رونق تولید

رونق تولید: زمینه، مسائل، و لوازم

طبق اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، رهبری نظام، مرجع اصلی تعیین سیاست‏‌های کلی و نظارت بر حسن اجرای آنهاست. انتخاب شعار برای سال یکی از سازوکارهای تعیین سیاست‏‌های کلی نظام است که طی دهه‏‌های اخیر توسط رهبر معظم انقلاب مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. انتخاب شعار واکنشی به مسائل اساسی و کمبودهای کلان کشور است که رسیدگی به آنها اولویت دارد. طی دهه اخیر، به سبب معضلات اقتصادی مداومی که در اقتصاد ایران وجود داشته و بعضاً حالت بحرانی پیدا کرده، اغلب شعارهای انتخاب‏‌شده نیز جهت‏‌گیری اقتصادی داشته‌‏اند. انتخاب شعار «رونق تولید» می‌‏تواند بدین معنی باشد که تولید و رشد در مقام موتور محرک اقتصاد کشور با تهدید جدی مواجه شده و بنابراین، نیازمند توجه ویژه و فراگیر است.

بی‌‏تردید، صرف رسانه‏‌ای‏‌کردن و تبلیغ شعار نمی‌‏تواند هدف شعار را برآورده کند. لازم است نهادها و دستگاه‌های مختلف دولتی هر کدام به سهم خود در این زمینه برنامه‌‏ریزی کرده و در استفاده از منابع و ظرفیت‏‌های خویش اهتمام خاصی روی موضوع رونق تولید در کشور داشته باشند. به علاوه، از جامعه نیز انتظار می‌‏رود در تعامل با بازار و دولت، اهمیت راهبردی رونق تولید را مد نظر داشته باشد. در این صورت، می‏‌توان امیدوار بود آشفتگی‏‌های اقتصادی کشور تحت کنترل درآمده و اوضاع به تدریج به سمت عادی‏‌شدن سوق یابد. در عمل، تحقق چنین هدفی نیازمند پیش‌شرط‏‌ها و لوازمی است که بدون توجه و رسیدگی به آنها ممکن است موضوع ضرورت رونق تولید از مرحله ترویج رسانه‌‏ای و طرح نظرات کارشناسی چندان فراتر نرود. از این رو، در نوشتار حاضر تلاش می‏‌شود با بررسی واقعیت‏‌های عریان مربوط به اقتصاد و تولید ملی، مسائل و لوازم رونق تولید مورد تحلیل قرار گیرد.

برآورد‏ها از اقتصاد ایران در سال ۱۳۹۸

با توجه به شرایط پر تلاطمی که در سال ۱۳۹۷ بر اقتصاد ایران حاکم بود، بسیاری از برآوردها در مورد چشم‏‌انداز اقتصاد ایران در سال ۱۳۹۸ بدبینانه است. بر اساس برآوردی که صندوق بین‌‏المللی پول ارائه کرده، رشد اقتصادی ایران در سال ۲۰۱۹ حدود ۶درصد کاهش خواهد داشت. این سازمان نرخ تورم و بیکاری را برای سال ۲۰۱۹ به ترتیب ۲/۳۷ و ۴/۱۵درصد پیش‌‏بینی کرده است. البته صندوق این نکته را نیز مدنظر داشته که رویدادهای مثبت مثل گشایش در مسئله تحریم‏‌ها سبب خواهند شد افت رشد کمتر شده و هم نرخ تورم و بیکاری کمتر از برآورد مذکور باشد. پیش‌‏بینی بانک جهانی در مورد اقتصاد ایران در سال ۲۰۱۹ کمی متفاوت است. کاهش رشدی که این سازمان تخمین زده، نزدیک ۴درصد است.

پیش‌‏بینی مراکز پژوهشی و محققان داخلی نیز کم و بیش بدبینانه است. طبق بررسی مرکز پژوهش‏‌های مجلس، در صورت ادامه وضع موجود، رشد اقتصادی ایران در سال ۱۳۹۸ در بهترین حالت منفی ۵/۴ و در بدترین حالت منفی ۵/۵درصد خواهد بود. مهمترین عاملی که سبب افت رشد خواهد شد، کاهش شدید صادرات نفت و در عین حال مشکلات دریافت ما به ازاء نقدی یا غیرنقدی صادرات است. البته اختلال در صدور نفت به معنی عادی‏‌بودن وضع سایر بخش‌ها ‏نیست. تورم شدیدی که به دنبال جهش نرخ ارز رخ داده، باعث موج جدیدی از رکود خواهد شد. بنابراین، اقتصاد ایران در سال ۱۳۹۸ و شاید ۱۳۹۹ با یک رکود تورمی ملموسی درگیر خواهد بود. در گزارش مرکز پژوهش‌‏های مجلس نیز این قید در نظر گرفته شده که حتی در صورت ادامه وضع موجود با اعمال به برنامه فعالانه ضدتحریم- که توسط این مرکز تدوین شده، ولی در دسترس عموم نیست- می‏‌شود تا حدی به کاهش وخامت اوضاع در سال‏‌های آتی کمک کرد.

در سال ۱۳۹۸، بخش‌‏های مختلف اقتصاد ایران با رکود مواجه خواهد شد، البته شدت و ضعف آن در حوزه‏‌های مختلف متفاوت است. طبق پیش‏بینی مرکز پژوهش‏‌های مجلس، بخش کشاورزی در سال آینده رشد بیشتری را تجربه خواهد کرد. از یک سو، وابستگی بخش کشاورزی به واردات کالاهای واسطه‌‏ای و سرمایه‏‌ای به نسبت کمتر است و از سوی دیگر، بهبود وضع بارندگی در سال زراعی جدید به کمک این بخش خواهد آمد. در صورتی که دولت بتواند با مدیریت تحریم‏ها آسیب آنها به بخش‏‌های غیرنفتی را کاهش دهد، این امکان وجود دارد که رشد اقتصادی کشور بدون احتساب بخش نفت مثبت باشد. اما با توجه به وابستگی شدید اقتصاد کشور به نفت، عملکرد کلی اقتصاد منفی خواهد بود. برآوردهای کلی حاکی از آن است که نرخ دلار بین ۱۲ تا ۱۵ هزار تومان در نوسان باشد. البته در صورت کنترل بازار ارز این امکان وجود دارد که دلار در کانال ۱۲ هزار و حتی شاید کمی پایین‏تر باقی بماند که نتیجه آن ثبات نسبی خواهد بود اما در نرخ‏‌های بالاتر تلاطم بیشتری ایجاد خواهد شد.

چنانکه از نکات فوق فهم می‏‌شود، سال پیش رو در صورت تداوم وضع موجود سالی سخت برای اقتصاد ایران خواهد بود. حال، برای کنترل اوضاع دو راه پیش روی ایران قرار دارد: نخست، تلاش برای رفع تحریم‌‏ها و دوم، تلاش برای کاهش آثار منفی تحریم‏ها. نظام جمهوری اسلامی در شرایط کنونی مذاکره برای رفع تحریم‏ها را بی‌فایده می‏‌داند و روی گزینه دوم یعنی کاهش تبعات تحریم‏‌ها تأکید دارد. هرچند اغلب اقتصاددانان سختی شرایط در سال آینده را تأیید می‏‌کنند، اما کم نیستند کسانی که فکر می‌‏کنند امکان برقراری ثبات با همین شرایط وجود دارد. در صورتی که دولت بتواند اقتصاد کشور را از تلاطم‏‌های مخرب حفظ کرده و ثبات نسبی برقرار کند، می‏‌توان به بهبود تدریجی اوضاع در سال‏‌های بعد امیدوار بود. شعار رونق تولید در این راستا انتخاب شده است. اگر روی بخش‌‏های غیرنفتی مستعد کشور سرمایه‌‏گذاری شده و رشد کلی آنها مثبت باشد، عبور از دوره تحریم آسان‏تر و قابل تحمل‏‌تر خواهد بود.

پیش‏‌نیازهای رونق تولید

تحریک تولید و رشد در هر اقتصادی مستلزم تجهیز و استفاده درست از عوامل تولید است. سرمایه، نیروی کار، زمین، تکنولوژی و مدیریت مهمترین عوامل تولید هستند که البته در میان آنها نقش دو عنصر سرمایه و نیروی کار بسیار اساسی است. مهمترین کمبودهایی که اقتصاد ایران با آنها درگیر است، عبارتند از سرمایه و تکنولوژی. تحریم‏های بین‏‌المللی نیز این دو عامل را هدف قرار داده‌‏اند. هرچند تحریم‏ها در برابر ورود تکنولوژی و سرمایه خارجی مانع ایجاد کرده‌‏اند، اما با تکیه بر قابلیت‏‌های داخلی همچون توسعه زیرساخت‏‌های آموزشی- پژوهشی و اصلاح ساختارهای پولی و مالی کشور، تا حدی خلأها قابل جبران هستند.

در یک عبارت کلی، رونق تولید مستلزم تسهیل شرایط تولید است. اگر تحریم‏های خارجی شرایط تولید را سخت کرده، می‏‌توان با رفع موانع داخلی در فرایند تولید گشایش ایجاد کرد. این نکته مهم را باید در نظر داشت که تحریم‌ها تنها عامل عقب‏‌افتادن اقتصاد ایران نیستند، بلکه عوامل داخلی بنیادینی وجود دارند که حتی در اقتصاد بدون تحریم نیز به صورت مانع شکوفایی و توسعه عمل می‌کنند. بنابراین، حال که فشارهای خارجی به حداکثر رسیده‌اند، رسیدگی به مسائل داخلی یک ضرورت به حساب می‌آید. تسهیل فرایند تولید، ضمن اینکه نیازمند اقدامات ایجابی است، لازم است با بعضی اقدامات سلبی دیگر همراه شود. در کنار تشویق فعالیت‏های مولد، بایستی هزینه‏‌های فعالیت‏های غیرمولد یا ضدتولید را بالا برد. در این چارچوب، توجه به چند نکته زیر اهمیت اساسی دارد:

  • اصلاح مقررات تولید: مقرراتی که مستقیم یا غیرمستقیم تولید را تحت تأثیر قرار می‌دهند، متنوعند. فردی که درصدد احداث یک بنگاه برای تولید و احیاناً صادرات است، در برابر مجموعه‏‌ای از مقررات قرار دارد که به انحای مختلف بر چشم‌‏انداز سودآوری شرکت اثرگذارند. لازم است این مقررات از شرایط مجوز تأسیس شرکت گرفته تا تسهیلات بانکی، مالیات و امور مربوط به نیروی کار به نحوی سامان یابند که چشم‌‏انداز سودآوری شرکت را تقویت کنند. در عین حال، لازم است شرکت‏های مولد دارای ارزش افزوده بالا تحت حمایت بیشتری قرار گیرند. شرکت‏‌هایی که در کار خام‌‏فروشی فعالند، با اینکه در خدمت رشد اقتصادی کشور قرار دارند، اما در مقایسه با شرکت‏های دارای ارزش افزوده بالا استفاده کم‌بهینه‌‏تری از منابع موجود دارند. برای مثال، شرکت‏های پتروشیمی در قیاس با شرکت‏‌های نفتی ارزش افزوده بیشتری ایجاد می‏‌کنند. از این رو، لازم است قوانین و مقررات کشور مشوق‏‌های بیشتری برای این گونه شرکت‏ها در نظر بگیرد. واقعیت این است که فضای کسب و کار در ایران چندان مناسب نیست. در یکی از گزارش‌های اخیر بانک جهانی، در میان ١٩٠ کشور بررسی‌‏شده‌ از نظر فضای کسب و کار در سال ۲۰۱۸، رتبه ایران ۱۲۸ است. در سال ۲۰۱۷، رتبه ایران در این شاخص ۱۲۴ بود. این نشان می‌دهد اقتصاد ایران از موانع قانونی و نهادی زیادی رنج می‌برد.
  • اولویت‏‌بندی هوشمندانه در حمایت از پروژه‌‏ها: در حال حاضر پروژه‌های تولید مختلفی در کشور به صورت نیمه‌تمام یا ناقص رها شده‌اند که برای تکمیل و بهره‌برداری نیازمند تأمین مالی هستند. طبیعی است که سیستم بانکی و بازار سرمایه کشور توانایی کافی برای تأمین مالی همه پروژه‏‌ها را ندارد. به‏‌خصوص، با توجه به تورمی که در سال اخیر رخ داده، محدودیت‏‌ها بیشتر نیز شده است. بنابراین، اولویت‏‌بندی هوشمندانه در تأمین مالی پروژه‌‏ها اهمیت پیدا می‏‌کند. برای مثال، پروژه‏‌هایی که در کار تولید کالاهای سرمایه‌‏ای و واسطه‌‏ای فعال خواهند شد، احتمالاً بیشتر از آنهایی که قرار است در تولید کالاهای مصرفی فعالیت‏ کنند، اهمیت راهبردی دارند. البته این یک قاعده ۱۰۰درصدی نیست و ممکن است بعضی تولید کالاهای مصرفی از اولویت حمایتی بالایی برخوردار باشد. این وظیفه سیاستگذار است که با بررسی پروژه‌‏های تولیدی از زوایای مختلف در مورد فوریت حمایت از آنها تصمیم‏‌گیری کند. در عین حال، می‌‏توان به این نکته نیز اشاره کرد که پروژه‏‌هایی که در مراحل پایانی تکمیل بوده و فاصله کمتری با مرحله تولید دارند، از اولویت بیشتری برخوردار باشند. پروژه ناتمام چه در فازهای اولیه توقف کرده باشد یا پایانی، در هر صورت فاقد امکان تولید است. اما اگر تأمین مالی واحدهایی که تا مرحله تولید فاصله و هزینه کمتری نیاز دارند، اولویت یابد، فرایند تولید و رشد کشور سرعت بیشتری می‏‌گیرد. با این تدابیر، بهره‌وری منابع داخلی امکان افزایش خواهند داشت. این نکات به معنی تأیید حمایت از پروژه‌‏های ناکارامد یا نادیده‏‌گرفتن مطالبات معوق بانک‏‌ها نیست. شعار رونق تولید نباید سبب شود پروژه‌‏های ناکارامد یا آنهایی که با انگیزه رانت‏جویی تعریف شده‌‏اند، از حمایت برخوردار شوند.
  • مقابله با فعالیت‌‏های سفته‏‌بازانه: اصلاح محیط کسب و کار فقط با تشویق فعالیت‏‌های تولیدی حاصل نمی‌‏شود. لازم است در کنار آن، هزینه فعالیت‏‌های نامولد نیز افزایش یابد. یکی از معضلات بزرگ اقتصاد ایران این است که فعالیت‏۲های سوداگرانه در آن از سودآوری و جذابیت زیادی برخوردارند. در صورتی که چشم‏‌انداز سود سرمایه‌‏گذاری در فعالیت‌‏های سفته‏‌بازانه، بالاتر از فعالیت‏‌های تولیدی باشد، قطعاً سرمایه‏‌ها به سمت بازارهایی چون ارز، طلا، مسکن و سایر اقدامات سفته‏‌بازانه هدایت خواهند شد که نتیجه آن خصوصاً در بخش ارز و طلا بسیار مخرب است. حمایت سیاستگذار از تولید در صورتی نتیج‏ه‌بخش خواهد بود که چشم‌‏انداز سودآوری در آن بالاتر از سایر فعالیت‏‌های اقتصادی موازی شود. البته سفته‏‌بازی مجموعه متنوعی از فعالیت‏ها را شامل می‏‌شود. بعضی مثل مسکن تبعات منفی کمتری دارند و حتی ممکن است به نحوی سیگنال تولید ایجاد کنند. اما فراگیرشدن سفته‏‌بازی و بالاخص سوق‌‏یافتن آن به سمت بازار ارز می‏‌تواند تبعات مخربی به دنبال داشته باشد. این وظیفه سیاستگذار است که با بررسی ابعاد مختلف فعالیت‏‌های سفته‏‌بازانه برای محدودسازی آنها چاره‌‏اندیشی کند. در غیر این صورت، تولید همچنان قربانی خواهد شد.
  • مبارزه با فساد و رانت‏جویی: فساد و رانت‏جویی از مجاری مختلفی به تولید صدمه می‏زنند. در یک اقتصاد رانتی، تخصیص حمایت‏‌ها و مشوق‏‌ها بیشتر از اینکه بر مبنای شایستگی صورت گیرد، از طریق تبانی مستقیم یا غیرمستقیم میان صاحبان قدرت و سرمایه انجام می‏‌شود. سیاستگذار به جای اینکه به منافع کلان و بلندمدت کشور فکر کند، به منافع شخصی، خویشاوندی و حزبی خود ارجحیت می‏‌دهد. با پیوند کارگزاران دولت و رانت‏جویان گروه‏‌های هم‌سود شکل می‌‏گیرند که منافعشان در گرو همکاری پنهانکارانه فارغ از آثار ضدتولیدی آنهاست. فساد و رانت‏خواری سوای از تبعات سیاسی و اجتماعی- که نیازمند بحث‏‌های مستقل است- شدیداً برای فعالیت‏‌های تولیدی مخرب است. آلودگی سیستم اداری به فساد از یک سو باعث می‏‌شود در حمایت از فعالیت‏های تولیدی ضابطه‌‏مندی و جدیت لازم وجود نداشته باشد و از سوی دیگر، با صدمه‌‏زدن به اعتماد و احساس امنیت فعالان اقتصادی انگیزه تولید را از میان ببرد. بدیهی است هر چه شفافیت افزایش یافته و سازوکارهای نظارتی و قضایی قوی‏تری وجود داشته باشد، احتمال ایجاد این گونه پیوندهای مافیایی کاهش می‌‏یابد. در غیر این صورت، فساد و رانت‏خواری اجتناب‏‌ناپذیر خواهند بود.
  • انضباط مالی و سخت‌گیری مالیاتی: اتکای کشور به درآمدهای نفتی، معمولاً مانع انضباط مالی و تخصیص کارای منابع بوده است. با موج اخیر فشارهای خارجی، اهمیت اصلاح و منضبط‌سازی ساختارهای مالی بیش از همیشه احساس می‌شود. مخاطبان انضباط مالی فراتر از سیستم بانکی است. نهادهای مختلفی از صندوق توسعه مالی تا صندوق‏‌های بازنشستگی و کلیه سازمان‏‌های دولتی نیازمند انضباط مالی هستند. انضباط مالی از این جهت برای تولید مهم است که امکان مناسب‏تری برای هدایت سرمایه‏‌های مالی به بخش تولید فراهم می‏‌کند. نظام مالیاتی کشور نیز به اصلاحات جدی نیاز دارد. از آنجا که در شرایط رکود، فشار مالیاتی بر تولیدکنندگان می‌‏تواند پیامدهای سوء به دنبال داشته باشد، اصلاح نظام مالیاتی به یک ضرورت فوری تبدیل شده است. هدف از اصلاح، این است که ضمن افزایش درآمدهای دولت، تخصیص منابع و امکانات کشور عادلانه و در عین حال مولد شود. در ایران، سازوکارهای مقابله با فرار مالیاتی ضعیف‌اند. درآمـدهای مالیاتی بیشتر از طریق مالیات‌های سهل‌الوصول همچون مالیات بر حقوق تأمین می‌شوند. به علاوه، معافیت‏‌های مالیاتی در ایران به نحوی پیش‌بینی شده‌اند که چندان در خدمت تولید قرار ندارند. این معافیت‏ها در مواردی جهت‏‌گیری رانت‌‏سازانه پیدا کرده و به فضای رقابتی اقتصاد کشور آسیب زده است. در صورتی که سیاستگذار بر تقویت تولید اصرار دارد، چاره‌ای از اصلاح نظام مالیاتی به موازات ایجاد انضباط مالی ندارد. بانک مرکزی اخیراً تدابیری برای منضبط‏‌سازی سیستم بانکی اتخاذ کرده که مفید بوده و نیاز به توسعه دارد. در مورد نظام مالیاتی نیز دولت حرکت‏‌هایی آغاز کرده، هر چند که هنوز به نتیجه مطلوب نرسیده است.
  • آرامش اجتماعی و سیاسی: در یک فضای اجتماعی و سیاسی متلاطم، امکان ایجاد اقتصاد شکوفا وجود ندارد. سرمایه‏‌گذار به شدت از بی‏‌ثباتی‌‏های اجتماعی و تنش‏‌های سیاسی گریزان است. سرمایه‏‌گذار علاوه بر اینکه در شرایط حال نیازمند ثبات و آرامش است، در عین حال باید پیش‌‏بینی مثبتی از اوضاع و احوال آینده داشته باشد، زیرا استراتژی شرکت نه برای یک سال، بلکه چندین سال یا چندین دهه تنظیم می‌شود. از کلیه نهادهای دولتی و حاکمیتی انتظار می‌‏رود با انسجام و نگاه ملی به اختلافات فیمابین رسیدگی کرده و برای پیوند بیشتر بین جامعه و نظام سیاسی تلاش کنند. در عین حال، انتظار می‌‏رود در مناسبات بین‌‏المللی با دیپلماسی فعالانه‏‌ای برای بهبود روابط ایران با جهان خارج تلاش شود. فشار تحریم‏‌های خارجی نباید باعث شود سایر فرصت‏‌ها نادیده گرفته شود. تلاش‌‏های اخیر دولت برای توسعه همکاری با کشورهای همسایه، حرکت مفیدی است که نیاز به تداوم دارد. توسعه روابط با جهان خارج خصوصاً همسایگان، آسیا و اروپا پیش‌نیازی اساسی برای تقویت تولید است. به ویژه تولیدکنندگانی که به واردات کالاهای سرمایه‌‏ای/ واسطه‏‌ای و بازارهای صادراتی خارجی وابستگی دارند، بیشتر نیازمند آرامش در روابط خارجی کشور هستند. فشار تحریم‏‌های بین‏‌المللی همچنین نباید موجب تقویت سناریوی برخورد نظامی شود. سیاستمداران مختلفی در آمریکا و بعضی کشورهای منطقه مشتاق جنگ بین ایران و دشمنانش هستند. رفتارهای تحریک‌‏آمیز آنها نیز بیشتر با این هدف صورت می‏‌گیرد. شاید در شرایط کنونی بهترین گزینه در برابر این گونه رفتارها بی‌اعتنایی باشد.
  • بهره‌‏گیری عملی از نظرات کارشناسان ذی‌ربط: یکی از رویه‏‌های نادرستی که طی سال‌های اخیر در کشورمان باب شده، این است که شعارهای سال به بهانه‌‏ای برای هدایت بخشی از بودجه کشور به سمت نشست‏‌ها، همایش‌‏ها، پروژه‏‌های پژوهشی، تبلیغات و امثالهم می‌‏شود، بدون اینکه نتایج عملی قابل توجهی از آنها حاصل شود. رونق تولید در ایران موانعی دارد که اغلب آنها همچون فساد، سوءمدیریت، قاچاق و ساختارهای معیوب برای اغلب تصمیم‌گیران محرز هستند. تحقق رونق تولید نیازمند تدوین راهبردهای متکی بر علم و پژوهش است؛ راهبردهایی که با تکیه بر فکر و تخصص نخبگان ذی‌ربط تدوین می‌شوند. بنابراین، شایسته است ضمن پرهیز از تبلیغات و تشریفات پرهزینه و زاید، نظرات متخصصان مرتبط با تولید را جویا شد و بر مبنای آن تصمیم‏‌گیری کرد.

نتیجه‏‌گیری

در شرایطی که فشارهای بین‌‏المللی حداکثری علیه اقتصاد ایران ادامه دارد و کارشناسان سال ۱۳۹۸ را سال سختی توأم با رکود تورمی پیش‏‌بینی کرده‌‏اند، حرکت‏‌های مبتکرانه برای تقویت زیرساخت‏های تولیدی می‏‌تواند تا حدی از بار فشارها بکاهد. این واقعیت را باید در نظر داشت که اقتصاد ایران با موانع ساختاری و مدیریتی بزرگی درگیر است. آثار این موانع به نحوی بوده که حتی در شرایط بدون تحریم هم برنامه‏‌های توسعه تولید با مشکل همراهند. حال، با اضافه‏‌شدن این حجم از تحریم‏ها واضح است که هدایت اقتصاد به مسیر رشد و توسعه کاری بسیار سخت خواهد بود. اهمیت شعار رونق تولید در این است که بار دیگر توجه تصمیم‌‏گیران کشور را به سمت اهمیت تولید و لوازم توسعه آن جلب می‌‏کند.

پیشبرد موفقیت‌‏آمیز شعار رونق تولید در گام نخست، مستلزم باور ارکان مختلف نظام سیاسی و جامعه به ضرورت آن و سپس تلاش برای تدوین و اجرای استراتژی‏‌های مؤثر تقویت تولید است. در صورتی که هر یک از دستگاه‌ها و نهادهای کشور به سهم خود در این مسیر برنامه‏‌ریزی کرده و در اجرای آن جدیت داشته باشند، می‏‌توان به نتایج مثبتی رسید. چنانکه در مبحث لوازم تولید اشاره شد، تقویت زیرساخت‏های تولیدی کشور نیازمند همکاری در سطوح مختلف نظام سیاسی و جامعه است. محدودکردن مسئولیت‏‌ها به دولت راهگشا نخواهد بود. نهادهای قانونگذاری مؤظف به اصلاحات مقررات مربوط به تولید هستند. دستگاه قضایی با مبارزه مؤثر علیه فساد، رانت‌خواری و فساد می‏‌تواند نقش مهمی در اصلاح فضای کسب و کار بازی کند. دانشگاه‌ها و مؤسسات پژوهشی می‏‌توانند نیازهای علمی و کارشناسی مرتبط با موضوع تولید را برآورده کنند. وزارت امور خارجه و سایر ارگان‏‌های دخیل در سیاستگذاری خارجی می‌‏توانند در پیشبرد دیپلماسی اقتصادی کشور تکالیف خویش را انجام دهند. از همه نهادها و ارگان‏ها انتظار می‏‌رود در مورد ظرفیت‏‌هایشان برای کمک به بهبود روند تولید برنامه‌‏ریزی کنند. در صورتی که چنین همکاری فراگیری در کلیت کشور جریان داشته باشد، امکان غلبه مؤثر بر موانع تولید وجود خواهد داشت. در این صورت، نه تنها گذر از تحریم‏ها آسان خواهد بود، بلکه اساساً شرایط مناسب‏تری برای رشد و توسعه اقتصادی کشور در بلندمدت فراهم خواهد شد.

عبداله قنبرلو/ عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی

تحلیلی بر چیستی، مؤلفه‌ها و الزامات «گام دوم انقلاب اسلامی»

تحلیلی بر چیستی، مؤلفه‌ها و الزامات «گام دوم انقلاب اسلامی»

مفهوم «گام دوم انقلاب» تأکید می‏‌کند که به رغم تأسیس نظام سیاسی مستقر که چهل سال پیش به وقوع پیوست، انقلاب پایان نیافته است و هنوز ادامه دارد. لذا در آغاز بیانیه تصریح می‌شود که «انقلاب اسلامی پس از نظام‌سازی، به رکود و خموشی دچار نشده و… از نظریه نظام انقلابی تا ابد دفاع می‌کند». هدف نهایی اعلام‏‌شده برای استمرار انقلاب، تأسیس «تمدن نوین اسلامی» است که ابعاد داخلی دارد و هم ابعاد بین‌المللی. «تمدن نوین اسلامی» در بعد داخلی با پیشرفت در تمامی حوزه‌ها اعم از اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و به‌ویژه گفتمانی قرین است و در حوزه بین‌المللی نظام تک‌قطبی را به چالش می‌کشد. یعنی همان‌طور که انقلاب اسلامی در زمان وقوع، نظام دوقطبی جهان را به چالش کشید و نظامی سه قطبی را ایجاد کرد، اکنون نیز در پی تثبیت قدرت بین‌المللی خود باید گام دوم را به پیش ببرد. این نوشته که با محور قراردادن متن بیانیه رهبر معظم انقلاب به نگارش درآمده است، تلاش دارد به تحلیل چیستی، مؤلفه‌ها و الزامات گام دوم انقلاب اسلامی بپردازد.

گام دوم انقلاب؛ استمرار ماهوی گام نخست

برای شناخت ماهیت و چیستی گام دوم انقلاب، تأکید بر این نکته ضروری است که گام دوم به لحاظ ماهوی نمی‌تواند از گام نخست جدا باشد و از همان ارزش‌ها تشکیل شده است. در واقع، گام دوم تنها مرحله جدیدی از تحقق‌‏بخشیدن و عملیاتی‏‌ساختن گفتمان و ارزشی است که در سال ۱۳۵۷ انقلاب اسلامی را پدید آورد و نظام جمهوری اسلامی را به دنبال آن مستقر ساخت. اما مهمترین تفاوت گام نخست و گام دوم انقلاب در این است که گام دوم مهمترین هدف خود را ایجاد و تثبیت تمدن نوین اسلامی قرار داده است، درحالی‌که در گام نخست مهمترین هدف ایجاد و تثبیت حکومت اسلامی بود. ایجاد یک تمدن بسیار مهم‏تر، دشوارتر و پیچیده‌تر از تأسیس یک حکومت و نظام سیاسی است. حکومت تنها یکی از مهمترین ابزارهای تمدن به شمار می‌آید. یک تمدن ترکیبی از فرهنگ، ایدئولوژی، صنعت، اقتصاد، علم، فناوری، شهرسازی، سبک زندگی و روایت‌های گوناگونی است که با یکدیگر در تعامل هستند. انقلاب اسلامی از ابتدا نیز به این مرحله نظر داشته است اما حرکت به سوی این هدف به دلیل طولانی‌‏بودن مسیر به سرعت به دست نمی‌آید و چه بسا در دوران حیات یک یا دو نسل محقق نشود. از همین روست که در آن بیانیه جوانان مهمترین مخاطبان به شمار می‌آیند. زیرا عمده فعالیت در این گام را آنان باید انجام دهند و این مسیر توسط آنان باید طی شود. این فعالیت‌ها زمانی به مقصود می‌رسد که تمدن اسلامی در حوزه‌های علمی و فرهنگی از دست برتر و قدرت بالایی برخوردار باشد. مهمترین ابعاد بیانیه گام دوم، بدین شرح است:

  1. در گام دوم و در تمدن نوین اسلامی، کشور باید در حوزه‌های مختلف علمی؛ از علوم پایه تا علوم انسانی و مهندسی، تولیدکننده باشد. از این روست که در بیانیه مذکور از «موتور پیشران کشور در عرصه علم و فنّاوری و ایجاد زیرساخت‌های حیاتی و اقتصادی و عمرانی» سخن گفته شده و بر رابطه تعاملی آن با انقلاب اسلامی تأکید شده است. در واقع انقلاب اسلامی همانطور که به موارد زیر انجامیده، در گام دوم و برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی به رشد روزافزون آن‌ها نیاز دارد:

«هزاران شرکت دانش‌بنیان، هزاران طرح زیرساختی و ضروری برای کشور در حوزه‌های عمران و حمل‌ونقل و صنعت و نیرو و معدن و سلامت و کشاورزی و آب و غیره، میلیون‌ها تحصیل‌کرده دانشگاهی یا در حال تحصیل، هزاران واحد دانشگاهی در سراسر کشور، ده‌ها طرح بزرگ از قبیل چرخه سوخت هسته‌ای، سلول‌های بنیادی، فناوری نانو، زیست‌فناوری و غیره با رتبه‌های نخستین در کل جهان، ۶۰ برابرشدن صادرات غیرنفتی، نزدیک به ۱۰ برابرشدن واحدهای صنعتی، ده‌ها برابرشدن صنایع از نظر کیفی، تبدیل صنعت مونتاژ به فناوری بومی، برجستگی محسوس در رشته‌های گوناگون مهندسی شامل صنایع دفاعی، درخشش در رشته‌های مهم و حساس پزشکی و جایگاه مرجعیت در آن و ده‌ها نمونه دیگر از پیشرفت، محصول روحیه و حضور و احساس جمعی است که انقلاب برای کشور به ارمغان آورد».

بنابراین تمدن اسلامی و تحقق گام دوم، از طریق تأکید بر علم بومی، به معنای داشتن پارادایم همسو با تمدن اسلامی، به دست می‌آید. نکته مهمی که در پیش از انقلاب وجود نداشت و تأکید بر علم همسو با روایت و پارادایم غربیان بود. اینجاست که رهبری تأکید دارند که در پیش از انقلاب «تولید علم و فناوری صفر بود» و «در صنعت به‌جز مونتاژ و در علم به‌جز ترجمه هنری نداشت.» در واقع چنین راهبرد و پارادایمی تمدن‌ساز نیست و ایران را همواره متغییری از تابع غرب قرار می‌دهد.

  1. قدرت فرهنگی برتر در تولید کالاهای فرهنگی متناسب با گفتمان اسلامی (کالاهای فرهنگی از قبیل رمان، سینما، تئاتر، موسیقی، طراحی، معماری و…).

روشن است که تمدن اسلامی نوین، روایت خود را از جهان و نظام سیاسی جهان دارد. در تمدن نوین که در گام دوم باید به آن رسید، نمی‌توان روایت‌ها و فراروایت‌هایی را که تمدن رقیب از خود و ما برای ما می‌سازد، پذیرفت. برای برداشتن گام دوم، یکی از مهمترین اقدامات شکستن روایت غربیان است که امروز خود را به صورت فراروایت نشان می‌دهد اما این شکستن روایت بیش از آنکه از طریق سلبی قابل تحصیل باشد از طریق ایجابی و خلق روایت‌های جدید قابل تحصیل است. غرب از داستان‌هایی که برای کودکان در حوزه نثر و تصویر می‌سازد تا داستان‌هایی که برای بزرگان پدید می‌آورد، بیش و پیش از هر چیز به تعریف هویت ما پرداخته است.

این موضوع در پارادایم‌های علمی مخصوصاً در حوزه علوم انسانی نیز خود را به وضوح نشان می‌دهد. برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی و برداشتن گام دوم انقلاب، باید روایتی منسجم و دقیق پدید آورد، کما اینکه تسلط غرب در گذشته نیز صرفاً با تسلط نظامی و اقتصادی صرف نبوده بلکه تابعی از هژمونی و تسلط ایدئولوژیک آنان بوده که خود را در مقام یوتوپیا قرار داده است. از این جهت روایت‌سازی در گام دوم جنبه راهبردی دارد که خود تابعی از پارادایم‌های علمی و کالاهای فرهنگی هستند.

برای ساخت این روایت باید از چه گفتمانی بهره برد؟ چه گفتمانی توانایی آن را دارد که گام دوم انقلاب را بردارد و ما را به تمدن نوین اسلامی برساند؟ آن‏چنان که از بیانیه رهبر انقلاب برمی‌آید:

اولاً این گفتمان در ماهیت تغییری نکرده است و بر اصول و ارزش‌های زیر تأکید دارد: آزادی، اخلاق، معنویّت، عدالت، استقلال، عزّت، عقلانیّت و برادری. استدلالی که برای این موضوع هست، اینکه ارزش‌های بالا ارزش‏‌هایی فطری و جاودانه هستند و در گذر زمان تغییر نمی‌کنند. آن‌ها در گفتمان اولیه انقلاب بودند و عامل حیات آن در امروز و آینده نیز به شمار می‌روند.

ثانیاً این روایت و گفتمان وارد تقابل دوگانه‌هایی چون ایمان و عقلانیت، دین و دنیا، چپ و راست و سنت و مدرنیته نمی‌شود. گام دوم انقلاب برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی از تقابل با مدرنیته به بهانه دفاع از سنت برنمی‌آید. تمدن نوین اسلامی روایت و گفتمان فرامدرنیستی خود را دارد. از این روست که در بیانیه مقام معظم رهبری مشاهده می‌شود که بر پذیرش «پدیده‌ها و موقعیت‏‌های نوبه‌نو، در کنار پای‌بندی به اصول خود» و مرزبندی با رقیبان تأکید می‌شود.

ویژگی و مؤلفه‌های گام دوم

ویژگی و مؤلفه‌های گام دوم را در مقایسه با گام اول چنین می‌توان برشمرد و توضیح داد:

  • تأکید بر هویت دینی همچون دوره نخست؛
  • تأکید بر جمع دین و دنیا همچون دوره نخست؛
  • همچون دوره نخست، انقلاب اسلامی باید قدرتمند امّا محتاط و عقل‌مدار پیش رود و مرتکب افراط‌ها و چپ‌روی‌ها نشود؛
  • بر عنصر دفاع از نهضت‌های رهایی‏بخش که در قانون اساسی آمده است، همچون دور اول تأکید ورزد؛
  • بر مردم‌سالاری و جنبه مردمی‏بودن حکومت همچون دور نخست تأکید ورزد؛
  • گام اول انقلاب در جهان دو قطبی روی داد؛ اما گام دوم در جهان تک‌قطبی حاضر باید محقق شود؛
  • «نظریه نظام انقلابی» نمی‌تواند با مقوله «عدالت اجتماعی» بیگانه باشد و از این جهت یکی از ضرورت‌های آن را عدالت تشکیل می‌دهد. در طول چند دهه گذشته در کنار دستاوردهایی که به دست آمده است، نابرابری‌های اجتماعی نیز خود را نشان داده است. لذا از ویژگی‌های گام دوم در اولویت قراردادن مبارزه با فساد و نابرابری است؛
  • در گام دوم نیز، نگاه راهبردی به جهان اسلام و منطقه غرب‌آسیا نه تنها به عنوان اصول سیاست خارجی انقلاب وجود دارد، بلکه باید تقویت شود. به عبارت دیگر الگوی مقاومت در برابر صهیونیسم باید بیش از گذشته تقویت شود؛
  • گرچه سیاست تقویت اقتصادی و جلوگیری از نفوذ اقتصادی در طول دهه‌های گذشته نیز وجود داشته است، اما در گام دوم باید به صورت عملی به عینیت برسد تا زمینه‌های استقلال سیاسی را تسهیل نماید؛ در واقع در این مرحله و در شرایطی که نقاط ضعف شناسایی شده‌اند که مهمترین آن‌ها اقتصاد متکی به بودجه نفت است، باید برنامه‌های معینی به اجرا درآیند. سیاستی که رهبر معظم انقلاب طی سال‌های گذشته، از آن به عنوان «اقتصاد مقاومتی» یاد کرده‌اند؛
  • تأکید بر معنویت و اخلاق در گام دوم توصیه‌ای اخلاقی نیست. در سندی که خاصیت راهبردی دارد و مانیفست سیاست‌های جمهوری اسلامی را در سال‌های آینده تعیین می‌سازد، اخلاق و معنویت بخش مهمی از روح سبک زندگی معطوف به تمدن نوین اسلامی را تشکیل می‌دهد. درباره این موضوع، آنچه اهمیت دارد، نحوه عملیاتی‏ساختن آن‌هاست که باید متناسب با شرایط جدید اجتماعی باشد، اگرنه در ارزش بودن اخلاق و معنویت سخنی وجود ندارد. مهم این است که سیاست‌های کلان کشور و ساختارهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی چگونه می‌توانند به رشد آن‌ها بینجامند.

الزامات گام دوم انقلاب

بر اساس مطالب بالا از مهمترین الزامات گام دوم انقلاب، ایمان نخبگان کشور به این گفتمان و روایت و سعی در تولید و پرورش آن است. به عبارت دیگر این روایت و گفتمان از قبل ساخته‏‌شده نیست که  از قبل موجود باشد، بلکه باید در تعامل ذهن و عمل و متناسب با شرایط زمانه ساخته شود. اما شرط اول آن ایمان به اندیشه «گام دوم» و ایجاد روایت برای ایجاد تمدن نوین اسلامی است. از همین روست که تأکید می‌شود برای طی این مسیر و «برداشتن گام‌های استوار در آینده، باید گذشته را درست شناخت و از تجربه‌ها درس گرفت؛ اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغ‌ها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت». درواقع، نخبگان سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور باید «خود» را آن‏گونه که در طراز تمدن نوین اسلامی است، بشناسند نه آن‌طور که غرب در طول سده‌ها و دهه‌های گذشته معرفی ساخته است.

در تعریف و روایت غربی از ایرانیان، «ایران» کشوری همسو با غرب و غرب نقطه آرمانی محسوب می‌شود. در اینجا در کنار علوم معطوف به سازندگی و عمران همچون اقتصاد، مهندسی، پزشکی و علوم پایه بیش از همه علوم انسانی و هنر است که می‌تواند نقش راهبردی را بر عهده بگیرد. نخبگان این حوزه با شناخت گذشته و هدف غایی که در گام دوم تعیین شده است، باید در طول حرکت، مسیر را نشان دهند. این موضوع در گام نخست نیز وجود داشت. یعنی در گام نخست نیز برنامه از پیش مدونی وجود نداشت. آن گام نیز از صفر آغاز شد و در طول مسیر به بلوغ و پختگی رسید. اکنون نیز باید با همین شیوه و با اتکای به خود برای طی مسیر برنامه‌ریزی کرد:

«انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن، از نقطه‌ صفر آغاز شد… [علاوه بر آن‌که موانع خارجی و داخلی وجود داشت] هیچ تجربه پیشینی و راه طی‌شده‌ای در برابر ما وجود نداشت. بدیهی است که قیام‌های مارکسیستی و امثال آن نمی‌توانست برای انقلابی که از متن ایمان و معرفت اسلامی پدید آمده است، الگو محسوب شود. انقلابیون اسلامی بدون سرمشق و تجربه آغاز کردند و ترکیب جمهوریّت و اسلامیّت و ابزارهای تشکیل و پیشرفت آن، جز با هدایت الهی و قلب نورانی و اندیشه بزرگ امام خمینی، به دست نیامد و این نخستین درخشش انقلاب بود».

از سوی دیگر، از مهمترین الزامات آن انتقال تجربه و ایدئولوژی نسل نخست انقلاب به نسل جوان است. واقعیت این است که با گذشت چهار دهه از انقلاب اسلامی بسیاری از طلیعه‌داران انقلاب اسلامی یا از دنیا رفته‌اند و یا در سنین کهولت به‌سر می‌برند. در این شرایط، شکاف نسلی در دهه آتی می‌تواند گسست فرهنگی و ایدئولوژیک نیز ایجاد کند؛ مطلبی که قدرت‌های خارجی به آن امیدوار هستند. از این رو، باید تحت مکانیسم‌هایی که در طول چهل سال گذشته به وجود آمده است، از انتقال این میراث مطمئن بود.

جمهوری اسلامی در طول این سال‌ها نهادهای انقلابی گوناگونی را برای انتقال این فرهنگ پدیدآورده است و از این جهت در کنار «ریزش‌ها» بر «رویش‌ها» نیز تأکید شده است اما به هر طریق دستیابی به مکانیسم‌هایی مطمئن برای انتقال این سرمایه از الزامات گام دوم انقلاب است؛ در دورانی که دیگر نسل نخست بسیار کم حضور دارد. از این روست که در بیانیه رهبر انقلاب مشاهده می‌کنیم که بر جوانان تأکید می‌شود و تصریح می‌شود که «دهه‌های آینده دهه‌های شما است»، یعنی در دهه‌های بعدی که عملاً نسل پدیدآورنده انقلاب حضور ندارد، گام دوم را باید نسل های دوم و سوم و چهارم بگردانند. پس باید این تجربه و ارزش به آن‏ها منتقل شود. در چنین وضعیتی است که تصریح می‌شود «باید کارآزموده و پُرانگیزه از انقلاب خود حراست کنید».

از الزامات دیگر گام دوم، بعد از ایمان به مسیر، اعتقاد به خویشتن و خودباوری است که رهبر انقلاب از آن با عنوان  اصل «ما می‌توانیم» یاد می‌کنند و آن را از آموزه‌های امام خمینی می‌دانند. در واقع از پیوند این ویژگی با اعتقادات دینی و سبک زندگی اسلامی است که «مدیریت جهادی» به عنوان یکی دیگر از الزامات گام دوم پدید می‌آید. مدیر جهادی به دلیل باوری که به مقصد و خویشتن دارد و با پی‌گرفتن رویکرد مدیریت کم‌هزینه توانایی اجرای اقتصاد مقاومتی را خواهد داشت. از نظر رهبر انقلاب این ویژگی در مدیران جوان بیشتر یافت می‌شود.

نتیجه‌گیری

در شرایطی که جمهوری اسلامی در اثر فشارهای اقتصادی و سیاسی نظام سلطه روزهای دشواری را می‌گذراند و دولت‌های غربی با اعمال این سیاست در پی تغییر رفتار جمهوری اسلامی هستند، بیانیه ۲۲ بهمن ۱۳۹۷ رهبر انقلاب خطاب به ملت ایران از معنای خاصی برخوردار بود. امید غرب از اعمال این فشارها، تغییر رفتار جمهوری اسلامی تا جایی است که ماهیت آن را تغییر دهد و بدون هزینه‌های دیگر به تدریج انقلاب اسلامی را در نظام تک‌قطبی موجود منحل سازد. این موضوع بعد از سیاست‌های هسته‌ای، به‌خصوص در قبال سیاست‌های منطقه‌ای ایران و جهان اسلام با حساسیت بیشتری همراه بوده است. غرب منتظر آن است که جمهوری اسلامی چه زمانی از پای درمی‌آید و رسماً پایان انقلاب را ادعا می‌کند. در چنین شرایطی بیانیه «گام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران سیاست‌های دیگری را نشان داد که عملاً بر همان سیاست‌های انقلابی تأکید داشت.

«گام دوم انقلاب» به صراحت نشان داد که هدف اصلی انقلاب اسلامی، ایجاد «تمدن نوین اسلامی» است. معنایی که با مفاهیم کلیدی دیگری چون تولید علم و فناوری، تولید علم بومی، تولید روایت‌های جدید، رویش‌های انقلابی، خودباوری و مدیریت جهادی پیوند خورده است. این مفاهیم نیز به نوبه خود با رشد اقتصادی، صنعتی و سبک زندگی متناسب با تمدن اسلامی در ارتباط هستند. بیانیه رهبر معظم انقلاب در حقیقت چکیده‌ای از سیاست‌گذاری‌هایی بود که ایشان در طول چند دهه گذشته ارائه کرده بودند. در این بیانیه به‌طور بسیار مشخص بر این راهبرد تأکید می‌شود که نظریه نظام انقلابی باید تداوم یابد و امنیت داخلی و خارجی کشور در گرو همین نظریه راهبردی است؛ کمااینکه در آنجا تصریح می‌شود که این انقلاب بود که به «ثبات و امنیت کشور و تمامیّت ارضی و حفاظت از مرزها» انجامید.

گام دوم مسیر «شدن» را نشان می‌دهد؛ نه مسیر «بودن» را. این مسیر وقتی با تلاش علمی و فرهنگی پیوند می‌خورد به این معناست که باید مختصات مسیری که در آن طی طریق کرد، روشن شود. اندیشه گام دوم بر این معنا دلالت دارد که مسیر کاملاً از پیش تعیین‌شده نیست. در طی این مسیر است که روایت‌ها و دستورالعمل‌ها به دست می‌آید. لذاست که در اینجا نقش نخبگان سیاسی، فرهنگی، علمی و اقتصادی بیش از دیگران برجسته می‌شود. نخبگانی که بیشتر آنان را جوانان تشکیل می‌دهند. بر این اساس، آن‌ها باید دو ویژگی داشته باشند؛ نخست اینکه به هدف، یعنی ساختن تمدن نوین اسلامی، ایمان داشته و دیگر اینکه به توانایی‌های خود در رسیدن به آن مرحله باور داشته باشند. با وجود این ویژگی‌هاست که گام دوم انقلاب اسلامی محقق خواهد شد و به ثمر خواهد نشست.

حمیدرضا اسماعیلی

بلایای طبیعی و امنیت ملی

بلایای طبیعی و امنیت ملی

تقریباً تا دهه­‌های پایانی سدۀ بیستم، نه سیاستمداران از ورود مخاطرات غیرنظامی به حوزۀ امنیت ملی استقبال می­‌کردند و نه تحلیل‏گران از نظر فکری تلاش چندانی در این جهت داشتند. از آن پس به تدریج این دیدگاه گسترش یافت که تعریف امنیت ملی صرفاً (و حتی عمدتاً) براساس ملاحظات نظامی، گمراه­‌کننده و هم خطرناک است. گذار تدریجی از پارادایم والتر لیپمنی امنیت ملی به پارادایم مکتب کپنهاگی امنیت، راه را برای ورود عناصر متکثر و متغیر غیرنظامی، از اقتصاد و سیاست گرفته تا هویت، محیط زیست و طبیعت به درون مطالعات امنیت ملی هموار کرد. این گذار به معنای تغییر موضوع امنیت از امنیت حکومت و در بهترین حالت امنیت سرزمین و ملت به مثابۀ مفاهیم انتزاعی، به امنیت کل هویت اجتماعی- سیاسی درون یک سرزمین و گسترش عناصر تهدیدکنندۀ امنیت از تهدیدات نظامی خارجی به کلیۀ عناصری بود که می‌تواند امنیت گروه‌ها، مردم و حکومت یک سرزمین را به خطر اندازد.

رابطۀ بین بلایای طبیعی و امنیت ملی از جملۀ این عناصر است. سیاستمداران نیز با تأخیری تقریباً دو دهه­‌ای، وارد فضای فکری جدید شدند؛ تا آنجا که در سال ۲۰۱۲، رئیس جمهور وقت اندونزی، آقای دکتر سوسیلو بامبانگ یودهویونو[۱] در مراسم افتتاحیۀ پنجمین کنفرانس وزیران آسیایی برای کاهش مخاطرات بلایا[۲]، اعلام کرد که دولتش کاهش بلایای طبیعی را اولویت ملی نخست خود قرار داده است، زیرا به تحقیق دریافته که بلایای طبیعی در اشکال گوناگون آن بزرگترین تهدید برای امنیت ملی این کشور هستند. حتی در کشوری چون ایالات متحدۀ آمریکا که مباحث امنیت ملی خود را در سطح بسیار پیچیده‌­تری پیگیری می­‌کند، وزارت دفاع از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۸ بیش از ۳۵ گزارش منتشر کرده است که در آنها آشکارا به تهدیدات ناشی از تغییرات اقلیمی و رویدادهای طبیعی اشاره شده است.

در همین بازۀ زمانی، دیگر دستگاه‌­های امنیتی ایالات متحده حداقل ۱۴ گزارش در مورد این موضوع منتشر کرده‌­اند. مباحث مربوط به امنیت ملی پس از طوفان کاترینا در سال ۲۰۰۵، از نظر گستردگی و گوناگونی، فقط با حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ قابل مقایسه است. پس از این طوفان، راهبرد موسوم به امنیت میهن[۳] آمریکا که تا پیش از این بر حملات تروریستی متمرکز بود به نحوی تغییر کرد تا همه نوع مخاطرات تهدیدکنندۀ سرزمین و مردم آمریکا از جمله بلایای طبیعی را مد نظر قرار دهد[۴]. به این ترتیب، بلایای طبیعی جای خود را در مباحث امنیتی، امنیت ملی (و در مورد آمریکا امنیت میهن) باز کرد.

شکی نیست که فجایع طبیعی می­‌توانند تأثیرات ویرانگری بر افراد و اقامتگاه­‌های شهری و روستایی داشته باشند. آنها می­‌توانند در کمترین زمان ممکن خانواده­‌های زیادی را داغدار نمایند، آثار روحی و روانی درازمدتی بر مردمان و جماعت­‌های آسیب­‌دیده بر جای گذارند، ممکن است میلیاردها ریال خسارت بر اقتصاد کشورها تحمیل کنند، زیرساخت­ها را ویران کنند و فرایند توسعه را، شاید برای سال­‌های دراز، مختل نمایند. اما اکنون تحلیل‏گران به تدریج در حال آغاز بحثی هستند مبنی بر اینکه بلایای طبیعی ممکن است علاوه بر تهدیدات محلی و منطقه­‌ای، بر امنیت ملی، به معنای امنیت درهم‌­تنیدۀ مردم و حکومت، نیز تأثیرات حادی داشته باشند. در این نوشتار تلاش می­‌کنیم به برخی از ابعاد و زوایای این بحث اشاره کنیم. بر این اساس، نقطۀ تمرکز تحلیل ما، سازوکارهای احتمالی تأثیرگذاری بلایای طبیعی بر امنیت ملی یک کشور از یک سو و الزامات سیاست‏گذارانۀ مواجهه با بلایای طبیعی برای مصون نگاه‌‏داشتن امنیت ملی از سوی دیگر خواهد بود.

بلایای طبیعی و تهدید امنیت ملی

بلایای طبیعی، حداقل از طریق سه سازوکار زیر می‌­توانند تهدیدی برای امنیت ملی یک کشور باشند:

الف) در شرایط بحرانی پس از بلایای طبیعی، به ویژه اگر سطح گسترده­‌ای از مناطق کشور را درگیر کند یا بخش توجهی از امکانات کشور را به خود مشغول دارد (که مثال بارز آن سیلاب­‌های سریالی در مناطق مختلف ایران در بهار سال ۱۳۹۸ بود) خطر بروز سایر تهدیدات امنیتی همچون حملات تروریستی، تهاجم خارجی و آشوب­‌های اجتماعی افزایش می­‌یابد. ویژگی شرایط بحرانی ناشی از این گونه سوانح، سطح بالای تمرکز نیرو و امکانات در یک منطقه خاص، سطح بالای تداخل کارکردی، ابهام و هراس همه­‌گیر و سطح بالای نارضایتی اجتماعی است. حتی چنانچه فاجعه­‌هایی چون زلزله، طوفان یا سیل در شهرهای دارای مرکزیت سیاسی و در سطح وسیع رخ دهند، احتمال تزلزل در توانایی­‌های حکمرانی آن کشور وجود دارد. تمام این موارد قابلیت این را دارند که حفره‌­های امنیتی را در مقابل تهدیدات داخلی و خارجی آشکار کنند.

ب) شرایط بحرانی ناشی از بلایای طبیعی، آزمون بزرگ کارامدی حکومت‌هاست. در هنگامۀ بحران، فشار سیاسی و اجتماعی شدیدی ایجاد می‌شود تا حکومت «کاری کند». در این شرایط، بحران طبیعی به سرعت تبدیل به بحران انسانی می‌شود و بحران انسانی به نوبۀ خود با بازنمایی رسانه‌ای گسترده، منحنی تقاضاها و انتظارات را به شدت صعودی و فزاینده می‌کند. چنان که طوفان کاترینا در سال ۲۰۰۵ در ایالات متحدۀ آمریکا نشان داد، حتی ثروتمندترین و قدرتمندترین کشورهای جهان نیز ممکن است در این گونه آزمون‌ها به زحمت نمرۀ قبولی را کسب کنند. به این ترتیب، بحران کارامدی در جوامعی که وضعیت پیشینی آنها از منظر شاخص­‌های اعتماد سیاسی در وضعیت مناسبی نیست، ممکن است به سرعت به وضعیت بحران اعتماد سیاسی منجر شود. بحران اعتماد نیز به نوبۀ خود با بحران مشروعیت و نارضایتی اجتماعی رابطۀ مستقیم دارد.

ج) گذشته از دو مورد بالا، بلایای طبیعی ممکن است برخی روندهای اجتماعی، اقتصادی و زیست­‌محیطی بلندمدت‌­تر در جامعه ایجاد کنند که آثار تا سال­ها و دهه­‌ها برای کشور پیامدهای امنیتی داشته باشد. نمونۀ بارز چنین روندهایی مهاجرت است. گاهی بلایایی چون خشکسالی، زلزله و حتی سیل ممکن است موج عظیمی از مهاجرت بین شهری و بین­‌منطقه­‌ای ایجاد کنند. آثار اجتماعی و سیاسی این امواج عظیم مهاجرت فراتر از بحث این نوشتار است اما روشن است که اگر حکومت­ها نتوانند پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و هویتی این مهاجرت‏ها را مدیریت نمایند، دیر یا زود ناچارند با پیامدهای امنیتی آن دست و پنجه نرم کنند. بیکاری، فقر، سرخوردگی­‌های شدید جمعی و گروهی نمونه­‌های دیگری از این پیامدهای ثانوی بلایای طبیعی هستند که آثار خود را در درازمدت آشکار خواهند کرد.

ملاحظات سیاستی

  • میزان تهدیدکنندگی بلایای طبیعی برای امنیت ملی، گذشته از میزان شدت و گستردگی آن فاجعه و میزان کامیابی یا ناکامی دولت و سازمان‌های متولی در مدیریت بحران، بستگی به وضعیت پیشینی آن دولت در معیارهای اعتماد سیاسی و مشروعیت دارد. دولت­‌هایی که صرف نظر از فاجعۀ طبیعی، دچار بحران اعتماد و مشروعیت هستند، حداکثر آسیب را از بلایای طبیعی خواهند دید. چالش امنیتی ناشی از فجایع طبیعی به­ ویژه هنگامی به اوج می‌رسد که شاهد همزمانی بحران‏های ساختاری و سیستمی کشور با بحران‏های ناشی از این حوادث طبیعی از یک سو و همپوشانی شکاف‌های سیاسی-اجتماعی کشور با شکاف‌های نارضایتی ناشی از بلایا باشیم. به همین دلیل، اولاً، ارتقای کلی سطح کارامدی سیستم سیاسی و سطح اعتماد عمومی به نظام سیاسی و دولت، به مثابۀ نوعی جهت­گیری پس­زمینه، همواره باید در دستور کار نظام سیاسی کشور و دولت­های مختلف قرار گیرد؛ ثانیاً، مدیریت بحران در مناطق مرزی، مناطق محروم و یا مناطق محل زیست اقوام و مذاهب گوناگون کشور، بایستی با دقت و کارامدی بیشتر پیگری شود.
  • به پیروی از حکمت دیرین و جاافتادۀ «علاج واقعه قبل از وقوع»، باید ارتقا و به­‌روزرسانی مداوم زیرساختارها و تأسیسات بنیادین کشور با رویکرد کاملاً علمی و حرفه‌­ای و با محاسبۀ مخاطرات طبیعی احتمالی آینده در دستور کار قرار گیرد. همانطور که کشورها برای خطرات احتمالی (و گاه بسیار بعید) درگیری­‌های نظامی یا حملات تروریستی، سالانه مبالغ هنگفتی را صرف خرید آخرین تجهیزات نظامی و تمهیدات دفاعی می­‌کنند، بایستی برای خطرات به مراتب محتمل­‌ا‌‌لوقوع‌­تری چون سیل، زلزله، طوفان، سونامی، تگرگ، خشکسالی و امثال آن نیز برنامه‌­ریزی و سرمایه‌گذاری کنند. این سرمایه‌­­گذاری نیز باید به صورت متوازن با رویکرد پیش­گیری (مثلاً سرمایه‌­گذاری در سدها، رودخانه‌­ها، جنگل‌­کاری، بیابان‌زدایی، نوسازی تأسیسات و امثالهم) و هم با رویکرد تقویت توان پاسخ‌‏دهی فوری (مثلاً سرمایه­‌گذاری در ساخت و تجهیز بیمارستان­ها، جاده‌­ها، فرودگاه­‌ها، تجهیز نهادهای امدادی و مانند آن) باشد. چنانچه پیامدهای امنیتی گسترده و ژرف رویدادهای طبیعی درک و پذیرفته شوند، آنگاه می‌­توان با تلقی این نوع سرمایه­‌گذاری­ها به عنوان سرمایه­‌گذاری­‌های دفاعی و امنیتی، توجه کافی به آنها را تضمین کرد.
  • نارضایتی در شرایط شوک اولیۀ ناشی از گستردگی بلایای طبیعی تا اندازه‌ای امری طبیعی است، اما این نارضایتی عمومی هنگامی تبدیل به یک تهدید امنیتی می‌شود که تبدیل به بحران اعتماد و سرانجام بحران مشروعیت شود. بحران اعتماد به ویژه در شرایط ناکارامدی توأم با فساد بسیار تشدید می­‌شود. آثار شوم فساد بر سطح اعتماد سیاسی به ویژه در شرایطی افزایش می‌­یابد که این فساد در شرایط بحران خود را نشان دهد. به عنوان مثال فساد در توزیع امکانات و کمک­‌ها بین حادثه­‌دیدگان گناهی نابخشودنی خواهد بود. حتی کوچکترین اشتباهات سازمان‏‌های دخیل در امر امداد و کمک‌­رسانی، در شرایط فشار روانی و فشار رسانه­‌ای توأمان، ممکن است به بهایی گزاف برای سطح اعتماد عمومی و سیاسی جامعه تمام شود. میدان­داری به اصطلاح «سلبریتی­‌ها»، در شرایط بحران، چه آنها را «چهره‌‏های مردمی» بدانیم و چه «توریست­‌های فاجعه»، در درجۀ نخست گواهی است بر اعتمادی که مخدوش‌شده و کوشش چندانی هم برای ترمیم آن صورت نگرفته است. بنابراین، ضمن ارتقای کلی کارامدی و سلامت نظام سیاسی و مدیریتی کشور، باید ارتقای کارامدی، سلامت و صداقت نهادهای مرتبط با مدیریت بحران با جدیت مضاعف در دستور کار قرار گیرد.
  • در بحث نظام مدیریت بحران کشور، باید به جای مدل تک‌لایه‌ای نظام مدیریت از بالا به پایین، یا آنچه به اصطلاح مدل دستوری و کنترلی[۵]مدیریت بحران خوانده می‌شود، به یک مدل چندلایه‌ای گذار کنیم. در این مدل چندلایه‌ای، مدیریت بحران منطقه‌ای و محلی و همچنین توانمندسازی و قابلیت‌پروری مردم، به موازات مدیریت بحران یکپارچۀ ملی اهمیت می‌یابد.
  • مواجهه با بلایای طبیعی، در مرحلۀ پیشگیری و هم در مرحلۀ مدیریت بحران، نیازمند مشارکت گسترده و تمام­عیار جامعۀ مدنی است. این میدانی از امنیت است که در آن شهروندان کنش‏گران اصلی هستند. نقش جامعۀ مدنی به ویژه در کشور ما که از بحران تعمیق­‌شوندۀ اعتماد سیاسی رنج می­‌برد، اهمیتی فزون‏تر می‌­یابد. با درک منطقی این مسئله در شرایط کنونی ایران، در هنگامۀ بحران، دولت به جای رقابت با جامعۀ مدنی یا بی‌­اعتمادی به آن و حتی تلاش برای حذف آن، باید هماهنگ‌‏کننده، تقویت­‌کننده و پشتیبان فعالیت­‌های آن باشد. در عین حال مدیریت بحران، امدادرسانی، و احیای منطقه و جماعات بحران­‌زده کارکرد دولت است و حضور جامعۀ مدنی نباید به بهانه­‌ای برای عدم ایفای کارکردهای دولت تبدیل شود.
  • نکتۀ بسیار مهم این است که همۀ احزاب، جریانات سیاسی و فکری، تشکل­‌ها و شخصیت­‌های سیاسی کشور باید این نکتۀ بسیار مهم را مد نظر قرار دهند که زمانۀ بحران ناشی از فاجعۀ طبیعی، زمان مبارزۀ سیاسی، تخریب چهره و فعالیت انتخاباتی نیست. باید در نظر داشت که در چنین شرایطی حتی کارامدترین و ثروتمندترین دولت­ها نیز میزانی از آشفتگی و ناکارامدی را بروز می­‌دهند. جامعۀ مدنی و جریان‏های سیاسی باید از دولت برای بهبود عملکردهای خود در مدیریت بحران مطالبه کنند و حتی به آن فشار وارد آورند، اما باید هوشیار باشند که در شرایط کنونی کشور و مختصات نگرشی-سیاسی کنونی جامعۀ ایران، کاهش اعتماد عمومی به دولت و نهادهای آن و افزایش نارضایتی اجتماعی ضربه­‌ای بلندمدت به کل سازمان سیاسی کشور خواهد بود و نه یک جریان یا دولت خاص.
  • نکتۀ دیگر این است که عبور سالم نظام سیاسی از شرایط بحران امنیتی ناشی از مخاطرات طبیعی را نباید به معنای فقدان اهمیت امنیتی این مخاطرات یا عملکرد مطلوب و مقبول حکومت دانست. در تاریخ انقلاب‌ها و آشوب‌های سیاسی- اجتماعی، کمتر کشوری را می‌شناسیم که در زمان وقوع یک سیل، زلزله یا طوفان بزرگ دستخوش تغییر سیاسی و اجتماعی شدید شده باشد یا مورد هجوم خارجی قرار گیرد. به نظر می‌رسد پیامدهای مخاطرات طبیعی بر امنیت ملی، عمدتاً بلندمدت، تدریجی و فرسایشی باشند. این مخاطرات دارای آثار روحی و روانی درازمدت و گاهی پایدار هستند. نارضایتی‌ها و ناخرسندی‌های ناشی از این گونه بحران­ها در حافظه تاریخی افراد ماندگاری بیشتری دارند و به معیاری برای داوری‌ها و تصمیم‌گیری‌های آتی تبدیل می‌شوند. در جهان آکنده از تصاویر، حتی کم‌حافظه‌ترین ملت‌ها به ندرت دچار فراموشی می‌شوند. بی‌­اعتمادی ناشی از عملکرد ناکارامد نهادهای امدادی یا دولت، آثار خود را در شرایط یک بحران یا فاجعه و یا حتی یک منطقۀ خاص متوقف نخواهد ساخت. ب‌ی­اعتمادی به شدت یک بیماری مسری و دیرپاست که نخستین نشانه­‌های آن به هیچ ­وجه عمیق­ترین و خانمان‌سوزترین آنها نیستند.

نتیجه‌گیری

بلایا و مخاطرات طبیعی در همۀ کشورها دارای پیامدها و دلالت‌هایی برای امنیت ملی است. بلایای طبیعی از طریق سه سازوکار اصلی ممکن است امنیت ملی یک کشور را تهدید کنند: نخست، افزایش خطر بروز تهدیدهای امنیتی جانبی مثل حملات تروریستی، تهاجم خارجی یا آشوب اجتماعی، با استفاده از شرایط بحران و تمرکز نیروها و امکانات در بخش بحران­زده؛ دوم، ایجاد نارضایتی عمیق اجتماعی، تشدید بحران اعتماد و تعمیق بحران مشروعیت که همه در مجموع ناشی از بحران کارامدی و به ویژه فساد در مدیریت بحران است و سوم، ایجاد یا تشدید برخی روندهای بلندمدت­‌تر مثل فقر، بیکاری، مهاجرت، سرخوردگی اجتماعی و مانند آن. شدت و میزان تهدیدکنندگی این پیامدها و دلالت‌ها، بستگی به عوامل زمینه‌ای متعددی دارد که از میان آنها می‌توان به گستره و عمق فاجعۀ رخ‏داده و میزان خسارات انسانی، مالی و روانی ناشی از آن؛ میزان کارامدی سیستم سیاسی در مواجهه با شرایط بحرانی؛ وضعیت پیشینی نظام سیاسی از نظر معیارهایی چون کارامدی، اعتماد سیاسی و مشروعیت سیاسی در زمان وقوع بحران؛ و نحوۀ موضع‌گیری و بازنمایی رسانه‌ای سایر نیروهای ملی و بین‌المللی، جریانات اپوزیسیون و جریان کلی افکار عمومی اشاره کرد.

گفتمان امنیت ملی در ایران پس از جنگ تحمیلی به ترتیب به اهمیت امنیتی سه عامل پی برد: ابتدا امنیت ملی متمرکز بر تهدیدات سیاسی و نظامی خارجی بود، در مرحله دوم، (با آغاز دوران جنبش‌های اجتماعی در ایران از اواخر دهۀ ۷۰ شمسی) تحولات سیاسی و اجتماعی داخلی نیز وارد دایرۀ تحلیل شد؛ در مرحلۀ سوم (عمدتآً بر اثر افزایش فشار تحریم‌های بین‌المللی و مدیریت ناکارامد اقتصادی)، اقتصاد و نوسانات آن نیز در کنار دو عامل پیشین، ابعاد امنیتی جدی پیدا کرد. اکنون زمان آن است که اقلیم، طبیعت و محیط زیست را به صورت جدی وارد گفتمان امنیت ملی کشور کنیم. جایگاه بلایای طبیعی در گفتمان امنیت ملی کشورها، به ویژه کشورهای فاجعه‌­خیزی چون ایران، باید از حاشیه به متن تغییر کند. رویکرد امنیتی به بلایای طبیعی باید درواز‌ه‌­ای به سوی نگاه علمی، راهبردی و دقیق به این رویدادها و پیامدهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آنها؛ افزایش قابل توجه سرمایه‌گذاری در زیرساخت­ها و سازوکارهای مرتبط با پیشگیری از بحران و مدیریت آن؛ و توجه جدی به شاخص­‌های زمینه­‌ای مثل اعتماد و مشروعیت سیاسی برای تسهیل عملکرد حکومت در شرایط بحران باشد.

مجتبی قلی‌پور/ دانش‌آموخته دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران

پانوشت‌ها؛

[۱] . Susilo Bambang Yudhoyono

[۲] . Asian Ministerial Conference for Disaster Risk Reduction

[۳] homeland security

[۴] . مفهوم امنیت میهن، نخستین بار به طور جدی پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا مطرح شد و پس از فاجعۀ توفان کاترینا در سال ۲۰۰۵ گسترش یافت. تأسیس وزارت امنیت میهن در سال ۲۰۰۲ که حاصل ادغام ۲۲ سازمان و آژانس مختلف بود، بیانگر رویکردی جدید به مقولۀ امنیت است که هم از مفهوم امنیت ملی و هم دفاع ملی متفاوت است. تعریف امنیت میهن در آمریکا در آغاز متمرکز بر «تلاش هماهنگ ملی برای جلوگیری از حملات تروریستی در درون آمریکا، کاهش آسیب‌پذیری آمریکا در مقابل تروریسم، به حداقل رساندن آسیب‌ها و توانایی احیای پس از وقوع اینگونه حملات» بود. در سال ۲۰۱۰ این تعریف به گونه‌ای تغییر کرد که مفهوم «بلایای طبیعی» در کانون آن قرار گرفت: «هماهنگی کامل در میان حکومت‌های فدرال، ایالتی و محلی برای جلوگیری از و محافظت در برابر تهدیدها و بلایای طبیعی و واکنش به آنها». این مفهوم تعریف دقیقی نشده اما هر تعریفی از آن داشته باشیم، بلایای طبیعی بخش جدایی‌ناپذیر آن محسوب می‌شوند.

[۵] command and control model

بازتولید امنیت ملی در نهاد آموزش

بازتولید امنیت ملی در نهاد آموزش

قدرت‌های سیاسی برای بازتولید خود نیازمند طراحی ساختار هستند. هدف از این اقدام، شبیه‌سازی و تولید کارگزارانی است که ادامه حیات قدرت موجود را تضمین کنند و زمینه‌های زوال آن را بزدایند. با این وصف ساختارها نباید به گونه‌ای تحمیلی بر گرده جامعه سوار شوند، زیرا مقدمه انزوای ساختارهای ایجاد شده و در قدم بعد، زوال حاکمیت مستقر را فراهم می‌آورند. به همین دلیل است که باید ساختارهای اجتماعی به مثابه اهرم‌هایی برای تداوم یا زوال حاکمیت نگریسته شوند. در دل ساختارهای اجتماعی مهمترین اتفاقی که رخ می‌دهد، انتقال فرهنگی است.

در این فرآیند «معرفت اجتماعی، نظم نمادی، و… که صفت ممیز این یا آن گروه اجتماعی هستند به نسل‌های بعدی منتقل می‌شوند». مراد از معرفت اجتماعی تمام دانش‌هایی است که در اجتماعی معین وجود دارد و افراد تازه‌وارد در اجتماع برای عضویت، ناگزیر از فراگیری آن‌ها هستند. نظم نمادی هم به مجموعه الگوهای رفتاری، کنش‌ها و تصورات ذهنی موجود در یک فرهنگ نظر دارد. ما این فرآیند انتقال فرهنگی را در یک تعبیر عامتر، جامعه‌پذیری می‌نامیم، زیرا اساساً هدف از انتقال فرهنگ، منضم کردن دیگران به فرهنگ مدنظر و پذیرش آن است، امری که نهایتاً به آموزش منجر می‌شود.

آموزش، بازوی اصلی جامعه‌پذیری

در فرآیند جامعه‌پذیری مقوله آموزش و یاددهی بیش از هرچیز دیگری خودنمایی می‌کند. از آنجایی که جامعه‌پذیری امری مستمر است و تا لحظه مرگ، آدمی را همراهی می‌کند بنابراین مقوله آموزش نیز امری پایدار است؛ پس باید آن را نهاد اجتماعی معرفی کرد. تالکوت پارسونز با بهره‌گیری از مفاهیمی چون ارزش و هنجار، نهاد اجتماعی را شکل تثبیت شده هنجارها و ارزش‌ها دانسته است؛ بنابراین نهادها ابزارهایی هستند برای کارا شدن جامعه و معرفی و تداوم حیات ارزش‌ها و هنجارهای رایج. هر نهادی متکفل بخشی از ارزش‌های اجتماعی‌ است. در یک برداشت جامع، نهادها را باید خرده‌سیستم‌هایی برای برآوردن نیازهای انسان معرفی کرد؛ ساختارهایی که فردیت انسانی را کنترل می‌کنند و همزمان دربرگیرنده وجود اجتماعی ما و وارد شونده به درون ما هستند.

در دهه ۱۹۳۰، مکتب فرهنگ و شخصیت با رویکردی ساختارگرایانه و متأثر از آرای دورکیم به معرفی نهادهای اجتماعی، فرآیند جامعه‌پذیری و تفکیک میان نهادها پرداخت. رالف لینتون و آبراهام کاردینر مفهوم شخصیت پایه را مطرح کردند و برای این مفهوم سهم به‌سزایی در فرآیند جامعه‌پذیری قائل شدند. از نظر این دو «شخصیت پایه برای تمام افراد جامعه نوعی مخرج مشترک است. افراد، خصوصیات چنین شخصیتی را در پرورش رفتار و تربیت شخصیت خود به عنوان الگو و مدل درنظر دارند؛ این مساله در علوم اجتماعی در ذیل گروه‌های مرجع قابل دسته‌بندی است. تمام افراد جامعه با ابعاد رفتاری و عملی این شخصیت پایه در تعامل غیرمستقیم هستند و در قالب آموزش و اجتماعی شدن به یادگیری خصوصیات این شخصیت می‌پردازند».

شخصیت پایه در مطالعات اندیشمندان روانشناسی اجتماعی در مفهوم خصیصه قومی بروز یافت و مراد، تمامی ویژگی‌های فرهنگی و خصایصی است که مشترکا در میان آحاد یک جامعه یا زیست‌بوم فرهنگی می‌توان یافت. اگر نهادها را خرده‌سیستم‌های تامین کننده نیازهای بشری بدانیم دراین‌صورت نهادهایی که به نحوی برآورنده نیازهای ضروری‌تر باشند نهادهای اولیه خوانده می‌شوند. مکتب فرهنگ و شخصیت، خانواده و نهاد آموزش را به مثابه نهادهای اولیه درنظر دارد و نهادهایی را که نیازهای درجه دو را تامین می‌کنند نهادهای ثانویه تلقی می‌کند.

خانواده و نهاد آموزش هریک به‌طریقی شهروندان را به‌سوی شخصیت پایه سوق می‌دهند و به‌این‌شکل جامعه‌پذیری را میسر می‌کنند. در این فرآیند سرمایه اجتماعی و فرهنگی آموزش داده می‌شود و کسانی که از سرمایه فرهنگی غنی‌تری بهره برده‌اند نقش فعال‌تری در بازسازی ساختار حاکم ایجاد می‌کنند. پیر بوردیو در تحلیلی از وضعیت نظام آموزشی فرانسه چگونگی دریافت سرمایه فرهنگی را توسط دانشجویان متعلق به طبقه بالای اجتماعی در فرآیند آموزش و در قدم بعدی، الحاقشان را به دستگاه دولت اینگونه تبیین می‌کند:

 «این دانشجویان از کودکی در چشمه فرهنگ عالمانه سیراب شده‌اند خیلی زود با کتاب آشنا شده‌اند. به موزه‌ها راه یافته‌اند. سفر کرده‌اند…. . این دانشجویان عزیزکرده، ثروتی را به ارث برده‌اند که گران‌بهاست و هرچه گرانبهاتر است از دیدگان معمولی پنهان‌تر است. این ثروت همانا فرهنگ است. ارزش‌ها به ضرب پول(سرمایه اقتصادی) به درون این نخبگان فوری سرازیر نمی‌شوند بلکه از راه مدرسه(سرمایه فرهنگی) و از بیرون بدان‌ها منتقل می‌گردند…بهترین مهره‌های این طبقه اجتماعی نامزد ورود به مدارس عالی از قبیل پلی‌تکنیک، مدرسه ملی مدیریت اداری و مدرسه عالی تربیت هستند تا با پیکره‌های بزرگ دولت درآمیزند…».

نهاد آموزش و حفظ امنیت ملی

نهاد آموزش به عنوان یکی از نهادهای اولیه، وظیفه انتقال خصایص قومی و –همانگونه که در سطور پیشین ذکر شد- سرمایه فرهنگی را با هدف بازتولید ساختار اجتماعی مستقر برعهده دارد. ویل دورانت در تاریخ تمدن گزارشی از به سلطنت رسیدن الفرد در منطقه ساکس باختری، یکی از مناطق انگلستان کنونی، در قرن ۹ میلادی ارائه می‌کند و در آن از تلاش الفرد برای آشنا کردن مردم انگلستان با فرهنگ و دانش خودشان سخن می‌گوید؛ «دانش درمیان قوم انگلستان چنان راه زوال سپرده بود که فقط عده بسیار معدودی قادر به درک شعایر مذهبی کلیساها به زبان انگلیسی یا ترجمه چیزی از لغت لاتینی به زبان مادری خود بودند. الفرد قاصدانی را به دنبال دانشوران گسیل داشت… تا به پایتخت وی بیایند و خود الفرد و رعایای او را تعلیم دهند.»

چنین امری نشان می‌دهد که مساله آموزش می‌تواند در یک خوانش، با امنیت ملی تعامل برقرار کند. در این گزارش تاریخی، الفرد بیم آن دارد که مردم منطقه تحت تصرفش از هویت قومی خویش غافل شوند. چنین هراسی به منزله اهمیت داشتن بازخوانی خصیصه قومی برای حفظ ساختار سیاسی موجود و قابلیت این مفهوم برای یافتن وصف امنیتی است. امنیت صرفا به حوزه امور نظامی محدود نمی‌شود. امنیت‌اندیشان مکتب کپنهاگ براین عقیده‌اند که می‌توان به مقوله امنیت فراتر از تهدیدات نظامی نگریست. شاید به‌گونه‌ای بتوان مفهوم امنیت مدنظر این گروه را در دو بعد عینی و ذهنی جای داد و بعد ذهنی امنیت را امنیت اجتماعی خواند. «امنیت اجتماع یا جامعه محلی ناظر بر حفاظت از مردم در برابر روابط و ارزش‌های سنتی زیان‌آور و خشونت‌های فرقه‌ای و قومی است. امنیت اجتماعی در بازتوجه امنیت‌اندیشان به قابلیت حفظ شرایط قابل پذیرش داخلی برای تکامل الگوهای سنتی زبان، فرهنگ، مذهب و هویت ملی و رسوم و وضعیتی که جوامع، تهدید در مولفه‌های هویتی خود احساس کنند تعریف شده است».

شواهد تاریخی دیگری نیز هستند که به صراحت، جایگاه آموزش را در تامین امنیت ملی نشان می‌دهند. شاهد مثال، از نهاد آموزش در تمدن اسلامی است. مدارس نظامیه و الازهر، هر یک با هدف جلوگیری از زوال هویت فرهنگی‌ فاطمیون و اهل تسنن در رقابت با یکدیگر برپا شده‌اند. اینگونه مدارس «به نوعی دستگاه نظارت و کنترل بی‌وقفه بودند که به مثابه ابزار حفظ هویت و گسترش محاصره سیاسی رقیب عمل می‌کردند و بدین‌سان جایگزین نمایش سنتی و پرهزینه قدرت در قالب صف‌آرایی‌ها و گسترش‌طلبی‌های مسلحانه شده بودند…».

با این اوصاف در یک برآورد نهایی می‌توان نقش نهاد آموزش را در تامین ابعاد گوناگون امنیت ملی این‌طور نشان داد:

  • نهاد آموزش می‌تواند تامین کننده امنیت ملی در بعد سیاسی و اقتصادی باشد و از طریق القاء هویت یکپارچه از حس جدایی‌طلبی و شورش مردمان تحت حاکمیت کاسته و علقه ایشان را به یک هویت مشترک وملی افزون کند
  • در بحران نظامی، نهاد آموزش تامین کننده امنیت ملی نظامی است زیرا در شناخت منافع ملی، هویت دشمن، منافع دیرپای ملی، تبعات منفی کودتا و سرنوشت نامعلوم پس از جنگ‌های داخلی موثر است
  • نهاد آموزش برای تامین امنیت اجتماعی و فرهنگی جایگاه تاثیرگذاری دارد؛ بازتولید اقتدار حاکمیت و تکثیر سرمایه فرهنگی متناسب با اهداف و جهت‌های حاکمیت ملی تنها بواسطه نهاد آموزش ممکن است. آموزندگان براساس قالب‌های فکری ارائه شده در نهاد آموزشی تبدیل به نیروهای پیش‌برنده برای مقاصد حاکمیت ملی خواهند شد.

کارایی منفی نهاد آموزش و تهدید امنیت ملی

مع‌الوصف نباید از نظر دور داشت که گاه نهاد آموزشی می‌تواند به مثابه نهادی با کارکرد منفی هم جلوه‌گر شود و کارکرد منفی آن زمینه‌های تضعیف امنیت ملی را ایجاد کند. زمانی که نهاد آموزشی برآورنده و تامین‌کننده نیاز اساسی مردمان تحت حاکمیت نباشد بل به مثابه ساختاری تحمیل‌گر رفتار کند از کارکرد منفی رنج می‌برد. این امر به دو شیوه خود را نشان داده است؛ یکی زمانی است که مردم بهره کمی از تصمیم‌گیری در نظام آموزشی دارند که این خود را در قالب محرومیت بخشی از مردم از یادگیری یا تسلیم ایشان در برابر الگوهای خاص آموزش و اقتدارگرایی نظام سیاسی در نهاد آموزش نشان می‌دهد؛ در‌ این شیوه آنچه که محقق می‌شود افزایش بیگانگی مردمان از نهاد علمی است؛ تو گویی اقلیتی اکثریتی را رام خویش سازند تا منافع خویشتن را پی‌گیرند.

گفته‌اند «در حکومت بنی‌عباس…ایراد عمده بر وضعیت آموزش…درباری بودن آن و محرومیت مردم عادی از آن بود… در این دوره اهل تشیع اجازه تحصیل در مدارس نظامیه را نداشتند که خود می‌تواند نشانه‌ای از تبعیض در نظام آموزشی آن دوره باشد». درچنین حالتی، بازتولید ساختار مسلط سیاسی فارغ از درنظر داشتن نیازمندی‌ها و مصالح مردمان تحت حاکمیت رخ می‌دهد و این می‌تواند به خشونت نمادین بینجامد. «هر عمل پرورشی به صورت عینی یک خشونت نمادین است که از طریق اقتدار خودسرانه، شیوه‌های فرهنگی دلخواهانه را به دانش‌آموزان تحمیل می‌کند و به همین اعتبار مدرسه تفاوت میان عادت‌ و اراده‌های مستقل را ندیده می‌گیرد. دانش‌آموزان متعلق به فرهنگ‌های محروم باید ابتدا خود را فرهنگ‌زدایی کنند تا بتوانند فرهنگ جدید را اخذ کنند».

دومین شیوه‌ای که کارایی منفی نهاد آموزش را نشان می‌دهد زمانی است که بدون رویکرد اقتدارگرایانه و به دلایلی غیر از این امر، مواد و برنامه‌های آموزشی با فضای زندگی روزمره مردمان همسو نباشد و رافع نیازها تلقی نگردد و سربار بر مردم تحت حاکمیت باشد. سیاست‌های دانش در کشور ما طی چند ساله اخیر کم و بیش این روند را داشته است. این سیاست‌ها سبب شده تا «دانشگاه‌های ما از حیث کارکرد متنوع نباشند و …فعالیت‌های پژوهشی به طور حاشیه‌ای طرف توجه قرار گیرند. [در این حالت] ارتباط بین استاد و دانشجو در فرآیند تصویب و اجرای پایان‌نامه‌ها به خوبی و براساس الگوها و اولویت‌های پژوهشی معیّن سامان‌دهی نمی‌شود. پژوهش‌های دانشگاهی اغلب براساس معیارهای درونی ارزیابی می‌شوند و کارگزاران بیرونی نقش چندانی در تامین اعتبارات و ارزیابی فرایندهای پژوهشی ندارند…در برخی موارد جذب اعتبارات پژوهشی به مثابه یک هدف فی‌نفسه تلقی می‌شود و برون‌دادها و یافته‌ها چندان طرف توجه قرار نمی‌گیرند…». این حقیقت را در کنار حقیقت دیگری باید برخواند؛ نگرش کمّی به علم و نهاد آموزش در سال‌های اخیر در کشور ما.

رشد کمّی دانشگاه‌ها تحت تاثیر سیاست‌های توسعه افزایش علاقه به حضور در دانشگاه را به دنبال داشت. چون تلقی این بود که با حضور در دانشگاه امکان رشد مادی فراهم خواهد شد. فرامرز رفیع‌پور افزایش هجوم به دانشگاه‌ها را با هدف کسب مدرک و تلاش برای به دست آوردن موقعیت بهتر اقتصادی و اجتماعی در ایران می‌داند و با اشاره به رشد کمی دانشگاه‌ها (آزاد، پیام نور و حتی دانشگاه‌های دولتی) و ایجاد شرایط نابرابر به دلیل اجرای سیاست‌های توسعه عنوان می‌کند که «تحت این شرایط  در صورتی که تحصیلات یک وسیله برای دستیابی به این اهداف (یعنی کسب درآمد بیشتر و ارتقا به قشر بالاتر) باشد به همان نسبت که تحصیلات برای این اهداف مهم می‌شود کوشش برای دستیابی به مدارک تحصیلی نیز به عنوان یک وسیله دستیابی به مقیاس ارزش مادی هنجار شده افزایش می‌یابد. بنابراین در این فرایند مدارک علمی یک وسیله مهم برای کسب پرستیژ و ارزش‌های اجتماعی و دستیابی به مقامات بالاتر و… می‌باشد» نه ابزاری برای حل مسائل بومی.

بی‌تردید نگرش کمّی به نهاد علمی به وساطت دولت در قدم بعدی بی‌اعتباری آن را در داخل کشور به همراه خواهد داشت. نتیجه بی‌اعتباری نهاد علمی سیاست‌زده در داخل، ضعف ساختاری آموزشی را نشان خواهد داد و این مساله زمینه را برای کاهش مشروعیت حاکمیت در نهاد آموزشی میسر خواهد کرد. اینگونه احوال، زاییده دست‌کم دو چالش است: «نخست آنکه آیا واقعیتی بیرونی دارای ضرورت و قابلیت علّی داریم یا صرفا باید قائل به تعاقب پدیده‌ها باشیم.» این پرسش در عرصه آموزش هم کاربرد دارد؛ آیا در ساحت آموزش می توان از امکان یا عدم مقوله‌ای به نام امر بیرونی، ضرورت طبیعی یا ناگذرایی وجودی و وجود نوعی الگوی تحول یابنده افعال اجتماعی سخن گفت؟ دومین پرسش اساسی این است که آیا نهاد آموزش«امری استعلایی-کاربردی و خادم است یا استعلایی-غیرکاربردی و مخدوم؟»

پرسش‌های فوق نشان می‌دهند که نهاد آموزش در ایران جنبه قدسی و آسمانی یافته و عده‌ای سعی دارند چارچوب‌ها را به هر قیمتی حفظ کنند؛ چارچوب‌هایی که لزوما با واقعیت‌های بیرون از نهاد آموزش انطباق ندارند و این یعنی روند تدریجی ازخودبیگانگی نهاد علم. در نتیجه این امر باز دو مسیر قابل پیش‌بینی است:

  • یکی گرایش روزافزون به ساختار آموزشی خارجی و پذیرش مشروعیت سیاسی نهاد آموزشی وابسته به خارج از مرزها
  • یله و رهاشدن سیستم آموزشی متمرکز و نهایتا آنومی و بی‌نظمی نهادی. در این فقره دیگر این افراد و جامعه اتمیزه هستند که برای نهاد آموزش تعیین تکلیف می‌کنند؛ سیاست‌های دولتی رسمیت و مشروعیت ندارند و دولت (حاکمیت) بیش از اینکه یار شاطر مردم در امر آموزش باشد بار خاطر است و علی‌الدوام از مشروعیتش در میان جامعه مدنی کاسته می‌شود. البته که این امر گام‌به‌گام رخ می‌دهد و کسی ادعای دفعی بودنش را ندارد.

غرض آنکه نهاد آموزش همانند دیگر نهادهای اجتماعی تا هنگامی ادامه حیات خواهد داشت که متناسب با نیازهای کارگزاران (مردمی و دولتی) رفتار کند. درغیر اینصورت یا باید همپای نیازها تغییر یابد و یا درحالتی بسته و غیرمنعطف عمل کند که در نتیجه باعث کاهش مشروعیت خویش و در درازمدت کاهش مشروعیت حاکمیت خواهد بود.

 

نویسنده: هادی اسماعیلی

برآورد برنامه موشکی بالستیک عربستان سعودی

برآورد برنامه موشکی بالستیک عربستان سعودی

در اوایل بهمن‌‏ماه روزنامه «واشینگتن‌‏پست» در گزارشی به نقل از جفری لویس، یکی از کارشناسان مؤسسه مطالعاتی بین‏‌الملل مدیلبری خبر از کشف تصاویر ماهواره‌‏ای داد که بر اساس آن عربستان سعودی در یکی از پایگاه‏‌های موشکی خود به نام «الوطه» در جنوب غرب ریاض، یک کارخانه موشکی ساخته که در آن آزمایش موتور موشک و احتمالاً تولید موشک صورت می‏‌گیرد. جفری لویس درباره این موضوع به واشینگتن‌‏پست گفت: «ما تصور نمی‌‏کنیم که عربستان سعودی بتواند به سمت ساخت موشک‏‌های برد بلند و پیگیری سلاح‌‏های هسته‏‌ای برود، اما در عین حال ممکن است تمایل و توانایی‏‌های آنها را دست‏کم گرفته باشیم».

مایکل المان از مؤسسه بین‏‌المللی مطالعات استراتژیک و جوزف برمودز از مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌‏المللی نیز در تحلیل تصاویر ماهواره‏‌ای تهیه‌‏شده توسط مؤسسه مطالعاتی بین‌‏المللی میدلبری به واشینگتن‏‌پست گفتند که این تصاویر نشان از تولید موتور موشک و تأسیسات آزمایش موشک احتمالاً با استفاده از سوخت جامد دارند. در گزارش واشینگتن‌‏پست آمده است که «مشخص نیست آیا این تأسیسات تکمیل شده‏‌اند یا در عمل قابلیت تولید موشک را دارند. با این حال، این مجموعه نشان از تمایل سعودی‌‏ها به ساخت موشک‏‌های پیشرفته بعد از سال‌‏ها خرید آنها از خارج دارد». تا کنون هیچ مرجع و مقام رسمی در عربستان سعودی و آمریکا به این گزارش واکنش نشان نداده‌‏اند.

پیشینه برنامه موشکی بالستیک عربستان

سابقه برنامه موشکی بالستیک عربستان سعودی به دهه ۱۹۸۰ میلادی برمی‌‏گردد. نیروی موشکی استراتژیک پادشاهی سعودی به عنوان رکن پنجم نیروهای مسلح این کشور در سال ۱۹۸۶ تأسیس شد. در سال ۱۹۸۸ سعودی‏‌ها از چین موشک‏‌های دانگ‌‏فنگ-۳[۱] خریداری کردند. دانگ فنگ-۳ موشک بالستیک میان‏برد (برد ۳ تا ۴ هزار کیلومتر) تک‌‏مرحله‌‏ای با سوخت مایع و دقت پایین (بین ۱۰۰۰ تا ۴۰۰۰ متر خطای اصابت) است که قابلیت حمل سلاح هسته‌‏ای را نیز دارد.

البته چینی‏‌ها قبل از تحویل این موشک‌‏ها به عربستان سعودی، آنها را به گونه‌‏ای اصلاح کردند که تنها قادر به حمل کلاهک‌‏های متعارف باشند. سعودی‌‏ها بعد از دریافت این موشک‌‏ها، آنها را در پایگاه‏‌های الجفیر در شمال غرب و السلیل در جنوب غرب ریاض مستقر کردند. دقت پایین[۲] و محدودیت‏‌های دیگر موشک‌‏های با سوخت مایع دانگ‌‏فنگ-۳، عربستان سعودی را بر آن داشت تا موشک‏‌های بالستیک دقیق‏تر و با سوخت جامد خریداری کند. بر همین اساس، خرید موشک‌‏های دانگ‏‌فنگ-۲۱ در دستورکار سعودی‏‌ها قرار گرفت.

بر اساس گزارش‌‏های موجود، ریاض در سال ۲۰۰۷ اقدام به خرید این نوع موشک‌‏ها کرده است. دانگ‏‌فنگ-۲۱ موشک بالستیک دو مرحله‌‏ای با سوخت جامد است که بیش از ۱۷۰۰ کیلومتر برد دارد و دارای دقت بسیار بالاتری نسبت به دانگ‏‌فنگ-۳ است (انواع مختلفی دارد که خطای اصابت آنها متفاوت است و از ۷۰۰ تا ۱۰ متر را شامل می‏‌شود). موشک‏‌های دانگ‏فنگ-۲۱ نیز قابلیت حمل کلاهک‏‌های هسته‌‏ای را دارند اما ظاهراً این نوع موشک‌‏ها نیز پس از اصلاح و اطمینان از اینکه تنها قابلیت حمل کلاهک‌‏های متعارف را دارند، به سعودی‌‏ها تحویل شده است. در مورد فروش موشک‏‌های دانگ‌‏فنگ-۳ به عربستان سعودی، آمریکایی‌‏ها ابتدا با خبر نشدند و بر اساس گزارش‌‏ها وقتی به این موضوع پی بردند، بسیار نگران و عصبانی شدند.

به همین دلیل، بر اساس گزارش «سرویس تحقیقاتی کنگره»[۳] آمریکا، ملک فهد، پادشاه وقت عربستان سعودی به رونالد ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا تعهد کتبی داد که کشورش نه به سلاح‏‌های شیمیایی و هسته‌‏ای دست یابد؛ نه موشک‌های دانگ‌‏فنگ-۳ را به کلاهک‌های غیرمتعارف مجهز نماید و نه از این موشک‏ها در راستای اقدام به ضربه اول[۴] استفاده کند. همچنین، برای رفع نگرانی‌ها در این زمینه، سعودی‏ها در آوریل ۱۹۸۸ به پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای[۵] پیوستند.[۶]

برخلاف پنهان‏کاری در خرید موشک‏های دانگ‏‌فنگ-۳، بر اساس گزارشی که از «نیوزویک» منتشر شد و به نقل از یک منبع کاملاً آگاه اطلاعاتی آمریکا در این گزارش، سعودی‏ها خرید موشک‌‏های دانگ‏‌فنگ-۲۱ را با اطلاع و همفکری سازمان‌‏های اطلاعاتی آمریکا انجام دادند و کارشناسان فنی سازمان سیا این موشک‏‌ها را از جهت اینکه برای حمل کلاهک‏‌های هسته‏‌ای طراحی نشده باشند، راستی‏‌آزمایی و تأیید کردند.[۷] البته با توجه به اینکه نه چین و نه عربستان سعودی هیچ کدام عضو «رژیم کنترل تکنولوژی موشکی» نیستند، معامله موشکی دو کشور مخالف الزامات و تعهدات بین‏‌المللی دو کشور نیز نبوده است.

پایگاه موشکی الوطه

در سال ۲۰۱۳ هفته‏‌نامه دفاعی جینز[۸] خبری منتشر کرد مبنی بر اینکه تصاویر ماهواره‌‏ای نشان می‌‏دهد عربستان سعودی از طریق یک پایگاه موشکی در اطراف شهر الدوادمی، با موشک‏‌های بالستیک سطح به سطح دانگ‏‌فنگ-۳ که ۱۵۰۰ تا ۲۵۰۰ مایل برد دارند و سر جنگی دو تنی را حمل می‏‌کنند، ایران و اسرائیل را نشانه گرفته است. برآورد هفته‏‌نامه جینز این بود که این پایگاه (الوطه) در پنج سال اخیر یعنی بعد از سال ۲۰۰۸ ساخته شده است.

رابرت مونکس[۹] معاون سردبیر بخش بررسی اطلاعاتی جینز[۱۰] در آن زمان گفته بود: «بر اساس ارزیابی‏‌ها، این پایگاه یا کاملاً فعال است یا بخشی از آن فعال است؛ با سکوهای پرتابی که به سمت ایران و اسرائیل نشانه رفته‌‏اند». گزارش اخیری که «واشینگتن‌‏پست» منتشر کرده است، نشان می‌‏دهد نسبت به سال ۲۰۱۳ تغییرات قابل توجهی در پایگاه الوطه اتفاق افتاده است و تأسیساتی مربوط به آزمایش موتور موشک و احتمالاً تولید موشک به آن اضافه شده است. بیشتر تحلیل‏‌ها بر این است که چین در ساخت این تأسیسات به عربستان سعودی کمک کرده است.

جفری لویس، کارشناس مؤسسه مطالعاتی بین‏‌الملل مدیلبری، به آسوشیتدپرس گفته است که طرح سکوی مشاهده‌‏شده در پایگاه الوطه بسیار شبیه مدل چینی و البته کمی کوچک‏تر از آن است. سخنگوی وزارت خارجه چین اما گفته که «من تا کنون هرگز چنین چیزی نشنیده‏‌ام که چین در ساخت موشک به عربستان کمک کرده باشد». با این حال، تردیدی وجود ندارد که چین نقش اصلی را در تجهیز عربستان سعودی به موشک‏‌های بالستیک ایفا کرده است.

پکن و ریاض قراردادهای همکاری کلانی در حوزه‏‌های مختلف با هم دارند. برای نمونه، در جریان سفر مارس ۲۰۱۷ ملک سلمان به چین، ۳۵ سند همکاری به ارزش ۶۵ میلیارد دلار در بخش‌های انتقال تکنولوژی، صنعتی، تولیدی، انرژی و سرمایه‌گذاری میان مقامات دو کشور امضا شد که ایجاد یک کارخانه تولید پهپادهای نظامی و غیرنظامی در عربستان توسط چینی‌‏ها را نیز شامل می‌‏شود. همچنین، چینی‏‌ها پهپادهای مسلح پیشرفته «سی‌اِچ-۴»[۱۱] به عربستان سعودی فروخته‌‏اند که از آنها در جنگ علیه یمن استفاده شده است.

پاکستان دومین کشوری است که احتمال می‏‌رود در زمینه موشک‏‌های بالستیک به عربستان سعودی کمک کرده باشد. گفته می‌‏شود تأسیسات الوطه هم در اندازه و هم در چیدمان شبیه سایتی در خان‏پور[۱۲] پاکستان است (در شمال غرب اسلام‏آباد) که در اوایل دهۀ ۱۹۹۰ در راستای مونتاژ موشک‏‌های ام-۱۱ چینی که در شکل‏‌دهی به زرادخانه هسته‌‏ای پاکستان نقش داشتند، ایجاد شده است. با توجه به روابط نزدیک عربستان و پاکستان و حمایت‏‌های اقتصادی سعودی‏ها از پاکستان در دوره‌‏های مختلف به‏‌ویژه زمانی که اسلام‌‏آباد در پی انجام آزمایش هسته‌‏ای با تحریم مواجه شد، بعید نیست که پاکستانی‏‌ها به عربستان در ایجاد یک کارخانه تولید موشک‏‌های بالستیک کمک کرده باشند.

 سناریوهای مختلف

در بیشتر تحلیل‌‏هایی که در رابطه با خبر تأسیسات تولید موشک‏‌های بالستیک توسط عربستان سعودی منتشر شده است، بر رقابت سعودی‏ها با ایران به عنوان دلیل اصلی رفتن آنها به سمت تولید موشک‌‏های بالستیک تأکید شده و در این راستا، به سخنانی از مقامات سعودی از جمله محمد بن ‏سلمان که در مصاحبه‌‏ای با «سی‏بی‏اس نیوز» گفته بود «اگر ایران به بمب اتم دست ‏یابد، بدون شک ما هم در کوتاه‏ترین زمان ممکن چنین مسیری را طی خواهیم کرد» اشاره شده است.

بر این اساس، گفته می‏‌شود که عربستان به دنبال آماده‏‌سازی شرایط و زیرساخت‏‌های لازم از جمله در زمینه موشکی برای پیگیری ساخت سلاح‌‏های هسته‏‌ای در صورت دستیابی جمهوری اسلامی ایران به چنین سلاح‏‌هایی است. سعودی‏‌ها و آمریکایی‌‏ها و همه آنهایی که مخالف برنامه موشکی بالستیک جمهوری اسلامی ایران هستند نیز متمایل به آنند که چنین برداشتی در سطح جهان و منطقه ایجاد شود؛ چون نتیجه آن افزایش فشارها بر تهران برای کوتاه‏‌آمدن از برنامه موشکی بالستیک و هسته‏‌ای خود خواهد بود.

از این منظر، بعید نیست که خبر مربوط به آزمایش موتور موشک یا تولید موشک در پایگاه الوطه ساخته دستگاه‎های امنیتی و اطلاعاتی خود عربستان سعودی یا آمریکایی‏‌ها و یا رژیم صهیونیستی در راستای افزایش توجه جهانی به آنچه آنها تهدید موشکی و هسته‌‏ای ایران می‌‏خوانند و احتمال شکل‏‌گیری رقابت‏‌های تسلیحاتی در زمینه سلاح‏های کشتار جمعی در خاورمیانه در سایۀ چنین تهدیدی باشد. منطق چنین بازی ساده است: «اگر دنیا نتواند جلوی برنامه موشکی و هسته‌‏ای ایران را بگیرد، عربستان سعودی و کشورهای دیگری در منطقه نیز به دنبال پروژه‏‌های موشکی بالستیک و احتمالاً ایجاد ظرفیت تولید سلاح هسته‌‏ای خواهند رفت. در نتیجه دومینوی هسته‌‏ای در خاورمیانه اتفاق خواهد افتاد». چون بعید است آمریکایی‏‌ها نسبت به چنین پروژه‏ای در عربستان سعودی از قبل خبر نداشته‌‏اند، این سناریو تقویت می‏‌شود که ممکن است همه اینها یک بازی برای اعمال فشار بیشتر بر ایران باشد. این احتمال نیز وجود دارد که افشای تولید موشک‏‌های بالستیک توسط عربستان بخشی از استراتژی بازدارندگی سعودی‏‌ها در برابر رقبای منطقه‏‌ای به‌‏ویژه جمهوری اسلامی ایران باشد.

این احتمال که ولیعهد بلندپرواز و دارای رویکرد تهاجمی در سیاست خارجی سعودی یعنی محمد بن سلمان در ادامه ماجراجویی‌‏های خود به دنبال ایجاد کارخانه تولید موشک‏‌های بالستیک در عربستان به‏‌عنوان اساسی برای ایجاد یک توان راهبردی هسته‌‏ای باشد را نیز نمی‌‏توان نادیده گرفت. به هر حال، تجربه چند سال اخیر نشان می‌‏دهد از ولیعهد جوان و ماجراجوی سعودی انجام چنین کارهای با ریسک بالایی برمی‏‌آید. بر این اساس، ممکن است او و مقامات دیگری در عربستان به این نتیجه رسیده باشند که برای مقابله با چالش‏‌ها و تهدیدهایی که عربستان در محیط منطقه‏‌ای و پیرامونی با آنها روبرست، چاره‌‏ای جز تلاش برای ایجاد یک نیروی بازدارنده مستحکم بر اساس مؤلفه‌‏های موشکی و هسته‏‌ای وجود ندارد.

تمایل سعودی‏ها برای کاهش اتکا به خارج در زمینه تسلیحات و تولید بخشی از سلاح مورد نیاز خود در داخل البته با کمک شرکت‏‌های خارجی نیز مطرح است. در سه سال اخیر در بسیاری از توافقات سعودی‏‌ها با دیگران در زمینه‏‌های نظامی و اقتصادی تلاش شده است تکنولوژی، دانش و امکانات لازم برای تولید بخشی از نیازهای داخلی وارد عربستان شود و از این طریق، حتی بحث تولید مشترک و صادرات به‌‏ویژه به کشورهای منطقه نیز مطرح است.  

بر اساس سناریوی دیگری، افشای مسئله تولید موشک‏‌های بالستیک توسط عربستان سعودی ممکن است در ادامه موج فشاری باشد که بعد از قتل جمال خاشقجی روزنامه‌‏نگار سعودی در کنسولگری عربستان در ترکیه به وسیله رسانه‏‌هایی مانند واشینگتن‏‌پست و نیویورک‏‌تایمز به راه افتاد و هنوز هم کمابیش ادامه دارد. جمال خاشقجی تحلیل‏‌گر و ستون‌‏نویس «واشینگتن‌‏پست» بود و بعد از قتل او توسط حکومت سعودی، این روزنامه نقش مهمی در پیگیری و افشای جنایت سعودی‏‌ها در این مورد و دیگر اقدامات و رفتارهای نابخردانه حاکمان سعودی به‌‏ویژه بن سلمان در داخل و خارج ایفا کرده است.

اینکه در گزارش «واشینگتن‏‌پست» گفته شده که از تصاویر ماهواره‏‌ای مشخص نیست که آیا این تأسیسات تکمیل شده‏‌اند یا در عمل قابلیت تولید موشک را دارند و همچنین عدم پاسخگویی یا واکنش نهادها و مقامات آمریکایی به این موضوع، چنین سناریویی را قابل تأمل می‏‌کند. به فرض اینکه چنین سناریویی به حقیقت نزدیک باشد، با برخی سناریوهای قبلی تعارضی ندارد؛ از جمله سناریوهای فشار بر جمهوری اسلامی ایران یا استراتژی بازدارندگی عربستان سعودی.

آخرین سناریو این است که افشای اقدامات موشکی بالستیک عربستان سعودی با اطلاع نهادها و مقامات امنیتی و اطلاعاتی آمریکا و در راستای افزایش فشار بر سعودی‏‌ها برای رهاکردن یک برنامه بلندپروازنه موشکی و هسته‌‏ای صورت گرفته باشد. از این منظر، ممکن است تلاش‌‏ها و مذاکرات پنهان آمریکا با عربستان برای متقاعدکردن سعودی‌‏ها به دست‏‌کشیدن از برنامه‌‏ای در زمینه موشک‏‌های بالستیک یا پروژه‌‏ای هسته‌‏ای به نتیجه دلخواه آمریکایی‏‌ها نرسیده و بنابراین، با حمایت از افشای بخشی از اقدامات ریاض در زمینه موشک‏‌های بالستیک، واشینگتن به دنبال اعمال فشار بر عربستان برای اهدافی مشخص است. به هر حال، رسانه‏‌ای‏‌کردن بخش‌‏هایی از موضوعات پنهان برای برانگیختن یا آماده‏‌کردن افکار عمومی در راستای اعمال فشار بر طرف مقابل یا برخورد با آن، یکی از تکنیک‏‌های مذاکره و امتیازگیری در روابط میان دولت‏‌هاست.

برنامه موشکی بالستیک عربستان و جمهوری اسلامی ایران

یکی از اهداف اصلی برنامه موشکی بالستیک عربستان سعودی، جمهوری اسلامی ایران است. خرید موشک‌‏های دانگ‌‏فنگ-۳ در اواخر جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و زمانی که «جنگ نفت‌کش‏‌ها» در جریان بود و جمهوری اسلامی ایران، کشتی‏‌های حامیان عراق به‌‏ویژه کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس شامل عربستان سعودی را تهدید می‏‌کرد، صورت گرفت. ملک فهد پادشاه وقت عربستان سعودی در آوریل ۱۹۸۸ در مصاحبه‌‏ای با روزنامه «السیاسه» کویت در پاسخ به سؤالی درباره امکان استفاده از موشک‌‏های خریداری‏‌شده از چین علیه ایران گفت: «اگر مجبور [به استفاده از موشک‌‏های دانگ‏‌فنگ-۳ علیه ایران] شویم، چاره‏‌ای جز انجام این کار نخواهیم داشت. روحیه تساهل ما نباید این باور را در ایرانی‏‌ها ایجاد کند که ما بسیار ضعیف هستیم. امیدواریم ایران دردسر ایجاد نکند، چون نمی‌‏خواهیم توانایی مردم‏مان برای دفاع از خودشان را امتحان کنیم».[۱۳]

رفتن به سوی خرید موشک‌‏های دانگ‌‏فنگ-۲۱ بیشتر تحت تأثیر جنگ خلیج فارس بود که در آن عربستان سعودی به دلیل خطای بالای موشک‏‌های دانگ‏فنگ-۳ نتوانست از آنها علیه عراق استفاده کند. بندر بن سلطان که از ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۵ سفیر عربستان سعودی در آمریکا، از ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵ دبیر شورای امنیت ملی و دو سال هم مدیر استخبارات این کشور بوده (۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴) در مصاحبه‏‌ای با واشینگتن‌‏تایمز در سال ۱۹۹۱ گفته که دقت پایین موشک‏‌های دانگ‏‌فنگ-۳ باعث شد تا ملک فهد اجازه استفاده از آنها را در جنگ خلیج فارس ندهد: «ملک فهد این گزینه [پرتاب موشک علیه عراق] را از کنار گذاشت، چون امکان کنترل دقیق [این موشک‏ها] وجود نداشت. مشکل این بود که جنگ ما با مردم عراق نبود، بلکه با صدام حسین و دار و دسته‌‏اش بود».[۱۴] با این حال، موشک‏های دانگ‏‌فنگ-۲۱ در سال ۲۰۰۷ خریداری شده است؛ یعنی که دیگر خبری از حکومت صدام در عراق نبود و ترس سعودی‏ها از تغییر موازنه در منطقه به نفع جمهوری اسلامی ایران در حال افزایش بود.

بر این اساس، می‌‏توان با اطمینان گفت که یکی از هدف‏‌های اصلی برنامه موشک‏‌های بالستیک عربستان سعودی، ایجاد بازدارندگی در برابر جمهوری اسلامی ایران است. با توجه به پیشرفت‏‌های سال‏‌های اخیر در برنامه موشکی ایران، سعودی‏ها توان دفاع موشکی خود را افزایش داده‌‏اند و کاملاً محتمل است که به دنبال تولید موشک‌‏های بالستیک برای هماوردی با جمهوری اسلامی ایران باشند.

 نتیجه‏‌گیری

در بیش از ۶۰ سال اخیر خاورمیانه همواره عرصه رقابت‏‌های نظامی و تسلیحاتی بوده است. این رقابت‏ها در دو دهه اخیر به شدت رشد کرده و یکی از عاملان اصلی آن نیز عربستان سعودی بوده است. برای نمونه، کشورهای عضور شورای همکاری خلیج فارس از ۱۹۵۰ تا ۱۹۱۷ بیش از ۲۴۴ میلیارد دلار قرارداد خرید سلاح با آمریکا امضا کرده‏‌اند که بیش از ۱۵۴ میلیارد دلار آن بین ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۷ و از این میزان بیش از ۱۲۱ میلیارد دلار آن بین ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۷ بوده است. از این میزان قرارداد، سهم عربستان سعودی بیش از ۱۷۳ میلیارد دلار بوده که بیش از ۹۲ میلیارد دلار آن بین سال‏های ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۷ و بیش از ۷۶ میلیارد دلار آن بین ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۷ منعقد شده است.[۱۵] این در حالی است که سعودی‏‌ها در سال ۲۰۱۷ و در جریان سفر ترامپ به کشورشان نیز قراردادی ۱۱۰ میلیارد دلاری در زمینه نظامی و تسلیحاتی با وی امضا کردند. اخیراً نیز گزارشی درباره تلاش عربستان سعودی برای آزمایش موتور موشک و  احتمالاً تولید موشک‏‌های بالستیک در پایگاه الوطه منتشر شده است.

درباره اینکه آیا این رقابت‏های تسلیحاتی و موشکی باعث امنیت و ثبات بیشتر برای کشورهای منطقه خواهد شد یا خیر، دو دیدگاه اصلی وجود دارد. برخی معتقدند این رقابت‌‏های تسلیحاتی در راستای موازنه قوا در منطقه است و حفظ امنیت دولت‏ها در سایه چنین توازنی ممکن است. از این منظر، حتی بعضی معتقدند که اگر برخی کشورهای خاورمیانه به سلاح هسته‌‏ای دست یابند، منطقه باثبات‏‌تر و امن‏تر خواهد شد؛ چون این سلاح‌‏ها تضمینی برای بقای دولت‏‌ها در نظام آنارشیک بین‏‌المللی هستند و وقتی دولتی به آنها دست پیدا می‏کند، احساس آسیب‏پذیری امنیتی آن کم می‏شود و رفتار عاقلانه‌‏تری در پیش می‏‌گیرد.

در مقابل، دیدگاه دیگری بر آن است که رقابت‏های تسلیحاتی جز صرف هزینه‏‌های گسترده بدون بازده و افزایش خطر وقوع خشونت و جنگ نتیجه‌‏ای در پی نخواهد داشت. در این دیدگاه، صلح و امنیت نه از طریق موازنه قوا، بلکه با کنترل و کاهش تسلیحات و همکاری مستمر میان دولت‏ها از طریق مکانیزم‌‏هایی مانند تجارت آزاد و نهادسازی‏‌های بین‌‏المللی که باعث افزایش اعتماد و کاهش امکان تقلب در تعاملات میان دولت‏‌ها و توسعه و رفاه همگانی امکان‏پذیر است.  

در خاورمیانه دیدگاه اول جذابیت بیشتری به ویژه در میان مقامات ارشد سیاسی و امنیتی دارد که بخشی از آن ناشی از عادت‌‏واره‌‏هایی است که در طول زمان شکل گرفته و جا افتاده است و البته بخشی از آن نیز به منافع خاص آنان برمی‏‌گردد. بازیگران مداخله‏‌گر بیرونی نیز در راستای منافع خویش از جمله فروش تسلیحات به کشورهای منطقه به این وضعیت دامن می‏‌زنند. تجارب تاریخی نشان می‏‌دهد رقابت‏‌های تسلیحاتی سرانجام خوشی برای بشر ندارد.

رقابت‏‌های نظامی و تسلیحاتی یکی از دلایل اصلی وقوع بسیاری از جنگ‌‏ها در طول تاریخ از جمله دو جنگ جهانی ویران‏گر در قرن بیستم بوده است. در خاورمیانه نیز رقابت‏‌های تسلیحاتی هیچ‏گاه باعث ثبات و امنیت برای کشورها نبوده و بالعکس، عاملی اساسی در بروز آشفتگی‏‌ها و خشونت‌‏های منطقه‏‌ای بوده است. پیگیری گفتگوهای امنیتی و تلاش برای ایجاد نظم‌‏های امنیتی فراگیر و همکاری‏‌جویانه به‏جای مسلح‏‌شدن به انواع جنگ‌‏افزارها و موشک‌‏ها، رویکرد بسیار کم‌‏هزینه‌‏تری برای ایجاد ثبات و امنیت پایدار است. تجربه تاریخی اروپا این را اثبات کرده است.


[۱]. Dongfeng-3

[۲]. عربستان در جنگ خلیج فارس به دلیل دقت پایین این موشک‏ها، از آنها علیه عراق استفاده نکرد؛ چون خطر تخریب‏ها و کشتارهای ناخواسته آنها بسیار بالا بود.

[۳]. Congressional Research Service

[۴]. First-strike

[۵]. Non-proliferation Treaty (NPT)

[۶]. Federation of American Scientists (September 12, 1996) Saudi Arabia, https://fas.org/irp/threat/missile/saudi.htm

[۷]. Newsweek (2014) CIA Helped Saudis in Secret Chinese Missile Deal.

[۸]. Jan’s Defense weekly

[۹]. Robert Munks

[۱۰]. IHS Jan’s Intelligence Review

[۱۱]. Chang Hong-4

[۱۲]. Khanpur

[۱۳]. New York Times (1988), Saudis Warn They May Use Missiles Against Iran.

[۱۴]. The Washington Times (1991), Saudis withheld missile to spare civilians. 

[۱۵]. Anthony H. Cordesman and Nicholas Harrington (December 12, 2018) The Arab Gulf States and Iran: Military Spending, Modernization, and the Shifting Military Balance, CSIS (Center for Strategic & International Studies).

ضرورت تامین کاغذ به مثابه کالایی راهبردی

ضرورت تامین کاغذ به مثابه کالایی راهبردی

رهبر معظم انقلاب اسلامی(حفظه‌الله) در جریان بازدید خود از سی و دومین نمایشگاه بین‌الملی کتاب تهران در نهم اردیبهشت۱۳۹۸؛ دست کم برای سومین بار در هفت سال اخیر نسبت به وضعیت کالای راهبردی «کاغذ» ابراز تذکر فرمودند. معظم‌له درپی استماع گلایه‌های متعدد ناشرین مبنی بر گرانی بیش از حد کاغذ فرمودند:

«…راه‌های خودکفایی{کاغذ} جلوی روی‌مان باز است…وزیر صنعت شخص اجرایی و پیگیری است…{بعد رو به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی فرمودند}جلسه بگذارید و این مسأله را حل کنید… باید مسأله‌ی کاغذ را حل کنید، این‌طوری نمی‌شود…»

تذکر «این‌طوری نمی‌شود» رهبر معظم انقلاب ناظر بر این است که با آغاز سال ۱۳۹۸ روند رشد قیمت کاغذ سرعتی سرسام‌آور به خود گرفته و در کمتر از دو ماه اخیر؛ یعنی از ۲۵اسفند۱۳۹۷ تا ۱۰ اردیبهشت۱۳۹۸ قیمت هر بند کاغذ تحریر «۱۰۰×۷۰» از ۲۱۰هزار تومان به ۵۰۰ هزارتومان و هر بند کاغذ تحریر «۹۰×۶۰»، از ۱۷۵هزار تومان ۳۶۰ هزار تومان رسیده‌ است. افزایش قیمت کاغذ از آن باب بی‌سابقه می‌نماید که در عرض ۱۴ ماه بیش از ۵ برابر افزایش قیمت داشته و همزمان با دوره ده روزه برگزاری نمایشگاه کتاب تهران۱۳۹۸؛ پانزده درصد افزایش قیمت یافت.

همزمان با آغاز سال ۱۳۹۷ و روند افزایشی قیمت ارز، قیمت کاغذ برای دومین بار در هشت سال اخیر[۱] با افزایش جدی و به­‌شدت قابل اعتنایی مواجه شد. شاید در نگاه نخست این افزایش قیمت در کنار طیف گسترده گرانی همه اقلام دیگر، نقطه اعتنای ویژه‌­ای برای کالای کاغذ برنیانگیزد. اما گذشت زمان و رخ­‌نمودن دامنه وسیع و تاثیر گسترده افزایش قیمت کاغذ بر طیفی از روابط تجاری و انسانی و لطمه به آنهاست که هر ناظری را به تعجب و تامل وا می‌دارد. هدف این نوشتار، تبیین گسیختن شرایط و به‌هم ریختن روابطی است که متاثر از افزایش قیمت کاغذ در سال جاری رقم خواهد خورد؛ این که گرچه قیمت اغلب کالاها افزایش یافته‌است اما، افزایش قیمت کاغذ از توانایی تنش‌زایی خاصی برخوردار است که می‌تواند تا پیش‌بینی‌ناپذیرترین حوزه‌های روابط انسانی را از خود متاثر نماید.

تاملی بر وضعیت

از سال ۱۳۹۰ تاکنون در بازه زمانی هشت ساله؛ متوسط قیمت جهانی و میانگین سالانه هر تن کاغذ تحریر؛ که کاغذ پرمصرف و نرخ اصلی بازار محسوب می­‌شود، ۹۳۲ دلار بوده است. بالاترین قیمت میانگین متعلق به سال جاری و برابر هر تُن، ۱۰۰۰دلار بوده و کمترین قیمت میانگین متعلق به سال ۱۳۹۵ برابر با ۸۳۰ دلار بوده است. نمودار شماره یک نشان­‌دهنده شیب نه­‌چندان تند قیمت کاغذ در هشت سال اخیر است.

تامین کاغذ

ذکر این نکته ضروری است که قیمت جهانی فوق براساس کشور مقصد؛ جمهوری اسلامی ایران محاسبه شده است و تحریم‌­ها در کاهش و افزایش آن تاثیر کمی داشته و اندکی آن را بالاتر می­برد. این رقم شامل ۱۵ تا ۲۰درصد به صورت قسمتی ریالی و قسمتی ارزی بابت دموراژ، گمرک و حمل و نقل نیز می­باشد.

هر تن کاغذ تحریر وارداتی به دو صورت اصلی «۱۰۰×۷۰» و «۹۰×۶۰» با واحد شمارش «بند» قطع و توزیع می‌­گردد هر بند کاغذ«۱۰۰×۷۰»، ۲۴٫۵ کیلوگرم و هر بند کاغذ«۹۰×۶۰»، ۱۸٫۹ کیلوگرم وزن خواهد داشت. در سال جاری قیمت هر بند کاغذ تحریر با «ابعاد۱۰۰×۷۰»؛ که پراستفاده‌­ترین کاغذ نشر و کتاب در سراسر کشور محسوب می‌شود در مدت شش ماه از هر بند ۹۰هزارتومان به هربند ۲۱۰هزارتومان افزایش یافت.

جالب این که در تکانه قیمتی سال ۱۳۹۱ نیز قیمت هربند کاغذ تحریر ظرف مدت کمتر از یک سال از ۴۰هزارتومان به ۹۲هزارتومان افزایش یافت. یادآور می‌شود تکانه قیمتی سال۱۳۹۱متاثر از مواردی چون تحریم هوشمند و شرایط ارزی و ریالی و اولویت تخصیص ارز در آن سال بود. مهمترین مصرف‌کنندگان کاغذ تحریر در کشور، جامعه ناشران با حدود ۲۰۰ هزار تن مصرف سالیانه، آموزش و پرورش و مراکز تایپ، تکثیر و کپی تا ۵۰ هزار تن مصرف سالیانه هستند.

تامین کاغذ

معدل قیمت هر بند کاغذ«۱۰۰×۷۰» در ۹ سال اخیر ۸۸ هزارتومان و هر بند کاغذ«۹۰×۶۰»، ۷۳ هزارتومان بوده است. به جز افزایش قیمت سال ۱۳۹۱، در بازه زمانی ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۶ نوسان قیمت کاغذ چیزی بیش از ۱۵هزارتومان نبوده است. این در حالی است که با آغاز سال ۱۳۹۸ و در کمتر از یک ماه اخیر؛ مبتنی بر قیمت ۱۰ اردیبهشت۱۳۹۸ هر بند کاغذ«۱۰۰×۷۰» به ۵۰۰ هزارتومان و هر بند کاغذ«۹۰×۶۰»، ۳۶۰ هزارتومان رسیده‌ است.

با وجود سه کارخانه تولید کاغذ تحریر داخلی که تامین سالیانه ۱۵ هزارتن از نیاز کشور را دارند، به واردات ۲۳۰ هزار تن در سال نیازمندیم که عمده آن از اندونزی، مالزی، چین، کره، فنلاند و ایتالیا وارد می‌شود. در همین حال قیمت کاغذ روزنامه؛ که مصرف سالانه آن حدود ۸۰ هزارتن درسال تخمین زده شده است نیز تا صددرصد افزایش یافته است.

این درحالی است که توسعه فضای مجازی در سال‌­های اخیر، تیراژ روزنامه‌ها و مجلات و به تبع آن مصرف سالانه کاغذ روزنامه را در ایران کاهش داده است. در زمینه کاغذ روزنامه، به شرط کمک به کارخانه‌های داخلی، تنها استان مازندران قادر به تامین همه نیاز کشور بود، که البته افزایش نرخ دلار و به تبع آن افزایش قیمت مواد اولیه در قبال انتظار فروش ارزان‌تر تولید، رغبت تولید را در این زمینه از بین برده است.

در حالی‌که تا دو سال پیش قسمتی از کاغذ روزنامه در داخل کشور تولید و قیمت هر کیلو کاغذ روزنامه ایرانی ۲۲۰۰تومان بود، امروزه دیگر کاغذ روزنامه در داخل تولید نمی‌شود و بهای هر کیلو کاغذ نیز به ۴۴۰۰تومان رسیده است.

در زمینه کاغذ بسته­‌بندی تکانه قیمت به نسبت کنترل­‌شده و به سامان‌تر است. البته دلیل آن سرانه بسیار پایین مصرف کاغذ بسته‌بندی در ایران به ازای ۲۲ کیلوگرم برای هر نفر بوده که در مقایسه با متوسط جهانی آن، ۵۵ کیلوگرم و در آمریکا ۱۵۵کیلوگرم رقمی ناچیز محسوب می‌شود. رواج مفرط بسته‌بندی‌های پلاستیکی، خود آسیب دیگری است که در قامت آثار جبران‌ناپذیر زیست محیطی در جای جای ایران رخ نموده‌است. نیاز سالانه کاغذ بسته‌بندی ۹۰۰ هزار تن است که با عنایت به ظرفیت ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار تنی ایجاد شده در سال‌های گذشته، حدود ۲ میلیون تن مازاد ظرفیت صادراتی در کشور وجود دارد.

گلایه‌های رهبر معظم انقلاب از قیمت و جنس کاغذ

شاید در گذشته دومین کشور در جهان بودیم که کاغذ تولید می‌کردیم. اما امروزه به یکی از واردکنندگان بزرگ این کالا مبدل شده‌ایم. این در حالیست که رهبر معظم انقلاب همواره بر تولید ملی، داخلی و تجهیز کارخانه‌ها تاکید دارند.

جالب این‌جاست که از سوی مقام معظم رهبری در سال‌های۱۳۹۱ و ۱۳۹۷ نیز که کاغذ با بحران مواجه شد، اشاره و تمرکز صریحی بر وضعیت کاغذ نقل شده و رهنمودهایی ارائه فرموده‌اند. سیدمحمد حسینی؛وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۱۳۹۱ اظهار داشت: «…مقام معظم رهبری تأکید کردند، پیگیری کنیم در سال تولید ملی، در تولید کاغذ در کشور بتوانیم گام‌های بلندی را برداریم…»

مقام معظم رهبری در نمایشگاه کتاب آن سال ضمن توصیف کاغذ با عنوان «کالای استراتژیک» و مذموم‌دانستن نیاز کشور به واردات کاغذ، بحث گرانی کاغذ را مستقیماً متوجه وزارت ارشاد کرده و فرموده بودند:«…وزارت ارشاد پیگیر این قضیه باشد و حتی اگر وزارت صنایع در این زمینه مسئولیت‌هایی دارد، پیگیر این قضیه وزارت ارشاد باشد…»

بیانات رهبر معظم انقلاب در نمایشگاه بین‌المللی کتاب در سال۱۳۹۷ نیز نیم‌نگاهی به وضعیت کاغذ داشت: « …بعد در نشر «مرکز» یک کتاب برمی‌دارند و سبک سنگین می‌کنند و می‌گویند چنین کاغذی خوب است، سبک و راحت و بعد پشت جلدش را بلند می‌خوانند: سی‌وهشت هزار و نهصد تومان! بی‌مقدمه رو به ناشر می‌کنند و می‌گویند: چرا این‌قدر گران قیمت می‌گذارید؟ حتما می‌گویید می‌خرند دیگر…»

نیم نگاهی به وضعیت کارخانه­‌های کاغذ

کارخانه کاغذ «پارس»، «کارون» و «مازندران» سه کارخانه مهم کشور هستند که «پارس» و «مازندران» فعال و «کارون» در حالت تعطیلی به سر می‌برند. کارخانه‌­های فرعی دیگری چون مراغه هم وضعی نیمه تعطیل دارند. در کشور چند کارخانه نامی داریم، اما صراحتا باید عنوان کرد که از میان پارس، مازندران، کارون و مراغه هیچ­کدام به معنای واقعی فعال نیستند. در نگاه اول، داشتن ۴ یا ۵ کارخانه حائز افتخار است اما چون «آب در کوزه و ما تشنه لبان می‌گردیم»، با دارابودن چند کارخانه همچنان در پی گرانی کاغذ، ما نیز به هر سوی دوانیم. ذکر این نکته ضروری است که برخی دست‌اندرکاران نشر در این خصوص معتقد هستند کاغذ در وضعیت کنونی بازار تا ۵۰ درصد به واردکننده‌اش سود می‌رساند.

آثار تحریم و رانت بر بازار کاغذ

واردات‌محوربودن کاغذ باعث شد که این کالا جزء کالاهایی با اولویت بالا برای واردات قرار گیرد و واردکنندگان بتوانند با دلار ۴۲۰۰ تومانی کاغذ وارد کنند. با این همه، اعلام نرخ واحد ۴۲۰۰ تومانی برای دلار بدون توجه به نیاز بازار خیلی زود شکست خورد و دلار متاثر از متغیرهای اقتصاد سیاسی تا ۱۵هزار تومان رشد پیدا کرد. تخصیص ارز دولتی به کالاها نیز رانتی را ایجاد کرد که مثل تمام موارد مشابه در فضایی غبارآلود و مبهم، باعث فساد اقتصادی شده که بازیگران اصلی آن ترجیح می‌دهند تنها از زیر بار مسوولیت شانه خالی کنند.

به گفته مدیران وزارت فرهنگی و ارشاد اسلامی، ۲۶۰ میلیون دلار ارز ۴۲۰۰ تومانی برای واردات کاغذ به واردکنندگان تخصیص داده شده است. فعالان شناخته‌شده بازار کاغذ معتقدند با این مقدار ارز دولتی باید کاغذ زیادی وارد بازار می‌شد اما در بازار خبری از این کاغذها نیست و کسی دقیقا نمی‌داند چه بر سر ۲۶۰ میلیون دلار ارز ۴۲۰۰ تومانی آمده است. نتیجه‌ای که حتی خود مسوولان اقتصادی کشور هم به آن اذعان می‌کنند این است که اصلا کاغذی با این ارزهای دولتی وارد نشده، این ارز به یغما رفته و در واقع به نام کاغذ، کالاهای دیگری وارد شده است.

تنش‌­زایی کاغذ در حوزه­‌های مرتبط

دود کاغذهایی که هرگز وارد نشدند و گرانی کاغذ در بازار به چشم مطبوعات و ناشران کشور و متعاقبا کتابخوانان و روزنامه‌خوان‌ها می­‌رود. در شرایطی که هنوز کاغذ نایاب نشده، مطبوعات و ناشران فشارهای زیادی را تحمل می‌کنند. برخی روزنامه­‌ها در ماه گذشته تعطیل شدند، برخی دیگر مجبور شدند قیمت تک‌فروشی‌ را افزایش دهند. عده­‌ای دیگر از تعداد صفحات روزنامه کاسته و یا اعلام کردند که اجاره داده یا واگذار می‌شوند. تیراژ روزنامه‌ها به کمترین مقدار در بیست و چند سال اخیر رسیده و مطبوعات محلی در آستانه تعطیلی هستند. در بعضی مراکز استان‌ها تیراژ روزنامه‌های محلی به کمتر از ۵۰ نسخه رسیده است. این شرایط به گونه‌ای افسارگسیخته عناصر مطبوعاتی شاغل در استان‌ها را به کام بیکاری کشانده و دفاتر مطبوعات بعضا ریشه‌دار استان‌ها یک به یک به تعطیلی می‌گرایند.

در عرصه نشر کتاب نیز افزایش بیش از دوبرابری قیمت کاغذ در یک بازه زمانی شش ماهه عرصه را بر ناشران به­‌شدت تنگ کرده است. افزایش قیمت کاغذ باعث شده بسیاری از ناشران کوچک حداقل تا زمان تثبیت قیمت کاغذ دست نگه دارند. واقعیت این است که صنعت نشر ایران نیز مانند بسیاری از صنایع دیگر نمی‌­داند باید در انتظار چه اتفاقاتی با ادامه این وضع باشد. تنها کاری که می‌شود کرد نظاره‌کردن بازار توسط ناشران است تا ببینند چه پیش می‌آید.

در این شرایط طیف گسترده‌ای از نویسندگان و مترجمین که ممر اصلی درآمدشان، حق‌التکلیف کتب می‌باشد در شرایط دشواری قرار گرفته‌اند. شریف‌ترین قشر فرهنگی کشور به سبب اختلال در نشر و فروش و تجدید چاپ کتب از درآمد ماهانه محروم شده و با نگرانی چشم به آینده دارند. افزایش ناگهانی قیمت کتاب طبیعتاً ریزش خواننده را در پی خواهد داشت و این برای صنعت نشری که در آن تیراژ متوسط کتاب‌ها از پانصد نسخه فراتر نمی‌رود، بسیار آسیب‌زننده است.

بازار نشر یکبار در پایان سال ۹۱ و به دنبال افزایش ناگهانی قیمت ارز شوک ریزش مخاطب را تجربه کرد اما حالا کار به جایی رسیده که ناشران ابایی ندارند از اینکه در شناسنامه کتاب در مقابل کلمه تیراژ اعداد ۳۰۰ نسخه و ۲۰۰ نسخه را درج کنند. با افزایش فشار اقتصادی و به خطرافتادن معیشت خانواده‌ها، کتاب در شرایط عادی در خطر حذف از سبد خرید خانوار قرار دارد و با افزایش قیمت کاغذ، تیراژ کتاب‌ها از مقدار محدود فعلی نیز کمتر خواهد شد.

در این شرایط بسیاری از کارگاه­‌های خرد و کلان فنی حوزه چاپ اعم از  لیتوگرافی، چاپخانه، شرکت‌­های تبلیغاتی و … به سرعت بیکار و ورشکسته شده و از ادامه مسیر باز می‌­مانند. خبرها از وضعیت صنایع بسته‌بندی که اغلب مبتنی بر مواد اولیه کاغذی­‌اند حاکی از این است که به سبب افزایش قیمت کاغذ با کاهش سفارش از سوی تولیدکنندگان مواجه هستند؛ چراکه تولیدکننده محصولی همچون شکلات، بیسکوئیت، کره و … مقداری از هزینه تمام‌­شده را به بسته‌­بندی اختصاص داده و افزایش بیش از حد قیمت آن برای وی صرفه اقتصادی ندارد. بدین سبب رو به انبارکردن محصول و انتظار برای ثبات آورده و یا به دنبال بسته‌­بندی‌­های پلاستیکی جایگزین می­‌گردد.

برخی راهکارها

مسئله کاغذ با تمام پیچیدگی­‌هایش امری لاینحل نبوده و قطعا راهکارهای میان و بلندمدتی خواهد داشت. محور برخی راهکارهای پیشنهادی به شرح زیر است:

  • تقویت و ترویج نشر الکترونیک کتاب: نشر نسخه الکترونیک کتاب و فروش غیرفیزیکی آن در اینترنت از جدی­ترین رویکردهای جهانی به صنعت نشر است که به رغم اشاعه جهانی آن، در ایران از استقبال چندانی برخوردار نشده است. ترویج، حمایت و تشویق این نحله نشر می­‌تواند از اصلی‌­ترین راه­‌ها برای برون‌­رفت از این شرایط تلقی گردد.
  • تدوین مقررات ممیزی هماهنگ با روند نشر الکترونیک: تبعا روند نشر الکترونیک نیازمند نظام ممیزی پویای خاص خود است که با ایفای نقش مشوق به صورت مضاعف ردو بدل شدن محتوای کتاب الکترونیک را تسهیل می­‌نماید.
  • سپردن نقش­ اصلی در فرایند واردات به صنف نشر: کلاهبرداری­‌های متعدد در جریان واردات کاغذ و حیف و میل ارز در چندین سال اخیر از جمله آفات مکرری است که دامنگیر ناشران و کتابفروشان بوده­ است. ناشران با سرمایه‌­گذاری و دولت با هدایت کمک‌­های ارزی به سوی ایشان می­‌توانند با برخی گرانی­‌ها و کمبودها مقابله کرده و تاحدی بر مشکلات فائق آیند. اهمیت این پیشنهاد از این روست که مقدرات صنف از دست عناصر سودجو که در هنگامه دریافت ارز ظاهر شده و به محض سوءاستفاده از نظرها ناپدید می­‌گردند از این عرصه کوتاه گردیده و به صنف اصلی سپرده شود.
  • اراده و تصمیم­‌گیری اجرایی برای تقویت کارخانه‌­های کاغذ داخلی: چنان که گفته شد سوددهی فوق­العاده واردات کاغذ به آرامی روند تولید کاغذ در داخل را خشکانده و آن را به حاشیه برده است. حال مسئله این است که آیا عزمی جدی برای برگرداندن امور به مسیر اصلی وجود دارد؟ در صورتی که پاسخ مثبت باشد می­‌بایست برای تحقق آن قدم­‌های اجرایی برداشت.

نتیجه‌گیری

نخستین تاملی که درپی مطالعه موارد فوق به ذهن می­‌رسد این است که چرا در فاصله کمتر از ده سال از موج نخست افزایش قیمت کاغذ، سیاستگذاری صحیحی برای عدم تکرار این رخداد مبتنی بر سناریوهای مختلف اعم از تقویت تولید داخلی، هماهنگی میان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صنعت، معدن و تجارت و اصناف این حوزه و… در دستورکار قرار نگرفته است و این مورد غافلگیری این­چنینی را رقم می­‌زند.

دیگر این که کنش جامعه ایرانی در ۱۲ماه اخیر نشان می‌­دهد در میان طیف گسترده کالاها و افزایش قیمت آنها، «تنها کالاهایی که گران شد و مردم آن را نخریدند»، کتاب است. از این رو به صراحت با جامعه­‌ای روبه‌­رو هستیم که مصرف فرهنگی خود را در مواقع بحرانی اقتصاد، محدود نموده و در این عرصه عقب می­‌نشیند.

می­‌توان گفت این افزایش قیمت، تلاش گسترده و چندساله طیف عظیمی از فعالین فرهنگی کشور برای افزایش سرانه مطالعه را با چالش مواجه و توفیق آنها را با ابهام جدی روبه‌­رو نموده است. در مثالی عینی کتابی ۲۰۰صفحه­‌ای با قیمت ۱۸ هزارتومان در اسفند سال گذشته، هم­‌اکنون با نرخ ۴۵هزارتومان از چاپ در­ آمده یا برچسب می‌خورد و البته به سبب عدم سودده‌­بودن در شرایط کنونی پیش­بینی­‌ها حاکی از ادامه روند افزایش قیمت خواهد بود. تیراژ کتب نیز به شدت کاهش یافته و تیراژ کتاب ناشرین کوچک که بدنه اصلی نشر را تشکیل می‌دهند به ۵۰ و ۱۰۰ نسخه رسیده است.

این شرایط زمینه را برای افست کتب پرفروش ناشرین از سوی قاچاقچیان کتاب و پخش آن در بازار غیررسمی کتاب در بساط پهن­‌شده در هر گذر و خیابان را ناشی شده و ضرری دوچندان را نصیب ناشرین و کتابفروشان می‌­نماید. در هفته­ گذشته انبار قاچاق­چیان کتاب توسط نیروی انتظامی کشف گردید که ارزش محتوی کتب افست­‌شده غیرقانونی آن به ۵۰ میلیارد تومان می­‌رسید.

طرفه این که بیش از حد دیرشده و باید «کاری» کرد. این «کار» قاعدتاً شأن سیاستگذارانه داشته و تلاش برای آفرینش نظامی هماهنگ برای فایق­‌آمدن بر مسئله‌­ای چنین پیچیده را می­‌طلبد. زمانی کمتر خانه‌­ای خالی از کتابخانه و کمتر کتابخانه‌­ای خالی از خواندنی­ترین کتاب‌های مطابق با میل اعضای خانواده بود. به سرعت باید فکری کرد تا پس از رخت­‌بربستن کتابخانه از خانه­‌ها، کتاب­‌های هر خانه به تنها چند جلد کتاب کمک درسی و تست کنکور مشتمل نگردد.

عطاءالله مقدم­‌فر / استادیار سیاستگذاری عمومی و عضو هیأت علمی دانشگاه

[۱]  نخستین موج افزایش قیمت در ماه‌های پایانی سال ۱۳۹۰ آغاز شد و در سال ۱۳۹۱ به اوج خود رسید.

دیده‌بان 8485

ماه‌نگار دیده‌بان امنیت ملی – شماره ۸۴ و ۸۵

آنچه در ماه نگار دیده بان امنیت ملی شماره ۸۴ و ۸۵ می خوانیم:

  • بلایای طبیعی و امنیت ملی
  • سیل‎خیزی کشور: پیشامدی گریزناپذیر یا ناکارایی مدیریت بحران
  • تأثیر سیلاب‏های اخیر بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران
  • سیلاب‏های نوروز ۱۳۹۸؛ چالش‏های مدیریتی و دستاوردها
  • بحران سیل؛ آزموده‌های عبرت‌انگیز و آموزه‌های فرصت‌ساز
  • نقش زیرساخت‌ها در مدیریت مخاطرات طبیعی
  • رونق تولید: زمینه، مسائل و لوازم
  • سیاست خودکفایی گندم؛ منطق راهبردی و رویکردهای انتقادی
  • ارزیابی وضعیت امنیت فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در تولیدات سینمایی
  • صداوسیما و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران
  • موج جدید تحریم‏ها: پیامدها و راهکارها
  • تشدید تقابل آمریکا با ایران: نام سپاه در فهرست سازمان‌های تروریستی
  • پایان تحقیقات رابرت مولر و تأثیر آن بر مناسبات جمهوری اسلامی ایران و آمریکا
  • مواضع اخیر اروپا در قبال ایران؛ تغییر رویکرد یا تغییر راهبرد؟
  • انتخابات کنست در رژیم صهیونیستی و پیامدهای آن بر جبهه مقاومت
  • تأثیر ملاقات‏های سران ایرانی- عراقی بر پیوند دو کشور
  • تحولات اخیر آفریقای عربی (لیبی، سودان، الجزایر و مصر) و منافع ملی ایران
  • الزامات و فرصت‏های راهبردی گسترش روابط ایران با همسایگان شرقی در دوران تحریم
  • تحولات سوریه در آغاز سال جدید
  • چالش‏های امنیتی جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۸
  • پیامدهای اقدام آمریکا علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
دیده‌بان 83

ماه‌نگار دیده‌بان امنیت ملی – شماره ۸۳

آنچه در ماه نگار دیده بان امنیت ملی شماره ۸۳ می خوانیم:

  • جهاد اکبر خواص؛ ضرورت ورود به گام دوم انقلاب
  • تحلیلی بر چیستی، مؤلفه‌ها و الزامات «گام دوم انقلاب اسلامی»
  • تأملی در وضعیت وفاداری ملی و راهکارهای تقویت آن
  • ارتش ‏های سایبری و اقتضائات جدید امنیت ملی
  • بحران ونزوئلا: آموزه ‏هایی برای اقتصاد و سیاست در ایران
  • کلان‏ حوزه ‏های اعتراضی و چشم ‏انداز پیش رو
  • پیامدهای امنیتی فیلترینگ شبکه ‏های اجتماعی مجازی
  • سد گتوند، آسیب یا فرصت
  • رویارویی با مجرمان باسابقه: راهبرد عفو و راهبرد کنترل
  • ارزیابی کارکردی ابزار حمایت از مبادلات تجاری؛ اینستکس
  • راهبرد اروپا در قبال ایران پس از اعلام اینستکس
  • پیام‌ها و پیامدهای نشست بین‌المللی ورشو
  • اقدامات آمریکا برای کنترل ایران از طریق عراق
  • جمهوری اسلامی ایران و مذاکرات صلح طالبان
  • تحولات سوریه در آئینه کنفرانس ‏های سوچی، ورشو و مونیخ
  • برآورد برنامه موشکی بالستیک عربستان سعودی
  • ادغام القاعده و داعش؛ زمینه‌های همگرایی و موانع اتحاد
  • آسیب ‏شناسی استانی‏ شدن انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • برآورد استراتژیک ۲۰۱۸-۲۰۱۹ رژیم صهیونیستی