ماه‌نگار دیده‌بان امنیت ملی شماره ۷۹

شماره‌ی ۷۹ ماه‌نگار دیده‌بان امنیت ملی تحت تاثیر اعمال دور دوم تحریم‌های آمریکا عمده موضوعات خود را به بررسی این رویداد از زوایای مختلف اختصاص داده است. تبعات اقتصادی تحریم‌های آمریکا، سازوکار ویژه مالی اروپا برای مقابله با تحریم‌های آمریکا و حفظ برجام، جنگ تجاری بین چین و آمریکا و تاثیر آن بر تحریم‌های ایران، اعمال تحریم‌های آمریکا علیه ایران در سایه دستور موقت دیوان بین‌المللی دادگستری از جمله موضوعاتی است که در این چهارچوب به آنها پرداخته شده است. در کنار این رویداد اساسی، تاکید مقام معظم رهبری بر تدوین الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، اعتراض‌ها و اعتصابات صنفی، تحولات سوریه و انتخابات پارلمانی افغانستان از دیگر رویدادهای مهمی هستند که در این شماره به آنها پرداخته شده است.

تشکیل ناتوی عربی و موانع پیش‌‏رو

طرح تشکیل ارتش مشترک عربی، ریشه‏‌ای ۷۰ ساله دارد، اما هنوز اجرایی نشده است. پس از وقوع قیام‌‏های عربی در سال ۲۰۱۱ و ناکامی محور سازش به رهبری عربستان سعودی در براندازی نظام سوریه که در عمل به تقویت جایگاه منطقه‌‏ای جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت انجامید، موضوع تشکیل ارتش مشترک عربی بار دیگر مطرح شده است. با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا، این طرح با حمایت واشنگتن نیز همراه و «ناتوی عربی» از آن یاد شده است. اگرچه هنوز، ارتش مشترک عربی یا ناتوی عربی ایجاد نشده است، اما اخیراً ۷ کشور عربی در مصر رزمایشی برگزار کردند که نشان‏‌دهنده تلاش آنها برای محقق کردن این طرح است. در این نوشتار، ضمن بررسی مختصر تاریخچه و زمینه طرح تشکیل ارتش عربی، اهداف این طرح و همچنین موانع پیش روی آن بررسی می‏‌شود.

تاریخچه و زمینه طرح ایجاد ارتش عربی

طرح ایجاد ارتش عربی موضوع جدیدی نیست. این طرح در دهه‏‌های ۱۹۵۰، ۱۹۹۰ و دهه دوم قرن ۲۱ مطرح شده است.

۱-در دهه ۱۹۵۰

در دهه ۱۹۵۰ در سوریه حزب بعث و در مصر نیز جمال عبدالناصر قدرت را در اختیار داشت. در عین حال، اعراب در سال ۱۹۴۸ در جنگ با اسرائیل و شکست خورده بودند و مصر نیز به رهبری جمال عبدالناصر در جنگ سال ۱۹۵۶ پیروزی بزرگی کسب کرده بود، اما تهدید اسرائیل را همچنان، خطر بزرگی برای امنیت جهان عرب می‏‌دانستند. از این رو، در سال ۱۹۵۸ میان سوریه و مصر اتحاد به وجود آمد و جمهوری عربی شکل گرفت، اما این اتحاد دوام چندانی نیاورد و تنها پس از سه سال از بین رفت و در عمل نیز ارتش عربی شکل نگرفت.

۲-در دهه ۱۹۹۰

در دهه ۱۹۹۰ بار دیگر ایده تشکیل ارتش عربی مطرح شد. تجاوز عراق به کویت در سال ۱۹۹۰ سبب شد بار دیگر ایده تشکیل ارتش عربی به طور جدی مطرح شود، اما این بار نیز اختلاف‏‌ها میان کشورهای عربی سبب شد این ایده اجرایی نشود.

۳-دهه دوم قرن ۲۱

ایده تشکیل ارتش عربی برای بار سوم در دهه اول قرن ۲۱ و این بار در برابر جمهوری اسلامی ایران و تحت عنوان «ناتوی عربی» مطرح شد. این ایده در این مرحله در سه بازه زمانی مطرح شد. نخستین بار ایده تشکیل ارتش مشترک عربی در دیدار مارس ۲۰۱۵ عبدالفتاح السیسی با ملک سلمان توسط رئیس‌جمهوری مصر مطرح شد. این ایده در نشست سران کشورهای عضو اتحادیه عرب در شرم‌الشیخ در مارس ۲۰۱۵ نیز طرح شد و سران شرکت‌کننده درباره تشکیل ارتش مشترک عربی به توافق رسیدند، اما در همین زمان این ایده با مخالفت برخی از کشورهای عضو اتحادیه عرب از جمله عراق مواجه شد.

سفر ماه مه ۲۰۱۸ دونالد ترامپ به ریاض دومین بازه زمانی بود که ایده تشکیل ارتش عربی در قالب طرح «ائتلاف اسلامی مبارزه با تروریسم» طرح شد، اما این بار اختلاف‏‌هایی که بلافاصله میان قطر و چهار کشور عربستان سعودی، امارات، بحرین و مصر به وجود آمد، سبب شد اهداف نشست سال ۲۰۱۸ ریاض تأمین نشود و بار دیگر تردیدهای جدی در خصوص تشکیل ارتش عربی به وجود آید. سومین بار نیز ایده تشکیل ارتش عربی در مارس ۲۰۱۸ توسط دونالد ترامپ مطرح شد. ترامپ صریحاً اعلام کرد که آمریکا نظامیان خود را از سوریه خارج خواهد کرد، مگر اینکه کشورهای عربی هزینه حضور نظامیان آمریکایی را در سوریه پرداخت کنند. بر همین اساس، این ایده مطرح شد که دونالد ترامپ درصدد تشکیل ارتش عربی و جایگزین کردن آن با نظامیان آمریکایی در سوریه است. در واقع، ترامپ درصدد است با تشکیل ارتش منطقه‌‏ای و جایگزین، هزینه‏‌های حضور نظامی آمریکا را در خاورمیانه کاهش دهد.

اهداف طرح ایجاد ناتوی عربی

طرح جدید ارتش عربی متشکل از نیروهای نظامی ۸ کشور عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرین، کویت، عمان، قطر، مصر و اردن خواهد بود. نکته مهم در خصوص طرح تشکیل ارتش عربی در این مرحله این است که این مرحله دو تفاوت عمده با دو مرحله قبل دارد.

نخست اینکه، ایده تشکیل ارتش مشترک عربی در این مرحله، بر خلاف دو مرحله قبلی در دهه‏‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۹۰، بیش از آنکه طرحی عربی باشد طرحی آمریکایی است. دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا این طرح را «اتحاد استراتژیک خاورمیانه» توصیف و «ناتوی عربی» نامید.

دوم اینکه؛ تحقق ارتش مشترک عربی در این مرحله نه تنها نگرانی اسرائیل را برنخواهد انگیخت، بلکه به دلیل جلوگیری از گسترش نفوذ ایران در منطقه موجب خرسندی تل‌آویو خواهد شد؛ زیرا کشورهای عربی مجبورند در فرآیند ایجاد چنین ارتشی به امنیت اسرائیل توجه کنند. در واقع، بدون آنکه در شکل‌دهی ارتش عربی کسی از اسرائیل دعوت کرده باشد، اسرائیلی‌ها سهم بالایی در آن خواهند داشت. از این رو اسرائیل مخالفتی با تشکیل ارتش عربی ندارد، زیرا مقابله با ایران و متحدان ایران بخشی از سیاست منطقه‌ای آن است.

مهم‏ترین و اصلی‏ترین هدف طرح ناتوی عربی، مقابله با جمهوری اسلامی ایران و متحدان منطقه‌‏ای آن است. روزنامه اکونومیست در تحلیلی در این خصوص نوشت: «اهداف اعلامی از ایجاد ارتش مستقل عربی مبارزه با تروریسم و پایان دادن به بحران سوریه است اما هدف واقعی آنها متوقف کردن فعالیت‏‌های منطقه‌‏ای جمهوری اسلامی ایران است.» دولت آمریکا برای محقق‌کردن ایده ارتش مشترک عربی تلاش زیادی انجام می‏دهد و سعی دارد مانع شکست این ایده شود. بر همین اساس، مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا روز ۲۸ سپتامبر در نیویورک و در حاشیه اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد با وزرای خارجه شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس به علاوه وزرای خارجه مصر و اردن دیدار و درباره ضرورت تشکیل ارتش مشترک عربی گفتگو کرد.

اگرچه هدف اصلی طرح تشکیل ناتوی عربی، مبارزه با جمهوری اسلامی ایران در منطقه است، اما این طرح اهداف مهم دیگری نیز دارد که برخی از اهداف این طرح عبارتند از:

  • ابزاری در دست کشورهای ثروتمند عربی به ویژه عربستان خواهد بود.
  • حفظ دیکتاتورهای عرب در برابر حوادثی مانند بیداری اسلامی.
  • تقابل میدانی با نیروهای محور مقاومت مانند آن چه در یمن در جریان است.
  • ایجاد شکاف­‌های مذهبی و دامن زدن به تقابل شیعی- سنی در منطقه.

موانع تشکیل ناتوی عربی

اگرچه اعضای سرمایه‏‌دار شورای همکاری خلیج فارس و آمریکا و اسرائیل از حامیان طرح تشکیل ناتوی عربی هستند، اما این طرح با موانع مهمی برای اجرایی‌شدن مواجه است که برخی از مهم‏ترین این موانع عبارت است از:

۱-اساساً نهادگرایی در جهان عرب به علل مختلف، موفق نبوده است و نهادهای عربی عمدتاً، نهادهایی با عملکردی نمایشی و روبنایی هستند. به نظر می‏‌رسد که ایده تشکیل ناتوی عربی نیز از یک سو راه درازی تا اجرایی شدن دارد و از سوی دیگر فعالیت آن به صرفاً انجام برخی رزمایش‏‌های مشترک محدود خواهد شد. در همین راستا، رزمایش مشترک نظامی تحت عنوان «سپر عرب ۱» با شرکت نیروهای زمینی، هوایی، پدافند هوایی و نیروهای ویژه کشورهای مصر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، اردن، کویت، بحرین و مراکش و با مشارکت لبنان به عنوان ناظر از روز ۴ نوامبر به مدت ۱۲ روز در پایگاه محمد نجیب در مصر برگزار شد.

۲-جهان عرب بیش از هر زمان دیگری در وضعیت «دوگانگی یا دوقطبی» قرار دارد. اختلاف‏‌ها میان قطر و چهار کشور عربستان، مصر، بحرین و امارات وارد هجدهمین ماه خود شده است و هنوز چشم‌‏انداز مشخصی برای پایان یافتن این اختلاف‏‌ها دیده نمی‏‌شود. در همین راستا، در حالی که شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس در طرح آمریکا باید از اعضای ناتوی عربی باشند، قطر و عمان در رزمایش «سپر عرب ۱» که در مصر برگزار شد، مشارکت نداشته‏‌اند و به جای این دو کشور از دو کشور مراکش و لبنان برای حضور در این مشارکت دعوت شد، در حالی که در لبنان به لحاظ نظامی، حزب‌الله لبنان جایگاهی مهم و حتی فراتر از ارتش این کشور دارد. در واقع، لبنان در حالی به عنوان عضو ناظر در رزمایش «سپر عربی ۱» مشارکت کرد که یکی از اهداف تشکیل ارتش مشترک عربی، مقابله با نفوذ منطقه‌‏ای حزب‏الله لبنان است.

۳-به لحاظ سیاسی نیز اختلاف‌‏های سیاسی در میان ۸ کشوری که اعضای ناتوی عربی را تشکیل می‏‌دهند، دیده می‏‌شود. این اختلاف به خصوص درباره رابطه با جمهوری اسلامی ایران به طور آشکار وجود دارد. سه کشور قطر، عمان و کویت روابط مسالمت‌‏آمیزی با جمهوری اسلامی داشته و سعی در گسترش این روابط نیز دارند، مصر و اردن نیز تمایلی با تنش با جمهوری اسلامی ایران ندارند، اما عربستان سعودی، امارات و بحرین روابط رسمی خود را با جمهوری اسلامی قطع کرده و سطح روابط‏شان با جمهوری اسلامی ایران از «رقابت» به «خصومت» کاهش یافته است.

۴-مانع دیگر درباره تشکیل ناتوی عربی نگرانی‏‌هایی است که در جهان عرب در خصوص سیاست منطقه‏‌ای عربستان سعودی به وجود آمده و برخی از کشورهای عربی، عربستان سعودی را «نیرویی مداخله‏‌گر در امور داخلی خود» می‏‌دانند که این نگاه به ویژه نزد قطر و کویت وجود دارد، به نحوی که تنش در روابط قطر و عمان با عربستان سعودی افزایش یافته است.

۵-تجربه ائتلاف علیه یمن که در نهایت به وقوع بحران انسانی در یمن منجر شد نیز سبب افزایش بدبینی به طرح ناتوی عربی و همچنین تقویت این ایده می‏‌شود که تشکیل ارتشی که عربستان سعودی یکی از قطب‏‌های آن خواهد بود در عمل منجر به افزایش بی‏‌سامانی سیاسی و هرج و مرج امنیتی در منطقه می‌‏شود.

۶-ساختار ژئوپلیتیکی و راهبردی منطقه غرب آسیا به گونه­‌ای است که الگوهای رفتاری، کشورهای این منطقه را در بهترین حالت به سمت رقابت می‌­کشاند نه وحدت. (مانند رقابت اعضای شورای همکاری خلیج فارس) این رقابت اکنون نیز میان عربستان سعودی و مصر درباره تشکیل ناتوی عربی دیده می‌‏شود زیرا عبدالفتاح السیسی، رئیس‌جمهوری مصر تلاش دارد در رقابت با ملک سلمان، پادشاه عربستان، ایده اولیه طرح ناتوی عربی را از آنِ خود کند.

۷-موضوع دیگر این است که ناتوی عربی به عنوان نهادی در خدمت منافع دولت‏‌های سُنّی تنها متوجه تقابل با ایران نخواهد بود بلکه شیعیان شرق شبه‌جزیره عربستان و لبنان و اکثریت مردم عراق نیز از جانب آن احساس خطر خواهند کرد و این طرح عملاً سبب تشدید فرقه‌‏گرایی در خاورمیانه خواهد شد. 

نتیجه‏‌گیری

واقعیت این است که طرح تشکیل ارتش مشترک عربی بیش از آن که ناشی از نیاز جهان عرب برای مقابله با تهدیدهای خارجی باشد، ناشی از رقابت مصر با عربستان سعودی، طرح‏‌های بلندپروازانه عربستان سعودی برای سرپوش گذاشتن بر روی شکست­‌های خود در منطقه و به خصوص ناشی از تغییر محیط خاورمیانه و تکثیر مدل حزب‌‏الله در کشورهایی نظیر عراق و یمن است که عربستان و در عین حال اسرائیل آنرا تهدید علیه امنیت و جایگاه منطقه‌‏ای خود می‏‌دانند.

در حالی که اسرائیل جایگاهی در طرح ناتوی عربی ندارد، اما از این طرح حمایت می‏‌کند زیرا از یک سو، این طرح ماهیت ضد ایرانی دارد و ایران، دشمن و تهدید اصلی اسرائیل است و از سوی دیگر، این طرح با مدیریت آمریکا که همواره منافع اسرائیل را در نظر دارد، پیگیری می‌‏شود. در واقع، میان تشکیل ناتوی عربی و عادی‏‌سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل، ارتباط مستقیمی وجود دارد.

اگرچه رزمایش‌‏های مشترکی میان ارتش‌‏های عربی با هدف زمینه‌‏چینی برای رسمیت‌بخشیدن به ارتش یا ناتوی عربی برگزار شد که از جمله می‏‌توان به رزمایش اخیر ۷ کشور عربی در مصر اشاره کرد، با این حال، وجود موانع متعدد به خصوص اختلاف‏‌های آشکار سیاسی امکان تحقق ایده ناتوی عربی یا ارتش عربی را دست ‌کم در کوتاه‌مدت، تضعیف می‏‌کند.

سید رضی عمادی- دکترای روابط بین‌‏الملل

تشدید تنش در نوار غزه؛ دلایل و پیامدها

دور جدید خشونت و تشدید تنش در نوار غزه از ۱۱ نوامبر و در پی عملیات سری کماندوهای ارتش اسرائیل در داخل نوار غزه آغاز شد. در این عملیات تروریستی هفت تن از فلسطینیان از جمله نورالدین برکه از فرماندهان گردان‌های عزالدین قسام، شاخه نظامی حماس به شهادت رسیدند و در مقابل نیز یک افسر عالی‌رتبه ارتش اسرائیل کشته و یک افسر دیگر زخمی شد. به دنبال ناکامی و فاش‌شدن عملیات سری ارتش اسرائیل، نیروهای مقاومت با آنها درگیر شدند. جنگنده‌های ارتش اسرائیل نیز به منظور حمایت و پشتیبانی از نظامیان خود، شرق خان‌ یونس را بمباران کردند تا این نیروها بتوانند عقب‌‌نشینی کنند. شکست عملیات کماندوها و شدت‌گرفتن درگیری میان دو طرف موجب شد نتانیاهو، که برای شرکت در همایش بین‌المللی به فرانسه سفر کرده بود اقامت خود در پاریس را کوتاه کند و به تل‌آویو بازگردد. نوشتار پیش‌رو به دنبال واکاوی موج جدید تنش و ناآرامی‌های اخیر در نوار غزه است از این‌رو پس از بررسی دلایل تشدید تنش به ویژگی‌ها و پیامدهای ناآرامی‌های اخیر در غزه پرداخته می‌شود.

دلایل تشدید تنش در نوار غزه

موج جدید تنش و ناآرامی‌های اخیر در نوار غزه به دنبال اعزام تیم کماندویی ویژه ارتش اسرائیل در یکشنبه ۱۱ نوامبر به بخش شرقی خان ‌یونس در نوار غزه شکل گرفت که ظاهراً با هدف ربودن یا ترور مروان عبدالکریم عیسی، معاون محمد ضیف، فرمانده شاخه نظامی جنبش حماس بوده است. رسانه‌های رسمی حماس اعلام کرده‌اند که کماندوهای اسرائیلی خود را به عمق سه کیلومتری غزه رسانیده و تلاش کردند یکی از مسئولان یگان تونل‌ها در جنبش حماس را ربوده یا ترور کنند. گردان‌های عزالدین قسام، شاخه نظامی حماس نیز در بیانیه‌ای اعلام کرد که عملیات ورود نیروهای اسرائیلی که یکشنبه انجام شد هدف ویژه‌اش ترور نورالدین برکه نبوده است. اما تل‌آویو به این گزارش‌ها واکنشی نشان نداده و ماهیت مأموریت گروه اعزامی خود را فاش نساخته است.

بدون تردید یکی از اهداف عمده نیروهای اسرائیلی‌ ترور مقامات بلندپایه نظامی و سیاسی گروه‌های مقاومت فلسطینی بوده است. پیرامون اهداف اصلی اسرائیل از اعزام تیم کماندویی و اقدام به حمله اخیر آن هم در شرایط تلاش برای انعقاد پیمان آتش‌بس در ابتدا می‌بایست این واقعیت را در نظر گرفت که اسرائیل در گذشته هیچ‌گاه به توافقات آتش‌بس پایبند نبوده و اصولاً نیز اعتقادی به همزیستی با فلسطینیان ندارند؛ از این‌رو هر زمانی که شرایط را برای ضربه‌زدن به فلسطینیان به ویژه ترور رهبران برجسته مقاومت فراهم ببیند بدون هیچ ملاحظه‌ای دست به اقدام نظامی و ترور می‌زند.

به هر روی عملیات سری و پیچیده اسرائیل که توسط یگان حرفه‌ای و آموزش دیده ارتش و زیر نظر آویگدور لیبرمن، وزیر دفاع اجرا شد با هوشیاری نیروهای مقاومت در رسیدن به هدف در نظر گرفته شده ناکام ماند به صورتی که تل‌آویو مجبور شد برای بازگرداندن نیروهایش از توان هوایی خود استفاده کند. بنیامین نتانیاهو پس از اعلام شکست عملیات، همایش بین‌المللی پاریس که به مناسبت یکصدمین سالگرد پایان جنگ جهانی اول برپا شده بود را ترک و سراسیمه خود را به تل‌آویو رسانید تا چاره‌ای برای جلوگیری از انتقام‌گیری حماس و سایر گروه‌های مقاومت فلسطینی  بیابد.

به دنبال بمباران شرق خان‌ یونس توسط جنگنده‌های اسرائیل، گروه‌های مقاومت فلسطین ده‌ها موشک را به سمت مناطق یهودی‌نشین شلیک کردند. بعد از دو روز تبادل آتش و شلیک شدن بیش از ۴۵۰ موشک مقاومت با بردهای مختلف به سمت شهرک‌های یهودی‌نشین و تحمیل ۳ کشته و حدود ۸۵ زخمی به صهیونیست‌ها، کابینه امنیتی اسرائیل در نهایت به پذیرش توافق آتش‌بس با گروه‌های مقاومت در غزه رأی داد. این آتش‌بس با میانجیگری مصر حاصل شده و گفته می‌شود گروه‌های فلسطینی به شرط پایبند ماندن دشمن با این آتش‌بس موافقت کرده‌اند.

ویژگی و پیامدهای تنش‌های اخیر نوار غزه

اگرچه تنش‌های اخیر نظامی میان نیروهای مقاومت غزه و نظامیان اسرائیلی به شهادت ۱۴ فلسطینی و مجروحیت ۳۰ نفر دیگر منجر شده و موجب تخریب ساختمان چند طبقه شبکه رادیویی و تلویزیونی الاقصی، ویرانی دستکم ۹ ساختمان مسکونی و دولتی در نقاط مختلف غزه شده است اما این جنگ دو روزه دستاوردهای متعددی برای گروه‌های مقاومت داشته است به طوری که شِمرِت مئیر، خبرنگار اسرائیلی نوشت به‌رغم اینکه اسرائیل تلاش کرد پیروزی خیالی و وهمی را تبلیغ کند اما حماس در این دور از نبردها پیروز اصلی بود.

یکی از ویژگی‌های ناآرامی‌های اخیر غزه ظهور موشک کورنت بود که توانست معادلات میدانی را به سود گروه‌های مقاومت فلسطینی تغییر دهد. در واقع حماس برای اولین بار از موشک نقطه زن کورنت استفاده کرد که تغییر کیفی در توان دفاعی حماس و مقاومت ایجاد کرده است. موشک نقطه زن پیشرفته کورنت که اکنون به دست گروه‌های مقاومت فلسطینی رسیده این امکان و توانایی را دارد که وسایل نقلیه و تانک‌های در حال حرکت را هدف قرار دهد و نتیجه هرگونه عملیات را تغییر دهد. گروه‌های مقاومت فلسطینی اعلام کردند اتوبوس حامل نظامیان اسرائیلی را با موشک کورنت در شمال نوار غزه هدف قرار داده‌اند. حزب‌الله نیز با این موشک‌ها بنت جبیل را در جریان جنگ ۳۳ روزه به گورستان تانک‌های مرکاوای اسرائیل تبدیل کرد و همین سناریو می‌تواند در غزه نیز برای این رژیم تکرار شود. برخورد محتاطانه اسرائیل در ناآرامی‌های اخیر و استقبال از پیشنهاد آتش‌بس در همین راستا قابل تحلیل و ارزیابی است.

به بیان دیگر، یکی از ویژگی‌های تنش اخیر، قدرت‌نمایی توان موشکی گروه‌های مقاومت در غزه بود که این مسئله توان بازدارندگی آن در جلوگیری از طولانی شدن جنگ و ضربات اسرائیل به این منطقه را بالا برده است. بدون تردید هرگونه جنگ احتمالی اسرائیل علیه فلسطینیان و جریان‌های مقاومت به مراتب دشوار‌تر خواهد بود؛ زیرا گروه‌های مقاومت فلسطینی به همان میزان دارای توان بازدارندگی هستند و می‌توانند ضربه دوم را وارد نمایند. در همین راستا ایلی کوهن، وزیر اقتصاد اسرائیل گفت: «شکی نیست که قدرت بازدارندگی اسرائیل به صورت خطرناکی از بین رفته و شلیک ۵۰۰ موشک توسط مقاومت فلسطین بزرگ‌ترین دلیل بر این موضوع است.» تسویکا ووگل، فرمانده سابق ارتش اسرائیل نیز گفت: «قدرت بازدارندگی حماس مقابل اسرائیل در درگیری اخیر به‌مراتب بیش از قدرت بازدارندگی اسرائیل بود…. اسرائیل در بدترین مراحل امنیتی خود از جنگ ۱۹۷۳ تا کنون قرار گرفته است.»

دومین ویژگی و پیامد درگیری دو روزه غزه ناکارآمدی سامانه ضدموشکی «گنبد آهنین» بود. طی یک دهه اخیر اسرائیل با سرمایه‌گذاری هنگفت و با امدادگیری از حداکثر توان تکنولوژی نظامی غرب به‌ویژه آمریکا برای مقابله با توان موشکی مقاومت، تقویت سیستم دفاع موشکی را در دستور کار قرار داده است. در واقع اسرائیل از دوره جنگ ژوئیه ۲۰۰۶ علیه لبنان و جنگ روزهای پایانی سال ۲۰۰۸ علیه فلسطینی‌ها در باریکه غزه برای غلبه بر قدرت موشکی نیروهای مقاومت طرح گسترده «گنبد آهنین» را به یک پروژه نظامی فوری تبدیل کرد و صدها میلیون دلار برای موفقیت این پروژه نظامی هزینه کرده است.

اما سامانه ضدموشکی «گنبد آهنین» که اسرائیل در مقابل موشک‌ها به آن تکیه می‌کند، تنها موفق شد ۱۰۰ موشک از مجموع ۴۶۰ موشک شلیک شده را رهگیری و منهدم کند. این سامانه در عملکرد کلی ناکارآمدی خود را نشان داد و عملکرد آن بسیار کمتر از آن چیزی بود که شهرک‌نشینان تصور می‌کردند؛ زیرا تنها موفق به مهار حدود یک چهارم از موشک‌ها شد. در همین راستا رونین منلیس، سخنگوی ارتش اسرائیل گفت: «این بالاترین حد عملکرد گنبد آهنین بود و این سامانه، عملکردی قوی ندارد.»

از جمله شهرهای اسرائیلی که هدف موشک‌های مقاومت قرار گرفتند می‌توان به اشکلون، دورترین شهر در ساحل دریای مدیترانه که بندر مهمی برای واردات و صادرات است تا سدروت نزدیک‌ترین شهرک در ۷ کیلومتری غزه اشاره کرد. حملات موشکی مقاومت به شهرک‌های یهودی‌نشین ضمن تحمیل هزینه ۳۳ میلیون دلاری برای تل‌آویو موجب تخریب تعدادی ساختمان‌ مسکونی، کشته شدن ۳ اسرائیلی و زخمی شدن دست‌کم ۸۵ تن دیگر شده است.

سومین پیامد مهم ناآرامی‌های اخیر غزه تزلزل و شکل‌گیری تنش در کابینه نتانیاهو به دلیل استعفای دو وزیر بوده است. آویگدور لیبرمن، وزیر دفاع اسرائیل روز چهارشنبه ۱۴ نوامبر، در نشست فراکسیون حزب خود، «اسرائیل خانه ما» در کنست، ضمن اعلام کناره‌گیری از وزارت دفاع، از پایان هم‌پیمانی حزبش با دولت نتانیاهو خبر داد. لیبرمن در بیان دلیل استعفای خود، بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل را به تسلیم شدن در برابر حماس متهم کرد و گفت که نمی‌تواند سرازیر شدن میلیون دلار به غزه را تحمل کند. به اعتقاد لیبرمن، «توان بازدارندگی اسرائیل» با این نحوه اداره عملیات جنگی و توافق با آتش‌بس، ضربه دیده و باید بازسازی شود. لیبرمن افزود که دولت نتانیاهو تنها به خاطر «آرامش برای یک دوره کوتاه» به قدرت بازدارندگی اسرائیل لطمه زده است.

پس از استعفای وزیر دفاع کابینه اسرائیل، سوفا لندور، که بیش از ۹ سال هدایت وزارت مهاجرت و جذب اسرائیل را برعهده داشت پس از کناره‌گیری لیبرمن (رهبر حزبش)، اعلام کرد او نیز کابینه را ترک می‌کند. ساعاتی بعد از استعفای لیبرمن، اسرائیل هیوم نوشت: «استعفای لیبرمن به دنبال موفقیت حماس در رویارویی با اسرائیل رخ داد و جنبش فلسطینی موفق به ساقط کردن کابینه اسرائیل شد.» وبگاه اسرائیلی واللا نیز نوشت: «یحیی السنوار، رئیس دفتر سیاسی حماس در غزه همان کسی است که دولت نتانیاهو را سرنگون می‌کند، او پیروز بزرگ طی چند سال اخیر است.»

کابینه بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل که ائتلافی جناح راستی دارد، برای نخستین بار در نزدیک به چهار سال گذشته، با سخت‌ترین چالش برای حفظ ائتلاف خود رو به‌رو شده است. استعفای آویگدور لیبرمن، وزیر دفاع اسرائیل از مقام خود، بنیامین نتانیاهو را با بحرانی جدی برای ادامه کار کابینه ائتلافی روبه‌رو کرده است. با عقب‌نشینی حزب اسرائیل خانه ما، اکثریت پارلمانی دولت کنونی به ۶۱ کرسی کاهش می‌یابد که حداقل رأی برای باقی ماندن دولت است و وضع شکننده‌ای را در برابر کابینه قرار خواهد داد.

نتانیاهو با از دست دادن حمایت حزب لیبرمن، تنها ۶۱ کرسی از ۱۲۰ کرسی پارلمان را در اختیار دارد. در این وضعیت، هر یک از احزاب عضو کابینه ائتلافی می‌توانند این ائتلاف را منحل کنند. از این‌رو نتانیاهو در ۱۷ نوامبر با نفتالی بنت، رهبر حزب راست‌گرای «خانه یهودی» و هم‌پیمان دولت وارد مذاکره شد. اما این حزب از نتانیاهو خواسته است که نفتالی بنت که اکنون وزیر آموزش و پرورش اسرائیل است را به عنوان وزیر دفاع برگزیند. بنت هم‌اکنون هفت کرسی را در پارلمان اسرائیل در اختیار دارد؛ او تهدید کرده بود که در صورت عدم موافقت با وی به عنوان وزیر دفاع از همراهی با نتانیاهو خودداری و از مقامش استعفا خواهد کرد؛ اقدامی که می‌تواند انتخابات زودهنگام را به دنبال داشته باشد.

بسیاری از منابع و رسانه‌ها از مخالفت بنیامین نتانیاهو با پیشنهاد نفتالی بنت و عدم توافق بنت برای ترمیم کابینه خبر داده‌اند. در پی شکست گفتگوها میان طرفین احتمال اعلام انتخابات زودهنگام در آینده افزایش یافته است. نفتالی بنت اعلام کرده است برگزاری انتخابات زودهنگام اجتناب‌ناپذیر است. وی فروپاشی کابینه اسرائیل را بزرگ‌ترین جایزه‌ای دانست که تقدیم جنبش مقاومت اسلامی فلسطین می‌شود. اما بنیامین نتانیاهو تلاش دارد تا مانع از برگزاری انتخابات زودهنگام شود و در مصاحبه‌ای گفته است: «من با سران احزاب ائتلافی گفتگو خواهم کرد تا آنها را مجاب کنم که ائتلاف راست‌گرا را منحل نکنند.» وی همچنین برگزاری انتخاباتی زودهنگام را «غیرضروری و اشتباه» خوانده است.

پیامد مهم دیگر ناآرامی‌های اخیر غزه افزایش درخواست‌ها برای برگزاری انتخابات زودهنگام است. آویگدور لیبرمن در نشست مطبوعاتی که استعفای خود را اعلام کرد، خواستار برگزاری انتخابات زودهنگام نیز شد اما نتانیاهو از این درخواست استقبالی نکرد. چنان‌که دفتر نخست‌وزیر در بیانیه‌ای تأکید کرد که «شرایط و زمان مناسب برای اسرائیل و امنیت شهروندانش را اعلام خواهیم کرد.»

بسیاری از احزاب از جمله حزب کولانو به رهبری موشه کحلون و حزب خانه یهودی به رهبری نفتالی بنت بر سر برگزاری انتخابات پیش از موعد در ماه مارس توافق کرده‌اند. پس از استعفای وزرای جنگ و مهاجرت، موشه کحلون، وزیر دارایی اسرائیل در دیدار با بنیامین نتانیاهو، برگزاری انتخابات سراسری را خواستار شد وی گفته است که بهتر است انتخابات زودهنگام برگزار شود.

افزایش تقاضا برای برگزاری انتخابات زودهنگام موجب شد که نتانیاهو سفر آتی خود به اتریش را لغو کند. نخست‌وزیر اسرائیل قرار بود ۲۰ و۲۱ نوامبر برای شرکت در نشستی به اتریش سفر کند که به دلیل استعفای لیبرمن و انتخابات زود هنگام کنست این سفر لغو شد. در همین پیوند یدیعوت احرونوت نوشت: «بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل سفر هفته آینده خود به اتریش را به دلیل انتخابات پارلمانی زود هنگام لغو کرد.»

در حال حاضر نتانیاهو تمایلی به برگزاری انتخابات زودهنگام ندارد. از این‌رو وی به دنبال تضمین ثبات دولت ائتلافی است تا بتواند به فعالیت خود ادامه دهد و مذاکراتی را با رؤسای احزاب ائتلاف با هدف جلوگیری از برگزاری انتخابات زودهنگام انجام دهد؛ زیرا نتانیاهو در نتیجه عادی‌سازی روابط حکام عربی با تل‌آویو اوضاع مساعدی برای خود در برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی می‌بیند، اما برخی نگرانی‌ها به‌ویژه در خصوص پرونده فساد مالی و تنش‌های اخیر در غزه، باعث شده است که برگزاری انتخابات پارلمانی به کابوسی برای وی تبدیل شود.

به همین جهت نتانیاهو زمانی را برای برگزاری انتخابات انتخاب خواهد کرد که بتواند طی آن پایگاه مردمی خود و حزبش را گسترش دهد تا بتواند پیروزی قاطعی را محقق کند؛ زیرا نظرسنجی‌های اخیر به خصوص پس از خروج ترامپ از برجام و انتقال سفارت آمریکا به بیت‌المقدس و همچنین عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با تل‌آویو حاکی از پیروزی و پیشتازی حزب لیکود بود. اما در خصوص لیبرمن به نظر می‌رسد که او نیز از این استفعا سود برده است؛ زیرا برخی نظرسنجی‌ها پیشتر حاکی از شکست حزبش بوده است اما اکنون ممکن است موقعیتش بهبود یابد؛ زیرا توانست از موج اعتراضات شهرک‌نشینان بهره‌برداری کند و به آنها بپیوندد. به هر حال رسانه‌های اسرائیلی اعلام کرده‌اند انتخابات زودهنگام در سرزمین‌های اشغالی مارس ۲۰۱۹ یا حداکثر در ماه مه برگزار خواهد شد.

تشدید فشارها برای استعفای نتانیاهو از دیگر پیامدهای مهم ناآرامی‌های اخیر غزه بوده است. شکست ماجراجویی نظامی اخیر اسرائیل در نوار غزه سبب افزایش و تشدید فشارها بر بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل برای استعفا شده است. نتانیاهو اخیراً مورد شدیدترین انتقادهای رهبران اپوزیسیون اسرائیلی، از جمله ایهود باراک، نخست‌وزیر و وزیر دفاع پیشین قرار گرفته است. زیپی لیونی، وزیر خارجه اسبق اسرائیل و رئیس معارضان کابینه نتانیاهو نیز خواستار انحلال دولت و برگزاری انتخابات زودهنگام شده است. آوی گابای، رئیس حزب اردوگاه صهیونیست هم با استقبال از استعفای لیبرمن از نتانیاهو نیز خواسته است از منصب خود کناره‌گیری کند. یائیر لابید، رئیس حزب آینده، هم به انتقاد از بنیامین نتانیاهو پرداخته است.

علاوه بر مقامات سیاسی و نظامی اسرائیل، شهرک‌نشینان معترض در تل‌آویو استعفای بنیامین نتانیاهو را خواستار شده‌اند. روزنامه یدیعوت احرونوت نوشت حدود هزار شهرک‌نشین اطراف غزه با برپایی تظاهرات در تل‌آویو و بستن خیابان‌های اطراف علیه نتانیاهو شعار دادند. رونامه اسرائیل الیوم به نقل از یکی از تظاهر کنندگان نوشت: ساکنان جنوب (شهرک‌های یهودی) اعتماد خود به نتانیاهو و کابینه‌اش را از دست داده‌اند؛ زیرا وی قادر به تأمین امنیت نیست و باید کناره‌گیری کند. بیشتر رسانه‌های اسرائیلی نیز از پذیرش آتش‌بس با حماس از سوی نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل انتقاد و این رویکرد را نشانه ضعف نتانیاهو و پیروزی‌ای برای حماس قلمداد کردند.

نتیجه‌گیری

برخوردهای نظامی ارتش اسرائیل و نیروهای مقاومت حماس در نوار غزه در طی سال‌‌های اخیر امری معمول و متداول بوده و حتی در چند برهه همچون سال ۲۰۱۴ به جنگ تمام عیار بین حماس و اسرائیل تبدیل شد. اگرچه درگیری‌های دو روزه نوامبر شدیدترین درگیری‌های نظامی بین حماس و اسرائیل پس از جنگ ۵۰ روزه در سال ۲۰۱۴ بوده اما این دور ناآرامی طولی نکشید و بعد از ۴۸ ساعت دو طرف با آتش‌بس موافقت نمودند. بنیامین نتانیاهو اخیراً در سخنانی در کنفرانس صلح پاریس برای اولین بار اعلام کرد که دیگر به دنبال ادامه جنگ در غزه نیست؛ زیرا این جنگ جز ویرانی و کشتار نتیجه‌ای در پی نداشته است. وی که پیشتر معتقد بود که اسرائیل با تکیه بر برتری هوایی خود می‌تواند بدون اینکه آسیبی ببیند، هر کشور عربی را ویران کند، اکنون از صلح سخن می‌گوید و مدعی است جز صلح چیزی نمی‌خواهد.

در حقیقت این‌گونه اظهارات نتانیاهو و اظهار علاقه و تمایل وی برای آتش‌بس در این برهه به دو دلیل صورت گرفت دلیل نخست به افزایش قدرت مقاومت و موفقیت بالای موشک‌های حماس بازمی‌گردد. به عنوان مثال شلیک موشک نقطه زن کورنت به اتوبوس حامل نظامیان آن هم بعد از پیاده شدن نیروهای اسرائیلی حامل پیغام‌های متعددی برای تل‌آویو بوده است. دلیل دوم به تلاش‌های نتانیاهو برای تسریع عادی‌سازی روابط با کشورهای عربی و پیشبرد معامله قرن بازمی‌گردد. در واقع تشدید و تسریع روند عادی‌سازی روابط میان تل‌آویو و پایتخت‌های عربی و تلاش تل‌آویو برای پیشبرد معامله قرن موجب شده است که بنیامین نتانیاهو با تشدید و ادامه تنش و تبدیل آن به جنگ تمام عیار مخالفت کند. زیرا جنگ جدید با گروه‌های مقاومت فلسطینی در این برهه زمانی حساس سبب شکل‌گیری اخلال در روند سازش دولت‌های عربی با تل‌آویو و ایجاد مانع در موفقیت معامله قرن می‌شود از این‌رو در ساعات پایانی شب کابینه نتانیاهو به آتش‌بس در نوار غزه رأی مثبت داد. به تعبیر دیگر در این برهه هرگونه جنگ و درگیری سایر طرح‌ها و اهداف مورد نظر نتانیاهو را به بن‌بست خواهد کشاند. لذا وی در این وضعیت منافع حداکثری خود را در جلوگیری از شکل‌گیری جنگ جدید در نوار غزه دنبال می‌کند.

سیدعلی نجات پژوهشگر مسائل خاورمیانه

هفته کتاب و کتابخوانی

۲۰ درصد تخفیف ویژه فروش محصولات به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی

به اطلاع کلیه علاقه‌مندان می‌رساند برای گرامی‌داشت هفته کتاب و کتابخوانی و رضایت مخاطبین گرامی کلیه محصولات انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی اعم از کتاب، فصلنامه، ماه‌نگار، اشتراک محصولات و … از تاریخ ۱۳۹۷/۸/۲۴ تا ۱۳۹۷/۹/۱ با ۲۰ درصد تخفیف ارائه می‌شود.

عربستان سعودی؛ تحولات، چالش‌ها و چشم‌انداز

عربستان سعودی بازیگری کلیدی در تحولات منطقه خاورمیانه است. از نظر سیاسی، این پادشاهی در میان کشورهای اسلامی و عربی نفوذ بالایی دارد و تلاش می‏‌کند در سطح بین‏‌المللی نیز حمایت بازیگران بزرگ جهانی به ‏ویژه آمریکا را نسبت به سیاست‏‌های داخلی و منطقه‏‌ای خود جلب کند.

از لحاظ اقتصادی، عربستان یکی از بزرگترین تولیدکنندگان و صادرکنندگان نفت جهان است و از این نظر، کشوری ثروتمند محسوب می‌‏شود که دلارهای نفتی فراوان آن، پشتوانه سیاست‌‏های داخلی، منطقه‌‏ای و جهانی آل‏ سعود است. پادشاهی سعودی از نظر نظامی، سومین کشور پرهزینه جهان به ‏شمار می‌‏رود. به ‏لحاظ فرهنگی نیز با توجه به قرارگرفتن اماکن مقدس مسلمانان در خاک عربستان، این کشور جایگاه بالایی نزد مسلمانان دارد و سیاست‌‏های حکمرانان این کشور در حمایت از گروه‌‏های افراطی و تندرو، نقش بسیار مهمی در شکل‏‌گیری و گسترش تفکرات سلفی- تکفیری در منطقه و جهان داشته است.

عربستان سعودی در سال‏‌های اخیر و پس از روی کار آمدن ملک سلمان، تحولات جدیدی را تجربه کرده است. این تحولات بیشتر در بستر قدرت‌‏گرفتن محمد بن سلمان و در راستای تحکیم قدرت این شاهزاده جوان، بلندپرواز و ماجراجو، قابل تحلیل و ارزیابی است. محمد بن سلمان که پس از پادشاه‏‌شدن پدرش، روند ارتقای موقعیت خود را آغاز کرد، در طول کمتر از سه سال تمامی رقبای خود را از صحنه کنار زد و به مقام دوم پادشاهی سعودی رسید.

به این ترتیب، او هم‌‏اکنون نزدیک‏ترین شاهزاده نسل سوم سعودی به تخت و تاج پادشاهی است و از هیچ تلاشی برای قبضه کامل قدرت و تثبیت موقعیت خویش در روند رسیدن به این تخت و تاج دریغ نمی‌‏کند. برنامه‏‌های بلندپروازانه و سیاست‏‏‌های جاه‌‏طلبانه محمد بن سلمان در داخل و خارج در چند سال اخیر، باعث طرح سوالات زیادی درباره ماهیت و چشم‏‌انداز اقدامات سعودی‏‌ها شده است.

پژوهشکده مطالعات راهبردی با درک نیازها و دغدغه‏‌های موجود برای فهم مسائل عربستان سعودی، به ‏ویژه سیاست‏‌های محمد بن سلمان، نگارش کتاب حاضر را در دستور کار خود قرار داد. حاصل کار در قالب ۱۲ مقاله به بررسی تحولات، چالش‌‏ها و چشم‌‏انداز مسائل این پادشاهی پرداخته که امید است بتواند بخشی از نیازهای پژوهش‏گران حوزۀ کشورهای جنوبی خلیج فارس، و به ‏ویژه عربستان سعودی را تأمین نماید. مطالعۀ کتاب برای دانشجویان علوم سیاسی و روابط بین‏‌الملل، جغرافیای سیاسی و علاقمندان مباحث راهبردی مربوط به عربستان سعودی مفید خواهد بود.

ارزیابی تحریم‌های آمریکا در دوره اوباما و ترامپ؛ تفاوت‌ها و نتایج

با آغاز دور جدید تحریم‌های آمریکا علیه ایران، واشنگتن در تلاش است تا با شدت هرچه بیشتر، فروش نفت ایران را به نزدیک صفر رسانده و ارتباطات مالی و بانکی ایران را با جهان قطع کند. به نظر می‌رسد این اقدام دونالد ترامپ، فصل جدیدی را در روابط میان ایران و آمریکا باز کند. ایران در گذشته در رابطه با برنامه هسته‌ای خود پای میز مذاکره رفت و با قدرت‌های جهان در رابطه با این موضوع به توافق رسید؛ اما ترامپ با رد سیاست تعامل که توسط اوباما در مورد ایران و از طریق برجام در حال پیگیری بود، به دنبال مهار کامل و آنی ایران از طریق خلع سلاح کامل آن و شرایط ۱۲ ماده‌ای خود است که با توجه به شدت و گستردگی این خواسته‌ها، پذیرش آن توسط ایران ممکن به نظر نمی‌رسد. در ادامه ضمن بررسی این موضوع، تفاوت تحریم‌های جدید علیه ایران را با دوره اوباما مقایسه خواهم کرد.

تحریم ایران در دولت ترامپ و تفاوت آن با دولت اوباما

این سیاست تهاجمی و جاه‌­طلبانه ترامپ (لغو توافق هسته‌ای و اعمال مجدد تحریم‌ها)، بر مبنای پیش‌فرض‌های غلطی است که سلف قبلی ترامپ، اوباما، آن‌ها را به خوبی درک کرده بود و از آن‌ها اجتناب می‌کرد. به عنوان مثال اوباما می‌دانست که نمی‌تواند بر سر برخی موضوعات مذاکره‌ای با ایران داشته باشد و یا حداقل همه آن‌ها را به یک‌باره از ایران مطالبه کند، اما ترامپ تغییر رفتار ایران را یکجا و در تمامی آن موارد خواستار شده است.

در واقع آنچه ترامپ به عنوان شروط مذاکره مطرح کرده است، مجموعه‌ای از توانمندی‌ها و اقدامات ایران است که آمریکا تمایلی به آن‌ها ندارد و یا آن‌ها را خطری برای امنیت خود و متحدانش می‌داند؛ به عبارت دیگر آن ۱۲ شرط، صرفاً بیانیه دغدغه‌های امریکا از قدرت ایران است و بستری برای مذاکرات آتی به نظر نمی‌رسد که این نیز خود یکی دیگر از تفاوت‌های دولت اوباما و ترامپ است. همچنین آنچه امریکا از ایران تحت عنوان «عمل مانند یک کشور نرمال» خواسته است، نیاز به تعریف بسیار زیادی دارد؛ نظیر اینکه کشور نرمال دقیقاً چه ویژگی‌هایی دارد و کدام یک از آن ۱۲ شرط را یک کشور «نرمال» می‌پذیرد؟!

مشکل برنامه ترامپ موسوم به فشار حداکثری این است که با یکی دیگر از برنامه‌های وی، یعنی پایین نگه‌داشتن قیمت نفت تداخل پیدا می‌کند. پس از افزایش بهای نفت در ماه‌های می و ژوئن و سپس در سپتامبر، ترامپ چندین بار از اوپک انتقادات تندی کرد. او در ماه سپتامبر و در مجمع عمومی سازمان ملل گفت: «اوپک و کشورهای عضو طبق معمول دنیا را به فساد می‌کشانند» که یکی از علل رسیدن قیمت نفت به بشکه‌ای حدود ۸۰ دلار، کاهش صادرات نفت ایران است.

بهای نفت از زمانی که ترامپ از برجام خارج شد، ۱۰ درصد افزایش یافت که به تبع آن، قیمت بنزین نیز در آمریکا افزایش داشت. در این راستا، ترامپ اعلام کرده بود که می‌خواهد صادرات نفت از ایران را به صفر برساند که همان‌طور که شاهد آن بودیم، واقعیت‌های اقتصادی (آن هم در بحبوحه انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره آمریکا) ترامپ را مجبور به عقب‌نشینی از موضع پیشین خود کرد.

اوباما به صورت یک‌جانبه علیه ایران اقدام نمی‌کرد و پیش از وضع تحریم علیه ایران، به دنبال کسب اجماع جهانی (خصوصاً متحدین اروپایی خود) نیز بود. اما در دوره ترامپ بدین گونه نیست و حتی شاهد بروز برخی مشکلات گسترده میان آمریکا و اروپا بر سر موضوعات مختلف نظیر برجام می‌باشیم. همان‌طور که گفته شد، اوباما به دنبال تغییر تدریجی رفتار ایران بود و توان هسته‌ای را از موشکی و سایر مسائل تفکیک می‌کرد؛ اما ترامپ این‌گونه نیست و تلاش دارد تا همه توانمندی‌های ایران را به یک‌باره و به طور کامل حذف کند. اوباما چون اروپا، در نظر داشت تا به ایران در معادلات منطقه‌ای نقش دهد و این کشور را وارد سازمان‌های بین‌المللی کند تا به مرور زمان رفتار او را تغییر دهد. این چیزی است که ترامپ به‌هیچ‌وجه با آن موافق نیست.

آنچه تا کنون مشخص است این است که به صفر رسیدن نفت ایران، حداقل در کوتاه‌مدت میسر نیست. ترکیه، چین، اتحادیه اروپا، ترکیه و حتی هند به ادامه ارتباط خود با ایران (البته با کاهش بسیار چشمگیر) ادامه خواهند داد. اتحادیه اروپا اعلام کرده بود که ممکن است از مکانیسمی تحت عنوان انسداد برای مقابله با تحریم‌های امریکا استفاده کند؛ اگرچه بعید به نظر می‌رسد این راهکار در صورت عملیاتی‌شدن دوام زیادی داشته باشد. این موضوع علاوه بر این است که امریکا به ۸ کشور از جمله کشورهایی که در بالا ذکر شد، معافیت نفتی نیز داده است.

پس از دوره اول تحریم‌های امریکا، بسیاری از شرکت‌های اروپایی از ایران رفتند و برخی که مبادلاتی با آمریکا نداشتند، در ایران ماندند. اما پس از دور جدید این تحریم‌ها، امکان دارد به دلیل عدم امکان تبادلات بانکی و مالی بین المللی، این حضور با چالش مواجه شده و آن‌ها نیز از ایران بروند. با این حال، علی‌رغم تهدیدات مختلف دولت ترامپ به سایر کشورها مبنی بر هرگونه همکاری با ایران، کشورهایی که پیش‌تر نیز ذکر شد؛ ترکیه، اتحادیه اروپا، چین و هند پیش‌تر اعلام کرده بودند که به خرید نفت ایران علیرغم تحریم‌های آمریکا ادامه خواهند داد.

این موضوع تا جایی پیش رفت که دولت امریکا را مجبور به صدور معافیت برای آن‌ها کرد و در واقع، بار دیگر به زیر سؤال رفتن قدرت امریکا را منجر شد. وزیر امور خارجه آمریکا، مایک پومپئو، گفته بود که پس از ۴ نوامبر تحریم‌های مرتبط با نفت خام یاران اجرایی خواهد شد … و انتظار این است که خرید نفت خام توسط هر کشوری به صفر برسد و یا اینکه آن‌ها نیز تحریم می‌شوند و عمل، خلاف این گفته، مؤید همین نکته است. امریکا در واقع راهی جز همکاری با سایر کشورها نداشت و مجبور شد از شدت یک‌جانبه‌گرایی خود بکاهد.

این نیز از دیگر تفاوت‌های دولت اوباما با ترامپ در خصوص تحریم‌ها و توافق بود؛ اوباما در اجماع‌سازی به شدت قوی عمل می‌کرد، حال آنکه ترامپ در این مورد بسیار ضعیف است و تحریم‌های امریکا در دوره جدید، علناً فاقد مشروعیت بوده و قانونی نیز نمی‌باشند. اگرچه که ترامپ تحریم‌های جدید را سخت‌ترین آن‌ها می‌داند، اما آن‌ها فاقد پشتیبانی شورای امنیت بوده و طبیعتاً مشروعیت بین‌المللی ندارند؛ بدین معنی که این تحریم‌ها توسط کشورهایی نظیر ترکیه و چین که شرکای تجاری ایران هستند و با آمریکا نیز در برهه کنونی دچار مشکلات اقتصادی هستند، به دلیل قانونی نبودن، مورد حمایت قرار نخواهد گرفت.

با این حال باید در نظر داشت که این شرایط دوفکتو و نه دوژور تحریم‌ها، برای شرکت‌ها و خصوصاً برای شرکت‌های اروپایی بسیار حائز اهمیت است؛ چرا که آن‌ها طبق منافع و خواسته سهامدارانشان عمل می‌کنند. این امر علت خروج شرکت‌های اروپایی از ایران را توضیح می‌دهد که نگران تحریم‌های ثانویه امریکا هستند.

البته علت عدم همکاری این کشورها با امریکا، الزاماً غیرقانونی بودن این تحریم‌ها و نقض برجام نیست. به عنوان مثال، هند مقدار قابل توجهی از نفت مورد نیاز خود را از ایران و عراق تهیه می‌کند و از این رو نیاز به حفظ رابطه خود با ایران دارد. هند در واقع دومین واردکننده نفت خام ایران پس از چین است. همچنین ایران در عراق نیز نفوذ زیادی دارد و از این رو می‌تواند برای هند مشکل ایجاد کند. هند همچنین دارای منافع دیگری نظیر منافع تجاری در بندر چابهار نیز می‌باشد.

ترکیه نیز دارای رابطه طولانی واردات نفت از ایران و عراق در دوران تحریم است. همچنین روابط نه چندان مناسب ترکیه و امریکا در وضعیت فعلی و حفظ این وضعیت، می‌تواند کمک مناسبی برای ایران باشد. در صورتی که امریکا ترکیه را بیشتر تحریم کند، امکان افزایش همکاری میان ترکیه و روسیه و همکاری با ایران در برخی موارد، بیشتر خواهد شد. این موضوع در زمانی است که امریکا با کشورهای مختلفی نظیر همسایگان، متحدان و شرکای تجاری خود جنگ تجاری‌ای راه انداخته است و این جنگ تجاری امریکا با این کشورها از جمله چین، می‌تواند کاملاً در جهت منافع ایران عمل کند.

یکی دیگر از مشکلات ترامپ تحمیل هزینه بیش از حد به ایران و بدون هدف مشخصی[۱] است. است. ترامپ انتظار زیادی از ایران دارد و این دقیقاً همان چیزی است که از کره شمالی نیز انتظار دارد؛ این دلیل عدم عملی‌شدن پیشنهاد مذاکره و یا مذاکرات ترامپ است. به عبارت دیگر، انتظار خواسته‌های بسیار گسترده نشانه عدم تمایل به مذاکره است؛ سنگ بزرگ نشانه نزدن است.

کارآمدی تحریم‌های جدید

به طور کل، آمریکا به عنوان یک قدرت اقتصادی و نظامی در جهان، توان انجام برخی اقدامات علیه کشورهای مورد نظر خود را دارد و به تبع آن، سایر کشورها نیز (دیر یا زود) به جهت جلوگیری از هرگونه درگیری با آمریکا، مجبور به تبعیت از آمریکا می‌شوند. در مورد ایران نیز، تحریم‌های آمریکا به طور قطع و یقین، ضربات سنگینی بر پیکره اقتصاد ایران وارد کرده است که دیپلماسی فعال ایران و توانمندسازی داخلی، راه‌های اصلی مواجهه با این تحریم‌ها هستند. با این حال، به بررسی مقایسه کارآمدی این تحریم‌ها در مقایسه با دوره قبلی (دوران اوباما) پرداخته می‌شود که این بخش نیز، تفاوت‌های اوباما و ترامپ در رابطه با تحریم‌های ایران مجدداً اشاره می‌شوند. به طور کلی برای موفقیت هر تحریمی، سه عامل مهم هستند:

  1. متحدین؛
  2. حمایت بین المللی و تمایل به اعمال تحریم‌ها؛
  3. و نهایتاً انگیزه و علتی برای مذاکره و معامله و شفافیت هدف.

تحریم‌های این دوره، به هیچ‌وجه مورد پذیرش متحدین آمریکا نبود و کاملاً یک‌جانبه اعمال شد. تحریم‌های یک‌جانبه به طور کلی به ندرت پاسخ می‌دهند. در جهان کنونی، تحریم‌های یک‌جانبه با موانع مختلفی روبرو می‌شوند؛ حتی اگر توسط قدرتمندترین اقتصاد جهان وضع شوند. طبق تحقیق موسسه پیترسون برای اقتصاد بین المللی در سال ۱۹۹۰، تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا صرفاً در ۱۳ درصد مواقع به نتیجه مطلوب خود رسیده‌اند.

موارد معدودی که تحریم‌های یک‌جانبه جواب داده‌اند مربوط می‌شود به کشورهایی که روابط بسیار بالای تجاری با آمریکا داشته‌اند که این امر در مورد ایران صدق نمی‌کند. علاوه بر این، شرکای تجاری ایران نیز تحریم‌های یک‌جانبه امریکا علیه ایران را نپذیرفتند و علیرغم اینکه حجم مبادلات کاهش یافت، اما امریکا مجبور شد آن‌ها را مشمول معافیت نماید.

مورد دیگر در این زمینه، به صفر رساندن و یا کاهش حداکثری ۲ میلیون بشکه نفت تولیدی روزانه ایران است که این امر باعث ضربه سنگین به قیمت نفت و کشورهایی که مخاطب نفت ایران هستند می‌شود. به عبارت دیگر، با این اوصاف به نظر می‌رسد که کاهش تأثیر احتمالی تحریم‌های یک‌جانبه علیه ایران بر بازارهای مالی جهان و متحدین امریکا بر اهداف اعمال آن تحریم‌ها در وهله اول سنگینی می‌کند و به همین دلیل آن‌ها مخالف این موضوع هستند.

علاوه بر اینکه، ایران هیچ‌گونه مورد که ناقض برجام باشد را انجام نداده است و آن‌ها دلیلی برای اعمال تحریم‌ها و برخلاف برجام، نمی‌بینند. ترامپ حمایت بین‌المللی را از بین برده است. خروج ترامپ بدون هیچ دلیل از تعهد خود و نقض برجام، باعث سایر امضاکنندگان برجام گشت. به عنوان مثال تحریم کره شمالی بدون همکاری چین، تأثیر مطلوب خود را نخواهد داشت، چرا که بیش از ۹۰ درصد تجارت کره شمالی با چین است. در مورد روسیه و ایران نیز این امر صدق می‌کند.

مشکل دیگر این تحریم‌ها، ناتوانی امریکا در ترکیب این تحریم‌ها با مذاکرات است. تجربه نشان داده است که تحریم‌ها زمانی بهترین نتیجه را دارند که در حین مذاکرات و به عنوان اهرم فشار و با ایجاد انگیزه رفع آن‌ها برای طرف مورد تحریم، استفاده شود؛ درواقع پیشنهاد رفع تحریم‌ها بهترین مشوق برای انجام خواسته کشوری است که تحریم می‌کند؛ چه بسا در توافق دایتون در سال ۱۹۹۵ و حتی در برجام نیز شاهد چنین چیزی بودیم.

به عبارت دیگر، در رابطه با ایران این چارچوب جواب داد و برنامه هسته‌ای ایران مرتباً توسط بازرسان آژانس انرژی اتمی مورد بازرسی قرار می­‌گرفت. اما در تحریم‌های کنونی شاهد چنین چیزی نیستیم. تحریم‌ها اعمال شده‌اند و شروط ۱۲ گانه آمریکا، بسیار گسترده بوده و در واقع، با نگاهی عمیق‌تر، ممکن نیز نیست. این تحریم‌ها باید به همراه خواسته‌هایی موردی و مشخص و صرفاً در یک موضوع قابل پذیرش مطرح می‌شدند و نه به شکل فعلی.

با این نگاه، تحریم‌های امریکا به دور از رویکرد چندجانبه­‌گرایی­‌ای است که در گذشته توسط امریکا پیگیری می‌شود و از این رو شانس پایینی برای تأثیرگذاری دارد. تحریم‌ها باید در چارچوب چندجانبه­‌گرایانه و سازمان‌های بین‌المللی انجام شوند. اروپا نیز ممکن است بتواند با سیستم مسدودسازی خود برای امریکا موقتاً مشکل ایجاد کند؛ اگرچه این مورد اهرم چندان قدرتمندی به نظر نمی‌رسد. از این رو بود که اوباما این اقدام ترامپ را “انحراف” و سناتور باب منندز نیز آن را “ریسکی برای امنیت ملی آمریکا دانست که شراکت بنیادین امریکا با متحدین اروپایی‌اش را به خطر انداخته و با امنیت اسرائیل قمار می‌کند” دانستند.

در واقع، می‌توان گفت که ترامپ در نمایش هدف تحریم‌های خود نیز ناتوان است. به عبارت دیگر، کشور هدف باید بداند که به جهت رفع تحریم‌ها چه اقدامی باید انجام دهد. عدم وجود این شفافیت باعث می‌شود که تحریم تبدیل به وسیله تقابل میان دو کشور و نهایتاً شکل‌گیری نوعی جنگ فرسایشی دائمی بین آن‌ها شود. اشتباه دیگر ترامپ این تصور اشتباه است که این فشار او می‌تواند منجر به تغییر رفتار ایران شود. طبق نگاه آمریکایی‌ها، تحریم‌ها تا لحظه‌ای که نظام ایران و یا رفتار ایران را تغییر دهند، ادامه خواهند داشت؛ اما تجربه تاریخی تحریم‌ها (کوبا، روسیه و…) نشان داده است که حتی هرگونه تغییر رفتار جزئی‌ای نیز، نیاز به مذاکره دارد و صرف تحریم صرفاً اعمال هزینه به دو طرف است.

نتیجه‌گیری

تحریم‌های دور جدید، قطعاً فشار بیشتری به کشور تحمیل خواهند کرد، اما با توجه به عدم مشروعیت و مقبولیت آن‌ها در جامعه بین‌المللی و یک‌جانبه بودن آن‌ها، در صورت همراه شدن دیپلماسی پویا و فعال و تقویت زیرساخت‌های داخلی، می‌توان از شدت آن‌ها تا حد بسیار زیادی کاست. همچنین تجربه شرکت چینی ZTE و صدور معافیت برای کشورهای مختلف در خصوص خرید نفت ایران، همگی نشان از کوتاه آمدن آمریکا و ناتوانی آن در انجام وعده‌ای که داده بود می‌باشند و این پیغام را به جهان می‌دهد که می‌توانند حتی در صورت نقض تحریم‌های امریکا علیه ایران نیز راه نجاتی بیابند.

در نهایت باید توجه کرد که امریکا صرفاً می‌تواند طبق لایحه اختیارات دفاع ملی برای سال مالی ۲۰۱۲ اقدام کند؛ طبق این لایحه امریکا می‌تواند از کشورها بخواهد تا حجم مبادلات خود با ایران را کاهش دهند و نه اینکه کاملاً قطع کنند! خصوصاً اینکه ایران در برهه کنونی به برجام نیز پایبند بوده است و از طرف دیگر اقدامات ترامپ و تهدیداتش به دنیا، شدیداً به اعتبار بین المللی امریکا و حمایت جامعه جهانی از او و تصمیماتش، ضربه وارد کرده است.

طه اکرمی کارشناس مسائل آمریکا

[۱] منظور از هدف مشخص این است که به نظر می‌رسد ترامپ به دنبال مذاکره نیست؛ چرا که شرایط مطرح شده توسط تیم او برای مذاکره، منطقی نیستند.

قتل خاشقجی و تقلای اسرائیل برای حفظ محمد بن سلمان

قتل جمال خاشقجی روزنامه‌نگار منتقد سعودی موجب شکل‌گیری بحران جدیدی برای عربستان سعودی شده و محمد بن سلمان، ولیعهد این کشور که گفته می‌شود صادرکننده دستور این قتل بوده را با تنگنایی سخت مواجه کرده است. در حالی‌که بسیاری از کشورها علیه این جنایت موضع سختی را اتخاذ نموده و خواستار مجازات آمران و عاملان قتل خاشقجی شده‌اند؛ برخی از بازیگران و سران کشورها که عزل بن سلمان را تهدیدی برای منافع خود قلمداد می‌کنند سعی نموده‌اند با اتخاذ راه‌کنش‌های متعدد از برکناری وی ممانعت به عمل آورند. از جمله بازیگرانی که عزل بن سلمان را در راستای منافع خود نمی‌داند و سعی کرده در پرونده خاشقجی از محمد بن سلمان حمایت نماید اسرائیل است.

روابط عربستان و اسرائیل که تا قبل از روی کار آمدن ملک سلمان بن عبدالعزیز و به قدرت رسیدن محمد بن سلمان، پنهانی و مخفی بود با حمایت و پشتیبانی ولیعهد جوان در مسیر عادی‌سازی آشکار قرار گرفته است. روابط ریاض – تل‌آویو اخیراً از لحاظ امنیتی و اقتصادی پیشرفت بسیاری داشته، مقامات دو رژیم دیدارهای متقابلی داشته‌اند و حریم هوایی عربستان به روی هواپیماهای اسرائیلی باز شده است. در حال حاضر اسرائیل، عربستان سعودی را متحدی راهبردی برای خود می‌داند که می‌بایست روابطش را با آن تقویت کند. اشتراک نظر محمد بن سلمان با بنیامین نتانیاهو پیرامون بسیاری از تحولات و پرونده‌های منطقه نیز موجب شده است که از ولیعهد عربستان به عنوان مهره‌ای کلیدی در راهبرد مورد نظر نتانیاهو در قرن بیست‌ویکم یاد کنند.

ولیعهدی محمد بن سلمان و استقبال اسرائیل

ملک سلمان در ۲۱ ژوئن ۲۰۱۷، در حکم ناگهانی محمد بن نایف را از ولیعهدی برکنار نمود و محمد، پسر ارشد خود را با حفظ سمت وزیر دفاع به عنوان ولیعهد جدید این کشور معرفی کرد. انتصاب محمد بن سلمان به ولیعهدی عربستان با استقبال گسترده مقامات اسرائیلی روبه‌رو شد. ایوب قرا، وزیر ارتباطات اسرائیل تصریح کرد انتصاب محمد بن سلمان به ولیعهدی به معنای همکاری بیشتر در خاورمیانه، تقویت روابط دیپلماتیک کشورهای عربی با دولت آمریکا و آغاز مرحله جدید و امیدوارکننده‌ بین عربستان و اسرائیل است. یسرائیل کاتس، وزیر اطلاعات اسرائیل نیز ضمن استقبال از این انتصاب از ملک سلمان بن عبدالعزیز، پادشاه عربستان سعودی خواست تا از بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل برای سفر به ریاض دعوت کند یا محمد بن سلمان ولیعهد را برای یک سفر رسمی به اسرائیل بفرستد.

کارشناسان اسرائیلی نیز به تحلیل این رخداد پرداختند. زوی بر- اِل کارشناس اسرائیلی امور خاورمیانه در روزنامه هاآرتص نوشت، محمد بن سلمان تا پیش از ولیعهد شدن نیز به دلیل اتخاذ موضع قاطع علیه جمهوری اسلامی ایران برای اسرائیل بشارتی خوب بود و نگاه مثبت وی به سیاست‌های تل‌آویو می‌تواند او را به شریکی مهم و راهبردی برای اسرائیل تبدیل ‌کند.

الون بن داوید، کارشناس امور نظامی اسرائیلی نیز در روزنامه معاریو نوشت، ولایتعهدی محمد بن سلمان یک «نقطه عطف دراماتیک» در مناسبات ریاض و تل‌آویو است. بن داوید، محمد بن سلمان را «رهبری شجاع و مبتکر» نامید و نوشت با انتصاب او شاید خاورمیانه جدیدی در حال شکل گرفتن است. وی دور زدن قواعد میراث پادشاهی سعودی برای منصوب کردن محمد بن سلمان به ولایتعهدی را اقدامی با دلگرمی به پشتیبانی دونالد ترامپ توصیف کرد تا عربستان به کشوری مسلط در منطقه و پیشگامی در قاطعیت بیشتر از سوی حکومت‌های سنی در برابر حکومت شیعی ایران تبدیل شود.

دان شابیرو، سفیر سابق آمریکا در تل‌آویو نیز با بیان اینکه اسرائیل و عربستان سعودی منافع و تهدیدات مشترکی دارند، ولیعهدی محمد بن سلمان را آرزوی دیرین اسرائیل نامید. وی تأکید کرد که حضور بن سلمان فرصت‌های زیادی را برای اسرائیل در دوره حکومتش به وجود می‌آورد. با وجود بن سلمان اسرائیل می‌تواند جایگاه منطقه‌ای خود را بهبود بخشیده و با چالش‌های راهبردی و امنیتی خود مقابله کند.

در حال حاضر همگرایی و همپوشانی زیادی بین اهداف و منافع ریاض و تل‌آویو پیرامون تحولات و بحران‌های منطقه وجود دارد و به زعم مقامات دو رژیم این هم‌پیمانی و اتحاد می‌تواند موقعیت و جایگاه آنها در منطقه‌ را تا حد زیادی تثبیت کند. تقویت و گسترش روابط عربستان سعودی و اسرائیل طی چند سال اخیر به عوامل متعددی وابسته است که برخی از آنها به همگرایی منافع دو طرف مربوط می‌شود و برخی دیگر از عوامل به ملاحظات شخصی شاهزاده محمد بن سلمان مرتبط هستند.

همگرایی منافع در مقابله با برنامه هسته‌ای ایران، اشتراک دیدگاه‌ها و درک مشترک پیرامون تهدیدات ناشی از انقلاب‌های عربی، تعریف مشترک از مفهوم تروریسم، درک مشترک از تهدید جریان‌ اسلام‌گرای اخوان‌المسلمین، اشتراک نظر در مورد بحران سوریه و یمن و لزوم مقابله با حضور جمهوری اسلامی ایران در این کشورها، وابستگی عربستان سعودی به تکنولوژی صنایع نظامی اسرائیل، حمایت دولت دونالد ترامپ از عادی‌سازی و گسترش روابط ریاض – تل‌آویو و هراس عربستان از کاهش حضور آمریکا در منطقه پس از پایان مأموریت شکست داعش موجب شده است تا مقامات سعودی به سوی عادی‌سازی علنی و تقویت روابط خود با تل‌آویو تلاش کنند. علاوه بر آن محمد بن سلمان به منظور تضمین چتر حمایت غرب و کسب حمایت و پشتیبانی آمریکا از برنامه‌ها و جاه‌طلبی‌های خود سعی دارد از طریق عادی‌سازی روابط با اسرائیل حمایت کنگره و لابی‌های متنفذ و قدرتمند صهیونیستی در آمریکا، اروپا و سایر کشورها را جذب نماید.

خدمات محمد بن سلمان به اسرائیل

تشویق و تسریع عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل و راه‌اندازی کمپین ترویج عادی‌سازی روابط با هدف قبح‌زدایی از به رسمیت شناختن اسرائیل، تأکید بر اینکه یهودیان حق برخورداری از کشوری مستقل برای خود را دارند، تلاش برای پیشبرد و عملیاتی کردن پروژه معامله قرن، عدم مخالفت با موضوع انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به بیت‌المقدس و مقابله با جمهوری اسلامی ایران و هم‌پیمانانش در محور مقاومت تنها بخشی از خدمات محمد بن سلمان به اسرائیل در مدت کوتاه بعد از رسیدن به قدرت بوده است.

محمد بن سلمان، از سال ۲۰۱۷ بر اساس یکسری طرح‌ها و برنامه‌هایی به دنبال آماده‌سازی افکار عمومی سعودی‌ها و جهان عرب برای عادی‌سازی روابط و برقراری روابط رسمی با تل آویو بوده است. لذا کمپین تشویق و ترویج عادی‌سازی روابط با اسرائیل با هدایت و مدیریت بن سلمان و توسط نویسندگان و مجریان تلویزیون و چهره‌های سرشناس برای مهیا نمودن افکار عمومی جهان عرب در شبکه‌های اجتماعی، روزنامه‌ها و کانال‌های ماهواره راه‌اندازی شده است. از جمله بازوهای تبلیغاتی محمد بن سلمان برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل می‌توان به «محمد آل الشیخ»، «عبدالحمید الحکیم»، «ترکی الحمد»، «أحمد العرفج»، «منصور الخمیس»، «صالح الفهید»، «منصور النقیدان»، «سامی العثمان»، «حمزه السالم»، «سعود الفوزان»، «عبدالرحمن الراشد» و «سعاد الشمری» اشاره کرد.

یکی از اقداماتی که توسط کمپین عادی‌سازی روابط با تل‌آویو دنبال می‌شود، تشدید ایران هراسی، بزرگ‌نمایی پیرامون دشمنی با جمهوری اسلامی ایران و برجسته‌سازی منافع مشترک میان ریاض و تل‌آویو با هدف مقابله با دشمن مشترک است. همچنین ابراز دوستی با اسرائیل از طریق نویسندگان مسلط به زبان عبری و مخاطب قرار دادن افکار عمومی صهیونیست‌ها تازه‌ترین روشی است که پروپاگاندای تبلیغاتی محمد بن سلمان برای جلب توجه صهیونیست‌ها آن را در پیش گرفته است.

محمد بن سلمان در مصاحبه با نشریه تایم با ادعای اینکه ایران منبع تمام شرارت‌ها در خاورمیانه است، گفت: «ما با اسرائیل دشمن مشترکی داریم و به نظر می‌رسد، بتوانیم در حوزه‌های بسیاری همکاری اقتصادی بالقوه داشته باشیم.» وی درباره احتمال عادی‌سازی روابط با اسرائیل توضیح داد: «اگر توافق سازش بین فلسطین و اسرائیل رخ دهد، ما از فردای آن روز، روابط خوب و عادی با اسرائیل خواهیم داشت و این برای همه بهتر خواهد بود.» روزنامه یدیعوت آحارانوت نیز در چهارم نوامبر ۲۰۱۸ نوشته است پیام‌‌هایی قوی از سوی محمد بن سلمان ولیعهد سعودی به اسرائیل مبنی بر اینکه برای پایان قطعی روابط و عادی‌سازی آن آمادگی دارد، رسیده است.

محمد بن سلمان در گام‌های عادی‌سازی اخیر کشورهای امارات، عمان و بحرین با اسرائیل نیز نقش مهمی برعهده داشته است و بدون پشتیبانی وی و چراغ سبز ریاض این دیدارها میسر نبود. به عنوان مثال هواپیمای حامل بنیامین نتانیاهو به مقصد عمان بر فراز آسمان عربستان پرواز کرده است، اقدامی که پیش از آن به اطلاع مقامات سعودی رسیده بود. به همین دلیل از محمد بن سلمان به عنوان معمار و بازیگر اصلی در ایجاد رابطه بین کشورهایی عربی و تل‌آویو یاد می‌کنند. دان شابیرو، سفیر سابق آمریکا در تل‌آویو گفته است که محمد بن سلمان آماده عادی‌سازی کامل روابط با اسرائیل در چارچوب اجرای طرح کشورهای عربی است.

علاوه بر نقش بن سلمان در عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل وی از حق اسرائیل در داشتن مملکت دفاع کرده است. بن سلمان در مصاحبه‌ با نشریه آتلانتیک، از حق اسرائیلی‌ها و فلسطینیان برای زندگی در کشورهایشان سخن گفته و ایران را مسئول بی‌ثباتی و افراط‌گرایی در منطقه قلمداد کرده است. بن سلمان در پاسخ به پرسشی در این مورد که آیا یهودیان حق برخورداری از کشوری مستقل برای خود را دارند؟ گفته است که: «به اعتقاد من تمام مردم، در هر کجا که باشند، حق دارند در کشور خود با صلح زندگی کنند، به نظر من فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها حق داشتن کشورهای خود را دارند…»

سخنان غیرمنتظره‌ محمد بن سلمان که حق مردم یهود به داشتن سرزمینی از آن خود را تأیید کرده است، در جهان بازتاب زیادی پیدا کرد و کارشناسان اسرائیلی را واداشت از این اقدام بن سلمان تقدیر کنند. دیوید مکوسکی، مدیر برنامه‌ سیاست خاور نزدیک انستیتوی واشنگتن در پروسه‌ صلح، توئیت کرد «رهبران عرب هرگز به حقوق اسرائیل اذعان نخواهند کرد؛ اگر سخنان شاهزاده‌ جوان دچار تغییر و تکمیل نشود، می‌توان یکی از مهم‌ترین سخنانی است که یک رهبر خاورمیانه از زمان سادات تا کنون در خصوص مناقشات عرب و اسرائیل به زبان آورده است.» یوئل گوزانسکی، از پژوهشگران ارشد انستیتوی مطالعات امنیت ملی می‌گوید «ما اسرائیلی‌ها نمی‌بایست از خاطر ببریم که در ریاض، نسیم متفاوتی وزیدن گرفته است، و به جانب اورشلیم می‌وزد.» یسرائیل کاتس، وزیر اطلاعات اسرائیل نیز در گفتگویی، محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی را رهبر جهان عرب خوانده که می‌تواند حامی روند صلح اسرائیل با فلسطینی‌ها بشود.

از دیگر خدمات بن سلمان به اسرائیل پشتیبانی از معامله قرن است. حمایت‌های پنهانی ولیعهد سعودی از معامله قرن باعث هموار شدن مسیر اجرایی این طرح شده است. محمد بن سلمان در نشستی با نمایندگان سازمان‌های یهودی در نیویورک گفته است که فلسطینیان دو گزینه پیشِ‌رو دارند: یا عملیات صلح موسوم به معامله قرن را قبول کنند و یا به شکوه و شکایت‌ها پایان دهند. پیشتر نیز بن سلمان به رسانه‌های اسرائیلی گفته بود، رهبری فلسطین از چهار دهه پیش فرصت‌های صلح را از دست می‌دهد و همه پیشنهادهای ارائه شده را رد می‌کند، اکنون زمان آن رسیده که فلسطینیان پیشنهادها را بپذیرند، آنها یا باید بازگشت به میز مذاکرات را بپذیرند یا سکوت اختیار کرده و از هشدار و شکایت دست بردارند.

بن سلمان به منظور کسب حمایت واشنگتن حتی از انتقال سفارت آمریکا به بیت‌المقدس و معرفی قدس به عنوان پایتخت اسرائیل حمایت کرده است. در همین راستا، شبکه ۱۰ تلویزیون اسرائیل گزارش داده است که محمد بن سلمان به جارد کوشنر، داماد رئیس‌ جمهور آمریکا اطلاع داده که عربستان از تصمیم ترامپ در معرفی قدس به عنوان پایتخت اسرائیل حمایت خواهد کرد.

اما مهم‌ترین نقطه اشتراک میان نتانیاهو و محمد بن سلمان، مخالفت آنان با جمهوری اسلامی ایران است. مواضع قاطع ولیعهد سعودی در برابر تهران موجب شده است که اسرائیل او را به عنوان شریک راهبردی خود تلقی کند. بن سلمان طی سال‌های گذشته جایگاه خود را در حد ابزار سیاست خارجی ترامپ و نتانیاهو برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران تنزل داده است. محمد بن سلمان همواره مدیریت و رهبری ائتلاف‌های ضد ایرانی در منطقه را بر عهده داشته و در صف نخست هر اقدام ضد ایرانی بوده است.

قتل خاشقجی و تلاش اسرائیل برای حفظ محمد بن سلمان

قتل جمال خاشقجی، روزنامه‌نگار منتقد سعودی در کنسولگری این کشور در استانبول که گفته می‌شود به دستور محمد بن سلمان، ولیعهد جوان صورت گرفته است موجب شکل‌گیری موجی از انتقادات بی‌سابقه بر ضد بن سلمان شده است. رجب طیب اردوغان رئیس‌ جمهور ترکیه در مقاله‌ای در روزنامه واشنگتن‌پست نوشت، دستور قتل جمال خاشقجی از عالی‌ترین سطح در حکومت عربستان صادر شده اما ملک سلمان از شبهه ارتکاب این جنایت خارج است. همچنین بسیاری از سناتورهای آمریکایی از جمله لیندسی گراهام، باب کورکر و رند پال در اظهاراتی تند، محمد بن سلمان را عامل و مسئول قتل خاشقجی دانسته‌اند و خواهان مجازات و برکناری ولیعهد سعودی شده‌اند.

این امر تا حدی پیش رفت که رسانه‌های مختلف شاهزاده احمد بن عبدالعزیز، برادر کوچک بن سلمان – که اخیراً با ضمانت‌های امنیتی که ایالات متحده و سازمان ملل به او دادند، وارد خاک عربستان شده – و خالد بن سلمان، سفیر عربستان در واشنگتن که برادر کوچک‌تر محمد بن سلمان است را جایگزین‌های احتمالی برای ولایتعهدی عربستان معرفی کرده‌اند؛ این امر وحشت و هراس مقامات اسرائیلی را به دنبال داشته است.

در حقیقت مقامات اسرائیلی نگران درگیر شدن محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی در پرونده قتل خاشقجی هستند؛ زیرا این امر موجب محدود شدن دایره تحرکات بن سلمان در زمینه تقویت روابط میان اسرائیل و اعراب و ناتوانی وی در پیشبرد و عملیاتی نمودن معامله قرن می‌شود. در همین راستا، تسویا گرینویلد، عضو پیشین کنست و سیاست‌مدار حزب میرتس، معتقد است که اسرائیل باید با محمد بن سلمان در رابطه با قتل خاشقجی با تساهل برخورد کند؛ زیرا عزل وی برای تل‌آویو ویرانگر خواهد بود.

گرینویلد در مقاله‌ای که در هاآرتص منتشر شد نوشت: «اسرائیل پنج دهه است انتظار ظهور چنین رهبر عرب را می‌کشید که موافق امضای توافقنامه با تل‌آویو باشد، شخصیتی که اکنون در بن سلمان ظهور یافته است. بنابراین تل‌آویو باید با موضوع قتل خاشقجی به صورت حساس برخورد کند، به نظر می رسد، طرح سازش ترامپ موسوم به معامله قرن، اگر روزی در مذاکره‌ای طرح شود، نتیجه مستقیم فشارهای محمد بن سلمان خواهد بود که تلاش دارد پیش از آغاز همکاری با تل‌آویو، اسرائیل را به رسمیت بشناسد.» وی در پایان نوشت: «درخواست‌های مکرر برای برکناری چنین رهبر عربی که اسرائیلی‌ها مدت‌هاست، انتظار آن را می‌کشیدند، برای تل‌آویو ویرانگر خواهد بود.»

نتانیاهو از ترس از دست دادن حمایت ولیعهد عربستان، تا یک ماه درباره قتل خاشقجی اظهار نظر خاصی نکرد و سرانجام پس از یک ماه سکوت تحت تأثیر فشار افکار عمومی و رسانه‌ها ضمن آنکه قتل خاشقجی را مساله‌ای وحشتناک توصیف کرد اما تأکید کرد وجود عربستانی با ثبات برای ثبات منطقه و جهان مهم است. در واقع هیچ یک از سیاست‌مداران اسرائیلی نمی‌خواهند سخنی بگویند که تازه‌ترین شریک عرب خود، یعنی ولیعهد عربستان را برنجانند. ‌یووال اشتاینیتز، وزیر انرژی اسرائیل در تلاش برای کم‌‌اهمیت جلوه‌ دادن ماجرای قتل خاشقجی، گفت این جنایت اقدامی نفرت‌انگیز است ولی تل‌آویو بیشتر متوجه تقویت روابط با کشورهای عربی علیه ایران است. رون درمر، سفیر اسرائیل در واشنگتن نیز گفت حال که آمریکا همه چیز را درباره قتل خاشقجی می‌داند باید این حادثه را محکوم کند اما نباید منافع خود را با ریاض به خطر بیندازد.

به زعم مقامات اسرائیلی عزل محمد بن سلمان از یک‌سو موجب تغییر موازنه قوا در سطح منطقه به ضرر اسرائیل و عربستان می‌شود و از سوی دیگر به افزایش قدرت ترکیه و جمهوری اسلامی ایران در منطقه منجر خواهد شد؛ از این‌رو می‌بایست مانع از برکناری و عزل محمد بن سلمان از قدرت شد. لذا تل‌آویو در ابتدا با درخواست از سازمان‌های لابی یهودی فعال در آمریکا برای اعمال فشار بر اعضای کنگره به ویژه جمهوری خواهان به منظور کنترل توجه نخبگان سیاسی آمریکا به موضوع خاشقجی، تلاش کرد تا منافع استراتژیک آمریکا و اسرائیل در ارتباط با حفظ نظام حکومتی در ریاض حفظ شود. اما وقتی تحرک لابی‌های یهودی در تحقق نتیجه مطلوب موفق نبود، مقامات اسرائیلی، دیپلماسی سکوت را درپیش گرفتند و نتانیاهو به طور مستقیم وارد عمل شد تا دولت دونالد ترامپ را به عدم تنش‌آفرینی علیه بن سلمان متقاعد کند. تلاش علنی نخست وزیر اسرائیل برای نجات ولیعهد سعودی از قتل خاشقجی نمونه‌ای از دخالت‌های اسرائیل با هدف حفظ نظام حکومتی در ریاض است.

تلطیف و تطهیر چهره محمد بن سلمان در رسانه‌های اسرائیلی نیز از شگردهای تل‌آویو برای حفظ ولیعهد سعودی بوده است. رسانه‌های اسرائیلی مدعی شده‌اند ترکیه با هدف تخریب چهره بن سلمان و رهبری جهان اسلام، در پرونده جمال خاشقجی برای ریاض دام اطلاعاتی پهن کرده که در نهایت به مرگ روزنامه‌نگار سعودی منجر شده است.

در همین راستا می‌توان گفت یکی از اهداف عمده سفر بنیامین نتانیاهو به عمان در این برهه زمانی حساس این بود که فشار رسانه‌ای و افکار عمومی جهان بر روی محمد بن سلمان، که هم‌اکنون جایگاه و آینده حیات سیاسی وی به دلیل پرونده قتل خاشقجی به شدت در خطر افتاده است را کاهش دهد و با این سفر ضمن به حاشیه بردن پرونده خاشقجی، افکار عمومی جهان را از قتل این روزنامه‌نگار منحرف سازد. سفر اخیر سران مسیحی انجیلی حامی صهیونیست‌ها به ریاض از جمله مایک ایوانس بنیان‌گذار موزه دوستان صهیون در قدس، به نوبه خود حمایتی از ولیعهد سعودی بوده است.

نتیجه‌گیری

همگرایی روابط میان عربستان سعودی و اسرائیل بعد از ولیعهدی محمد بن سلمان در سال ۲۰۱۷ به حدی بوده است که به تشکیل ائتلافی غیر رسمی میان این دو رژیم برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت منجر شده است. اما قتل جمال خاشقجی، منتقد سرسخت سیاست‌های بن سلمان ضربه سنگینی به وجهه ولیعهد جوان در سطح جهان وارد کرده است. به دنبال قتل خاشقجی مقامات اسرائیلی از اینکه محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان از منصب خود عزل گردد و نتواند مأموریت خود در عادی‌سازی روابط اسرائیل با دیگر کشورهای عربی و عملیاتی کردن معامله قرن را به انجام برساند، نگران شده‌اند.

تسریع روند عادی‌سازی و سفرهای متعدد اخیر مقامات اسرائیلی از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بدون حمایت و پشتیبانی سعودی‌ها به ویژه محمد بن سلمان امکان‌پذیر نبود. بن سلمان برای بهبود روابط بین عمان، امارات و بحرین با اسرائیل چراغ سبز نشان داده است. محمد بن سلمان که از ارکان اساسی عادی‌سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل است و قرار بود در این طرح نقش اصلی را عهده‌دار باشد، اکنون با توجه به پرونده خاشقجی، در وضعیت ضعف قرار دارد و نمی‌تواند نقش محوری در پیشبرد معامله قرن ایفا نماید.

به بیان دیگر اسرائیل برای عادی‌سازی روابط اعراب با اسرائیل، عملیاتی کردن معامله قرن و منزوی کردن جمهوری اسلامی ایران در منطقه به حمایت محمد بن سلمان نیاز دارد. به همین دلیل است که بنیامین نتانیاهو برای جلب حمایت دولت آمریکا از ولیعهد سعودی، دست به دامان مقامات عالی‌رتبه کاخ سفید شده و در این‌باره رایزنی و از بن سلمان دفاع کرده است. در واقع نتانیاهو با این استدلال که محمد بن سلمان، شریک راهبردی در منطقه برای آنان است، برای جلب حمایت دولت ترامپ از او به تکاپو افتاده‌ است.

در پایان می‌توان گفت که اگر محمد بن سلمان بتواند از این بحران خارج شود خود را مدیون نتانیاهو و اسرائیل خواهد دانست و برای مقابله با رقبای منطقه‌ای خود ازجمله جمهوری اسلامی ایران و ترکیه حتی تا تشکیل ائتلاف راهبردی با اسرائیل پیش خواهد رفت اما برکناری بن سلمان، قدرتمندتر شدن محور مقاومت در منطقه و افزایش مقبولیت آن در جهان عرب را به دنبال خواهد داشت.

سیدعلی نجات پژوهشگر مسائل خاورمیانه