ماه‌نگار دیده‌بان امنیت ملی – شماره ۷۰

تأمین امنیت ملی مستلزم شناخت همه‌جانبه و مستمر رویدادها، مسائل و عوامل مؤثر در آن است که پایه و اساس تصمیم‌گیری درست و راهبرد مقابله با چالش‌ها و تهدیدات ملی به شمار می‌آید. پژوهشکده مطالعات راهبردی در راستای فلسفه وجودی خود و تلاش برای کمک به فهم و حفظ امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، مصمم است رویدادها، مسائل و تحولات مؤثر بر امنیت ملی ایران را در سطوح گوناگون داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی بررسی و آن را به صورت ماهانه در قالب محصولی با عنوان «ماه‌نگار راهبردی دیده‌بان امنیت ملی» به مخاطبین و علاقمندان این حوزه عرضه نماید.

ماه‌نگار راهبردی دیده‌بان امنیت ملی پس از قریب به شش سال انتشار توانسته جایگاه درخور توجهی در میان مخاطبان خود پیدا کند و در این میان انتقادات، پیشنهادات و نظرات کارشناسان و مخاطبان، نقش مؤثری در بهبود کیفیت و روند رو به رشد آن داشته است. پژوهشکده مطالعات راهبردی امیدوار است انتشار این محصول در انباشت اطلاعات، شناخت عمیق تحولات، شکل‌دادن به اجماع نخبگان و راهنمایی به تصمیم‌گیرندگان و در نهایت، تأمین امنیت ملی مفید و مؤثر باشد.

[aparat id=”Cj7EV”]

تحلیل و ارزیابی سند استراتژی دفاع ملی آمریکا

پس از انتشار استراتژی امنیت ملی آمریکا در اواخر ماه گذشته (۲۸ آذر)، اکنون (۲۹ دی) وزارت دفاع آمریکا خلاصه‏‌ای از سند «استراتژی دفاع ملی» این کشور را منتشر کرده است. در این سند که همپوشانی بسیار زیادی با استراتژی جدید امنیت ملی آمریکا دارد، به تحولات محیط امنیتی جهان و تهدیدها و چالش‏‌های امنیت ملی آمریکا پرداخته شده و رویکرد این کشور در برخورد با این تهدیدها و چالش‌‏ها مورد بررسی قرار گرفته است.

تهدیدها و چالش‏‌های امنیت ملی آمریکا

در سند «استراتژی دفاع ملی» آمریکا، چالش کلیدی برای امنیت و کامیابی این کشور، ظهور مجدد رقابت استراتژیک میان قدرت‏‌های بزرگ عنوان شده است. در این رقابت، چین و روسیه قدرت‏‌های تجدیدنظرطلبی هستند که می‏‌خواهند به جهانی مطابق با مدل اقتدارگرایی خودشان شکل دهند. گفته شده که چین از مدرنیزاسیون نظامی، افزایش نفوذ و اقتصاد غارتگر خود برای اجبار کشورهای همسایه در راستای نظم‏‌بخشی مجدد به منطقه هند-آقیانوس آرام در جهت منافع خود استفاده می‏کند. همچنین، عنوان شده که چین به تعقیب مدرنیزاسیون نظامی خویش برای ایجاد هژمونی منطقه‏‌ای در منطقه هند-آقیانوس آرام در کوتاه‏‌مدت و جایگزینی با آمریکا برای دستیابی به تسلط جهانی در آینده ادامه خواهد داد.

در مورد روسیه نیز گفته شده که این کشور درصدد سلطه بر کشورهای پیرامون و تصمیمات حکومتی، اقتصادی و دیپلماتیک آنها و همچنین، در پی به شکست کشاندن ناتو و تغییر ساختار امنیتی و اقتصادی اروپا و خاورمیانه در راستای شرایط مطلوب خویش است. علاوه بر این، عنوان شده که استفاده روس‏‌ها از تکنولوژی‏‌های در حال ظهور برای بی‌‏اعتبارسازی و تخریب روندهای دموکراتیک در گرجستان، کریمه و شرق اوکراین به اندازه کافی نگران‏‌کننده است، اما وقتی این موارد در کنار گسترش و مدرن‏‌سازی زرادخانه هسته‏‌ای روسیه قرار می‏‌گیرد، چالش روسیه آشکارتر می‏‌شود.

چالش بعدی، تضعیف نظم بین‏‌المللی شکل‏‌گرفته بعد از جنگ جهانی دوم عنوان شده است. سند «استراتژی دفاع ملی» آمریکا، چین و روسیه را متهم کرده که با بهره‏‌برداری از منافع این نظم و همزمان تضعیف اصول آن، در حال برانداختن این نظم بین‌‏المللی «از درون» هستند. رژیم‏‌های یاغی مانند ایران و کره شمالی چالش دیگری هستند که در این سند به آن پرداخته شده است. گفته شده که ایران و کره شمالی در حال بی‏‌ثبات‏‌سازی مناطق اطراف خود از طریق تعقیب تسلیحات هسته‏‌ای و حمایت از تروریسم هستند.

در مورد ایران عنوان شده است که در حال رقابت با همسایگان و در تلاش برای افزایش نفوذ و بی‌‏ثباتی برای رسیدن به موقعیت هژمونی منطقه‏‌ای از طریق حمایت از فعالیت‌‏های تروریستی شبکه‏ در حال رشدی از نمایندگان خود و برنامه موشکی خویش است. گفته شده که هر دوی قدرت‏های تجدیدنظرطلب و رژیم‌‏های یاغی در حال رقابت با آمریکا در همه ابعاد قدرت هستند. به‏ چالش کشیده شدن برتری جهانی آمریکا مسئله دیگری است که در سند دفاع ملی این کشور مورد اشاره قرار گرفته است. در این مورد عنوان شده که برای دهه‏‌ها آمریکا قدرت بلامنازع در همه حوزه‏‌های عملیاتی بوده است و می‏‌توانست نیروهای خود را هر زمانی که می‏‌خواست، هر کجا که اراده می‌‏کرد و هرگونه که می‏‌خواست، به‏ کار بگیرد. اما امروزه همه حوزه‏‌ها اعم از هوا، زمین، دریا، فضا و فضای مجازی به محل رقابت تبدیل شده‌‏اند.

ارتقای سریع تکنولوژیکی و تغییر مشخصه جنگ؛ قابلیت‏‌های پیچیده روزافزون بازیگران غیردولتی (مانند سازمان‏‌های درگیر جرایم سازمان‏‌یافته و تروریستی، هکرها و دیگر بازیگران خرابکار غیردولتی)؛ ناامن‌‏شدن میهن[۱]؛ و تداوم تلاش رژیم‌‏های یاغی مانند ایران و کره شمالی برای تولید یا توسعه سلاح‏‌های کشتار جمعی (هسته‏‌ای، شیمیایی و بیولوژیکی) و موشک‏‌های با قابلیت برد بلند، چالش‏‌ها و تهدیدهای دیگری هستند که در سند «دفاع ملی» آمریکا به آنها پرداخته شده است.

رویکرد استراتژیک آمریکا

در راستای برخورد با تهدیدها و چالش‌‏های امنیت ملی آمریکا، استراتژی دفاع ملی این کشور بر چند نکته به‏‌عنوان عناصر اصلی رویکرد استراتژیک این کشور تأکید کرده است. اولین اصل در این مورد این است که آمریکا «به‏ لحاظ استراتژیک قابل پیش‌‏بینی و از لحاظ عملیاتی غیرقابل پیش‏‌بینی» باشد. در توضیح این اصل گفته شده که «استحکام و اقدامات هماهنگ ما با متحدان، تعهدمان به جلوگیری از تجاوز را نشان خواهد داد، اما پویایی‌‏مان در ب‏کارگیری نیروها، موقعیت نظامی و عملیات‏‌ها باید برای تصمیم‏‌گیرندگان دشمن غیرقابل پیش‏‌بینی باشد». هماهنگی بین‏ سازمانی با هدف بکارگیری همه ابعاد قدرت ملی آمریکا، اصل دیگری است که در این مورد به آن پرداخته شده است. گفته شده که وزارت دفاع با دیگر نهادها مانند وزارتخانه‌‏های خارجه، خزانه‌‏داری، دادگستری، انرژی، امنیت میهنی، تجارت و جامعه اطلاعاتی، و نهادهای مجری قانون برای شناسایی و همکاری در راستای برطرف‏‌کردن آسیب‌‏پذیری‏‌های حوزه‌‏های اقتصادی، تکنولوژیکی و اطلاعاتی[۲] اقدام خواهد کرد. مقابله با زور و تهدید قدرت‏های تجدیدنظرطلب و رژیم‏‌های یاغی برای تغییر واقعیت‌‏های میدانی و پرورش ذهنیت رقابتی برای مقابله با اقدامات قدرت‏‌های تجدیدنظرطلب و رژیم‏‌های یاغی نیز به ‏عنوان دو عنصر دیگر در رویکرد استراتژیک آمریکا مطرح شده‌‏اند. ایجاد نیروی نظامی کُشنده‌‏تر مسئله مهم دیگری است که در این سند به آن پرداخته شده است.

در اولویت قرار‏دادن آمادگی جنگی؛ مدرنیزاسیون قابلیت‌‏های کلیدی در حوزه‏های مختلف؛ توسعه مفاهیم علمی نوآورانه؛ توسعه نیرویی کُشنده، چالاک و انعطاف‏‌پذیر؛ و پرورش استعداد نیروها مواردی هستند که در بحث ایجاد نیروی نظامی کُشنده‌‏تر به آنها پرداخته شده است. تقویت اتحادها و جذب شرکای جدید عنصر دیگری در رویکرد استراتژیک آمریکا عنوان شده است. در این راستا به توسعه و تقویت اتحادها و شراکت‏‌ها در منطقه هند-آقیانوس آرام؛ تقویت ناتو؛ شکل‏‌دهی به ائتلاف‏‌های پایدار در خاورمیانه؛ حفظ برتری در نیمکره غربی؛ و حمایت از تقویت روابط و همکاری‏‌ها با آفریقا برای مقابله با تهدیدهای مهم تروریستی اشاره شده است. انجام اصلاحات لازم در وزارت دفاع با هدف تقویت عملکرد آن و مقرون به صرفه کردن فعالیت‏‌های این وزارتخانه، موضوع دیگری است که در سند «استراتژی دفاع ملی» آمریکا به آن پرداخته شده است.

ایران در «استراتژی دفاع ملی» آمریکا

در سند «استراتژی دفاع ملی» آمریکا ۶ مرتبه از ایران نام برده شده و از جمهوری اسلامی ایران به ‏عنوان «رژیمی یاغی» در کنار کره شمالی یاد شده است که حامی تروریسم است؛ مروج خشونت و مهم‏ترین چالش برای ‏ثبات در خاورمیانه است؛ درصدد دستیابی به موقعیت هژمونی در منطقه است؛ و در پی تولید و توسعه سلاح‌‏های کشتار جمعی است. همچنین، گفته شده که رژیم‏‌های یاغی مانند ایران و کره شمالی در کنار قدرت‏‌های تجدیدنظرطلب چین و روسیه علیه نظم جهانی و برتری آمریکا در حوزه‏‌های مختلف اقدام می‏‌کنند. در جایی از این سند نیز گفته شده که وزارت دفاع آمریکا تلاش‏‌های خود برای مقابله با رژیم‏‌های یاغی مانند ایران و کره شمالی را تداوم خواهد بخشید.

علاوه بر این، در بخش مربوط به تقویت اتحادهای آمریکا در مناطق مختلف جهان، ضمن تأکید بر شکل‏‌دهی به ائتلاف‏‌های پایدار در خاورمیانه، آمده است: «ما ائتلاف‏‌های خود را در راستای تحکیم دستاوردهایی که در افغانستان، عراق، سوریه و جاهای دیگر کسب کرده‌‏ایم تا شکست کامل تروریست‌‏ها و تقویت قدرت و استحکام آنها در برابر ایران توسعه خواهیم داد». در واقع، اتهاماتی که علیه ایران در سند جدید استراتژی امنیت ملی آمریکا مطرح شده است، در استراتژی دفاع ملی این کشور بار دیگر تکرار شده‌‏اند. با این حال، باید به این نکته توجه داشت که هم استراتژی امنیت ملی و هم استراتژی دفاع ملی آمریکا تهدید اصلی این کشور را چین و روسیه می‌‏دانند و آنچه آنها دولت‏ها یا رژیم‏‌های یاغی می‏‌خوانند، در اولویت‏های بعدی قرار دارند.

نتیجه‏‌گیری

استراتژی دفاع ملی آمریکا که به تازگی منتشر شده است، همپوشانی گسترده‌‏ای با استراتژی امنیت ملی این کشور دارد که یک ماه قبل منتشر شده است. در استراتژی جدید دفاع ملی آمریکا بر فرسایش برتری نظامی آمریکا تأکید شده است و لزوم تقویت توان نظامی این کشور یادآوری شده است؛ مسئله‏‌ای که در استراتژی امنیت ملی جدید این کشور نیز به آن اشاره شده است. همچنین، رقابت استراتژیک بین‏ دولتی و نه تروریسم، به‏ عنوان نگرانی اصلی امنیت ملی آمریکا ذکر شده است. در این راستا، چالش قدرت‌‏های تجدیدنظرطلب چین و روسیه بر همه چالش‌‏های دیگر آمریکا برتری دارد. این نیز همان بحثی است که در استراتژی امنیت ملی آمریکا تحت عنوان «بازگشت رقابت قدرت‌‏های بزرگ» به آن پرداخته شده است. پس از چالش قدرت‏‌های بزرگ، چالش آنچه رژیم‌‏های یاغی خوانده شده‏‌اند و نمونه آنها ایران و کره شمالی بیان شده است، اهمیت دارد. گروه‏‌های تروریستی و سازمان‏‌های درگیر جرایم سازمان‏‌یافته و دیگر بازیگران غیردولتی خرابکار به ‏عنوان چالش سوم امنیت ملی آمریکا عنوان شده‌‏‏اند. کُشنده‏‌ترکردن قدرت نظامی آمریکا و همکاری با متحدان، دو عنصری هستند که در مرکز رویکرد استراتژیک آمریکا برای برخورد با این چالش‌‏ها و تهدید عنوان شده‌‏اند.

[۱] Homeland

[۲] Informational

اعتراضات و ناآرامی‏‌های اخیر؛ زمینه‏‌ها و راه‌کارها

در نخستین پنجشنبه دی ماه ۱۳۹۶ تجمعی در مشهد شکل گرفت که، بنا به گفته فرماندار مشهد، برای برگزاری آن هیچ مجوزی صادر نشده بود. متعاقب تجمع مشهد، و با فراخوانی و صحنه‌‏گردانی یک کانال تلگرامی، تجمعات به شهرهای دیگر نیز گسترش یافته و فضای اجتماعی و سیاسی بسیاری از مناطق کشور را به مدت حدود ۱۰ روز تحت تأثیر قرار داد. با توجه به کنترل و فروکش‌‏کردن تجمعات مزبور، در نوشتار حاضر تلاش می‌‏شود با اشاره به علل بروز اعتراضات أخیر، پیشنهادهایی برای کاهش زمینه‏‌های شکل‌‏گیری اعتراضات و نیز نحوه مواجهه مناسب با رویدادهای مشابه آتی ارائه گردد.

بر اساس برخی شواهد عینی و اظهارات مقامات رسمی، اعتراضات اولیه با فراخوان برخی تشکل‏‌های اصولگرا از مشهد و در اعتراض به گرانی و مشکلات موسسات مالی شروع شد. برخی کارشناسان بر این نظر هستند که احتمالاً برگزارکنندگان اولیه این تجمع که عده معدودی در آن حضور یافته بودند، قصد داشتند در آستانۀ ورود معاون اول رئیس جمهور به مشهد، فضایی چالشی برای وی و دولت ایجاد کنند. با این حال، پیرو شکل‏‌گیری تجمع اولیه، افراد و گروه‏‌های دیگری نیز با مغتنم شمردن فرصت، به تجمع مزبور پیوسته و مطالبات خود را مطرح نمودند.

این اعتراضات به سرعت به لحاظ مکانی، شیوه اعتراض و مضمون شعارها گسترش یافت و به بیش از ۷۰ شهر تسری پیدا کرد. در برخی از شهرها اعتراضات مسالمت‌آمیز به خشونت کشیده شد و در کلام معترضین خواسته‏‌های اقتصادی و معیشتی به سمت شعارهای هنجارشکنانه و خارج از عرف سوق یافت؛ شعارهایی که موضوعات‏شان از غزه و لبنان تا گروه‏‌های مرجع دینی و یا شاهان مخلوع را در بر می‏‌گرفت، و اعمالی که بعضاً با تعرض به نمادهای ملی و دینی همراه بود.

صرف نظر از گمانه‏‌زنی‏‌ها دربارۀ نحوه شروع تجمعات از شهر مشهد، گسترش سریع آن به تعدادی از شهرهای کوچک و بزرگ، شگفتی صاحب‏نظران را در پی داشت، چرا که هشدارهایی که در سال‏‌های أخیر در ارتباط با شکاف‏‌ها و گسل‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی منتشر شده‌‏اند، به دلیل کم ‏توجهی سیاستگذارن و تصمیم‌‏سازان، به تدریج به بخشی تکراری از فضای تحلیلی جامعه تبدیل شده بود، و کمتر کسی انتظار داشت کشور در مدت ‏زمانی اندک، با تجمعات و اعتراضاتی به این گستردگی مواجه شود.

به نظر می‌‏رسد مواردی چون گرانی‏‌های موردی برخی مواد غذایی روزانه، اعلام یکبارۀ افزایش قیمت بنزین در غیاب اطلاع‌‏رسانی پیشین و اقناع شهروندان، زمزمه‏‌های مربوط به قطع یارانه بخش قابل توجهی از مردم، اخبار مربوط به افزایش حقوق نمایندگان مجلس از یک سو، و مصاحبه‌‏های برخی از این نمایندگان مبنی بر ذی‏‌حق بودن نمایندگان برای دریافت حقوق بیشتر از جمله عواملی بوده‌‏اند که در کنار سایر عوامل زمینه‌‏ای عمیق‌‏تر همانند تحرکات برخی مسئولین پیشین و انتشار اتهام‏‌های سنگین به برخی مسئولین قوا و یا خانواده آنها و نیز تلاش مستمر جناح رقیب دولت برای استفاده حداکثری از ناکارآمدی‏‌های اقتصادی و تیره‏‌نمایی وضعیت کشور باعث گسترش سریع تجمعات گردید. البته آنچه که مسلم به نظر می‏‌رسد این است که وضعیت نامناسب اقتصادی از علل انکارناپذیر زمینه‌‏ای در اعتراضات أخیر بوده است و شاهد آن هم این است که نرخ بیکاری در اغلب مناطق ناآرام، نه تنها از میانگین کشور بالاتر بوده است، بلکه از میانگین استانی هم بیشتر است.

تجمعات و اعتراض‏‌های مسالمت‌‏آمیز مردم در سال‏‌های أخیر به طور قابل توجهی گسترش یافته، و اغلب آنها نیز با مدیریت مناسب نیروی انتظامی و سایر نهادهای مسئول همراه بوده است، اما گستردگی اعتراض‏‌های أخیر از یک سو، و تغییر فاز آنها از اعتراض مسالمت‌‏آمیز به خشونت و تخریب خیابانی، امر مدیریت و کنترل نظم را بسیار دشوار ساخت. علیرغم اینکه تجمعات مزبور با کشته‏‌شدن قریب به ۲۵ نفر از شهروندان، بازداشت‏‌های زیاد و چند خودکشی مبهم همراه بوده است که تک‏تک آنها نیازمند رسیدگی قانونی و دقیق می‏‌باشند، اما نباید از این واقعیت چشم‏‌پوشی کرد که با توجه به گستردگی اعتراض‌‏ها و تغییر به فاز درگیری خشونت‌‏آمیز در بسیاری از مناطق، نیروهای انتظامی و امنیتی با تعامل مناسب و خویشتنداری توانستند کنترل نظم را با کمترین آسیب ممکن برقرار سازند.

بدیهی است که این نیروها می‌‏توانند با استفاده از تجربه‏‌های أخیر، رویه‏‌های خود را بهبود بخشیده و آسیب‏‌ها را نیز کاهش دهند. در این میان، امر اطلاع‏‌رسانی درباره آمار معترضان، کشته‌‏ها و بازداشت‌‏شدگان از موضوعاتی است که شایسته برنامه‏‌ریزی و مدیریت بهتر است. در اعتراض‏‌های أخیر آمارهایی درباره جمعیت معترضان و نیز تعداد بازداشت‌‏شدگان از سوی نهادهای مختلف رسمی اعلام شد که بعضاً تفاوت فاحشی با یکدیگر دارند؛ به طوری‏که بعضاً آمار اعلامی برای تعداد معترضان، از آمار اعلامی برای بازداشت‏‌شدگان همان تجمع کمتر بود. بدیهی است که اطلاع‌‏رسانی دقیق در موقعیت‏‌های خطیر، می‌‏تواند نقشی حیاتی در ترمیم اعتمادی نهادی و آرامش‌‏بخشی به جامعه ایفا نماید. دستور رئیس جمهور به وزیر کشور برای بررسی علل و زمینه‏‌های اعتراضات و پیامدهای آن در مناطق مختلف کشور، و ارائه گزارش آن در عرض یک هفته، می‌‏تواند در این راستا گامی موثر باشد.

در کنار برخورد مناسب و حرفه‏‌ای نیروهای انتظامی، ایجاد سازوکار قانونی برای رساندن صدای اعتراضی به گوش مسئولین از دیگر مواردی است که می‌‏تواند زمینه شکل‏‌گیری این اعتراض‌‏ها را کاهش دهد. با توجه به وجود مراکز مختلف نظرسنجی در کشور، لازم است با مغتنم شمردن فرصت کنونی، مکانیزمی اندیشیده شود تا از طریق آن، نتایج نظرسنجی‏‌های مزبور در قالبی مناسب تجمیع یافته و پس از طی مراحل لازم، به طرح، لایحه، بخشنامه، و قانون تبدیل شود. بدیهی است که اکثریت مردم، هنگامی که متوجه شوند اعتراض و گلایه‏‌های آنها شنیده شده و مبنای تصمیم‌‏گیری قرار گرفته است، دلیلی برای خیابانی کردن اعتراضات و اعمال خشونت نخواهند داشت. البته در این میان نباید از اهمیت عملی‌شدن وعده‏‌ها نیز غافل شد.

در سال‏های گذشته شاهد بوده‌‏ایم که بسیاری از گروه‏‌ها و اقشار در جاهای مختلف نظیر میدان بهارستان تجمع کرده و مطالبات خود را به گوش مسئولین رسانده‌‏اند، اما واقعیت این است که گزارش مشخص و سیستماتیک از رسیدگی به آن اعتراض‌‏ها منتشر نشده است. در این خصوص می‏‌توان به تجمعات ادامه‏‌دار فرهنگیان، بازنشستگان، سپرده‏‌گذاران، کارگرانی که حقوق‏شان چندین ماه پرداخت نشده است و… اشاره کرد. اگرچه دستگاه‌‏ها و نهادهای مسئول تلاش می‌‏کنند با اقداماتی نظیر پرداخت تدریجی سپرده‏‌ها و… پاسخ مناسبی به این اعتراض‏‌ها بدهند، اما شتاب ناملایمت‏‌های معیشتی و اقتصادی به اندازه‏‌ای بوده‏ است که تلاش دولت و برخی نهادها نمود چندانی در جامعه نمی‏‌یابد.

پاسخ مناسب به این تقاضاها نیازمند اقدام فراگیر و همه‌جانبه همه‌ دستگاه‌های حاکمیتی است. باید توجه داشت که در غیاب سازوکارهای فراگیر و موثر نظام سیاسی برای رسیدگی به مطالبات معترضان، با خطر مزمن‏‌شدن اعتراض‌‏ها مواجه خواهیم بود که آن هم نتیجه‌‏ای به جز تکرار خشونت‏‌های خیابانی نخواهد داشت. با این اوصاف، استقبال از حق اعتراض مردم اگرچه امری مهم است، اما این امر راهبردی‏‌تر نیز نباید فراموش شود که در صورت عدم تحقق خواسته‏‌ها، باید اقناع مناسب صورت گیرد.

برای پیشگیری از این اعتراضات لازم است همه نهادها و سازمان‌های حاکمیتی به صورت منسجم نسبت به افزایش کارآمدی خود و پاسخگویی به نیازها و خواسته‌های مردم اقدام کنند. اما در کوتاه‌مدت لازم است ضمن بررسی و شناخت دقیق این اعتراضات از سوی دولت، همه مقامات و جناح‏‌های سیاسی در هر منصب و مقامی از اظهارات نادقیق و یا مغرضانه علیه یکدیگر خودداری و از ایجاد حاشیه‏‌های غیرلازم و تحقیر معترضان که به ایجاد و یا گسترش نارضایتی‏‌ها دامن می‏‌زنند، اجتناب کنند. در این میان، بعضی گزارش‏‌های غیردقیق درباره وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور از تریبون‏‌هایی پخش می‌‏شود که علیرغم غیررسمی بودن، عموماً تریبون نظام تلقی می‌‏شوند. بدیهی است که برای کنترل زمینه ناآرامی‏‌ها آتی، گروه‏‌ها و جناح‏‌های سیاسی باید با سرلوحه‌ ‏قراردادن منافع ملی، از طرح ادعاهای غیردقیق و غیرعملی خودداری کرده و با ایجاد انتظارات ناممکن، آحاد مردم را به سمت نارضایتی و اعتراض سوق ندهند.

با توجه به نشانه‌‏های مختلف از کاهش اعتماد نهادی در کشور، رسیدگی سریع قوه قضاییه به پرونده‏‌های مختلف، به‏‌ویژه پروندۀ فسادهای کلان اقتصادی، اگرچه در کوتاه‏‌مدت ممکن است فضایی تیره از کارگزاران نظام نزد مردم ترسیم نماید، اما استمرار و پایمردی این قوه قطعاً در میان‏‌مدت و درازمدت پایه‏‌های اعتماد مردم به این نهاد و متعاقباً به کل نظام را استوارتر خواهد ساخت. طولانی‌‏شدن دادرسی‏‌ها، و موضع‏‌گیری‏‌های برخی مقامات این قوه که اگر هم شائبه سیاسی و جناحی نداشته باشد، بعضاً صبغۀ غیرقضایی دارد، می‏‌تواند از عواملی تضعیف‏‌کننده اعتماد نهادی شمرده شود. در ناآرامی‌‏های أخیر، مواضع مسئولین این قوه در جدا کردن معترضان از اغتشاش‌‏گران و تأکید بر رعایت رأفت اسلامی در رسیدگی به پرونده اکثریت بازداشت‌‏شدگان از جمله عوامل آرامش‏‌بخشی بوده است که استمرار آن ضرورت دارد.

رسانۀ ملی نیز می‌‏تواند هم در کاهش زمینۀ ناآرامی‏‌ها و هم در کنترل آنها نقشی حیاتی داشته باشد. با این حال، این رسانه همواره، و به‏‌ویژه در سال‏های أخیر، با انتقادهای گسترده و کاهش اعتماد مخاطب مواجه بوده است. شاه بیت انتقادهایی که نسبت به این رسانه مطرح می‏‌شود عبارت است از عدم پاسخگویی و نیز عدم نمایندگی گروه‏‌های مختلف اجتماع. با تأملی کوتاه در تفاوت‏ها فرهنگی میان اقشار مختلف و شکاف‏‌های نسلی موجود در جامعه، می‏‌توان متوجه این واقعیت شد که بسیاری از گروه‌‏ها و اقشار اجتماعی و نسلی جای چندانی در این رسانه ندارند.

بدیهی است که بسیاری از گروه‏‌های مزبور نیز در مقابل، رسانه‏‌های بیگانه و معاند را به عنوان مرجع رسانه‌‏ای و سرگرمی خود انتخاب کرده و در بزنگاه‌‏های حادثه از آنها به عنوان مرجع خبری خود استفاده خواهند نمود. این رسانه می‌‏تواند با تهیه و پخش گزارش‏‌های واقع‏‌بینانه‌‏تر، ضمن ترمیم رابطه خود با مردم، به ارتقای آگاهی‏‌های عمومی و بهبود رابطه مردم با نظام نیز کمک کند. به عنوان نمونه‌‏ای مثبت از حساسیت نسبت به اعتماد عمومی، می‏‌توان به توبیخ معاون سیاسی این رسانه توسط رئیس سازمان صدا و سیما و به دلیل پخش گزارشی «نامتوازن، غیرواقعی و غیرحرفه‌‏ای» اشاره کرد که در پی پخش یک گزارش تقطیع‏‌شده و ساختگی از نظرات مردم درباره خرسندی از فیلترینگ یک شبکه اجتماعی رخ داد.

پرهیز از برخورد دوگانه با تجمعات اعتراضی از سوی جناح‌‏های سیاسی و نهادهای حاکمیتی؛ خودداری از تسویه حساب سیاسی با سوءاستفاده از فضای ایجادشده؛ پذیرش مسئولیت و پاسخگویی از سوی همه نهادها و سازمان‏ها نسبت به کاستی‌‏ها و مطالبات مطرح شده؛ احتیاط در انتساب اغراق‌‏آمیز اعتراضات به عوامل خارجی؛ و پرهیز از نادیده‌‏انگاری خواسته‌‏های همۀ مردم و خودداری از نشاندن منویات شخصی و جناحی به جای مطالبات برخی از اقشار از دیگر مواردی است که می‏‌تواند در استقرار آرامش و ثبات پایدار در جامعه موثر باشد.

گروه مطالعات ایران

نارضایتی اجتماعی، فرصت سیاسی و ناآرامی خیابانی

یکی از پرسش‏‌های مطرح در خصوص ناآرامی‏‌های اخیر در کشور این است که چگونه و با چه سازوکاری نارضایتی‏‌ها و مطالبات در سطح اجتماع که عمدتاً جنبه اقتصادی داشت، تبدیل به کنش اعتراضی جمعی و در نهایت ناآرامی خیابانی شد؟ در جامعه‏‌شناسی ‏جنبش‌‏های اجتماعی این پرسش این گونه مطرح می‏‌شود که در چه صورت نارضایتی‏‌های اجتماعی به جنبش‏‌های اجتماعی تبدیل می‏‌شوند و جنبش‏‌های اجتماعی از مرحله کردار مقاومت و اعتراض اجتماعی، وارد مرحله شکل‏‌دهی به نوعی بحران سیاسی عام و فراگیر برای حکومت شده و نوعی همبستگی و به هم پیوستگی را در کلیت جامعه جنبشی تجربه می‏کنند؟

پاسخ به این پرسش برای نظام‌‏های سیاسی و نهادهای متولی مدیریت و مقابله با بحران‏‌های سیاسی بسیار حیاتی است تا آن‏ها با درک درست و بهنگام این سازوکارها بتوانند از تکمیل این فرایند یا چرخه ممانعت و پیش‏گیری کرده و مانع گذر از یک مرحله به مرحله بعدی شوند. در واقع، در شرایط بحران سیاسی، زمان‏بندی‌های غالب بر کردارهای مقاومت و اعتراضات مختلف اجتماعی، اعم از اعتصاب، اعتراض، راه‏پیمایی، شعارنویسی، تحصن و غیره که علی‌الاصول هر یک زمان‏بندی خاص خود را دارند، به نوعی هم‏زمانی می‌رسند و به بحرانی می‌انجامند که بدین ترتیب حوزه‌های مختلف اجتماعی را در جامعه جنبشی، درگیر خویش می‌کنند. کلید پیش‏گیری از بروز این بحران، جلوگیری از این هم‏زمانی است.

در پاسخ به این پرسش، باید گفت مطابق تجربیات جهانی، این گذار و فرآیند در چارچوب شکل‏‌گیری پدیده‏‌ای ممکن می‏‌شود که آن را فرصت سیاسی می‌‏نامند که این پدیده خود دستمایه نظریه‏‌ای در جامعه‌‏شناسی جنبش‌‏های اجتماعی به نام نظریه فرصت‏‌یابی سیاسی یا فرصت‌‏شناسی سیاسی شده است.

نظریه فرصت سیاسی

منشأ نظریه فرصت سیاسی را به مطالعات پیتر ایزینگر مربوط می‏‌دانند. وی در مطالعات خود در حوزه جنبش‌‏های سیاه‏پوستان در آمریکا، به این نتیجه رسید که «طبیعت قوه مجریه، نوع انتخابات، تقسیم وظایف کارشناسانه و مناصب و البته میزان ادغام فردی و جمعی در ساختار سیاسی، به انحاء مختلف می‌‏توانند به شهروندان در رسیدن به اهدافشان یاری رسانند یا مانع از آن شوند.» به بیان دیگر، مطابق این نظریه، «ساختارهای سیاسی همان گونه که هستند یا آن گونه که توسط افراد و گروه‏‌ها درک می‌‏شوند، بر بروز جنبش‌‏ها و حیات آن‏ها تأثیر می‏‌گذارند.»

بنابراین، نظریه فرصت‏‌یابی سیاسی، بر پایه این فرضیه شکل گرفته است که در حضور تمامی عوامل مساعد، از جمله نارضایتی‏‌های اجتماعی، چنانچه کارگزاران جامعه جنبشی از فرصت‏‌های سیاسی به وجود آمده بهره لازم را نبرند یا آن‏ها را نسازند، ناآرامی خیابانی فراگیر و بحران سیاسی معنادار برای حاکمیت مستقر شکل نمی‏‌گیرد. به بیان دیگر، این تحولات محصول فرصت‌‏های سیاسی ساختاری یا کارگزارمحور است که در روند بسیج جنبشی ساخته می‌‏شوند و مورد استفاده قرار می‏‌گیرند و همین کنش و واکنش است که آینده تحولات یا پیامدهای آن را می‏‌سازد.

نظریه فرصت‌‏یابی سیاسی، تأکید خود را بر وجود یا عدم فرصت‏‌های سیاسی[۱] قرار می‏‌دهد. این فرصت‏‌ها، غالباً جنبه ساختاری دارند و در کنترل فعالان جنبشی نیستند، در عین حال که برخی از آن‏ها نیز توسط همین فعالان ساخته می‏‌شوند و برخی نیز جنبه تصادفی دارند. برای مثال، انتخابات فرصت ساختاری غالباً دوره‏‌ای و منظم است، اما وفات یک شخصیت سیاسی تأثیرگذار، فرصتی تصادفی است. در این میان کارگزاران جنبشی می‌‏توانند با القاء این ایده که در انتخابات تقلب شده یا اینکه شخصیت سیاسی مذکور به قتل رسیده و به مرگ طبیعی از دنیا نرفته، فرصت سیاسی جدیدی خلق کنند و آن را بسازند.

بر این اساس، از جمله اولین تعاریفی که از ساختار فرصت سیاسی صورت گرفته، به تغییراتی توجه دارد که می‌‏توانند سبب گشایش‏‌های ناگهانی در نظام سیاسی شوند. به بیان مک آدام[۲]: «هر واقعه یا فرایند اجتماعی گسترده‌‏ای که محاسبات و فرض‌‏های سامان‌‏بخش یک نظام سیاسی را تضعیف نماید، تغییری را در فرصت‏‌های سیاسی ایجاد می‏‌کند». برای مثال، ساختار حکومت اعم از نظام حزبی و نظام انتخاباتی یا وجود جناح‌‏بندی‏‌های گوناگون در حکومت و بروز شکاف میان آن‏ها، می‏‌تواند فرصت‏‌ساز باشد. همچنین، تغییر سیاست حکومت در حوزه‌‏های مختلف از جمله سیاست‏‌های اقتصادی، می‏‌تواند فرصت مورد نظر را به دست دهد. اعمال فشارهای جهانی بر حکومت‏‌ها یا افزایش وزن اجتماعی گروه اجتماعی معین مانند طبقه متوسط، می‌‏تواند اهمیت سیاسی آن و در نهایت، فرصت‌‏ها و فضاهای مربوط به عمل آن را گسترش دهد. در عین حال، حتی در شرایط ویژه‏‌ای، انسداد کامل فضای سیاسی نیز می‌‏تواند فرصت مورد نظر را مهیا کند. این شرایط غالباً شامل ضعف مفرط حکومت و فشار داخلی و خارجی فزاینده بر آن است.

گذر از نارضایتی به ناآرامی خیابانی

بر اساس مفروضات پیش‏‌گفته و در بررسی ناآرامی‏‌های اخیر در کشور، می‌‏توان چهار فرصت سیاسی مشخص را بازشناسی کرد. این فرصت‌‏ها در واقع، ضعف‏‌ها و آسیب‏‌پذیری‏‌های جامعه سیاسی کشور، چه در حوزه رسمی و چه در حوزه احزاب و جناح‏‌هاست که فرصت‏‌ها و فضاهای لازم را برای تبدیل نارضایتی‌‏های اجتماعی به ناآرامی‏‌های خیابانی فراهم کرده و پیش‏گیری از وقوع ناآرامی‏‌های بعدی منوط به مدیریت و کاهش این ضعف‌‏ها و از بین بردن این فرصت‏‌هاست. این چهار مورد عبارتند از:

  1. انباشت مطالبات و خواسته‌‏های اقشار مختلف و لایه‏‌های گوناگون جامعه ایران در دوره‌‏های مختلف مدیریت دولت‏‌ها و پاسخ نیافتن آن‏ها. این تعویق پاسخ‏گویی به مطالبات موجب ‏شده جریان پوپولیستی بتواند از وضعیت به وجود آمده استفاده کرده و با پیوندزدن لایه‏‌های گوناگون جامعه، که بعضاً خواست‏ها یا دغدغه‏‌های متفاوتی دارند، آن‏ها را به خیابان فرا بخواند. این حالتی است که ارنستو لاکلائو آن را تئوریزه کرده و به این وضعیت، یعنی به ‏هم ‏پیوستگی جنبشی لایه‏‌های گوناگون جامعه که در حالت عادی در کنار هم قرار نمی‎گیرند، «زنجیره‌‏های هم‌‏ارزی» می‏‌گوید[۳]. حال اگر جریان پوپولیست یا بسیج‏‌کننده پوپولیست درون‏‌حکومتی باشد، ظرفیت تخریب‏گری زنجیره‏‌های هم‌‏ارزی پائین می‌‏آید، اما اگر برون‏‌حکومتی باشد، می‏‌تواند به سمت تخریب‌گری و ایجاد بحران سیاسی برای حاکمیت مستقر میل کند.
  2. فرصت دوم رقابت تخریبی و حذفی بین نخبگان حکومتی و به اصطلاح شکل‌‏گیری وضعیت جناحی‏‌شدن نخبگان رسمی است. در این وضعیت دو حالت محتمل ممکن است رخ ‏دهد؛ یا یک بخش از حاکمیت موفق می‌‏شود مسبب تمامی مشکلات جامعه را طرف مقابل معرفی ‏کند و در این صورت، زنجیره‌‏های هم‏‌ارزی از جامعه جنبشی را پشت سر خود علیه بخش دیگر حاکمیت بسیج می‌‏کند و یا اینکه بر اثر رقابت درون‏‌حاکمیتی هر دو بخش به شدت ضعیف و شکننده می‌‏شوند و نیروی سومی که بیرون از حاکمیت است در پی بسیج و شکل‏‌دهی به زنجیره‌‏های هم‌‏ارزی در بستر جامعه جنبشی خواهد رفت. در جریان اخیر حالت دوم رخ داد.
  3. فرصت سوم، شدت‏‌یابی معضلات اجتماعی- ساختاری اعم از فساد، بی‏کاری، آسیب‌‏های اجتماعی و ناامیدی اجتماعی است که توالی، تجمیع و تصاعد آن‏ها و ناتوانی حکومت در مدیریت و حل آن‏ها می‌‏تواند به آزادشدن ظرفیت‏‌های جنبشی جامعه منجر شده و این ظرفیت را به سمت شکل‏‌گیری نوعی ناآرامی خیابانی جهت دهد. در واقع، در شرایط کنونی، بخش قابل توجهی از تجربه جامعه جنبشی ایران -که سودای آینده روشن در سایه پیشرفت و رفاه اجتماعی را در سر دارد- با پدیده بیکاری، تورم، نابرابری، فساد، احساس تبعیض و فقر آمیخته شده است. اقتصاد کشور به رغم برخورداری نیروی انسانی جامعه از میزان باسوادی نسبتاً بالا -در مقایسه با سایر کشورهای منطقه- و همچنین میانگین بالای سطح آموزش، به علت مشکلات ساختاری و قرارگرفتن در حاشیه اقتصاد جهانی، قادر نیست برای آن‏ها کار بیافریند، به گونه‌‏ای که نرخ بیکاری در میان جوانان حتی تا دو برابر میانگین بیکاری کل کشور تخمین زده می‌شود. در واقع، وقتی بوروکراسی موجود فاقد توانایی لازم برای پاسخ‌ به مشکلات باشد و نتواند بر پایه رویه‌ها و قوانین و سیاست‌های رسمی مشکلات جامعه را حل کند، هر مسئله یا مشکل کوچک و بزرگی به سادگی قابلیت تبدیل‏‌شدن به بحران را پیدا می‏‌کند.
  4. فرصت چهارم، افت جایگاه و ارزش یا اهمیت کارکردی نهاد انتخابات است[۴]. در واقع، نهاد انتخابات و انتخابی‏‌بودن بسیاری از مقامات و مسئولان، به ‏ویژه رئیس جمهور این امکان را فراهم می‌‏کند که بسیاری از مطالبات یا انرژی‏‌های بخش‏‌های مختلف جامعه، حداقل به صورت موقت و یا به صورت دوره‌‏ای و مبتنی بر امید به آینده، به تعویق افتاده و یا تخلیه شود. به بیان دیگر، جنبشی‌‏شدن انتخابات، بخشی از این ظرفیت جنبشی جامعه را تخلیه می‏‌کند، اما چنانچه انتخابات به عنوان نهاد حل منازعه و آزمون فیصله‏‌بخش به منازعات، کارکرد یا اهمیت خود را از دست بدهد یا جامعه از نتایج مشارکت خود به هر دلیلی ناامید شود و شاهد افت این نهاد باشیم، ظرفیت جنبشی جامعه به سرعت به سمت بحران‌‏زایی برای کلیت سیستم سیاسی میل پیدا کرده و لایه‌‏های مختلف جامعه را که می‌‏توانستند در انتخابات با یکدیگر رقابت کنند و انرژی هم را تخلیه کنند، به سرعت در کنار هم قرار می‌‏دهد. به نظر می‌‏رسد این وضعیتی است که تا حد زیادی در یک سال گذشته در جامعه ایران شاهد آن بوده‌‏ایم، هرچند که بخش مهمی از آن برساخته بود نه واقعی.

نتیجه‌‏گیری

چنانکه در متن هم اشاره شد، نظریه فرصت سیاسی این بصیرت نظری و عملی را به نظام‏‌های سیاسی و کارگزاران آن‏ها از جمله جمهوری اسلامی ایران می‏‌دهد که برای جلوگیری از تبدیل نارضایتی اجتماعی به ناآرامی خیابانی و در نهایت، تبدیل آن به بحران سیاسی برای نظام، می‌‏بایست اولاً تا حد ممکن از حجم شرایط و عواملی که می‌‏تواند به انباشت مطالبات و نارضایتی‏‌ها در حوزه‏‌های گوناگون اقتصادی، اجتماعی و سیاسی می‏‌انجامد کاست و ثانیاً تا حد امکان مانع از شکل‏‌گیری فرصت‏‌ها و فضاهای سیاسی شد که می‏‌توانند هزینه کنش جمعی اعتراضی و ناآرامی خیابانی را کاهش دهند و توجیهی برای خیابانی‌‏شدن اعتراض و انتقاد ایجاد کنند. اتحاد سیاسی همه گروه‌‏ها و گرایش‏‌های سیاسی در عین به رسمیت شناختن تفاوت‏ها و اختلاف‏ها و احترام به انتخابات و نتایج آن و ممانعت از ناامیدکردن مردم به این نهاد و همچنین کارآمدسازی حکومت در حل معضلات تا حد ممکن، کلیدهای این راهبرد پیش‏گیرانه هستند.

 

پی‌نوشت‌ها:

[۱]. political opportunity

[۲]. Mc Adam

[۳]. ارنست لاکلائو در کتاب مهمی به نام فرادستی و استراتژی سوسیالیستی، یادآور می‌شود که سنت سوسیالیستی در مجموع همواره به لزوم ایجاد وحدت میانِ مطالبات متفاوت اجتماعی توجه داشته است. لاکلائو بر این باور است که می‌توان همین الگو را امروز به کار گرفت. به عبارت دیگر تکثر اجتماعی که زمینه برآمدنِ جنبش‌های اجتماعی مختلف و متعدد است، تغییری در ذات سیاست‌ورزیِ (رادیکال) نمی‌دهد و همچنان امکان اینکه پیوندی میان این جنبش‌های مختلف برقرار ساخت به نحوی که بتوانند در میدان سیاست همچون نیرویی مقتدر ظاهر شوند وجود دارد. نیروی مقتدری که ممکن است دیگر نه با اتیکت سوسیالیسم که با اتیکتِ پوپولیسم در این صحنه ظاهر شود. مهم آن است که بتوان نه لزوماً به واسطه یک تشکل حزبی یا سندیکایی بلکه با ایجاد آنچه او “زنجیره‌های هم‌ارزی” می‌نامد و در فضای گفتمانی شکل می‌گیرد، به چنین هدفی رسید.

[۴]. این نکته‌‏ای است که هابرماس در تبیین مقوله مشروعیت به آن می‎پردازد. وی به اُفت مقبولیت و کارکرد انتخابات همچون محل نزاع اجتماعی اشاره می‌کند که خود نیز به نوعی بحران سیاسی در جوامعی که بر این اساس ثباتی را برای سیاست‌ورزی تعریف کرده بودند، منجر می‌شود. در چنین فضایی است که نقش جنبش‌های اجتماعی به عنوان نهادهای جدید تنظیم‌گر سیاسی در کنار نهادهای سنتی‌تر همچون احزاب و سندیکاها اهمیت پیدا می‌کند.

ناآرامی‌های اخیر ایران و اختلاف در دو سوی آتلانتیک

موضوعی که امروز یکبار دیگر اختلاف اروپا و آمریکا را در نحوه برخورد با ایران نمایان ساخت واکنش متفاوت این دو به ناآرامی‌های اخیر در کشور بود. مقامات آمریکایی از شخص دونالد ترامپ گرفته تا وزرا و معاونان رئیس جمهور، اعضای کنگره و نماینده این کشور در سازمان ملل جملگی در ادبیاتی مداخله‌جویانه چندین بار رسما از اعتراضات اخیر در ایران حمایت کرده و ضمن انتقاد و یادآوری انفعال دولت اوباما در قبال رویدادهای مشابه سال ۸۸، اینبار از ایستادن کنار معترضان سخن گفته و حتی کار را تا تشکیل جلسه شورای امنیت سازمان ملل نیز پیش بردند.

با وجود فشار آمریکا، اتحادیه اروپا و اعضای آن از همراهی با واشنگتن خودداری کرده و برخلاف رویدادهای سال ۱۳۸۸ از هرگونه موضع‌گیری خصمانه علیه ایران اجتناب نموده و ضمن دعوت از دولت و معترضان به در پیش‌گرفتن روش‌های مسالمت‌آمیز، از هرگونه اظهارنظر و اقدامات تحریک‌آمیز و مداخله‌جویانه پرهیز نمودند.

اروپایی‌ها همواره پس از انقلاب اسلامی تحولات سیاسی- اجتماعی ایران را با حساسیت بالایی دنبال کرده‌اند و با توجه به رسالت هنجاری و ارزش‌محوری که برای سیاست خارجی خود قائل‌اند، در چنین مواقعی با پیش کشیدن مسئله حقوق بشر و حقوق مدنی معترضان، حتی پیشروتر از آمریکایی‌ها فشارهای سنگینی به جمهوری اسلامی ایران وارد ساخته‌اند. از این رو، پرسشی که باید به آن پاسخ گفت این است که چرا اروپایی‌ها اینبار با آمریکایی‌ها همراه نشدند و حتی برخلاف رویکرد گذشته‌شان از موضع‌گیری خصمانه و مداخله‌جویانه در امور ایران پرهیز نمودند. پاسخ به این پرسش را پس از مقایسه رویکرد اروپایی‌ها در قبال رویدادهای اخیر و رویدادهای سال ۸۸ پی می‌گیریم.

رویکرد اروپا در حوادث سال ۸۸

در همان روزهای نخست اغتشاشات سال ۸۸ کشورهای فرانسه و آلمان برخورد با معترضان را “سرکوب” نامیده و آن را “بیرحمانه” خواندند و محکوم کردند. در روز ۲۵ خرداد وزاری خارجه اتحادیه اروپا در بیانیه‌ای از شیوه برخورد با معترضان انتقاد کردند و خواستار روشن‌شدن حقیقت شدند. چند روز پس از اینکه منوچهر متکی وزیر خارجه وقت ایران ناآرامی‌ها را “توطئه انگلیس” دانست و از دولت‌های آلمان و فرانسه نیز انتقاد کرد، ایتالیا و فرانسه مجددا خشونت‌ها علیه معترضان را محکوم کردند. روابط ایران با اروپایی‌ها که در نتیجه تنش هسته‌ای روزهای نه چندان مطلوبی را سپری می‌نمود در نتیجه اتفاقات پس از انتخابات به سرعت رو به تیرگی نهاد تا جایی که وزیر امور خارجه در روز اول تیرماه به دلیل آنچه مداخله سفارتخانه‌های اروپایی در اغتشاشات ایران عنوان کرد، اعلام داشت که اخراج سفرای اروپایی در دست بررسی است. در نتیجه این بررسی‌ها دو دیپلمات بریتانیایی از ایران اخراج و یک روز بعد دولت بریتانیا نیز در پاسخ به این اقدام دو کارمند سفارت ایران در لندن را اخراج کرد.

به فاصله هشت روز از شروع اغتشاشات، کشور فرانسه برای دومین بار پیاپی سفیر ایران را احضار کرد تا نگرانی‌های خود در مورد نحوه برخورد با معترضان و تظاهرکنندگان را به دولت ایران منتقل سازد. در روز ششم تیرماه، ایران ۹ کارمند ایرانی سفارت بریتانیا در تهران را به اتهام دخالت در ناآرامی‌ها بازداشت کرد که این امر منجر به تیره‌تر شدن روابط شد. بریتانیا ضمن رد این اتهام خواستار آزادی فوری بازداشت‌شدگان شد و یک روز بعد اتحادیه اروپا نیز در حمایت از انگلیس، خواهان آزادی سریع کارکنان ایرانی سفارت بریتانیا در تهران شد. همچنین وزرای اتحادیه اروپا در نشست خود در یونان هشدار دادند که آزار و ارعاب کارکنان سفارت بریتانیا با پاسخ شدید و جمعی این اتحادیه مواجه خواهد شد. چند روز بعد (۱۱ تیرماه) نیز آنگلا مرکل صدراعظم آلمان حوادث ایران را مشابه برخورد اشتازی پلیس مخفی آلمان شرقی در دوران تسلط کمونیست‌ها در این کشور توصیف کرد و از گروه ۸ خواست پاسخ محکمی به ایران بدهند.

پس از آنکه آیت‌الله جنتی در خطبه‌های نماز جمعه تهران اعلام کرد که تعدادی از کارمندان ایرانی بازداشت شده سفارت بریتانیا محاکمه خواهند شد، اعضای اتحادیه اروپا در اعتراض به این اقدام، سفرای ایران در کشورهایشان را احضار کردند. علاوه بر این، در نتیجه فشارهای کشورهای اروپایی سران گروه ۸ با انتشار بیانیه‌ای نگرانی جدی خود را از خشونت‌های ایران اعلام کردند. این بیانیه “دخالت دولت ایران در فعالیت‌های رسانه‌ها” و “بازداشت غیرموجه” روزنامه‌نگاران و اتباع خارجی را غیرقابل قبول دانست. به طور کلی، اتحادیه اروپا در همراهی کامل با دولت اوباما فضای بین‌المللی سنگینی علیه جمهوری اسلامی ایران ایجاد نمود که تاثیر چنین فضای تنش‌آلودی را می‌توان در فشارهای حقوق بشری و اعمال فشار بیشتر در برنامه هسته‌ای و تحریم‌های مرتبط با آنها در سال ۲۰۱۰ مشاهده نمود.

رویکرد اروپا در حوادث اخیر

اگرچه مطابق با الگوی رفتاریِ سابق اروپایی‌ها در قبال چنین رویدادهایی در ایران، انتظار می‌رفت که آنها این‌بار نیز از فرصت اعتراضات و اغتشاشات پیش آمده بهره برده و ضمن محکومیت ایران از اغتشاشگران حمایت نمایند، اما آنها در رویکردی متفاوت و کم‌سابقه موضع میانه و بیطرفانه‌ای را در پیش گرفتند. در یکی از نخستین واکنش‌ها سخنگوی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا اظهار داشت: «اتحادیه اروپا تظاهرات در ایران را پیگیری می‌کند. ما با مقامات ایران در ارتباط هستیم». وزارت خارجه آلمان با انتشار بیانیه‌ای با بیان اینکه تحولات ایران را به دقت دنبال می‌کند، از اتباع خود در ایران خواست از تجمعات دوری کنند. در این بیانیه آمده است: «دولت فدرال گزارش‌ها درباره تظاهرات در شهرهای مختلف ایران را با توجه بسیار تعقیب می‌کند. آزادی تجمع‌ و آزادی بیان بسیار مهم هستند. از دولت [حسن] روحانی خواستاریم تا به حقوق معترضان احترام گذاشته و محتاطانه عمل کند. در عین حال از همه طرف‌های می‌خواهیم تا نگرانی‌های خود را به صورت مسالمت‌آمیز بیان کنند». امانوئل مکرون رئیس‌جمهور فرانسه اظهار داشت که رویکرد آمریکا، اسرائیل و عربستان در قبال ایران، ما را به سوی جنگ سوق می‌دهد. دولت فرانسه با ابراز نگرانی از «آمار بالای قربانیان و بازداشت‌شدگان» در جریان ناآرامی‌های اخیر در چند شهر ایران، تأکید کرده است که در هفته‌های آینده با مقامات ایرانی درباره احترام به حقوق بشر گفت‌وگو می‌کند.

به طور کلی، دولت‌های اروپایی در موضع‌گیری‌های خود این رویداد را مسئله‌ای داخلی تلقی کرده و صرفا به گوشزد حق آزادی تجمع و آزادی بیان و توصیه به روش‌های مسالمت‌آمیز هم از سوی دولت و هم از سوی معترضان اکتفا نموده و از حمایت یا محکومیت هر یک از طرفین خودداری کردند. این موضع اروپایی‌ها برخلاف انتظار مقامات آمریکایی بود، تا جایی که مایک پنس معاون ترامپ از مواضع غیرقاطعانه متحدان اروپایی آمریکا در مورد اعتراضات ایران انتقاد کرد. آنگونه که سی.ان.ان گزارش داده، رکس تیلرسون وزیر خارجه آمریکا تلاش کرده تعدادی از کشورهای اروپایی را جهت صدور بیانیه‌ای در حمایت از اعتراضات اخیر ایران قانع نماید که طرف‌های اروپایی ترجیح دادند تا صدور هرگونه بیانیه‌ای در این زمینه را به اتحادیه اروپا و مسئول سیاست خارجی آن واگذار نمایند. در همین زمینه سی.ان.ان افزوده است یک دیپلمات فرانسوی در پاسخ به این سوال که چرا فرانسه حاضر نشده است بیانیه مشترکی که قرار بود برخی کشورهای اروپایی و آمریکا امضا کنند را امضا کند؟ گفته: «در این مورد مثل همه موارد مربوط به دموکراسی و حقوق بشر، فرانسه در راستای چارچوب‌های اتحادیه اروپا حرکت می‌کند».

بروز آشکار اختلاف اروپا و آمریکا را باید در نشست شورای امنیت سازمان ملل دید. در این نشست که به درخواست آمریکا درباره ناآرامی‌های ایران تشکیل شد، نمایندگان چهار کشور اروپایی فرانسه، انگلیس، هلند و سوئد از حمایت معترضان و محکوم کردن ایران خودداری کردند. در این نشست نماینده فرانسه تاکید کرد «هر تغییری در ایران باید از طرف خود مردم ایران و از داخل ایران رخ بدهد». نماینده فرانسه که مواضعی متفاوت از همتای آمریکایی خود اتخاذ کرده بود ادامه داد که «مسائل داخلی کنونی در ایران در حیطه اختیارات شورای امنیت سازمان ملل نیست». وی همچنین تاکید کرد که این وضعیت تهدیدی برای امنیت بین‌الملل به شمار نمی‌آید. نماینده سوئد نیز اظهار داشت: «استکهلم به دقت تحولات ایران را طی روزهای اخیر دنبال کرده است. از نظر ما باید صدای معترضان آرام شنیده شود. سوئد در عین حال بر ضرورت تداوم گفتگوها با ایران و حفظ توافق هسته‌ای تاکید می‌کند». نماینده هلند گفت: «به نظر می‌رسد که اوضاع در ایران اکنون آرام شده است. امیدوارم که ثبات بیشتری حاکم شود». نماینده انگلیس نیز بدون همراهی با آمریکایی‌ها صرفا به بیان نگرانی‌های حقوق بشری کشور متبوعش پرداخت.

چرایی اختلاف

چرایی اختلاف رویکرد اروپایی‌ها با رویکرد گذشته خود و همچنین با رویکرد آمریکایی‌ها را باید در سه موضوع برجام، سیاست تعامل‌گرایانه دولت با اروپا و اهمیت امنیت منطقه‌ای غرب آسیا برای اروپایی‌ها جستجو نمود.

برجام. توافق هسته‌ای موسوم به برجام را باید پایه و اساس دور جدید روابط ایران با اروپایی‌ها دانست. حفظ برجام و اجرای آن از دو جهت برای اتحادیه اروپا و دولت‌های عضو آن حائز اهمیت است: نخست، نقشی که این توافق در رفع تحریم‌های هسته‌ای و بازشدن فضا برای ورود آنها به اقتصاد ایران و تجارت با این کشور داشته است و دوم، نقشی که این توافق در امنیت منطقه‌ای غرب آسیا و جلوگیری از شکل‌گیری یک رقابت اتمی میان قدرت‌های این منطقه و معمای امنیتی ناشی از آن ایفا می‌کند. در همین راستا، اروپایی‌ها در یک سالی که از عمر دولت ترامپ و سیاست‌های خصمانه وی در قبال برجام می‌گذرد، از هیچ تلاشی برای حفظ این توافق دریغ نورزیده‌اند و با حمایت قاطعانه خود تاکنون مانع به هم‌خوردن آن شده‌اند.

همراهی اروپایی‌ها با آمریکا یا پیگیری سیاست‌های گذشته آنان در قبال اعتراضات و اغتشاشات اخیر ایران به دو شکل می‌توانست به برجام آسیب برساند: نخست اینکه، همگرایی اروپا با آمریکا یکبار دیگر روابط آنها با ایران را وارد تنش می‌ساخت که در این صورت اولین قربانی آن می‌توانست برجام باشد؛ دوم، اروپایی‌ها عملا در همراهی با آمریکا ناخواسته وارد بازی ترامپ شده و به دست خود بهانه لازم را برای از بین بردن این توافق به ترامپ که به دنبال هر بهانه‌ای برای از بین بردن آن است می‌دادند. دقیقا به همین دلیل است که جلسه شورای امنیت به جای پرداختن به ناآرامی‌های اخیر ایران، یکبار دیگر از سوی اروپایی‌ها به جلسه‌ای برای دفاع از برجام تبدیل شد. در این جلسه نماینده انگلیس در سازمان ملل با تاکید بر تعهد کشورش به برجام گفته است: «ما از همه کشورهای عضو می‌خواهیم بر تعهداتشان پایبند باشند. ایران موفق و باثبات برای همه سودمند است». نماینده فرانسه نیز لغو برجام را شکستی برای جامعه جهانی توصیف کرده و افزوده است: «این توافق یکی از پایه‌های ثبات در خاورمیانه است».

سیاست خارجی تعامل‌گرایانه دولت با اروپا. سیاست خارجی دولت روحانی اساس خود را بر تعامل همه‌جانبه با جهان خارج گذارده است. یکی از مهمترین مخاطبان این سیاست خارجی تعامل‌گرایانه دولت‌های اروپایی هستند که تا پیش از آن در نتیجه تنش هسته‌ای و سیاست‌های تقابل‌جویانه دولت‌های نهم و دهم از کمترین تعامل با ایران برخوردار بودند. در نتیجه سیاست خارجی تعاملی روابط ایران و اروپا به سرعت رو به بهبود نهاده و دو طرف در همه زمینه‌ها گفتگوها و مذاکرات خود را از سر گرفته‌ و کشورهای اروپایی تا حدود زیادی توانسته‌اند جایگاه خود را در بازار ایران احیاء نمایند.

این موضوع سبب شده است تا اروپایی‌ها در موارد اختلافی، ابتدا به ساکن از یک سیاست خصمانه در قبال دولتی که با آن در حال شراکت و تعامل هستند پرهیز نمایند و با صبوری و عملگرایی بیشتری اعلام موضع نمایند. در حالی که در حوادث سال ۸۸ به سبب اینکه رشته‌های پیونددهنده میان ایران و اروپا بسیار ضعیف و روابط شکلی تنش‌آلود و خصمانه به خود گرفته بود، طبیعی به نظر می‌رسید که آنها برای تحت فشار قرار دادن ایران سیاست حمایت از اعتراضات و محکومیت اقدامات دولت را در پیش بگیرند. از این رو، اگر در حوادث اخیر شاهد موضع‌گیری متفاوت اروپایی‌ها هستیم نباید از تاثیر سیاست خارجی تعامل‌گرایانه دولت بر این موضع‌گیری غافل شد و سهم آن را ناچیز و یا نادیده انگاشت.

اهمیت امنیت منطقه‌ای غرب آسیا برای اروپا. بحران‌های اخیر غرب آسیا به ویژه بحران در دو کشور سوریه و عراق نشان داد که امنیت اروپا به امنیت محیط پیرامونی آن به ویژه در غرب آسیا گره خورده است. وجود تعداد قابل توجهی از دولت‌های شکننده و درگیر در جنگ داخلی سبب سرریز ناامنی به اروپا از طریق هجوم پناهجویان و اشاعه تروریسم به مرزهای اروپایی شد و محیط امنیتی آن را ناامن و در معرض آسیب‌هایی ویرانگر برای همگرایی اروپایی نظیر رشد ملی‌گرایی افراطی و جدایی‌طلبی قرار داد. نخبگان اروپایی یکی از علل عمده پیش آمدن چنین وضعیتی را ایده‌آلیسم بدون پشتوانه و درک نادرست دولت‌های اروپایی از وضعیت شکننده منطقه و حمایت محاسبه نشده و غیرواقع‌بینانه آنها از انقلاب‌های عربی می‌دانند.

این نگرش و انتقاد درست نخبگان اروپایی سبب شد اتحادیه اروپا با تجدیدنظر در سیاست خارجی خود در قبال منطقه و تغییر پارادایم امنیتی خود از آرمانگرایی به واقع‌بینی و عملگرایی، در سال‌های اخیر تمام تلاش خود را به ثبات‌سازی در منطقه غرب آسیا از طریق ترمیم‌پذیری دولت‌ها و جوامع[۱] شکننده این منطقه معطوف سازد. در چنین شرایطی و با چنین اولویتی، چندان منطقی و عاقلانه به نظر نمی‌رسد که این اتحادیه و اعضای قدرتمند آن یکبار دیگر اشتباه سال‌های نه چندان دور خود را تکرار کرده و با سیاستی غیرواقع‌بینانه و محاسبه‌نشده مروج انقلاب نامعلومی دیگر آن هم در یکی از لنگرگاه‌های ثبات منطقه در سال‌های اخیر یعنی ایران باشند. ایرانی که در حال تعامل و شراکت با آن هستند و سوق دادن آن به سمت آشوب و ناامنی پیامدهای غیرقابل پیش‌بینی برای امنیت کل منطقه خواهد داشت.

نتیجه‌گیری

ناآرامی اخیر در ایران یکبار دیگر نشان داد که اولویت‌های امنیتی اروپایی‌ها هم نسبت به اولویت‌های امنیتی دهه گذشته‌شان و هم نسبت به اولویت‌های امنیتی آمریکایی‌ها متفاوت شده است. این اتحادیه برخلاف گذشته دیگر حامی بی چون و چرای ایده‌آلیسم عریان و دموکراسی‌سازی بدون پشتوانه در منطقه نیست و با در پیش‌گرفتن عملگرایی اصولی[۲] اگرچه همچنان حساسیت خود را نسبت به امور حقوق بشری حفظ نموده اما آن چیزی که در برهه فعلی برایش حائز اهمیت بنیادین است کمک به ایجاد “ثبات و امنیت” در منطقه است. از این رو، نمی‌تواند با دولتی در آمریکا همسو شود که تمام کنش‌های منطقه‌ای آن به جای ثبات‌سازی در جهت تنش‌آفرینی (لغو برجام، به‌رسمیت شناختن بیت‌المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل، تنش ایران و عربستان و …) هدایت می‌شود. این مسئله به وضوح در رویکرد این اتحادیه در قبال اغتشاشات اخیر کشور و تفاوتش با رویکرد آن در سال ۸۸ قابل مشاهده است. اتحادیه اروپا اینبار بدون اینکه با رویکرد خصمانه دولت ترامپ همراهی کند، در قالب اصل عملگرایی اصولی در دستورکار سیاست خارجی خود، ضمن اینکه نسبت به حقوق مدنی در ناآرامی‌های اخیر نگرانی خود را ابراز داشت، از واقع‌بینی و عملگرایی مذکور فاصله نگرفت و این حوادث را موضوعی داخلی قلمداد کرد که هر دو طرف با روشی مسالمت‌آمیز می‌باید در پی حل آن برآیند.

[۱] . Resilience of States and Societies

[۲] . Principled Pragmatism

کنفرانس امنیتی تهران گفتمان واحدی در سطح نخبگان علمی و اجرایی ایجاد کرده است

دبیر دومین کنفرانس امنیتی تهران از مشارکت ۸۰ مهمان خارجی و پژوهشگران ارشد ۲۵ موسسه در این کنفرانس خبر داد و گفت: کنفرانس امنیتی تهران در ایجاد گفتمان نسبتا واحدی در سطح نخبگان علمی واجرایی کشور موثر بوده است.

سید جلال دهقانی فیروز آبادی در گفت و گو با خبرنگار سیاسی ایرنا گفت:در این کنفرانس که ۱۸ دی ماه برگزار می‌شود بیش از ۸۰ مهمان خارجی هم در سطح نخبگان اجرایی و هم نخبگان علمی از کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای حضور خواهند داشت. وی خاطرنشان کرد: علاوه بر پژوهشگران ارشد ۲۵ موسسه همکار داخلی این کنفرانس، صاحبنظران منطقه‌ای هم دعوت شده‌اند و امیدواریم شاهد تعامل و تبادل نظر نخبگان داخلی و منطقه‌ای در این کنفرانس باشیم.

** سه نشست در یک روز

دبیر کنفرانس امنیتی تهران با اشاره به برگزاری سه نشست در روز دوشنبه اظهار کرد: نشست اول تحت عنوان “سیاست خارجی و امنیت منطقه‌ای” به دو موضوع معماری ترتیبات امنیتی غرب آسیا و نقش ایران و همچنین قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای در امنیت منطقه‌ای غرب آسیا خواهد پرداخت.
وی نشست موضوع دوم را “اقتصاد و امنیت منطقه‌ای” عنوان کرد و گفت در این نشست ابعاد امنیت اقتصادی منطقه‌ای مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت. دبیر کنفرانس امنیتی تهران یادآور شد: نشست سوم با عنوان “دفاع و امنیت منطقه‌ای” نیز بعد از ظهر دوشنبه برگزار می‌شود. این نشست نیز شامل دو بخش همکاری‌های دفاعی و امنیتی در غرب آسیا؛ نقش محور مقاومت و موضوع فلسطین و روندهای تسلیحاتی و امنیت غرب آسیا است. به گفته دهقانی، سخنران اصلی نشست سیاست خارجی و معماری ترتیبات امنیتی “محمد جواد ظریف” وزیر امور خارجه و سخنران نشست دفاع و امنیت منطقه‌ای نیز “سرتیپ امیر حاتمی” وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح خواهند بود. ضمن اینکه “علی لاریجانی” رئیس مجلس شورای اسلامی نیز سخنران اختتامیه این کنفرانس خواهد بود.

** مجمعی برای گفت و گو و اعتمادسازی

رئیس دبیرخانه دائمی کنفرانس امنیتی تهران هدف از برگزاری کنفرانس امنیتی تهران را ایجاد مجمعی برای گفت و گو، اعتمادسازی و تقویت همکاری بین کشورهای غرب آسیا برای رسیدن به امنیت و پیشرفت جمعی عنوان کرد و گفت: علاوه بر این کنفرانس امنیتی تهران زمینه مناسبی برای تقویت و تحکیم رایزنی و همکاری بین کشورهای منطقه فراهم می‌کند. دهقانی فیروز آبادی ادامه داد: هدف دیگر برگزاری این کنفرانس، تاکید بر ضرورت تدوین الگوی امنیت منطقه‌ای بومی درون‌زا و بحث و بررسی در مورد امنیت منطقه‌ای و سازوکارهای تامین آن با مشارکت همه کشورها و در واقع شناخت دقیق منطقه، فرصت‌ها و چالش‌های امنیتی پیش روی منطقه مشارکت در تصمیم‌سازی هم‌اندیشی درون منطقه‌ای است.
وی “تبیین رویکرد امنیتی و نقش سازنده ایران در امنیت منطقه ای” و “ایجاد یک اتفاق نظر یا اجماع در سطح ملی در مورد رویکرد امنیتی ایران در غرب آسیا” را از دیگر اهداف برگزاری این کنفرانس عنوان کرد. استاد دانشگاه علامه طباطبایی اضافه کرد: بخش نخست این کنفرانس که بیشتر جنبه علمی و نظری و تئوریک دارد شامل ۹ سمینار یا همایش در ابعاد مختلف امنیتی است که در ماه‌های اخیر برگزار شده است.

** هشت سمینار مقدماتی

به گفته رئیس دبیرخانه دائمی کنفرانس امنیتی تهران بجز سمینار نخست که در بیروت برگزار شد، هشت سمینار در دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی مهم کشور مانند دانشگاه‌های شهید بهشتی، دانشگاه تهران، دانشگاه عالی دفاع ملی، دانشگاه اطلاعات و امنیت ملی، دانشگاه علامه طباطبایی با همکاری موسساتی مثل شورای راهبردی روابط خارجی، مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری، انجمن علوم سیاسی، موسسه ابرار معاصر تهران و پژوهشکده مطالعات راهبردی برگزار شده است.
وی یادآور شد: در این سمینارها ابعاد مختلف امنیت در قالب نشست‌هایی تحت عناوین روندهای تسلیحاتی، حکمرانی و امنیت منطقه‌ای، هویت‌های نوظهور، قدرت‌های بزرگ و امنیت منطقه‌ای، تروریسم و افراط‌گرایی، انقلاب ارتباطات در فضای مجازی، توسعه اقتصادی، مخاطرات زیست‌محیطی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: یکی از اهداف مهم این کنفرانس شناسایی الگوی امنیتی مناسب برای غرب آسیا و بررسی نقش بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای و تهدیدات و چالش‌های امنیتی بود که بررسی قرار گرفته است.
دهقانی افزود: علاوه بر این راهکارهای تقویت امنیت و ثبات منطقه‌ای در غرب آسیا، نقش مردم در امنیت منطقه، امنیت انسانی و همچنین رابطه اقتصاد و امنیت منطقه‌ای و تهدیدات ناشی از توسعه نیافتگی، محرومیت، تبعیض و فساد از دیگر محورهایی بوده که مورد بررسی کارشناسان و پژوهشگران قرار گرفته است.

** ۸۰۰ چکیده مقاله، ۱- جلد مقاله

دهقانی فیروزآبادی با اشاره به مشارکت دانشگاه‌های مهم کشور و مراکز مطالعاتی و اندیشکده‌های راهبردی اظهار کرد: در فرایند این همایش‌ها بیش از ۸۰۰ چکیده مقاله دریافت شده است و مجموع مقالات ارائه شده در همایش‌های این کنفرانس حداقل ده جلد خواهد بود.
دبیر کنفرانس امنیتی تهران ادامه داد انتظار می‌رود این مقالات علاوه بر جنبه‌های کاربردی و راهبردی به یافتن الگوی امنیت منطقه‌ای مناسب و همچنین یک فرایند تولید ادبیات مطالعات امنیت منطقه‌ای کمک نماید.
وی در پاسخ به این سوال که آیا می‌توان انتظار داشت برگزاری چنین کنفرانسی زمینه‌ساز ارائه سند راهبرد امنیتی در کشور شود گفت: در واقع ما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم چنین هدفی در این کنفرانس به دست بیاید با این حال، برگزاری این کنفرانس از سازوکارهایی است که کمک می‌کند با مشارکت نخبگان علمی و اجرایی، محافل دانشگاهی و مراکز اجرایی و تصمیم‌گیری به الگوی امنیتی مورد اجماع در منطقه برسیم.
دهقانی افزود: کنفرانس امنیتی تهران شاید جزو معدود کنفرانس‌هایی بوده که حوزه‌های علمی و اجرایی کشور را به هم نزدیک کرده و در ایجاد گفتمان نسبتا واحدی در سطح نخبگان علمی و دانشگاهی هم کنفرانس مفید و موثر بوده است. وی در خصوص مشارکت نخبگان منطقه در این کنفرانس اظهار کرد: در همایشی که در بیروت برگزار شد بجز چند نفر از ایران بقیه مشارکت‌کنندگان از نخبگان منطقه بودند.
دبیر کنفرانس امنیتی تهران خاطرنشان کرد: برای تدوین الگوی مناسب امنیتی نیازمند این هستیم از دیدگاه‌های بقیه کشورهای منطقه هم استفاده کنیم. علاوه بر این دستیابی به شعار این کنفرانس تحت عنوان احترام و اعتماد متقابل، گفت و گو، همکاری متقابل، امنیت و پیشرفت دسته جمعی نیازمند این است همه کشورهای موثر در تامین امنیت منطقه‌ای در این گفت و گوها حضور داشته باشند.

منبع: خبرگزاری ایرنا

سند مشترک اسرائیل و آمریکا علیه ایران و بستر تشدیدساز فشارها

بیست و یکم آذرماه (۱۲ دسامبر) مک مستر و میر بن شبات مشاوران امنیتی آمریکا و اسرائیل در پی ملاقات‌‏های محرمانه‏‌ای که با حضور جمعی از مقامات اطلاعاتی و دفاعی دو طرف در کاخ سفید، برگزار کردند، سند مشترکی برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران را به امضا رساندند. مقامات ارشد دو طرف از این سند با عنوان تفاهم‌‏نامه گسترده برای ایجاد همکاری کامل علیه برنامه هسته‏‌ای، موشکی و سایر تهدیدات مرتبط با ایران نام بردند. به گفته آنها سند فوق با هدف عملیاتی‌‏کردن وعده‏‌های ترامپ در مورد اعمال فشارهای بیشتر بر ایران، تدوین شده است. ترامپ در اعلام استراتژی کاخ سفید در قبال ایران در ۲۱ مهرماه (۱۳ اکتبر)، بر گسترش «تحریم‏‌ها و مجازات‏‌های بیشتر» بر ایران در زمینه‏‌های مختلف به ویژه موشکی تأکید کرده بود.

بر اساس تصمیماتی که در قالب این سند مشترک اتخاذ شده، تشکیل چهار تیم مشترک برای رسیدگی و کنترل فعالیت‏‌های ایران در زمینه‏‌های مختلف، در دستور کار قرار گرفته است. نخستین تیم بر «فعالیت‏‌های ایران در سوریه و نیز همکاری‏‌های ایران و حزب‏‌الله» متمرکز خواهد شد. تیم دوم، برای ممانعت از «جاه‌‏طلبی‏‌های هسته‏‌ای ایران» تشکیل شده و «فعالیت‏‌های اطلاعاتی و دیپلماتیک ایران در حوزه هسته‌‏ای» را بررسی می‏‌کند. تیم سوم، وظیفه «مقابله با برنامه موشکی بالستیک» را بر عهده خواهد داشت و از فعالیت‏‌های ایران برای «ساخت سیستم موشکی در سوریه و لبنان» ممانعت خواهد کرد. در نهایت تیم چهارم برای کنترل و مقابله با هرگونه «تنش‏‌آفرینی توسط ایران و حزب‌‏الله»، تشکیل خواهد شد. مشاوران امنیتی اسرائیل و آمریکا، سند فوق را بازتاب درک مشترک نسبت به «چشم‌‏انداز روندهای حاکم بر منطقه» میان اسرائیل و امریکا دانسته و ادعا کردند که سیاست‏‌ها و استراتژی‏‌های مشترک برای مقابله با تهدیدات موجود در منطقه، در این سند، بازتاب یافته است. اگرچه اقدامات مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران، بارها اتفاق افتاده است، اما سؤال این است که در حال حاضر چه بستری اعمال فشارهای بیشتر این دو بر ایران را دامن می‏زند؟

به نظر می‏‌رسد هرچند ترامپ از دیدگاه‏‌های ضد ایرانی قابل توجهی برخوردار بود اما این اسرائیل است که به خوبی توانسته وی را با خود همراه‌‏تر ساخته و افسار سیاست‏های این کشور در قبال ایران را در مقطع کنونی به دست گیرد. این در حالی است که بی‌‏تجربگی ترامپ در کارزار سیاسی، تأثیرپذیری وی را از شنیده‏‌ها و توصیه‏‌های سایرین بسیار بیشتر کرده است منوط به آنکه توصیه‏‌ها و برنامه‌‏های پیشنهادی در ضدیت و مخالفت با سیاست‏‌های اوباما تدوین شده باشد. از این رو دغدغه‏‌های اسرائیل در مورد ایران به خصوص وقتی از یک سو کاملاً در ضدیت با برنامه‏‌های رئیس جمهور قبلی آمریکا و از سوی دیگر در راستای انجام وعده‏‌های انتخاباتی ترامپ است، برای رئیس جمهور ناکاربلد آمریکا جذابیت دوچندانی می‌‏یابد؛ نکته‌‏ای که اسرائیل به روشنی آن را دریافته و به کار می‏‌بندد.

بنابراین تلاش اسرائیل برای بهره‏‌بردن حداکثری از فرصتی که انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا در اختیار این رژیم قرار داده است و همچنین مماشات کاخ سفید در برابر تصمیمات اسرائیل و واگذارنمودن ابتکار عمل به آنها در موضوعات امنیتی این رژیم، مهمترین بسترهایی است که اسرائیل را در اعمال سیاست‏‌های خصمانه در برابر ایران، موفق‏تر از قبل کرده است.

بهره‌‏برداری از فرصت حضور ترامپ در کاخ سفید

 به قدرت‏‌رسیدن دونالد ترامپ در آمریکا برای اسرائیل آبستن بهترین رویدادهای ممکن بود؛ رویدادهایی که وقوع آنها برای این رژیم پس از تنش‌‏های بی‌‏سابقه‌‏ای که با اوباما و تیم وی به وجود آمده بود، موفقیت در خور توجهی به شمار می‌‏آید. مخالفت کاخ سفید با خلف وعده‏‌های صهیونیست‏ها در مذاکرات سازش، شهرک‏‌سازی‏‌های گسترده در کرانه باختری و نیز نبود تفاهم میان این دو در قضیه توافق هسته‏‌ای ایران، برای نخستین بار سنت دیرینه پیوند استراتژیک ناگسستنی واشینگتن و تل‏آویو در دوره باراک اوباما را معلق گذاشت. بیم از تکرار چنین تجربه‌‏ای بود که مقامات صهیونیستی تلاش کردند در بحبوحه انتخابات آمریکا، نهایت احتیاط را به کار گیرند تا کاندیدای پیروز را با خود همسو کرده و شکست‏‌های دوره قبل را جبران نمایند.

با این حال مقامات حاکم در این رژیم، ترامپ را برخوردار از چنین ظرفیت‏‌های بالایی برای خود تصور نمی‌‏کردند. حمایت محتاطانه از هیلاری کلینتون نامزد دموکرات‏ها و سکوت در برابر ترامپ در مراحل آغازین رقابت اتخاباتی، حاکی از جدی‏ نیانگاشتن این چهره جدید در عالم سیاست آمریکا به رغم شعارهای سرسختانه وی در حمایت از اسرائیل بود. با وجود این ترامپ پس از دستیابی به قدرت، ثابت کرد که ماه عسل جدیدی در رابطه اسرائیل و آمریکا آغاز شده است که شکست‏‌های دوره اوباما از قِبَل آن ترمیم خواهد یافت. این در حالی بود که تلاش ترامپ برای انتقاد و مخالفت با سیاست‏‌های اوباما در حوزه‏‌های داخلی و خارجی و استقبال از هر گونه برنامه‌‏ای که در ضدیت با رئیس جمهور قبلی آمریکا، تدوین می‌‏شد، دقیقاً همسو با مواضع اسرائیل در قبال تیم قبلی کاخ سفید بود. «غیر» مشترکی که ترامپ و مقامات حاکم در اسرائیل بر آن تأکید دارند، در حال حاضر در تفاهم‌‏های این دو بر مسائل مختلف از جمله جمهوری اسلامی ایران بازتاب پیدا کرده است.

واگذاری ابتکار عمل به اسرائیلی‏‌ها

اسرائیل به دنبال آن است که تجربه‏‌های دوره اوباما یک بار دیگر تکرار نشده و حداکثر تلاش خود را برای بهره‏‌گیری از حضور ترامپ در کاخ سفید داشته باشد. با این حال آنچه دست این رژیم را بازتر گذاشته است، واگذاری ابتکار عمل به اسرائیل در مورد موضوعات امنیتی این رژیم از سوی کاخ سفید است. این نکته کلیدی را نفتالی بنت وزیر آموزش اسرائیل در دیدار خود با مشاوران ترامپ، به صراحت به مقامات اسرائیلی انتقال داد. وی پس از سفر به نیویورک به نتانیاهو گفت: «آنها آمادگی بسیار دارند تا آنچه ما برای خود می‌پسندیم را بشنوند». این پیام به معنای آن بود که صهیونیست‏‌ها بدون هیچ دغدغه‌‏ای از جانب کاخ سفید می‏‌توانند جاه‌‏طلبی‏‌های خود را در دستور کار قرار دهند. دستور بنیامین نتانیاهو در مورد منع هرگونه دیدار معاونان و وزرای خود با دولت جدید آمریکا به جز از طریق دفتر نخست ‏وزیری، در روزهای نخستین آغاز به کار ترامپ، نشان داد که اسرائیلی‏‌ها با این چراغ سبز کاخ سفید، فرصت را غنیمت شمرده و تمام تلاش خود را به کار بستند تا در مورد خواسته‏‌های خود به بهترین شکل ممکن اجماع‏‌سازی کرده و سپس آن را به ترامپ انتقال دهند به گونه‏‌ای که رئیس جمهور جدید، شنوای ابتکار عمل‏‌ها و سیاست‏‌های یکپارچه در مورد مسائل امنیتی اسرائیل باشد.

در واقع در پی فضای جدید و امیدآفرینی که ترامپ به اسرائیلی‏‌ها، هدیه داد، هیئت حاکمه این رژیم جرأت پیدا کرد تا خواست‏های حداکثری خود را در سه محور اساسی و حیاتی در دستور کار قرار دهد. کنار گذاشته‌‏شدن طرح دو دولت و دو ملت در فضای داخلی فلسطین، تنش‌‏زدایی با کشورهای منطقه با وساطت آمریکا و مقابله همه‏‌جانبه با جمهوری اسلامی ایران، در حال حاضر مهمترین استراتژی‌‏هایی است که اسرائیل به پشتیبانی رئیس جمهور آمریکا و بدون هیچ مانع قابل توجه، ابتکار عمل‏‌های خود را به پیش می‏‌برد. هدف کلی اسرائیل آن است تا قبل از به پایان‏‌رسیدن دوره ریاست جمهوری ترامپ، مهمترین پرونده‏‌های امنیتی خود را به نفع خود حل و فصل کرده و وضعیت آنها را تثبیت نماید. مسلماً رویدادهایی همچون شکست ترامپ در دور دوم ریاست جمهوری که به نظر می‌‏رسد اسرائیل آن را محتمل می‌‏داند و سربرآوردن سیاستمداران مستقل‏‌تر در کاخ سفید، نقطه پایان ماه عسل واشینگتن و تل‏آویو را رقم خواهد زد؛ بنابراین عجله برای اعمال فشارهای بیشتر بر ایران در قالب سندهای مشترکی که اخیراً به امضا رسید، تثبیت وضعیت اسرائیل در سرزمین‏‌های اشغالی همچون پایتختی بیت‏‌المقدس و نزدیکی هرچه بیشتر به کشورهای عربی همچون عربستان و امارات، سیاست‏‌هایی است که اسرائیل ناگزیر است هر چه سریع‏تر آنها را به پیش برد.

دکتر وحیده احمدی- عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی