پیامدهای جنگ اوکراین بیش از هر چیز در کاهش صادرات و افزایش قیمت جهانی غلات (گندم، جو و ذرت) خود را نشان خواهد داد.
جنگ اوکراین اثر آشکاری بر عرضه و تقاضای گندم در کشور به جای خواهد گذاشت. با نگرش به وضع نامطلوب بارندگی و کمبود منابع آبی که بر تولید گندم در کشور اثرگذارند، برنامه ریزی برای تأمین نیاز کشور به گندم، مهم ترین مسئله امنیت غذایی در سال ۱۴۰۱
خواهد بود.
با نگرش به اینکه نهادههای دامی در شمار کالاهای اساسی وارداتی کشور هستند، کاهش عرضه این نهادهها در بازارهای جهانی دیگر چالش راهبردی امنیت غذایی کشور در سال ۱۴۰۱ است.
جنگ اوکراین بر افزایش قیمت حبوبات در کشور اثرگذار خواهد بود ولی بیش از هر محصول دیگری قیمت عدس را افزایش خواهد داد. و باید در سال پیش رو در انتظار آشفتگی بازار روغنهای خوراکی، نادرستکاریهای واسطهها، نارضایتی قشرهای اجتماعی و نارواگریهای همیشگی به مصرف کنندگان در بازار این محصول نیز بود.
راهکارهای مواجهه با تهدیدهای جنگ اوکراین بر امنیت غذایی ایران به طور مشخص شامل این موارد میشود: ۱. شناسایی و ردهبندی محصولهای غیر راهبردی، رویگردانی کوتاه مدت از کشت کم اهمیتترین آنها و افزایش سطح کشت محصولهای راهبردی از این راه؛ ۲. شناسایی منطقههای کمتر شناخته شده تولید گندم در جهان که سهمی در بازارهای جهانی ندارند و تلاش برای تجارت با این منطقهها، و ۳. پیشدستی در خرید محصول از کشورهای اندکی که هنوز گرایش خود به صادرات غله را به طور کامل کنار نگذاشتهاند.
جنگ اوکراین و پیامدهای آن بار دیگر چالش های راهبردی کشور در امنیت غذایی و ضرورت تلاش برای تدبیر آنها از راه برنامهریزیهای بلندمدت را پیش میکشد. بحران آب، بحران نابودی زیست بوم و بحران چیرگی سفتهبازان و واسطهگران بر اقتصاد و کشاورزی کشور در صدر این چالشهای راهبردی جای دارند.
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2022/05/Global-Grain-Challenge-02.jpg7201080rsauhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngrsau2022-05-06 11:07:532022-05-06 13:27:00جنگ اوکراین، چالش جهانی غله و تهدیدهای امنیت غذایی در ایران
جمهوری اسلامی ایران، یکی از مقاصد مهاجران بینالمللی بوده است. این کشور، در طی چهاردهه اخیر با توجه به رفتوبازگشت گروهی مهاجران، میزبان کموبیش ۳ تا ۶ میلیون مهاجر بوده است.
جمهوری اسلامی ایران، از یکسو در میان کشورهایی است که بیشترین نخبگان را به خارج صادر میکند و از سویدیگر، راهبردها و برنامۀ عمل مشخص و قانونی برای جذب و پذیرش نخبگان از سایر کشورها وجود ندارد.
یکی از آسیبهای جدی در راهبردها و سیاستهای مهاجرتی جمهوری اسلامی ایران این است که، مهاجران و پناهندگان موجود در ایران بهعنوان یک واقعیت جدی و تأثیرگذار در جامعه ایران پذیرفتهنشدهاند. درحالیکه، این مهاجران نه قابلانکارند و نه قابل نفی و نه امکان بازگشت کلی آنها وجود دارد.
هرچند، آمار و ارقام دقیق در این زمینه ارائه نشده است اما شواهد و تجارب نشان میدهد که مهاجران که درآمدهای خوب و قابل توجه داشتهاند به دلیل عدم فرصتهای قانونی سرمایهگذاری و فقدان سهولتها و حمایتهای دولتی، سرمایههایشان را به ترکیه و یا کشورهای حوزه خلیج سرمایهگذاری کرده اند.
جمهوری اسلامی ایران، دستکم با سه چالش بزرگ سالخوردگی جمعیت، مهاجرت نخبگان و افت رشد جمعیت چه بهصورت بالفعل و چه بالقوه مواجه است و این چالشهای ملی، درحالی به سمت بحران پیش میرود که راهبردهای مناسب و مطلوب در جهت جذب مهاجران نخبه وجود نداشته و از ظرفیتهای مادی و معنوی مهاجران موجود نیز بهصورت بهینه استفاده نمیگردد.
لازم و ضروری پنداشته میشود که جمهوری اسلامی ایران در مورد راهبردها و سیاستهای مهاجرپذیری خود تجدیدنظر نموده و از استعدادها، ظرفیتها، امکانات و نیروی بالفعل و بالقوه مهاجران موجود در جهت توسعه و تعالی کشور استفاده بهینه نماید و زمینهها و فرصتهای مناسب را برای جذب و ادغام مهاجران متخصص، کارآفرین، نخبه و سرمایهگذار فراهم آورد تا از یکسو خلأ ناشی از مهاجرت نخبگان ایرانی رفع گردد و از سوی دیگر تعادل جمعیتی حفظ و استفاده حداکثری از ظرفیتهای مادی و معنوی مهاجران صورت گیرد.
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2022/04/Immigrant01.webp6661000rsauhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngrsau2022-04-13 09:58:132022-04-13 13:18:41مهاجرپذیری و لزوم بازبینی در راهبردهای جمهوری اسلامی ایران
سازمانهای اطلاعاتی یکی از نهادهای دولت مدرن به شمار میآیند که در راستای رسالت دولت مدرن برای تامین امنیت شهروندان تاسیس میشوند. از این رو گفته میشود که رسالت و آرمان نهادهای اطلاعاتی کمک به تامین امنیت ملی توسط دولت است. از آنجایی که امنیت ملی محصول کشورداری کارآمد به شمار میآید، کمک به تامین امنیت ملی به عنوان رسالت اطلاعات، مستلزم نقش آفرینی نهادهای اطلاعاتی در کشورداری است. در ادبیات اطلاعاتی گفته میشود که فلسفه وجودی اطلاعات تاثیرگذاری بر فرایندهای کشورداری است و بدون این تاثیرگذاری «موجودیت» و ضرورت اطلاعات زیر سوال میرود. باتوجه به این ویژگی هستیشناختی، تمامی نهادهای اطلاعاتی همواره در تلاش برای نقش آفرینی در فرایند اداره کشور متبوع خود هستند. طبق چارچوب نظری نقشهای اطلاعات در کشورداری، نهادهای اطلاعاتی سه نقش شناختی، نظارتی و اجرایی در اداره کشور دارند.
منظور از نقش شناختی، تولید معرفت و آگاهی از محیط امنیت ملی براساس نیازهای تصمیم گیران و واحدهای سیاستگذاری است؛ در این نقش دستگاههای اطلاعاتی به مثابه چشم و چراغ نظام سیاسی عمل میکنند و کارکرد آنها روشن کردن محیط تاریک و پرابهام امنیت ملی برای سیاستگذاران است. این نقش عمدتا با کارکرد جمع آوری پنهان و تحلیل مرتبط است. اگر بخواهیم از استعاره سود ببریم، نقش شناختی اطلاعات همانند استعاره اطلاعات به مثابه چشم بینا یا نورافکن است. دستگاههای اطلاعاتی با ایفای این نقش، بصیرت لازم برای کارگزاران نظام را فراهم آورده و از اشتباهات یا انحرافات آنان در سیاست گذاری جلوگیری میکنند.
منظور از نقش نظارتی، نظارت بر حسن اجرای امور توسط کارگزاران نظام سیاسی است. کشورداری امری انسانی است که توسط کارگزاران انسانی انجام میشود؛ این کارگزاران ممکن است به دلایل مختلف وظایف و کارویژههای مورد انتظار را به درستی انجام ندهند؛ شناسایی خطاها و اشتباهات سهوی و عمدی کارگزاران، انحراف کارگزاران از سیاستها و تصمیمها، یا هرگونه اختلال در فرایند کشورداری یکی از وظایف نهادهای اطلاعاتی است. نقش نظارتی به طور مستقیم ناشی از کارکرد ضداطلاعات در سازمانهای اطلاعاتی است. این نقش مترادف با استعاره اطلاعات به مثابه پزشک یا اطلاعات به مثابه باغبان است که رویکردی آسیبشناسانه و صیانتی را بازنمایی میکند.
منظور از نقش اجرایی نیز استفاده از توانمندیهای اطلاعاتی برای عملیاتی کردن برخی از سیاستهای نظام سیاسی است؛ این نقش برآمده از کارکرد اقدام پنهان در سازمان های اطلاعاتی است و عمدتا مستلزم مداخله پنهان در محیط امنیت ملی میباشد. این نقش مترادف استعاره اطلاعات به مثابه سلاح است که نشان دهنده استفاده از اطلاعات به عنوان ابزاری برای اقدام مقابلهای و یا مداخله در محیط امنیت ملی میباشد.
بیتردید هر چه نقشهای شناختی و نظارتی دستگاه اطلاعاتی در فرایند کشورداری تقویت شود، عنصر عقلانیت و خردگرایی در نظام سیاسی افزایش خواهد یافت و تقویت عقلانیت در کشورداری نیز به نوبه خود منجر به استحکام پایه های امنیت ملی و مشروعیت نظام سیاسی خواهد شد. تولید شناخت و نظارت، نقشهای سنتی سازمانهای اطلاعاتی در رهیافت سنتی «اطلاعات به مثابه کشف اسرار» به شمار میآیند. در این رهیافت، فرض برآن است که محیط امنیت ملی واجد اسراری پنهان است که تنها نهادهای اطلاعاتی قادر به شناسایی و بازنمایی آن برای سیاستگذاران هستند. این رهیافت کلاسیک، در اثر جهانی شدن و انقلاب در فناوریهای اطلاع رسانی و ظهور فضای مجازی به شدت به چالش کشیده شد؛ چرا که در دنیای جدید شبکههای خبری ماهوارهای و بعدها اینترنت و شبکههای اجتماعی مجازی بسیار زودتر و کارآمدتر از نهادهای اطلاعاتی به بازنمایی اسرار و ابعاد پنهان رویدادهای محیط امنیت ملی میپردازند. تحولات ناشی از جهانی شدن فناوریهای اطلاع رسانی و فضای مجازی، منجر به تغییر تمرکز این رهیافت از «کشف اسرار» به سمت «تفسیر و تحلیل اسرار» شده است؛ امروزه نهادهای اطلاعاتی، درکنار کشف اسرار، عمدتا به مثابه اندیشکدههایی برای تحلیل جامع و تمام منبعی عمل میکنند و انتظار کشورداران از آنها این است که معنای موجود در دل دادهها و درپس رویدادها را بازنمایی کنند؛ از همین روست که برخی از پژوهشگران و اندیشمندان مطالعات اطلاعاتی برآنند که سازمانهای اطلاعاتی در قرن بیست و یکم باید در چارچوب پاردایم «معناسازی» عمل کنند[۱].
بااین حال، جهانی شدن علی رغم آنکه کشف اسرار را سادهتر کرده است اما عدم قطعیت و ابهام نسبت به آینده را به شدت افزایش داده است؛ به نحوی که کنشگران به سادگی نمیتوانند راهبرد مورد نظر خود را برای ساختن محیط امنیت ملی پیگیری کنند؛ چرا که به سرعت افشا شده و منجر به موضعگیری و اقدام متقابل رقبا و دشمنان میشود. این وضعیت باردیگر ضرورت پنهانکاری در سیاستهای راهبردی برای شکل دادن به محیط امنیت ملی را تشدید کرده است. در چنین شرایطی رهیافت جدیدی نسبت به کاربست اطلاعات شکل گرفته است که میتوان از آن به «اطلاعات به مثابه ابزاری برای مداخله پنهان محیطی» یاد کرد. در این رهیافت، فرض براین است که تمامی رقبا به دنبال مداخله در محیط و شکل دادن به آن در راستای منافع خود هستند، بنابراین نقش دستگاه اطلاعاتی از یک سو به مثابه سلاحی برای جنگاوری پنهان علیه طرحهای علمیاتی دیگران است[۲] و از سوی دیگر ابزاری برای مداخله و شکل دادن به محیط در راستای منافع کشور متبوع میباشد.
رهیافت اول منجر به تقویت اشرافیت اطلاعاتی کشورها در محیط میشود اما رهیافت دوم، مبتنی بر بهرهبرداری از اشرافیت برای اعمال تغییرات مورد نظر یا ممانعت از تغییرات نامطلوب در محیط است که اصطلاحا از آن به «قدرت اطلاعاتی» یاد میشود. به نظر میرسد که نقش آفرینی کارآمد دستگاههای اطلاعاتی در جهان امروز، نیازمند پیوستگی دو رهیافت مذکور در راهبرد اطلاعاتی نظامهای سیاسی است؛ اشراف اطلاعاتی به تنهایی برای کنشگری در جهان امروز کافی نیست اما پیشنیاز اولیه برای ایجاد قدرت اطلاعاتی به شمار میآید. نقشهای شناختی و نظارتی اطلاعات منجر به اشراف اطلاعاتی بر محیط میشود و نقش اجرایی، کاربست توانمندی وقدرت اطلاعاتی برآمده از اشراف برای مداخله است.
الزامات نهادهای اطلاعاتی برای نقش آفرینی کارآمد در کشورداری
نهادهای اطلاعاتی برای نقش آفرینی در کشورداری باید هر سه نقش شناختی، نظارتی و اجرایی را در دستورکار قرار دهند. اولین الزام نهادهای اطلاعاتی کشور در شرایط جدید، نهادینه کردن لزوم پیوستگی دو رهیافت «اطلاعات به مثابه کشف اسرار» و «اطلاعات به مثابه ابزار مداخله» است. مدیران و کارشناسان اطلاعاتی باید به این نکته توجه کنند که حفظ جایگاه برترشان در کشورداری مستلزم اشراف و اقدام پنهان اطلاعاتی توامان است. نهادهای اطلاعاتی هم باید بتوانند عدم قطعیت سیاست گذاران نظام نسبت به محیط را کاهش دهند و هم باید بتوانند محیط را براساس منافع ملی شکل دهند.
الزام دوم، بهبود کیفیت نیروی انسانی است. عمدتا انتظار از نیروی انسانی آن بوده است که بتواند به کشف اسرار کمک کند؛ اما در محیط جدید امنیت ملی، نیازمند نیروی انسانی اشرافساز و سازنده هستیم که ضمن تولید اشراف بتواند با استفاده از آن به محیط پیرامون خود شکل دهد.
الزام سوم، چابکی و یکپارچگی ساختاری است. ساختار دستگاه اطلاعاتی باید متناسب با رهیافت پیوسته فوق باشد. ساختار و سازمان منسجم و باثبات و درعین حال متناسب با مسائل محیط امنیت ملی، بستر لازم برای کارآمدی در کشورداری را فراهم میکند. هر متغیری که یکپارچگی ساختاری و تمرکز در مدیریت نهادهای اطلاعاتی را با اختلال جدی مواجه کند، تاثیری منفی بر نقشآفرینی کارآمد نهادهای اطلاعاتی در کشورداری خواهد داشت.
الزام چهارم، تقویت بودجه تحقیق و توسعه در ساخت ابزارهای کنترلی و مداخلهای است؛ نگاهی به تاریخ صعود و سقوط اطلاعات در جهان نشان میدهد که این روند با روند توسعه فناورانه در هر کشور، همبستگی قابل تاملی دارد[۳]. زیرساختهای دانشگاهی و پژوهشی کشور نقش بیبدیلی در این زمینه ایفا میکنند و لازم است نهادهای اطلاعاتی نسبت به هدایت پروژههای تحقیقاتی دانشگاهی در این خصوص اقدام نمایند.
الزام پنجم، ارائه خدمات اطلاعاتی به تمامی مشتریان و ذینفعان ملی و حتی منطقهای و بینالمللی است. نقش شناختی باید با رعایت «اصل نیاز به دانستن» به تمامی کشورداران در سطوح ملی، استانی و شهرستانی ارائه شود؛ نقش نظارتی باید محصولات خود را برای نهادهای نظارتی(به طور خاص قوه قضاییه و مقننه و مقامات اجرایی که مسئولیت نظارتی دارند) فراهم کند؛ نقش اجرایی نیز باید با کاربست قدرت اطلاعاتی در حوزههایی که کشور دارای خلاء اجرایی است یا با تهدیدات عملیاتی دشمن روبروست، منافع کشور را به شکل عینی و ملموس تامین نماید و از این طریق ضرورت توجه به اطلاعات را در نزد کشورداران نهادینه نماید.
الزام ششم، پایبندی واقعی به چهار قاعده هستی شناختی زندگی اطلاعاتی است که شامل پنهانبودگی، استقلال و بیطرفی، حریف محوری و سیاستگذارانه بودن است. این چهار قاعده در عمل، چهارستون نظام اطلاعاتی در هر کشوری هستند و بدون آنها تعادل و توان اطلاعاتی شکننده است.
[۱] . David T. Moore, Elizabeth Moore, Seth Cantey & Robert R. Hoffman (2021) Sensemaking for 21st century intelligence, Journal of Intelligence History, 20:1, 45-59, DOI: 10.1080/16161262.2020.1746143
[۲] مقاله «نظریه سلاح اطلاعات» که در آخرین شماره فصلنامه مطالعات راهبردی منتشر شده، بازنماینده این رهیافت نسبت به نقش اطلاعات است. نگاه کنید به: علی علیخانی، نظریه سلاح اطلاعات، فصلنامه مطالعات راهبری، شماره ۸۹، پاییز ۱۳۹۹٫
[۳]WARNER, M. (2014). The Rise and Fall of Intelligence: An International Security History. Georgetown University Press. Retrieved February 18, 2021, from http://www.jstor.org/stable/j.ctt6wpkvt
گروه مطالعات پایه و روششناسی پژوهشکده مطالعات راهبردی
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2021/02/Goverment01.jpg11522048rsauhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngrsau2021-02-18 18:17:252021-02-18 18:17:34نقش سازمانهای اطلاعاتی در کشورداری: از کشف اسرار تا مداخله در محیط
جو بایدن، رئیس جمهور منتخب آمریکا، جیک سالیوان را بهعنوان مشاور امنیت ملی و ویلیام برنز را بهعنوان رئیس سازمان سیا انتخاب کرده است. این دو فرد در دولت اوباما از مقامات وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا بودند که نقش بسیار مهمی در شکلگیری و هدایت مذاکرات هستهای با جمهوری اسلامی ایران ایفا کردند. آنها که کاملاً مخالف خروج دولت ترامپ از برجام بودند، در می ۲۰۱۹ در یادداشتی که در سایت مجله آتلانتیک (The Atlantic) با عنوان «ما مذاکرات موفقی با ایران انجام دادیم. رویکرد ترامپ کارساز نیست» منتشر کردند، سیاست دولت ترامپ در رابطه با ایران و برجام را مورد نقد قرار دادند. ایده اصلی آنها در این یادداشت این است که «دیپلماسی اجبار» (Coercive diplomacy) در رابطه با ایران در دوران اوباما موفق بوده، اما در دوران ترامپ کارساز نیست؛ چون ترامپ دیپلماسی را کنار گذاشته و فقط بر عنصر زور متمرکز شده است. در بخشی از این یادداشت آمده است: «یک سال بعد از ترک توافق هستهای ایران، دونالد ترامپ کارزار ریسکی و شوم “فشار حداکثری” را تشدید کرده است. او تلاش کرده این استراتژی را بهعنوان “دیپلماسی اجبار” جا بزند؛ که گویا هدف دستنیافتنی آن، توافقی بهتر است. اما تاکنون استراتژی او کاملاً مبتنی بر زور و نه دیپلماسی بوده است. دیپلماسی اجبار زمانی میتواند کارساز باشد که هر دو عنصر آن با دقت با هم هماهنگ شده باشند. اجبار بدون دیپلماسی میتواند منجر به خطاهای بزرگی در خاورمیانه شود. ما این را قبلاً دیدهایم». دو ویژگی مهم دیپلماسی اجبار در رابطه با ایران که سالیوان و برنز در لابهلای این یادداشت به آن اشاره کردهاند، عبارتند از: ۱٫ ارائۀ مشوق به طرف مقابل همزمان با اعمال فشار و ۲٫ تلاش برای ایجاد اجماع بینالمللی در راستای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای.
We Led Successful Negotiations with Iran. Trump’s Approach Isn’t Working.
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2021/01/5fbd60c963753c5ff52b3add_o_U_v2.jpg6001250یاسر نورعلی وندhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngیاسر نورعلی وند2021-01-12 08:44:162021-01-12 08:44:19تفاوت “دیپلماسی اجبار” دولت ترامپ و بایدن در رابطه با ایران
طی ماههای اخیر نوشتههای بسیاری درباب تاثیر کرونا بر زیست جهان ما به رشته تحریر درآمده است. اما نوشتههای اندکی هستند که با نگاهی بیطرفانه به درسهایی که حکمرانی ایرانی از تجربه کرونا آموخته است بپردازند. گزارههای زیر درسهایی هستند که بحران کرونا به ما داده است.
اولین درسی که کرونا آموخت، اهمیت سرمایهگذاری مستمر در زیرساخت سلامت از سوی دولت است. کرونا نشان دادن که نهاد سلامت یکی از بنیانهای کارآمدی نظام و درعین حال یک کارگزار مهم در تامین امنیت ملی است.
دومین آموزه، اهمیت سرمایهگذاری در نظام آموزش و پرورش هوشمند است. کرونا به ما آموخت که هوشمندسازی مدارس، یک الزام برای کارآمدی دولت در زمینه آموزش و پرورش ملی و عادلانه است.
درس سوم، نقش وحدت فرماندهی و همدلی و انسجام نهادهای اجرایی کشور در تامین انتظارات و رضایت افکار عمومی است. انسجام و اقتدار ستاد ملی مبارزه با کرونا نشان داد که وحدت در امر اجرا، یکی از ضرورت های کارآمدی نظام است.
درس چهارم اثر اعتمادساز شفافیت در ارائه آمارهای تخصصی توسط نهادهای تخصصی به افکارعمومی است. ارائه منظم و روزانه آمار مبتلایان به کرونا، به تدریج افکارعمومی را نسبت به عملکرد و صداقت مسئولین کشور مطمئن کرد و حتی فراتر از آن تا حد زیادی جنگ روانی علیه اعتبار رسانه ملی را خنثی کرد.
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2020/05/iran-corona.jpg10801080rsauhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngrsau2020-05-18 20:42:282020-05-18 20:45:50درسهای کرونا برای حکمرانی ایرانی
اندیشکدهها یا اتاقهای فکر تاثیر فزایندهای بر تصمیمات و سیاستگذاریهای دولتها دارند. این مساله در ایالات متحده آمریکا بیش از هر جای دیگری صدق میکند و سابقه طولانیتری دارد. دولتها در این کشور بیش از آن که از گزارشهای مراکز پژوهشی نسبتا دولتی مانند مرکز پژوهشهای کنگره[۱] استفاده کنند، خروجیها و دستورکارهای اندیشکدهها را مبنای تصمیمات و اقدامات خود قرار می دهند.
از سوی دیگر، سیاستمداران نیز با هدف تاثیرگذاری بر سیاستها و تصمیمات دولت، به عضویت اندیشکدهها در میآیند. جابجایی افراد از اندیشکدهها به دولتها و بالعکس موضوعی است که با تغییر دولتها و روی کار آمدن دولت جدید در آمریکا به شکل گسترده شاهد آن هستیم. اندیشکدهها به شیوههای مختلفی نفوذ سیاسی خود را بر دولت اعمال میکنند: اعضا و روسای آنها سمتهای دولتی میگیرند، روابط دوستانه و نزدیک با مقامات دولت ایجاد میکنند، در جلسات استماع کنگره شهادت میدهند، سرمقاله و گزارشهای متعدد مینویسند و به مباحث عمومی جهت داده و حول آن اجماعسازی میکنند.
اندیشکدهها و دولت ترامپ
در طول نیم قرن گذشته همواره نقش و تاثیر اندیشکده در عرصه سیاسی آمریکا رو به افزایش بوده اما در دوره ترامپ این روند تا حدودی متوقف شد زیرا او بیش از هر کسی به افراد تاجر و بازرگانان نزدیک بود. او برای مقامهای مختلف در دولت افرادی را که در بخش خصوصی فعالیت کرده و ثروت زیادی اندوخته بودند را به کسانی که تحصیلات آکادمیک و تجربه فعالیت سیاسی داشتند، ترجیح میداد. افراد نزدیک به ترامپ مانند جارد کوشنر و استیو بنن نیز اندیشکدهها را به عنوان بخشی از فرهنگ سیاسی در واشنگتن میدانستند که نتوانسته بودند به تحقق حکمرانی خوب کمک کنند.
علاوه بر این، سیاست خارجی آمریکا در دوره ترامپ بیشتر شخص محور است و متاثر از دیدگاهها و ویژگیهای فردی اوست؛ با این حال، نمیتوان نفوذ و اثرگذاری اندیشکدهها را در این زمینه نادیده گرفت. بیش از ۳۰۰ اندیشکده در شهر واشنگتن دی سی فعال هستند که همواره به دنبال تاثیرگذاری و اعمال نفوذ بر برنامهها و سیاستهای مختلف دولتها در آمریکا هستند. آنها به گفتمان دولتها شکل میدهند و پیشنویس دستور کار سیاسی آنها را تهیه میکنند.
هرچند در دولت ترامپ اندیشکدهها و اتاقهای فکر شاید وزن سابق خود را نداشته باشند، اما با توجه به گستردگی دولت و موضوعات درگیر در سیاست خارجی و همچنین نزدیکی غالب کسانی که در دولت به کار گماشته میشوند به برخی اندیشکدهها یا سوابق حضور آنها در این اندیشکدهها، آنها همچنان نقش و نفوذ خود را حفظ کردهاند. اما طبیعتا این نقش و تاثیرگذاری برای همه آنها یکسان نیست؛ برخی اندیشکدهها که گرایشهای دموکرات داشته و اعضا و مدیران آنها از مقامات سابق دولت اوباما هستند، به حاشیه رفته و در عوض اندیشکدههای محافظه کار و راستگرا بیش از پیش نقش و نفوذ یافتهاند.
علاوه بر این، میزان نفوذ و تاثیرگذاری اندیشکدهها بر سیاستهای دولت در موضوعات مختلف متفاوت است؛ در رابطه با سیاست آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران، اندیشکدههای مختلفی به تولید گزارش، انتشار مقاله و برگزاری نشست میپردازند و حتی برخی از آنها (مانند شورای روابط خارجی و شورای آتلانتیک) صفحه یا پروژهای مجزا در ارتباط با ایران دارند. با این حال، میزان نفوذ و اثرگذاری آنها بر سیاستهای دولت در قبال ایران یکسان نیست.
شاخصهای مهم در تشخیص اندیشکدههای اثرگذار بر سیاست ترامپ در قبال ایران
برای فهم اینکه کدام اندیشکدهها بیشترین تاثیرگذاری را بر سیاست دولت ترامپ در قبال ایران داشتهاند، میتوان شاخصهای مختلفی را تعریف کرد و مبنای ارزیابی قرار داد. شاخص نخست در این زمینه، میزان افراد استخدام شده در دولت ترامپ از میان اعضای اندیشکده مذکور به ویژه در حوزههای مرتبط با جمهوری اسلامی ایران است. یکی از مهمترین مولفههای اثرگذاری اندیشکدهها بر سیاستهای دولت، میزان استخدام و حضور نیروهای این اندیشکدهها در دولت است؛ به عبارت دیگر، آنها با حضور و نفوذ در روندهای سیاستگذاری دولت، بر سیاستها تاثیر میگذارند.
یکی از نخستین چالشهای روسای جمهور در آمریکا پس از به قدرت رسیدن، استخدام و انتصاب افراد جدید برای سمتهای مختلف است. به ویژه که با بزرگتر شدن دولت آمریکا، تعداد افرادی نیز که باید توسط رئیس جمهور در قوه قضائیه و مجریه منصوب شوند افزایش یافته و از ۲۰۰ نفر در سال ۱۹۹۳ به ۴۱۰۰ نفر در اواخر دوره دوم ریاست جمهوری باراک اوباما رسیده است. این مساله به اندیشکدهها امکان میدهد تا با تامین کارشناسان و نیروی انسانی مورد نیاز دولتها، بر سیاستهای آنها اثر بگذارند.
مولفه مهم دیگر، میزان حضور اعضای دولت در اندیشکدهها و سخنرانی آنان در ارتباط با ایران است. همانطور که اشاره شد، در آمریکا پیوند بسیار نزدیک و متقابلی بین اندیشکدهها و دولتها وجود دارد و معمولا اعضای دولت در اندیشکدهها حاضر شده و به سخنرانی یا پاسخ به سوالات در موضوعات گوناگون میپردازند. بر این اساس، میتوان گفت که به هر میزان که اعضای دولت ترامپ در اندیشکدهای حضور یافته و راجع به ایران و مسائل مربوط به آن به سخنرانی پرداخته باشند، آن اندیشکده در تصمیمات و سیاستهای این دولت در قبال ایران تاثیرگذاری بیشتری دارد.
علاوه بر مورد فوق، نکته دیگری که حائز اهمیت میباشد این است که مهمترین نقاط عطف و سیاستهای دولت ترامپ در قبال ایران برای نخستین بار در کجا و کدام اندیشکده مطرح شدهاند؟ طبیعتا هنگامی که وزیر خارجه یا معاون رئیس جمهور آمریکا و یا حتی رئیس جمهور این کشور اصول سیاست دولت خود را در قبال جمهوری اسلامی ایران برای اولین بار در یک اندیشکده مطرح میکنند، این مساله میتواند بیانگر نفوذ و اثرگذاری بالای اندیشکده مذکور بر سیاست دولت آمریکا در قبال ایران باشد.
شاخص دیگر در این زمینه، حامیان مالی اندیشکدهها هستند؛ یکی از روشهایی که لابیگران و حتی کشورهای خارجی تلاش میکنند از طریق آن بر سیاستهای دولت آمریکا اثر گذاشته و آن را در مسیر مطلوب خود هدایت کنند، اقدام از طریق اندیشکدهها و تامین مالی آنها است. هرچند این تلاش معمولا به صورت مخفیانه و غیرشفاف صورت میگیرد. هر میزان حامیان مالی اندیشکدهای از چهرهها و دولتهای ضدایرانی باشند، میتوان حدس زد که آن اندیشکده تاثیر بالایی بر سیاستهای دولت در قبال ایران دارد. به ویژه هنگامی که این حامیان مالی با حامیان مالی دولت و شخص رئیس جمهور در رقابتهای انتخاباتی مشترک باشند.
بر اساس شاخصهای ذکر شده و با توجه به بررسی و رصد عملکرد برجستهترین اندیشکدههای آمریکایی در طی دوره ریاست جمهوری ترامپ در رابطه با ایران، میتوان مهمترین و تاثیرگذارترین اندیشکدهها در رابطه با سیاست دولت در قبال جمهوری اسلامی ایران را شامل موارد زیر دانست:
بنیاد دفاع از دموکراسیها [۲]
اندیشکدههای مختلفی در آمریکا (شورای روابط خارجی، بروکینگز، شورای آتلانتیک، کارنگی و…) راجع به ایران گزارش تولید میکنند اما هیچکدام از آنها به اندازه بنیاد دفاع از دموکراسیها به طور گسترده و تخصصی بر روی ایران متمرکز نبوده و توصیههای سیاسی دقیق و با جزئیات برای دولت و کنگره تهیه نمیکنند. بنیاد دفاع از دموکراسیها از زمان تاسیس خود در سال ۲۰۰۱ به نوعی مرکز فعالیت تندروهای ضدایرانی در آمریکا بوده است. مارک دوبوئیتز مدیر اجرائی این بنیاد که به شدت ضدایرانی است ارتباطات گستردهای دارد و مقالات اعضا و گزارشهای این اندیشکده در مجلات و روزنامههای مختلفی مانند آتلانتیک، وال استریت ژورنال، نیویورک تایمز و واشنگتن پست منتشر میشود. علاوه بر این، دوبوئیتز و برخی اعضای این بنیاد (مانند ریچارد گلدبرگ، سعید قاسمی نژاد و علیرضا نادر) در توئیتر به شدت علیه جمهوری اسلامی ایران فعال بوده و به تبلیغ و ترویج افکار و ایدههای خود درباره ایران میپردازند.
حتی پیش از روی کار آمدن ترامپ و محوریت یافتن تحریمها در سیاست دولت او در قبال ایران، مارک دوبوئیتز به طراحی، اعمال و پیشبرد تحریمها علیه جمهوری اسلامی ایران کمک کرده است. او در سال ۲۰۱۱ نیز نقشی محوری در تحریمهای نفتی و بانک مرکزی ایران داشت. در جریان مذاکرات هستهای با ایران، دوبوئیتز تلاش بسیاری کرد تا مانع از تحقق این توافق شود اما نتوانست مانع از امضای توافق بین اوباما و ۵ کشور دیگر با ایران شود. بنا بر گزارشها، پیش از امضای برجام کارشناسان بنیاد دفاع از دموکراسیها ۱۷ بار علیه این توافق در کنگره شهادت دادهاند.
پس از توافق هستهای (برجام)، دوبوئیتز و بنیاد دفاع از دموکراسیها کمپینی گسترده برای توضیح، تحلیل و نقد آنچه که «نواقص برجام» مینامیدند به راه انداختند و اعضای این اندیشکده بیش از هر اندیشکده دیگری در جلسات استماع کنگره و شبکههای تلویزیونی برای صحبت در این زمینه حاضر میشدند. دوبوئیتز در سال ۲۰۱۵ در مقالهای در «فارین پالیسی» توافق هستهای با ایران را به یک بمب ساعتی تشبیه کرد و گفت علاوه بر مساله بند غروب این توافق به ایران این امکان را میدهد که برنامه هستهای خود را از سر بگیرد. از آن زمان تا کنون شعار و ادعای دوبوئیتز و بنیاد دفاع از دموکراسیها، «اصلاح برجام» بوده است اما واقعیت آن است که آنها هدفی جز نابودی برجام و حتی تغییر رژیم در ایران را دنبال نمیکنند.
روی کار آمدن ترامپ و در پیش گرفتن سیاست فشار حداکثری و اعمال تحریمهای گسترده که هم راستا با تجویزهای بنیاد دفاع از دموکراسیها است، باعث شده تا بسیاری این اندیشکده را بانفوذترین و اثرگذارترین اندیشکده بر سیاستهای دولت ترامپ در قبال جمهوری اسلامی ایران بدانند و حتی تصمیم دونالد ترامپ برای خروج از برجام را به آن نسبت دهند. قبل از خروج ترامپ از برجام، اولی هاینونن مشاور ارشد بنیاد دفاع از دموکراسیها در شهات خود در کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان گفت الان زمان اقدام در رابطه با توافق هستهای است نه ۶ سال دیگر که بندهای غروب برجام سر رسیده است و ایران خود را به عنوان یک قدرت هسته ای تثبیت کرده و مشکلات اقتادی خود را نیز برطرف کرده است.
دو هفته بعد از خروج ترامپ از برجام نیز مارک دوبوئیتز و ریچارد گلدبرگ در مقالهای در وال استریت ژورنال پیشنهاد کردند که دولت ترامپ تحریمهای گستردهای را علیه بخش معدن، ساخت و ساز، صنایع مهندسی و دیگر بخشهای با اهمیت اقتصاد ایران وضع کند. آنها همچنین خواستار فشار بر اروپاییها جهت قطع ارتباط بانک مرکزی ایران با سوئیفت شدند. کارشناسان بنیاد دفاع از دموکراسیها همچنین در مقالات و توصیههای سیاستی متعدد خود خواستار آن شدهاند که دولت ترامپ با تقویت حضور نظامی خود در منطقه با نفوذ منطقهای ایران مقابله کند و فعالیتهای آن را در سوریه و عراق محدود کند. تجویز آنها این است که دولت ترامپ با اتخاذ رویکرد تهاجمی نظامی به نوعی در مقابل ایران بازدارندگی معتبر ایجاد و به موثر بودن کمپین فشار حداکثری و تحریمهای اقتصادی کمک کند.
پس از آنکه ریچارد گلدبرگ یکی از اعضای برجسته و ضدایرانی بنیاد دفاع از دموکراسیها توسط جان بولتون در یک سمت بسیار مهم در شورای امنیت ملی آمریکا منصوب شد، این بنیاد بیش از پیش امکان تاثیرگذاری بر سیاستهای دولت ترامپ در قبال ایران و پیشبرد طرح خود برای تشدید فشار حداکثری بر ایران را پیدا کرد. گلدبرگ رویکردی به شدت ضدایرانی داشته و او از طرفداران تغییر رژیم در ایران است که توسط بولتون به سمت مدیر مبارزه با سلاحهای کشتارجمعی ایران منصوب شد. او همکاری نزدیکی با برایان هوک داشت پیش از اینکه در این سمت گماشته شود، مقالات متعددی علیه برنامه هستهای ایران، لزوم تحریم و مقابله با نفوذ منطقهای ایران نوشته و در اندیشکدههایی مانند هادسن و هریتیج در این باره به سخنرانی پرداخته است. بعد از اینکه اخیرا از این سمت کنار گذاشته شد نیز بار دیگر به فعالیتهای خود علیه ایران به ویژه در صفحه توئیتر ادامه میدهد.
نشانه مهم دیگر از تاثیرگذار بنیاد دفاع از دموکراسیها در سیاست دولت ترامپ در قبال ایران، حضور گسترده مقامات این دولت در جلسات و نشستهای این موسسه در رابطه با ایران است؛ یک ماه بعد از خروج آمریکا از برجام، سیگال مندلکر[۳] معاون وزیر خزانهداری دولت ترامپ در سخنرانی خود در اندیشکده بنیاد دفاع از دموکراسیها به متحدان آمریکا به ویژه دولتها و شرکتهای خصوصی اروپایی راجع به هرگونه تجارت با ایران هشدار داد و گفت شرکتهایی که با ایران تجارت میکنند ریسک بسیار بزرگی را متحمل میشوند و با وضع تحریمهای جدید از سوی آمریکا این ریسک بیشتر و پر هزینهتر هم میشود. در جولای ۲۰۱۸، خانم یلیم پابلت معاون وزیر امور خارجه در بخش کنترل تسلیحات در اندیشکده بنیاد دفاع ازدموکراسیها سخنرانی کرد و ضمن طرح این ادعا که ایران به دنبال گسترش سلاحهای شیمیایی است و به بشار اسد نیز در این زمینه کمک میکند، از تلاشهای دولت تراپ برای مقابله با تولید و گسترش این سلاح ها توسط ایران سخن گفت.
در ماه جولای سال گذشته (۲۰۱۹) ناتان سیلز هماهنگکننده مبارزه با تروریسم در وزارت خارجه آمریکا در سخنرانی خود در بنیاد دفاع از دموکراسیها به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد بمبگذاری آمیا، ایران را متهم به گسترش تروریسم در منطقه آمریکای لاتین کرد و بر لزوم مقابله با شبکههای وابسته به آن و حزب الله در منطقه تاکید نمود. پس از اعتراضات آبان ماه ۱۳۹۸ در ایران، برایان هوک در بنیاد دفاع از دموکراسیها به سخنرانی در این زمینه پرداخت و ضمن طرح این ادعا که بیش از ۱۰۰۰ نفر در این اعتراضات کشته شدهاند، حمایت دولت ترامپ از این اعتراضات را اعلام کرد. همچنین، بنیاد دفاع از دموکراسیها پروژه ای با عنوان نشست امنیت ملی[۴] دارد که در طی چند سال اخیر همواره شاهد حضور مقامات رده بالای دولت ترامپ بوده است؛ در سال ۲۰۱۷، مایک پمپئو رئیس وقت سیا و هربرت مک مستر مشاور امنیت ملی ترامپ در این نشست شرکت کردند. در سال ۲۰۱۸، نیکی هیلی سفیر وقت آمریکا در سازمان ملل و برایان هوک نماینده ویژه وزارت خارجه در امور ایران از سخنرانان نشست بودند. مهمترین محور سخنرانیها و سوالاتی که از افراد فوق در این نشستها پرسیده شده است، ایران بود.
علاوه بر موارد فوق در رابطه با اثرگذاری بنیاد دفاع از دموکراسی در سیاست ترامپ در قبال ایران، یکی از مهمترین حامیان مالی بنیاد دفاع از دموکراسیها، شلدون ادلسون[۵] سرمایهدار یهودی است که به طرفداری از حزب لیکود، تامین مالی کمپین انتخاباتی ترامپ و ضدیت با ایران مشهور است. او قبل از انعقاد توافق هستهای با ایران توصیه کرده بود تا آمریکا برای اینکه ایران را به گفته او سر عقل بیاورد یک بمب اتمی کوچک به یکی از مناطق کویری ایران بزند. بعد از توافق هستهای نیز ادلسون همواره از اصلیترین منتقدان و مخالفان آن بوده است.
بنیاد هریتیج [۶]
بنا بر گزارشهای متعدد، «بنیاد هریتیج» بیش از دیگر اندیشکدههای آمریکایی در دولت دونالد ترامپ نفوذ کرده و تاثیر میگذارد. اِد فئولنر[۷] بنیانگذار و رئیس سابق هریتیج رئیس بخش سیاست داخلی تیم انتقالی و اِد کوریگان[۸] از مدیران برجسته این بنیاد یکی از کسانی بود که رهبری تعیین تیم ترامپ در دوره انتقال دولت را به عهده داشت. بنیاد هریتیج بیش و پیش از تیم اصلی ترامپ برای تعیین کارمندان جدید دولت آماده بود و در سال ۲۰۱۴ یعنی یک سال قبل از اعلام کاندیداتوری ترامپ بیش از ۳ هزار اسم را از جریانات محافظه کار سراسر آمریکا که مشتاق بودند در دولت بعد از اوباما حضور داشته باشند، در قالب پروژهای تحت عنوان «پروژه احیای آمریکا»[۹] جمع آوری کرده بود.
بنیاد هریتیج و دونالد ترامپ پیش از این پیوند خاصی با هم نداشتند و حتی در مواردی نیز دیدگاهها و مواضع آنها در تضاد بود؛ بنیاد هریتیج در یکی از گزارشهای خود اعلام کرده بود که حتی دشوار است ترامپ را یک «محافظه کار» بدانیم. علاوه بر این، پس از حمله ترامپ به مک کین در جریان رقابتهای انتخاباتی، یکی از مدیران هریتیج خواستار کنار گذاشتن ترامپ از جریان رقابتهای انتخاباتی شده بود. ضمن اینکه ترامپ تا حدودی دیدگاههای ساختارشکنانه داشت که با ماهیت و مواضع محافظهکارانه بنیاد هریتیج چندان همخوانی نداشت. با این حال، پس از رسیدن ترامپ به ریاست جمهوری او و بنیاد هریتیج به هم نزدیک شدند زیرا هم حامیان مالی و هم پایگاه اجتماعی مشترکی داشتند. بسیاری از کسانی که هریتیج برای استخدام در دولت ترامپ پیشنهاد کرده بود مانند ریک پری (وزیر انرژی) و جف سشنز (دادستان کل از ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۸) و همچنین بسیاری از کارشناسان این بنیاد در دولت ترامپ به استخدام درآمدند.
بنا بر گزارش وبسایت «پروبابلیکا»، که پروژهای تحت عنوان شهر ترامپ[۱۰] تعریف کرده است و در آن به ردیابی افرادی که در دولت ترامپ استخدام میشوند و سوابق و وابستگی سازمانی آنها میپردازد، در میان اندیشکدههای مختلف آمریکایی بنیاد هریتیج با حضور ۳۶ نفر از اعضای خود در دولت ترامپ در رتبه نخست اندیشکدهها در این زمینه قرار دارد. البته این آمار شامل کسانی که بنیاد هریتیج برای سمتهای مختلف در دولت معرفی و پیشنهاد کرده است، نمیشود. علاوه بر این، بنیاد هریتیج در ژانویه ۲۰۱۸ اعلام کرد که دولت ترامپ تا آن زمان به حدود دو سوم توصیههای سیاسی آن عمل کرده است. تاثیر و نفوذ بنیاد هریتیج در دولت ترامپ امروزه دیگر بر کسی پوشیده نیست. اعضای برجسته دولت در گردهماییهای سالانه این بنیاد شرکت میکنند و مایک پنس در گردهمایی اکتبر سال گذشته این بنیاد گفت «هریتیج از روز اول در کنار این دولت و رئیس جمهور مبارزه کرده است».
ترامپ در اولین سال ریاست جمهوری خود در اکتبر ۲۰۱۷ در گردهمایی رهبران جریان محافظهکاری در آمریکا که سالانه در بنیاد هریتیج برگزار میشود[۱۱] شرکت و به سخنرانی پرداخت. او ضمن قرار دادن ایران در کنار کره شمالی، از آنها به عنوان اصلیترین دشمنان آمریکا یاد کرد و ضمن تاکید بر اینکه هرگز اجازه نخواهد داد ایران به سلاح هستهای دست یابد، گفت که دولت او تحریمهای گستردهای را علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وضع کرده است.
اما مهمترین نشانه از تاثیرگذاری و نفوذ هریتیج بر سیاست دولت ترامپ در قبال ایران را میتوان سخنرانی مایک پمپئو در تاریخ ۲۱ می ۲۰۱۸ (دو هفته بعد از خروج آمریکا از برجام) در این اندیشکده دانست که در آن پمپئو به ترسیم سیاست دولت ترامپ در قبال ایران پرداخت و برای اولین بار از ۱۲ پیش شرط برای گفتگو و مذاکره با ایران سخن گفت. او ضمن طرح این ادعا که ایران همچنان به طور مخفیانه برنامه هستهای خود را پی میگیرد و برجام به ایران در این زمینه کمک کرده است، به اقدامات ایران در زمینه به گفته او حمایت از تروریسم، گسترش برنامه موشکی، دستگیری شهروندان آمریکایی، تهدید متحدان آمریکا در منطقه و سرکوب شهروندان خود اشاره کرد و از ۱۲ اقدامی که ایران باید در راستای تغییر رفتار خود و تبدیل شدن به یک کشور عادی انجام دهد، سخن گفت و از آنها به عنوان خواستههای دولت آمریکا از ایران نام برد. خواستههایی که به اذعان بسیاری همان سیاست تغییر رژیم اما با زبانی متفاوت است و در صورت اجرای آنها تقریبا چیزی به نام جمهوری اسلامی ایران باقی نمیماند. از آن زمان تا کنون، اگرچه در برخی موارد ترامپ یا اعضای دولت او برای مذاکره و گفتگو با ایران ابراز تمایل کرده و یا تلاشهایی نیز در این راستا (تبادل زندانی) انجام دادهاند، اما همواره بر چارچوب مذکور برای تعامل با ایران تاکید داشتهاند.
موسسه هادسن [۱۲]
موسسه هادسن یکی از مهمترین اندیشکدههای محافظهکار در آمریکا است که تاثیرگذاری زیادی بر دولت ترامپ به ویژه در حوزه رویکرد نسبت به چین و همچنین سیاست خاورمیانهای او داشته است. مایکل دوران یکی از مهمترین کارشناسان این اندیشکده که به شدت ضدایرانی و طرفدار اسرائیل است، نقش تعیین کنندهای در جهتدهی به سیاست خاورمیانهای دولت ترامپ داشته و ترامپ چندبار در توئیتر صحبتهای او را بازنشر کرده است. او برخلاف بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران محافظه کار در آمریکا از اقدام ترامپ برای رها کردن کردها در سوریه در مقابل ترکیه حمایت کرد و آن را در راستای منافع آمریکا و متحدان سنتی خود (ترکیه) دانست. از دید دوران، محور سیاست خاورمیانهای آمریکا باید مقابله با هژمونی ایران باشد و راه رسیدن به این هدف هم تقویت اتحاد با متحدان (اسرائیل، ترکیه و عربستان) است.
در سپتامبر ۲۰۱۸، برایان هوک در هادسن راجع به برنامه موشکی ایران سخنرانی کرد. او ادعا کرد که جمهوری اسلامی ایران برخلاف قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل به توسعه برنامه موشکی خود و ارسال این سلاحها برای متحدان منطقهای خود به ویژه حزب الله و حوثیها میپردازد. هوک ضمن انتقاد از انفعال جامعه بینالمللی در این زمینه که ایران را در گسترش برنامه موشکی خود جسورتر کرده است، اعلام کرد که آمریکا به هرگونه حمله موشکی از جان ایران و متحدانش که منجر به مرگ شهروندان آمریکایی یا آسیب به پایگاههای این کشور در منطقه خاورمیانه شود، قاطعانه پاسخ خواهد داد.
او همچنین ضمن اشاره به شروط ۱۲ گانه مطرح شده از سوی پمپئو در رابطه با ایران، از تداوم فشارها بر ایران با هدف کاهش درآمدهای آن، تقویت ارتباط با مخالفان حکومت، تلاش برای انزوای دیپلماتیک و فشار حقوقی به حکومت ایران تا زمان تغییر رفتار این کشور سخن گفت. نیکی هیلی سفیر وقت آمریکا در سازمان ملل نیز در مراسمی که موسسه هادسن در دسامبر ۲۰۱۸ برای تقدیر از او برگزار کرد، ضمن حمایت از خروج آمریکا از برجام که به گفته او باعث محرومشدن حکومت ایران از درآمدهای حاصل از آن شد، از اعتراضات در ایران (دی ماه ۱۳۹۶) حمایت کرد و گفت با دولت فعلی در آمریکا مردم ایران می دانند که حالا یک حامی بزرگ دارند.
موسسه هادسن از زمان روی کار آمدن ترامپ حدود ۳۰ نشست درباره موضوعات مختلف در رابطه با جمهوری اسلامی ایران برگزار کرده است؛ نکته مهم در این رابطه این است که در اغلب این جلسات چهرههای ضدایرانی مانند کارشناسان اندیشکده بنیاد دفاع از دموکراسیها یا چهرههای اپوزیسیون ایرانی نقش محوری را داشتهاند؛ در مهمترین نمونههای اخیر، پس از اعتراضات آبان ماه در ایران این موسسه یک نشست با حضور مریم معمارصادقی، مدیر اندیشکده توانا که از مخالفان جمهوری اسلامی است و ارتباط نزدیکی با جریان سلطنتطلب دارد، برگزار کرد. او در سخنان خود از رضا پهلوی به عنوان رهبر جریانهای اپوزیسیون و همچنین معترضان داخلی در ایران نام برد و خواستار حمایت بیشتر آمریکا و اروپا از معترضان شد. چند هفته بعد، هادسن از رضا پهلوی برای سخنرانی در این اندیشکده دعوت کرد. در این جلسه که با عنوان «آینده ایران: گفتگو با رضا پهلوی» و با مدیریت مایکل دوران برگزار شد، رضا پهلوی از هرگونه مذاکره دولت آمریکا با حکومت ایران انتقاد کرد و گفت که با این کار آمریکا به مردم ایران خیانت میکند. او خواستار حمایت بینالمللی از اعتراضات ایران و فراهمکردن شرایط گذار دموکراتیک با حمایت خارجی در ایران شد.
علاوه بر سه اندیشکده مذکور، اندیشکدههای عمدتا محافظهکار دیگری هستند که به تولید گزارش یا توصیه سیاستی در رابطه با ایران پرداختهاند اما میزان اثرگذاری آنها به اندازه اندیشکدههای فوق نبوده است. انستیتو واشینگتن [۱۳] که بر سیاست آمریکا در خاورمیانه متمرکز است، یکی از مهمترین موارد در این زمینه است. این اندیشکده در دسامبر ۲۰۱۸ میزبان رضا پهلوی بود و گزارشها و توصیههای سیاستی متعددی به دولت ترامپ برای مهار ایران به ویژه در عراق و سوریه تولید کرده است. موسسه علوم و امنیت بین الملل[۱۴] از دیگر اندیشکدههایی است که به طور تخصصی در رابطه با برنامه هستهای ایران فعالیت داشته و آرشیو ادعایی اسرائیل را در رابطه با برنامه هستهای ایران برجسته نموده است. این اندیشکده همکاری نزدیک و گستردهای با بنیاد دفاع از دموکراسیها داشته و دیوید آلبرایت[۱۵] رئیس و بنیانگذار آن در جلسات متعدد در کنگره راجع به برنامه هستهای ایران شهادت داده است. اندیشکده محافظهکار امریکن اینترپرایز[۱۶] نیز که جان بولتون مشاور سابق امنیت ملی ترامپ سابقه حضور در آن را داشته و کارشناسان ایران ستیزی مانند مایکل روبین دارد، از اندیشکدههای مهم و اثرگذار در رابطه با ایران در دوره ترامپ بوده است.
کارشناسان برجسته در حوزه ایران
تعداد نشست های برگزار شده با محوریت ایران (از زمان روی کار آمدن ترامپ)
حضور و سخنرانی مقامات دولتی در نشست ها و جلسات مرتبط با ایران
نام اندیشکده
مارک دوبوئیتز، ریچارد گلدبرگ، جان هانا، اُلی هاینن(مشاور)، تونی بادران، رائول مارک گرشت، مایکل لدین، بهنام بن طالب لو، سعید قاسمی نژاد، علیرضا نادر
۲۱
– حضور مایک پمپئو مدیر وقت سازمان سیا و هربرت مک مستر مشاور امنیت ملی ترامپ در نشست امنیت ملی بنیاد دفاع از دموکراسی ها (اکتبر ۲۰۱۷) – سخنرانی سیگال مندلکر معاون وزیر خزانه داری در حوزه تروریسم و اطلاعات مالی (۵ ژوئن ۲۰۱۸) – – سخنرانی خانم یلیم پابلت معاون وزیر امور خارجه در امور کنترل تسلیحات (جولای ۲۰۱۸) – حضور و سخنرانی برایان هوک مسئول امور ایران و نیکی هیلی نماینده وقت آمریکا در سازمان ملل در نشست امنیت ملی بنیاد دفاع از دموکراسی ها(اوت ۲۰۱۸) – سخنرانی ناتان سیلز هماهنگ کننده مبارزه با تروریسم در وزارت خارجه آمریکا (جولای ۲۰۱۹) – سخنرانی برایان هوک درباره اعتراضات ایران (دسامبر ۲۰۱۹)
بنیاد دفاع از دموکراسی ها
جیمز فیلیپس، پیتر بروکس،
۱۲
– سخنرانی ترامپ در اکتبر ۲۰۱۷ در گردهمایی رهبران جریان محافظه کاری – مایک پمپئو (۲۱ می ۲۰۱۸)
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2020/05/pompeo-zarate-fdd-ap-img.jpg6001250یاسر نورعلی وندhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngیاسر نورعلی وند2020-05-06 10:09:482020-05-06 17:24:50مهمترین اندیشکدههای تاثیرگذار بر سیاست دولت ترامپ در قبال جمهوری اسلامی ایران
عراق از یکم اکتبر ۲۰۱۹ شاهد اعتراضهای مردمی و سپس خشونتهای گسترده بود که به استعفا اجباری عادل عبدالمهدی از نخستوزیری منجر شد. پس از کنارهگیری عبدالمهدی، برهم صالح سه نخستوزیر مکلف به تشکیل کابینه معرفی کرد. برهم صالح روز یکم فوریه «محمد توفیق علاوی» را برای تشکیل کابینه معرفی کرد، اما علاوی پس از یک ماه اعلام کرد که قادر به تشکیل کابینه نیست و از سمت خود استعفا داد. «عدنان الزرفی»، دومین شخصی است که از سوی برهم صالح مأمور به تشکیل کابینه شد، اما الزرفی نیز به دلیل مخالفت گروههای شیعی موفق به تشکیل کابینه نشد و نهایتاً با اجماع گروههای عراقی بر مصطفی الکاظمی، رئیس دستگاه اطلاعات، برهم صالح نیز وی را مأمور به تشکیل کابینه کرد. تحولات مربوط به اعتراضهای داخلی و همچنین معرفی نخستوزیر جدید عراق در حدود ۶ ماه اخیر چند نشانه مهم را درباره وضعت قدرت در عراق به تصویر کشید. در این نوشتار ضمن نشانهشناسی وضعیت قدرت در عراق، چالشهای مهم پیشروی کابینه احتمالی الکاظمی بررسی میشود.
۱- نشانهشناسی شاخصههای بحرانساز عراق از درون تحولات ۶ ماه اخیر
متکثر بودن بازیگران داخلی و ساختار سیاسی غیریکپارچه
یکی از مهمترین نشانهها متکثر بودن بازیگران داخلی در عراق است. بهطورکلی در عراق سه قوم عرب، کرد و ترکمن زندگی میکنند. ترکمنهای به لحاظ سیاسی جایگاهی در عراق ندارند. اعراب از انسجام برخوردار نیستند و شامل شیعیان و اهل سنت هستند که شیعیان اکثریت جمعیت عراق را تشکیل میدهند. کردها نیز بیش از همه بر فاکتور قومی تکیه دارند و بیش از آنکه عراقی باشند، خود را کرد میدانند. پس از سقوط رژیم بعثی در سال ۲۰۰۳، ساخت قدرت در عراق تغییر کرد. شیعیان مهمترین بازیگر سیاسی در عراق هستند که به مرور زمان از انسجام و یکپارچگی آنها کاسته شد.
در تحولات سالهای اخیر از جمله در انتخابات ماه مه ۲۰۱۸ و همچنین در تحولات پس از استعفا عادل عبدالمهدی از سمت نخستوزیری، بیش از همه اختلافهای درونگروهی میان شیعیان عراق برجسته شد. این وضعیت در معرفی نخستوزیر جدید به خصوص معرفی عدنان الزرفی مشخص بود. در حالی که الزرفی رئیس فراکسیون النصر وابسته به حیدر العبادی در پارلمان عراق است و از حمایت النصر و همچنین سائرون وابسته به مقتدی صدر برخوردار بود، سایر گروههای شیعی به خصوص ائتلاف الفتح و دولت قانون با الزرفی مخالفت کردند. نکته حائز اهمیت این است که مهمترین دلیل عدم معرفی نخستوزیر جدید پس از استعفا عبدالمهدی، متکثر بودن بازیگران شیعی و عدم انسجام و یکپارچگی میان آنها بود.
اهل سنت که پیش از سقوط رژیم بعثی مهمترین بازیگر سیاسی در عراق بودند و عملاً همه قدرت را در اختیار داشتند، در فضای جدید پست ریاست پارلمان و برخی از کرسیهای وزارتی را در اختیار دارند، اما در کل وزن آنها در ساخت قدرت عراق کاهش پیدا کرد. در تحولات اخیر، گروههای اهل سنت تلاش کردند به نوعی در کنار بازیگران کرد عراق نقشآفرینی کنند. بر این اساس، اجماع گروههای کرد و اهل سنت در مخالفت با محمد توفیق علاوی سبب ناکامی وی در تشکیل کابینه شد.
کردها سومین بازیگر مهم سیاسی در ساخت قدرت عراق هستند. پس از اینکه همهپرسی استقلال کردستان که سپتامبر ۲۰۱۷ برگزار شد، در عمل محقق نشد، کردها به نوعی در حاشیه قرار گرفتند، اما در تحولات ۶ ماه اخیر عراق به نوعی کردها بار دیگر جایگاه و نقش خود را تقویت کردند. از یک سو، مناطق کردنشین شاهد اعتراض و ناامنی نبود و از سوی دیگر گروههای کردی تلاش کردند در فرآیند معرفی نخستوزیر جدید نقشآفرینی مؤثری داشته باشند. در همین راستا، ضمن اینکه گروههای سیاسی کردی نقش پویایی از جمله در ناکامی محمد توفیق علاوی ایفا کردند، برهم صالح، رئیسجمهوری عراق نیز بهعنوان یک شخصیت کرد در تحولات ماههای اخیر عراق نقش مهمی داشته است.
نکته حائز اهمیت این است که متکثربودن بازیگران سیاسی در عراق بیش از آنکه یک امتیاز برای این کشور باشد، یک آسیب محسوب میشود زیرا بیانگر کمرنگ بودن هویت ملی عراقی است که سبب میشود در مواقع ضروری بهعنوان یک فاکتور مزاحم عمل کند و منافع فرقهای بر منافع ملی رجحان و برتری پیدا کند.
برتری نگاه فرقهای و قومی بر ملی
یکی از نشانههای مهمی که در تحولات ماههای اخیر عراق بروز کرد، ارجحیت نگاه فرقهای بر منافع ملی است. در واقع، یکی از معضلات عراق این است که هویت ملی در این کشور شکل نگرفته و احزاب و گروههای سیاسی عراقی سهمخواهی از قدرت را بر اساس نگاه فرقهگرایانه پیگیری میکنند. این در حالی است که در اغلب کشورها نگاه حزبی به قدرت حاکم است و احزاب هم باید در برابر مردم پاسخگو باشند. یکی از دلایل ناکامی محمد توفیق علاوی در تشکیل کابینه نیز سهمخواهی فرقهگرایانه گروههای عراقی در تشکیل کابینه جدید بود. بهطورکلی، هر گاه گروههای عراقی به سمت نگاه فرقهای و قومی حرکت کردند این کشور دچار مشکل میشود. بستر این موضوع بیش از همه ناشی از دولت-ملتسازی ناقص در عراق است و این نقص مهم عامل انفکاک در شرایط ناسازگاری منافع گروهها میشود.
نقش برجسته بازیگران خارجی
یکی از نشانههای برجسته تحولات عراق این است که بازیگران خارجی نقش مهمی در این تحولات ایفا میکنند. دو بازیگر بیش از همه در تحولات عراق نقش دارند: جمهوری اسلامی ایران و آمریکا. در واقع، نوعی رقابت میان تهران و واشنگتن در حوزه عراق وجود دارد. برای مثال، یکی از دلایل مخالفت گروههای شیعی با عدنان الزرفی این بود که وی از شخصیتهای نزدیک به آمریکا است. رقابت ایران و آمریکا در عراق بیش از همه ناشی از نفوذ در کشور در عراق است. برخی از گروهها و شخصیتهای عراقی به جمهوری اسلامی ایران و برخی دیگر نیز به آمریکا و برخی نیز به طور همزمان به هر دو کشور نزدیک هستند. علاوه بر رقابت سیاسی، میتوان رقابت ایران و آمریکا در عراق را نوعی «رقابت نرم» نیز نامید زیرا دو کشور به لحاظ رسانهای و فرهنگی نیز با هم رقابت میکنند. بااینحال، رقابت اصلی، سیاسی است و هر دو کشور به طور مستقیم یا غیرمستقیم در تحولات داخلی عراق از جمله در معرفی نخستوزیر و تشکیل کابینه نقش دارند. در کنار ایران و آمریکا، عربستان سعودی نیز در تحولات داخلی عراق نقش دارد که البته میزان تأثیرگذاری آن به اندازه تهران و واشنگتن نیست.
وجود گسلهای متعدد اجتماعی و مذهبی در عراق
تحولات عراق از یکم اکتبر ۲۰۱۹ تاکنون نشان داد که این کشور با گسلهای اجتماعی و مذهبی متعددی مواجه است. عقیم ماندن درخواستهای رفاهی و اقتصادی یکی از علل اصلی شکلگیری اعتراضهای ضددولتی در عراق و کنارهگیری زودهنگام دولت عادل عبدالمهدی تنها یک سال پس از شکلگیری بود. موضوع مهم این است که در درون اعتراضها و خشونتهای عراق، بحث اقلیمسازی نیز بار دیگر برجسته و موضع شکلگیری اقلیم سنّی در این کشور مطرح شد. علاوه بر این، در فرآیند اعتراضها و همچنین تشکیل کابینه نیز مطالبات فروخفته مذهبی و قومی برجسته شد. این گسلها بیانگر این است که کابینه آینده نیز با چالشهای اقتصادی و رفاهی در گام اول و در صورت قوی نبودن کابینه با تمایلات اقلیمی و مطالبات قومی و مذهبی مواجه خواهد شد.
۲- چالشهای پیشروی مصطفی الکاظمی
برخی از مهمترین چالشهای پیشروی کابینه احتمالی مصطفی الکاظمی را میتوان در موارد زیر بیان کرد:
شکلگیری کابینه صرفاً سیاسی
بر خلاف شرایط محمد توفیق علاوی و عدنان الزرفی، به نظر میرسد که مصطفی الکاظمی در تشکیل کابینه جدید با چالش جدی مواجه نمیشود و دوره موقت عادل عبدالمهدی به پایان برسد. بااینحال، شواهد و تحرکات گروهها نشان میدهد که کابینه الکاظمی صرفاً یک کابینه سیاسی خواهد بود که مطالبات فرقهای و قومی گروهها در تشکیل کابینه وزن پررنگی خواهد داشت. این در حالی است که مردم و حتی برخی گروههای سیاسی عراق خواستار تشکیل کابینه به دور از نگاه صرف سیاسی و سهمخواهانه هستند و بر شکلگیری کابینه تکنوکرات-سیاسی تأکید دارند. در صورتی که کابینهای صرفاً سیاسی و متناسب با نگاه سهمخواهانه شکل گیرد، کابینهای منسجم نخواهد بود و کارآمدی نیز کاهش پیدا میکند. در واقع، عراق بار دیگر شاهد شکلگیری کابینهای قوی نخواهد بود.
کرونا
پس از تشکیل احتمالی کابینه، فوریترین و اولین اولویت آن مقابله با شیوع ویروس کرونا خواهد بود. عراق تقریباً جمعیتی برابر با عربستان سعودی (با احتساب جمعیت خارجی در عربستان) دارد. میزان ابتلا به کرونا در عربستان تقریباً ۶ برابر عراق بود. بااینحال، نمیتوان با اطمینان گفت که کرونا در عراق مدیریت شده و امکان شیوع بیشتر ندارد. بنابراین، دولت آتی باید بر مقابله با کرونا و همچنین تبعات آن به خصوص تبعات اقتصادی برای مردم عراق تمرکز بیشتری داشته باشد. با توجه به چالشهای متعدد اقتصادی عراق، مدیریت تبعات کرونا به خصوص بر اقشار مختلف مردم هزینه زیادی برای دولت آتی ایجاد میکند.
مطالبات اقتصادی مردم
یکی از چالشهای مهم کابینه آتی عراق، تأمین مطالبات اقتصادی مردم به خصوص در حوزه اشتغال و فقرزدایی است. دولت آتی در حالی باید درصدد تأمین مطالبات اقتصادی مردم حرکت کند که اولاً ریشه تحولات ۶ ماه اخیر عراق که به خشونتهای گسترده و کنارهگیری اجباری عادل عبدالمهدی از قدرت انجامید، نارضایتی اقتصادی و رفاهی مردم بود، دوماً قیمت نفت با کاهش بیسابقهای مواجه شده و هم اکنون کمتر از ۳۰ دلار در هر بشکه است، در حالی که نفت مهمترین منبع درآمدی دولت عراق محسوب میشود. بنابراین، کابینه احتمالی مصطفی الکاظمی در تأمین مطالبات اقتصادی مردم با مشکلات زیادی مواجه است و حتی امکان بازشکلگیری اعتراضهای ضددولتی به خصوص در تابستان آینده که عراق شاهد گرمای زیاد و کمبود برق خواهد بود، وجود دارد.
خروج نظامیان آمریکایی
یکی از چالشهای مهم پیشروی کابینه آتی عراق، موضوع خروج نظامیان آمریکایی از عراق است. در خصوص خروج نظامیان آمریکایی از عراق در درون این کشور اجماع نظر وجود ندارد و برخی گروهها نظیر کردها و اهل سنت بر حضور نظامیان آمریکایی و برخی از گروههای شیعی نیز بر لزوم خروج نظامیان آمریکایی از کشورشان تأکید دارند. بااینحال، پس از ترور سرداران مقاومت توسط نیروهای آمریکایی در سوم ژانویه ۲۰۲۰، مطالبه برای خروج نظامیان آمریکایی از عراق افزایش داشته و تهدیدها علیه نظامیان آمریکایی نیز رشد داشته است. یکی از دلایل خروج نظامیان آمریکایی از شماری از پایگاههای نظامی و استقرار آنها در پایگاههای بزرگتر نظیر عین الاسد و التاجی نیز افزایش تهدید علیه آنها در پایگاههای کوچکتر بود. برخی از گروههای شیعی به خصوص الفتح و سائرون حمایت از دولت آینده را به پیگیری خروج نظامیان آمریکایی از عراق مشروط کردند. دولت آمریکا اخیراً به دولت عراق اعلام کرد که خواستار مذاکره درباره وضعیت نظامیان در ژوئن آینده است. نوع واکنش و برخورد دولت احتمالی الکاظمی با موضوع حضور نظامیان آمریکایی در عراق بر سرنوشت سیاسی مصطفی الکاظمی در انتخابات زودهنگامی که هنوز تاریخ آن مشخص نشده، تأثیرگذار خواهد بود.
فراهم کردن زمینه برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی
یکی از چالشهای مهم پیش روی کابینه احتمالی الکاظمی، فراهمکردن زمینه برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی است. آخرین انتخابات پارلمانی این کشور ماه مه ۲۰۱۸ برگزار شد. با توجه به کنارهگیری اجباری عبدالمهدی از نخستوزیری، انتخابات زودهنگام پارلمانی باید در عراق برگزار شود. دولت آتی عراق، دولت موقت خواهد بود. با توجه به چالشهایی که پیش روی کابینه آتی در حوزههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و امنیتی وجود دارد و حتی ممکن است اعتراضهای خیابانی نیز بار دیگر شکل گیرد، فراهم کردن زمینه برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی در بازه زمانی یک ساله، دشوار خواهد بود و ناکامی یا تعلل در برگزاری انتخابات میتواند زمینه بروز اعتراضها و فشارهای گروههای سیاسی را ایجاد کند.
نتیجهگیری
تحولات ۶ ماه اخیر عراق نشانههای مهمی را درباره وضعیت سیاسی و امنیتی این کشور آشکار کرد. یکپارچه نبودن ساختار قدرت، شکل نگرفتن هویت ملی و برتری منافع فرقهای و قومی بر منافع ملی، نقشآفرینی بازیگران خارجی و همچنین وجود گسلهای متعدد به خصوص عقیم ماندن مطالبات رفاهی مردم و مطالبات فروخفته مذهبی و قومی از مهمترین نشانههایی است که در تحولات ۶ ماه اخیر بروز کرد و نشان داد که با وجود گذشت ۱۷ سال از سقوط رژیم بعثی، نهتنها هنوز این چالشها وجود دارد بلکه در درازمدت نیز امکان حل آنها اندک است. کابینه آتی عراق به ریاست مصطفی الکاظمی در حالی شکل میگیرد که ضمن مواجهه با این چالشهای سازمانیافته باید با چالشهای مهمی نظیر تبعات کرونا، خروج نظامیان آمریکایی و برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی نیز مواجه شود.
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2020/04/659054_714.jpg6001250یاسر نورعلی وندhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngیاسر نورعلی وند2020-04-20 11:45:252020-04-20 15:00:49نشانهشناسی وضعیت قدرت و چالشهای کابینه آینده عراق
از روز چهارشنبه ۳۰ بهمن ماه که خبر ابتلا و فوت دو نفر به ویروس کرونا (کرووید ۱۹) در قم منتشر شد، تا زمان تنظیم این گزارش (۲۰ اسفند) این ویروس به همه استانهای کشور سرایت کرده و بنا به آمار رسمی تاکنون بالغ بر هشت هزار نفر را به خود مبتلا و جان نزدیک به سیصد نفر را نیز گرفته است و بحران جدیدی را در کشور ایجاد کرده است.
جمهوری اسلامی ایران در سالهای اخیر با بحرانهای متعددی چون زلزله، سیل، تحریم و مشکلات اقتصادی، اعتراضات اجتماعی و … مواجه شده است و با توجه به تکرار این بحرانها و کسب تجارب ناشی از آنها، عموما با روشهای مشخص و تجربهشدهای به مقابله با این بحرانها و کنترل پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و امنیتی آن پرداخته است. با وجود این، به نظر میرسد بحران کرونا، بحرانی کاملا جدید و نسبت به همه بحرانهای پیشین متفاوت و دارای پیامدهای بهمراتب فراگیرتری است که در صورت عدم توجه درخور به آن و فقدان راهبرد مشخص و کارآمد برای مهار و مقابله با آن، پیامدهای آن بیش از سایر بحرانهای تجربهشده در گذشته، امنیت ملی را به مخاطره خواهد افکند.
با توجه به جدیت و اهمیت این مسئله، گزارش حاضر حول سه پرسش زیر به بررسی تاثیر شیوع ویروس کرونا بر امنیت ملی کشور پرداخته است:
چرا باید به بحران کرونا به عنوان
یک بحران واقعی و متفاوت از سایر بحرانهای گذشته نگریست؟
پیامدهای این بحران چیست؟
و چگونه باید به مقابله با آن
پرداخت؟
بحران کرونا: یک بحران متفاوت
اگرچه جمهوری اسلامی
ایران در سالهای اخیر با بحرانهای مختلفی مواجه شده است اما بحران شیوع ویروس
کرونا به سبب برخورداری از ویژگیهای زیر یک بحران کاملا متفاوت و جدید است:
۱- فراگیر و بیمکان: ویروس کرونا برخلاف سایر تهدیدها و بحرانهای پیشین کشور، مَرزبردار نیست و به مکان جغرافیایی خاصی محدود نمیشود. این ویروس در اندک زمانی از چین به ایران رسید و پس از ورود به کشور در فاصله کمتر از سه هفته تقریبا تمام استانها و شمار زیادی از شهرستانها را درنوردیده است. این در حالی است که بحرانهایی نظیر سیل، زلزله و مواردی چون خشکسالی و مسئله ریزگردها بحرانهایی بودهاند که نهایتا چند شهر و استان را درگیر خود کرده و هیچگاه به یکباره کل گستره جغرافیایی کشور را شامل نشدهاند.
۲- همهگیر و عمومی: بحران کرونا به عنوان یک بحران فراگیر و رو به گسترش، جان و سلامت روانی تک تک افراد یک جامعه از مردم عادی گرفته تا مقامات و مسئولان آن را به مخاطره میافکند. این درست است که در شرایط پس از ابتلا ممکن است تفاوتهایی در نوع رسیدگی به افراد عادی و کمتربرخوردار با مسئولان و افراد برخوردار وجود داشته باشد اما این ویروس در هنگام شیوع تفاوتی بین فقیر و غنی، مردم عادی و مسئولان، طبقه، جنس، مذهب و … قائل نیست و تهدیدی همهگیر و عمومی محسوب میشود.
۳- سرعت انتقال و ماهیت اپیدمیک: ویژگیهایی چون پنهانبودن و مرموزبودن (برای یک بازه زمانی ۵ تا ۱۴ روزه)، قابلیت جهشیابی بیولوژیکی در دما و شرایط محیطی مختلف، سرعت بالای انتقال بهوسیله ابزارهای مختلف (دستدادن، سطوح، مواد غذایی و …) و دشواری در قطع زنجیره انتقال و مهار آن، به این ویروس ماهیتی اپیدمیک با کنترل و مدیریت دشوار بخشیده است.
۴- همهجانبه و مختلکننده: فرد و نیروی انسانی کوچکترین و در عین حال مهمترین واحد سلولی پیکره جوامع انسانی است. از آنجا که مرجع هدف این ویروس، فرد و نیروی انسانی به عنوان قلب تپنده کشورها و جوامع است، شیوع آن در بین افراد یک جامعه، علاوه بر اینکه امنیت جانی و بهداشت روانی نیروی انسانی را در معرض تهدید جدی قرار میدهد، به تبع آن تمامی کارکردهای سیاسی، امنیتی، اقتصادی، آموزشی، اجتماعی و فرهنگی کشورها نیز از حالت عادی خارج کرده و مختل میکند.
نظام جمهوری اسلامی ایران در طول حیات خود با خطرات و تهدیدهای گوناگونی نظیر جنبشهای تجزیهطلبانه، جنگ تحمیلی، اقدامات تروریستی، اعتراضات سیاسی و اجتماعی، خشکسالی و کمبود آب، مسئله ریزگردها، زلزله، سیل و … مواجه بوده است. منشاء و ماهیت اصلی تمامی این تهدیدها شناختهشده، ملموس و سخت بوده است. در واقع، در قالب این بحرانهای سنتی، ایران به طور مشخص از سوی کشورها، گروهها یا مخاطرات زیستمحیطی شناختهشدهای به تناوب تهدید شده است و عمدتا، قوه اجرایی در کنار نیروهای نظامی و امنیتی، مسئولیت اصلی مواجهه با این بحرانها را بر عهده داشتهاند.
شیوع ویروس کرونا اما تهدیدی کاملا نوین است که از نظر ماهیت با بحرانها و تهدیدهای فوق متفاوت است. در مقایسه با بحرانهای پیشین باید گفت به عنوان مثال، مواردی چون زلزله و سیل، عموما محدود به جغرافیا و جمعیت خاصی میشوند، چشمانداز قابل تشخیصی دارند، هزینهها و امکانات لازم برای مواجهه با آنها در اندک زمانی قابل محاسبه هستند، ترس و هراس از رویداد آنها محدود به زمان وقوع آن است، پیامدهای اجتماعی و روانی آنها قابل کنترل و مهمتر از همه این فرصت را برای سایر نیروهای انسانی، بخشها، نهادها و امکانات کشور که درگیر این بحرانها نیستند فراهم میکنند که با همافزایی و تجمیع نیروها و امکانات سراسری به مواجهه با آنها بپردازند. اعتراضهای سیاسی و اجتماعی، حوادث تروریستی و حتی جنگ تحمیلی نیز اگرچه در ماهیت با مخاطرات زیستمحیطی فوق متفاوتند اما آنها نیز کل کشور را درگیر خود نمیکنند و تجربه زیسته جمهوری اسلامی ایران به آن این امکان را میدهد که بهخوبی به مقابله با آنها بپردازد و آثار و پیامدهای آن را به کنترل درآورد.
با این حال، بحران کرونا
بحرانی در حالشدن، با عملکرد سریع، رو به گسترش، فراگیر و همهجانبه است. این
بحران همه افراد جامعه و همه نهادهای کشور از خانواده گرفته تا نهادهای سیاسی،
امنیتی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، دینی و اصحاب رسانه را بدون استثنا یا درگیر خود
کرده و یا بزودی و در صورت عدم مهار و کنترل درگیر خود خواهد کرد. در واقع، ویژگیهایی
چون پنهانبودن، مرموزبودن، قابلیت جهشیابی بیولوژیکی و کنترل دشوار به این ویروس
ماهیتی بخشیده که هیچگونه محدودیتی زمانی، مکانی، جنسی، سنی، طبقه، مذهب، نژاد،
جایگاه و موقعیتهای فرداستانه و فرودستانه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و … را برنمیتابد.
از این رو در صورت عدم مهار، پیامدهای امنیتی، اجتماعی و اقتصادی آن برای نظام و
مردم میتواند به مراتب بیشتر و ماندگارتر باشد.
ابعاد
و پیامدهای بحران کرونا
ویژگیهایی که در بخش
پیشین برشمرده شد موجب شده ویروس کرونا به عنوان یک تهدید نوظهور جهانی از حوزه
صرف پزشکی و بهداشتی خارج و به یک بحران همهجانبه امنیتی، سیاسی، اقتصادی و
اجتماعی برای کشورها و جامعه جهانی تبدیل شود. در واقع، کرونا فوبیا و خاصیت مختلکنندگی
آن در روند عادی زندگی جوامع، آن را از یک مسئله خاص پزشکی و بهداشتی- درمانی خارج
کرده و تهدیدی علیه همه جنبههای کارکردی جوامع محسوب میشود که کشور ما نیز از
پیامدهای آن بینصیب نمانده است.
۱- پیامدهای بهداشتی- درمانی: آمارهای اعلامی افراد مبتلا به کرونا، کمتر از مبتلایان واقعی است چرا که مسئولان فقط میتوانند افرادی که تست کرونای آنها مثبت شده را اعلام کنند، این در حالی است که با توجه به پنهانبودن این ویروس برای مدت چند روز تا دو هفته در بدن فرد مبتلا، به احتمال بسیار زیاد افراد بسیار بیشتری مبتلا به کرونا در جامعه آزادانه در حالت فعالیت و ناقل ویروس به سایر افراد مرتبط و نزدیک به خود هستند که در آینده نزدیک به آمار مبتلایان اضافه خواهند شد. این در حالی است که اساسیترین بخش و خط مقدم مبارزه با این ویروس بیمارستانها و به طور خاص تعداد تختهای بیمارستانی و کادر پزشکی و پرستاری هستند که وضعیت کشور ما با وجود پیشرفت در این زمینهها، هنوز پایینتر از میانگین جهانی است. در حال حاضر در مجموع در هزار مرکز درمانی در کل کشور، ۱۴۰ هزار و ۸۵۹ تخت بیمارستانی وجود دارد که به طور طبیعی با توجه به بیماریهای مختلف، بخش اندکی از آنها از شرایط و امکان اختصاص به مبتلایان کرونا برخوردارند. همچنین ایران برای رسیدن به استاندارد جهانی با کمبود ۲۹۰ هزار پرستار مواجه است. در حال حاضر به ازای هر هزار نفر، در ایران تنها سه پرستار مشغول به کارند.
وضعیت وقتی نگرانکنندهتر
میشود که در نظر داشته باشیم بسیاری از پزشکان و پرستاران و سایر کادرهای درمانی،
نزدیک ۲۰ روز است که شبانه روز در حال فعالیت هستند و توان جسمی و
روحی آنان تحلیل رفته است. بسیاری از آنها، خود به کرونا مبتلا شدهاند و متاسفانه
تعداد قابل توجهی از ایشان نیز جان خود را از دست دادهاند. به این موضوع باید پزشکان
و پرستارانی را اضافه کرد که از ترس دچارشدن به این ویروس و یا خستگی و درماندگی
ناشی از کار مداوم، ترک کار کرده و یا در صورت طولانیشدن شیوع این ویروس، در
آینده ترک کار خواهند کرد. این در حالی است که میدانیم وضعیت کادر درمانی و
امکانات پزشکی در شهرهای کوچک بسیار بغرنجتر از شهرهای بزرگ است و شیوع این
بیماری به شهرهای کوچکتر چه بار درمانی بزرگی بر شرایط موجود اضافه خواهد کرد. به
همه اینها باید مسئله کمبود وسایل بهداشتی مانند ماسک، مایع ضدعفونی کننده، مواد
شوینده و …، عدم توزیع مناسب امکانات و وسایل موجود و احتکار آنها که موجب چندبرابر
شدن قیمت اقلام موجود در بازار شده و مهمتر از همه اشاعه توصیههای نامعتبر و غیرعلمی
برای پیشگیری – به عنوان مثال مصرف
مواد مخدر یا مصرف الکل که تاکنون جان چندین تن از هموطنان را گرفته و بسیاری را
با مسمومیت و عوارض وخیم مواجه کرده است- را نیز اضافه کرد. در این شرایط معلوم
نیست اگر ماجرای کرونا برای چند ماه ادامه پیدا کند و با روند فعلی هر روز بر
تعداد مبتلایان اضافه شود، کشور با چه وضعیتی مواجه خواهد شد. به طور کلی با کنار
هم قراردادن عواملی چون تداوم روند شیوع کرونا در کشور و افزایش سرعت ابتلای آن، تعداد
مبتلایان شناسایینشده، تاب و توان محدود کادر درمانی، امکانات و وسایل پزشکی محدود
و عدم کشف دارو برای مقابله با آن موجب شده تا پیامدهای بهداشتی و درمانی این
ویروس در روزها و ماههای آینده بسیار بیشتر از آنچه که امروز مشاهده میکنیم رخ
بنمایاند.
۲- پیامدهای اجتماعی- فرهنگی: تضعیف امنیت روانی جامعه، دروغپراکنی و شایعهپردازی در مورد ابعاد مختلف بحران کرونا، تضعیف انسجام اجتماعی و تضعیف اعتماد عمومی که خود منجر به تضعیف سرمایه اجتماعی و مشارکت اجتماعی میشوند از جمله مهمترین پیامدهای اجتماعی شیوع ویروس کرونا در کشور هستند. در این بین باید بیش از همه نگران تضعیف انسجام اجتماعی و اعتماد عمومی بود که در شرایط بحرانی از پیشنیازهای اساسی هر جامعه برای مقابله با یک بحران ملی است. در این زمینه به عنوان مثال، فقدان تصمیمگیری بهموقع و قاطع دولت و مراجع ذیصلاح در مورد بستن مبادی ورودی شهرها منجر به اقدام خودسرانه ساکنین برخی شهرها برای جلوگیری از ورود مسافران به شهرهای خود شده و به نوعی تداعیکننده نوعی آنومی اجتماعی است که انسجام اجتماعی را بهشدت تضعیف کرده است.
علاوه بر این، اعتماد اجتماعی به عنوان یکی از مؤلفههای مهم سرمایه اجتماعی که زمینهساز مشارکت و همکاری بین اعضای جامعه در شرایط عبور از بحران است، در وضعیت شیوع کرونا تضعیف شده و سوار بر بیاعتمادیهای گذشته کار را برای مقابله با این ویروس فراگیر دشوار کرده است. نباید از نظر دور داشت که تضعیف اعتماد عمومی و به تبع آن مشارکت اجتماعی نه تنها به عنوان مانعی جدی بر سر راه مدیریت این بحران قد علم خواهد کرد بلکه به ترس و واهمه از گسترش بیماری دامن میزند و دیگر آنکه به نقش منابع بیگانه و نامعتبر در اطلاعرسانی مرجعیت خواهد داد. از مهمترین پیامدهای فرهنگی نیز باید به تعطیلی مراکز فرهنگی کشور و احیای دوگانههای قدیمی کاذب بین طب سنتی و اسلامی با پزشکی مدرن و علم با دین و بیاعتبارسازی روایتهای سنتی و دینی و به نوعی تقویت فرهنگ سکولاریسم و مدرنیته از این رهگذر اشاره کرد.
۳- پیامدهای اقتصادی: در حالیکه بنا بر ارزیابی کارشناسان و تحلیلگران، ویروس کرونا میتواند بین نیم تا یک و نیم درصد از آهنگ رشد اقتصادی چین بکاهد و تاثیری نیمدرصدی بر نرخ رشد اقتصادی در جهان داشته باشد، همین ویروس میتواند بر پیکر اقتصاد ایران که حتی پیش از شیوع بیماری کرونا نیز به سبب تحریمهای امریکا و سوء مدیریت داخلی با نابسامانی و چالشهای متعددی روبهرو بود، تاثیر مهلکتری برجای بگذارد. ویروس کرونا برای اقتصاد ایران دو چالش اساسی ایجاد کرده است. چالش نخست، ایجاد رکود اقتصادی در کسب و کارهای داخلی و کاهش تاب و توان اقتصاد مقاومتی کشور در شرایط تحریم است. آسیبهای اقتصادی عمده ناشی از بیماری کرونا نصیب رستورانداران و سلفسرویسها، کافهها، سفرهخانهها و قلیانسراها، ارائهکنندگان خدمات سفرهای درونشهری و برونشهری و همچنین تورهای مسافرتی داخلی، شرکتهای هواپیمایی و تورهای مسافرتی خارج از کشور و مراکز فرهنگی و تفریحی مانند سینماها و تئاترها شده است. آمارهای رسمی ثبتشده در ایران نشان میدهد مجموعه این مشاغل، مبلغی حدود ۲۴ هزار میلیارد تومان در اقتصاد نقش دارند که با مهارنشدن ویروس کرونا، وارد رکودی عمیق و گسترده خواهند شد.
چالش دوم، کاهش درآمدهای خارجی و تجارت خارجی کشور است. در پی اعمال مجدد تحریمها از سوی آمریکا و بهویژه در اثر تنگترشدن
شریانهای مربوط به تراکنشهای مالی ایران با سایر کشورها، بازارهای کشورهای
همسایه در تامین ارز مورد نیاز ایران نقشی تعیینکننده برعهده دارند. مبادلات
بازرگانی ایران با ترکیه، عراق و افغانستان نه تنها امکان صدور فرآوردههای نفتی و
غیرنفتی ایران را فراهم و امکان واردات برخی از کالاها به داخل کشور را تسهیل میکند،
بلکه امکان کسب و دسترسی به ارزهای خارجی به ویژه دلار را نیز ایجاد میکند. لازم
به یادآوری است که ایران ظرف ماههای گذشته به طور متوسط ماهانه بیش از یک میلیارد
دلار با دو کشور ترکیه و عراق مبادله تجاری داشت. رقمی که اکنون در اثر محدودشدن
امکان تجارت به سبب ترس از شیوع کرونا بهشدت کاهش یافته است. از این رو یکی از مهمترین
پیامدهای شیوع ویروس کرونا در ایران، بستهشدن بسیاری از مرزهای ایران با کشورهای
همسایه است که خود موجب تیرهترشدن چشمانداز اقتصادی در ماههای آتی و افزایش
قیمت کالاهای اساسی، ارز، سکه و طلا شده است.
گذشته از این نباید فراموش کرد که دولت برای بودجه سال آینده
حساب ویژهای بر دو پایه فروش نفت و حصول درآمدهای مالیاتی باز کرده است. شیوع
ویروس کرونا و تاثیر آن بر بازار جهانی نفت و کسب و کارهای داخلی، تحقق این پایههای
درآمدی را با چالش اساسی مواجه کرده است. کاهش بیسابقه قیمت نفت و همچنین کساد
بازار داخلی، عملا حصول درآمدهای نفتی و مالیاتی را دست کم در ماههای نخست سال
بسیار دشوار خواهد کرد. در نهایت این نکته بسیار مهم را نباید از نظر دور داشت که
در شرایطی که از یک سو درآمدهای دولت در نتیجه شیوع این ویروس کاهش خواهد داشت، در
سوی مقابل هزینههای جاری آن برای مقابله و مهار آن با افزایش مواجه خواهد شد. در
دورانی که کسری بودجه دولت بهشدت افزایش یافته است، کاهش درآمدها و افزایش شدید
هزینهها- به ویژه هزینههای درمانی- فشار بسیار سنگینی به بودجه کشور وارد خواهد
کرد. نکته مهمتر اینکه در این طول این بحران، درآمدها و هزینهها
روندی معکوس دارند؛ به این معنی که هرچه شیوع ویروس گسترش بیشتری داشته باشد، از
میزان درآمدها کاسته و بر میزان هزینهها افزوده خواهد شد.
۴- پیامدهای سیاسی- امنیتی: افزایش نافرمانی مدنی، بروز شورش در صورت حادشدن بحران بهواسطه عدم رسیدگی مناسب به مبتلایان و فقدان دسترسی عمومی به کالاها و اجناس درمانی، بهداشتی و غذایی مورد نیاز، و کاهش اعتماد سیاسی نیز میتواند از جمله مهمترین پیامدهای سیاسی- امنیتی این بحران باشد. بیتوجهی دولت به ابعاد مختلف این بحران و عدم توجه به خاصیت اپیدمیک و گسترشیابنده آن، موجب خودمحوری کنشها و واکنشهای اجتماعی و افزایش نافرمانی مدنی خواهد شد. از این گذشته حادشدن هرچه بیشتر بحران و ناتوانی در مهار آن بر کمبودها و کاستیهای موجود دامن خواهد زد که به احتمال فراوان به بستری برای دور جدیدی از شورشها و اعتراضات اجتماعی تبدیل خواهد شد.
در نهایت اینکه، اظهارات ضد و نقیض مسئولین در مورد چگونگی ورود ویروس کرونا به کشور، خودداری از قرنطینه در روزهای نخست ورود ویروس، سوءظن در مورد آمار واقعی مبتلایان و جانباختگان، اختلافنظر میان مسئولان در مورد شیوه مقابله با این ویروس، عدم هماهنگی میان نهادهای مختلف، توصیههای متفاوت در روشهای پیشگیری از آن و محدودیتهای دسترسی به خدمات بهداشتی مقابله با آن، احتکار کالاهای و اقلام اساسی و عدم مواجهه مناسب با احتکارکنندگان یک فضای بیاعتمادی اجتماعی نسبت به دولت پدید آورده است. همه این آشفتگیها با پیش زمینههای گذشته در افکار عمومی پیرامون عدم شفافیت در نحوه اطلاعرسانی افزایش بهای بنزین، آمار قربانیان حوادث آبان ۹۸ و سپس رویداد تلخ هواپیمای اوکراینی دست به دست هم دادهاند تا این بیاعتمادی به افزایش فاصله بین مردم با مسئولان بینجامد و در مواقعی چون توصیهها و درخواستهای مسئولان از مردم برای همکاری و مشارکت – به عنوان مثال، پرهیز از مسافرت و ماندن در خانه- با بیاعتنایی مردم مواجه شود.
در یک تحلیل کلی باید
گفت همانطور که در بخش پیامدهای اقتصادی اشاره شد بین شیوع کرونا و فقر درآمدی
دولت و مردم و افزایش هزینههای آنان رابطه مستقیم وجود دارد که در صورت ادامه
روند موجود و گسترش شیوع میتواند به یک چرخه امنیتی تبدیل شود. به این ترتیب که
گسترش شیوع کرونا و تداوم آن برای چند ماه از یک سو سبب رکود فعالیتهای اقتصادی و
عدم حصول درآمدهای دولت و مردم خواهد شد و از سوی مقابل هزینههای دولت و مردم را
برای پیشگیری و مقابله را بالا خواهد برد. در این بین، به ویژه بخش فقیر و کم
درآمد جامعه، هم به دلیل نوع شغل، هم فشار مخارج زندگی که امکان تقبل هزینههای
بهداشتی مرتبط با کرونا را ندارند، میتواند بهسرعت به کانون اصلی ابتلا و انتقال
بیماری تبدیل شوند. در این صورت، نقاط حاشیهای شهرهای بزرگ، شهرهای کوچک و روستاها
از نظر ابتلا به نقاطی بحرانی و حاد تبدیل خواهند شد. همه اینها در کنار امکانات و
کادر پزشکی محدود و کسری بودجه دولت برای تخصیص اعتبارات لازم برای مقابله، میتواند
این بحران را از یک بحران بهداشتی- درمانی به یک بحران اقتصادی- اجتماعی و در
نهایت به یک بحران سیاسی- امنیتی تبدیل کند.
توصیهها و راهکارها
بحران
شیوع ویروس کرونا در مقطع فعلی هنوز به یک بحران امنیتی تبدیل نشده است اما در
صورت کندنشدن روند شیوع و سپس مهار آن و تداوم آن به شکل فعلی در یک بازه چندماهه
میتواند به یک چرخه بحرانی و در نهایت به یک بحران امنیتی تبدیل شود. برای
جلوگیری از شکلگیری این چرخه لازم و ضروری به نظر میرسد که بر اساس ارزیابی دقیق
از واقعیتها و شرایط موجود، هر چه سریعتر در اصلاح نگرشها و رویکردها و تدوین و
اجراییسازی سیاستهای کارآمد اقدام کرد. در همین راستا، آمارهای رو به افزایش مبتلایان و
جانباختگان شیوع ویروس کرونا با توجه به مدتزمان اندک گذشته از ورود آن به کشور،
حاکی از سه واقعیت بسیار مهم است: نخست، عدم درک درست از خطرات بهمراتب بالاتر
این بیماری در قیاس با سایر ویروسهای همخانواده آن – نظیر سارس و مرس- و
بیماری آنفولانزا؛ دوم، عدم درک درست از ماهیت این پدیده و حساسیتها و پیامدهای
همهجانبه آن برای امنیت ملی کشور؛ سوم و به تبع واقعیت اول و دوم، عدم آمادگی حرفهای
و اراده موثر و نداشتن برنامه و راهبرد مشخص و کارآمد برای مقابله با این اپیدمی
در سطوح تصمیمگیری و اجرایی کشور است. از این رو، لازم و ضروری است که بهسرعت
موارد زیر در دستورکار قرار گیرد:
۱- اصلاح نگرشها: اصلاح نگرشها باید در دو سطح دولتی و مردمی صورت گیرد. متخصصان و مسئولان در روزهای نخست شیوع کرونا بر این باور بودند که درصد کُشندگی این ویروس در مقایسه با آنفولانزا و سایر ویروسهای همخانواده کمتر است، با رعایت نکات بهداشتی محدود همچون شستن مداوم دستها و زدن ماسک قابل کنترل است، بیشتر در گروههای سنی بالا تلفات جانی میگیرد، در دمای هوای بالا مقاومت خود را از دست میدهد و مواردی از این قبیل. امروز تقریبا تمامی این فرضیات رد شده و نه تنها به ایجاد نگرشهایی نادرست در میان متخصصان و مسئولان در مورد سطح اندک خطرناکبودن این ویروس منجر شده بلکه با ترویج و تبلیغ این گزارهها در بین مردم، نگرشی در جامعه غالب شده است که آنگونه که باید مخاطرات آن از سوی بخش بزرگی از مردم جدی گرفته نمیشود. علاوه بر این، به نظر میرسد که مسئولان آنگونه که باید دامنه و وسعت پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و امنیتی این بحران را برآورد و ارزیابی نکردهاند و روندها همچنان بر مدار غافلگیری پیش میرود. اصلاح نگرشها از آن روی حائز اهمیت است که اگر درک درستی هم از سوی دولت و مسئولان ذیصلاح و هم در میان مردم در مورد ابعاد، خطرات و پیامدهای این بحران وجود نداشته باشد، طبعا بینش صحیح، سطح هشیاری لازم، اراده موثر و سیاستها و اقدامات کارآمد نیز برای مهار و مقابله با این ویروس بحرانزا شکل نخواهد گرفت.
۲- اصلاح رویکردها: تجربه روزهای گذشته از ورود این ویروس به کشور حاکی از این واقعیت است که رویکرد واحد و صحیحی در مواجهه با این ویروس وجود ندارد. به طور کلی، تاکنون دو رویکرد در برخورد با این بحران وجود داشته است: نخست، رویکرد کروناهراسی: این رویکرد عمدتا از سوی دشمنان و معاندان نظام جمهوری اسلامی ایران و شبکهها و رسانههای ماهوارهای خارج از کشور برای تبدیل این بحران به یک بحران امنیتی در پیش گرفته شده است. ایجاد هراس عمومی از طریق اغراق و بزرگنمایی در مورد تعداد مبتلایان و جانباختگان، شیوه نامطلوب رسیدگی به مبتلایان و شیوه نامطلوب دفن جانباختگان، کمبود امکانات و وسائل پزشکی، اختصاص کیتها و امکانات آزمایشگاهی به مسئولان و آقازادهها، کمتوجهی و بیتوجهی مسئولان و اهمیت ندادن آنها به این بیماری، تعمدیبودن عدم قرنطینه شهرها، رهاشدن بازار و احتکار مواد بهداشتی و شوینده و مواد غذایی، قراردادن اعتقادات مذهبی در مقابل اصول علمیِ پزشکی و … از جمله مواردی هستند که توسط شبکهها و رسانههای ماهوارهای معاند و با هدف امنیتیکردن بحران و ایجاد نارضایتی عمومی، اعتراض و شورش دنبال میشود.
دوم، رویکرد عادیجلوهدادن بحران کرونا: این رویکرد عمدتا از سوی مسئولان و رسانههای دولتی بهویژه صدا و سیما دنبال میشود. بخشی از این سهلانگاری سهوی و بخشی عامدانه است. سهوی به سبب اینکه تاکنون تجربه چنین بحران و بیماری فراگیری در کارنامه جمهوری اسلامی ایران وجود نداشته است. نه ویروس سارس در سال ۲۰۰۲/۲۰۰۳ دولتمردان ایران را به چالش کشید و نه شیوع بیماری مرس در سال ۲۰۱۲. بخش عامدانه آن نیز به نظر میرسد برای جلوگیری از متوقفشدن چرخ اقتصادی کشور و امنیتیشدن این بحران است.
عادیجلوهدادن بحران کرونا در فضای عمومی کشور به هر دلیلی که باشد به بدنه بخشهای بزرگی از جامعه سرایت کرده و جامعه ما آنگونه که باید و برای مقابله با این ویروس لازم است جدیت به خرج ندهد که این مسئله خود در افزایش سرعت شیوع آن نسبت به روزهای ابتدایی بیتاثیر نبوده است. علاوه بر این، شبکهها و رسانههای ماهوارهای معاند با تفسیر، تحلیل و تبلیغ این رویکرد – عادیجلوهدادن بحران کرونا- در قالب کمتوجهی و بیتوجهی مسئولان و اهمیتندادن آنها به این بیماری، درصدد ایجاد شکاف بیشتر بین مردم و حاکمیت، کاهش هرچه بیشتر اعتماد سیاسی و سرمایه اجتماعی نظام و تشویق مردم به نافرمانی مدنی و اعتراض هستند.
در این شرایط به نظر میرسد، بهترین رویکرد، اتخاذ یک رویکرد میانه و یافتن نقطه تعادل و توازن مناسب بین کروناهراسی و سهلانگاری نسبت به آن است. به این شکل که علاوه بر اینکه از کروناهراسی و پیامدهای روانی و امنیتی آن در سطح جامعه پرهیز شود، با ارائه اطلاعات و آمارهای شفاف در مورد مبتلایان و جانباختگان، میزان امکانات و نحوه ارائه خدمات بهداشتی- درمانی، معرفی درست و صحیح این ویروس و خطرات آن به مردم، و در عین حال ایجاد مقررات انظباطی و حمایتی هم به کادر درمانی و هم به مردم و همچنین امیدآفرینی و اطمینانبخشی به جامعه، در عین حال که چرخه اقتصادی و روند زندگی را ادامه داد، سطح هشیاری لازم را برای مهار و مقابله با این بیماری در دو بخش دولتی و مردمی را نیز ایجاد کرد.
به نظر میرسد در حال حاضر این تصور نزد دولت و مسئولان وجود دارد که انتشار تحلیلی آمار فوتشدگان و مبتلایان و ابعاد مختلف این بحران، مردم را نگران خواهد کرد و با تعطیلی کسب و کار به وخامت اوضاع فعلی اقتصادی خواهد افزود و در نهایت این بحران را امنیتی خواهد کرد. اما واقعیت آن است که اولا این نگرانی بهصورت فراگیر هم اکنون نیز وجود دارد و اگر شیوع ویروس کنترل نشود جدیتر خواهد شد. ثانیا فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای به عنوان مراجع عمده خبری مردم، از طریق کروناهراسی پیامدهای منفی این بحران را بدون داشتن هیچ پیامد مثبتی بزرگنمایی میکنند و ثالثا نباید فراموش کرد آن چیزی که در عمل این بحران را امنیتی خواهد کرد، تداوم شیوع این ویروس و عدم مهار آن در یک بازه زمانی چندماهه است. از این رو، همراهکردن گروههای موثر در انتقال بیماری و گروههای آسیبپذیر اتفاقا از طریق نگرانکردن واقعی و نه کاذب آنان، امکانپذیر است.
۳- اصلاح سیاستها: اصلاح نگرشها و رویکردها کمک شایانی به اصلاح سیاستها خواهد کرد. در اولین گام به نظر میرسد لازم و ضروری است که با توجه به ابعاد گسترده بحران و پیامدهای قابل پیشبینی آن، ساختار ستاد ملی مقابله با کرونا با ریاست رئیس جمهور و با همکاری کل هیئت دولت و سایر نهادهای تقنینی، قضایی و امنیتی در جهت ایجاد یک مدیریت واحد و یکپارچه و با اختیارات لازم مورد بازبینی قرار گیرد. در گام دوم با تقسیمبندی این ستاد به کمیتههای بهداشتی- درمانی، اقتصادی- اجتماعی و سیاسی- امنیتی، مسئولیت هر بخش به اهل خود سپرده شود. بنا به نظر متخصصان ویروس کرونا فعلا درمانی ندارد، بنابراین اساسیترین اولویت سیاستگذاری در همه سطوح و جنبهها باید بر هدف کندشدن شیوع این ویروس و سپس مهار آن متمرکز شود.
کشور در آستانه تعطیلی سال نو قرار دارد. این مسئله بهعنوان یک توفیق اجباری میتواند در مهار این ویروس بسیار کمککننده باشد. بازه زمانی ۲۵ اسفند تا ۱۵ فروردین تعطیلی مفیدی برای مبارزه متمرکز و جدی با این بیماری است. در این راستا، توصیه میشود که از تجارب ثمربخش سایر کشورها به ویژه کشور چین استفاده شود و در صورت لزوم در مقابل روشهای کارآمدی چون قرنطینهکردن شهرها و مناطق حادِ بحرانی و حتی قرنطینه خانگی در صورت شیوع وسیع مقاومت نشود. همکاری با جامعه جهانی به ویژه سازمان بهداشت جهانی برای پیگرفتن کارآمدترین شیوههای پیشگیری و درمان نیز باید مدنظر قرار گیرد.
انسجام در سیاستها و توصیههای بهداشتی و عمومی در کنار انسجام و اطلاعرسانی واحد نیز از جمله ضروریات است. به عنوان مثال، اعلام عادیشدن ساعت کاری ادارات با توصیه به مردم برای ماندن در خانه و یا بازکردن راههای مواصلاتی و توصیه به مردم برای پرهیز از مسافرت از جمله سیاستها و دستورالعملهایی هستند که همخوانی چندانی با هم ندارند. در پایان باید به این نکته توجه داشت بخش قابل توجهی از معترضان آبانماه، حاشیهنشینها، دستفروشان و خردهفروشان بودند که اکنون نیز در اثر شیوع کرونا و کسادی بازار شب عید، درآمد خود را از دست دادهاند و روزهای دشواری را سپری میکنند. از این رو، توصیه میشود که دولت علاوه بر یارانه ماهیانه، کمک هزینه معیشتی جداگانهای در آستانه سال نو به این اقشار و دو دهک پایین جامعه اختصاص دهد.
یاسر نورعلیوند / عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2020/03/w1240-p16x9-bkhsh.jpg6001250یاسر نورعلی وندhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngیاسر نورعلی وند2020-03-11 14:32:502020-03-11 18:46:34کرونا و امنیت ملی در ایران
دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا بالاخره در هشتم بهمن (۲۸ ژانویه) پس از مدتها وعده و وعید از طرحی که آن را «معامله قرن» میخواند، رونمایی کرد. این طرح نه تنها یکی از وعدههای انتخاباتی وی در راستای حل مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی بود بلکه نتیجه تلاشهای جرالد کوشنر داماد او برای ثبت نامش در تاریخ سیاسی صهیونیسم به شمار میرود.
از این رو بیش از آنکه چارچوبی اندیشیدهشده برای حلوفصل یکی از مناقشههای مهم صد سال اخیر منطقه در آن پیدا باشد، سودای نام و نشان فردی در آن غالب است؛ آن هم افرادی که از سیاست چه نظری و چه علمی آن هیچ بهرهای نبردهاند. انفصال عمیق رئیسجمهور آمریکا و تیم وی با واقعیتها و قواعد نوشته و نانوشته جهانی و منطقهای، مطمئناً بیش از هر چیز دیگری مانع هر گونه پیشبرد این طرح و طرحهای اینچنینی خواهد بود.
برای ترامپ مسائل بینالمللی نه به مثابه مسائلی که باید برای حل آنها از اصول دیپلماتیک و مورد قبول جامعه جهانی استفاده کرد بلکه در حکم معاملههای کوچک و بزرگی است که فقط و فقط با هدف ابقای وی در قدرت، فرار از بحرانهای داخلی همچون استیضاح و خودنمایی بیشتر وی در عرصه سیاسی آمریکا برنامهریزی میشود. طرحی که ترامپ آن را معامله قرن نامیده را باید آرزونامهای برای جاهطلبیهای نامقبول و نامعقول صهیونیستها به شمار آورد که به باور سادهلوحانهای قرار است به نام ترامپ و به کام آنها مسئله مهم منطقه را حل نماید. این نوشتار جنبههای مبهم این طرح و جنبههای مختلف در مورد سرانجام تاریک آن را تشریح میکند.
موارد مهم طرح
تمام جناحهای فلسطینی چه در کرانه باختری و چه در نوار غزه، یکصدا طرح صلح ترامپ را رد کردهاند. محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان به خوبی بر این امر واقف است که پذیرش این طرح، در تاریخ به عنوان خیانت به فلسطین ثبت خواهد شد. از این رو به خوبی عنوان کرد که طرح را نمیپذیرد زیرا نمیخواهد خائن از دنیا برود. گروههای مقاومت نوار غزه نیز با هوشمندی در ساعات اولیه رونمایی از این طرح، پیشنهاد تشکیل جلسه مشترک با تمام گروههای فلسطینی را ارائه دادند زیرا وحدت نظر در این شرایط مهمترین واکنش به این اقدام بود.
جرالد کوشنر رهبران فلسطینی را برای نپذیرفتن طرح خود، «احمق» خطاب کرد. این در حالی است که نه نپذیرفتن این طرح بلکه پذیرش آن در وضعیت کنونی، نشانه حماقتی است که هیچ گروه و سازمانی در فلسطین حاضر به پرداختن هزینههای آن نیست. مهمترین دلیلی که میتوان با استناد به آن حتی بدون بررسی جزئیات، طرح را رد کرد، نادیدهگرفتن طرف فلسطینی -نه تنها گروههای مقاومت بلکه حتی گروههای طرفدار سازش با رژیم صهیونیستی-، در جریان تهیه آن است. این طرح با همکاری و بدهبستان سیاسی ترامپ و نتانیاهو و با نگاه بیش از اندازه جانبدارانه تیم تهیهکننده آن با محوریت کوشنر آماده شد.
از این رو بیش از آنکه بازی برد- بردی را در نظر داشته باشد که هم طرف صهیونیستی و هم فلسطینی، مطالبات خود را در آن عنوان کنند و هر دو طرف به مثابه سایر توافقهای بینالمللی در قبال برخی دستاوردها از برخی مطالبات چشمپوشی کنند، دیکتهای خوشایند آمریکا و رژیم صهیونیستی در پاسخ به چندین دهه حقطلبی فلسطینیها است. به عبارت بهتر جدا از بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی فلسطینیها هیچ امتیازی که طرف فلسطینی بتواند به واسطه آن، خود را برای اجرای آن توجیه نماید، در این طرح وجود ندارد. مهمترین محورهایی که به صورت علنی برخلاف مطالبات بهحق فلسطینیها در این طرح گنجانده شده، به این شرح است:
پایتخت فلسطین: بیتالمقدس که در چارچوب طرح دودولتی باید بخش شرقی آن به عنوان پایتخت کشور فلسطین، به فلسطینیها داده میشد، به صورت کامل به طرف صهیونیستی داده شده است. در این طرح بارها از بیتالمقدس شرقی به عنوان پایتخت فلسطین نام برده شده که به نظر میرسد منظور روستایی به نام ابودیس واقع در محل دیوارهای قدیمی شهر بیتالمقدس است که زمانی در آن ساختمانی به عنوان مجلس نمایندگان فلسطین مورد توجه قرار گرفته بود اما هیچوقت مورد استفاده قرار نگرفت. هرچند انتقال سفارت آمریکا به این شهر، نشان داد که آمریکاییها برای عملیاتیکردن این خواسته صهیونیستها مصّر هستند اما گنجاندن این موضوع در طرح ترامپ بدون درنظرگرفتن حق طرف مقابل، نه تنها برای هیچ کدام از گروههای فلسطینی، قابل پذیرش نیست بلکه از جانب مردم منطقه نیز دست و دلبازی تیم ترامپ در دادن اماکن مقدس مسلمانان به این رژیم، توجیهناپذیر است.
شهرکهای صهیونیستنشین: شهرکهای اسرائیلی که پس از جنگ ۱۹۶۷ که این رژیم کرانه باختری را به اشغال خود درآورد، در این منطقه به صورت غیرقانونی ساخته شدهاند، یکی از مهمترین چالشهای تشکیلات خودگردان برای احقاق حق فلسطینیهای این منطقه بوده است. جدا از سازمان ملل، کشورهای اروپایی نیز حق اشغال این زمینها برای رژیم صهیونیستی را به رسمیت نشناخته و با ابتکارهای مختلف همچون تحریم محصولات این شهرکها و برچسبزدن به آنها، تلاش کردهاند که به گونهای عملی مخالفت خود را با قلمروگشایی غیرقانونی این رژیم ابراز کنند. در طرح ترامپ این شهرکها جزو خاک این رژیم به شمار آمده و حق تسلط کامل بر آنها برای صهیونیستها، به رسمیت شناخته شده است. در واقع با این بند، اشغال غیرقانونی زمینهای فلسطینی بعد از سال ۱۹۶۷ که همواره با مخالفت بینالمللی مواجه بوده، به اصطلاح نرمالیزهشده و به مثابه موضوعی عادی به نفع صهیونیستها، برای آن تصمیمگیری شده است. بر اساس این تصمیم، کرانه باختری نه قلمرویی یکپارچه بلکه سرزمینی تکه تکه و مجمعالجزایری خواهد بود که ناگزیر است در دل خود شهرکهای اسرائیلی را جای دهد. در حدود ۳۰درصد از زمینهای کرانه باختری طبق این تصمیم به خاک این رژیم منضم خواهد شد بدون آنکه تشکیلات خودگردان بر روی آن، تسلطی داشته باشد.
ارتش مستقل: نه تنها نوار غزه باید منطقهای عاری از سلاح باشد بلکه برخورداری از ارتش مستقل برای کشور آینده فلسطین که این طرح، ترسیم کرده است، ممنوع خواهد بود. به بهانه حفظ امنیت رژیم صهیونیستی، فلسطینیها حق برخورداری از ارتش مستقل را نخواهند داشت و تنها پلیس مدنی به منزله حافظان قانون، حفظ نظم این کشور خیالی را بر عهده خواهند داشت. علاوه بر این، کنترل امنیتی در دره اردن یعنی مرزهای کرانه باختری با اردن و نیز تپههای مرکزی کرانه باختری، بر اساس طرح ترامپ، به صورت دائمی و انحصاری به نیروهای صهیونیستی داده شده است. تأکید بر کنترل امنیتی این مناطق، مربوط به حساسیت رژیم صهیونیستی بر روابط مستقل تشکیلات خودگردان با کشورهای هممرز همچون اردن با ادعای انتقال تسلیحات و وقوع ناامنیهای احتمالی است. ضمن اینکه تپههای مرکزی کرانه باختری نیز از لحاظ استراتژیک همچون بلندیهای جولان، امکان تدابیر امنیتی همچون نصب تجهیزات برای کنترل مناطق مهم کرانه و نیز حفظ امنیت شهرکها را برای رژیم صهیونیستی فراهم میکند. کنترل حریم هوایی و آبهای منطقهای و ممانعت از دسترسی آزاد به دریای مدیترانه و بحرالمیت از مسائل دیگری است که آمریکای ترامپ بدون توجه به خواسته و مطالبات فلسطینیها به صورت یکجانبه، تقدیم این رژیم کرده است. در این میان غیرنظامیشدن نوار غزه و به اصطلاح «به زمینگذاشتن سلاح» از جانب گروههایی مانند حماس و جهاد اسلامی و سایر گروههای مقاومت، در این طرح گنجانده شده است؛ خواسته نابهجایی که با واقعیت به اندازه۲ای منفصل است که ثابت میکند ترامپ و تیمش در خیالبافیهای منفک از واقعیت برای مسائل جهان به ویژه خاورمیانه نسخه میپیچند.
حق بازگشت: سرنوشت آوارگان فلسطینی و حق بازگشت برای آنها از مطالبات اصلی فلسطینیها بوده است. یکی از فعالان جنبش فتح در سال ۲۰۱۴ در مصاحبهای که با وی انجام شد، میگوید: «هرکس حق بازگشت آوارگان فلسطینی را فراموش کند، از ما نیست». وقتی از او پرسیده شد که یاسر عرفات این اقدام را انجام داده، عنوان میکند: «وی قدم به قدم جلو میرفته و این به معنای فراموشی این قضیه نیست». حق بازگشت برای در حدود پنج میلیون فلسطینی، نه تنها به معنای آرزوی دیرینه آنان برای برگشت به سرزمین و خانه خود است بلکه نماد مبارزه و مقاومت فلسطین در مقابل اشغال رژیم صهیونیستی بوده است. پایمالکردن این حق در چارچوب طرح ترامپ بدون آنکه رضایت فلسطینیها به دست آمده باشد، سیلی است که بعد از سالها انتظار به صورتهای چندین نسل از این آوارگان نواخته میشود.
مرزهای مشخص: کشور کریدوری که در طرح ترامپ به عنوان کشور آینده فلسطین ترسیم شده است، نه تنها از حاکمیت برخوردار نیست بلکه از سرزمین و مرزهای مشخص که جزو ارکان اصلی تعریف کشور است، محروم است. ارتباط کرانه باختری با اردن از دو گذرگاه نابلس و اریحا که رژیم صهیونیستی مشخص کرده و بر آن تسلط دارد، باید انجام شود. تردد فلسطینیها از نوار غزه به کرانه باختری از تونلی ۳۴ کیلومتری زیر نظر این رژیم خواهد بود. حتی ارتباط فلسطینیها در درون کرانه باختری و رفتوآمد از مناطقی که به واسطه شهرکهای صهیونیستنشین از سایر بخشهای سرزمین فلسطین جدا مانده است، از طریق تونلها انجامپذیر است. تنها مرز فلسطین با خارج، مرز ۱۲ کیلومتری نوار غزه با مصر خواهد بود که رژیم صهیونیستی آن را برای خود خطرساز نمیداند زیرا تجربه گذرگاه رفح و هماهنگی مصریها با این رژیم، خللی در امنیت ادعایی صهیونیستها به وجود نخواهد آورد. جدا از گذرگاه رفح، تمامی مرزهای مشترک سرزمینهای فلسطینی با اردن یا مصر از طریق مناطق حائل تحت نظر نیروهای امنیتی صهیونیست اداره میشود. از این رو باید گفت کشور خیالی ترامپ و همتیمیهایش، سرزمینی تکهتکه، محاصرهشده، بدون مرز آزاد دریایی، زمینی و هوایی، بدون ارتش و نیروهای امنیتی و بدون پایتخت تاریخی این سرزمین است؛ به نقل از یکی از سازمانهای فعال حقوق بشری در سرزمینهای اشغالی، سرزمینی کریدوری، محصور، جدا و منزوی.
آرزونامه صهیونیستها که ترامپ از آن با عنوان طرح صلح و معامله قرن نام میبرد، برای فلسطینیها چه آوردهای دارد؟
وعده سرمایهگذاری اقتصادی و رفع مشکلات معیشتی: در مقابل امتیازاتی که برای طرف صهیونیستی در این طرح، در نظر گرفته شده است، ۵۰ میلیارد دلاری که در نشست «صلح برای رفاه» در منامه برای فلسطینیها وعده داده شده بود، دوباره مطرح شد. شراکت کشورهای عربی برای سرمایهگذاری مالی در قضیه فلسطین به گونهای که بسترساز راهحلهای سیاسی شود، اصلی بود که در این نشست دوروزه مورد توجه قرار گرفت. بر این اساس ۵۰ میلیارد سرمایهگذاری در مدت ۱۰ سال باید در دستور کار قرار گیرد که ۲۸ میلیارد آن برای سرزمینهای فلسطینی اعم از کرانه باختری و نوار غزه خواهد بود.
مسئله آوارگان فلسطینی و اردوگاههای آنها نیز در طرح ترامپ، از طریق سهیمشدن آنان در این سرمایهگذاری حل میشود: ۵/۷ میلیارد دلار برای آوارگان فلسطینی در اردن، نُه میلیارد دلار برای مصر و شش میلیارد دلار برای لبنان. در این طرح خوشبینانه بندهای دیگری نیز نه اندیشیده، بلکه خیالبافی شده بود: اینکه ۱۷۹ پروژه شامل راهسازی، گذرگاههای مرزی، نیروگاهها و گردشگری نیز باید انجام و یک میلیون شغل برای فلسطینیها ایجاد شود. بنابر آنچه در نشست دوروزه منامه گذشت، کشورهای عربی مهمترین سرمایهگذاران این طرح خواهند بود که باید برای ایفای رسالت تاریخی خود در حل مناقشه خاورمیانه در ظاهر؛ و برای تداوم حمایت نظامی و سیاسی آمریکا از آنها در واقع، هزینه این طرح بلندپروازانه را بپردازند.
وعده گسترش سرزمینهای تحت کنترل: در ازای زمینهایی که به واسطه این طرح قرار است از کرانه باختری جدا شده و به رژیم صهیونیستی داده شود، دو منطقه در صحرای نقب با کاربری مشخص صنعتی و کشاورزی به فلسطینیها داده میشود که البته نظارت بر آنها نیز مطمئناً بر عهده این رژیم خواهد بود.
آینده طرح ترامپ
آیا فلسطینیها میتوانند در معامله ناعادلانه دونالد ترامپ طرحی برای صلح ببینند؟ به نظر میرسد به چند دلیل مهم، طرح ترامپ به صلح ختم نخواهد شد. مهمترین دلایل به شرح زیر است:
رانتهای نظامی آمریکا به رژیم صهیونیستی: رژیم صهیونیستی به بهانه حفظ امنیت خود، سالانه میلیونها دلار از آمریکا کمک نظامی دریافت میکند و از قِبَل آن به گسترش ارتش خود که به دستگاه سرکوب مبدل کرده است، میپردازد. از همین رو در این زمینه ماهیت رانتیری پیدا کرده یعنی در رفتارها و تصمیمات خود در قبال فلسطینیها، مستقلانه و بدون هیچگونه نیاز به جلب رضایت آنها عمل میکند. اطمینان ناشی از این موضوع موجب شده تا رژیم صهیونیستی با طرح ترامپ همراه شود زیرا فرض را بر این میگذارد که ارتش و نیروهای نظامیاش توان اداره کرانه باختری که به واسطه تداوم شهرکها بیشتر از قبل تبدیل به منطقهای سراسر امنیتی میشود را خواهند داشت.
در شرایطی که احساس عدم نیاز به مذاکره و دستیابی به رضایت فلسطینیها بر تمام عملکرد این رژیم حاکم است، نمیتوان انتظار داشت که فلسطینیها در قبال تصمیماتی همچون مصادره زمینهای آنها و تحویل آنها به شهرکنشینان و نیز کشیدن جادهها، پلها، تونلها و قوانین سفت و سخت فراوانی که در این طرح نامعقول تعبیه شده است، مطیعانه فرمان ببرند. به ویژه آنکه اطمینان کاذب این رژیم به ارتش و نیروهای امنیتی خود، به فرض محال اجراییشدن طرح ترامپ در مراحل بعدی نیز ساری و جاری خواهد بود و بیعدالتی و نابرابری در قبال فلسطینیها را افزایش و احقاق حقوق مسلم آنها را دور از دسترستر خواهد کرد. این روند به معنای افزایش خشم فلسطینیها در کرانه باختری از شهرکنشینان صهیونیست و نیز افزایش بعد مقاومتی آنان خواهد شد.
نادیدهانگاشتن مبارزه هویتی فلسطینیها: از سال ۱۹۴۸ که رژیم صهیونیستی، فلسطین را به اشغال خود درآورد تا کنون مبارزه مداومی برای سرزمین و خاک مادری بین تمام فلسطینیها در جریان بوده است. این مبارزه از جنگی سیاسی تبدیل به مبارزهای هویتی برای التیام سرخوردگیهای دههها و فروکشکردن خشم میلیونها نفر از آنان شده است؛ نکتهای که در طرح ترامپ ناشیانه به فراموشی سپرده شده است. تقابل فلسطینیها با رژیم اسرائیل، از آن رو که هویتی است، جنبه حیثیتی قدرتمندی پیدا کرده است.
مطالبه سراسری فلسطین برای حفظ بیتالمقدس نماد مهمی از این مبارزه هویتی- حیثیتی است. مسئله آوارگان نماد مهم دیگری از این مبارزه است. آرزوی بازگشت در میان نسلهای دوم و سوم آوارگان فلسطینی که حتی یک بار نیز خانه و سرزمین خود را ندیدهاند برآمده از حس قوی آنها در این مبارزه هویتی- حیثیتی است. هویت فلسطینی را نمیتوان بدون نمادهای مهمی که سالهاست در تجربه مشترک آنها ریشه دوانیده و تثبیتشده، اقناع کرد.
به گفته یکی از نویسندگان عرب: «بسیاری از عربها که آوارگان فلسطینی را نیز دربرمیگیرد، ممکن است هیچگاه به دلیل اشغال فلسطین و بیتالمقدس به این سرزمین، پا نگذاشته باشند اما فلسطین برای آنها فراتر از جغرافیا و ژئوپلیتیک است، حتی فراتر از ملت و فلسطین به عنوان وطنشان است. برای دههها فلسطین نماد استقامت و ایستادگی آنان بوده است». اگر آمریکاییها به واسطه نبود این تجربه تاریخی در حیات سیاسی خود توان درک این جنبه از مطالبه فلسطینی را ندارند، اروپا به واسطه تجربه مبارزات هویتی مناطق مختلف خود که حتی در حال حاضر نیز در برخی کشورها در جریان است، با این موضوع آشناست.
بنابراین توجه به این جنبه از مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی، به اندازهای حائز اهمیت است که بتوان آن را مانعی بزرگ برای صلح ادعایی کاخ سفید دانست. تشکیل کشوری کریدوری که فقط نام یک کشور را یدک میکشد بدون حق حاکمیت، حکومت و سرزمین و مرز مشخص، به گونهای که حتی اختیاری در مورد رفتوآمد به داخل و خارج را نداشته باشد، نمیتواند پاسخگوی دههها مبارزه هویتی فلسطینیها باشد. از این رو مبارزه علیه اشغالگری نه تنها پایان نخواهد یافت بلکه تداوم مییابد.
اهمیت نظامی نوار غزه برای فلسطینیها: یکی از سرمایههای اصلی که فلسطینیها در نوار غزه به آن میبالند، قدرت مانور نظامی در مقابل رژیم صهیونیستی است. شکستن دیوار امنیتی رژیم صهیونیستی در جریان تبادل آتش و موشکپراکنیهایی که در چند سال اخیر روی داده است و حتی استقبال گسترده از وسایلی مانند بالونهای آتشزا برای آسیبرساندن حتی اندک به این رژیم نشان میدهد که هر گونه تحرک نظامی کوچک و بزرگ در مقابل صهیونیستها برای فلسطینیهای این منطقه، تا به چه اندازه حائز اهمیت است.
به ویژه آنکه رژیم اسرائیل بارها نشان داده است که در جنگهای خود علیه نوار غزه به هیچ قانون و عرف بینالمللی پایبند نیست. نبود تناسب و توازن در حملههای این رژیم در مقابل عملکرد گروههای مقاومت و غیرنظامیان در نوار غزه همواره مورد انتقاد کشورها و نهادهای بینالمللی بوده است. در شرایطی که این منطقه، عاری از توان نظامی باشد، چگونه میتواند در صورت درگرفتن جنگ احتمالی از سوی رژیمی که ماهیت افراطگرای آن بر کسی پوشیده نیست و همواره با موشکهای سنگین و با استناد به «حق دفاع مشروع از خود» در مقابل کوچکترین حرکت بهحق اعتراضی این منطقه واکنش نشان داده است، مقابله کند؟ در این طرح چه تضمیمی برای امنیت جانی و مالی ساکنان منطقه وجود دارد؟ به ویژه آنکه کرانه باختری نیز طبق این طرح حق برخورداری از ارتش و نیروهای نظامی حافظ جان فلسطینیها را دارا نیست. پرسشهای فوق، تردیدهایی است که مردم فلسطین به واسطه تجربه محاصره و تنگناهای مختلف حاصل از یکهتازیهای این رژیم بارها از خود پرسیده و خواهند پرسید.
نبود اجماع بینالمللی: یکی از بزرگترین چالشهای طرح ترامپ موسوم به معامله قرن، نسبت مبهم آن با طرحهای مورد اجماع منطقهای و بینالمللی در چارچوب شناسایی دولت فلسطین به مرکزیت بیتالمقدس شرقی است. نکته مهم آنکه تا کنون دو طرح برای فلسطین از اجماع حداکثری برخوردار بودهاند، طرح صلح عربی و نیز طرح دودولتی که هر دو در راستای یکدیگر بوده و با یکدیگر تناقضی نداشتند. بر خلاف نظر کوشنر که طرح صلح عربی را طرحی مرده خوانده بود، طرحهای دودولتی و صلح عربی هنوز زندهاند زیرا همچنان از اجماع برخوردارند. اینکه با چه انگیزهای بازیگران منطقهای و بینالمللی باید این طرحهای مورد اجماع را کنار زده و طرح ناقص و بیپیکر و محتوای معامله قرن را برگزینند، نقطه چالشبرانگیز ماجراست که به نظر میرسد خود طراحان این معامله نیز تأملی در این باره نکردهاند.
پس از انتشار طرح ترامپ، واکنش کشورهای مختلف، اظهاراتی محتاطانه در مورد آن بود. ملاحظات کشورها در پی مناسباتشان با آمریکا یا رژیم صهیونیستی، ایجاب میکرد که واکنشهای محتاطانهای را برگزینند. با این حال به نظر میرسد همه در یک نقطه به صورت ناگفتهای مشترک میاندیشند و آن نقطه بهسرانجامنرسیدن طرح ترامپ و تیم وی است. طرح یکجانبه ترامپ در مورد فلسطین به همان اندازه ناخوشایند است که رفتار آن در مورد توافق هستهای ایران، عملیات تروریستی آن علیه یکی از مقامات رسمی بلندپایه نظامی ایران در کشوری ثالث، رفتار ناهنجار وی در توافق تغییرات آبوهوایی، رفتارهای ناخوشایند وی در مورد مهاجران، ادبیات مضحک وی در سازمان ملل و تلاش ناشیانه وی برای زدودن هر آنچه از دولت قبل برای وی به یادگار مانده است.
با این حال آنچه در این تصمیم دوباره به رخ اروپا و سایر کشورها و نهادهای مهم بینالمللی کشیده شد، نادیدهانگاشتن ابتکارها، حقوق و قوانین بینالمللی بوده که اجماع حداکثری جهانی را پشت خود داشته است. بدیهی است هرجومرجی که ترامپ در پی اقدامات خود به مناسبات جهانی تزریق میکند، باب میل اکثریت بازیگران سیاسی نیست. این موضوع در مسئله فلسطین و اعتبارزدایی کامل از طرح دودولتی و نیز قطعنامههای بینالمللی یک بار دیگر تکرار شده است. هرچند نه کشورهای اروپایی و نه حتی بازیگران مهمی همچون روسیه و چین و سازمانهای مؤثر بینالمللی، انگیزهای برای هزینهدادن در قضیه فلسطین ندارند اما طرح ترامپ به معنای نه تنها بیتوجهی به موجودیت و نقشآفرینی آنها در این مسئله است بلکه واهمه تکرار تصمیماتی که به نقض بیشتر قوانین مورد اجماع بینالمللی میانجامد را ملموستر از قبل میسازد. تسلیم در قبال این تصمیم ترامپ و کمک به اجراییشدن آن، به منزله کمک به وی در راستای نسخ و نقض پارادایم کنونی برای حفظ و امنیت جهانی خواهد بود. از این رو انتظار نمیرود که طرح کاخ سفید، با استقبال واقعی سایر کشورهایی مواجه شود که سالها در چارچوب طرح دودولتی در مورد این مسئله اندیشیده و عمل کردهاند که این خود انگیزه فلسطینیها برای مقاومت در برابر آن را افزایش خواهد داد.
علاوه بر این در میان کشورهای منطقه نیز اجماعی در مورد طرح ترامپ وجود ندارد. این امر بیش از آنکه از اعتقاد خود دولتهای منطقه به حقوق فلسطینیها نشأت گرفته باشد، ناشی از هراس آنها از کاهش شدید سرمایه اجتماعی میان مردم منطقه است. هرچند بسیاری از رهبران عرب در رویکرد خود به مسئله فلسطین حیلهگرانه و فرصتطلبانه عمل کردهاند اما تودههای عرب همواره بدون هیچ قید و شرطی با آن همراه بودهاند. از این رو بیم از هزینههایی که باید در ازای این تصمیم بپردازند، جسارت آنها در همزبانی با آمریکا و رژیم صهیونیستی را کور کرده است.
کاهش مشروعیت و افزایش اعتراضهای مردمی و نیز تقویت گروههای مبارز و مخالف با دولتهای عربی مهمترین هزینههایی است که گامهای محتاطانه کشورهای عربی را منجر شده است. هرچند نمایندههای سه کشور بحرین، امارات متحده عربی و عمان در جلسه رونمایی معامله قرن ترامپ حضور داشتند و هرچند محمد بن سلمان ولیعهد عربستان، در فروردینماه ۹۸ در مصاحبه با هفتهنامه آمریکایی تایم، حق موجودیت رژیم صهیونیستی را به صورت ضمنی، تأیید و بر دشمن مشترک اسرائیل و عربستان یعنی ایران، وجود «حوزههای مشترک فعالیت اقتصادی» و پیشبینی روابط خوب و عادی در آینده با این رژیم تأکید کرد، اما مهم آن است که این کشورها در وضعیت فعلی جسارت حمایت علنی از این طرح و اجماع برای پیشبرد آن را نخواهند داشت. کشورهایی مانند عربستان حاضر نیستند زمین بازی را به نفع رقبای خود مانند قطر، ترکیه و مهمتر از همه جمهوری اسلامی ایران ترک کرده و مهر خیانت به جنبش آزادیخواهی فلسطین را به مثابه جنبشی محبوب در بین تودههای عرب بر پیشانی خود حک کنند. دستکم میتوان گفت انگیزههای فعلی ضعیفتر از آن است که ریاض حاضر به قبول آن شود یا سایر کشورها را به گامهای عملی در مورد آن تشویق کند.
نارضایتی گروههای افراطگرای صهیونیست: هرچند تیم ترامپ رضایت بنی گانتز رهبر حزب آبی و سفید و رقیب بنیامین نتانیاهو را در مورد طرح خود جلب کرده است اما جریانهای مهمی در رژیم اسرائیل، با این طرح همسویی ندارند. آنها از هر گونه بدهبستان مبتنی بر زمین در کرانه باختری تبری جسته و با آن به شدت مخالفند. بدیهی است که واگذاری دو تکه زمین در صحرای نقب، که ترامپ با کاربری کشاورزی و صنعتی به فلسطینیها وعده داده است، نارضایتی و اعتراض گروههای افراطگرای مذهبی در رژیم صهیونیستی را بیش از پیش، آشکار میکند.
آنها حتی تخلیه نوار غزه را یکی از بدترین اقدامات اسرائیل میپندارند و گسترش شهرکسازیها در کرانه باختری را رسالت و اقدام درست این رژیم معرفی میکنند. در دیدگاه این جریانها، طرح ترامپ نمیتواند تحرکات فلسطینیها که آنها با نام «خشونت» از آن یاد میکنند را محدود سازد و نمیتواند طرف فلسطینی را به پای میز مذاکره آورد. از نظر این جریانها تصمیمات ترامپ با دستورات تورات که آنها وظیفه دارند به انجام برسانند، در تضاد است. در مقالهای که در یکی از روزنامههای معروف این رژیم به چاپ رسیده، در این مورد این گونه بیان شده است: «بهترین راه حل برای این منازعه لجوجانه در سرزمین خداوند که او به مردم اسرائیل داده، همان است که خداوند در اختیار ما نهاده در همان زمانی که خدواند تعیین کرده است».
تزلزل در وعدههای اقتصادی: نشست منامه نمود مالی و اقتصادی طرح معامله قرن بود. این در حالی است که هیچ اراده سیاسی برای اجرای این معامله دستکم بعد از این نشست تا کنون وجود نداشته است؛ به ویژه آنکه یکطرفه کشورهای عربی را مأمور خرجها و هزینههای آن کرده است. انگیزههای اقتصادی برای ادغام جوامع فلسطینی در منطقه و احیای اقتصادی کرانه باختری و نوار غزه به طور گسترده، هرچند در ظاهر امر وسوسهبرانگیز است اما در شرایطی که اراده سیاسی برای تحقق آنها وجود ندارد، در عمل بیثمر و بینتیجه دیده میشود. به نقل از بیانیه کمیسیون اروپا «هرگونه برنامه اقتصادی برای فلسطین باید مطابق با راه حل سیاسی در چارچوب مطالبات فلسطینیها و نیز اسرائیل باشد و با معیارهای بینالمللی هماهنگ باشد». این طرح نه مطابق با برنامههای سیاسی است، نه مطابق با خواست و مطالبه طرفین و نه مطابق با معیارهای بینالمللی. از این رو اراده سیاسی نه در منطقه و نه در فضای بینالمللی برای آن فراهم نیست. به نظر میرسد اراده سیاسی آمریکا با وضعیت کنونی و با پیچیدگیهای دولت ترامپ نیز برای پیشبرد یکجانبه این طرح کافی نباشد.
نتیجهگیری
مقام معظم رهبری در بیانات خود، این معامله را «خیانت به دنیای اسلام» دانستند و بیان فرمودند که این معامله پا نخواهد گرفت. موضع جمهوری اسلامی یعنی برگزاری رفراندوم و تعیین سرنوشت فلسطین به دست خود مردم این سرزمین، مردمسالارانهترین پیشنهادی است که میتوان برای حل این مسئله مطرح کرد. در مقابل، راهحلهایی مانند طرح ترامپ نه تنها نمیتواند این مسئله را حل کند بلکه بر آتش این مناقشه خواهد افزود. این نوشتار تلاش کرد تا مهمترین مواردی که با احتمال بالا بر این طرح سایه افکنده و مانع از اجرای آن خواهد شد را بشمارد.
معامله به اصطلاح قرن ترامپ، نه نشان از تأمل و تفکر برای گسترش امنیت و آرامش در منطقه، بلکه نمادی از «خوابگردی وی به سوی فاجعهای» است که در افزایش و تعمیق مناقشه صهیونیست- فلسطینی، رشد دوباره گروهها و گرایشهای سرخورده منطقهای، افزایش آشوب و بیثباتی در منطقه و تشویق زورگویی و انعطافناپذیری در مقابل حقوق ملتها نمود خواهد داشت. با این حال تبیین پرسش دیگری در این باره ضروری است: آیا در طرح نامعقول و نامقبول ترامپ، دریچه و روزنه امیدی برای فلسطینیها یا کشورهای عربی وجود دارد که وسوسه همراهی با آن را بربیانگیزد؟ ممکن است جریاناتی در داخل فلسطین، احیای وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم فلسطین و نیز وعده بازگشت رژیم صهیونیستی به میز مذاکرات و فرصت بالقوه چانهزنی برای طرف فلسطینی در مورد مطالبات خود را روزنههای کمسویی برای پذیرش مشروط این طرح قلمداد کنند.
بدیهی است که این وسوسه تنها ناشی از وضعیت فرسایشی اقتصاد ویران و مشکلات معیشتی است که سالهاست فلسطینیها را درگیر خود کرده و صد البته که رژیم صهیونیستی و آمریکا مسببان اصلی آنها بودهاند. با این حال، فرسایشیشدن مشکلات اقتصادی و زندگی پایینتر از استانداردهای حداقلی، رنج بسیاری را بر فلسطینیها تحمیل کرده و بسیاری را آرزومند برخورداری از رفاه بیشتر و کیفیت زندگی بهتر ساخته است. در صورتی که فلسطینیها امیدی برای بهبود شرایط نداشته باشند و طرح کاخ سفید با تشویق کشورهای عربی برای پذیرش آن همراه شود و نیز دوره ریاست جمهوری ترامپ چهار سال دیگر تمدید شود، ممکن است برخی گروههای فلسطینی نه در مقطع کنونی بلکه در سالهای آینده نرمش بیشتری در مقابل آن از خود نشان دهند. هرچند به یقین این نرمش به معنای یکپارچگی تمام مردم فلسطین در قبال آن و پیشبرد این طرح نخواهد بود. اگر فلسطینیها از سوی کشورهای عربی تحریک به نرمش و همراهی با این طرح نشوند، صبر استراتژیک را تا خروج ترامپ از صحنه سیاسی دنبال کرده و تلاش خواهند کرد با کمک کشورهای همسو با خود، محاصره، تحریم و بحرانهای معیشتی را تاب بیاورند.
وحیده احمدی/ عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2020/02/11.jpg6001250یاسر نورعلی وندhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngیاسر نورعلی وند2020-02-17 17:06:302020-02-17 17:10:14رونمایی از «معامله قرن» و دلایل شکست طرح ترامپ
نوشتار حاضر برگرفته از مقاله مایکل اورن سفیرسابق رژیم صهیونیستی در آمریکا در مورد جنگ احتمالی رژیم صهیونیستی با ایران است که ۴ نوامبر در آتلانتیک منتشر شده است. اورن در مقاله خود به پیامدهای جنگ احتمالی میان ایران و رژیم صهیونیستی، ضعفها و قابلیتهای این رژیم و نقش احتمالی آمریکا در جنگ میپردازد.
جنگ ایران و رژیم صهیونیستی و پیامدهای
آن
اورن با اشاره به اعلام طرحی اضطراری توسط نیروهای دفاعی رژیم صهیونیستی که به طور قابل توجهی ظرفیت دفاع موشکی رژیم صهیونیستی، توانایی آن برای جمعآوری اطلاعات در مورد اهداف دشمن و آمادگی سربازانش برای جنگ شهری را افزایش میدهد، بیان میکند که سربازان رژیم صهیونیستی به ویژه در شمال، در وضعیت جنگی قرار گرفتهاند و رژیم صهیونیستی درحال آمادهشدن برای بدترین وضعیت و در حال عمل بر اساس این فرض است که جنگ ممکن است در هر زمانی رخ دهد.
تصور اینکه جنگ چگونه شروع شود، دشوار نیست. مانند موارد بسیار دیگری در خاورمیانه، حریق میتواند توسط یک جرقه ایجاد شود. جنگندههای رژیم صهیونیستی تا کنون صدها بمباران علیه اهداف ایرانی در لبنان، سوریه و عراق انجام دادهاند. رژیم صهیونیستی که بازدارندگی را نسبت به برآشفتن تهران ترجیح میدهد، به ندرت در مورد چنین اقداماتی اظهار نظر میکند، اما شاید محاسبات اشتباه رژیم صهیونیستی در ضربهزدن به هدفی به ویژه حساس (مثلاً در سوریه) منجر به ضدحمله توسط ایران، با استفاده از موشکهای کروز شود که به دفاع هوایی رژیم صهیونیستی نفوذ کند و اهدافی مانند مرکز فرماندهی کایراه[۱] در تلآویو که معادل پنتاگون است را در هم بکوبد. رژیم صهیونیستی به طور گسترده با حمله به مقرهای حزب الله در بیروت و نیز دهها جایگزین آن در امتداد مرز لبنان تلافی میکند و پس از یک روز تبادل آتش بزرگمقیاس، جنگ واقعی آغاز میشود.
راکتها که بسیاری از آنها چندین تن تی ان تی حمل میکنند، بر رژیم صهیونیستی خواهند بارید. هواپیماهای بدون سرنشین به تأسیسات حیاتی، نظامی و غیرنظامی برخورد خواهند کرد. در طی جنگ دوم لبنان در سال ۲۰۰۶، نرخ چنین شلیکهایی به بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ پرتاب در روز رسید. امروز ممکن است به ۴۰۰۰ هزار پرتاب در روز برسد. اکثریت سلاحها در زرادخانه حزبالله، موشکهای با مسیر ثابتند که میتواند توسط سیستم گنبد آهنین رژیم صهیونیستی مورد ردیابی و ممانعت قرار گیرند، اما گنبد آهنین به طور متوسط ۹۰ درصد مؤثر است، بدین معنا که از هر ۱۰۰ موشک، ۱۰ موشک از آن عبور میکند و ۷ آتشبار عملیاتی آن قادر به پوششدادن کل کشور نیستند.
تمام رژیم صهیونیستی، از شمال تا جنوب در تیررس آتش دشمن قرار خواهد گرفت، اما موشکهای با قابلیت هدایت دقیق که تعداد فزایندهای از آنها در زرادخانه ایران است، تهدیدی بسیار خطرناکتر را تحمیل میکند. مسیر بسیاری از آنها میتواند در میانه پرواز تغییر کند. سیستم فلاخن داود که در هماهنگی با آمریکا ایجاد شده، میتواند آنها را متوقف کند؛ البته در نظر، زیرا این سیستم هرگز عملاً در یک نبرد آزمایش نشده و هر کدام از رهگیرهای آن یک میلیون دلار هزینه دارد، حتی اگر این سیستم از نظر فیزیکی ویران نشود، رژیم صهیونیستی به لحاظ اقتصادی آسیب خواهد دید.
اگر راکتها در نزدیکی فرودگاه بنگوریون بیفتند، گرچه این فرودگاه فلج میشود، همانند جنگ ۲۰۱۴ با حماس در غزه، ترافیک بینالمللی ایجاد خواهد شد. بنادر رژیم صهیونیستی که بخش عمدهای از مواد غذایی و مواد ضروری از طریق آنها وارد میشود، ممکن است تعطیل و شبکههای برق رژیم صهیونیستی با اختلال مواجه شوند. ایران در سالهای اخیر از ابزارهای هک خود استفاده کرده و رژیم صهیونیستی هرچند در زمینه دفاع سایبری در سطح جهانی پیشروست، اما نمیتواند به طور کامل از خدمات رفاهی همگانی حیاتی خود محافظت کند.
میلیونها شهرکنشین در پناهگاهها ازدحام خواهند کرد. صدها هزار نفر از نواحی مرزی که تروریستها سعی در نفوذ به آنها را دارند، تخلیه میشوند. رستورانها و هتلها همراه با دفاتر شرکتهای فناوری پیشرفته خارجی خالی میشوند. بیمارستانها که بسیاری از آنها به امکانات زیرزمینی متوسل میشوند، حتی قبل از اینکه آسمان رژیم صهیونیستی با دود سمی کارخانههای فروزان و پالایشگاههای نفت تاریک شود، به سرعت منکوب میشوند.
البته، رژیم صهیونیستی با هواپیماها و توپخانههای خود پاسخ میدهد و ارتش آن بسیج میشود. ارتش این رژیم بیش از دو برابر ترکیبی از ارتش فرانسه و بریتانیا -حداقل بر روی کاغذ- میتواند در کمتر از ۲۴ ساعت دهها هزار نفر از سربازان ذخیره را بخواند، تجهیز کند و به صف قرار دهد، اما آنها را کجا خواهد فرستاد؟ اغلب راکتها از جنوب لبنان پرتاب خواهند شد، جایی که پرتابگرها در حدود ۲۰۰ روستا تعبیه شدهاند. دیگر راکتها از غزه پرتاب میشوند، جایی که حماس و جهاد اسلامی که مورد حمایت ایران هستند، حداقل ۱۰ هزار راکت دارند؛ اما موشکهای دوربردتر، شامل موشک شهاب ۳، از سوریه، عراق، یمن و از ایران به رژیم صهیونیستی خواهد رسید. این چالشی هولناک برای نیروی هوایی رژیم صهیونیستی است که دارای بمبافکنهای استراتژیک قادر به رسیدن به ایران نیست و باید با سامانه پدافند هوایی پیشرفته روسی مستقر در سوریه مقابله کند. نیروهای زمینی رژیم صهیونیستی مجبور خواهند بود به درون لبنان و غزه، خانه به خانه حرکت کنند، در حالی که نیروهای ویژه به عمق سوریه و عراق اعزام میشوند.
موشکهای متعارف رژیم صهیونیستی میتواند اهداف ایرانی را ویران کند، اما حتی اگر این اقدامات متقابل بتواند بخش بزرگی از آتش موشک را مهار کند، هزاران تلفات غیرنظامی را نیز تحمیل میکند، دقیقاً همان چیزی که ایران میخواهد. نیروهای نیابتی از پرواز ساکنان نواحی جنگی به منظور متهمکردن رژیم صهیونیستی به ارتکاب جنایات جنگی ممانعت میکنند. کرانه باختری و غزه، احتمالاً صحنه اعتراضات خشونتآمیزی خواهد بود که رژیم صهیونیستی به شدت با آن برخورد میکند. این برخورد، صحنه را برای شورای امنیت جهت محکومیت رژیم صهیونیستی و برای شورای حقوق بشر سازمان ملل برای جمعآوری شواهد برای دیوان کیفری بینالمللی تنظیم میکند. آنچه ایران و متحدانش نمیتوانند در صحنه نبرد انجام دهند، میتوانند از طریق بایکوت، منزویکردن و فشردن گلوی رژیم صهیونیستی انجام دهند.
واکنش آمریکا
اورن بیان میکند که همۀ اینها برای وزرای ارشد دولت رژیم صهیونیستی دور از ذهن نیست. آنها دقیقاً در مورد این سناریوها فکر میکنند و بیش از همه یک سؤال مهم را مطرح میکنند: آمریکا چگونه واکنش نشان خواهد داد؟
این سؤال به دلایل مختلف مهم است، نقطۀ شروع، نقش آمریکا در تسریع پتانسیل درگیری است. آمریکا، خواه به طور ناخواسته از طریق کاهش دشمنان اصلی سنی ایران -عراق صدام حسین، طالبان، داعش- یا به طور هدفمند، از طریق امضای توافق هستهای، ایران را توانمند کرده است. رئیس جمهور باراک اوباما در حالی که برای برکناری حسنی مبارک و معمر قذافی -که هردو سنی بودند- سریع عمل کرد، از میانجیگری علیه متحد سوری ایران، یعنی بشار اسد خودداری کرد. دونالد ترامپ در پاسخدادن قوی به حملات ایرانیها علیه عربستان سعودی و علیه کشتیرانی بینالمللی یا حتی سقوط پهباد آمریکایی در ژوئن گذشته شکست خورد. خروج شتابزده نیروهای آمریکایی از سوریه در نظر بسیاری در خاورمیانه به عنوان یک حرکت دیگر آمریکایی دیده میشود که باعث تقویت ایران میشود. اگر ترامپ تحریمها را کاهش دهد و با همتای ایرانی خود مذاکره کند، تعداد کمی در منطقه شگفتزده خواهند شد.
در عین حال، همراه با چرخاندن یک چشم نابینا به سمت تجاوزگری ایران، آمریکا همچنین آن را تحریک کرده است. ایران از مشروعیت و سود توافق هستهای برای تسلط بر قسمتهای بزرگی از خاورمیانه استفاده کرده و رژیم صهیونیستی را با موشکها احاطه کرده است. پس از انقضای بندهای برجام، ایران میتواند صدها سلاح هستهای بسازد؛ اما اگر این آرزوی ایرانیان بوده، با تصمیم ترامپ برای خروج از برجام و تحمیل دوباره تحریمها آرزوهای ایرانیان یکشبه نابود شده است. رژیم در مواجهه با اقتصاد در حال فروپاشی دو گزینه دردناک داشت: یا واردشدن به مذاکرات با ترامپ تحت شرایطی که ایرانیان آن را تحقیرآمیز میدانند یا آغاز یک خصومت دیگر؛ اول در عربستان و خلیج فارس و در صورت شکست، علیه رژیم صهیونیستی. ایران با چرخش به سوی این اقدامات، باید امید داشته باشد که به آمریکا ثابت خواهد کرد بدون کاهش تحریمها و پیمان هستهای تجدیدشده، میتواند کل منطقه را در هرجومرج فرو ببرد.
رهبران رژیم صهیونیستی از این خطرات آگاهند. با وجود این، از باطلکردن برجام که معتقدند مسیر ایران برای هژمونی و زرادخانه هستهای را فراهم میکند، حمایت کردند. آنها کاملاً از تحریمها حمایت کردند، هرچند خطر راهاندازی یک جنگ را داشته باشند. آنها استدلال کردند که مواجهشدن با خطر ایران اکنون بهتر از پنج سال دیگر است: بعد از اینکه ایران فتوحات خاورمیانه خود را کامل کرده، رژیم صهیونیستی را محاصره کرده و به بمبهای هستهای دست یافته باشد. بهتر این است که مناقشه در دوره دولت کنونی آمریکا رخ دهد که میتوان روی سه منبع کمک آمریکایی برای رژیم صهیونیستی که به طور سنتی در دوره جنگ دریافت میکند حساب کرد:
اول مهمات است. با شروع جنگ یوم کیپور در
سال ۱۹۷۳ و در ادامه دو جنگ لبنان و سه درگیری عمده با غزه، مهمات حیاتی رژیم
صهیونیستی کاهش یافته است. در هر مورد، آمریکا موافقت کرد ارتش رژیم صهیونیستی را
مجدداً تأمین کند. تنها یک بار، طی عملیات تیغه حفاظتی در سال ۲۰۱۴، دولت اوباما
انتقال سلاح به رژیم صهیونیستی را برای ابراز نارضایتی خود از افزایش تلفات در
فلسطین به تعویق انداخت.
دومین نوع حمایت، قانونی است، زیرا سازمان ملل با اطمینان به محکومکردن رژیم صهیونیستی رأی میدهد. آمریکا کشورهای همفکر برای مخالفت یا حداقل نرمکردن قطعنامههای یکطرفه سازمان ملل را گرد هم آورده و در شورای امنیت از حق وتوی خود برای رژیم صهیونیستی هزینه کرده است. آمریکا همچنین برای محافظت از رژیم صهیونیستی در برابر هیأتهای حقیقتیاب سازمان ملل که همواره آن را محکوم میکنند و از طریق تحریمهای تحمیلشده توسط دادگاههای بینالمللی اقدام کرده است.
در نهایت، آمریکا در روزهای پس از جنگ، در مذاکرات آتشبس، عقبنشینی نیروها و تبادل زندانیان و تثبیت چارچوبی برای صلح، از رژیم صهیونیستی حمایت کرده است. این سنت پس از جنگ ۱۹۶۷ آغاز شد و ادامه یافت. تنها پس از نبرد ۲۰۱۴، رژیم صهیونیستی پیشنهاد آمریکا برای میانجیگیری را به دلیل عدم ایمان دولت به وزیر امور خارجه، جان کری، رد کرد.
در حال حاضر، چنین بیاعتمادی در روابط رژیم صهیونیستی با وزیر امور خارجه آمریکا مایک پمپئو وجود ندارد و درباره تمایل دولت آمریکا برای تأمین سه نوع کمک سنتی مذکور تردید کمی وجود دارد، اما اگر رژیم صهیونیستی بیشتر از آن نیاز داشته باشد چه؟ اگر وضعیتی وجود داشته باشد که در آن بقای حکومت یهودی مورد تهدید قرار گیرد چه؟ آیا آمریکا مداخله خواهد کرد؟
وی بیان میکند که پاسخ این سؤالات تا حدی مثبت است. هر دو سال یک بار، نیروهای آمریکایی و رژیم صهیونیستی مانور مشترکی به نام جونیپر کبرا را برای تقویت پدافند هوایی این رژیم برگزار میکنند. هرچند جزئیات خیلی محرمانه است، آمریکا به وضوح متعهد به کمک به حفاظت از آسمانهای رژیم صهیونیستی است؛ اما اینکه نیروهای آمریکایی به حمایت از رژیم صهیونیستی حمله بکنند و به پایگاههای ایرانی ضربه بزنند، هنوز قطعی نیست.
نتیجهگیری
مایکل اورن معتقد است آمریکا در جنگ رژیم صهیونیستی با ایران از آن رژیم حمایت خواهد کرد، اما حمله نیروهای آمریکایی برای ضربهزدن به ایران به حمایت از رژیم صهیونیستی هنوز قطعی نیست. این ابهام در یک سال منتهی به انتخابات عمیقتر میشود؛ چراکه ترامپ و مخالفانش در حال مبارزه برای پایاندادن به جنگهای قدیمی خاورمیانه هستند نه گرفتارشدن در جنگهای جدید. نظرسنجیهای صورتگرفته پس از تصمیم رئیس جمهور برای خروج از سوریه، فقدان حمایت دوحزبی برای حتی مداخله نظامی کوچکمقیاس آمریکا در منطقه را نشان داد. با این حال، مقامات دولت بارها اطمینان دادهاند که رژیم صهیونیستی، سوریه یا عربستان سعودی نیست و اینکه رژیم صهیونیستی در صورت لزوم میتواند روی حمایت گسترده آمریکا حساب کند. اورن معتقد است این گفته درست است. وی به گفتههای رئیس جمهور اوباما به نخست وزیر بنیامین نتانیاهو در شش سال پیش اشاره میکند که بیان کرد: «آمریکا در صورت وقوع جنگ همیشه به رژیم صهیونیستی کمک میکند، زیرا این چیزی است که مردم آمریکا انتظار دارند». در نهایت، اورن با اشاره وضعیت رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۷۳، بیان میکند در آن زمان رژیم صهیونیستی در جنگ بعدی خود پیروز شد، اما با هزینهای مشقتبار. در مقطع کنونی، جنگ بعدی رژیم صهیونیستی میتواند پرهزینهتر باشد.
https://risstudies.org/wp-content/uploads/2019/12/Iran-Israel.jpg6001250یاسر نورعلی وندhttps://risstudies.org/wp-content/uploads/2016/10/RISS-Logo-Web.pngیاسر نورعلی وند2019-12-21 12:56:392019-12-21 12:57:08احتمال وقوع جنگ ایران و رژیم صهیونیستی، پیامدهای آن و واکنش آمریکا