تمرکز ترامپ بر دشمن بیرونی و کارکرد آن برای ایران
دونالد ترامپ در جریان کارزار انتخاباتی خود عمدتاً بر مسائل داخلی ایالات متحده آمریکا تأکید میکرد. او پی در پی وعده میداد که زیرساختهای آمریکا را بازسازی کرده و توسعه خواهد داد؛ سیاستها و قوانین منسوخ و ناکارآمد در زمینههای مختلف از جمله حوزههای مالیاتی، تجاری، بهداشتی و مهاجرتی را اصلاح خواهد کرد؛ واشینگتن را از وجود مقامات و رویههای فاسد تشکیلات سیاسی[۱] تصفیه میکند و در یک کلام، آمریکا[۲] را در اولویت قرار میدهد و به این ترتیب، این کشور را دوباره قدرتمند میکند.[۳] تأکید بر مسائل داخلی، بدون تردید نقش بسیار مهمی در پیروزی ترامپ داشت؛ چون بسیاری از رأیدهندگان حامی وی از طبقات و گروههایی هستند که دغدغههای داخلی مانند معیشت، کار و بحثهای مهاجرتی و نژادی دارند و جذب شعارهای پوپولیستی ترامپ در این زمینهها شدند.
ترامپ کمتر بر سیاست خارجی تمرکز داشت و مسائل این حوزه را نیز بیشتر در راستای حمله به مواضع رقیب و تا حدودی در ادامه همان مباحث و گفتمان داخلی خود طرح میکرد. او وعده میداد که هزینههای اقدامات ایالات متحده در سیاست خارجی را کاهش میدهد؛ دوستان آمریکا را وادار به پذیرش هزینههای بیشتری برای تأمین امنیت خود میکند؛ و درباره بسیاری از توافقات و ائتلافها و اتحادهای سیاسی- نظامی و تجاری که آمریکا در آنها حضور دارد و این حضور هزینهزاست، خواهان تجدیدنظر خواهد شد.
در مجموع، قشرها و گروههایی از جامعه آمریکا که نسبت به برخی از مناسبات درونی این کشور ناراضی هستند، این شعارهای ترامپ را فرصتی برای تحول در وضع موجود دانسته و به او رأی دادند. در چند هفته ابتدایی استقرار در کاخ سفید، ترامپ در راستای اجرای برخی از این شعارها گام برداشت؛ اما با مقاومت بروکراسی، نخبگان، رسانهها و جامعه مدنی مواجه شد.
برای اجرای تغییر و تحولات وعده داده شده توسط ترامپ، همراهی لازم حتی از سوی کابینه و تیم اطراف او نیز به اندازه کافی صورت نگرفت. به این ترتیب، ترامپ پوپولیست در محاصره ساختار و واقعیتها قرار گرفت و نه تنها موضع تهاجمی خود را از دست داد، بلکه در مواردی بشدت به موضع تدافعی رانده شد. طرح برخی از مسائل مانند ارتباط بعضی از مقامات دولت ترامپ با روسیه در جریان کارزار انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده، رئیس جمهور آمریکا را مجبور کرد یکی از نزدیکترین یاران خود یعنی مایکل فلین را پس از چند هفته از سمت مشاور امنیت ملی کنار بگذارد.
در رابطه با همین موضوع، فشارها برای کنارگذاشتن جف سشنز، دادستان کل منتخب ترامپ، نیز افزایش یافت. اختلافات در میان اطرافیان ترامپ هم بالا گرفت، که منجر به کاهش جایگاه استیو بنن، نظریهپرداز مطرح کارزار انتخاباتی ترامپ و مشاور ارشد استراتژیک وی بعد از انتخابات ریاست جمهوری، شد. رسانه ها با انعکاس این مسائل و اختلافات، دولت ترامپ را با چالشی جدی مواجه کردند.
ترامپ برای جلوگیری از تبدیل این چالش به بحران برای دولت خود و انحراف افکار عمومی و نخبگان نسبت به این مسائل و همچنین شعارهای پوپولیستی خویش در دوران رقابتهای انتخاباتی، به نظر میرسد به سیاست خارجی پناه آورده است و درصدد بهرهگیری از پتانسیل الگوی «دگرسازی» و «دشمنسازی» در این حوزه است؛ الگویی که در سیاست خارجی آمریکا کارکرد اجماعسازی داخلی بسیار بالایی دارد.
در آمریکا مسائل داخلی مبنای اختلاف هستند و تاریخ نشان داده است زمانهایی که تمرکز دولت آمریکا بر مسائل داخلی بوده، اختلافات و تعارضات درونی در این کشور رو به فزونی گذاشته است. اما در مقابل، سیاست خارجی و بحث رقیب یا دشمن خارجی همیشه باعث اجماع و انسجام بیشتر در درون این کشور شده است. این بخشی از فرهنگ استراتژیک آمریکاست. کلینتون روسیتر[۴] تاریخنگار و اندیشمند سیاسی آمریکایی درباره کارکرد و اهمیت دشمن مینویسد: «برای تسریع حرکت یک ملت در مسیر خودشناسی[۵] و رفع سرگردانی از آن، هیچ چیز مانند یک دشمن یا همسایهای که در ارزشهای سیاسی و ترتیبات اجتماعی بهصورت ناخوشایندی متفاوت دیده شود، نیست»[۶].
دومینیک تیرنی[۷] استاد علوم سیاسی در کالج اسوارتمور و محقق ارشد موسسه پژوهشهای سیاست خارجی معتقد است «بر اساس درجه تهدید خارجی، تاریخ آمریکا بین دورانهای تهدید[۸] و امنیت[۹] در نوسان است. در دورانهای تهدید، حریف، دلمشغولی اصلی است… در دوران تهدید، مرزبندی بین آمریکاییها و دشمن بیرونی است. در درون، سطح بالایی از احساس هویت ملی وجود دارد. آمریکاییها اطراف رئیس جمهور جمع میشوند و نسبت به نهادهای ملی، اعتماد بیشتری شکل میگیرد.
انسجام اجتماعی افزایش مییابد و تقسیمبندیهای نژادی، سیاسی و اقتصادی تضعیف میگردد… در مقابل، در دورانهایی که امنیت وجود دارد، ایالات متحده آمریکا نقطه تمرکز خود را از دست میدهد و مردم نگاهشان را متوجه امور داخلی میکنند. مرزبندیهای درونگروهی و بیرونگروهی شروع به از بین رفتن میکنند. آمریکاییها نسبت به هویت ملیشان کمتر مطمئن هستند. حقوق آمریکاییها که در آیینه دشمن بیرونی به رسمیت شناخته میشود، ممکن است زیر پا گذاشته شود. انسجام اجتماعی ممکن است با حالتی از تفرق و شکاف جایگزین گردد. مردم بیشتر نسبت به نهادهای داخلی از جمله رئیس جمهوری بیاعتماد میشوند. در این دورانها، مداخلات نظامی علیه تهدیدات بیشکل[۱۰]و در راستای شرایط اضطراری بشردوستانه، که اغلب شامل عملیاتهای ملتسازی[۱۱] و صلحسازی[۱۲] است، و عمدتاً نیز منفور است، صورت میگیرد»[۱۳].
به نظر میرسد تمرکز آمریکا بر جمهوری اسلامی ایران در روزهای اخیر و تشدید حملات لفظی از سوی برخی از مقامات ارشد دولت ترامپ علیه کشورمان در چارچوب فوق قابل بحث و تحلیل باشد. برخی دیگر از اقدامات اخیر آمریکا در سیاست خارجی مانند حمله موشکی به پایگاه هوایی سوریه، انتقادات نسبتاً تند از روسیه بهبهانه حمله شیمیایی در شهر «خان شیخون» سوریه و افزایش تنش با کره شمالی نیز تا حدود زیادی در این چارچوب قابل درک هستند.
در واقع، ترامپ برای ترمیم شکافهای عمیقی که در دوران کارزار انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در درون این کشور ایجاد شد و همچنین، بهمنظور انحراف افکار عمومی از شعارهای پوپولیستی خود در دوران انتخابات ریاست جمهوری و سرپوش گذاشتن بر برخی مسائل مانند ارتباط بعضی از مقامات دولت وی با روسیه در دوران رقابتهای انتخاباتی و قبل از شروع به کار رسمی دولت او و نیز برخی از اختلافاتی که در میان اعضای کابینه و تیم وی ایجاد شده، نیاز به تمرکز بر دشمن بیرونی و نمایش قدرت در مقابله با آن دارد (چه این نمایش بهشکل حملات لفظی باشد یا اقدامات عملی). این دشمن بیرونی باید به اندازهای خطرناک باشد که بتوان تصویری از جدیت تهدید آن علیه منافع ایالات متحده در افکار عمومی این کشور ایجاد کرد.
در حال حاضر، به نظر میرسد چنین تهدیدی وجود ندارد و برساختن آن نیز دشوار است؛ چون باید واقعیتی وجود داشته باشد که بر اساس آن عمل برساختن صورت بگیرد. واقعیت هم در حال حاضر این است که منافع و امنیت ملی آمریکا با هیچ تهدید حیاتی از جانب بازیگران خارجی مواجه نیست. در چنین شرایطی، دولت ترامپ ناچار است بر مجموعهای از تهدیدات تأکید کند؛ همانگونه که در دولت نومحافظهکار جورج دبلیو بوش، تلاش شد سه کشور در چارچوب «محور شرارت» به عنوان تهدید جدی علیه منافع و امنیت ملی آمریکا برساخته شوند.
در واقع، هیچکدام از سه کشور کره شمالی، عراق و ایران به تنهایی تهدیدی علیه منافع حیاتی آمریکا نبودند و تلاش برای برساختن یکی از آنها به عنوان تهدیدی جدی علیه منافع و امنیت ملی آمریکا، نمیتوانست مقبول افکار عمومی آمریکا و جهان قرار بگیرد. با قراردادن هر سه کشور در یک مجموعه، تصور از تهدید آنها برای افکار عمومی قابل باورتر میشد. به نظر میرسد دولت ترامپ نیز بر مجموعه ای از تهدیدات در سیاست خارجی تمرکز خواهد کرد؛ که جمهوری اسلامی ایران نیز بخشی از این مجموعه خواهد بود.
ممکن است مانند زمانی که یکی از اعضای گروه به اصطلاح «محور شرارت» یعنی عراق مورد هدف قرار گرفت، در دولت ترامپ نیز تلاش شود بازیگر یا بازیگرانی از حلقه تشکیلدهنده «دشمن» آمریکا مورد هدف قرار بگیرند؛ به ویژه که به دلایل فوق، این دولت ممکن است به چنین چیزی به طور جدی احساس نیاز کند. البته به دلیل تجربیات گذشته، به احتمال زیاد نوع مواجهه دولت کنونی آمریکا متفاوت خواهد بود و بسیار بعید است تجربه عراق در این مورد اتفاق بیفتد.
در واقع، تجربه عراق و افغانستان به آمریکاییها نشان داده است که از بین بردن حکومت مستقر در یک کشور و تلاش برای دولت سازی و ملت سازی در آن کشور، نتیجه بخش نخواهد بود. این تجربه به آنها یاد داده است که دیگر درگیر عملیاتهای زمانبر و غیرقابل پیش بینی نشوند. نحوه برخورد آمریکا با تحولات کشورهای عربی به ویژه لیبی، یمن و سوریه در این چارچوب قابل درک است. اما این به معنای عقب نشینی آمریکا نیست، بلکه در اثر تجربیات گذشته، برخورد این کشور با مسائل و مشکلات در سیاست خارجی تفاوت پیدا کرده است.
آمریکا همان استراتژی را بعد از جنگ عراق و افغانستان در پیش گرفته که جورج بوش در مناظره انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ با الگور بر آن تأکید کرده بود، که البته در دوران ریاست جمهوری نه تنها به آن عمل نکرد، بلکه مسیر کاملاً متفاوتی را در پیش گرفت. در مناظره ۱۲ اکتبر ۲۰۰۰ بوش به انتقاد از عملیاتهای آمریکا در هائیتی و بوسنی پرداخت و گفت «ما میتوانیم نیروهایمان را بیرون بکشیم و توان نظامیمان را بر جنگیدن و پیروزشدن در جنگ متمرکز نماییم»[۱۴]. اقدامات آمریکا علیه قذافی در لیبی، حوثیها در یمن و بشار اسد در سوریه تا حدود بسیار زیادی در این چارچوب بوده است؛ یعنی آمریکا بدون ورود بلندمدت به درگیریها در این سه کشور، تلاش کرده ضرباتی را به طرف مقابل وارد کند، که نمونه اخیر آن حمله موشکی به پایگاه هوایی سوریه است.
به هر حال، چرخش ترامپ به سوی سیاست خارجی و تمرکز بر جمهوری اسلامی ایران در روزهای اخیر، اگر در چارچوب فوق دیده شود، میتواند بسیار خطرناک باشد. در شرایط کنونی به نظر میرسد دولت آمریکا قصد ماجراجویی در سیاست خارجی را دارد و یکی از اهداف اصلی آن نیز ایران است. در مورد برخورد با جمهوری اسلامی ایران در آمریکا اجماع وجود دارد و همانگونه که حمله موشکی به پایگاه هوایی سوریه با اقبال عمومی طرفداران دو حزب بزرگ آمریکا مواجه شد، ممکن است چنین اقداماتی درباره ایران نیز مورد استقبال قرار گیرد و ترامپ را ترغیب به استفاده از این فرصت در راستای مهار چالشهای داخلی پیشروی خود بکند.
این مسئله، نیاز بیشتر به عقلانیت و تدبیر در پیشبرد سیاست خارجی کشورمان در سالهای آینده را یادآور میشود. در مجموع، پیگیری منافع ملی در سیاست خارجی در سالهای پیشرو پیچیدهتر و دشوارتر خواهد بود و نیاز به سیاستهای پیچیدهتر و عقلانیت و تدبیر بیشتری برای گذار از تهدیدات و خطرات ناشی از سیاستهای مستکبرانه و جاه طلبانه آمریکا دارد.
[۱] . Establishment
[۲] . American first
[۳] . Make American Great Again
[۴] . Clinton Rossiter
[۵] . self-identification
[۶]. Gregory Rodriguez, What America needs is a good enemy, Los Angeles Times, October 05, 2009, http://articles.latimes.com/2009/oct/05/opinion/oe-rodriguez5
[۷] . Dominic Tierney
[۸] . eras of threat
[۹] . eras of safety
[۱۰] . amorphous threats
[۱۱] . nation-building
[۱۲] . peacekeeping
[۱۳]. Dominic Tierney, Does America Need an Enemy?, The National Interest, November-December 2016, http://nationalinterest.org/print/feature/does-america-need-enemy-18106
[۱۴] . Presidential Debate Excerpts: Gov. George W. Bush vs. Vice President Al Gore, October 12, 2000, PBS, http://www.pbs.org/newshour/bb/politics-july-dec00-for-policy_10-12/