فوتبال و امنیت ملی؛ چالش‌‏ها و راهبردها

فوتبال به عنوان یک پدیده اجتماعی، پیامدهای کوتاه‌‏مدت و بلندمدتی بر تحولات مختلف کشورها دارد. از منظر ایجابی، فوتبال به عنوان یکی از اصلی‏ترین ابزارهای نشاط اجتماعی، علاوه بر آنکه وسیله و فرآیندی برای ارتقای رشد، سلامت و بهداشت جسمی است، می‌‏تواند هم‏دلی و یکدلی مردمی و مشروعیت نظام‏‌های سیاسی را تقویت کند. در نقطه مقابل و از منظر سلبی، فوتبال می‌‏تواند باعث تشدید بحران‌‏های داخلی شود و مشروعیت مردمی  نظام‏‌های سیاسی را تضعیف کند.      

در برهه کنونی، فوتبال ایران شرایط نابسامانی را تجربه می‏‌کند. مشکلات مدیریتی در فدراسیون فوتبال، کمبود منابع مالی برای پرداخت مطالبات مربیان خارجی در عرصه باشگاهی و ملی، محدودیت مالی اعمال‏‌شده برای دریافت درآمدهای فدراسیون فوتبال در نتیجه تحریم‏‌ها، نتایج ضعیف تیم ملی فوتبال در مسابقات انتخابی جام جهانی ۲۰۲۲ قطر و کم‌‏شدن احتمال صعود ایران به جام جهانی، ناکامی تیم ملی امید از راه‏یابی به المپیک توکیو، پافشاری فدراسیون بین‏‌المللی فوتبال (فیفا) بر نهادینه‌‏شدن حضور زنان ایرانی در ورزشگاه‏‌ها و سوءاستفاده رقبای منطقه‌‏ای از شرایط پس از ساقط‌‏شدن هواپیمای اوکراینی در ایران برای سلب امتیاز میزبانی از تیم‌‏های ایرانی شرکت‏‌کننده در مسابقات قهرمانی باشگاه‏‌های آسیا از مهم‏ترین موضوعاتی است که فوتبال کشور را  درگیر کرده است.

بخشی از وضعیتی که امروز بر فوتبال کشور حاکم شده، ناشی از تحریم‏‌های اقتصادی آمریکا و نیز مشکلات منطقه‏‌ای و بین‏‌المللی است که جمهوری اسلامی ایران با آن درگیر است، اما بخش مهمی از مشکلات موجود عمدتاً منشاء داخلی دارد. نظر به آثار مستقیم و غیرمستقیمی که فوتبال بر امنیت ملی کشورمان دارد و آثار سوئی که شرایط موجود فوتبال کشور می‌‏تواند بر اوضاع امنیتی کشور بگذارد، در مقاله حاضر ضمن پرداختن به مهم‏ترین این موضوعات، پیامدهای آن‏ها را مورد بررسی قرار می‏‌دهیم.

استعفای رئیس فدراسیون فوتبال و مسئله جایگزینی او

استعفای مهدی تاج رئیس فدراسیون فوتبال، فوتبال ایران را در وضعیت بغرنجی قرار داد. مهدی تاج پیش از استعفا با چالش‏های مهمی روبه‌‏رو بود و جانشین او نیز این مشکلات را همچنان خواهد داشت. پرونده فساد مالی در فدراسیون فوتبال، بی‌مبالاتی در انعقاد قرارداد با مارک ویلموتس، سرمربی مستعفی تیم ملی و در نهایت شکایت او به فیفا و غرامتی که محتملاً فدراسیون فوتبال ایران باید به وی پرداخت کند و نیز مسائلی چون فشار فدراسیون بین‌‏المللی فوتبال (فیفا) برای تداوم حضور زنان در ورزشگاه‏‌ها در بازی‌های ملی و باشگاهی، از جمله چالش‌‏هایی است که فدراسیون فوتبال ایران با آن‏ها روبه‏‌روست.

 یکی از معضلات در انتخاب هیئت رئیسه، دور معیوبی است که در روند انتخابات وجود دارد. در شرایطی که رؤسای هیئت‌‏های استانی نقش تعیین‏‌کننده‌‏ای در انتخاب هیئت رئیسه دارند، با توجه به اینکه آن‏ها از سوی رؤسای فدراسیون فوتبال منصوب شده‏‌اند، طبیعتاً در انتخابات فدراسیون به افرادی که در انتصاب آن‏ها مؤثر بوده‏‌اند، رأی می‏‌دهند. از دیگر معضلاتی که در بحث انتخابات فدراسیون فوتبال مطرح است، فقدان حضور شخصیت‏‌های فوتبالی در فرایند انتخابات فدراسیون است.

معضل دیگری که در فدراسیون فوتبال کاملاً محسوس است، فقدان انرژی و روحیه جوانی در فدراسیون است. بسیاری از مدیران و رؤسای فدراسیون فوتبال از افراد بازنشسته یا در آستانه بازنشستگی هستند. هرچند به‌‏کارگیری افراد باتجربه و بهره‌‏گیری از تجربیات گذشته بسیار مهم است، اما آنچه در وضعیت کنونی فوتبال ایران ضروری به نظر می‌‏رسد، میدان‌‏دادن به جوانان متخصص و آشنا به دانش روز مرتبط با فوتبال است. بی‏گمان، یکی از مهم‏ترین معضلات مهم در فوتبال امروز ایران، حضور افراد غیرفوتبالی و ناآشنا به ورزش فوتبال در پست‏‌های مدیریتی فوتبال، چه در عرصه ملی و چه در عرصه باشگاهی است که هزینه‌‏های زیادی را نیز بر کشور تحمیل کرده است.

وضعیت تیم ملی فوتبال

تیم ملی فوتبال ایران با دو حضور مداوم در جام‏‌های جهانی ۲۰۱۴ برزیل و ۲۰۱۸ روسیه با کارلوس کی‏روش سرمربی سرشناس پرتغالی توانست برای چندین سال عنوان بهترین تیم آسیا را در اختیار داشته باشد. افتخاراتی که تیم ملی فوتبال ایران با کارلوس کی‏روش کسب کرد، شخصیت این تیم را در سطح جهانی به نحو بارزی ارتقا داد. کسب عنوان نخستین تیم صعودکننده به جام جهانی روسیه و نیز بازی‌‏های درخشانی که این تیم در مقابل تیم‌‏های مطرح جهان انجام داد، باعث شد انتظارات مردم ایران از این تیم به نحو قابل توجهی افزایش یابد.

ناکامی تیم ملی فوتبال در مسابقات قهرمانی آسیا و در نهایت، جدایی کارلوس کی‏روش از این تیم، باعث شد روند رو به رشد تیم ملی فوتبال متوقف شود. انتخاب مارک ویلموتس به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال را باید یک گام به عقب در فوتبال ایران در نظر گرفت. تیم ایران پس از کارلوس کی‏روش نیاز به سرمربی‏‌ای داشت که بالاتر یا حداقل هم‏سطح با او باشد. به رغم اینکه ایران همراه با ویلموتس توانست در دو بازی نخست مقدماتی جام جهانی مقابل حریفان خود پیروز شود، اما دو شکست پی‌‏درپی مقابل بحرین و عراق شانس صعود ایران به جام جهانی قطر را تا حد زیادی کم‏رنگ کرد.

پس از شکست ایران از عراق، به همکاری با ویلموتس پایان داده شد و پس از چند ماه معطلی در انتخاب سرمربی، فدارسیون فوتبال نهایتا به دراگان اسکوچیچ مربی مستعفی صنعت نفت آبادان رسید که بسیاری از کارشناسان فوتبالی او را گزینه‌ای حتی بسیار ضعیف‌تر از ویلموتس می‌دانند. از سوی دیگر، افشای محتوای قرارداد ویلموتس و مبلغ قرارداد او و بی‏‌مبالاتی‏‌هایی که در نحوه تنظیم قرارداد صورت گرفته بود، باعث شد نهادهای مسئول از جمله نمایندگان مجلس شورای اسلامی نسبت به غفلت‌‏هایی که صورت گرفته بود فدراسیون فوتبال را مورد بازخواست قرار دهند.  

جدا از تیم ملی‏ فوتبال، ناکامی تیم ملی فوتبال امید از راه‏یابی به مسابقات المپیک توکیو، امتیاز منفی دیگری برای فدراسیون فوتبال ایران بود. تیم فوتبال امید بیش از چهار دهه در حسرت صعود به المپیک مانده است و بار دیگر این انتظار تداوم پیدا کرد.

آثار تحریم‏‌ها بر فوتبال کشور

یکی از حوزه‏‌هایی که از تحریم‏‌های اقتصادی آسیب ‏دیده‏، ساختار فوتبال کشور است. تحریم‌‏های اقتصادی و محدودشدن منابع ارزی کشور باعث شده چه در عرصه ملی و چه در عرصه باشگاهی، مشکلات جدی برای عمل به تعهدات ارزی در قبال مطالبات مالی مربیان و بازیکنان خارجی شاغل در فوتبال ایران به وجود آید. بارزترین نمونه‏ آن در عرصه باشگاهی، ناتوانی باشگاه‌‏های استقلال و پرسپولیس از  عمل به تعهدات ارزی‏‌شان در قبال سرمربیان خارجی این تیم‌‏ها بود. این مشکلات باعث شد این دو باشگاه سرمربیان خود را از دست بدهند.

در عرصه تیم ملی فوتبال، فدراسیون فوتبال چه در دوره کارلوس کی‏روش  و چه در دوره ویلموتس، برای تأمین و پرداخت مطالبات آن‏ها با مشکلات زیادی مواجه بود. محدودیت ایجادشده برای پرداخت‌‏های ارزی به بانک‌‏های خارجی در سایه تحریم‌‏ها باعث می‌‏شود مطالبات آن‏ها با تأخیر صورت بگیرد و همین امر زمینه نارضایتی آن‏ها را فراهم می‏‌کند. جدا از مشکلاتی که در پرداخت‏‌های ارزی وجود دارد، تحریم‏‌های اقتصادی منابع درآمدی باشگاه‏‌ها و فدراسیون فوتبال را هدف قرار داده است. به عنوان مثال، پاداشی که باید توسط فیفا به تیم ملی فوتبال بابت حضور در جام جهانی روسیه پرداخت می‎شد، عملاً بلوکه شده یا سهمی که باید به باشگاه‏‌های ایرانی حاضر در مسابقات قهرمانی باشگاه‏‌های آسیا پرداخت می‌‏شد، قابلیت پرداخت ندارد. جدا از این، تیم ملی فوتبال و تیم‏‌های فوتبال باشگاهی برای جذب اسپانسر خارجی دچار مشکل هستند. به رغم اینکه به دلیل محبوبیت فوتبال در ایران، شرکت‏‌های خارجی مایل به ارتباط با فوتبال ایران هستند، اما به دلیل تحریم‏‌های آمریکا ریسکی را در این زمینه متقبل نمی‌‏شوند.

انفعال ایران در مجامع بین‏‌المللی فوتبالی

فوتبال ایران به رغم اینکه از قطب‏‌های مهم فوتبال در آسیاست، اما جایگاه مناسبی در کنفدراسیون فوتبال آسیا و همچنین در فدراسیون بین‌‏المللی فوتبال (فیفا) ندارد. به رغم اینکه مهدی تاج عضو هیئت رئیسه کنفدراسیون فوتبال آسیاست، اما ایران نقش پر رنگی در تصمیم‌‏گیری‏‌های این کنفدراسیون ندارد. نقش غالب کشورهای عربی به ویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس در کنفدراسیون فوتبال آسیا و رویکرد مقابله‏‌جویانه‌‏ای که از سوی آن‏ها در قبال ایران وجود دارد، عملاً باعث شده کشورمان نقشی خنثی در این کنفدراسیون داشته باشد.

در شرایطی که بین کشورهای عربی و کشورهای شرق آسیا نوعی بلوک‏‌بندی قدرت در کنفدراسیون فوتبال آسیا وجود دارد، ایران عملاً بیرون از این بلوک‏بندی قرار دارد. از سوی دیگر، ایران لابی‏گری چندانی را برای تقویت نقش‌‏اش انجام نمی‏‌دهد. حضور ضعیف ایران در مجامع بین‏‌المللی فوتبال عملاً هزینه‌‏های زیادی را بر فوتبال کشور تحمیل کرده است. ناکامی در کسب میزبانی تورنمنت‌‏های مهم فوتبال، کاهش امکان انتخاب نمایندگان ایران در بین برترین‌‏های آسیا و …، از جمله تبعات نقش‏‌آفرینی ضعیف نمایندگان ایران در کنفدراسیون فوتبال آسیا بوده است.

آخرین هزینه‌‏ای که در این زمینه بر فوتبال ایران تحمیل شده، گرفتن حق میزبانی از باشگاه‏‌های ایرانی شرکت‏‌کننده در مسابقات قهرمانی باشگاه‌‏های آسیا به بهانه ناامنی در ایران پس از ساقط‌‏شدن هواپیمای اوکراینی است. این اقدام بی‏گمان، اقدامی سیاسی در راستای همکاری با استراتژی فشار حداکثری ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی ایران است. گرفتن حق میزبانی و اجبار تیم‌‏های ایرانی برای بازی در کشور بی‏طرف و در نقطه مقابل، بازی در مقابل تماشاگران تیم حریف، عملاً شانس تیم‏‌های ایرانی را برای صعود به مراحل بعدی به شدت کم می‏‌کند. هرچند گفته شده که کنفدراسیون فوتبال آسیا در این زمینه انعطاف‌‏هایی را نشان داده، اما همچنان این تهدید علیه فوتبال کشورمان وجود دارد. در صورت نهادینه‏‌شدن این تصمیم، این احتمال که بازی‏های تیم ملی فوتبال ایران نیز در زمین بی‏طرف برگزار شود، وجود دارد.

پیامدهای چالش‌‏های موجود در فوتبال بر امنیت ملی

با توجه به شرایط جاری کشور، مسائلی که در عرصه فوتبال کشور وجود دارد می‌‏تواند به شکل مستقیم و غیرمستقیم و از منظر تهدید و فرصت بر امنیت ملی تأثیر بگذارد. از منظر طبقات اجتماعی و پایگاه اجتماعی، بخش بزرگی از جامعه هوادران فوتبال را طبقه پائین و متوسط تشکیل می‌‏دهند. با توجه به تشدید فشارهای اقتصادی در نتیجه تحریم‏‌های اقتصادی بر طبقه متوسط و پائین جامعه و کاهش آستانه تاب‏‌آوری در این اقشار، هر رخداد در عرصه فوتبال می‌‏تواند آثار خود را بر امنیت ملی کشور نشان دهد.  

در این راستا، تیم ملی فوتبال و عملکرد آن  در مسابقات آتی در مرحله مقدماتی جام جهانی ۲۰۲۲ قطر می‌‏تواند محرک مهمی در این زمینه باشد. در کوتاه‌مدت، ناکامی تیم ملی از راه‏یابی به جام جهانی می‌‏تواند محرکی برای بروز اعتراضات مردمی باشد. با توجه به پیوند این نارضایتی با شرایط نامطلوب اقتصادی و ماهیت طبقات اجتماعی تحت تأثیر این موضوع، این اعتراضات می‌‏تواند از دامنه گسترده‌‏ای برخوردار باشد. جدا از این، ناکامی تیم ملی فوتبال می‌‏تواند به حاکم‌‏شدن یأس و ناامیدی و بحرانی‌‏ترشدن شاخص امید به آینده در جامعه منجر شود. هم‏زمانی این مسئله با ناکامی نمایندگان ایران در مسابقات قهرمانی باشگاه‌‏های آسیا یا تداوم سلب امتیاز میزبانی از تیم‏‌های ایرانی می‏‌تواند سرخوردگی جامعه هواداران فوتبال را در کشور تشدید کند.

در نقطه مقابل، موفقیت تیم ملی فوتبال در مسابقات آتی و کسب سهمیه صعود به جام جهانی می‏‌تواند ضمن ایجاد نشاط اجتماعی و همبستگی ملی، تا حد زیادی فشارهای روانی و اقتصادی ناشی از تحریم‌‏ها را تخلیه کند. از این نظر، ضرورت دارد وضعیت ورزش فوتبال در کشور از منظر پیامدهای بلافاصله‌‏ای که می‏‌تواند بر اوضاع امنیتی کشور داشته باشد مورد توجه خاص تصمیم‌‏گیران کشور قرار گیرد. در این راستا، توصیه‏‌های راهبردی ذیل را می‏‌توان برای بهبود وضعیت فوتبال در کشور مطرح کرد.

توصیه‏‌های راهبردی

برای بهبود وضعیت ورزش فوتبال در کشور می‏توان توصیه‏‌های ذیل را مطرح کرد:

یک. در عرصه مدیریت فوتبال، با توجه به در پیش بودن انتخابات هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال می‏‌توان پیشنهادات ذیل را مطرح کرد:

– با توجه مشکلاتی که در فوتبال کشور طی سال‏‌های اخیر ایجاد شده، ضرورت دارد تغییرات کلی در دست‏‌اندرکاران فوتبال کشور صورت گیرد.

– توصیه می‎شود افرادی که برای عضویت در هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال کاندیدا می‌‏شوند، از جامعه فوتبال کشور باشند و با مشکلات و مسائل فوتبال آشنا باشند، تخصص لازم برای مدیریت مسائل فوتبال کشور را داشته باشند و به روندهای حقوقی و قانونی فدراسیون بین‏‌المللی فوتبال آشنا باشند.

– رئیس فدراسیون فوتبال ترجیحاً از جامعه فوتبال کشور که از اعتبار لازم در فیفا و کنفدراسیون فوتبال آسیا برخوردار باشد انتخاب شود. فردی که برای ریاست فدراسیون فوتبال کاندیدا می‏‌شود، لزوماً از ارتباطات مناسبی با مسئولین دولتی برخوردار باشد، از قاطعیت و صلابت شخصیت لازم برخوردار باشد و برنامه جامع و مدونی برای فوتبال کشور به ویژه در زمینه تیم‌‏های پایه داشته باشد.

– لازم است رویکرد توسعه‌‏ای در ورزش فوتبال در دستور قرار گیرد. رویکرد حاکم بر فوتبال کشور تا کنون رشدمحور بوده نه توسعه‏‌محور. حاکم‏شدن رویکرد توسعه‌‏ای در فوتبال می‌‏تواند با بهره‌‏گیری از همکاری بخش خصوصی و درآمدزایی برای فوتبال به توسعه پایدار این ورزش منجر شود.

– لازم است شفافیت لازم در مباحث مالی برای جلوگیری از  بروز هر گونه فساد مالی در دستور کا‏ر قرار گیرد. در تمام کشورهای دنیا قراردادهای منعقده با سرمربی‏‌های فوتبال موضوع محرمانه‏‌ای نیست و اطلاعات آن منتشر می‌‏شود. لازم است برای جلوگیری از هر گونه شائبه‌‏ای، اطلاعات قراردادهای منعقده از سوی فدراسیون فوتبال اعلام شود.

دو. در عرصه تعامل با فیفا و کنفدراسیون فوتبال آسیا و تقویت جایگاه ایران در این نهادها می‏‌توان توصیه‏‌های ذیل را ارائه کرد:

– بهبود روابط با کشورهای عربی و کاستن از دامنه مخالفت‏‌های سازمان‏‌یافته این کشورها علیه فوتبال ایران.

– همکاری با کشورهای غیرعرب به ویژه کشورهای آسیای میانه برای شکل‌‏دادن به بلوک جدیدی در کنفدراسیون فوتبال آسیا که منافع ایران و این کشورها را نمایندگی کند. در این راستا می‏‌توان در قالب کشورهای حوزه فرهنگ نوروز نسبت به برنامه‌‏ریزی برای برگزاری تورنمنت مسابقات جام نوروز اقدام کرد. چنین اقداماتی می‌‏تواند در ادامه به تعاملات پایدار برای حفظ منافع فوتبال این کشورها در کنفدراسیون فوتبال آسیا منجر شود.

– همکاری و لابی‏گری با کشورهای شرق آسیا برای حفظ و پیشبرد منافع فوتبال ایران.

سه. در زمینه تیم ملی فوتبال، می‏‌توان توصیه‌‏های ذیل را پیشنهاد کرد:

– رویکردی که در دوره کارلوس کی‏روش برای شناسایی بازیکنان جوان و مستعد ایرانی در داخل و خارج از کشور وجود داشت، تداوم یابد.

– امکانات لازم برای برگزاری اردوها و بازی‌‏های تدارکاتی مهیا شود و تمام مقدماتی که برای نتیجه‌‏گرفتن تیم ملی فوتبال در چهار بازی باقی‏مانده دوره  مقدماتی جام جهانی لازم است، فراهم شود.

– در انتخاب سرمربی نیز به ظرفیت و نفوذ بین‌المللی توجه شود. سرمربی تیم ملی فوتبال بخشی از هویت و تصویر بین‌المللی ورزش کشور به شمار می‏‌آید. بنابراین، لازم است ضمن توجه به شاخص‌‏های حرفه‏‌ای فوتبالی از سیاست‏‌زدگی در انتخاب ایشان پرهیز شود.

سیاست‏گذاری پایدار چهار ساله درباره تیم ملی امید در دستورکار قرار گیرد و یک سرمربی قدرتمند داخلی با برنامه‏‌ریزی برای موفقیت در تورنمنت‌‏های بعدی بین‌‏المللی انتخاب شود. وضعیت نامناسبی که در انتخاب سرمربی تیم ملی امید در ماه‌‏های گذشته اتفاق افتاد، نباید تکرار شود. این اوضاع، ضمن آنکه ارزش و اعتبار نخبگان فوتبال کشور (آقایان استیلی و مجیدی) را کاهش می‌‏دهد، منجر به ناامیدی مردم از کارآمدی فدراسیون می‌‏شود.

مسعود موسوی/ عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی

رونمایی از «معامله قرن» و دلایل شکست طرح ترامپ

دونالد ترامپ رئیس‏‌جمهور آمریکا بالاخره در هشتم بهمن (۲۸ ژانویه) پس از مدت‏‌ها وعده و وعید از طرحی که آن را «معامله قرن» می‏‌خواند، رونمایی کرد. این طرح نه تنها یکی از وعده‏‌های انتخاباتی وی در راستای حل مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی بود بلکه نتیجه تلاش‏‌های جرالد کوشنر داماد او برای ثبت نامش در تاریخ سیاسی صهیونیسم به شمار می‌‏رود.

از این رو بیش از آنکه چارچوبی اندیشیده‌‏‏‏شده برای حل‏‌وفصل یکی از مناقشه‌‏های مهم صد سال اخیر منطقه در آن پیدا باشد، سودای نام‏ و نشان فردی در آن غالب است؛ آن هم افرادی که از سیاست چه نظری و چه علمی آن هیچ بهره‌‏ای نبرده‌‏اند. انفصال عمیق رئیس‏‌جمهور آمریکا و تیم وی با واقعیت‏‌ها و قواعد نوشته و نانوشته جهانی و منطقه‏‌ای، مطمئناً بیش از هر چیز دیگری مانع هر گونه پیشبرد این طرح و طرح‏‌های این‏چنینی خواهد بود.

برای ترامپ مسائل بین‌‏المللی نه به مثابه مسائلی که باید برای حل آنها از اصول دیپلماتیک و مورد قبول جامعه جهانی استفاده کرد بلکه در حکم معامله‏‌های کوچک و بزرگی است که فقط و فقط با هدف ابقای وی در قدرت، فرار از بحران‏‌های داخلی همچون استیضاح و خودنمایی بیشتر وی در عرصه سیاسی آمریکا برنامه‌‏ریزی می‌‏شود. طرحی که ترامپ آن را معامله قرن نامیده را باید آرزونامه‏‌ای برای جاه‌‏طلبی‏‌های نامقبول و نامعقول صهیونیست‌‏ها به شمار آورد که به باور ساده‏‌لوحانه‌‏ای قرار است به نام ترامپ و به کام آنها مسئله مهم منطقه را حل نماید. این نوشتار جنبه‌‏های مبهم این طرح و جنبه‏‌های مختلف در مورد سرانجام تاریک آن را تشریح می‌‏کند.

موارد مهم طرح

تمام جناح‌‏های فلسطینی چه در کرانه باختری و چه در نوار غزه، یک‏صدا طرح صلح ترامپ را رد کرده‏‌اند. محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان به خوبی بر این امر واقف است که پذیرش این طرح، در تاریخ به عنوان خیانت به فلسطین ثبت خواهد شد. از این رو به خوبی عنوان کرد که طرح را نمی‌‏پذیرد زیرا نمی‏‌خواهد خائن از دنیا برود. گروه‌‏های مقاومت نوار غزه نیز با هوشمندی در ساعات اولیه رونمایی از این طرح، پیشنهاد تشکیل جلسه مشترک با تمام گروه‏‌های فلسطینی را ارائه دادند زیرا وحدت‌ نظر در این شرایط مهمترین واکنش به این اقدام بود.

جرالد کوشنر رهبران فلسطینی را برای نپذیرفتن طرح خود، «احمق» خطاب کرد. این در حالی است که نه نپذیرفتن این طرح بلکه پذیرش آن در وضعیت کنونی، نشانه حماقتی است که هیچ گروه و سازمانی در فلسطین حاضر به پرداختن هزینه‏‌های آن نیست. مهمترین دلیلی که می‌‏توان با استناد به آن حتی بدون بررسی جزئیات، طرح را رد کرد، نادیده‏‌گرفتن طرف فلسطینی -نه تنها گروه‌‏های مقاومت بلکه حتی گروه‏‌های طرفدار سازش با رژیم صهیونیستی-، در جریان تهیه آن است. این طرح با همکاری و بده‏‌بستان سیاسی ترامپ و نتانیاهو و با نگاه بیش از اندازه جانبدارانه تیم تهیه‏‌کننده آن با محوریت کوشنر آماده شد.

از این رو بیش از آنکه بازی برد- بردی را در نظر داشته باشد که هم طرف صهیونیستی و هم فلسطینی، مطالبات خود را در آن عنوان کنند و هر دو طرف به مثابه سایر توافق‌‏های بین‌‏المللی در قبال برخی دستاوردها از برخی مطالبات چشم‌‏پوشی کنند، دیکته‏‌ای خوشایند آمریکا و رژیم صهیونیستی در پاسخ به چندین دهه حق‏‌طلبی فلسطینی‏‌ها است. به عبارت بهتر جدا از بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی فلسطینی‏‌ها هیچ‏ امتیازی که طرف فلسطینی بتواند به واسطه آن، خود را برای اجرای آن توجیه نماید، در این طرح وجود ندارد. مهمترین محورهایی که به صورت علنی برخلاف مطالبات به‏‌حق فلسطینی‌‏ها در این طرح گنجانده شده، به این شرح است:

  • پایتخت فلسطین: بیت‌‏المقدس که در چارچوب طرح دودولتی باید بخش شرقی آن به عنوان پایتخت کشور فلسطین، به فلسطینی‏‌ها داده می‏‌شد، به صورت کامل به طرف صهیونیستی داده شده است. در این طرح بارها از بیت‏‌المقدس شرقی به عنوان پایتخت فلسطین نام برده شده که به نظر می‌‏رسد منظور روستایی به نام ابودیس واقع در محل دیوارهای قدیمی شهر بیت‌‏المقدس است که زمانی در آن ساختمانی به عنوان مجلس نمایندگان فلسطین مورد توجه قرار گرفته بود اما هیچ‌وقت مورد استفاده قرار نگرفت. هرچند انتقال سفارت آمریکا به این شهر، نشان داد که آمریکایی‌‏ها برای عملیاتی‏‌کردن این خواسته صهیونیست‏‌ها مصّر هستند اما گنجاندن این موضوع در طرح ترامپ بدون درنظرگرفتن حق طرف مقابل، نه تنها برای هیچ کدام از گروه‌‏های فلسطینی، قابل پذیرش نیست بلکه از جانب مردم منطقه نیز دست‏ و دلبازی تیم ترامپ در دادن اماکن مقدس مسلمانان به این رژیم، توجیه‏‌ناپذیر است.
  • شهرک‏‌های صهیونیست‌‏نشین: شهرک‌‏های اسرائیلی که پس از جنگ ۱۹۶۷ که این رژیم کرانه باختری را به اشغال خود درآورد، در این منطقه به صورت غیرقانونی ساخته شده‌‏اند، یکی از مهمترین چالش‌‏های تشکیلات خودگردان برای احقاق حق فلسطینی‏‌های این منطقه بوده است. جدا از سازمان ملل، کشورهای اروپایی نیز حق اشغال این زمین‏‌ها برای رژیم صهیونیستی را به رسمیت نشناخته و با ابتکارهای مختلف همچون تحریم محصولات این شهرک‌‏ها و برچسب‏‌زدن به آنها، تلاش کرده‌‏اند که به گونه‌‏ای عملی مخالفت خود را با قلمروگشایی غیرقانونی این رژیم ابراز کنند. در طرح ترامپ این شهرک‌‏ها جزو خاک این رژیم به شمار آمده و حق تسلط کامل بر آنها برای صهیونیست‌‏ها، به رسمیت شناخته شده است. در واقع با این بند، اشغال غیرقانونی زمین‏‌های فلسطینی بعد از سال ۱۹۶۷ که همواره با مخالفت بین‌‏المللی مواجه بوده، به اصطلاح نرمالیزه‌شده و به مثابه موضوعی عادی به نفع صهیونیست‏‌ها، برای آن تصمیم‏‌گیری شده است. بر اساس این تصمیم، کرانه باختری نه قلمرویی یکپارچه بلکه سرزمینی تکه ‏تکه و مجمع‌‏الجزایری خواهد بود که ناگزیر است در دل خود شهرک‏‌های اسرائیلی را جای دهد. در حدود ۳۰درصد از زمین‏‌های کرانه باختری طبق این تصمیم به خاک این رژیم منضم خواهد شد بدون آنکه تشکیلات خودگردان بر روی آن، تسلطی داشته باشد.
  • ارتش مستقل: نه تنها نوار غزه باید منطقه‌‏ای عاری از سلاح باشد بلکه برخورداری از ارتش مستقل برای کشور آینده فلسطین که این طرح، ترسیم کرده است، ممنوع خواهد بود. به بهانه حفظ امنیت رژیم صهیونیستی، فلسطینی‌‏ها حق برخورداری از ارتش مستقل را نخواهند داشت و تنها پلیس مدنی به منزله حافظان قانون، حفظ نظم این کشور خیالی را بر عهده خواهند داشت. علاوه بر این، کنترل امنیتی در دره اردن یعنی مرزهای کرانه باختری با اردن و نیز تپه‌‏های مرکزی کرانه باختری، بر اساس طرح ترامپ، به صورت دائمی و انحصاری به نیروهای صهیونیستی داده شده است. تأکید بر کنترل امنیتی این مناطق، مربوط به حساسیت رژیم صهیونیستی بر روابط مستقل تشکیلات خودگردان با کشورهای هم‏مرز همچون اردن با ادعای انتقال تسلیحات و وقوع ناامنی‏‌های احتمالی است. ضمن اینکه تپه‏‌های مرکزی کرانه باختری نیز از لحاظ استراتژیک همچون بلندی‏‌های جولان، امکان تدابیر امنیتی همچون نصب تجهیزات برای کنترل مناطق مهم کرانه و نیز حفظ امنیت شهرک‌‏ها را برای رژیم صهیونیستی فراهم می‏‌کند. کنترل حریم هوایی و آب‏‌های منطقه‌‏ای و ممانعت از دسترسی آزاد به دریای مدیترانه و بحرالمیت از مسائل دیگری است که آمریکای ترامپ بدون توجه به خواسته و مطالبات فلسطینی‏‌ها به صورت یک‏جانبه، تقدیم این رژیم کرده است. در این میان غیرنظامی‏‌شدن نوار غزه و به اصطلاح «به زمین‏‌گذاشتن سلاح» از جانب گروه‌‏هایی مانند حماس و جهاد اسلامی و سایر گروه‏‌های مقاومت، در این طرح گنجانده شده است؛ خواسته‏ نابه‏‌جایی که با واقعیت به اندازه‏۲ای منفصل است که ثابت می‏کند ترامپ و تیمش در خیال‌بافی‏‌های منفک از واقعیت برای مسائل جهان به ویژه خاورمیانه نسخه می‏‌پیچند.
  • حق بازگشت: سرنوشت آوارگان فلسطینی و حق بازگشت برای آنها از مطالبات اصلی فلسطینی‌‏ها بوده است. یکی از فعالان جنبش فتح در سال ۲۰۱۴ در مصاحبه‌‏ای که با وی انجام شد، می‏‌گوید: «هرکس حق بازگشت آوارگان فلسطینی را فراموش کند، از ما نیست». وقتی از او پرسیده شد که یاسر عرفات این اقدام را انجام داده، عنوان می‏کند: «وی قدم به قدم جلو می‌‏رفته و این به معنای فراموشی این قضیه نیست». حق بازگشت برای در حدود پنج میلیون فلسطینی، نه تنها به معنای آرزوی دیرینه آنان برای برگشت به سرزمین و خانه خود است بلکه نماد مبارزه و مقاومت فلسطین در مقابل اشغال رژیم صهیونیستی بوده است. پایمال‏‌کردن این حق در چارچوب طرح ترامپ بدون آنکه رضایت فلسطینی‌‏ها به دست آمده باشد، سیلی است که بعد از سال‌ها انتظار به صورت‎های چندین نسل از این آوارگان نواخته می‏‌شود. 
  • مرزهای مشخص: کشور کریدوری که در طرح ترامپ به عنوان کشور آینده فلسطین ترسیم شده است، نه تنها از حاکمیت برخوردار نیست بلکه از سرزمین و مرزهای مشخص که جزو ارکان اصلی تعریف کشور است، محروم است. ارتباط کرانه باختری با اردن از دو گذرگاه نابلس و اریحا که رژیم صهیونیستی مشخص کرده و بر آن تسلط دارد، باید انجام شود. تردد فلسطینی‏‌ها از نوار غزه به کرانه باختری از تونلی ۳۴ کیلومتری زیر نظر این رژیم خواهد بود. حتی ارتباط فلسطینی‌‏ها در درون کرانه باختری و رفت‏‌وآمد از مناطقی که به واسطه شهرک‏‌های صهیونیست‏‌نشین از سایر بخش‏‌های سرزمین فلسطین جدا مانده است، از طریق تونل‌‏ها انجام‌‏پذیر است. تنها مرز فلسطین با خارج، مرز ۱۲ کیلومتری نوار غزه با مصر خواهد بود که رژیم صهیونیستی آن را برای خود خطرساز نمی‏‌داند زیرا تجربه گذرگاه رفح و هماهنگی مصری‏‌ها با این رژیم، خللی در امنیت ادعایی صهیونیست‌‏ها به وجود نخواهد آورد. جدا از گذرگاه رفح، تمامی مرزهای مشترک سرزمین‌‏های فلسطینی با اردن یا مصر از طریق مناطق حائل تحت نظر نیروهای امنیتی صهیونیست اداره می‏‌شود. از این رو باید گفت کشور خیالی ترامپ و هم‌‏تیمی‌‏هایش، سرزمینی تکه‌‏تکه، محاصره‌‏شده، بدون مرز آزاد دریایی، زمینی و هوایی، بدون ارتش و نیروهای امنیتی و بدون پایتخت تاریخی این سرزمین است؛ به نقل از یکی از سازمان‏‌های فعال حقوق بشری در سرزمین‏‌های اشغالی، سرزمینی کریدوری، محصور، جدا و منزوی.

آرزونامه‏ صهیونیست‏‌ها که ترامپ از آن با عنوان طرح صلح و معامله قرن نام می‌‏برد، برای فلسطینی‏‌ها چه آورده‌‏ای دارد؟

وعده سرمایه‏‌گذاری اقتصادی و رفع مشکلات معیشتی: در مقابل امتیازاتی که برای طرف صهیونیستی در این طرح، در نظر گرفته شده است، ۵۰ میلیارد دلاری که در نشست «صلح برای رفاه» در منامه برای فلسطینی‏‌ها وعده داده شده بود، دوباره مطرح شد. شراکت کشورهای عربی برای سرمایه‏‌گذاری مالی در قضیه فلسطین به گونه‌‏ای که بسترساز راه‏‌حل‏‌های سیاسی شود، اصلی بود که در این نشست دوروزه مورد توجه قرار گرفت. بر این اساس ۵۰ میلیارد سرمایه‌‏گذاری در مدت ۱۰ سال باید در دستور کار قرار گیرد که ۲۸ میلیارد آن برای سرزمین‏های فلسطینی اعم از کرانه باختری و نوار غزه خواهد بود.

مسئله آوارگان فلسطینی و اردوگاه‌‏های آنها نیز در طرح ترامپ، از طریق سهیم‌‏شدن آنان در این سرمایه‏‌گذاری حل می‏‌شود:  ۵/۷ میلیارد دلار برای آوارگان فلسطینی در اردن، نُه میلیارد دلار برای مصر و شش میلیارد دلار برای لبنان. در این طرح خوش‏بینانه بندهای دیگری نیز نه اندیشیده، بلکه خیالبافی شده بود: اینکه ۱۷۹ پروژه شامل راه‌‏سازی، گذرگاه‌‏های مرزی، نیروگاه‌‏ها و گردشگری نیز باید انجام و یک میلیون شغل برای فلسطینی‏‌ها ایجاد شود. بنابر آنچه در نشست دوروزه منامه گذشت، کشورهای عربی مهمترین سرمایه‌‏گذاران این طرح خواهند بود که باید برای ایفای رسالت تاریخی خود در حل مناقشه خاورمیانه در ظاهر؛ و برای تداوم حمایت نظامی و سیاسی آمریکا از آنها در واقع، هزینه این طرح بلندپروازانه را بپردازند.

وعده گسترش سرزمین‏های تحت کنترل: در ازای زمین‌‏هایی که به واسطه این طرح قرار است از کرانه باختری جدا شده و به رژیم صهیونیستی داده شود، دو منطقه در صحرای نقب با کاربری مشخص صنعتی و کشاورزی به فلسطینی‌‏ها داده می‏‌شود که البته نظارت بر آنها نیز مطمئناً بر عهده این رژیم خواهد بود.

 آینده طرح ترامپ

آیا فلسطینی‌ها می‏‌توانند در معامله ناعادلانه دونالد ترامپ طرحی برای صلح ببینند؟ به نظر می‏‌رسد به چند دلیل مهم، طرح ترامپ به صلح ختم نخواهد شد. مهمترین دلایل به شرح زیر است:

رانت‏‌های نظامی آمریکا به رژیم صهیونیستی: رژیم صهیونیستی به بهانه حفظ امنیت خود، سالانه میلیون‌‏ها دلار از آمریکا کمک نظامی دریافت می‏‌کند و از قِبَل آن به گسترش ارتش خود که به دستگاه سرکوب مبدل کرده است، می‏‌پردازد. از همین رو در این زمینه ماهیت رانتیری پیدا کرده یعنی در رفتارها و تصمیمات خود در قبال فلسطینی‌‏ها، مستقلانه و بدون هیچ‏گونه نیاز به جلب رضایت آنها عمل می‏‌کند. اطمینان ناشی از این موضوع موجب شده تا رژیم صهیونیستی با طرح ترامپ همراه شود زیرا فرض را بر این می‏‌گذارد که ارتش و نیروهای نظامی‏اش توان اداره کرانه باختری که به واسطه تداوم شهرک‏‌ها بیشتر از قبل تبدیل به منطقه‏‌ای سراسر امنیتی می‏‌شود را خواهند داشت.

در شرایطی که احساس عدم نیاز به مذاکره و دستیابی به رضایت فلسطینی‏‌ها بر تمام عملکرد این رژیم حاکم است، نمی‌‏توان انتظار داشت که فلسطینی‌‏ها در قبال تصمیماتی همچون مصادره زمین‏‌های آنها و تحویل آنها به شهرک‏‌نشینان و نیز کشیدن جاده‏‌ها، پل‏‌ها، تونل‌‏ها و قوانین سفت و سخت فراوانی که در این طرح نامعقول تعبیه شده است، مطیعانه فرمان ببرند. به ویژه آنکه اطمینان کاذب این رژیم به ارتش و نیروهای امنیتی خود، به فرض محال اجرایی‏‌شدن طرح ترامپ در مراحل بعدی نیز ساری و جاری خواهد بود و بی‌‏عدالتی و نابرابری در قبال فلسطینی‏‌ها را افزایش و احقاق حقوق مسلم آنها را دور از دسترس‏‌تر خواهد کرد. این روند به معنای افزایش خشم فلسطینی‏‌ها در کرانه باختری از شهرک‏‌نشینان صهیونیست و نیز افزایش بعد مقاومتی آنان خواهد شد.

نادیده‏‌انگاشتن مبارزه هویتی فلسطینی‏‌ها: از سال ۱۹۴۸ که رژیم صهیونیستی، فلسطین را به اشغال خود درآورد تا کنون مبارزه مداومی برای سرزمین و خاک مادری بین تمام فلسطینی‌‏ها در جریان بوده است. این مبارزه از جنگی سیاسی تبدیل به مبارزه‏‌ای هویتی برای التیام سرخوردگی‌‏های دهه‏‌ها و فروکش‌‏کردن خشم میلیون‏‌ها نفر از آنان شده است؛ نکته‌‏ای که در طرح ترامپ ناشیانه به فراموشی سپرده شده است. تقابل فلسطینی‌‏ها با رژیم اسرائیل، از آن رو که هویتی است، جنبه حیثیتی قدرتمندی پیدا کرده است.

مطالبه سراسری فلسطین برای حفظ بیت‌‏المقدس نماد مهمی از این مبارزه هویتی- حیثیتی است. مسئله آوارگان نماد مهم دیگری از این مبارزه است. آرزوی بازگشت در میان نسل‏‌های دوم و سوم آوارگان فلسطینی که حتی یک بار نیز خانه و سرزمین خود را ندیده‌‏اند برآمده از حس قوی آنها در این مبارزه هویتی- حیثیتی است. هویت فلسطینی را نمی‌‏توان بدون نمادهای مهمی که سال‌هاست در تجربه مشترک آنها ریشه دوانیده و تثبیت‌شده، اقناع کرد.

به گفته یکی از نویسندگان عرب: «بسیاری از عرب‌‏ها که آوارگان فلسطینی را نیز دربرمی‌‏گیرد، ممکن است هیچ‏گاه به دلیل اشغال فلسطین و بیت‏‌المقدس به این سرزمین، پا نگذاشته باشند اما فلسطین برای آنها فراتر از جغرافیا و ژئوپلیتیک است، حتی فراتر از ملت و فلسطین به عنوان وطنشان است. برای دهه‏‌ها فلسطین نماد استقامت و ایستادگی آنان بوده است». اگر آمریکایی‌‏ها به واسطه نبود این تجربه تاریخی در حیات سیاسی خود توان درک این جنبه از مطالبه فلسطینی را ندارند، اروپا به واسطه تجربه مبارزات هویتی مناطق مختلف خود که حتی در حال حاضر نیز در برخی کشورها در جریان است، با این موضوع آشناست.

بنابراین توجه به این جنبه از مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی، به اندازه‌‏ای حائز اهمیت است که بتوان آن را مانعی بزرگ برای صلح ادعایی کاخ سفید دانست. تشکیل کشوری کریدوری که فقط نام یک کشور را یدک می‏‌کشد بدون حق حاکمیت، حکومت و سرزمین و مرز مشخص، به گونه‏‌ای که حتی اختیاری در مورد رفت‏‌وآمد به داخل و خارج را نداشته باشد، نمی‌‏تواند پاسخگوی دهه‏‌ها مبارزه هویتی فلسطینی‌‏ها باشد. از این رو مبارزه علیه اشغال‌گری نه تنها پایان نخواهد یافت بلکه تداوم می‏‌یابد.

اهمیت نظامی نوار غزه برای فلسطینی‌‏ها: یکی از سرمایه‌‏های اصلی که فلسطینی‌‏ها در نوار غزه به آن می‌‏بالند، قدرت مانور نظامی در مقابل رژیم صهیونیستی است. شکستن دیوار امنیتی رژیم صهیونیستی در جریان تبادل‏ آتش و موشک‏‌پراکنی‏‌هایی که در چند سال اخیر روی داده است و حتی استقبال گسترده از وسایلی مانند بالون‏‌های آتش‌‏زا برای آسیب‏‌رساندن حتی اندک به این رژیم نشان می‏‌دهد که هر گونه تحرک نظامی کوچک و بزرگ در مقابل صهیونیست‏‌ها برای فلسطینی‏‌های این منطقه، تا به چه اندازه حائز اهمیت است.

به ویژه آنکه رژیم اسرائیل بارها نشان داده است که در جنگ‏‌های خود علیه نوار غزه به هیچ قانون و عرف بین‌‏المللی پایبند نیست. نبود تناسب و توازن در حمله‌‏های این رژیم در مقابل عملکرد گروه‏‌های مقاومت و غیرنظامیان در نوار غزه همواره مورد انتقاد کشورها و نهادهای بین‏‌المللی بوده است. در شرایطی که این منطقه، عاری از توان نظامی باشد، چگونه می‌‏تواند در صورت درگرفتن جنگ احتمالی از سوی رژیمی که ماهیت افراط‏‌گرای آن بر کسی پوشیده نیست و همواره با موشک‏‌های سنگین و با استناد به «حق دفاع مشروع از خود» در مقابل کوچک‌ترین حرکت به‏‌حق اعتراضی این منطقه واکنش نشان داده است، مقابله کند؟ در این طرح چه تضمیمی برای امنیت جانی و مالی ساکنان منطقه وجود دارد؟ به ویژه آنکه کرانه باختری نیز طبق این طرح حق برخورداری از ارتش و نیروهای نظامی حافظ جان فلسطینی‌‏ها را دارا نیست. پرسش‌‏های فوق، تردیدهایی است که مردم فلسطین به واسطه تجربه محاصره و تنگناهای مختلف حاصل از یکه‏‌تازی‏‌های این رژیم بارها از خود پرسیده و خواهند پرسید.

نبود اجماع بین‏‌المللی: یکی از بزرگترین چالش‌‏های طرح ترامپ موسوم به معامله قرن، نسبت مبهم آن با طرح‌‏های مورد اجماع منطقه‏‌ای و بین‌‏المللی در چارچوب شناسایی دولت فلسطین به مرکزیت بیت‌‏المقدس شرقی است. نکته مهم آنکه تا کنون دو طرح برای فلسطین از اجماع حداکثری برخوردار بوده‌‏اند، طرح صلح عربی و نیز طرح دودولتی که هر دو در راستای یکدیگر بوده و  با یکدیگر تناقضی نداشتند. بر خلاف نظر کوشنر که طرح صلح عربی را طرحی مرده خوانده بود، طرح‏‌های دودولتی و صلح عربی هنوز زنده‌‏اند زیرا همچنان از اجماع برخوردارند. اینکه با چه انگیزه‌‏ای بازیگران منطقه‌‏ای و بین‌‏المللی باید این طرح‏‌های مورد اجماع را کنار زده و طرح ناقص و بی‏‌پیکر و محتوای معامله قرن را برگزینند، نقطه چالش‌‏برانگیز ماجراست که به نظر می‏‌رسد خود طراحان این معامله نیز تأملی در این باره نکرده‏‌اند.

پس از انتشار طرح ترامپ، واکنش کشورهای مختلف، اظهاراتی محتاطانه در مورد آن بود. ملاحظات کشورها در پی مناسبات‏‌شان با آمریکا یا رژیم صهیونیستی، ایجاب می‌‏کرد که واکنش‌‏های محتاطانه‌‏ای را برگزینند. با این حال به نظر می‌‏رسد همه در یک نقطه به صورت ناگفته‏‌ای مشترک می‌‏اندیشند و آن نقطه به‌‏سرانجام‌‏نرسیدن طرح ترامپ و تیم وی است. طرح یک‏جانبه ترامپ در مورد فلسطین به همان اندازه ناخوشایند است که رفتار آن در مورد توافق هسته‌‏ای ایران، عملیات تروریستی آن علیه یکی از مقامات رسمی بلندپایه نظامی ایران در کشوری ثالث، رفتار ناهنجار وی در توافق تغییرات آب‌‏وهوایی، رفتارهای ناخوشایند وی در مورد مهاجران، ادبیات مضحک وی در سازمان ملل و تلاش ناشیانه وی برای زدودن هر آنچه از دولت قبل برای وی به یادگار مانده است.

با این حال آنچه در این تصمیم دوباره به رخ اروپا و سایر کشورها و نهادهای مهم بین‏‌المللی کشیده شد، نادیده‏‌انگاشتن ابتکارها، حقوق و قوانین بین‌‏المللی بوده که اجماع حداکثری جهانی را پشت خود داشته است. بدیهی است هرج‌‏ومرجی که ترامپ در پی اقدامات خود به مناسبات جهانی تزریق می‌‏کند، باب میل اکثریت بازیگران سیاسی نیست. این موضوع در مسئله فلسطین و اعتبارزدایی کامل از طرح دودولتی و نیز قطعنامه‌‏های بین‏‌المللی یک بار دیگر تکرار شده است. هرچند نه کشورهای اروپایی و نه حتی بازیگران مهمی همچون روسیه و چین و سازمان‏‌های مؤثر بین‌‏المللی، انگیزه‏ای برای هزینه‏‌دادن در قضیه فلسطین ندارند اما طرح ترامپ به معنای نه تنها بی‌‏توجهی به موجودیت و نقش‌‏آفرینی آنها در این مسئله است بلکه واهمه تکرار تصمیماتی که به نقض بیشتر قوانین مورد اجماع بین‏‌المللی می‏‌انجامد را ملموس‌‏تر از قبل می‏‌سازد. تسلیم در قبال این تصمیم ترامپ و کمک به اجرایی‏‌شدن آن، به منزله کمک به وی در راستای نسخ و نقض پارادایم کنونی برای حفظ و امنیت جهانی خواهد بود. از این رو انتظار نمی‌‏رود که طرح کاخ سفید، با استقبال واقعی سایر کشورهایی مواجه شود که سال‌ها در چارچوب طرح دودولتی در مورد این مسئله اندیشیده و عمل کرده‌‏اند که این خود انگیزه فلسطینی‏‌ها برای مقاومت در برابر آن را افزایش خواهد داد.

علاوه بر این در میان کشورهای منطقه نیز اجماعی در مورد طرح ترامپ وجود ندارد. این امر بیش از آنکه از اعتقاد خود دولت‏‌های منطقه به حقوق فلسطینی‌‏ها نشأت گرفته باشد، ناشی از هراس آنها از کاهش شدید سرمایه اجتماعی میان مردم منطقه است. هرچند بسیاری از رهبران عرب در رویکرد خود به مسئله فلسطین حیله‌‏گرانه و فرصت‏‌طلبانه عمل کرده‌‏اند اما توده‏‌های عرب همواره بدون هیچ قید و شرطی با آن همراه بوده‌‏اند. از این رو بیم از هزینه‏‌هایی که باید در ازای این تصمیم بپردازند، جسارت آنها در هم‌زبانی با آمریکا و رژیم صهیونیستی را کور کرده است.

کاهش مشروعیت و افزایش اعتراض‌‏های مردمی و نیز تقویت گروه‌‏های مبارز و مخالف با دولت‌‏های عربی مهمترین هزینه‌‏هایی است که گام‌‏های محتاطانه کشورهای عربی را منجر شده است. هرچند نماینده‌‏های سه کشور بحرین، امارات متحده عربی و عمان در جلسه رونمایی معامله قرن ترامپ حضور داشتند و هرچند محمد بن سلمان ولیعهد عربستان، در فروردین‌‏ماه ۹۸ در مصاحبه با هفته‌نامه آمریکایی تایم، حق موجودیت رژیم صهیونیستی را به صورت ضمنی، تأیید و بر دشمن مشترک اسرائیل و عربستان یعنی ایران، وجود «حوزه‏‌های مشترک فعالیت اقتصادی» و پیش‌‏بینی روابط خوب و عادی در آینده با این رژیم تأکید کرد، اما مهم آن است که این کشورها در وضعیت فعلی جسارت حمایت علنی از این طرح و اجماع برای پیشبرد آن را نخواهند داشت. کشورهایی مانند عربستان حاضر نیستند زمین بازی را به نفع رقبای خود مانند قطر، ترکیه و مهمتر از همه جمهوری اسلامی ایران ترک کرده و مهر خیانت به جنبش آزادی‏خواهی فلسطین را به مثابه جنبشی محبوب در بین توده‏‌های عرب بر پیشانی خود حک کنند. دست‏کم می‌‏توان گفت انگیزه‌‏های فعلی ضعیف‌‏تر از آن است که ریاض حاضر به قبول آن شود یا سایر کشورها را به گا‏م‌‏های عملی در مورد آن تشویق کند. 

نارضایتی گروه‌‏های افرا‏ط‌‏گرای صهیونیست: هرچند تیم ترامپ رضایت بنی گانتز رهبر حزب آبی و سفید و رقیب بنیامین نتانیاهو را در مورد طرح خود جلب کرده است اما جریان‏‌های مهمی در رژیم اسرائیل، با این طرح همسویی ندارند. آنها از هر گونه بده‌‏بستان مبتنی بر زمین در کرانه باختری تبری جسته و با آن به شدت مخالفند. بدیهی است که واگذاری دو تکه زمین در صحرای نقب، که ترامپ با کاربری کشاورزی و صنعتی به فلسطینی‌‏ها وعده داده است، نارضایتی و اعتراض گروه‌‏های افراط‏‌گرای مذهبی در رژیم صهیونیستی را بیش از پیش، آشکار می‏‌کند.

آنها حتی تخلیه نوار غزه را یکی از بدترین اقدامات اسرائیل می‌‏پندارند و گسترش شهرک‌‏سازی‌‏ها در کرانه باختری را رسالت و اقدام درست این رژیم معرفی می‏‌کنند. در دیدگاه این جریان‏‌ها، طرح ترامپ نمی‌‏تواند تحرکات فلسطینی‏‌ها که آنها با نام «خشونت» از آن یاد می‏‌کنند را محدود سازد و نمی‌‏تواند طرف فلسطینی را به پای میز مذاکره آورد. از نظر این جریان‏‌ها تصمیمات ترامپ با دستورات تورات که آنها وظیفه دارند به انجام برسانند، در تضاد است. در مقاله‌‏ای که در یکی از روزنامه‏‌های معروف این رژیم به چاپ رسیده، در این مورد این گونه بیان شده است: «بهترین راه حل برای این منازعه لجوجانه در سرزمین خداوند که او به مردم اسرائیل داده، همان است که خداوند در اختیار ما نهاده در همان زمانی که خدواند تعیین کرده است».

تزلزل در وعده‏‌های اقتصادی: نشست منامه نمود مالی و اقتصادی طرح معامله قرن بود. این در حالی است که هیچ اراده سیاسی برای اجرای این معامله دست‏کم بعد از این نشست تا کنون وجود نداشته است؛ به ویژه آنکه یک‏‌طرفه کشورهای عربی را مأمور خرج‌‏ها و هزینه‌‏های آن کرده است. انگیزه‌‏های اقتصادی برای ادغام جوامع فلسطینی در منطقه و احیای اقتصادی کرانه باختری و نوار غزه به طور گسترده، هرچند در ظاهر امر وسوسه‏‌برانگیز است اما در شرایطی که اراده سیاسی برای تحقق آنها وجود ندارد، در عمل بی‏‌ثمر و بی‌‏نتیجه دیده می‌‏شود. به نقل از بیانیه کمیسیون اروپا «هرگونه برنامه اقتصادی برای فلسطین باید مطابق با راه حل سیاسی در چارچوب مطالبات فلسطینی‌‏ها و نیز اسرائیل باشد و با معیارهای بین‌‏المللی هماهنگ باشد». این طرح نه مطابق با برنامه‌‏های سیاسی است، نه مطابق با خواست و مطالبه طرفین و نه مطابق با معیارهای بین‌‏المللی. از این رو اراده سیاسی نه در منطقه و نه در فضای بین‏‌المللی برای آن فراهم نیست. به نظر می‌‏رسد اراده سیاسی آمریکا با وضعیت کنونی و با پیچیدگی‌‏های دولت ترامپ نیز برای پیشبرد یک‏جانبه این طرح کافی نباشد.

نتیجه‌‏گیری

مقام معظم رهبری در بیانات خود، این معامله را «خیانت به دنیای اسلام» دانستند و بیان فرمودند که این معامله پا نخواهد گرفت. موضع جمهوری اسلامی یعنی برگزاری رفراندوم و تعیین سرنوشت فلسطین به دست خود مردم این سرزمین، مردم‏‌سالارانه‌‏ترین پیشنهادی است که می‏‌توان برای حل این مسئله مطرح کرد. در مقابل، راه‏‌حل‌‏هایی مانند طرح ترامپ نه تنها نمی‌‏تواند این مسئله را حل کند بلکه بر آتش این مناقشه خواهد افزود. این نوشتار تلاش کرد تا مهمترین مواردی که با احتمال بالا بر این طرح سایه افکنده و مانع از اجرای آن خواهد شد را بشمارد.

 معامله به اصطلاح قرن ترامپ، نه نشان از تأمل و تفکر برای گسترش امنیت و آرامش در منطقه، بلکه نمادی از «خواب‏گردی وی به سوی فاجعه‌‏ای» است که در افزایش و تعمیق مناقشه صهیونیست- فلسطینی، رشد دوباره گروه‌‏ها و گرایش‌های سرخورده منطقه‌‏ای، افزایش آشوب و بی‌ثباتی در منطقه و تشویق زورگویی و انعطاف‏‌ناپذیری در مقابل حقوق ملت‏‌ها نمود خواهد داشت. با این حال تبیین پرسش دیگری در این باره ضروری است: آیا در طرح نامعقول و نامقبول ترامپ، دریچه و روزنه‏ امیدی برای فلسطینی‌‏ها یا کشورهای عربی وجود دارد که وسوسه همراهی با آن را بربیانگیزد؟ ممکن است جریاناتی در داخل فلسطین، احیای وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم فلسطین و نیز وعده بازگشت رژیم صهیونیستی به میز مذاکرات و فرصت بالقوه چانه‏‌زنی برای طرف فلسطینی در مورد مطالبات خود را روزنه‏‌های کم‏‌سویی برای پذیرش مشروط این طرح قلمداد کنند.

بدیهی است که این وسوسه تنها ناشی از وضعیت فرسایشی اقتصاد ویران و مشکلات معیشتی است که سال‌هاست فلسطینی‌‏ها را درگیر خود کرده و صد البته که رژیم صهیونیستی و آمریکا مسببان اصلی آنها بوده‌‏اند. با این حال، فرسایشی‌‏شدن مشکلات اقتصادی و زندگی پایین‏‌تر از استانداردهای حداقلی، رنج بسیاری را بر فلسطینی‌‏ها تحمیل کرده و بسیاری را آرزومند برخورداری از رفاه بیشتر و کیفیت زندگی بهتر ساخته است. در صورتی که فلسطینی‏‌ها امیدی برای بهبود شرایط نداشته باشند و طرح کاخ سفید با تشویق کشورهای عربی برای پذیرش آن همراه شود و نیز دوره ریاست‏ جمهوری ترامپ چهار سال دیگر تمدید شود، ممکن است برخی گروه‏‌های فلسطینی نه در مقطع کنونی بلکه در سال‏‌های آینده نرمش بیشتری در مقابل آن از خود نشان دهند. هرچند به یقین این نرمش به معنای یکپارچگی تمام مردم فلسطین در قبال آن و پیشبرد این طرح نخواهد بود. اگر فلسطینی‏‌ها از سوی کشورهای عربی تحریک به نرمش و همراهی با این طرح نشوند، صبر استراتژیک را تا خروج ترامپ از صحنه سیاسی دنبال کرده و تلاش خواهند کرد با کمک کشورهای همسو با خود، محاصره، تحریم و بحران‏‌های معیشتی را تاب بیاورند.

وحیده احمدی/ عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی

ماه نگار دیده بان امنیت ملی شماره 95

ماه‌نگار دیده‌بان امنیت ملی – شماره ۹۵ – اسفند ۱۳۹۸

در شماره ۹۵ ماه‌نگار دیده‌بان امنیت ملی می‌خوانید:

بایسته‏‌های تداوم انقلاب اسلامی در چهل‌‏ویکمین سال‏گرد پیروزی/ فرزاد پورسعید
بهمن ‏ماه سال جاری، چهل و یکمین بهار آزادی و سال‏گرد پیروزی انقلاب اسلامی است. ارمغان بزرگ انقلاب اسلامی برای مردم ایران و جهان، پی‌‏ریزی نظامی مبتنی بر آموزه‌های اسلام و مردم‏سالاری دینی بوده است. در این نوشتار، به بایسته‏‌های تداوم انقلاب اسلامی و انقلابی‏ بودن جمهوری اسلامی در دهه پنجم آن خواهیم پرداخت. خرید این مقاله

نظام پرداخت یارانه‌‏ها، بایدها و نبایدها/ حسن صدرانیا
هدف دولت از پرداخت یارانه، توزیع عادلانه درآمدها و برقراری عدالت اجتماعی در جامعه است. برای این منظور، دولت به دلیل مشکل شناسایی اقشار فقیر و کم‏درآمد جامعه، یارانه را به صورت برابر بین افراد توزیع می‏‌کند. در عین حال، تجربه چند سال اخیر حاکی از آن است که این روش نه تنها کمکی به اقشار فقیر و کم‏ درآمد جامعه نکرده، بلکه به تورم و فشار بیشتر بر آن‏ها نیز منجر شده است. این نوشتار ضمن بررسی طرح‌‏های گوناگون تحول اقتصادی بر این باور است که این طرح‌‏ها به دلیل تنوع زیاد در اهداف موفق نبوده‌‏اند، در حالی که می‏‌توان با تمرکز بر بهبود شرایط کسب و کار و رونق تولید، به اهداف مد نظر دولت از پرداخت یارانه دست یافت. خرید این مقاله

بودجۀ ریاضتی در آموزش و پرورش: تداوم غفلت استراتژیک/ مجتبی قلی‏‌پور
امروزه کشورهای جهان به طور میانگین حدود ۴٫۵درصد از تولید ناخالص داخلی خود را به آموزش اختصاص می‌دهند. این رقم در کشورهایی که آموزش و پرورش نسبتاً موفقی دارند به بالای ۵درصد و در کشورهای ثروتمند و پیش‏رو جهان به بالای ۷درصد می‌رسد. این در حالی است که سهم بودجه آموزش از جی‌دی‌پی در ایران طی ده سال اخیر هیچگاه به ۴درصد نرسیده و میانگین ده ساله اخیر آن هم کمتر از ۵/۳درصد بوده است. سهم بودجۀ آموزش و پرورش از بودجۀ عمومی دولت نیز وضعیت چندان مطلوبی ندارد و طی ده سال اخیر بین ۷ تا ۱۰درصد در نوسان بوده است. سهم حدود ۵/۳درصدی از جی‌دی‌پی و کمتر از ۱۰درصدی از بودجۀ عمومی دولت برای وزارتخانه‌ای که حدود ۲۰درصد جمعیت کشور به طور مستقیم با آن مرتبط‌ند و سرنوشت کشور در تمام عرصه‌ها به آن گره خورده، در کوتاه‌مدت به معنای فقر فزاینده برای آموزگاران، کاهش مداوم سطح کیفیت آموزش، افزایش سهم هزینه‌های آموزشی در سبد خانوار ایرانی، کالایی‌شدن فزاینده آموزش و طبقاتی‏ شدن نظام آموزشی کشور و در بلندمدت به معنای امتناع تحقق اقتصاد دانش‌بنیان و عقبگرد ایران در بسیاری از شاخص‏‌های توسعه انسانی و حتی توسعه اقتصادی خواهد بود. در این نوشتار وضعیت بودجه آموزش و پرورش در ایران را بررسی و به برخی پیامدهای راهبردی آن اشاره می‌کنیم. خرید این مقاله

فوتبال و امنیت ملی؛ چالش‏‌ها و راهبردها/ سیدمسعود موسوی‌آشان
فوتبال در ایران نیز همچون دیگر کشورها از جایگاه ویژه‏ای برخوردار است. ایران از قطب‏‌های مهم فوتبال در قاره آسیا محسوب می‌‏شود. میلیون‏‌ها نفر در ایران هوادار فوتبال هستند که بخش بزرگی از آن‏ها را جوانان تشکیل می‏‌دهند. گسترده‌‏گی و فراگیربودن حوزه اثرگذاری فوتبال در جامعه ایران باعث شده این ورزش از جنبه‏‌های مختلف بر امنیت ملی کشور تأثیر بگذارد. اثرگذاری فوتبال بر امنیت ملی را از دو منظر ایجابی و سلبی یا فرصت و تهدید می‏توان مد نظر قرار داد. چه در عرصه باشگاهی و چه در عرصه ملی، فوتبال می‌‏تواند باعث ارتقاء شاخص‌‏های امنیت ملی کشور و تقویت آن شود و در نقطه مقابل باعث تضعیف یا آسیب‏‌پذیری آن گردد. خرید این مقاله

سیل جنوب خاوری کشور: هم‎افزایی فقر با ناکارآمدی/ مراد کاویانی‌راد
طی یک دهه و نیم دهه گذشته دگرگونی اقلیم به همراه ناآمادگی زیرساخت‎ها به فراخور این تغییرات به بروز سیلاب‎های سهمگینی انجامیده که خسارات هنگفت مالی و گاه بر کشور تحمیل کرده است. سیلاب سهمگین جنوب خاوری کشور برآیند درهم‏ تنیدگی توسعه‏ نیافتگی، ناکارآمدی کشورداری و دگرگونی‎های آب و هوایی بود که طی دو روز بارش سنگین در استان سیستان و بلوچستان نزدیک به سه هزار و پانصد میلیارد تومان در بخش‌های زیربنایی، کشاورزی و واحدهای مسکونی هزینه به جای گذاشت. نوشتار پیشِ رو، در پی واکاوی سویه‎های درهم‏ تنیدگی فقر با ناکارآمدی در قالب بروز سیل دی‌ماه گذشته است که پیامد آن می‌‏تواند بازتاب امنیتی داشته باشد. خرید این مقاله

اطلاع‌‏رسانی و مدیریت افکار عمومی در زمان بحران؛ عملکرد و درس‌‏ها/ سعید صادقی جقه
اطلاع‌‏رسانی و اقناع شهروندان اگرچه همواره مهم و حیاتی است، اما این امر در هنگامه‏‌های بحران اهمیتی فزون‏تر می‌‏یابد. در ماه‌‏های اخیر، کشور شاهد رخدادها و بحران‌‏هایی بود که خسارت‏‌های جانی، مالی و معنوی به همراه داشت. حوادث و ناآرامی‏‌های آبان‏‌ماه ۱۳۹۸، سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی و خبر آلودگی شیرهای تولید داخل به سم آفلاتوکسین از جمله این رخدادها بودند که برخی ناکارآمدی‏‌ها در اطلاع‌‏رسانی، زمینه تشدید بحران و ایجاد حواشی امنیتی و سیاسی برای نظام را فراهم آورد. در نوشتار حاضر با مرور برخی نکات آسیب‌‏زا در مدیریت اطلاع‌‏رسانی رخدادهای مذکور، توصیه‏‌هایی برای بهبود عملکرد مدیریت اطلاع‌‏رسانی و اقناع افکار عمومی ارائه شده است. خرید این مقاله

برآمدن ابرثروتمندان جدید در ایران و پیامدهای قدرت‏‌یابی آن‌ها/ علی‌رضا رحیمی
یکی از پیامدهای سیاست‌‏های اقتصادی پی‏گیری‌شده در دهه‏‌های گذشته، به ‏ویژه از زمان روی کار آمدن دولت موسوم به سازندگی، ظهور و گسترش گروه اجتماعی جدیدی بود که مالکیت و مدیریت نهادهای اقتصادی و مالی را در قبضه خود گرفته و از طریق تصاحب ارزش‌‏های اضافی تولیدشده در جامعه، تمایز سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آشکاری با دیگر اقشار و طبقات اجتماعی پیدا کرد. خویشاوندان نزدیک این گروه که در جامعه ما به آقازاده‌‏ها و ژن‏‌های خوب مشهورند، نماینده سبک ویژه‏ای از زندگی هستند که تن‏‌آسایی، تجمل‌‏گرایی فئودال‌‏مآبانه، مصرف تظاهری و بینش حقارت‌‏بار نسبت به دیگر اقشار اجتماعی از ویژگی‌‏های بارز آنان است. گزارش زیر درصدد است ضمن پرداختن موجز به علت‌‏ها و چگونگی شکل‏‌گیری این گروه اجتماعی جدید، برخی پیامدهای چیرگی آن‌ها بر عرصه‌‏های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را بازنموده و با ارائه هشدارهای لازم، رهنمودهای موجود برای جلوگیری از زیان‌‏های برآمده از این روند را به بحث نشیند. خرید این مقاله

تحلیل اعتراض‏‌های ریاضتی آبان ۱۳۹۸/ عباس حاتمی
این نوشته می‏‌کوشد اولاً ماهیت اعتراضات آبان ۱۳۹۸ را در قالب اعتراض یا اغتشاش ریاضتی،‏ گونه‌‏شناسی و تحلیل نماید. ثانیاً نشان می‏‌دهد علل چهارگانه‌‏ای شامل کاهش تاب‏‌آوری اقتصادی، اجرای سیاست توالی فاسد به جای سیاست توالی مطلوب، افزایش فقر اقتصادی و ضعف اعتماد عمومی در وقوع این اعتراضات ریاضتی نقش مشخصی داشته‌‏اند. ثالثاً با تأکید بر وجوه جدید اعتراضات اخیر نشان می‌‏دهد این اعتراضات از حیث گستردگی، تأثیرات گلوله برفی و کاهش فاصله وقوع اعتراض ریاضتی در تاریخ ۴۰‏ساله حیات جمهوری اسلامی کمابیش بدیع و جدید بوده‌‏اند. نهایتاً نشان می‌‏دهد که رادیکال‏‌شدن اعتراضات اخیر تا حد زیادی ناشی از ماهیت طبقاتی این اعتراض‏‌ها، یعنی حضور پررنگ طبقات فرودست و نوع کنش اعتراضی رایج در آن‏ها بوده است. بر این اساس در مدیریت بحران‏‌های این‏‌چنینی توجه به وجه طبقاتی اعتراضات باید تا حد زیادی مبنای تحلیل قرار گیرد. خرید این مقاله

تحولات محور مقاومت پس از شهادت سردار قاسم سلیمانی/ امین پرتو
اقدام آمریکا در ترور و به شهادت رساندن سردار قاسم سلیمانی، اهداف متنوع و متعددی را در پس خود داشت. یکی از اهداف مهم ناظر بر این ترور (مانند به شهادت رساندن دیگر نیروهای مقاومت، افزایش حضور نظامی در عراق، تشدید تحرکات نظامی در سوریه و دیپلماسی پنهان) تضعیف محور مقاومت بوده است. در نوشتار حاضر، نگاهی داریم به مهم‏ترین تحولات در مجموعه کشورهای مرتبط با محورهای مقاومت در مدت زمانی که پس از ترور و شهادت سردار سلیمانی، رخ داده است. خرید این مقاله

معامله قرن و دلایل شکست آن/ وحیده احمدی
نوشتار حاضر به مهمترین مفاد طرح ترامپ موسوم به «معامله قرن» که در بهمن ۹۸ از آن رونمایی شد، پرداخته و دلایلی که مانع پیشبرد آن می‌‏شود را تبیین می‏‌نماید. در آخر، برخی توصیه‏‌های راهبردی برای واکنش‏ و موضع‏‌گیری مؤثرتر جمهوری اسلامی ایران در قبال این طرح بیان شده است. خرید این مقاله

معضله‎های روایتی و راهبردی در فضای سیاسی آمریکا؛ فرصت‌ها و راهبردها/ محمود یزدان‏‌فام
شهادت فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و معاون حشد الشعبی عراق در فرودگاه بغداد تنش در روابط ایران و آمریکا را به شدت افزایش داده و موجب شد بار دیگر ایران به موضوع مناظرات و مشاجرات کلامی در فضای سیاسی آمریکا تبدیل شود. کنش‌گران آمریکا با ارائه روایت‌ خود از رویدادها در پی تحکیم پایه‌‏های درستی راهبرد خود و نادرستی رویکرد طرف مقابل برآمدند. این نوشته می‌کوشد با توجه فضای سیاسی آمریکا این روایت‌ها، رویکردها و راهبردها را طرح و الزامات بهره‌گیری از این فرصت‌ها را یادآوری کند. خرید این مقاله

چشم‎انداز وضعیت بازار کار در ایران؛ مسائل و چالش‏‌ها/ مهران بهنیا
شاخص اشتغال و بیکاری یکی از اصلی‏‌ترین شاخص‌‏ها برای بررسی وضعیت اقتصادی کشورها و معیاری برای ارزیابی عملکرد دولت‏‌هاست. شاخص اشتغال و بیکاری اثر مستقیمی بر دیگر مؤلفه‌‏های اقتصادی دارد و رابطه وثیقی با امنیت ملی کشورها دارد. نظر به وضعیت اقتصادی که کشور به ویژه در شرایط تحریم با آن روبه‏‌روست هر گونه تحول منفی در بازار کار می‏‌تواند امنیت ملی را تحت تأثیر قرار دهد؛ براین اساس، نشست ماه این شماره از ماه‏نامه دیده‌‏بان امنیت ملی به بررسی چشم‌‏انداز بازار کار در کشور می‏‌پردازد. این نشست با حضور آقای مهران بهنیا از کارشناسان حوزه بازار کار و جمعی از اعضای هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی برگزار شد. خرید این مقاله

ده عنصر کلیدی استراتژی آمریکا برای خلیج ‏فارس/ فاطمه سادات میراحمدی
نوشتار حاضر برگرفته‏ از گزارش آنتونی کوردزمن، کارشناس مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌‏المللی است که در تاریخ ۱۶ ژانویه ۲۰۲۰ در وب‌‏سایت اندیشکده مذکور منتشر شده ‏است. وی در این گزارش، ده عنصر کلیدی برای استراتژی آمریکا در خلیج‏ فارس و از جمله ارائه پیشنهادی به ایران که نتواند آن را رد کند و توافق با ایران را پیشنهاد و مورد بررسی قرار داده ‏است. خرید این مقاله

تهدیدات پیش ‏روی رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۲۰/ فاطمه سادات میراحمدی
نوشتار حاضر برگرفته ‏از تحلیل‏‌های منتشرشده در رسانه‏‌های رژیم صهیونیستی درباره ارزیابی استراتژیک تهدیدات پیش‏ روی این رژیم در سال ۲۰۲۰ توسط سازمان اطلاعات نظامی ارتش رژیم صهیونیستی (آمان) و مؤسسه اطلاعت امنیت ملی این رژیم است. بر اساس این ارزیابی، تنش‌‏ها بین رژیم صهیونیستی و جمهوری اسلامی ایران در سال ۲۰۲۰ بیشتر و احتمالاً به درگیری نظامی عمده منجر خواهد شد. خرید این مقاله

خرید مستقیم ماه‌نگار دیده‌بان امنیت ملی شماره ۹۵ با تخفیف ویژه

اعتراضات داخلی، تهاجمی شدن سیاست غرب در قبال ایران و جنبه امنیتی انتخابات اسفند

در دو سال گذشته، آمریکا و اروپا سه اقدام مهم در قبال جمهوری اسلامی ایران انجام داده اند که ضمن بالا بردن سطح تنش دورنمای مذاکره و تعامل را بسیار دشوار کرده است؛ خروج آمریکا از برجام، ترور سپهبد شهید سلیمانی و فعال کردن مکانیسم ماشه از سوی کشورهای اروپایی سه اقدام مهم و خصمانه مجموعه غرب در قبال ایران در دو سال گذشته بوده است.

اما نکته مهم و قابل تامل این است که هر سه اقدام به فاصله کوتاهی بعد از اعتراضات داخلی در ایران (دی ماه ۱۳۹۶، آبان ۱۳۹۸ و دی ماه ۱۳۹۸) صورت گرفته است؛ هرچند نمی توان ادعا کرد که این اقدامات لزوما نتیجه مستقیم اعتراضات در ایران است اما بدون تردید تاثیر این اعتراضات بر ادراک و محاسبات آمریکا و اروپا در تصمیمات آن ها در این زمینه موثر بوده است. با توجه به این موضوع، انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی اهمیت بسیار داشته و می تواند پیامدهای امنیتی مثبت یا منفی برای جمهوری اسلامی ایران داشته باشد.

تاثیر اعتراضات ایران بر ادراک و تصمیات آمریکا و اروپا

دونالد ترامپ از زمان رقابت های انتخاباتی برای ریاست جمهوری همواره به شدت از برجام انتقاد کرده و آن را «بدترین توافق تاریخ» می دانست. اما این رویکرد او بیش از آنکه ناشی از نارضایتی او از مفاد و بندهای توافق و یا خصومت او نسبت به طرف توافق یعنی جمهوری اسلامی ایران باشد، یک تاکتیک انتخاباتی و متاثر از سیاست او مبنی بر مخالفت با همه دستاوردها و ابتکارات باراک اوباما بود.

با این حال، به تدریج این مساله تبدیل به اولویت اصلی و شماره یک سیاست خارجی ترامپ تبدیل شد. لابی گسترده اسرائیل و عربستان و کنار رفتن چهره‌های طرفدار برجام در دولت ترامپ و جایگزینی آن ها با افرادی مانند بولتون و پمپئو تاثیر بسیار زیادی بر اقدام او برای خروج از برجام و اعمال سیاست فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی ایران داشت؛ اما آنچه که این تصمیم را تسریع بخشید و ترامپ را متقاعد کرد که خروج از برجام و اعمال سیاست فشار حداکثری می تواند ایران را پای میز مذاکره بکشاند و زمینه یک توافق جدید را فراهم کند، اعتراضات گسترده دی ماه ۱۳۹۶ بود.

این اعتراضات، که ابتدا نوعی نارضایتی از عملکرد دولت و شرایط اقتصادی بود و از مشهد آغاز شد، به سرعت ماهیت سیاسی گرفت و به تعداد از دیگر شهرهای ایران سرایت کرد. دونالد ترامپ در صفحه توئیتر خود از این اعتراضات با عنوان «اعتراضات گسترده» در ایران نام برد و ضمن استقبال از آن نوشت: « مردم ایران بالاخره دارند می‌فهمند که چگونه پول و ثروت‌شان غارت و برای حمایت از تروریسم خرج می‌شود. به نظر می‌رسد که آنها دیگر این وضع را تحمل نخواهند کرد». دیگر چهره های تندرو جمهوریخواه نیز از این اعتراضات حمایت و خواستار خروج ترامپ از توافق هسته ای با ایران و انعقاد یک توافق جدید شدند.

تنها چند ماه بعد از این اعتراضات، ترامپ در اردیبهشت ماه ۱۳۹۷ اعلام کرده که ایالات متحده از توافق هسته‌ای با ایران خارج می‌شود و ضمن بازگرداندن تحریم‌های قبلی، تحریم‌های جدیدی را نیز بر ایران وضع خواهد کرد. پیش از اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ در ایران، مطالبات گسترده‌ای در داخل آمریکا و از سوی جریانات تندرو در دولت ترامپ برای پیگیری سیاست «تغییر رژیم» در قبال ایران مطرح می‌شد. بولتون که همواره خواستار پیگیری سیاست «تغییر رژیم» در قبال ایران از سوی آمریکا بوده است.

تام کاتن سناتور ضدایرانی آرکانزاس خواستار پیگیری سیاستی ترکیبی از فشار اقتصادی و دیپلماتیک و حمایت از نارضایتی‌های داخلی در ایران برای سرنگونی حکومت بود. پمپئو که در آن زمان رئیس سازمان سیا بود خواستار اقدام کنگره برای تغییر رفتار و در نهایت تغییر رژیم ایران شده بود. مارک دوبوئیتز مدیر اجرایی «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها» نیز در یک توصیه نامه سیاسی برای شورای امنیت ملی دولت ترامپ ضمن حمایت از پیگیری سیاست تغییر رژیم در ایران، توصیه‌هایی را برای تشدید و بهره‌برداری از نارضایتی داخلی در ایران در راستای این سیاست مطرح کرده بود. اما آنچه که این طرفداران تغییر رژیم در ایران را بیش از پیش جسور کرد، اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ در ایران بود.

از زمان خروج آمریکا از برجام، سیاست فشار حداکثری با شدت و ابعاد گسترده علیه ایران ادامه داشت با این امید که حکومت ایران ناچار شود بین فروپاشی یا مذاکره برای توافق جدید یکی را انتخاب کند. پیگیری سیاست مقاومت از سوی ایران و کاهش اعتراضات داخلی باعث شده بود تا برخی سیاست ترامپ در قبال ایران را ناکارآمد و فاقد نتیجه لازم بدانند. اما اعلام ناگهانی تغییر قیمت بنزین در آبان ماه ۱۳۹۸، بار دیگر نارضایتی‌های گسترده ای را در داخل کشور دامن زد که بعضا با اعمال خشونت و برخوردهای هیجانی همراه بود.

این اعتراضات گسترده که این بار نیز عمدتا دلیل و منشاء اقتصادی داشت، بیش از پیش مورد توجه و حمایت غرب قرار گرفت و طرفداران سیاست فشار حداکثری و تغییر رژیم در ایران آن را نتیجه اقدامات و تجویزات خود دانستند. ترامپ و اعضای دولت او ضمن ادعای سرکوب گسترده معترضان، درباره تعداد کشته‌شدگان این اعتراضات اغراق کرده و خواستار برخورد جامعه بین‌المللی با ایران شدند. آن ها بار دیگر این اعتراضات را نشانه شکاف بین مردم و نظام ایران و نارضایتی گسترده از حکومت تلقی کردند. کمتر از دو ماه بعد از این اعتراضات در ایران، که همزمان بود با اعتراضات عراق و لبنان که عمدتا هدف ضد ایرانی داشت، دولت آمریکا تصمیم به ترور سردار سلیمانی فرمانده نیروی سپاه قدس گرفت. تصمیمی که همه دولت‌های قبلی آمریکا با آگاهی از پیامدهای آن از آن پرهیز کرده بودند.

دولت آمریکا دلایل مختلفی برای توجیه ترور شهید سلیمانی به کنگره و مردم آمریکا ارائه داده است، نقش ادعایی شهید سلیمانی در کشته‌شدن سربازان آمریکایی در عراق، نقش او در حمله به سفارت آمریکا در عراق و ادعای برنامه‌ریزی برای حمله به برخی سفارت‌خانه‌های آمریکایی از جمله این موارد است؛ همچنین گفته شده است که طرح ترور او از ماهها پیش در دستور کار بوده است. اما واقعیت این است که نمی‌توان نقش و تاثیر اعتراضات آبان ماه در ادراک و محاسبات مقامات دولت آمریکا برای اتخاذ این تصمیم بسیار مهم و خطرناک را نادیده گرفت. به ویژه که برخی از تئوری‌پردازان تغییر رژیم در ایران که تاثیر و نفوذ زیادی نیز در دولت ترامپ دارند معتقدند که مردم ایران از رهبران خود بیزار هستند و آمریکا می‌تواند با کشتن (ترور) برخی از سران حکومت و فرماندهان سپاه پاسداران، ضمن جلب رضایت مردم نارضایتی عمومی را در داخل ایران تشدید و از این طریق تغییر رژیم را تسهیل نماید.

شهادت سردار سلیمانی با توجه به میزان محبوبیت و جایگاه وی در میان مردم ایران زمینه را برای تغییر این فضا و تغییر محاسبات آمریکا فراهم نمود. به طوری که حضور گسترده و میلیونی در مراسم تشییع جنازه وی بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌ها و محافل سیاسی غرب داشت. اما متاسفانه این فضا دیری نپایید و حوادث بعدی تا حدودی آن را تحت الشعاع قرار داد. جمهوری اسلامی ایران در واکنش به ترور شهید سلیمانی و در راستای سیاست «انتقام سخت» حملات موشکی را به دو پایگاه آمریکایی در عراق انجام داد. در جریان این حملات، سامانه پدافندی به دلیل اشتباه عامل انسانی و محتمل بودن فرضیه پاسخ نظامی آمریکا، یک هواپیمای مسافربری را سرنگون کرد. در واکنش به تاخیر و ارائه اطلاعات نادرست درباره علت سقوط این هواپیما،  از ۲۱ دی ماه ۱۳۹۸ تعدادی از مردم به ویژه دانشجویان دست به اعتراض زدند و نارضایتی خود را از اقدامات و سیاست‌های حکومت اعلام کردند.

اگرچه این تعداد در مقایسه با جمعیت حاضر در مراسم تشییع جنازه شهید سلیمانی و حتی اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ و آبان ماه ۱۳۹۸ کمتر بودند، اما به‌دلیل ارتباط این اعتراضات با یک مساله که ابعاد جهانی یافته بود (سقوط هواپیما) و همچنین قرابت زمانی آن با مراسم پرشکوه تشییع جنازه شهید سلیمانی، بازتاب گسترده‌ای داشت و بار دیگر این تحلیل را در غرب که مردم ایران از حکومت خود و سیاست‌های آن ناراضی هستند، تقویت کرد و طرفداران گفتمان فشار حداکثری و تغییر رژیم را در پیگیری ایده‌های خود مصّرتر نمود. این بار اتحادیه اروپا زمان را برای اتخاذ موضع سخت‌تری در قبال ایران مناسب دید و در واکنش به اعلام گام پنج ایران در کاهش تعهدات هسته‌ای خود، از فعال کردن مکانیسم ماشه خبر داد.

در پایان این بخش باید خاطرنشان کرد که این سیاست صرفا مختص به دوره کنونی نیست و در زمان باراک اوباما نیز که سیاست دومسیره فشار و مذاکره برای دستیابی به توافق هسته‌ای در دستورکار بود، دارای سابقه است. دولت اوباما قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ آمادگی بالایی برای مذاکره و دادن امتیاز برای حل مسئله هسته‌ای با ایران داشت که به یکباره رویدادها و اعتراضات پس از انتخابات سال ۸۸ فضا را کاملا دگرگون کرد و دولت ایالات متحده و اروپایی‌ها را به سمت فشار بیشتر و اعمال تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران سوق داد.

اهمیت انتخابات اسفندماه از بعد امنیتی برای جمهوری اسلامی ایران

سه موج اخیر اعتراضات در داخل ایران که هرکدام ابعاد، دلایل و ویژگی های خاص خود را داشتند، پیامدهای مهم امنیتی برای جمهوری اسلامی ایران داشته‌اند و این روند می‌تواند در آینده نیز تشدید شود و یا تداوم یابد. نخستین پیامد جدی و مهم این اعتراضات این است که طرفداران تغییر رژیم و سیاست فشار حداکثری بر حقانیت موضع خود یقین پیدا کرده و تاکید دارند که سیاست مناسب و موثر در قبال ایران همین است و ایران به زودی یا ناگزیر به مذاکره و تسلیم خواهد شد و یا فرو خواهد پاشید که هر دو مطلوب آمریکا است.

آنها همچنین استدلال می‌کنند که برخلاف ادعای منتقدان ترامپ و سیاست فشار حداکثری، خروج از برجام و اعمال تحریم‌های گسترده علیه ایران نه تنها منجر به اتحاد مردم و انسجام ملی در ایران نشده است، بلکه مردم ایران را در مقابل حکومت قرار داده است. نکته دیگر و مهمتر در رابطه با پیامدهای امنیتی این اعتراضات این است که جریان‌های طرفدار تعامل و گفتگو با ایران در غرب روز به روز بیشتر به حاشیه رفته و موضع آنان تضعیف می‌شود.

برخلاف مواردی مانند خروج از برجام و ترور سردار سلیمانی که آن ها با گروههای محافظه‌کار و ضدایرانی در غرب مخالف هستند، در رابطه با اعتراضات در داخل ایران آنها ناگزیر با رقبا و مخالفان سیاسی خود همصدا و همراه می‌شوند و دیگر نمی توانند مانند گذشته از ایده امکان تعامل یا مذاکره با حکومت ایران دفاع کنند. نکته سوم و مهمتر که در آینده می‌تواند برای جمهوری اسلامی ایران تبدیل به یک چالش جدی شود، افزایش حمایت غرب از جریان‌ها و گروه‌های اپوزیسیون است که در حالت حداقلی می‌تواند به عنوان یک اهرم فشار در مذاکرات احتمالی علیه ایران استفاده شوند و در حالت حداکثری می‌توانند به عنوان نمایندگان حکومت در تبعید از سوی غرب و به ویژه دولت آمریکا مورد شناسایی قرار بگیرند.

در چنین شرایطی، انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی می تواند کارکرد دوگانه داشته و این تبعات امنیتی ناشی از اعتراضات دو سال اخیر را تشدید یا خنثی نماید. انتخابات در ایران همانند بسیاری از کشورها همواره نماد مردم‌سالاری و در راستای مشروعیت سیاسی نظام مورد توجه قرار گرفته است؛ اما این بار کارکرد انتخابات فراتر از بحث مشروعیت سیاسی بوده و می‌تواند ارتباط و پیوند مستقیم با امنیت ملی و منافع امنیتی جمهوری اسلامی ایران در آینده پیدا کند.

برگزاری انتخابات با شکوه با مشارکت گسترده مردم و جریانات سیاسی داخلی که در برگیرنده صداهای مختلف و حتی معترض باشد، می‌تواند ضمن ارسال پیامی به غرب مبنی بر مشروعیت بالای سیاسی نظام و حمایت گسترده مردمی از انتقال قدرت در چارچوب نظام جمهوری اسلامی، به نوعی اعتراضات و نارضایتی‌های ماه‌های اخیر را کانالیزه و آنها در فرایندهای سیاسی منطبق با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران حل کند. این مساله البته مقدمات و ملزوماتی دارد که بیش از هرکسی شورای محترم نگهبان و دولت به عنوان مجری انتخابات باید به آن توجه نمایند.

در این راستا، اقدامات زیر توصیه می‌شود: الف) با تایید صلاحیت حداکثری نامزدهای مختلف از جریانات سیاسی، اجتماعی و صنفی داخل نظام، زمینه برای مشارکت حداکثری مردم در انتخابات به صورت واقعی و آشکار فراهم شود؛ ب) از خبرنگاران و رسانه‌های مختلف بین‌المللی به ویژه غربی دعوت به عمل آید تا به طور مستقیم و از نزدیک انتخابات ایران را رصد و بازتاب دهند تا به این طریق انگاره‌های نادرست که در دو سال اخیر درباره رابطه مردم با حکومت در ایران شکل گرفته و می‌تواند پیامدهای امنیتی جدی درپی داشته باشد، اصلاح نماید و تصویر واقعی‌تری به مخاطب غربی ارئه دهد تا تبلیغات و جوسازی‌های صورت گرفته در این زمینه را نیز خنثی نماید؛ ج) جمهوری اسلامی ایران ضمن تاکید بر مواضع بر حق خود، همچنان بر آمادگی برای مذاکره بر مبنای احترام و منافع متقابل تاکید کند تا مجموعه غرب نتواند آن را به عنوان یک بازیگر ناهنجار در نظام بین‌الملل معرفی و «امنیتی‌سازی» نماید.

عزیزالله حاتم‌زاده/ دکتری روابط بین‌الملل