در نظام مالیاتی (کاستن یا حذف مالیات کالاهای صادراتی، گسترش مبنای مالیاتی و کاستن میزان مالیاتها)،
– مقابله با کسری بودجه از طریق سیاستهای انقباضی مالی (بهویژه کاهش مخارج دولتی)،
– افزایش نرخهای بهره،
-کاهش رسمی ارزش پول ملی.
در حوزه مدیریت شهری قانون خودکفایی کلانشهرها در سال ۱۳۶۸ آغازگر سیاستهای جدید بود. فروش تراکم، تغییر کاربری باغات به کاربری مسکونی و تجاری که با هدف کسب درآمد شهرداریها اجرا میشدند، اجزای اصلی این سیاستها بودند. در پرتو این سیاستها، زمین، آسمان، فضای سبز شهرها و حقوق انسانی و شهروندی شهروندان به کالاهایی تبدیل شدند که با فروش آنها رشد قیمت مسکن و اجارهبها جهش بیسابقهای پیدا کرد. دیگر بخشهایی مانند صنعت جذابیت لازم برای سرمایهگذاری نداشتند و با علامت بازار آزاد، هجوم سرمایه به زمین و مستغلات آغاز شد. بازار آزاد ضمن خارج کردن صنعت از مدار گسترش، جهش بیحساب و کتاب قیمت زمین و مسکن را رقم زد. (در پاسخ که بر نقش بخش مسکن در تحریک صنعت تأکید میکنند باید گفت که بخش مسکن در وهله نخست به دلیل جهتیابی سوداگرانهاش و در وهله بعدی به دلیل اشباع آن و خارج از دسترس شدنش به دلیل رشد بیمنطق قیمتها چنین نقشی را برعهده ندارد و برای سرمایههای سوداگر نیز بخشهای صنعت و کشاورزی جایگزین بخش مسکن نیستند بلکه بازارهای همانند سکه و ارز این جایگزینی را بر عهده دارند. حدود ۱۰درصد اشتغال کشور در بخش مسکن محقق شده و از لحاظ تاثیر رشد مسکن بر رشد سایر بخشهای اقتصادی مطالعات انجام شده بر روی داده و ستانده بخشهای اقتصادی نشان میدهد بخش مسکن در بین ۷۲ بخش اقتصادی، رتبه ۲۸ را از لحاظ آثار تکاثر اقتصادی دارد و برخلاف آنچه گفته میشود رتبه اول را از نظر تاثیر بر رشد اقتصادی ندارد.)
به رغم دعاوی طرفداران اقتصاد بازار، فساد همزاد سیاستهای بازاری است. اگر بازار این علامت را میدهد که یک کالا در آینده افزایش قیمت خواهد داشت، دلیلی وجود ندارد که مالک آزاد آن کالا – که سودورزی سرمایهاش تنها انگیزهای است که بازار به وی الهام میکند- کالای خود را در زمان حاضر به بازار عرضه کند. از همین روست که باوجود بالاتر بودن نرخ رشد تولید مسکن از نرخ رشد خانوار در چند دهه اخیر (و با لحاظ دورههای رکود) و بهویژه در ۱۰ سال اخیر (۳۶ درصد)، سیستم عرضه و تقاضا نتوانسته است حتی به مدد دست نامرئی پشتیبانش، تعادلی در بازار ایجاد کند. بر اساس آمارها در سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۵ تعداد خانههای خالی به طرز چشمگیری افزایش یافته است. بهطوریکه درصد این خانهها از رقم ۴.۲ درصد در سال ۱۳۸۵ (۶۳۳ هزار واحد خالی) به ۸.۳ درصد در سال ۱۳۹۰ (۱.۶ میلیون واحد خالی) و ۱۱.۳ درصد در سال ۱۳۹۵ (۲.۶ میلیون واحد خالی) رسیده است. به گفته معاون مسکن وزارت راه و مسکن و شهرسازی ۲۵ درصد پلاکهای ثبتی در کشور یا خانههالی و یا مخروبه هستند.
بازار همچنین مهارت فراوانی در رسوخ روح بازاری به افراد تحت سلطهاش دارد. با سیطره نیروهای بازار، افراد جامعه هریک به سوداگری تمام عیار تبدیل میشوند که سود اقتصادی یگانه رهنمای زندگی آنهاست. به گواه آمارهای کارشناسی ۷۰ درصد از تقاضای مسکن، تقاضای سرمایهای و سوداگرانه است. این رقم در بازه زمانی ۱۳۸۵- ۱۳۹۵ معادل ۶۶ درصد بوده است. طبق سرشماری مرکز آمار در این بازه زمانی ۷ میلیون واحد مسکونی بدون احتساب خانههای خالی از سکنه به موجودی مسکن اضافه شده است؛ درحالیکه تنها ۲.۴ میلیون خانوار جدید دارای مسکن ملکی شدهاند. باز هم طبق اظهارات کارشناسی میزان خانههای خالی در کشور به حدود ۳ میلیون واحد رسیده و سالیانه حدود ۳۶ هزار واحد به آن اضافه میشود. نگاه سرمایهای غیرمولد به بخش مسکن از جمله دلایل افزایش قیمت مسکن بوده است. بدین معنا که بخشی از جامعه با خرید مسکن و نگهداری آن، هدف کسب سود دارند. این رویه باعث میشود تا تقاضای غیرمصرفی و سوداگرانه بهشدت افزایش پیدا کرده و درنتیجه قیمت مسکن افزایش یابد. پیامد زیانبار این امر تسلط بخشهای غیرمولد و سوداگرانه بر اقتصاد و به محاق رفتن تولید و صنعت است.
افزون بر کنشهای سوداگرانه فردی و شرکتی، بانکها نقش گستردهای در سوداگری مسکن داشتهاند. جدول زیر تعداد شرکتهای زیرمجموعه ۱۷ بانک خصوصی و دولتی (در مجموع ۷۸ شرکت) را نشان میدهد که در بخش ساخت و ساز مسکن فعالیت دارند. منافع همین بانکها و افراد و نهادهای پشت پرده آنها، میتواند یکی از علتهای بنیادی عدم مداخله کارساز در بازار مسکن (به نفع مصرفکنندگان واقعی و طبقات فرودست) باشد. باید این پرسش را فراپیش نهاد که چرا باوجود ارائه راهکارهای گوناگون توسط کارشناسان غیروابسته این حوزه برای مهار نیروهای سلطهگر بازار، این راهکارها با بیتفاوتی نهادهای مسئول روبرو میشود.
هنوز علت دقیق تغییر برخی قوانین و یا معطل ماندن برخی دیگر مشخص نیست: تغییر قوانینی نظیر طرح جامع تهران که حداکثر جمعیت تهران را حدود ۸ میلیون نفر از لحاظ ظرفیت حق انسان به شهر در نظر گرفته بود به ۱/۹میلیون و اضافه شدن ۲۰ درصد به تراکمها در سالهای گذشته؛ حذف مالیات خانههای خالی از اصلاحیه قانون مالیاتهای مستقیم، در سال ۹۳ در جریان رسیدگی به مواد باقی مانده اصلاحیه قانون مالیات ها؛ معلق شدن طرح مالیات از خانههای خالی در سال ۹۴ و عدم اجرای مصوبه مجلس برای راهاندازی سامانه ملی مسکن توسط وزارت راه، مسکن و شهرسازی.
علت بنیادی بحران مسکن در ایران را باید در رهاسازی نیروهای بازار و اجرای سیاستهای تعدیل اقتصادی در ایران پس از جنگ دانست. کسانی که تنها بر نقش تحریمهای چندسال اخیر به عنوان علت بنیادی این بحران انگشت میگذارند فراموش میکنند که ریشههای این بحران به دهههای پیش بازمیگردد و از آن زمان تا کنون بحران مسکن درحال شکلگیری و ژرفایابی بوده است و تحریمها نقش کاتالیزور در ژرفابخشی بیشتر به این بحران داشتهاند. دیگر علتهای بازگو شده درخصوص وقوع بحران مسکن نیز به نوعی ریشه در همین سیاستهای بازاری دارند. در زیر به چندی از این علتهای واسط اشاره میشود:
نبودن یک سیستم تامین اجتماعی کارآ که خانوارها به فعالیتهای سوداگرانه برای تأمین آینده خود سوق میدهد،
کاهش ارزش ریال ( به عنوان یکی از اجزای اصلی سیاستهای تعدیل که البته تحریمها به آن شدت بخشیدهاند و نه آنکه عامل اصلی آن باشند) که منجر به افزایش شدید قیمت داراییهای سرمایهای شده است،
تبدیلشدن بازار سهام به عنصر پیشران قیمت مسکن (معیار قرار گرفتن بازار سهام برای افزایش قیمت توسط مالکان مسکن، علاوه بر بازار دلار و سکه که با فاصله زمانی دیرتری بر بازار مسکن تأثیر میگذاشتند)
افزایش نقش بخش غیرمبادلهای اقتصاد در نتیجه خارجشدن بخش تولید از مدار رقابت بازاری و تشدید این امر در اثر تحریمها
بیرون ماندن نیازمندان از سیاستهای توزیع زمینهای شهری و واگذاری بی حد و حصر این زمینها به غیر نیازمندان در دهه اول انقلاب و پس از آن،
توزیع نابرابر نقدینگی در اثر سیاستهای بازاری و رانتی که محرک فعالیتهای سوداگرانه بوده است،
احتکار مسکن و ظهور سلطانهای گوناگون مسکن،
تلاش برای جایگزینی سود حاصل از درآمدهای از دست رفته نفت با سود حاصل از شهرفروشی توسط سرمایهداران وابسته به قدرت،
عدم رغبت بساز و بفروشهای بزرگ مقیاس و اقتصاددانان و آرشیتکتها و مهندسان سازهای به سرمایه گذاری در بافتهای فرسوده که نرخ و حجم کمتری را به نسبت برجسازی در مناطق اعیاننشین متوجه آنان میکند و در آنجا مجبور به رعایت حداقلی از ضوابط شهرسازیاند. مکتب اقتصاد بازار بهترین یاور گروه پیشگفته و مذهب اقتصادی آنهاست،
نقش معاملات واحدهای ساختمانی توسط سرمایهدار سوداگر و سرمایهداری املاک شهری بر افزایش قیمت زمین و مسکن. زمانهای توقف سرمایه که از سوی این سرمایهداری به ساختمان و مسکن تحمیل میشود عامل افزایش مداوم قیمت زمین و مسکن است،
زد و بندهای میان بنگاههای املاک و میان آنها با سوداگران،
عدم توسعه شهرهای جدید به دلیل مشکلات حمل و نقل،.
سرکوب تقاضای مسکن طبقات فرودست توسط سرمایه سوداگر.
بخش مهمی از این عوامل واسط ریشه در سیاستهای تعدیل اقتصادی دارند. وانهادن تأمین اجتماعی، کاهش ارزش پول ملی، عدم مداخله دولت در بازار مسکن، رهاسازی بازار و برآمدن سوداگران و سفتهباز از جمله این عواملاند.
پیامدها
تبدیلشدن مسکن از یک کالای مصرفی به یک کالای سرمایهای مهمترین پیامد روندهای طی شده در بازار مسکن در ایران بوده است. حاصل این روند بروز معضلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی گوناگون است: ظهور پدیده خانههای خالی (حدود ۳ میلیون در حال حاضر). افزایش روزافزون هزینه مسکن در سبد خانوارهای ایرانی (در مواردی تا ۷۰ درصد )، افزایش تعداد مستاجران شهری در عرض ۲۰ سال از ۲۱ درصد به ۳۷ درصدبین سالهای ۷۵ تا ۹۵، کاهش کیفیت ساخت مسکن، افزایش نسبت نقدینگی مسکن به کل سرمایهگذاری در اقتصاد (بطور متوسط ۳۰ درصد در سالهای پس از انقلاب و بین ۵۰ تا ۶۴ درصد در سالهای رونق بخش مسکن)، و ورود بخش عمدهای از این نقدینگی به بازار مسکن دست دوم و زمین در نتیجه کاهش رشد سرمایهگذاری در صنعت؛ افزای شدید شکاف طبقاتی؛ بروز احساس ناامنی اجتماعی در میان اقشار وسیعی از جامعه ؛ گسترش بدمسکنی و افزایش روزافزون خانههای اشتراکی؛ ماشین خوابی و پشت بام فروشی؛ امکانیابی هرچه بیشتر شورشهای شهری؛ ظهور سلاطین مسکن که طبق گزارشهای مسئولین ( نمایندگان مجلس، وزیرمسکن و غیره) برخی از آنها از ۸۰ تا ۲۵۰۰ مسکن را فقط در شهر تهران در مالکیت خود دارند.
درحالیکه تولید در صنعت و کشاورزی پر ریسک، کمبهره و با نرخ مالیاتی بالاست. سرمایه از بخش مولد صنعتی و کشاورزی، به دلالی و سوداگری در زمین و مسکن میل پیدا میکند و ضمن افزایش تقاضای کاذب زمین و مسکن به افزایش قیمت آنها و اجارهبهایشان انجامیده و به افزایش نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی میانجامد و بر نرخ اشتغال نیز تأثیر منفی خواهد داشت.
چه باید کرد؟
برای مقابله با بحران مسکن در ایران راهکارهای گوناگونی از سوی مسئولان و کارشناسان ارائه شده اند. برخی از این راهکارها یا چنان سستمایه اند که قابل اعتنا نیستند و برخی دیگر چنان از سوگیری طبقاتی برخوردارند که به احتمال با هدف پردهپوشی راهکارهای کارآمد که با منافع سوداگران عرصه مسکن در تضادند، طرح میشوند. راهکارهایی نظیر ساخت خانههای ۲۵ متری و یا تعیین سقف ۲۵ درصدی برای اجارهبها از این دستهاند ( به گفته معاون مسکن وزارت راه، مسکن و شهرسازی پس از اعلام سقف، اجارهها در کرمانشاه ۸۰۰ درصد و در تهران ۱۰۰ درصد رشد داشتهاند) و ناکارآمدی و سستبنیادی آنها چنان هویداست که جایی برای بحث باقی نمیگذارند. تمدید اجباری قراردادهای اجاره نیز اگر به گسترش بیشتر بحران نینجامد در بهترین حالت جز به تعویق انداختن بحران حاصل دیگری ندارد.
ارائه تسهیلات به موجر و پرداخت اقساط این تسهیلات توسط مستأجر نیز در حقیقت نوعی پاککردن صورت مسئله است، البته با سوگیری بیشتر به نفع حل مشکل موجر. در حقیقت روشی است به نفع مالکان سرمایه مسکن و درد چندانی از مستأجر دوا نمیکند جز اینکه علاوه بر تیغ موجر، تیغهای دولتی نیز به پشتیبانی از موجر بر فراز سر او خواهد بود ( این اظهارات وزیر مسکن هنگام تشریح سیاستهای دولت درباره ارائه تسهیلات اجاره مسکن است: نکته مهم اینکه اگر مستاجر به تکالیف و تعهدات قانونی خود در برابر موجر عمل نکند، با حکم دادگاه، حکم تخلیه برایش صادر میشود و طی دوماه باید تخلیه کند). عرضه زمینهای ۹۹ ساله در بیابانهای نیز نه حق انسان به شهر و نه حق انسان به مسکن را پاسخ خواهد گفت و خود در دایره ایجاد رانت مستهلک خواهد شد.
راهکارهای ارائه شده توسط نیز دولت بر خلاف موازین عدالت اجتماعی است. رفع سختگیری در خصوص ارائه تراکم ساخت،؛ واگذاری زمین شهری مرغوب برای ساخت و ساز به کسانی که دارای پروژهها وخانه خالی نیمه تمام و زمین در محدوده شهرها هستند در ازای عرضه واحدها برای فروش؛ بخشی از راهکارهایی بود که وزیر راه، مسکن و شهرسازی برای حل بحران مسکن به آنها استناد کرد. چرا باید رانت زمین به هر علتی به گروهی خاص تعلق بگیرد و دیگر گروههای اجتماعی از آن بیبهره باشند. سیاستهایی که تنها منافع گروههای خاصی از جامعه را در بر دارند تنها به تعمیق بحران مسکن کمک میکند و خاستگاه اجتماعی و سرشت طبقاتی این تصمیمها را نشان میدهد.
میماند طرحهایی همانند مسکن مهر و مشابه آن که همچنان طرفدارن پرشماری دارند. کارشناسان رسمی درخصوص مسکن مهر و مشکلات آن از جمله عوارض بسیار شدید تورمی این طرح (به معنای پرداخت هزینه بسیار بیشتر در عوض ملک به دست آمده) ، کیفیت نازل ساخت، مکانیابیهای غلط، مشکلات دسترسی شهری و حمل و نقل، به هدر دادن منابع، عدم بهرهگیری از کازشناسان مستقل و غیرسیاسی و غیره سخن بسیار گفتهاند. ولی فارغ از تحلیلهای غالب، طرحهایی مانند مسکن مهر را از دو زاویه سیاسی-اجتماعی و اقتصادی دیگر نیز میتوان تحلیل کرد. از دیدگاه سیاسی-اجتماعی، پیامد یکراست اجرای این طرح برآمدن یک گروه اجتماعی است که تملک دارایی مسکن، روح محافظه کاری را در آنها دمیده و آنها را به نیروی اجتماعی در برابر تغییرات اجتماعی بدل میکند. چیزی مشابه طرحهایی همانند اصلاحات ارضی در زمان پهلوی دوم و یا در کشورهای کمتر توسعهیافته دیگر که هدف آنها جلوگیری از بروز جنبشهای اعتراضی و رادیکال بود. ضمن آنکه این امر با بستن نیروی کار به زمین متعلق به وی و وابستهکردن معاش این نیرو به وام و ربح بانکی، سرسپردگی و گوش به فرمانی این نیرو به خریداران آن را افزایش خواهد داد.
از دیدگاه اقتصادی اجرای طرحهای اینچنینی بازهم در جهت منافع خریداران نیروی کار سیر میکند. حذف هزینه مسکن از ارزش نیروی کار به معنای ارزانترشدن این نیرو است. به همان نسبت که هزینه تولید این نیر کاهش مییابد، ارزش آن نیز کاهش پیدا خواهد کرد. اگرچه درآمد اسمی نیروی کار سال به سال افزایش مییابد ولی رشد افزونتر تورم، اسباب کاهش درآمد حقیقی نیروی کار را فراهم میآورد. به این ترتیب ارزش حقیقی نیروی کار نیز کاهش پیدا میکند. تورم همان عصای شعبدهگری است که اقتصاد را به نفع خریداران نیروی کار سامان میدهد.
ازآنجا که طرحهایی نظیر مسکن مهر تحت سلطه سرمایه و نیروهای بازار عمل میکنند قادر به حل مسئله مسکن نیستند. طرحهای اینچنینی دو پیشران اصلی دارند. نخست تسهیلات و نقدینگی هدایت شده توسط دولت و دیگر، مشارکت انبوهسازان. بدون شک انبوهسازان مشارکتکننده جز با هدف کسب سود وارد این عرصه نمیشوند. ولی باوجود سودآور بودن و تمایل انبوهسازان به مشارکت جهت کسب سود و منفعتیابی از کمکهای دولتی، این طرحها ناکارآمدند. زیرا با قرارگرفتن تحت پروسه خرید و فروش و عرضه و تقاضای بازار خود به جزئی از بازار مسکن تبدیل شده و به محض صورتپذیری این امر خود به بخشی از مسئله تبدیل میشوند.
در چنین شرایطی هر اقدامی برای بالا بردن توان خرید باعث تحریک بازار و افزایش تورم و بیاثر شدن پول تزریق شده میشود. سرمایه که درصدد سودبری از هر عرصه سودآوری است، تمایلی به برچیدن تنگنای مسکن ندارد و هیچ دست نامرئی نیز قادر به کنترل و ساماندهی نیروهای بازار و تعادلبخشی به سیستم عرضه و تقاضای برآمده از آن نیست. وگرنه طرحهای اینچنینی دستکم از نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی سابقه دارند و هنوز نتوانستهاند جامعه بشری را از شر مشکل مسکن آزاد کنند. ادعاهای حامیان همنشینی آزادی بشری و نیروهای بازار هم کمکی به رهایی از اسارت این مشکل نکرده است.
صاحبان املاک تولید شده توسط اینگونه طرحها نیز به لحاظ اقتصادی و اجتماعی دستآوردی نداشتهاند. تورم حاصل از نقدینگی هدایت شده به این عرصه دستآورد اقتصادی آنها را بر باد داده است. بهواسطه تورم روزافزون آنها بیش از آنچه بهدست آوردهاند در حال پرداختند. با این تفاوت که ممکن است از روند تورم قیمت مسکن دچار حظ اقتصادی شوند و این حظ اقتصادی بهنوعی آنها را خواستار تداوم این روند میکند. به سخن دیگر آنها به واسطه احساس بهرهمندی اقتصادی که از روند تورم مسکن دارند، خواستار تداوم همان شرایط اقتصادی میشوند که بنیان مستمندی آنهاست. درحالی که بسیارند کسانی که حتی قدرت تملک این خانه ها را نیز ندارند و شرایط اقتصادی پیش گفته برای آنها خفقان آور است. باید به این نکته توجه داشت که تورم ناشی از اجرای مسکن مهر تنها ویژه آن گروه محدودی که به واسطه این طرح صاحبخانه شدند نبود و بر تمامی اقشار اجتماعی و بهویژه اقشار فرودست و کسانی که از تورم ارتزاق نمیکنند، بار شد.
از آنجا که زمین یگانه منبع محدودی است که تولید نمیشود و از طریق فرایندهایی چون تجارت جهانی و واردات و صادرات نمیتوان نیز بر محدودیت آن غلبه کرد، لذا از سرشتی رانتگونه برخوردار است. این رانت به کسانی که به هر علتی مالک زمین میشوند (خرید، واگذاری، غصب، حیله و غیره) تعلق میگیرد، در حالیکه دیگران از حق مالکیت محروم میشوند. از این رو ملیکردن تمامی زمینهای موجود به عنوان راهکاری برای محو رانت همواره مورد توجه نیروهای اجتماعی بوده است. با اینهمه، برخی کارشناسان طرح این مسئله را موجب آشفتگی و حتی به ضرر طبقات محروم میدانند، از این رو در اینجا ضمن تأکید بر اینکه راهکارهایی همانند ملیکردن زمین میتواند بنا به شرایط مساعد به عنوان یک راهکار بنیادی مطرح شود، بر راهکارهای در دسترس و قابل انطباق بر شرایط کنونی انگشت گذاشته میشود.
بنا به شرایط کنونی کارسازترین راهکار برای مقابله با سوداگری مسکن، بکارگیری مالیات موثر در حوزه مسکن و املاک است. برپایه مطالعات موسسه توسعه و تحقیقات اقتصادی دانشگاه تهران این مالیاتها میتواند ۵ عرصه مالیات بر عایدی سرمایه ای املاک، مالیات بر نقل و انتقال املاک، مالیات سالانه املاک، مالیات بر درآمد اجاره املاک و مالیات بر درآمد حاصل از ساخت و فروش مسکن را در برگیرند. به این موارد باید مالیات بر خانههای خالی، مالیات خرید املاک گرانقیمت، مالیات بر سودهای بزرگ حاصل از معامله ملک را نیز اضافه کرد.
مالیات بر عایدی سرمایه حاصل از تملک مسکن، یکی از اجزای مالیات بر عایدی سرمایه است که اغلب کشورهای پیشرفته، از جمله اعضای سازمان همکاری و توسعه اقتصادی آن را اجرا میکنند و نزدیک به یک سده از قدمت آن میگذرد. پایه این مالیات، خالص ارزش اسمی فروش به معنای ارزش فروش پس از کسر هزینههای خرید و بهسازی است. مطالعات موسسه توسعه و تحقیقات اقتصادی دانشگاه تهران نشان میدهد که در کشورهای مورد بررسی معافیتها و تخفیفهایی در این بخش از مالیات وجود دارد؛ برای نمونه این نوع مالیات مشمول خانه محل سکونت شهروندان نمیشود. عوامل چندگانهای چون مدت زمان تملک مسکن، هدف از تملک، تعداد املاک تحت مالکیت، هدف از فروش ملک، هدف از خرید ملک و جز آنها در تعیین نرخ مالیات بر رشد قیمت مسکن نقشآفرینند. (نباید ناگفته گذاشت که برخی کارشناسان مالیات بر حجم سرمایه را بر مالیات بر عایدی سرمایه مرجح میدانند. چراکه به باور ایشان مالیات بر عایدی بر سرمایه نمیتواند مانع دلالی و سوداگری شود و قوانین ایجاد شده در اینخصوص را میتوان با معاملات صوری و با روشهایی چون تهاتر مسکن با خودرو و سایر اقلام سرمایه دور زد).
هدف دولتها از وضع اینگونه مالیاتها درآمدزایی و تأمین هزینههای دولتی نیست؛ بلکه کنترل نوسانهای قیمت مسکن، کنترل و اثر عوامل سودجویانه بر قیمت مسکن، کنترل بحرانهای تورمی ناشی از هجوم سرمایهها و جلوگیری از رشد شکاف درآمدی و نابرابری های طبقاتی، مورد نظرند. کشورهایی مانند آمریکا، انگلستان، کانادا، ژاپن، فرانسه، آلمان، اسپانیا، پرتغال، مالزی، برزیل، چین، روسیه، ترکیه و غیره از جمله کشورهایی هستند که از انواع گوناگونی از این مالیاتها بهره میگیرند. برای نمونه و بر پایه برخی گزارشهای اخیر، میزان مالیات بر عایدی سرمایه در کانادا معادل ۵۰ درصد است یا در فرانسه نرخ مالیات بر عایدی سرمایه از سود فروش ملک ۳۶٫۲ درصد است که شامل مالیات بر عایدی سرمایه با نرخ ۱۹ درصد به اضافه ۱۷٫۲ درصد هزینههای اجتماعی است.
در وضع مالیات بر عایدی سرمایه مسکن و املاک باید باید شاخصسازی تورم و حذف اثر آن بر عایدی سرمایه مورد توجه قرار گیرد. برای این منظور میتوان با استفاده از تجربه سایر دولتها فرمهایی را تهیه کرد که درآن تورم واقعی کشور در سالهای مختلف برآورد شده ( تورم حاصل از چندسال پیاپی از طریق روشهای مرابحه مرکب) و مالک یک دارایی که فروش آن مشمول مالیات بر عایدی سرمایه است، در هنگام فروش از طریق جدولهای موجود در این فرمها قیمت معاف از مالیات دارایی خود را محاسبه کند. در نتیجه افزایش قیمت حاصل از تورم، معاف از مالیات به شمار آمده و میزان فراتر از آن مشمول مالیات میشود. البته در این خصوص باید وضع مالیات بر رشد قیمت مسکن در زمان فروش مدنظر قرار گیرد تا صاحبان املاک نتوانند مالیات وضع شده را از طریق افزایش قیمت خنثی کنند. همچنیین مالیات بر سودهای بزرگ را نیز باید در نظر داشت. برای نمونه در فرانسه، سود بین ۵۰ هزار تا ۱۰۰ هزار یورو باید ۲ درصد و سودهای بالای ۲۵۰ هزار یورو، ۶ درصد بیشتر از نرخ پایه (۳۶٫۲ درصد) مالیات پرداخت کنند.
برقراری نرخهای کارآی مالیاتی بر سود حاصل از معاملات مسکن ضربه موثری بر سوداگری مسکن است و تجربه موفقی است که بسیاری از کشورها از جمله کشورهای پیشرفته غربی که خود مبتکر و نشردهنده تئوریهای اقتصاد بازارند، آن را دهههاست از سر گذرانده و همچنان در حال اجرای آنند. اگرچه شاگردان ممتاز وطنی آنها چنان فریفته این تئوریها شدهاند که حتی حاضر به لمس واقعیتها نیستند. تأکید بر نرخهای کارآ به این علت است که نرخهای مالیاتی اگر موثر نباشند کارآیی لازم را نداشته و به قوانینی خنثی تبدیل میشوند. تنها زمانی که نرخ مالیات بر خانه خالی بهدرستی و مؤثر تعیین شود، انگیزه عرضه را برای فروش یا اجاره فراهم میسازد و بدین ترتیب قیمت مسکن و اجارهبها کاهش مییابد.
مالیات بر نقل و انتقال املاک» تقریبا در تمام کشورهای توسعه یافته اخذ میشود و در ایران نیز با نرخ ۵ درصد ارزش معاملاتی اعمال میشود. نرخ مالیات بر نقل و انتقال املاک در کشورهای مختلف متغیر بوده اما این رقم در کشورهای توسعه یافته عمدتا بین ۵/ ۰ تا ۱۵ درصد است.
برقراری مالیاتهای سنگین بر خانههای خالی به تحریک بخش عرضه مسکن منجر خواهد شد و نقش موثری در شکست قیمتها خواهد داشت. مالیات خرید املاک گرانقیمت و مالیات سالانه املاک (مالیات بر ارزش املاک) نیز از جمله ابزارهایی هستند که میتوانند با هدف کاهش شکاف طبقاتی و تضعیف تمایلات سوداگرانه بکار گرفته شوند. مالیات تصاعدی (بنا به ارزش ملک) از جمله سیاستهای مالیاتی است که در کشورهایی همانند انگلستان، استرالیا و ایرلند مورد استفاده قرار میگیرد. مالیات سالانه املاک در بسیاری از کشورها «ارزش بازاری املاک» و در برخی از کشورها «درآمد اجاره ای املاک» در نظرگرفته شده است، در این زمینه باید بر ضرورت دو نرخی بودن مالیات سالانه بر املاک تاکید کرد، زیرا باید بین «زمین» که یک دارایی تولید شده نیست با «ساختمان» که ارزش افزوده ایجاد میکند دو نرخ متفاوت مالیاتی پیشبینی شود. مالیات بر ارزش املاک راهکاری معتدل برای مقابله با محدودبودن منبع زمین و عدم امکان تولید زمین است. این ابزارها میتوانند جایگزینی عادلانهتر برای درآمد شهرداریها در عوض تراکمفروشی باشند که در قالب آن حقوق شهروندی و انسانی افراد جامعه به فروش میرسد.
«مالیات بر درآمد اجاره املاک» اثر معکوس بر سطح قیمت مسکن خواهد داشت. از آنجاکه مالیات بر درآمد اجاره املاک حاصل از نگهداری دارایی است، نه حاصل از کار و فعالیت اقتصادی، بنابراین پایه این مالیات باید با سایر مالیات ها متفاوت باشد. چنانکه مطالعات دانشگاه تهران نشان میدهد، معافیتهای موضوع این مالیات باید بر حسب میزان درآمد اجارهای املاک مشخص شود نه متراژ واحدهای مسکونی. در این صورت از تحدید بازار مسکن استیجاری برای اقشار متوسط جامعه جلوگیری خواهد شد.
مالیات بر درآمد حاصل از ساخت و فروش مسکن، دیگرسرفصل مالیاتی است که میتواند برای مقابله با بحران مسکن بکار گرفته شود. این مالیات باید بر مبنای نرخهای موثر بر درآمد حاصل از عرصه ساختمان و درآمد حاصل از اعیان ساختمان مورد توجه قرار گیرد.
آن گونه که مطالعات دانشگاه تهران نشان میدهد، انواع مالیات در بخش مسکن در کشورهای گوناگون اثبات کرده که هیچ یک از پنج مدل مالیاتی مورد بررسی این دانشگاه تاثیری بر تورم بخش مسکن ندارد. همچنین مالیات بر نقل و انتقال املاک و مالیات سالانه بر املاک تاثیری بر تغییر تقاضای مسکن اجارهای ندارد و توازن بازار را تحت تاثیر قرار نمیدهد.
برقراری سیاستهای مالیاتی در بازارهای موازی بازار مسکن شرط لازم کارسازی این سیاستها در بخش مسکن است. مالیات بر عایدی سرمایه در بخش مسکن باید بازارهای موازی بازار مسکن را مانند بازار سکه، ارز، سهام و خودرو را نیز دربرگیرد تا بتواند نقش کارسازی داشته باشد. همچنین ایجاد تمایز بین انگیزه های سوداگری و مصرف در تعیین نرخ و پایه مالیاتی باید درنظر گرفته شود. البته با توجه به تورم فزاینده در اقتصاد ایران روشهایی نظیر مالیات پلکانی معکوس در ارتباط با زمان میتواند نتیجه عکس داده و هدف دلخواه را برآورده نسازد.
در کنار این راهکارها، طرحهایی که بتوانند الگوی مبتنی بر ارزش مبادلهای را به الگوی مبتنی بر ارزش مصرفی تبدیل کنند؛ مالکیت شخصى زمین را به مالکیت جمعى تبدیل کنند؛ امکان ساخت واحدهاى مسکونى در فضاهایى که از خدمات رفاهى، ایمنى، تجارى و عمومى (شامل آموزش و بهداشت) برخوردار باشند را بدهند؛ ساخت را در حیطههاى تعاونى و غیرسودجویانه هدایت کنند؛ بازتوزیع درآمد و ثروت را از برجسازیهای گرانقیمت به خانهسازیهای معمولی هدایت نمایند؛ سیاست کنترل وامها را به نفع نیازمندان (و نه صاحبان ثروت اقتصادی و سیاسی، چنانکه هست) تغیر دهند و نوسازی بافتهای فرسوده را در قالب تعاونی و غیرسوداگرانه پیگیری کنند، قابل دفاع هستند.
استفاده از تکنولوژیهای نوین یا همان صنعتیسازی نیز به نوبه خود راهگشاست. با بکارگیری این تکنولوژیها سرعت انجام کار و بهرهوری افزایش یافته، اتلاف انرژی کمتر بوده و مسکن مقاومتر و با کیفیتتری تولید میشود. ارزانکردن بهای مسکن از طریق تامین زمین ارزان نیز سیاستی بسیار محوری و مناسب است. بخش مهمی از هزینه مسکن به هزینه زمین بازمیگردد (در استان تهران سهم زمین در هزینه تولید مسکن تا حد ۵۰ تا ۵۷ درصد است) که یکی از منابع ثروت و قدرت سرمایهداری املاک شهری است. تحول ساختاری در سیاستگذاری، برنامهریزی و توزیع عادلانه منابع برای توقف یا کاهش سودبری سرمایهداری بزرگ املاک شهری گامی راهبردی برای حل بحران مسکن و از میان برداشتن منافع سوداگران وابسته رانتجو به نفع اقشار متوسط و فرودست.
نتیجهگیری
ریشه بحران مسکن در ایران را باید در همتنیدگی سرشت رانتیر اقتصاد ایران با اجرای سیاستهای تعدیل اقتصادی و رهاسازی بخشهای اقتصادی از جمله بخش مسکن به دست نیروهای بازار جستجو کرد. دولت موسوم به سازندگی آغازگر سیاستهای تعدیل اقتصادی بود و دولتهای بعدی نیز هر یک به نوعی تداومدهنده این سیاستها بودند. تحریمهای اقتصادی تشدید شده در سالهای اخیر نقش کاتالیزور در ژرفابخشی به این بحران داشتهاند و علت بنیادی آن نیستند. طرفه اینکه با رفع تحریمها مشکل مسکن و بحرانهای ادواری آن در اقتصاد ایران تا زمانی که نیروهای بیمهار بازار و سوداگری برآمده از آن برآن سیطره دارند، حل نخواهد شد.
بسیاری از راهکارهای گوناگونی که از سوی مسئولان و کارشناسان ارائه شدهاند، بسیار سستمایه و موقتی هستند و یا از سوگیری طبقاتی برخوردارند و ازآنجاکه در جهت منافع مالکان مسکن و سوداگران این عرصه طراحی شدهاند، بر خلاف موازین عدالت اجتماعیاند و نه تنها به تخفیف بحران مسکن نمیانجامند و شکاف طبقاتی و نابرابریها را نیز افزایش خواهند داد. طرحهایی مانند مسکن مهر نیز که هنوز طرفداران پرشماری دارند، از آنرو که مشکلات فراوانی بر آنها مترتب است و در چارچوب سلطه بازار عمل میکنند چارهساز نبوده و خود به نوعی به ایجاد نابرابریهای تازه میانجامند.
برای مواجهه با بحران مسکن درایران در شرایط کنونی، راهکارهای رادیکالی چون ملیکردن زمینها بسیار پر مناقشهاند. ولی ابزارهای مالیاتی اگر به درستی طراحی شده و اجرا شوند و بر نرخ موثری بنا شوند میتوانند در کاهش این بحران نقش بهسزایی ایفا کنند. این مالیاتها میتواند عرصههای مالیاتی چون مالیات بر عایدی سرمایه ای املاک، مالیات بر نقل و انتقال املاک، مالیات سالانه املاک، مالیات بر درآمد اجاره املاک و مالیات بر درآمد حاصل از ساخت و فروش مسکن، مالیات خرید املاک گرانقیمت، مالیات بر سودهای نامتعارف از معامله املاک و بهویژه مالیات بر خانههای خالی را در برگیرند.
نکته راهبردی در امکان کامیابی این سیاستهای مالیاتی، برقراری سیاستهای مالیاتی در بازارهای موازی بخش مسکن است. مالیات بر عایدی سرمایه در بخش مسکن باید بازارهای موازی بازار مسکن را مانند بازار سکه، ارز، سهام و خودرو را نیز دربرگیرد تا بتواند نقش کارسازی داشته باشد. ایجاد بانک اطلاعات بخش زمین و مسکن لازمه اجرایی سیاستهای مالیاتی پیشگفته است. شفافیت و کاهش فساد، افزایش امکان برنامهریزی، افزایش و سامانیابی درآمدهای مالیاتی از مزیتهای این امر است.
در کنار این سیاستهای مالیاتی، هرگونه سیاستی که الگوی مبتنی بر ارزش مبادلهای مسکن را به الگوی مبتنی بر ارزش مصرفی تغییر جهت دهد کارگشاست و انجام آن ضروری است. طرحهایی که بتوانند مالکیت شخصى زمین را به مالکیت جمعى تبدیل کنند؛ ا ساخت را در حیطههاى تعاونى و غیرسودجویانه هدایت کنند؛ بازتوزیع درآمد و ثروت را از برجسازیهای گران قیمت به خانه سازیهای معمولی هدایت نمایند؛ سیاست کنترل وامها را به نفع نیازمندان (و نه صاحبان ثروت اقتصادی و سیاسی، چنانکه هست) تغیر دهند و نوسازی بافتهای فرسوده را در قالب تعاونی و غیرسوداگرانه پیگیری کنند، قابل دفاع هستند.
با توجه به اینکه هزینه زمین بخش بنیادی هزینه مسکن را تشکیل میدهد، ارزانکردن بهای مسکن از طریق تامین زمین ارزان نیز سیاستی بسیار محوری و مناسب است. تحول ساختاری در سیاستگذاری، برنامهریزی و توزیع عادلانه منابع برای توقف یا کاهش سودبری سرمایهداری بزرگ املاک شهری گامی راهبردی برای حل بحران مسکن و از میان برداشتن منافع سوداگران به نفع اقشار متوسط و فرودست است.
علیرضا رحیمی / عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2020/08/1a9d7352-77bd-44f8-beaa-5bdac7f7a261.jpeg6001250یاسر نورعلی وندhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngیاسر نورعلی وند2020-08-05 12:06:272020-08-05 15:57:27درباره بحران مسکن در ایران
بیشتر کشورهای غرب آسیا در شرایط عادی وضعیت شکنندهای از نظر اقتصادی، سیاسی و امنیتی دارند و در تازهترین گزارش «شاخص دولتهای شکننده[۱]» بین وضعیت هشدار[۲] تا خطر[۳] قرار دارند. از نظر اقتصادی، کشورهای این منطقه وابسته به دو منبع درآمدی فروش نفت و گردشگری هستند. با کاهش کمسابقه قیمت نفت و رکود شدید گردشگری، که هر دو ناشی از همهگیری ویروس کرونا بوده است و البته هزینههای دیگری که کرونا بر اقتصادها تحمیل میکند (مانند هزینههای بهداشتی، افزایش بیکاری، تشدید فقر و…)، در سال ۱۳۹۹ برخی از کشورهای غرب آسیا از جمله کشورهای حوزه محور مقاومت با مشکلات و دشواریهای اقتصادی بسیار جدیتر و کمسابقهای مواجه خواهند شد. محور مقاومت در شرایط عادی و بدون همهگیری ویروس کرونا نیز در سال پیش رو شرایط اقتصادی با شرایط دشواری مواجه میشد، اما کرونا روند فشارها و سختیها را تسریع و تشدید کرده است.
تأثیر کاهش شدید قیمت نفت بر اقتصادهای ایران و عراق
در اثر همهگیری ویروس کرونا و البته تلاش دیرهنگام کشورهای نفتی برای کاهش میزان تولید نفت خود، از ابتدای سال جاری میلادی تاکنون قیمت نفت حدود ۷۰ درصد کاهش پیدا کرده است و برای اولین بار از اوایل دهۀ ۲۰۰۰ به این سو، به زیر ۲۰ دلار رسیده است. حتی در بعضی جاها قیمت نفت به کمتر از ۱۰ دلار و قیمتهای منفی نیز رسیده است. همه کشورهایی که بخش زیادی از درآمدهایشان از طریق فروش نفت تأمین میشود، از این اتفاق زیان میبینند. با این حال، برخی از این کشورها بیشتر با مشکل مواجه خواهند شد.
ایران تحت تأثیر تحریمهای شدیدی از جانب دولت آمریکا قرار دارد و برخلاف برخی اظهارنظرها، کاملاً نیازمند درآمدهای نفتی است. در واقع، هرچند در دوسال اخیر تحت تأثیر تلاشهای دولت آمریکا برای به صفررساندن فروش نفت ایران، کاهش اساسی در میزان فروش نفت کشورمان رخ داده است، اما هنوز هم منابع حاصل از فروش نفت در اقتصاد و بودجه دولت اهمیت بسیار زیادی دارد. بر اساس برآورد کارشناسان اقتصادی، با توجه به سهم نفت در بودجه ۱۳۹۹ دولت ایران باید بتواند روزانه حداقل یک میلیون بشکه نفت با قیمت هر بشکه ۵۰ دلار به فروش برساند تا بتواند کالاهای اساسی مورد نیاز مردم را تأمین کند. این در حالی است که در خوشبینانهترین برآوردها نیز قیمت این منبع در سال جاری از ۴۰ دلار فراتر نخواهد بود. در چنین شرایطی، بعید است جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۹ بتواند روزانه حداقل یک میلیون بشکه نفت با قیمت ۵۰ دلار بفروشد یا بیش از یک میلیون بشکه با قیمتهای کمتری بفروشد تا سهم فروش نفت در بودجه محقق شود.
این در حالی است که به دلیل شیوع کرونا در کشور، وضعیت پیچیدهتر نیز شده است و بخش مهمی از منابع درآمدی پیشبینیشده در بودجه ۱۳۹۹ بهویژه در بخش مالیات ممکن است محقق نشوند. ضمن اینکه دولت ناچار است به کسبوکارهای آسیبپذیر نیز کمک کند و البته هزینههای بهداشتی قابل توجهی را نیز تقبل نماید. بهنظر میرسد تحت فشار آمریکا، جمهوری اسلامی ایران امکان استفاده از تسهیلات نهادهای مالی بینالمللی مانند صندوق بینالمللی پول برای جبران بخشی از کمبودها را نیز نخواهد داشت.
در عراق، با وجود اینکه دولت این کشور مانند ایران تحت فشار تحریم نیست، اما با چالشهای اساسی مواجه است. اقتصاد عراق کاملاً وابسته به فروش نفت است (بیش از ۹۰ درصد درآمدهای این کشور از محل فروش نفت تأمین میشود) و با کاهش شدیدی که در قیمت نفت رخ داده است، معضلات این کشور چند برابر خواهد شد. بودجه عراق بر مبنای قیمت حدود ۵۶ دلاری برای نفت بسته شده است. دولت عراق ۳ میلیون کارمند دارد که برای پرداخت ماهانه حقوق آنها نیاز به ۵ میلیارد دلار دارد. این در حالی است که با کاهش قیمت نفت به زیر ۲۰ دلار، بین ۲ تا ۳ میلیارد دلار از این ۵ میلیارد دلار قابل حصول نخواهد بود. همچنین، حدود ۱٫۵ میلیون نفر از نیروی کار عراق نیز در قالب قراردادهای پیمانکاری برای دولت این کشور کار میکنند و درآمدشان از سوی دولت تأمین میشود (در مجموع، حدود ۳۰ درصد نیروی کار عراق از دولت حقوق میگیرند). در ضمن، عراق از جمله کشورهای نفتی منطقه است که فاقد ذخایر ارزی و مالی قابل توجه برای جبران کاهش منابع درآمدی خود است.
پیامدهای رکود گردشگری برای اقتصادهای لبنان، ایران و عراق
تنها کاهش قیمت نفت نیست که اقتصادهای منطقه را تحت تأثیر قرار میدهد. کرونا باعث بستهشدن مرزها و مناطق گردشگری و توقف یا حداقل کاهش خدمات به گردشگران در کشورهای مختلف شده است. گردشگری در این غرب آسیا تحت تأثیر ظهور و اقدامات گروههای تکفیری بهویژه داعش در سالهای گذشته دچار رکود شده بود، اما در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ به شرایط رونق برگشته بود و تا قبل از شیوع کرونا، انتظار بهبود و رونق بیشتر این صنعت و درآمدهای آن برای کشورهای منطقه در سالهای پیش رو وجود داشت. اما حالا تحت تأثیر همهگیری کرونا، گردشگری در سراسر جهان دچار رکود اساسی شده است.
رکود گردشگری بر اقتصاد لبنان اثرات منفی جدی در پی دارد. در نیمه اول سال ۲۰۱۹ ارزش واردات لبنان ۱۰٫۱۴ میلیارد دلار و ارزش صادرات آن ۱٫۷۳ میلیارد دلار بوده؛ یعنی کسری تجاری این کشور برابر با ۸٫۴۱ میلیارد دلار بوده است. گردشگری یکی از منابع اصلی اقتصاد لبنان است. بر اساس پیشبینی آودیس گیدانیان، وزیر گردشگری لبنان در نیمههای سال ۲۰۱۹، درآمدهای حاصل از گردشگری برای لبنان در سال ۲۰۱۹ با رشدی حدود ۴۶ درصدی نسبت به سال ۲۰۱۸، به بیش از ۷ میلیارد دلار خواهد رسید. همانطور که مشاهده میشود، درآمدهای مستقیم و غیرمستقیم ناشی از گردشگری چند برابر کل صادرات کالا و خدمات لبنان در سال ۲۰۱۹ است.
لبنان علاوه بر رکود گردشگری، مشکلات جدی دیگری هم دارد. این کشور بیش از ۳۰ میلیارد دلار قروض خارجی دارد که سررسید ۱٫۲ میلیارد دلار آن فرارسیده است. حسان دیاب، نخستوزیر لبنان، اعلام کرده است که ذخایر ارزی لبنان به سطح بحرانی و خطرناکی رسیده است و کشورش نمیتواند قروض خود را پرداخت کند. ارزش حوالههایی که از خارج لبنان بهویژه توسط کارگران لبنانی در کشورهای دیگر در سال ۲۰۱۹ به اقتصاد لبنان تزریق شده، ۷٫۳ میلیارد دلار معادل ۱۲٫۵ درصد کل اقتصاد این کشور بوده است. پیشبینیها بر آن است که در اثر همهگیری کرونا، این منبع درآمدی نیز بهشدت در سال جاری کاهش پیدا خواهد کرد. این در حالی است که لبنان میزبان ۱٫۵ میلیون آواره سوری نیز است که این آوارگان هزینههای زیادی بر اقتصاد این کشور تحمیل کردهاند.
تلاش آمریکا برای اعمال فشار بر حزبالله که در سال ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ تشدید شد، نیز مسئلۀ قابل توجهی برای اقتصاد لبنان است. فشار بر اقتصاد لبنان، تنها لبنانیها را تحت تأثیر قرار نمیدهد، بلکه پیامدهای جدی برای حکومت سوریه نیز در پی خواهد داشت. اقتصاد سوریه از سه طریق به لبنان وابستگی زیادی دارد: ۱٫ لبنان بازاری برای کالاهای سوری است؛ ۲٫ پولی که کارگران سوری مقیم لبنان به سوریه میفرستند؛ و ۳٫ لبنان مرکزی مالی برای سرمایه و واردات سوریهاست. به دلیل همین وابستگی است که در سال ۲۰۱۹ و در پی وقوع اعتراضات و شورشها در لبنان، ارزش پول سوریه نصف شد (از ۵۰۰ پوند سوریه در برابر یک دلار آمریکا به حدود ۱۰۰۰ پوند در برابر یک دلار). نمودار زیر که توسط «اکونومیست» تهیه شده است، ارتباط تنگاتنگ میان سقوط لیره لبنان با پوند سوریه در ماههای اوت، اکتبر و دسامبر را نشان میدهد.
در شرایط تحریمهای شدید آمریکا و کاهش شدید ارزش پولی ملی ایران، گردشگری در ایران تقویت شده بود و میتوانست بخشی از تنگناهای اقتصادی ناشی از تحریمها را کاهش دهد؛ که با همهگیری کرونا، این بخش نیز بهشدت آسیب دیده است. حتی گردشگری داخلی که میتوانست منجر به توزیع بیشتر درآمدها در سطح کشور شود، دچار رکود بیسابقهای شده است. پیشبینیها بر این است که تنها به دلیل کاهش گردشگری مذهبی در اثر کرونا، تولید ناخالص داخلی عراق حداقل ۵ درصد کاهش خواهد یافت.
نتیجهگیری
محور مقاومت در سال ۱۳۹۸ سال سختی را پشت سر گذاشت. با این حال، در سال ۱۳۹۹ با شرایط بسیار پیچیدهتر و دشوارتری روبروست. جمهوری اسلامی ایران بهعنوان «دولت مقاومت» (به تعبیر مقام معظم رهبری) و پشتیبان بازیگران و گروههای مقاومت، تحت فشارهای شدید تحریمی آمریکا و پیامدهای همهگیری ویروس کرونا، سال بسیار سختی پیش رو دارد. پس از خروج دولت ترامپ از برجام و بازگرداندن تحریمها و اعمال تحریمهای جدید، اقتصاد ایران در دو سال اخیر در مجموع حدود ۱۴ درصد رشد منفی را تجربه کرده و بر اساس ارزیابی صندوق بینالمللی پول، در سال پیش رور نیز با رشدی منفی ۶ درصدی مواجه خواهد بود (در حالی که قبل از کرونا، پیشبینی این نهاد این بود که رشد اقتصادی ایران در سال ۲۰۲۰ به صفر درصد میرسد).
اقتصاد عراق به فروش نفت وابسته است و اگر برای مدت شش ماه قیمت نفت در سطوح پایین بماند، وضعیت این کشور بسیار وخیم خواهد شد. لبنان اوضاع شکنندهتری نسبت به عراق دارد. در واقع، لبنان در شرایط عادی نیز امسال با وضعیت دشوار و حتی شاید ورشکستگی اقتصادی روبرو میشد و حالا با تحولات ناشی از کرونا، برخی معتقدند لبنان به وضعیتی دچار میشود که اوضاع ونزوئلا در برابر شرایط این کشور، عادی به نظر برسد. اگر اقتصاد لبنان دچار فروپاشی شود، دولت سوریه نیز در وضعیت بسیار وخیمتری گرفتار خواهد شد؛ همچنان که اگر اقتصاد عراق آسیب اساسی ببیند، اقتصاد ایران نیز با شرایط دشواری مواجه خواهد شد، چون عراق یکی از مقصدهای اصلی صادرات ایران در شرایط دشوار تحریمهاست و البته گردشگران عراقی نیز در سالهای اخیر در جایگاه اول ورود گردشگران خارجی به ایران بودهاند و نقش مهمی در رونق گردشگری ایران داشتهاند.
مهدی شاپوری / عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی
پانوشتها؛
۱٫ Fragile State Index 2019
۲٫ Warning
۳٫ Alert
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2020/05/1962966.jpg6001250یاسر نورعلی وندhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngیاسر نورعلی وند2020-05-02 14:45:562020-05-03 14:28:44کرونا و سال دشوار اقتصادی محور مقاومت
از اواخر دسامبر سال ۲۰۱۹ که مقامهای سیاسی چین برای اولین بار از شیوع ویروس ناشناختهای به نام کرونا ویروس جدید یا کووید-۱۹ خبر دادند شاید کمتر کسی پیشبینی میکرد این ویروس بتواند بهسرعت مرزهای چین را درنوردد و سایر کشورهای دنیا را درگیر کند؛ به دنبال شیوع گسترده این بیماری، بسیاری از مرزهای کشورها بسته شد، پروازهای هوایی یکی پس از دیگری متوقف شد، بخش اعظم فعالیتهای اقتصادی از حرکت ایستاد، شغلهای زیادی از دست رفت، بازارهای مالی سقوط کرد و بسیاری از دولتها در مقام واکنش مجبور به تزریق پول به اقتصادشان شدند تا بلکه بتوانند راهی برای مهار این بیماری همهگیر پیدا کنند.
بسیاری از آثار این بیماری بر اقتصاد کشورهای دنیا در حال حاضر مشهود است، بااینحال به نظر میرسد پیامدهای این بیماری همهگیر، بسیار جدیتر و عمیقتر باشد. بهگونهای که اثرات آن بر اقتصاد جهان ممکن است سالها ماندگار باشد. اینکه کرونا چه اثرات و پیامدهایی برای آینده اقتصاد بینالملل خواهد داشت، مسئلهای است که در این مقاله تلاش میشود به آن پاسخ داده شود.
کرونا؛ ابعاد و ماهیت آن
کرونا ویروس ۲۰۱۹ یا کووید-۱۹ در اواخر دسامبر ۲۰۱۹ در شهر ووهان چین شناخته شد، بهسرعت به یک بیماری همهگیر تبدیل شد بهگونهای که تاکنون (زمان نگارش) بیش از ۲۱۰ کشور دنیا را درگیر ساخته است. سرعت جهش این بیماری بهگونهای بوده که سازمان بهداشت جهانی در ماه مارس رسماً آن را پاندمی (بیماری همهگیر جهانی) نامید. با توجه به جایگاه چین در اقتصاد دنیا طبیعی بود که از همان ابتدا آثار این بیماری بر اقتصاد جهان هویدا شود. ترس و ناامنی ناشی از جهش ویروس باعث شد بازارهای بزرگ سهام دنیا به فاصله کمتر از یک هفته (۲۴ تا ۲۸ فوریه) به میزان ۶ تریلیون دلار سقوط ارزش سهام را تجربه کنند.
علاوه بر بازار بورس کالاهایی مثل نفت خام، سنگآهن و مس متأثر از کرونا شدند. بازار انرژی نفت نیز شاهد سقوط بیسابقهای بوده است بهگونهای که از اول سال جاری میلادی ارزش این کالای استراتژیک در بازارهای جهانی حدود شصت درصد افت کرده است؛ در اواخر ماه مارس هر بشکه نفت برنت به زیر ۲۲ دلار رسید که پایینترین قیمت نفت در ۱۸ سال اخیر بود؛ کاهش رشد اقتصادی، توقف فعالیتهای تولیدی، اختلال در سیستم حملونقل بینالمللی، بسته شدن مرزها و… دیگر پیامدهای منفی این بیماری بوده است.
اگرچه بسیاری، بیماری کووید-۱۹ را مشابه بیماریهای واگیری چون آنفلوانزا در سالهای ۱۹۱۹ و ۲۰۰۰ میدانند اما ویروس کووید ۱۹ بهمراتب پیامدهای خطرناکتری خواهد داشت. موسسه اقتصادی آکسفورد تخمین زده که سارس در سال ۲۰۰۳ حدود ۶۰ میلیارد دلار هزینه برای اقتصاد جهانی داشته است که سهم ناچیزی از GDP جهانی بوده است. این در حالی است که طبق برآورد بانک توسعه آسیا در اوایل ماه آوریل هزینه احتمالی همهگیری ویروس کرونا برای اقتصاد جهان ۱/۴ تریلیون دلار یعنی حدود ۵ درصد GDP است. تعداد افراد مبتلا و نیز کشتههای آلوده به این ویروس نیز بسیار بیشتر بوده است. درحالیکه ویروس سارس ۸۰۹۸ نفر را بیمار کرد و ۷۷۴ نفر را کشت، کرونا ویروس جدید، تاکنون بیش از ۱۰۰ هزار نفر را کشته و نزدیک به دو میلیون نفر را در سراسر جهان آلوده کرده است.
سرعت جهش و نیز دامنه اثرگذاری بالای این بیماری در بخشهای مختلف باعث شده بسیاری آن را فراتر از یک چالش برای جامعه بشری بدانند. در این میان دو ستون امنیت و اقتصاد نظام بینالملل بیش از سایر بخشهای آن متأثر شده است. گستردگی و عمق آثار این بیماری موجب شده بسیاری آن را با بحرانهای اقتصادی رکود بزرگ ۱۹۲۹ و نیز بحران مالی سال ۲۰۰۸ مقایسه کنند؛ اما دامنه و سرعت گسترش این بحران بهگونهای است که آن را از بحرانهای پیشین متمایز میکند.
ضمن اینکه به لحاظ ماهوی نیز این بحران با بحرانهای گذشته تفاوتهایی دارد. به این معنا که ریشه بحران کنونی برخلاف آنچه در بحرانهای گذشته اتفاق افتاد «مالی» نیست. برای مثال بحران مالی جهانی سال ۲۰۰۸ که به رکود انجامید، ناشی از سیاست پولی آزاد بود که باعث ایجاد حباب شد و به دنبال آن جهان شاهد یک بحران تمامعیار اقتصادی بود که از بازار مسکن شروع شد و بسیاری از مؤسسات مالی ورشکسته شدند. این بحران بیش از هر چیز ناشی از ساختارهای نظارتی ضعیف و ضعف در بخش بانکداری بود. پیشازاین هم جهان دوران «رکود بزرگ» سال ۱۹۲۹ را تجربه کرده بود که حدود ۴۳ ماه طول کشید؛ در این سال پس از سقوط بازار سهام آمریکا رکود اقتصادی به بسیاری از کشورهای جهان سرایت کرد و تا سال ۱۹۳۳ ادامه یافت.
در همه بحرانهای اشارهشده برخلاف بحران کنونی که بیماری در آن دخیل است، عامل اصلی در شروع بحران «مالی» بوده است. همچنین برخلاف بحرانهای قبلی که ریشه در ساختار اقتصاد جهانی داشته است، بحران ناشی از کرونا بهعنوان یک عامل خارجی و غیر ساختاری به اقتصاد جهان تحمیل شده که ریشه در سیستم مالی ندارد؛ هرچند تبعات اقتصادی آن گسترده است.
پیامدهای بحران کرونا
در حال حاضر با توجه به اینکه پیشبینی روشنی از شیوع ویروس کرونا وجود ندارد، نمیتوان تخمین قابل اتکایی از پیامدهای آن برای اقتصاد جهانی ارائه کرد. بااینحال بسیاری از نهادهای بینالمللی اقتصادی با کسب نظر از کارشناسان اپیدمولوژی و ویروس شناسان برآوردهایی از وضعیت آینده اقتصاد بینالملل ارائه کردهاند. بیشتر این آمارها ناظر بر پیامدهای کوتاهمدت این بیماری است؛ اما در این میان با توجه به روندهای حاکم بر وضعیت اقتصاد بینالملل در سالهای اخیر میتوان احتمالاتی را برای وضعیت آتی اقتصاد بینالملل متصور شد. بر این اساس میتوان آثار و پیامدهای بحران کرونا را در دو بخش آثار کوتاهمدت و بلندمدت مورد تحلیل قرار داد.
۱- پیامدهای کوتاه مدت
اولین پیامد کوتاهمدت ویروس کرونا بر اقتصاد جهانی را میتوان در کاهش مبادلات تجاری میان کشورها دید. بسیاری از کشورها به دلیل ترس از مشکلات بهداشتی ناشی از همهگیری بیماری، حتیالامکان تلاش خواهند کرد محدودیتهای عبور و مرور در مرزهای خود را افزایش دهند تا از این طریق بتوانند سلامت افراد جامعه خود را حفظ کنند. بااینکه ویروس کرونا به دلیل سرعت انتشار بهآسانی از مرزها عبور میکند، اما دولتها در مورد کنترل مرزهای خود به دلیل حفظ سلامت و امنیت اتباع خود موضع مستحکمتری خواهند گرفت؛ زیرا خطرات ناشی از ویروس کرونا بیش از هر چیز موجودیت نیروی انسانی آنها را تهدید خواهد کرد و آنها بهصرف منافع حاصل از کسبوکارهای بزرگ اقتصادی حاضر نخواهند بود مرزهای خود را بهمانند سابق به روی سرمایهگذاران شرکتهای بزرگ باز بگذارند.
تحت تأثیر ایجاد محدودیتهای عبور و مرور مرزی، صنعت گردشگری نیز بسیار تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. در حال حاضر ترس عمومی از سفر به بالاترین میزان خود در یک دهه گذشته رسیده است. این در حالی است که درآمد حاصل از صنعت توریسم، رقم قابلتوجهی در بودجه برخی کشورها را تشکیل میدهد. علاوهبراین سیاستهایی مثل قرنطینهکردن و فاصلهگذاری اجتماعی که در بسیاری از کشورها ازجمله چین، ایران، ایتالیا و فرانسه اجرا میشود تأثیری منفی بر صنعت توریسم خواهد داشت.
با بسته شدن مرزها، سیاست قرنطینهسازی برخی شهرها در کشورهای مختلف و بهتبع آن کاهش شمار گردشگران، بدیهی است که صنعت حملونقل، اعم از حملونقل هوایی، زمینی، ریلی و دریایی، دچار خسارتهای فراوانی خواهد شد. انجمن بینالمللی حملونقل هوایی (IATA)، هشدار داده است که اگر کرونا ویروس جدید بهزودی کنترل نشود، کاهش تقاضای مسافر، صنعت هواپیمایی را با هزینه ۱۱۳ میلیارد دلار در سال جاری مواجه خواهد کرد[۱] و انتظار میرود برای اولین بار در بیش از یک دهه سفر هوایی جهانی سقوط کند.
علاوهبراین، کرونا تأثیری منفی بر اشتغال خواهد داشت. سازمان بینالمللی کار (ILO) میگوید، تأثیرات منفی فزاینده ناشی از سرعت انتشار ویروس کرونا بر اشتغال، بهمراتب بیشتر از بحران مالی سال ۲۰۰۸- ۲۰۰۹ خواهد بود. طبق برآوردهای این سازمان، نزدیک به ۲۵ میلیون شغل در معرض تهدید ویروس کرونا قرار دارد و برآورد میشود بین ماههای آوریل و ژوئن میانگین ساعت کاری در مناطق مختلف دنیا حدود ۷ درصد کاهش یابد.
پیامد کوتاهمدت دیگر بحران ناشی از ویروس کرونا، کاهش رشد اقتصادی جهان است. در حال حاضر بسیاری از کشورهای صنعتی و قدرتهای اقتصادی دنیا مثل چین، کره جنوبی و سایر کشورهای غربی تحت تأثیر تهدیدات ناشی از ویروس کرونا بسیاری از کارخانههای خود را تعطیل کردهاند. این مسئله اقتصاد جهانی را با مشکلات متعددی مواجه خواهد ساخت. تعطیلی کارخانههای دنیا بالطبع کمبود کالا در بازارهای جهانی به همراه خواهد داشت این موضوع در کنار سایر عوامل، میتواند رشد اقتصاد جهانی را بیشازپیش با کندی مواجه سازد.
اگرچه نمیتوان بهطور کامل آثار این بحران را تا زمانی که به اوج خود برسد شناخت اما تخمینهای صورت گرفته تا اواخر ماه مارس سال جاری نشان میدهند که ویروس میتواند رشد اقتصاد جهانی را بین نیم تا یک و نیم درصد کاهش دهد. صندوق بینالمللی پول که در سال ۲۰۱۹ تحت تأثیر جنگ تجاری آمریکا و چین و نیز پیامدهای خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا (برگزیت)، تخمین زده بود متوسط رشد اقتصاد جهانی ۴/۳ درصد خواهد بود؛ اخیراً اعلام کرده است جهش کرونا پیشبینیها را تغییر داده و رشد اقتصادی امسال به کمترین میزان از زمان بحران جهانی ۲۰۰۸ میرسد.
همه این موارد باعث شده تقریباً اجماعی میان اقتصاددانان به وجود آید مبنی بر اینکه که شیوع کرونا، جهان را با یک رکود بزرگ مواجه ساخته است[۲]؛ بحرانی که به گفته صندوق بینالمللی پول بهمراتب بدتر از بحران مالی سالهای ۲۰۰۸-۲۰۰۹ است[۳].
۲- پیامدهای بلندمدت
اگرچه گفته میشود پیامدهای بیماری کرونا بر اقتصاد جهانی امری کوتاهمدت و گذرا است و بهمحض کنترل آن روندهای حاکم بر اقتصاد جهانی نیز معکوس و بهسرعت رو به بهبودی میرود، اما نباید از پیامدهای بلندمدت آن برای اقتصاد جهان غافل ماند. در اینجا با توجه به روندهای حاکم بر اقتصاد جهانی میتوان آینده نظم جهانی را بهتر تحلیل کرد.
یکی از مهمترین پیامدهای بلندمدت ویروس کرونا گسترش موج حمایتگرایی و ناسیونالیسم اقتصادی است. اقتصاد جهانی در دهههای اخیر تحت تأثیر موج جهانیشدن، به بالاترین میزان در هم تنیدگی و وابستگی متقابل اقتصادی رسیده بود. نهادها و سازمانهای اقتصادی مثل اتحادیه اروپایی، سازمان همکاری و توسعه اقتصادی، گروه صنعتی ۲۰ و دیگر نهادهای منطقهای سمبل این همگرایی است. بااینحال این همبستگی اقتصادی میان جوامع در سالهای اخیر با چالشهای جدی روبرو بوده است. اقتصاد جهانی تحت تأثیر رقابت و تنش تجاری میان دو قدرت بزرگ اقتصادی دنیا یعنی آمریکا (با دارا بودن ۲۳ درصد GDP جهان) و چین (۱۶ درصد GDP جهان)، و نیز مسئله خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا (برگزیت)، شاهد گسترش سیاستهای حمایتگرایانه و ملیگرایی اقتصادی بوده است.
در چنین شرایطی میتوان گفت گسترش بحران کرونا به تثبیت هر چه بیشتر موج حمایتگرایی اقتصادی و ناسیونالیسم اقتصادی کمک خواهد کرد. در ماه گذشته رهبران بازار واحد اروپایی، آلمان و فرانسه در شرایطی که ایتالیا همتای آنها در اتحادیه اروپایی نیاز مبرمی به تجهیزات پزشکی و بهداشتی بهویژه ماسک جهت کنترل بیماری کرونا داشت، صدور هرگونه ماسک را ممنوع کردند و این کشور را تنها گذاشتند. نکته جالبتوجه اینکه هیچیک از دیگر ۲۶ کشور عضو اتحادیه اروپایی توجهی به وضعیت اضطراری ایتالیا نداشتند و به درخواست این کشور در زمینه تأمین ماسک وقعی ننهادند. این در حالی است که تنها چین به این کشور کمک کرد. در چنین شرایطی به نظر میرسد که تداوم بحران کرونا به تقویت جایگاه ناسیونالیستهای اقتصادی و نیز سیاستهای ضد مهاجرتی بیانجامد. استدلال آنها این است که سیاستهای حمایتگرایانه و ضد مهاجرتی سلامت نیروی انسانی جامعه را بهتر تأمین میکند و آنها کمتر در معرض تهدیداتی فراگیر از این نوع هستند.
دومین و شاید مهمترین اثر بلندمدت کرونا این خواهد بود که بهمانند گذشته زنجیره تأمین جهانی چین محور نخواهد بود. در حال حاضر بسیاری از شرکتهای اقتصادی غرب بر محوریت چین میچرخند. مزیت نسبی چین در تولید بسیاری از کالاهای صنعتی مثل قطعات کامپیوتری، گوشیهای هوشمند و خودرو، این کشور را بهعنوان یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا تبدیل کرده است؛ اما با شروع جنگ تجاری دونالد ترامپ علیه چین و اعمال تعرفههای تنبیهی علیه این کشور در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹، این شرکتها را به فکری جدی برای یافتن جایگزین واداشته است. اگرچه از ماه ژانویه بهطور موقت جنگ تجاری آمریکا و چین متوقف شده است، اما در آمریکا هم جمهوری خواهان و هم دموکراتها، چین را بهعنوان یک رقیب استراتژیک بلندمدت میبینند که باید مهار شود.
به فاصله اندکی پس از آتشبس جنگ تجاری دو طرف، کرونا ویروس بهعنوان یک متغیر دیگر نقشآفرینی کرد. بهگونهای که میزان صادرات بسیاری از کارخانههای چینی در دو ماه اول سال جاری در مقایسه با مدتزمان مشابه سال گذشته به میزان ۱۷ درصد کاهش داشته است و این بیماری، تولید خودروهای اروپایی، آیفون و دیگر کالاهای مصرفی را مختل کرده است. بر این اساس، بحران کرونا میتواند نقطه عطفی باشد که طی آن بسیاری از کسبوکارها را ترغیب میکند که زنجیرههای تأمین خود را تغییر دهند و اغلب به سمت الگوهای محلی تولید روی بیاورند. در این زمینه گزینههای مختلفی وجود دارد. یکی از گزینهها رویآوردن و متنوعکردن عملیات در دیگر اقتصادهای آسیایی مانند ویتنام یا اندونزی است. گزینه دیگر کوتاهکردن زنجیرههای تأمین، مثل انتقال شرکتهای تولید آمریکایی به مکزیک و انتقال شرکتهای تولیدی کشورهای اروپایی به اروپای شرقی یا ترکیه است.
پیامد سوم تغییر الگوی تجارت بهصورت کاهش مسافرت تجاری و گسترش تجارت از نوع مجازی است. کارشناسان فنآوری مدتهاست بر این اعتقادند که کنفرانس ویدیویی و برنامههای چت، نیاز به سفرهای تجاری را از بین میبرد و به بسیاری از مردم اجازه میدهد که بیشتر دورکاری کنند. بااینحال تا زمان بحران کرونا، سفرهای تجاری بهتدریج در حال افزایش بود. در حال حاضر، درنتیجه سیاستهای فاصلهگذاری اجتماعی و قرنطینهکردن از سوی دولتها، میزان قابلتوجهی از سفرهای خارجی لغو شده است و تصمیمات کسبوکار بیشتر از راه دور صورت میگیرد.
بحران کرونا این قابلیت فناوری نوین را بیشازپیش در نزد فعالان اقتصادی نمایان میکند و آنها با الگوی تجارت از راه دور و برگزاری مذاکرات تجاری از طریق ویدیو کنفرانس بهطور فزاینده آشنا میشوند و آن را در رفتار اقتصادی خود به کار میگیرند. بهویژهاینکه بسیاری از فعالان کسبوکارهای اقتصادی وقتی به ویژگی کمهزینه بر بودن تجارت از طریق مجازی پی میبرند، بیشتر مشتاق بهکارگیری آن در الگوهای رفتاری خود خواهند بود.
فرجام سخن
به نظر میرسد بحران ناشی از گسترش ویروس کرونا، پایههای نظام بینالملل را سست کرده است. درحالیکه نظام بینالملل تحت تأثیر گسترش موج جهانیشدن در اواخر قرن بیستم و دهه اول قرن جاری به بالاترین میزان همبستگی اقتصادی رسیده بود و مرزهای سرزمینی جایگاه گذشته خود را از دست داده بود، روندهای گریز از مرکز نیز بهتدریج تحت تأثیر برخی تهدیدات بهتدریج در حال ظهور بود. رقابت آمریکا و چین بهعنوان دو قدرت اول اقتصادی دنیا که در چند سال اخیر به اوج رسیده است و نیز تحولاتی همچون خروج بریتانیا از اتحادیه اروپایی نشانههایی از این روندهای واگرایی و تمایل به سمت سیاستهای ملیگرایانه است؛ اما بحران کرونا بهمثابه یک کاتالیزور، روند همگرایی و همبستگی اقتصادی را بیش از هر چیزی تسریع خواهد کرد.
رفتار برخی از اعضای اتحادیه اروپایی در قبال شرکای خود مثل ایتالیا در مبارزه با بحران کرونا، گویای این حقیقت است که همچنان دولتها مهمترین بازیگران نظام بینالملل هستند و بهعنوان مهمترین چتر حمایتی افراد جوامع در قبال تهدیدات امنیتی عمل خواهند کرد. در چنین شرایطی میتوان گفت کرونا بیش از هر چیز موجب تثبیت و نهادینگی گرایش به سمت ناسیونالیسم اقتصادی خواهد شد که یادآور نظم اقتصادی شکلگرفته پس از بحران رکود بزرگ ۱۹۲۹ است که در آن کشورها بهمنظور کنترل بحران به سمت سیاستهای حمایت گرایانه روی آوردند.
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2020/04/4671468_220.jpg6001250یاسر نورعلی وندhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngیاسر نورعلی وند2020-04-13 12:20:272020-04-13 22:31:43بحران کرونا؛ آثار و پیامدهای آن بر آینده نظم اقتصاد جهانی
در مباحث مربوط به استانداردهای گروه ویژه اقدام مالی و ضرورت اتخاذ تصمیم منطقی و عقلانی، گاهی موضوع گروه اگمونت نیز مطرح میشود. جامعه ایران با این گروه آشنایی چندانی ندارد. گزارش حاضر با بررسی متون، اسناد و گزارشهای مختلف به معرفی گروه اگمونت میپردازد. ساختار سازمانی، اهداف و راهبردهای گروه اگمونت و مراحل عضویت در این گروه محورهای اصلی گزارش حاضر است که با ارائه پیشنهاداتی برای جمهوری اسلامی ایران پایان مییابد.
مقدمه
گروه اگمونت یک اتحادیه بینالمللی متشکل از ۱۶۴ واحد اطلاعاتی مالی[i] کشورهای مختلف جهان است که در سال ۱۹۹۵ در بروکسل در کاخ اگمونت به منظور هماهنگی بیشتر بین واحدهای مسئول مبارزه با پولشویی و مقابله با تأمین مالی تروریسم شکل گرفت. این اتحادیه در عمل واحد اطلاعات مالی کشورهای عضو را نمایندگی و پشتیبانی میکند و اقدامات مختلفی را برای تقویت ظرفیت آنها برای انجام وظایف خود در مقیاس ملی و بین المللی انجام میدهد. گروه اگمونت بستری برای تبادل ایمن اطلاعات مالی برای مبارزه با پولشویی و تأمین مالی تروریسم است. اهمیت این گروه در آن است که مرکز اطلاعات ملی کشورها نقش ویژهای در شکلدادن به اقدامات ملی و همکاری بینالمللی برای مقابله با تأمین مالی تروریسم دارند. در این گروه اطلاعات مالی و تجربه کشورها در سطح ملی و بینالمللی در راستای اجرای استانداردهای گروه ویژه اقدام مالی به منظور مقابله با پولشویی و تأمین مالی تروریسم به اشتراک گذاشته میشود.
گروه اگمونت از تلاش شرکای بینالمللی خود و سایر ذینفعان برای تأثیرگذاری در قطعنامهها و اظهارات شورای امنیت سازمان ملل، وزیران دارایی گروه ۲۰ و کارگروه اقدام مالی حمایت میکند. گروه اگمونت قادر است با بهبود درک خطرات پولشویی و تأمین مالی تروریسم در بین ذینفعان خود، به ارزش کار واحدهای اطلاعات مالی بیفزاید.
گروه اگمونت میداند که به اشتراک گذاری اطلاعات مالی از اهمیت بالایی برخوردار است و به سنگ بنای تلاشهای بینالمللی برای مقابله با پولشویی و تأمین مالی تروریسم تبدیل شده است. واحدهای اطلاعاتی مالی در سراسر جهان موظف هستند طبق استانداردهای بینالمللی مبادله اطلاعات و مشارکت در همکاریهای بینالمللی را انجام دهند. گروه اگمونت به عنوان یک مجمع بینالمللی اطلاعاتی مالی، همکاری بین واحدهای اطلاعات مالی اعضای خود تسهیل و ترغیب میکند.
ساختار گروه اگمونت
گروه اگمونت به منظور هماهنگی امور و انجام کارویژههای خود دارای ساختار سازمانی محدودی است. رئیس گروه، کمیته اگمونت، دبیرخانه، چهارکارگروه تخصصی و هشت گروه منطقهای ساختار سازمانی گروه اگمونت را تشکیل میدهند. چهار کارگروه گروه اگمونت شامل کارگروه فنی و آموزش؛ عضویت، پشتیبانی و پذیرش؛ خطمشی و سیاستگذاری؛ و مبادله اطلاعات در مورد مقابله با پولشویی و تأمین مالی تروریسم است. منطقه آمریکا، اروپا ۱، اروپا ۲، آسیا/ پاسفیک، اورآسیا، منا، شرق و جنوب آفریقا، آفریقای غربی و مرکزی مناطق هشتگانه گروه اگموند هستند.
رئیس واحدهای اطلاعات مالی عضو هیأت مدیره گروه اگمونت هستند که به شکل مجازی از طریق وبگاه گروه با هم در ارتباطاند و هر سال یک بار در اجلاس سالانه با همدیگر دیدار میکنند. تصمیمات هیأت مدیره به صورت اجماعی اتخاذ میشود. از ژوئیه ۲۰۱۹ آقای ماریانو فدریچی، رئیس واحد اطلاعات مالی آرژانتین (FIU آرژانتین) ، به عنوان رئیس گروه اگمونت منصوب شد. آقای فدریچی یک متخصص بین المللی در زمینه یکپارچگی مالی است. وی تجربه گستردهای در مشاوره دولتها و نظامهای مالی داشته و مسئولیتهای ارشد را در سطح ملی و بینالمللی در زمینه مبارزه با پولشویی و مقابله با تأمین مالی تروریسم انجام داده است.
گروه اگمونت دارای یک دبیرخانه است که زیر نظر کمیته اگمونت عمل میکند. کمیته اگمونت از اعضای دائمی و منطقهای اگمونت تشکیل شده است. رئیس گروه اگمونت رئیس کمیته اگمونت هم هست. دو معاون گروه اگمونت و روسای چهارگانه کارگروههای اگمونت به همراه روسای گروههای منطقهای هشتگانه، اعضای این کمیته را تشکیل میدهند. کمیته اگمونت در راستای کمک به اعضای گروه وظیفه هماهنگی داخلی و اداری و نمایندگی در سایر مجامع بینالمللی را بر عهده دارد.
گروه اگمونت در راستای تحقق اهداف و گسترش همکاری و به اشتراک گذاشتن تجارب و تخصصها چهار کارگروه به نامهای کارگروه فنی و آموزش؛ عضویت، پشتیبانی و پذیرش؛ سیاستگذاری و رویهها؛ و مبادله اطلاعات ایجاد کرده است. این کارگروهها به صورت دورهای با همدیگر دیدار و گزارش فعالیتهای خود را به رئیس گروه اگمونت گزارش میکنند.
کارگروه تبادل اطلاعات در مورد پولشویی و مقابله با تأمین مالی تروریسم[ii] که اهمیت زیادی دارد، مسئول بررسی همافزایی بین تحلیلگران عملیاتی و کارشناسان فناوری اطلاعات به منظور پرداختن به چالشهای تبادل اطلاعات بین واحدهای اطلاعات مالی است. تمرکز آن بر افزایش کیفیت و کمیت تبادل به موقع اطلاعات بین این واحدها بر اساس تحلیل عملیاتی و استراتژیک است. نتایج اقدامات این کارگروه با اعضا و در صورت لزوم با سازمانهای ناظر به اشتراک گذاشته میشود.
کارگروه عضویت، پشتیبانی و پذیرش[iii] مسئولیت مدیریت مسائل مربوط به عضویت واحد اطلاعات مالی در گروه اگمونت، همکاری با مناطق در زمینه فعالیتهای مربوطه، بررسی درخواستهای عضویت واحد اطلاعات مالی کشورها و اجرای برنامههای کمیته اگمونت در فرایند پشتیبانی و پذیرش اعضا را بر عهده دارد.
کارگروه سیاستگذاری و رویهها[iv] مسئولیت شناسایی موضوعات مهم عملیاتی، سیاسی و راهبردی گروه اگمونت و انجام هماهنگی لازم و ارائه پاسخ درست به گروه و سازمانهای همکار را برعهده دارد. بررسی منظم و مرتب اسناد اصلی گروه اگمونت و تجدید نظر در آنها در صورت لزوم و ارائه این اسناد به کارشناسان سیاسی، حقوقی و عملیاتی یکی دیگر از وظایف این کارگروه میباشد.
کارگروه فنی و آموزشی[v] وظیفه شناسایی، توسعه و ارائه کمکهای فنی و آموزش به اعضای گروه اگمونت را در حوزه درست و دقیق انجام وظایف و مسئولیتهای مربوطه را بر عهده دارد. این کارگروه با آموزش نیروها و اعضا پشتیبانی از واحد اطلاعات مالی کشورها را تسهیل و انطباق عملکرد اعضا با استانداردهای گروه ویژه اقدام مالی را تقویت میکند.
اهداف و راهبرد گروه اگمونت
هدف گروه اگمونت این است که واحد اطلاعات مالی کشورهای عضو در مبارزه با پولشویی و مقابله با تأمین مالی تروریسم به صورت هماهنگ و موثر عمل کنند. واحد اطلاعات مالی کشورها متوجه شوند که مبادله اطلاعات بین دولتها و سازمانهای بینالمللی در حال تبدیل شدن به ابزار ارزشمندی در مقابله با پولشویی و تأمین مالی تروریستم است. آنها متقاعد شوند که همکاری بین واحدهای اطلاعات مالی موجب تقویت کارآمدی آنها را در سطح ملی و بینالمللی است. این گروه میکوشد بین ماهیت حساس افشای اطلاعات مالی و حفاظت از محرمانه بودن چنین افشاگری تعادل برقرار نموده و موارد پس از بررسی و تجزیه و تحلیل دقیق در واحد اطلاعات مالی کشورها بر حسب مورد به مراجع ذیصلاح برای تحقیقات، پیگرد قانونی یا محاکمه تحویل شود. گروه اگمونت بر این باور است که سازمانهای بینالمللی و نهادها و ادارات دولتی گوناگون در داخل کشورها مانند وزارتخانههای اقتصاد، دادگستری، پلیس، گمرک، اداره مالیات، سازمانهای امنیتی و نظارتی در مقابله با پولشویی و تأمین مالی تروریسم متحد مهم واحد اطلاعات مالی کشورها به شمار میآیند و از این نظر باید تعامل و همکاری بین آنها تقویت شود.
تقویت همکاری بینالمللی بین واحد اطلاعات مالی کشورها از اهداف مهم گروه اگمونت است که علاوه بر وبگاه و آموزش از طریق نشستهای سالانه گروه صورت میگیرد. در این نشستها به واحدهای اطلاعات مالی تازه تأسیس آموزشهای لازم ارائه و نسبت به توسعه همکاریها با سایر واحدها و سازمانها آموزش لازم ارائه میشود. این گروه کمک میکند که واحدهای اطلاعات مالی الگوهایی را برای همکاری و تبادل اطلاعات تهیه و تفاهمنامههایی را برای ارتباط موثر با همدیگر در پیش گیرند. در وبگاه این گروه نمونههایی از این الگوهای همکاری ارائه میشود. با وجود این، گروه اگمونت هشدار میدهد که موانع زیادی در برابر تبادل اطلاعات بین واحدهای اطلاعات مالی کشورها وجود دارد. برخی از این موانع ممکن است محدودیتهای قانونی و برخی ناشی از ویژگیهای واحد اطلاعات مالی کشور باشد. هدف گروه اگمونت این است که واحد اطلاعات مالی کشورها را متقاعد کند که هم زمینههای زیادی برای همکاری بین این واحدها وجود دارد و هم ضروری است که این همکاریها در راستای مقابله با تأمین مالی تروریسم و مبارزه با پولشویی در سطح ملی و بینالمللی به شکل موثر و پایدار صورت گرفته و تقویت هم بشود.
بر همین اساس در مقدمه منشور گروه اگمونت و قطعنامه های آن اعضای گروه بر اصول زیر تأکید دارند:
تلاشهای خود را برای بهبود بیشتر تبادل اطلاعات مؤثر در صورت درخواست و به طور خودجوش برای مبارزه با پولشویی و تأمین مالی تروریسم متحد کنند.
به منظور ارتقاء عملکرد واحدهای اطلاعات مالی کشورها به شکل موثر به تبادل اطلاعات در مورد تجربیات مربوطه خود بپردازند.
به منظور ارتقاء ظرفیت واحدهای اطلاعات مالی کشورها از ارائه آموزش و مساعدت فنی، بهبود مبادله نیروی انسانی ماهر، توسعه همکاری عملیاتی و راهبردی و دسترسی به یک کانال امن مبادله اطلاعات بین واحدهای عضو پشتیبانی نمایند.
از لحاظ قانونی در همه حوزههای مرتبط با این منشور همکاری کنند.
به طور کلی گروه اگمونت در پاسخ به تحولات محیطی در پی تقویت تبادل موثر اطلاعات بین واحدهای اطلاعات مالی کشورها به منظور مقابله با تأمین مالی تروریسم و پولشویی است. چهار هدف کلیدی گروه اگمونت عبارتند از:
تسهیل مبادلات دوجانبه و چندجانبه اطلاعات مالی: با توجه به فلسفه وجودی گروه، ترویج، پشتیبانی و تسهیل مبادله اطلاعات مالی هدف اصلی آن خواهد بود. افزایش حجم و کیفیت تبادل اطلاعات دوجانبه مثبت است اما کافی نیست. تمرکز ویژه در توسعه سازوکارهای تبادل چندجانبه با هدف ارتقاء در درازمدت، یک بانک اطلاعاتی عملیاتی که برای همه اعضا قابل دسترس باشد، خواهد بود.
تقویت توانمندی واحدهای اطلاعات مالی: از زمان تأسیس گروه اگمونت، این گروه با به اشتراکگذاری دانش و تجارب کشورها به افزایش توان واحدهای اطلاعات مالی کشورها کمک کرده است. با راهاندازی برنامه اکوفل[vi] در سال ۲۰۱۸، گروه در موقعیت بیسابقهای برای ارتقاء تعالی و رهبری قرار گرفته است. با تطبیق برنامهها و فعالیتهای آن با واقعیتهای ملی و منطقهای متنوع، قابلیتهای ECOFEL بهینه می شود.
گسترش زمینههای علمی و به روزرسانی دانش واحدها: تا به امروز، اکثر مبادلات بین اعضای گروه اگمونت با دانش عملیاتی و فنی و بهترین شیوهها صورت گرفته است. معرفی فنآوریهای جدید و بازیگران جدید خارج از چارچوب نظارتی، کاهش قابل توجه معاملات نقدی و ظهور ارزهای رمزپایه تنها برخی از عوامل تغییر در محیط است. این واقعیت جدید مستلزم به روز کردن درک گروه اگمونت از این عوامل و تأثیر آنها بر جریان مالی آینده است.
توسعه مشارکتهای جدید: “تبادل اطلاعات مالی” وظیفه اصلی گروه اگمونت است. بر این اساس، گروه همواره بر آموزش پرسنل در مورد فهم ماهیت معاملات مالی تأکید دارد.
گروه اگمونت علاوه بر روابط نهادی طولانی مدت با اشخاصی حقوقی همچون بانک جهانی و گروه ویژه اقدام مالی، از مشارکتهای غیرسنتی بهره می برد تا از فرصتهای جدید بهره گرفته و نقش فعالتری در این زمینه ایفا کند. گروه اگمونت به دنبال گسترش تبادل نظر با نهادهای بخش خصوصی است. این گروه همچنین تصمیمات اتخاذ شده در نهادهای سیاسی بینالمللی مانند گروه هفت و گروه ۲۰ را مورد بررسی قرار داده و پیامدهای اجرای این سیاستها را ارزیابی میکند.
گامهای پیوستن به گروه اگمونت
همه واحدهای اطلاعات مالی کشورها میتوانند عضو گروه اگمونت شوند. در حال حاضر این گروه ۱۶۴ عضو دارد. ترکیب گروه اگمونت شامل اعضا و ناظرین است. اعضای گروه اگمونت همان واحد اطلاعات مالی کشورها هستند و بر اساس اصول و اساسنامه گروه تمایل و توانایی قانونی لازم برای تبادل اطلاعات با اعضای گروه را دارند. اعضای ناظر گروه اگمونت از سازمانها و نهادهای بینالمللی و غیرانتفاعی هستند که در پی همکاری با گروه در راستای مبارزه و مقابله با پولشویی و تأمین مالی تروریسم میباشند.
هر کدام از واحدهای اطلاعات مالی کشورها میتوانند درخواست عضویت در گروه اگمونت را بدهند. برای عضویت در گروه اگمونت هشت مرحله وجود دارد که به اختصار به شرح زیر ا ست:
مرحله درخواست: هر واحد اطلاعات مالی میتواند با تهیه و ارسال نامه به دبیرخانه گروه اگمونت تمایل و اراده خود را برای عضویت در این گروه اعلام کند. فرم درخواست عضویت در وبگاه گروه موجود است و باید پس از تکمیل به همراه تصویر قوانین مربوط به مبارزه با پولشویی و مقابله با تأمین مالی تروریسم و سایر اسناد و اطلاعات عمومی مربوط به واحد اطلاعات مالی کشور به دبیرخانه گروه اگمونت ارسال شود.
مرحله شناسایی واحد اطلاعات مالی حامی: برای عضویت در گروه اگمونت لازم است یکی از واحدهای اطلاعات مالی عضو گروه اگمونت از واحد اطلاعات مالی متقاضی عضویت حمایت کند. واحد اطلاعات مالی حامی باید در منطقه کشور متقاضی بوده و عضو کارگروه عضویت، پشتیبانی و پذیرش گروه اگمونت باشد. این کشور مسئولیت ارائه مشورت به کشور متقاضی و حمایت از آن را بر عهده دارد. صلاحیت واحد حامی متقاضی در کارگروه عضویت، پشتیبانی و پذیرش بررسی و در صورت تأیید اعلام میشود تا مراحل بعدی دنبال شود.
مرحله نظارت: روند نظارت توسط حامی منطقهای شامل بررسی اطلاعات ارائه شده در نامه درخواست و جمعآوری اطلاعات اولیه مانند اطلاعات تماس اضافی، تأیید سطح علاقه واحد اطلاعات مالی متقاضی برای پیوستن به گروه اگمونت، هرگونه اطلاعات اضافی در مورد وضعیت و عملکرد و هرگونه قانون یا ماده نظارتی مربوطه است. فعالیتهای نظارتی ادامه خواهد یافت و ممکن است شامل مشاوره فنی و کمک و همچنین اطلاعات اضافی در مورد گروه اگمونت باشد. هیچ دوره مشخص یا مراحل مشخصی برای این مرحله نظارت وجود ندارد. علاوه بر این، بازدید از کشور متقاضی می تواند بخشی از فعالیتهای نظارتی باشند. در این مراحل واحد حامی کانال اصلی واحد اطلاعات مالی متقاضی با گروه خواهد بود. در این دوره مکاتبات واحد متقاضی با گروه اگمونت از طریق واحد حامی صورت میگیرد.
مرحله آمادگی برای بازدید نهایی از محل: هنگامی که حامیان منطقهای تشخیص دهند که زمان مناسب برای بازدید نهایی از محل واحد متقاضی جهت تأیید وضعیت عملیاتی و حقوقی فرارسیده است، آنها به رئیس کارگروه عضویت، پشتیبانی و پذیرش تاریخها و برنامه بازدید را اطلاع داده و هماهنگی لازم را با رئیس کارگروه به عمل میآورند. آنها پس از دریافت نظر مثبت کارگروه آن را به همراه پرسشنامه و مدارک اساسی گروه اگمونت طی نامهای به واحد متقاضی اعلام و آن را از تعهدات و اختیاراتش آگاه می سازند.
بازدید نهایی در محل: در بازدید از محل، حامی منطقهای واحد اطلاعات مالی متقاضی در مورد موضوعات عملیاتی مربوطه صحبت میکند. آنها همچنین باید پرسشنامه گروه اگمونت را تکمیل کرده و هر موضوع مطرح شده را با توجه به قوانین خود روشن کنند. پس از آخرین بازدید در محل، حامی منطقهای یک گزارش ارزیابی تهیه و یافتههای خود را توصیف و به موضوعات مطرح شده در مراحل قبلی میپردازد. این گزارش باید نتیجهگیری کاملی ارائه دهد و به صورت واضح بیان کند که واحد متقاضی معیارهای قانونی و عملیاتی برای عضویت در گروه اگمونت را دارد یا خیر.
بررسی گزارش بازدید محلی در کارگروه اگمونت: پس از بازدید محلی درخواست واحد متقاضی بر اساس یافتههای حامیان منطقهای از منظر جنبههای عملیاتی و قانونی در کارگروه عضویت، پشتیبانی و پذیرش مورد بررسی قرار میگیرد. در طول جلسات کارگروه، رئیس و معاون کارگروه با اعضای گروه مشورت میکنند و درباره هرگونه نگرانی، سؤال و نتیجهگیری توضیحات را ارائه میدهند. همچنین ممکن است توضیحات اضافی فوری درخواست شود. اگر بررسی در پایان جلسه به نتیجه مثبت برسد، رئیس و معاون رئیس توصیه میکنند که تقاضای عضویت به مجمع روسای واحدهای اطلاعات مالی اطلاع داده شود.
دعوت از واحد متقاضی برای حضور در نشست عمومی گروه اگمونت: واحد اطلاعات مالی حامی توصیه میکند که از واحد متقاضی برای شرکت در نشست مجمع عمومی گروه اگمونت دعوت شود. این دعوت تضمینی برای پذیرش درخواست یا دعوت همیشگی از واحد متقاضی نیست. این دعوت تشویق واحد متقاضی برای هماهنگی بیشتر و نهایی شدن عضویت آن در گروه اگمونت میباشد.
پذیرش عضویت از سوی سران واحدهای اطلاعات مالی: عضویت واحد اطلاعات مالی متقاضی در گروه اگمونت از سوی سران واحدهای اطلاعات مالی نهایی میشود. آنها با توجه به توصیههای کارگروه عضویت، پشتیبانی و پذیرش عضویت واحد جدید را اعلام میکنند. واحد سهم عضویت سالانه و روند ارتباط با وبگاه گروه را دریافت و به جمع اتحادیه واحدهای اطلاعات مالی یا گروه اگمونت میپیوندد.
جمعبندی و نتیجهگیری
گروه اگمونت مجمع جهانی واحدهای اطلاعات مالی کشورهاست. این گروه به منظور تسهیل و تقویت همکاری بین واحد اطلاعات مالی کشورها ایجاد شده است. مسئولیت اصلی مبارزه با پولشویی و مقابله با تأمین مالی تروریسم با واحد اطلاعات مالی کشورهاست. گروه اگمونت مجمعی برای تسهیل همکاری میان آنها به شمار میآید و در اولویت بعدی است.
جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر ضرورتی برای پیوستن به گروه اگمونت ندارد، اما رعایت استانداردهای گروه ویژه اقدام مالی بسیار ضروری است. استانداردهای گروه ویژه اقدام مالی در حوزه مقابله با تأمین مالی تروریسم قطعنامههای الزامآور شورای امنیت سازمان ملل را دارد و کشورها جدا از fatf ناگزیر به رعایت آنها هستند. در همین حال گروه ویژه اقدام مالی به دلیل جایگاهی که در جهان به دست آورده میتواند کشورها و نظام مالی جهانی را به سوی انجام اقدامات تقابلی علیه نظام بانکی ایران وادار نماید. جدا از نوع تصمیم جمهوری اسلامی ایران، آنها از چنان توانی برخوردارند که نظام بانکی و مالی جهانی را علیه ما مسدود نمایند. در چنین وضعیتی موضوع بحث پیوستن به گروههای منطقه گروه ویژه اقدام مالی نیست. موضوع ضرورت اجتناب از متهم شدن به تأمین مالی تروریسم و پولشویی در جهان است. در این فقره موضوع بسیار متفاوت از اتهاماتی است که همواره برخی کشورها علیه جمهوری اسلامی ایران مطرح میکردند. این بار یک نهاد بینالمللی متولی تعیین مصداق است و همه کشورهای جهان داوری آن را پذیرفتهاند و در صورت اعلام ناگزیر به رعایت همه توصیهها و استانداردهای آن میباشند. این بار موضوع سیاسی و تبلیغاتی و ایدئولوژیک نیست. همچنان که اعلام مصادیق تروریسم یک روند مشخص در سازمان ملل دارد، متهم شدن به پولشویی و حمایت مالی تروریسم یک روند اجماعی و سازمانی دارد و در صورت قرار گرفتن ایران در فهرست تقابلی گروه ویژه اقدام مالی میتواند بسیار پرهزینه و شاید غیرقابل جبران باشد.
گروه اگمونت میتواند فرصتی برای همه کشورها جهت هماهنگی بیشتر و تقویت توانمندی واحد اطلاعات مالی آنها در مقابله با پولشویی و تأمین مالی تروریسم باشد که به شکل منطقی پس از خروج از مرحله تقابلی صورت میگیرد. با وجود این، به نظر میرسد، برای جمهوری اسلامی ایران برداشتن گامهای اولیه به منظور عضویت در گروه اگمونت میتواند نشانهای بر اراده جدی ایران در رعایت استانداردهای گروه ویژه اقدام مالی و دور شدن از وضعیت بحرانی فعلی باشد. به طور هم زمان ضمن رعایت استانداردهای گروه ویژه اقدام مالی درخواست عضویت در گروه اگمونت تهیه و مقدمات کار فراهم شود. کشورهای ارمنستان و اکراین در بحث گروه منطقهای fatf از ایران حمایت کردهاند. به نظر میرسد در این زمینه هم میتوانند مفید و موثر باشند.
در مجموع به نظر میرسد جمهوری اسلامی ایران در گام نخست باید با تصویب دو لایحه پالرمو و مقابله با تأمین مالی تروریسم در دیماه و تکمیل برنامه اقدام مانع از قرار گرفتن نام ایران در فهرست تقابلی گروه ویژه اقدام مالی شود. در گام دوم با تکمیل برنامه اقدام از منطقه خطر دور شود. پیوستن به گروه منطقهای اوراسیا fatf گام بعدی است. فراهم آوردن مقدمات پیوستن به گروه اگمونت میتواند گام سوم باشد که شروع آن در حال حاضر نمادی از اراده سیاسی ایران در رعایت استانداردهای بینالمللی مقابله با تأمین مالی تروریسم و مبارزه با پولشویی است که به موفقیت در دو گام نخست کمک میکند. عضویت در گروه اگمونت و گروههای منطقهای گروه ویژه اقدام مالی میتواند در کنار کاستن از محدودیتها و اقدامات تقابلی، فرصتهای ارزشمندی را برای بازیگری جمهوری اسلامی ایران در مجامع بینالمللی به منظور تأمین اهداف و منافع ملی خود و پیشبرد ایدههای خود فراهم آورد.
[v] . Technical Assistance and Training Working Group (TATWG)
[vi] . The Egmont Centre of FIU Excellence and Leadership (ECOFEL)
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2020/04/EG-01.jpg533800rsauhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngrsau2020-04-09 12:49:382020-04-09 19:46:09آشنایی با گروه اگمونت
پس از ماهها مناظره بر سر پذیرش یا عدم پذیرش لوایح گروه
ویژه اقدام مالی (FATF) با پایان یافتن مهلت بررسی و تصویب لوایح در مجمع تشخیص مصلحت
نظام، سرنوشت این لوایح در هالهای از ابهام قرار گرفته است. گروه مذکور برای
آخرین بار مهلت ایران برای تصویب قوانین مبارزه با جرایم مورد نظر در لوایح پالرمو
و سی اف تی را تمدید کرد. طبق این تصمیم، در صورتی که ایران تا چهار ماه (یعنی
بهمن ۱۳۹۸) لوایح مربوط به کنوانسیونهای مبارزه با جرایم سازمان یافته و تأمین
مالی تروریسم را تصویب نکند، کلیه اقدامات مقابلهای علیه ایران احیاء شده و عملاً
وضعیت ایران به پیش از خرداد سال ۱۳۹۵ بازخواهد گشت. لایحه پالرمو راه پیوستن
ایران به کنوانسیون جرایم سازمانیافته فراملی را باز میکند و لایحه سی اف تی نیز
راه الحاق ایران به کنوانسیون مقابله با تأمین مالی تروریسم را هموار میسازد.
در آن سوی ماجرا، همچنان مقاومتهای جدی برای قبول استانداردهای ۴۲ گانه افایتیاف وجود دارد. ریشه بسیاری از مخالفتها به سازوکارهای اجرای استانداردهای گروه ویژه توسط ایران باز میگردد. یکی از سازوکارهایی بسیار مهم در این زمینه راهاندازی نهادی تحت عنوان واحد اطلاعات مالی (FIU) با استانداردهای مدنظر در افایتیاف است. بنابر توصیه شماره ۲۹ این گروه، کشورها باید در درون تشکیلان دولتی خویش واحد اطلاعات مالی ایجاد کنند تا از طریق آن گزارشهای مالی مورد نیاز را دریافت، تحلیل، و منتشر کنند. البته در حال حاضر نیز نهاد اف آی یو در ایران ذیل وزارت اقتصاد و دارایی تشکیل شده و فعالیتهایی در این زمینه دارد. با اینکه اولین حرکتها برای دایر کردن اف آی یو از دهه ۱۳۸۰ آغاز شد، اما عملکرد این واحد در ایران همچنان با استانداردهای مورد نظر افایتیاف فاصله دارد. دایره اقدامات واحد اطلاعات مالی در حال گسترش است. در این گزارش، به معرفی واحد اطلاعات مالی پرداخته شده است.
چیستی واحد اطلاعات مالی
واحد اطلاعات مالی یک مجموعه تشکیلات ملی مرکزی در کشورهاست که از طریق ارتباط با سیستم بانکی، بیمهای، مالیاتی، گمرکی، و … اطلاعات و گزارشهای مالی مشکوک را دریافت و مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. سپس، نتایج این تجزیه و تحلیل به سازمانهای ذیربط داخلی ارجاع میشود تا مورد رسیدگی قرار گیرد. در صورت درخواست واحدهای اطلاعات مالی سایر کشورها، این واحد مالی بنابه تشخیص نسبت اعلام اطلاعات اقدام میکند تا در اجرای قوانین مبارزه با پولشویی و تأمین مالی تروریسم مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
کشوری که اقدام به تأسیس واحد اطلاعات مالی کرده، ممکن است تصریح کند که این واحد میتواند به تبع تشخیص تخلف یا انحراف از قوانین به برخی اقدامات اجرایی مثل فریز کردن معاملات دست بزند یا اینکه تخلفات احراز شده را به مراجع ذیربط انعکاس دهد. یک واحد اطلاعات مالی در گام اول تلاش میکند مجاری پولشویی و تأمین مالی تروریسم را در داخل کشور شناسایی کرده و سپس برای رسیدگی به آنها اقدام کند. اما در گام بعد، از واحدهای اطلاعات مالی در کشورهای مختلف انتظار میرود اطلاعات و نتایج تحقیقات خود را در اختیار واحدهای دیگر کشورها قرار دهد تا آنها هم برای مقابله با تخلفات جاری یا احتمالی آمادگی بیشتری داشته باشند.
ایده تشکیل چنین سازمانی ریشه چند دههای
دارد و تا کنون از سوی نهادهای بینالمللی مختلف مورد حمایت قرار گرفته است. از
جمله، کنوانسیون ۲۰۰۰ ملل متحد علیه جرایم سازمانیافته فراملی (UNTOC)
و کنوانسیون ۲۰۰۳ ملل متحده علیه فساد (UNCAC) قویاً کشورهای جهان را به تأسیس واحدهای اطلاعات
مالی تشویق کردهاند. امروزه کشوری که خود را تابع مقررات گروه افایتیاف میداند،
موظف به انجام چنین کاری است. طبق توصیه این گروه، کشورها باید برای دریافت، تجزیه
و تحلیل، و انتشار نتایج تجزیه و تحلیل گزارشهای مالی مشکوک و اطلاعات مرتبط با
پولشویی و تأمین مالی تروریسم و جرایم مرتبط با آن واحد اطلاعات مالی در داخل کشور
خود دایر کنند. این واحدها بایستی قادر باشند هم اطلاعات مورد نیاز را دریافت و
تحلیل کنند و هم نتایج تحلیلهای خود را به طور مستقیم یا غیرمستقیم با هدف مقابله
با پولشویی و تأمین مالی تروریسم به اجرا بگذارند.
نتایج تحقیقات واحدهای اطلاعات مالی از
طریق گروه اگمونت (Egmont Group) در سطح بینالمللی به اشتراک
گذاشته میشود. گروه اگمونت در واقع از متشکل شدن واحدهای اطلاعات مالی کشورهای
مختلف ایجاد شده است. اولینبار در سال ۱۹۹۵، شماری از واحدهای اطلاعات مالی شروع
به همکاری کرده گروه اگمونت را تشکیل دادند. هدف این گروه، ایجاد یک تالار
اجتماعات برای واحدهای اطلاعات مالی است تا برنامههای ملی مبارزه با پولشویی و
تأمین مالی تروریسم مورد حمایت بینالمللی قرار گیرد. اعضای گروه در قالب گروههای
منطقهای و فرامنطقهای با همدیگر همکاری دارند. کمیتههای هشتگانه در اگمونت منطبق
با تقسیمبندی منطقهای در افایتیاف است که عبارتند از: آمریکا، آسیا و
اقیانوسیه، جنوب و شرق آفریقا، آفریقای مرکزی و غربی، اوراسیا، اتحادیه اروپا به
علاوه ایسلند و نروژ، گروه دوم اروپا، و خاورمیانه و شمال آفریقا.
برای عضویت در گروه اگمونت، واحد اطلاعات
مالی یک کشور باید تعریف گروه اگمونت از چیستی و کارکرد واحد اطلاعات مالی را برآورده
سازد. بنابراین، واحدهای اطلاعات مالی ضمن اینکه ملی هستند، برای همکاری در قالب
گروه اگمونت بایستی استانداردهای بینالمللی مبارزه با پولشویی و تأمین مالی
تروریسم را در داخل نهادینه کنند. البته رازداری و محدودیت در استفاده از اطلاعات
از جمله اصول حاکم بر گروه اگمونت است. در حال حاضر، ۱۶۲ واحد اطلاعات مالی به
گروه اگمونت پیوستهاند. این گروه مواد درسی استخراج شده از فعالیت واحدهای
اطلاعات مالی را تهیه و در اختیار اعضای دیگر قرار میدهد. اگمونت به طور مستمر
سازوکارها و قضایای مربوط به مبارزه با پولشویی و تأمین مالی تروریسم را از اعضای
خود دریافت و به بانک اطلاعاتی خود اضافه میکند تا کشورها را در انجام مؤثر وظایف
خویش به روز سازد.
مدلهای تشکیلاتی واحد اطلاعات مالی
چنانکه اشاره شد، واحدهای اطلاعات مالی میتوانند به اشکال
مستقیم یا غیرمستقیم نتایج تحلیلهای خویش در امر مقابله با پولشویی و تأمین مالی
تروریسم را به اجرا گذارند. در همین چارچوب، تاکنون چهار مدل از تشکیلات واحدهای
مذکور ایجاد شده است که عبارتند از:
الف. مدل اداری (administrative): این مدلها نوعاً در درون
کارگزاریهای دولتی یا تحت یک وزارتخانه (البته غیر از دستگاه قضایی و پلیس) از
جمله وزارت مالیه یا بانک مرکزی تشکیل میشوند. اغلب اعضای گروه اگمونت به شکل
اداری طراحی و ایجاد شدهاند. طبق برآوردی که در سال ۲۰۱۸ به عمل آمد، ۱۱۹ عضو این
گروه با مدل اطلاعات مالی اداری سازماندهی شدهاند. در مدل اداری، واحد اطلاعات
مالی بین مؤسسات مالی و دستگاههای قضایی و پلیسی قرار میگیرند. گرایش اکثر
واحدها به مدل اداری میتواند نشانه این باشد که مدل اداری از کارایی بهتری
برخوردار است. در این مدل، احتمالاً هم دریافت و تجزیه و تحلیل اطلاعات شکل حرفهایتری
داشته باشد و هم تبادل اطلاعات با واحدهای خارجی به نحو آسانتری صورت گیرد.
ب. مدل پلیسی (law
enforcement): پس از اداری، مدل
مجری قانون دومین شکل رایج واحدهای اطلاعاتی مالی است. در سال ۲۰۱۸، ۱۹ عضو گروه
اگمونت از این مدل تبعیت میکردند. وجود شبکههایی چون پلیس بینالملل این مزیت را
به واحدهای مدل پلیسی میدهد که دسترسی به اطلاعات به اشتراک گذاشته شده آسانتر
صورت گیرد. با این حال، قید و بندهایی که معمولاً در دستگاههای پلیسی و ضابطان اجرایی
وجود دارد، باعث میشود کارایی واحدها به نحوی تحت تأثیر قرار گیرد. این دستگاههای
بیشتر از اینکه رویکرد بازدارنده داشته باشند، به تحقیق و تفحص و رفتار امنیتی میل
دارند.
ج. مدل قضایی (judicial): تعداد محدودی از واحدهای اطلاعات مالی در درون شاخه قضایی
حکومت قرار دارند. در سال ۲۰۱۸ تنها ۲ عضو گروه اگمونت مدل قضایی داشتند. صندوق
بینالمللی پول و بانک جهانی اشاره کردهاند که در کشورهایی که قوانین محرمانه
بانکی شکل بسیار سختگیرانه دارند، این مدل میتواند کمککننده باشد. ارتباط نزدیک
با دستگاه قضایی امکان همکاری با نهادهای مالیای را که در معرض این قوانین قرار
دارند، آسانتر میسازد. استقلال قضایی عاملی است که باعث میشود امکان دخالت
سیاسی ناروا در امور واحد اطلاعات مالی کمتر شود. با این حال، همکاری بینالمللی
این مدل واحدها به خصوص با توجه به اینکه اکثر واحدها شکل اداری دارند، مشکلات خاص
خود را دارد.
د. مدل ترکیبی (hybrid): در این مدل تلاش میشود با توجه
به نقاط قوت و ضعفی که هر یک از مدلهای فوقالذکر دارند، ترکیب بهینهای انتخاب
شود که کارایی و مزیت واحد اطلاعات مالی را به حداکثر برساند. طبق برآورد سال
۲۰۱۸، در ۱۵ واحد ترکیبی از دو مدل اداری و پلیسی و در ۴ واحد ترکیبی از دو مدل پلیسی
و قضایی استفاده شده است.
در هر کشوری بسته به ملاحظات خاص اداری،
سیاسی و غیره یک یا ترکیبی از دو مدل از مدلهای سهگانه فوقالذکر برای راهاندازی
و فعالیت واحد اطلاعات مالی استفاده میشود. واحد اطلاعات مالی در ایران طبق
صلاحدید دولت ذیل وزارت اقتصاد تشکیل شده است. البته حتی موافقان وجود واحد
اطلاعات مالی هم در مورد اینکه از چه مدلی استفاده شود، اتفاق نظر ندارند.
مسأله استقلال عملیاتی در واحدها
یکی از اصول بسیار مهم برای کارامدسازی واحدهای اطلاعات مالی- که در بیانیه سال ۲۰۱۸ گروه اگمونت مورد تأکید قرار گرفته- استقلال عملیاتی واحدهاست. این واحد کاملاً ملی و بخشی از حاکمیت هستند، اما در انجام کارویژههای خود تابع هیچ نهاد سیاسی نیستند. از آنجا که این واحدها در کار جمعآوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات درگیرند، ممکن است به انحاء مختلف از سوی بازیگران بخش دولتی یا خصوصی و یا حتی بازیگران خارجی در معرض نفوذیهای ناروا و مخرب قرار گیرند، بر استقلال عملیاتی آنها تأکید میشود.
استقلال واحدها از جنس استقلال قضات در دادگاهها و بانکهای مرکزی در کشورهاست، به این معنی که مأموریت حرفهای واحدهای اطلاعات مالی به نحوی ترسیم شده که هرگونه وابستگی و نفوذپذیری میتواند در عملکردش انحراف ایجاد کند. چنانکه تجربه نهادهای مثل اینترپل نشان داده، استقلال ضرورتاً با همکاری بینالمللی تعارض ندارد. افایتیاف از دولتها خواسته استقلال واحدهای اطلاعات مالی را تضمین کنند. استقلال عملیاتی واحدها مؤلفههای مختلفی دارد که اهم آنها- طبق دیدگاه گروه اگمونت- به شرح زیر است:
ساختار سازمانی و حکمرانی واحدها باید به نحوی باشد که تصمیمگیری مستقلانه بر اساس کارکرد و مأموریتهای اصلی واحد را تضمین کند. اینکه چه اطلاعاتی دریافت شده، چگونه تجزیه و تحلیل شده، چه زمانی پروندههای بسته شده، و چگونه نتایج بررسیها به اشتراک گذاشته شوند، اموری هستند که واحد بایستی در مورد آنها استقلال عمل داشته باشد.
برخورداری از منابع کافی لازمه استقلال عملیاتی است. یک واحد اطلاعات مالی باید منابع مالی، انسانی، و تکنیکی کافی برای انجام سه وظیفه اصلیاش یعنی دریافت، تحلیل و انتشار اطلاعات را داشته باشد.
واحدها بایستی از استقلال کافی در انتصاب یا انفصال کارکنان به ویژه کارکنان ارشد خویش داشته باشند. وابستگیهای مخرب بهویژه وابستگی سیاسی کارکنان به آسانی عملکرد واحد را در معرض انحراف قرار میدهد. واحد بایستی در مورد مسائل مربوط به پرسنل و مدیران خود شفاف باشند.
استقلال عملیاتی مستلزم حفاظت از اطلاعات است. برای اینکه یک واحد به عنوان یک نهاد مستقل مورد اعتماد دیگران قرار گیرد، لازم است در دریافت، استفاده و انتشار اطلاعات با دقت و امانتداری عمل کند. همواره ممکن است عواملی چه در داخل یا خارج بخواهند با نفوذ و دسترسی به اطلاعات واحدها از آنها برای مقاصد خاص خود بهرهبرداری کنند. سوء عملکرد واحد در این زمینه علاوه بر مسائل داخلی سبب میشود واحدهای اطلاعاتی مالی کشورهای دیگر نیز از همکاری مؤثر پرهیز کنند.
ضرورت حفاظت و امانتداری در اطلاعات به معنی سختگیری نابجا در دریافت و تبادیل اطلاعات نیست. واحدها بایستی این امکان را داشته باشند که به آسانی گزارشها و اطلاعات مورد نیاز خویش را دریافت کرده و به آسانی آن را در اختیار نهادهای ذیربط داخلی یا واحدهای دیگر کشور قرار دهند. این بدان معنی است که واحدهای اطلاعات مالی از قدرت مستقلانهای برای ورود به یادداشت تفاهم با همتایان خارجی و مقامات محلی دارند و در صورت اقتضا شرایط مناسبتری برای تبادل اطلاعات فراهم میکنند. هدف از تسهیل گردش اطلاعات، خبرپراکنی نیست، بلکه توسعه استانداردهای مقابله با پولشویی و تأمین مالی تروریسم است.
استقلال عملیاتی با یک سیستم نظارت و توازن (checks and balances) همراه است. بر مبنای آن، واحد اطلاعات مالی ملزم به شفافیت، صداقت، و پاسخگویی است. این چیزی است که در گروه اگمونت بسیار مورد توجه بوده است. یک واحد برای عضویت در گروه اگمونت و حفظ عضویت خویش بایستی تعهد دهد که از قوانین تبعیت کرده و برای جبران هرگونه قصوری که مرتکب میشود، اقدام مقتضی انجام دهد. رعایت توصیههای گروه ویژه اقدام مالی اصلی ضروری در این زمینه است. فرایندهای عضویت در تشکیلات منطقهای و بینالمللی و سازوکارهای گزارشدهی خود میتوانند نقش مهمی در شفافیت واحد داشته باشند. اما به هر حال رفتار صادقانه و مسؤولانه واحد فارغ از کنترلهای بیرونی اهمیت زیادی دارد. یک واحد صادق، شفاف و پاسخگو نبایستی در فرایند دریافت، تحلیل و انتشار اطلاعات به سانسور یا تحریف اقدام کند.
جمعبندی
مهمترین هدف افایتیاف از تشویق راهاندازی و توسعه
واحدهای اطلاعاتی مالی دستیابی به تضمینهای بیشتر وکاراتر برای مقابله با پولشویی
و تأمین مالی تروریسم است. یافتههای علمی و تجربی نشان میدهند که در اقتصاد
جهانی شده، مقابله با پولشویی نیز نیازمند عزم و همکاری جهانی است. هرچه اعضای
گروه اگمونت گسترش بیشتری یافته و سازوکارهای جامعتری برای جمعآوری و تبادل
اطلاعات ایجاد شود، قطعاً کشورهای جهان مصونیت بیشتری در برابر فعالیتهای مخرب پولشویانه
خواهند داشت. انتشار اسناد پاناما در سالهای اخیر نشان داد که چگونه وجود پناهگاههای
امن برای پولشویی میتواند حتی کارگزاران کشورهای توسعهیافته را نیز به فساد آلوده
کند. بنابراین، به نظر میرسد افایتیاف و گروه اگمونت از حضور و همکاری کشورهای
جدید مثل ایران استقبال کرده و متقابلاً با آنها همکاری خواهند کرد. رویکرد جزیرهای
در امور پولی و مالی نه تنها به نفع ایران نیست، بلکه برای رژیم بینالمللی مبارزه
با پولشویی نیز عوارض دارد.
حضور ایران در گروه اگمونت و همکاری با افایتیاف یک پیام مهم برای جهان دارد و آن اینکه ایران در مبارزه با پولشویی و تأمین مالی تروریسم عزم جدی دارد. ایالات متحده به دفعات مختلف در توجیه تحریمهای یکجانبه بر ایران روی موضوع پولشویی و تأمین مالی تروریسم تأکید کرده است. از این زاویه، قرار گرفتن ایران در لیست سیاه و تجویز اقدامات مقابلهای علیه ایران از سوی افایتیاف سناریویی به نفع آمریکا و متحدانش قلمداد میشود. به نظر میرسد توسعه واحد اطلاعات مالی و ورود به گروه اگمونت منافعی برای کشور دارد که این منافع در مقایسه با مسائل احتمالی، اهمیت راهبردی بالاتری دارد.
دکتر عبداله قنبرلو/ عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2019/12/thumbs_b_c_5d7f568d21699c782bd05d41393acf0a.jpg6001250یاسر نورعلی وندhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngیاسر نورعلی وند2019-12-11 14:34:232019-12-11 14:34:52بررسی ماهیت و کارکرد واحدهای اطلاعات مالی (FIUs)