ماهنگار دیدهبان امنیت ملی – شماره ۶۹
/۰ دیدگاه /در ماه نگار/توسط rissuتأمین امنیت ملی مستلزم شناخت همهجانبه و مستمر رویدادها، مسائل و عوامل مؤثر در آن است که پایه و اساس تصمیمگیری درست و راهبرد مقابله با چالشها و تهدیدات ملی به شمار میآید. پژوهشکده مطالعات راهبردی در راستای فلسفه وجودی خود و تلاش برای کمک به فهم و حفظ امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، مصمم است رویدادها، مسائل و تحولات مؤثر بر امنیت ملی ایران را در سطوح گوناگون داخلی، منطقهای و بینالمللی بررسی و آن را به صورت ماهانه در قالب محصولی با عنوان «ماهنگار راهبردی دیدهبان امنیت ملی» به مخاطبین و علاقمندان این حوزه عرضه نماید.
ماهنگار راهبردی دیدهبان امنیت ملی پس از سه سال انتشار توانسته جایگاه درخور توجهی در میان مخاطبان خود پیدا کند و در این میان انتقادات، پیشنهادات و نظرات کارشناسان و مخاطبان، نقش مؤثری در بهبود کیفیت و روند رو به رشد آن داشته است. پژوهشکده مطالعات راهبردی امیدوار است انتشار این محصول در انباشت اطلاعات، شناخت عمیق تحولات، شکلدادن به اجماع نخبگان و راهنمایی به تصمیمگیرندگان و در نهایت، تأمین امنیت ملی مفید و مؤثر باشد.
[aparat id=”imoKf”]
اپوزیسیون قومی و جایگزینی فدرالیسم با دموکراسی؛ استراتژی یا تاکتیک؟
/۰ دیدگاه /در امنیت, امنیت ملی, جمهوری اسلامی ایران, سیاست, مسائل اجتماعی, یادداشت راهبردی/توسط فرزاد پورسعیددر روز شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ائتلافی متشکل از گروههای مختلف اپوزیسیون قومی جمهوری اسلامی ایران با برگزاری کنفرانسی در شهر کلن آلمان، ائتلاف خود را تحت عنوان «شورای دموکراسیخواهان ایران» اعلام کردند. حضور گروههایی همچون «جبهه متحد بلوچستان»، «سازمان فرهنگی و سیاسی خلق تورکمن»، «حزب تضامن دموکراسی اهواز»، «حزب دموکرات کردستان»، «حزب کومله کردستان ایران»، «حزب مردم بلوچستان» و «کانون فرهنگی و سیاسی آذربایجان» در ترکیب این ائتلاف، نشان میدهد که این ترکیب در قبال دولت یا موجودیت سیاسی به نام «جمهوری اسلامی ایران»، هم «سرنگونیطلب» است و هم «تجزیهطلب». علاوه بر این، سابقه فعالیت این گروهها نشان میدهد که آنها تا پیش از این نیز در ائتلافی دیگر با عنوان «کنگره ملیتهای ایران فدرال» گرد هم آمده بودند و فعالیت میکردند. اکنون پرسش این است که این همکاری و ائتلاف، چرا در شرایط فعلی تغییر عنوان داده و با شعار جدید، یعنی «دموکراسیخواهی» به صحنه آمده است؟
گذر از فدرالیسم به دموکراسی؟
تحلیل محتوای بیانیه اعلام موجودیت و همچنین قطعنامه پایانی «شورای دموکراسیخواهان ایران» نشان میدهد این متون در برابر بیانیهها و قعطنامههایی که «کنگره ملیتهای ایران فدرال» صادر میکردند، تغییری معنادار، هرچند نه بنیادین یافته و آن همانا گذار از تأکید بر ادبیات قومگرایی و «حق تعیین سرنوشت ملتها» به بهرهگیری از ادبیات دموکراسیخواهانه و حقوق بشری به صورت ظاهری و نسبی و نه به گونهای بنیادین و اساسی است. واقعینبودن این تحول گفتمانی را میتوان در لابهلای سطور بیانیهها و قطعنامههای «شورای دموکراسیخواهان ایران» مشاهده کرد. برای مثال آنجا که این شورا در بیانیه اعلام موجودیت خود تأکید میکند که « ایران یک کشور کثیرالمله است که از ملیتها و اقوام گوناگون همچون فارس، ترک آذربایجان، کرد، بلوچ، ترکمن، عرب، لُر و … تشکیل شده است که روابط تاریخی بین آنها و وضعیت کنونیشان سرنوشت مشترکی را برای آنها رقم زده است»، نشان میدهد که همچنان از گفتمان قومگرا و متعلق به گروههای تجزیهطلب بهره میگیرد و ایران را دارای ملتی یکپارچه نمیداند؛ هرچند که مانند ائتلاف «کنگره ملیتهای ایران فدرال» دیگر از عباراتی همچون «ستم ملی» و مانند آن بهره نمیگیرد. اکنون پرسش آن است که اگر این چرخش زبانی و کلامی، بنیادین و رویکردی نیست، دلیل آن چیست؟ و چرا این تغییر عنوان روی داده است؟
تاکتیک؛ نه استراتژی
در فهم چرایی تغییر عنوان ائتلاف اپوزیسیون قومی جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور میتوان به سه دلیل مشخص و البته «احتمالی»، اشاره کرد:
دلیل نخست به سرنوشت تلاشهای جداییطلبانه «اقلیم کردستان» در عراق در ماههای گذشته باز میگردد. در واقع، سرنوشت این تلاشها و بنبست پیشآمده در آن پروژه، نشان داد که قدرتهای بزرگ و به ویژه ایالات متحده، به رغم برخی وعدهها، چندان از این رویکرد پشتیبانی نمیکند و به ویژه دولت ترامپ که حامی اصلی مادی و پرستیژی اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج از کشور است، به دنبال سرمایهگذاری در این پروژهها نیست و نخواهد بود. بنابراین، اپوزیسیون قومگرا نیز برای حفظ و تضمین تداوم این حمایتها مناسبتر دیده است که حداقل «عنوان» و «برچسب» فعالیتهای خود را تغییر دهد و خود را دموکراسیخواه جلوه دهد نه قومگرا.
دلیل دوم این است که بهرهگیری از عنوان «فدرالیسم» در دوره قبلی فعالیت این گروهها کارساز نبود و موجب دستیابی به اهداف تعیینشده نشد. در واقع، عنوان فدرالیسم نیز برای این گروههای تجزیهطلب اصالت نداشت و در اصل فرمولی بود برای شکلگیری اتحاد بین اپوزیسیون سکولار و در عین حال، ایرانگرای جمهوری اسلامی با اپوزیسیون قومگرا و تجزیهطلب. به بیان دیگر، مخالفان و دشمنان جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده بودند که یکی از دلایل ناکامی اپوزیسیون جمهوری اسلامی در ضربهزدن به نظام، تفرقه و پراکندگی و اختلاف میان آنهاست و یکی از سطوحی که باید در آن به ایجاد اتحاد و ائتلاف و اتحاد پرداخت، سطح روابط میان اپوزیسیون ایرانگرا و اپوزیسیون قومگرای جمهوری اسلامی است و فرمولی که برای این اتحاد برگزیده شده بود، تأکید بر فدرالیسم بود. تجربه چند سال گذشته و در واقع، یک دهه گذشته نشان داد که این سازوکار مؤثر نبوده و در عمل اختلاف و شکاف میان این گروهها افزایش یافته است. بنابراین در چارچوب جدید تلاش میشود با عبور و گذر ظاهری و تاکتیکی از گفتمان فدرالیسم به گفتمان دموکراسیخواهی مبتنی بر حقوق شهروندی، زمینهها و بسترهای شکلگیری این اتحاد و ائتلاف بار دیگر فراهم شود و این زنجیره همارزی شکل گیرد. همچنانکه ائتلاف جدید در بیانیه خود تأکید میکند که: «تنها راه برونرفت از وضعیت بحرانی کنونی، گذار از نظام جمهوری اسلامی است که از طریق تفاهم و اتحاد نیروهای دموکرات و سکولار به دور از مرزبندیهای مواضع سازمانی و فردی و با در نظر گرفتن واقعیتهای تاریخی و امروزی جامعه ایران صورت میپذیرد.»
سومین دلیل نیز شکست نسبی بنیادگرایی و افراطگرایی مذهبی در منطقه در ضربهزدن به جمهوری اسلامی ایران، به ویژه با شکست داعش در منطقه شامات اعم از عراق و سوریه است. این شکست، این امید را برای گروههای قومگرا ایجاد کرده است که دشمنان و رقبای جمهوری اسلامی در منطقه و نظام بینالملل، بار دیگر به جای مؤلفه مذهبی، بر مؤلفه قومگرایی برای ضربهزدن به جمهوری اسلامی سرمایهگذاری و تأکید کنند و به آنها روی آورند و بروز چرخش زبانی در رویکرد اپوزیسیون قومی میتواند این چرخش راهبردی را در میان قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای تسریع کند.
نتیجهگیری
در مجموع به نظر میرسد چرخش گفتمانی نسبی اپوزیسیون قومی جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور، از سطح تاکتیکی فراتر نخواهد رفت و در واقع، بیش از آنکه اصالت داشته باشد، طریقیت دارد. در عین حال، بعید به نظر میرسد که موجب شکلگیری اتحاد این گروهها با دیگر گروههای اپوزیسیون به ویژه اپوزیسیون ایرانگرای جمهوری اسلامی شود. در عین حال، این وضعیت میتواند پیامد مثبتی در داخل کشور داشته باشد و آن همانا تسریع امکان گذار قومگرایان داخل کشور از گفتمان قومی مبتنی بر حق قومی و گروهی به گفتمان دموکراسیخواهی مبتنی بر حقوق شهروندی است.
توسعه بندر چابهار؛ الزامات و چالشها
/۰ دیدگاه /در آسیای شرقی, آسیای مرکزی, اقتصاد, جمهوری اسلامی ایران, شبه قاره, یادداشت راهبردی/توسط rissuبندر چابهار تنها بندر اقیانوسی ایران است که کشور را از طریق خلیج عدن و دریای عرب به اقیانوس هند متصل میکند. این بندر دارای دو پایانه شهید بهشتی و شهید کلانتری است که هر کدام پنج لنگرگاه و مساحتی در حدود ۴۸۵ کیلومتر مربع دارند. به لحاظ تاریخی، بنادر جنوبی استان سیستان و بلوچستان به دلیل استقرار بر سواحل دریای عمان و اقیانوس هند، همواره مرکز تجارت و رفت و آمد دریایی بوده است. تاریخچه ساخت بندر چابهار به سال ۱۳۵۲ بازمیگردد که پیشبرد پروژه پس از انقلاب اسلامی و به دلیل کمبود منابع به تعویق افتاد. در سال ۲۰۰۳ ایران و هند مذاکراتی را در خصوص توسعه این بندر آغاز نمودند که با فشارهای سیاسی آمریکا بر هندوستان اجرای آن به تأخیر افتاد.
در سال ۱۳۹۵، توافقنامه ترانزیتی چابهار در تهران با حضور حسن روحانی رئیس جمهور ایران، نارندا مودی نخست وزیر هند و اشرف غنی رئیسجمهور افغانستان، توسط وزرای راه سه کشور امضا شد و در اوایل آذرماه ۱۳۹۶، فاز اول بندر شهید بهشتی با حضور مقامات ۱۷ کشور توسط رئیس جمهور ایران افتتاح شد. بندر چابهار در مسیر کریدور شمال – جنوب قرار دارد و قرار است که به عنوان آلترناتیوی برای مسیر کانال سوئز تعریف شود که به موجب آن، هزینه ترانزیت ۳۰ درصد ارزانتر و مسیر آن ۴۰ درصد کوتاهتر خواهد شد. چابهار، علاوه بر متصل کردن کشورهای آسیای جنوبی به آسیای مرکزی، کشورهای حوزه خلیج فارس، آسیای مرکزی و حوزه قفقاز را نیز به یکدیگر پیوند میدهد.
اهمیت ژئواکونومیک و ژئوپولیتیکی بندر چابهار
وزیر حمل و نقل هندوستان، نیتین گادگاری، بندر چابهار را «دروازه فرصتهای طلایی» نامیده است. بهرهبرداری از این بندر تاکنون یک میلیارد دلار هزینه در برداشته و قرار است شرکت اپراتور ایرانی از محل تسهیلات صندوق توسعه ملی ۴۰۳ میلیون دلار تسهیلات وارد این بندر نماید. شرکت هندی ۸۵ میلیون دلار در گام نخست و ۱۵۰ میلیون دلار در گام دوم در این بندر سرمایهگذاری میکند. پیشبینی میشود سرعت ترانزیت و تجارت به طور چشمگیری افزایش یافته و حجم مبادلات هند و کشورهای حوزه اقیانوس هند با کشورهای آسیای میانه، روسیه، قفقاز و اروپا گسترش یابد. وضع معیشتی مردم شرق کشور از جمله سیستان و بلوچستان و به ویژه چابهار به دلیل ترانزیت کالا از بندر چابهار به کشورهای همسایه نظیر افغانستان، پاکستان و آسیای میانه رو به بهبود خواهد گذاشت و از مهاجرت و اشتغال کاذب در این نواحی خواهد کاست.
به خاطر قرار گرفتن در مسیر کریدور شمال – جنوب، بندر چابهار به توسعه همکاری بین بنادر ایران با بنادر دیگر کشورهای واقع در مسیر شمال – جنوب منجر خواهد شد که به کاهش تنش و ایجاد صلح و دوستی کمک شایانی خواهد کرد. آغاز به کار این بندر میتواند برای هر یک از کشورهایی که در مسیر کریدوری آن قرار دارند درآمد سالانهای بالغ بر یک میلیارد دلار داشته باشد و سه بازار و مرکز حمل و نقل و توزیع بار جهانی یعنی خلیج فارس، اوراسیا و حوزه کشورهای جنوب و جنوب شرق آسیا با شرایطی سهلتر به یکدیگر دسترسی پیدا خواهند کرد. با ایجاد قطبهای خارجی جدید تولیدی، اقتصادی و تجاری، پویایی هر چه بیشتر اقتصادی منطقه را شاهد خواهیم بود. همچنین به لحاظ استراتژیک بهرهبرداری و فعالشدن آن میتواند به عنوان یک وزنه متوازنکننده برای تنظیم روابط سیاسی _امنیتی دو همسایه و رقیب هستهای جنوب آسیا، یعنی هند و پاکستان تلقی شود.
بندر چابهار برای هند به عنوان خروجی اقیانوس هند در کریدور ترانزیتی بزرگ بینالمللی شمال – جنوب میباشد که دسترسی هند به آسیای میانه و روسیه و در نهایت بازارهای اروپایی را فراهم کرده است. در سال ۲۰۰۳، ایران، هندوستان و روسیه مذاکراتی را در خصوص کریدور شمال – جنوب آغاز کرده بودند که به دلیل نزدیکی هند به آمریکا و ترس از دست دادن حمایت آمریکا عملیاتی کردن مذاکرات با تأخیر مواجه شد. پس از برجام و به دنبال فعالیتهای گسترده چین برای احداث و راهاندازی بندر گوادر در پاکستان (با فاصله دریایی ۱۰۰ کیلومتر و فاصله خشکی ۴۰۰ کیلومتر از بندر چابهار) و ایجاد زیرساختهای لازم برای ورود به اقیانوس هند و ساخت بزرگراه کاشغر در استان سینکیانگ چین و اثبات جدیت حضور پاکستان در کریدور شمال – جنوب، هندوستان بار دیگر به تکاپوی حضور در پروژه افتاد؛ چرا که توسعه بندر گوادر توسط چین سبب خواهد شد که پاکستان موقعیت اقتصادی و استراتژیک خود را در منطقه بهبود بخشد و به علت گذر بزرگراه کاشغر از منطقه مورد مناقشه هند و پاکستان یعنی منطقه کشمیر، پاکستان دست بالاتری را نسبت به هند در منطقه پیدا کند. از طرف دیگر، اختلافات ارضی بین چین و هند در مورد تبت و رقابتهای تجاری و نظامی دو کشور و ترس از دست دادن بازارهای آسیای میانه، نگرانی هند از حضور چین را بیشتر کرده است. در سال ۲۰۱۶ که پروژه بندر گوادر تکمیل شده بود قرارداد بین افغانستان، ایران و پاکستان امضا گردید و در نوامبر ۲۰۱۷ تنها فاز اول پروژه مورد بهرهبردای قرار گرفت.
موانع و الزامات توسعه بندر چابهار
موانع توسعه و بهرهبرداری از بندر چابهار را میتوان در ابعاد بینالمللی و داخلی بیان کرد. در بعد بینالمللی وجود تحریمها و کارشکنیهای آمریکا تاکنون موجب تأخیر در عملیاتیشدن پروژه گردیده است. روابط چند جانبه هند با ایالات متحده آمریکا و تأکید آمریکا بر تضعیف نقش ایران و به ویژه در دوره تحریم و حتی منع کشورها از هرگونه روابط تجاری و اقتصادی با ایران و تحریم بانک مرکزی ایران و نیز سیاستهای پرابهام و برخی مصوبات ضد ایرانی دولت ترامپ و کنگره آمریکا باعث دلسرد شدن شرکای ایران به خصوص هندوستان در کریدور شمال – جنوب گردیده است.
در عرصه مسائل و چالشهای داخلیِ توسعه این بندر، میتوان به ضعف زیرساختهای ارتباطی از جمله فرسودگی شبکه راههای کشور به خصوص شبکه ریلی و جادهای اشاره نمود. با وجود توسعه و یا نوسازی این شبکهها هنوز زیرساخت مناسب و در سطح استاندارهای بینالمللی برای ترانزیت کالا در کریدور شمال – جنوب در کشور وجود ندارد و بازسازی آنها برای توسعه حمل و نقل منطقهای و بهرهگیری بهینه از بندر چابهار ضروری و الزامی است. این در حالیست که بزرگراه در حال ساخت گوادر- سینکیانگ توسط چین به دلیل ظرفیتهای بالا میتواند جذابیت بیشتری برای کشورها و تجار داشته باشد و از این حیث عدم توسعه و نوسازی به هنگام زیرساختهای ضروری و منطقهای این بندر در بلندمدت میتواند فرصتهای بهرهبرداری شایسته از چنین پروژه راهبردی را به شدت کاهش دهد.
همچنین از جمله چالشهای غیرمسقیم طرح توسعه منطقهای و بندر چابهار برخی ناامنیهای مقطعی میباشد که توسط برخی گروههای تروریستی شکل میگیرد. وجود برخی جریانهای رادیکال قومی- مذهبی در مرزهای بلوچستان ایران امنیت این منطقه و چابهار را با خطر مواجه کرده است به طوری که بارها شاهد اقدامات تروریستی و ضد امنیتی این گروهها بودهایم و همین مسئله نگرانی تجار را از امنیت کالاها و به تبع آن انتخاب مسیر امن رقیب را میتواند در پی داشته باشد.
در مجموع بایستی اشاره نمود که کریدور شمال _ جنوب یکی از بزرگترین مسیرهای حمل و نقل بینالمللی و مسیر پیونددهنده اقیانوس هند با روسیه، آسیای میانه، قفقاز و بالاخره اروپا میباشد و به طبع وجهه و قدرت ژئوپلیتیکی کشورهایی که در مسیر این کریدور قرار دارند را افزایش خواهد داد. از طرفی افتتاح راه آهن باکو – تفلیس – قارص در آبان ماه و موفقیت آن و امکان پیوند این خط آهن با کریدور شمال جنوب منجر به توسعه هر چه بیشتر این مسیر میشود. با وجود اینکه مذاکرات اولیه در مورد توسعه این کریدور بین ایران، هند و روسیه صورت گرفته بود و دیگر کشورها بعدا به این طرح پیوستهاند و لیکن به دلیل کارشکنیهای هند و عدم جدیت ایران، ابتکار عمل به دست چین و پاکستان افتاد و با ساخت بندر رقیب گوادر در پاکستان و بزرگراه تازه تاسیس کاشغر – گوادر در مقابل شبکه راهی و ریلی فرسوده ایران و امنیت این منطقه، پاکستان انحصار تعیین شرایط را از ایران گرفت. در حال حاضر مزیت بندر چابهار ایران به بندر گوادر پاکستان، در امکان پیوستن کریدور شمال _جنوب به کریدور شرق_ غرب از طریق خط آهن باکو – تفلیس – قارص از مسیر ریلی است که برای این منظور باید هر چه سریعتر نسبت به ساخت راه آهن بین آذربایجان و ایران اقدام کرد.
سولماز حسنپور- کارشناس ارشد مطالعات منطقهای
رسانۀ ملی؛ اعتبار و ضرورت تغییر
/۰ دیدگاه /در جمهوری اسلامی ایران, فرهنگ, مسائل اجتماعی, یادداشت راهبردی/توسط rissuعملکرد رسانه ملی همواره در مرکز توجه افکار عمومی قرار داشته، و این توجهات عموماً در قالب انتقاد بروز یافتهاند. با این حال، رسانه ملی در سالهای اخیر با دستیابی به درکی بهتر از تغییرات اجتماعی، پیشرفتها در فناوری اطلاعاتی و ارتباطاتی و خواستههای مخاطب، تلاش جدیتری را برای حفظ و افزایش مخاطب خود به کار بسته است. از جمله برنامههای موفقی که توانستند رسانه ملی را تا حدود زیادی در صدر رسانههای مورد توجه مردم بنشانند میتوان به پخش زنده و ۲۴ ساعته حادثه پلاسکو و آواربرداریهای متعاقب آن، تهیه و پخش مناظرههای انتخاباتی و نیز چند برنامه تلویزیونی اشاره نمود که همگی نشانههایی از تحول اساسی در رویکرد این رسانه به شمار میروند.
پخش زنده مراسم قرعهکشی مسابقات جام جهانی از تلویزیون را میتوان شاهدی دیگر برای تصدیق تحول نسبی پیشگفته در سیاستهای رسانه ملی محسوب کرد. فضای مجازی و رسانهای کشور در روزهای منتهی به مراسم قرعهکشی حاوی گمانهزنیهای مختلفی بود که اغلب آنها ضمن یادآوری سابقه پخش ناقص و یا عدم پخش اینگونه مراسم (عموماً به دلیل پوشش خاص بانوان حاضر در محل مراسم) سرنوشتی مشابه را برای مراسم اخیر پیشبینی میکردند. موضوع به حدی عمومیت یافت که پای لژیونرهای فوتبالیست نیز به میان کشیده شد که از مجری مراسم میخواستند لباسی را انتخاب کند که قابل پخش از تلویزیون ایران نیز باشد. در هر حال، و با اینکه مجری مزبور لباس چندان مناسبی هم انتخاب نکرده بود، سیاستگزاران، مدیران و تهیهکنندگان تلویزیون جمهوری اسلامی ایران با ارزیابی صحیح از شرایط اجتماعی و فضای رسانهای موجود، توانستند با تهیه برنامهای حرفهای و پخش زنده مراسم مزبور، مخاطبان خود را از گسیلشدن به سمت رسانههای رقیب بیگانه بازدارند؛ رسانههایی که با تدارک برنامههایی مشابه، زمینه بهرهبرداری حداکثری از این مناسبت را فراهم کرده بودند. تهیه و پخش میزگردهای تخصصی که در آنها نمایندگان دیدگاههای مختلف مشارکت دارند از دیگر برنامههایی است که میتوان آنها را جزو نقاط درخشان عملکرد رسانه ملی دانست.
با این حال، و علیرغم تحولات مثبت مذکور، به نظر میرسد رسانه ملی هنوز از شتاب لازم برای همگامی با تغییرات اجتماعی، و ذائقه و درک مخاطب برخوردار نشده است، که شاید بتوان دلایل آن را در سازوکار بازخوردگیری از مخاطب و نیز نظام خاص تصمیمسازی در این رسانه جست که ملاحظات گفته و ناگفتهای را بر دوش آن گذاشته و حرکت سریع و بهنگام آن را که ضرورت فعالیت رسانهای است، کند مینماید. به عنوان مثالی در این خصوص، میتوان به عملکرد رسانه ملی در زلزله اخیر کرمانشاه اشاره نمود. با اینکه رسانه از همان لحظات اول تلاش میکرد با پخش گزارشهای زنده و مستقیم از محل زلزله، وظیفه اطلاعرسانی خود را به خوبی انجام دهد، اما مواردی نظیر انفعال و تأخیر شبکههای استانی در انعکاس اخبار حادثه، لحن سرشار از هیجان و اضطراب مجریها در استودیو، عدم استفاده از خبرنگاران آموزشدیده و آشنا با مدیریت بحران در محل حادثه، پخش گزارشهای تصویری با زاویه بسته و فاقد صدای محیطی از جمله عواملی بودند که احتمالاً بخش عظیمی از مخاطبان را وادار میکرد برای دستیابی به گزارشهای واقعیتر به کانالهای خبری تلگرامی و اینستاگرامی و یا شبکههای ماهوارهای بیگانه مراجعه کنند؛ شبکههایی که با غنیمت شمردن فرصت و با تعمیم برخی تصاویر و گزارشهای موبایلی شهروندان، ناکارآمدی سازمانها و نهادهای مدیریت بحران را القاء کرده و حتی حضور مقامات ارشد نظام و فرماندهان نظامی و … را نیز نمایشی جلوه میدهند.
در این میان، تأکید رسانه بر تأخیر در امدادرسانی اولیه سازمانهای دولتی و پخش برخی گزارشها از اعتراضهای شهروندان، در کنار تهیه و پخش گزارشهایی مبسوط از اقدامات برخی نهادهای غیردولتی از جمله مواردی بود که احتمالاً ذهن مخاطب را درگیر حاشیهها مینمود. این حاشیهها در بهترین حالت، اعتماد مردم نسبت به نهادهای دولتی را از بین میبرد، و در بدترین حالت، اعتماد به همه نهادهای حاکمیتی، از جمله نهادهای انقلابی و خود رسانه ملی را تضعیف مینماید. پیامد این وضعیت نیز چیزی جز انفعال و بیاعتنایی شهروندان نسبت به پیامهای رسانه نخواهد بود. از دیگر نمونههایی که میتوان تحولات و عملکرد مثبت رسانه ملی را تحتالشعاع قرار دهد میتوان به غلبه نوعی نگاه جناحی در نحوه پوشش خبری برخی رویدادها اشاره کرد که ممکن است برخی مخاطبان را در اعتمادکردن به صحت گزارشها و پیامهای رسانه در تردید اندازد. در هر حال، گریزی از این واقعیت نیست که پیام رسانه هرقدر هم که ارزشمند و مقدس باشد، اگر نظر مثبت مخاطب را جلب نکند و یا بدتر از آن، حس منفی در وی ایجاد کند، نه تنها ارزشمند نخواهد بود، بلکه خود به منبع بیاعتمادی و تهدید تبدیل خواهد شد.
با در نظر داشتن مقدمات فوق، باید خاطرنشان ساخت که موقعیتهایی نظیر مناسبتهای مذهبی، ورزشی، سیاسی، اجتماعی و… در عرصهها و سطوح مختلف محلی، ملی و بینالمللی فرصتهایی ذیقیمت هستند که رسانه ملی میتواند با استفاده از توان منحصر به فرد سختافزاری و نرمافزاری خود، از آنها برای جذب مخاطب سود جوید. در این میان، حتی رویدادهای ناگواری نظیر زلزله یا فوت شخصیتهای ملی و محلی نیز بخشی از فرصتهای مزبور به شمار میروند. با این حال، شاید بتوان گفت رسانه ملی فقط هنگام مناسبتهای مذهبی، آن هم تا حدودی، در صدد استفاده از این فرصتها برمیآید و سایر فرصتها عموماً یکی پس از دیگری از دست میروند.
برونسپاری پروژههای افکارسنجی که عموماً توسط مرکز پژوهش و سنجش افکار صدا و سیما انجام میشود، میتواند تصویر دقیقتری از نگرش افکار عمومی نسبت به برنامههای رسانه در اختیار مسئولین آن قرار دهد. رسانه ملی همچنین میتواند با تعمیق درک خود از شتاب تحولات و اوضاع خطیر اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و…، ضمن غنیمتشمردن فرصتهای موجود و توجه هرچه بیشتر به ذائقه و فهم مخاطب، جذب و حفظ مخاطبان را به صورت ویژه در دستور کار خود قرار دهد. اجتناب حداکثری از توجیه خطاهای اشخاص وابسته به نظام و یا مسئولین سازمانها و نهادهای مختلف، واگذاری حداکثری اقدامات صرفاً تبلیغی به نهادهای غیر رسمی سنتی نظیر مساجد و منابر و سایر گروههای مرجع، پرهیز از ارائه گزارشهای سوگیرانه جناحی، ایجاد تحول در شیوۀ مصاحبه با مقامات ارشد نظام نظیر رئیس جمهور و نیز تهیه و پخش گزارشها و مصاحبههای چالشی و جدی با سایر رؤسای قوا، مقامات ارشد و مسئولین نهادهای مختلف اجرایی و انقلابی از جمله راهکارهایی است که میتواند رسانه را در دستیابی به جایگاهی واقعاً «ملی» یاری رساند.
گروه مطالعات ایران
نمایش نیکی هیلی علیه ایران؛ اهداف و پیامدها
/۰ دیدگاه /در آمریکا, امنیت, جمهوری اسلامی ایران, یادداشت راهبردی/توسط مهدی شاپورینیکی هیلی، سفیر ایالات متحده آمریکا در سازمان ملل، روز ۲۳ آذر در پایگاهی نظامی در واشینگتن کنفرانسی خبری علیه جمهوری اسلامی ایران ترتیب داد؛ که در آن، بقایایی از آنچه این مقام آمریکایی آنها را تسلیحات ایرانی خواند که توسط حوثیها علیه عربستان سعودی بکار گرفته شده، پشت سر وی به نمایش گذاشته شده بود. او تلاش کرد بهقول خودش شواهدی «غیرقابل انکار» از حمایت تسلیحاتی و موشکی ایران از حوثیها در یمن ارائه کند. این مقام آمریکایی ضمن تأکید بر اینکه جمهوری اسلامی ایران قطعنامههای شورای امنیت مبنی بر ممنوعیت تجارت اسلحه توسط این کشور را نقض کرده است، به طرح ادعاها و اتهامات گستردهای علیه ایران پرداخت و گفت که «توافق هستهای نتوانسته هیچ تأثیری در راستای تعدیل رفتار این رژیم در حوزههای دیگر داشته باشد». سفیر آمریکا در سازمان ملل همچنین ایران را متهم به بیثباتسازی منطقه کرد و گفت: «پیداکردن درگیری یا گروهی تروریستی در خاورمیانه که ایران ردپایی در سراسر آن نداشته باشد، بسیار دشوار است».
اهداف
چند دلیل و هدف را میتوان برای ادعاها و اتهامات سفیر آمریکا در سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی ایران در شرایط کنونی مطرح کرد. رئیس جمهور آمریکا روز ۲۱ مهرماه استراتژی خود در قبال توافق هستهای ایران را اعلام کرد که بر اساس آن، پایبندی ایران به این توافق تأیید نشد. در چنین شرایطی، طبق «قانون بررسی توافق هستهای ایران» مصوب کنگره در سال ۲۰۱۵، کنگره آمریکا باید در طول ۶۰ روز راجع به سرنوشت این توافق تصمیم میگرفت. در واقع، ترامپ توپ را به زمین کنگره انداخت تا هزینههای ماندن یا نماندن در این توافق متوجه کنگره شود. در ۲۱ آذر مهلت ۶۰ روز به پایان رسید و کنگره به هیچ تصمیمی در این مورد نرسید. به این ترتیب، ترامپ باید کمتر از یک ماه دیگر باز هم در مورد تأیید یا عدم تأیید پایبندی ایران به برجام تصمیم بگیرد. احتمال اینکه وی بخواهد پایبندی ایران را تأیید کند، پایین است.
بنابراین، ممکن است قصد خروج از برجام را داشته باشد و نمایش نیکی هیلی نیز جزئی از برنامه خروج از این توافق و در واقع، بهانهای برای توجیه این امر باشد. ناکامی دولت ترامپ در ایجاد اجماع علیه برجام و مقابله با جمهوری اسلامی ایران میتواند دلیل دیگری باشد. دولت کنونی آمریکا تا کنون تلاش زیادی در راستای ضربهزدن به برجام و امنیتی کردن ایران بهویژه برنامه موشکی و سیاستهای منطقهای کشورمان انجام داده است و در واقع کنش گفتاری این دولت در رابطه با ایران هدفی جز این پیگیری نکرده است. با این حال، موفقیت چندانی به دست نیاورده و نتوانسته مخاطبان کنش گفتاری خود را قانع کند که برجام توافق بدی است و تهدید ایران برای امنیت آنها فوری است. در چنین شرایطی، اقدام نیکی هیلی اجرای نوعی نمایش است که تلاش دارد سنجههای عینی برای اثبات کنش گفتاری دولت ترامپ در مورد ایران برای این مخاطبان ارائه دهد. بوزان و همکاران معتقدند سنجههای عینی امنیت از مهمترین «شرایط تسهیلکننده» کنش گفتاری امنیتی هستند. به نظر آنها، اگر بتوان به امور مشخصی که عموماً تهدیدکننده تلقی میشوند اشاره کرد، احتمال قویتری وجود دارد که بتوان تهدیدهای امنیتی را مجسم ساخت.[۱]
در واقع، نمایش بقایایی از تسلیحاتی که نماینده آمریکا در سازمان ملل ادعا کرده متعلق به ایران هستند و توسط حوثیهای یمن علیه عربستان سعودی استفاده شدهاند، در راستای تجسم تهدید ایران با استفاده از چند سنجه عینی برای مخاطبان کنش گفتاری آمریکاست و هدف آن، تسهیل موفقیت کنش گفتاری دولت کنونی آمریکا در امنیتیکردن جمهوری اسلامی ایران است؛ شبیه آنچه دولت جورج بوش برای کسب مشروعیت حمله به عراق انجام داد و یا نمایشی که نخست وزیر اسرائیل در ماجرای کشتی «کارین ای» در سال ۲۰۰۲ برای افزایش فشار بینالمللی بر ایران اجرا کرد؛ که در تصمیم بوش به قراردادن ایران در گروه موسوم به «محور شرارت» نقش مهمی داشت. تأکید نماینده آمریکا در سازمان ملل بر اینکه ایران قطعنامههای شورای امنیت درباره ممنوعیت تجارت تسلیحات توسط این کشور را نقض کرده است، تلاشی برای کشاندن پای ایران به شورای امنیت و از آن طریق، ایجاد اجماع جهانی و فشار بر کشورمان است؛ مانند آنچه در بحث هستهای رخ داد.
به نظر میرسد به حاشیه بردن مسئله قدس، هدف دیگری است. ترامپ اخیراً قدس را پایتخت اسرائیل اعلام کرده و دستور اجرای قانون کنگره آمریکا مبنی بر انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به قدس را صادر نموده است. این موضوع باعث گسترش بدبینیها و انتقادات از ایالات متحده در سطح جهان و به ویژه در بین مسلمانان شده است. با توجه به اینکه این اقدام دولت ترامپ میتواند پیامدهای جدی برای منافع آمریکا در جهان و منطقه در پی داشته باشد، تأکید بر تهدید ایران در راستای انحراف نگاهها از قدس و به حاشیه رفتن این اقدام تنشزای دولت آمریکا شود.
سرپوش گذاشتن بر فجایع یمن، که آمریکا و متحدانش مسبب اصلی آن هستند، احتمالاً یکی دیگر از اهداف آمریکاییها از ایجاد چنین نمایشی علیه ایران است. به هر حال، در یمن فاجعه عظیمی رخ داده است که حتی باعث انتقادات ضمنی خود آمریکاییها از سعودیها نیز شده است. اما مسئله این است که آمریکا به طور مستقیم و غیرمستقیم از جنایات سعودیها در یمن حمایت کرده و نمیتواند در افکار عمومی جهان خود را مبرا نشان دهد. نشاندادن بقایایی از قطعات یک موشک و برخی تسلیحات دیگر مانند هواپیمای بدون سرنشین و راکت ضد زره که ادعا میشود ایران به حوثیها داده تا علیه عربستان سعودی استفاده کنند، نوعی تلاش از سوی دولت آمریکا برای فرار به جلو و سشتن دستان خونین خود و متحدانش که آغشته به خون مردم مظلوم یمن است، بهشمار میرود.
مسائل داخلی آمریکا نیز در این مورد بی تأثیر نیست؛ به ویژه پرونده مداخله روسیه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که با اعتراف مایکل فلین به دستورگرفتن از سوی یکی از دستیاران ارشد ترامپ برای برقراری ارتباط با روسها، به نقطه حساسی رسیده و حتی برخی معتقدند ممکن است باعث استیضاح ترامپ و پایان زودهنگام ریاست جمهوری او شود. به هر حال، چنین نمایشی از سوی نیکی هیلی، ممکن است توجه و فشار افکار عمومی به ویژه رسانهها را حداقل برای مدت کوتاهی تا حدودی از این مسئله منحرف کند.
پیامدها
اگر دولت آمریکا موفق شود مخاطبان کنش گفتاری خود علیه ایران به ویژه اروپاییها را قانع کند که جمهوری اسلامی ایران تهدیدی برای صلح و ثبات منطقه و جهان است، فشارهای بینالمللی بر ایران افزایش خواهد یافت. تجربه مسئله هستهای نشان میدهد پیامدهای چنین سناریویی بسیار مخرب خواهد بود. در شرایط کنونی به نظر میرسد چند موضوع مانع موفقیت آمریکاییهاست. اول اینکه اقدامات دولت ترامپ در حدود یک سال گذشته بازتاب نامناسبی هم در داخل و هم در خارج آمریکا داشته و میزان اعتماد به این دولت را بسیار پایین آورده است. این نکته بر به رسمیت شناختن یا نشناختن کنش گفتاری دولت آمریکا علیه ایران توسط مخاطبان آن تأثیرگذار است. بوزان و همکاران معتقدند سرمایه اجتماعی بیان کننده یا بازیگر امنیتیکننده نقش مهمی در تسهیل و موفقیت کنش گفتاری دارد.[۲] به همین دلیل، از نظر آنها، توفیق در امنیتیکردن مسائل را کسی که مسئلهای را امنیتی میکند، معین نمیسازد، بلکه به مخاطبان کنش گفتاری بستگی دارد: اینکه آیا این مخاطبان آن مسئله را چونان تهدیدی برای ارزشی مشترک میپذیرند؟[۳]
در واقع، وقتی مخاطبان کنش گفتاری دولت ترامپ اعتمادی به این دولت ندارند، دشوار است که در امنیتیکردن یک مسئله با آن همراهی کنند. موضوع دیگر این است که اینگونه نمایشها در گذشته تجربه شده و بیاساسبودن آنها اثبات شده است. نمونه بارز آن، سندسازیهای دولت بوش برای حمله به عراق بود که بعدها مشخص شد بسیاری از ادعاها درباره عراق درست نبوده است. مخاطبان کنش گفتاری آمریکا در رابطه با ایران این تجربه را به یاد دارند و به همین دلیل، حاضر نیستند به سادگی آنچه را که آمریکاییها میگویند، به عنوان حقیقت بپذیرند. نکته دیگر این است که کنش گفتاری دولت ترامپ در مورد ایران آمیخته با خشم و کینه شخصی و گروهی است و از دستور زبان امنیت پیروی نمیکند. این در حالی است که پیروی کنش گفتاری از دستور زبان امنیت، یکی از شرایط مهم تسهیلکننده کنش گفتاری است.[۴]
با وجود این، دولت جمهوری اسلامی ایران نباید اینگونه اقدامات را دستکم بگیرد و یا نادیده انگارد. تجارب گذشته به ویژه مسئله هستهای نشان میدهد شکلدهی به اجماع بینالمللی و فشار علیه ایران کار دشوار و پرهزینهای نیست. در چنین شرایطی، ضمن اینکه باید به اتهامات و ادعاهای آمریکاییها پاسخ داد، نکته مهمتر این است که ایران بهگونهای رفتار کند که ویژگیهای تهدیدهای ادعایی آمریکاییها در مورد اقدامات ایران، منطبق با واقعیت نباشد. بوزان و همکاران معتقدند ویژگیهای تهدیدهای ادعایی هم میتواند امنیتیشدن موضوع را تسهیل کند و هم میتواند مانع این کار شود.[۵] بنابراین، گفتار و رفتار جمهوری اسلامی ایران اگر با آنچه آمریکاییها درباره تهدید ایران میگویند ناهمخوان باشد، مخاطبان کنش گفتاری دولت آمریکا قانع نخواهند شد علیه جمهوری اسلامی ایران اجماع کنند و به این ترتیب، امنیتیکردن ایران تسهیل نخواهد شد.
[۱] باری بوزان، اُلی ویور و پاپ دو ویلد (۱۳۹۵)، چارچوبی تازه برای تحلیل امنیت، ترجمه علیرضا طیب، پژوهشکده مطالعات راهبردی، چاپ سوم، صص ۶۵-۶۴٫
[۲] همان، ص ۶۵٫
[۳] همان، ص ۶۳٫
[۴] همان، ص ۶۵٫
[۵] همان، ص ۶۵٫
انتقال سفارت آمریکا به بیت المقدس؛ فرصت و چالشهای آن برای ایران
/۰ دیدگاه /در آسیای غربی, آمریکا, امنیت, امنیت منطقهای, جمهوری اسلامی ایران, یادداشت راهبردی/توسط rissuدونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا روز چهارشنبه ۶ دسامبر قانون سال ۱۹۹۵ کنگره آمریکا درباره انتقال سفارت این کشور از تلآویو به بیتالمقدس را اجرا کرد و ضمن اعلام به رسمیت شناختن این شهر به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی از وزارت خارجه آمریکا خواست که مقدمات انتقال سفارت را فراهم کند. این تصمیم با مخالفتها و اعتراضات گستردهای در سطح بینالمللی و منطقهای مواجه شد. جمهوری اسلامی ایران نیز به عنوان یکی از اصلیترین مدافعان و حامیان همیشگی فلسطین به شدت نسبت به تصمیم دونالد ترامپ برای انتقال سفارت آمریکا در اسرائیل از تلآویو به بیتالمقدس اعتراض کرد. رهبر جمهوری اسلامی ایران این اقدام را نشانه عجز و ضعف رژیم صهیونیستی و آمریکا دانست و آقای روحانی رئیس جمهوری ایران ضمن غیرقانونی دانستن تصمیم ترامپ از همه مسلمانان خواست که برای مقابله با این اقدام متحد شوند. مخالفت جمهوری اسلامی ایران با این اقدام دولت آمریکا در راستای سیاست اصولی و ثابت حمایت از فلسطین صورت میگیرد و طبیعتا ایران با همکاری سایر دولتهای اسلامی و با حمایت از جنبش مقاومت فلسطین تمام تلاش خود را برای مبارزه با این اقدام به کار خواهد بست. اما سوالی که مطرح میشود این است که با توجه به شرایط کنونی و روند تحولات جاری در منطقه، این تصمیم ترامپ چه پیامدهایی برای جمهوری اسلامی ایران و سیاستها، منافع و متحدان آن در منطقه خواهد داشت؟
فرصتها:
با توجه به روند تحولات و اوضاع منطقه پیش از اعلام تصمیم ترامپ، به نظر میرسد که این اقدام وی در کوتاه مدت به نفع جمهوری اسلامی ایران بوده و در واقع دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا با این اقدام خود به صورت ناخواسته مسیر تحولات منطقه را به سود ایران تغییر داده است. اما در صورتی که دولت آمریکا بتواند از این طریق یک الگوی توافق و صلح پایدار بین فلسطین و اسرائیل ایجاد کند، تبدیل به چالشی برای منافع ایران در بلندمدت خواهد شد.
دونالد ترامپ از زمان روی کار آمدن خود هماهنگ و همصدا با نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل سیاست ایرانهراسی را در صدر اولویتهای خود در منطقه قرار داده است تا از یکسو ایران را از مزایای برجام محروم کند و از سوی دیگر مانع نفوذ روزافزون ایران در منطقه شود. در این راستا، آنها ضمن اعمال تحریمهایی بر ضد ایران و حزبالله تلاش زیادی برای محدود کردن ایران در عراق و سوریه و تحت فشار قرار دادن حزبالله انجام دادهاند. در واقع، آنها تلاش کردهاند تا ایران و نفوذ این کشور را به مساله اصلی در منطقه تبدیل کنند. اما با این اقدام ترامپ، سیاست مذکور عملا خنثی شده و برعکس این اسرائیل است که بار دیگر به عنوان مشکل اصلی در منطقه مطرح شده است و مساله فلسطین میتواند بار دیگر به صدر اولویتها و دغدغههای کشورهای مسلمان و منطقه بازگردد. در مهمترین اقدام صورت گرفته در این زمینه سازمان همکاری اسلامی یک هفته پس از تصمیم ترامپ در ترکیه نشست اضطراری برقرار کرد و با صدور بیانیهای ضمن محکوم کردن اقدام آمریکا قدس شرقی را پایتخت فلسطین معرفی و از همه کشورها خواست که آن را به رسمیت بشناسند. همزمان افکار عمومی جهان اسلام و منطقه نیز بار دیگر مساله فلسطین را در صدر توجهات و حساسیتهای خود قرار داده است.
از سوی دیگر، در طی سالهای اخیر با خارج شدن مساله فلسطین از دستور کار دولتهای عربستان، اردن و مصر و در نتیجه تبلیغات و تحریکات رژیم صهیونیستی مقابله با ایران تبدیل به اولویت اصلی دولتهای عربی شده بود. در نتیجه، اتحادی روزافزون بین اسرائیل و این کشورها علیه ایران در حال شکلگیری بود و روز به روز ابعاد و نشانههای آن علنیتر میشد تا جایی که در هفتهها و ماههای اخیر مقامات دوطرف از لزوم برقراری روابط دیپلماتیک و تقویت همکاریها برای مقابله با ایران سخن میگفتند. این مساله همواره توسط دولت آمریکا به ویژه در دوره ترامپ و با محوریت جرارد کوشنر داماد وی پیگیری و حمایت میشد. انعقاد توافق صلح بین فلسطین و اسرائیل آخرین قطعهای این پازل بود که در ماههای اخیر دولت ترامپ برای تحقق آن فشار زیادی به عربستان وارد ساخت تا با استفاده از نفوذ خود طرفهای فلسطینی را به پای میز مذاکره و قبول توافق بکشاند.
با تحقق این مساله، تمام موانع برای همکاری علنی اسرائیل و دولتهای عربی و اتحاد آنان بر ضد ایران از بین میرفت. اما اقدام اخیر ترامپ تمام تلاشهای صورت گرفته در این زمینه را خنثی کرد و دورنمای تحقق توافق صلح در آینده نزدیک را از بین برد. با توجه به برانگیختهشدن احساسات مسلمانان و توجه افکار عمومی مردم این کشورها به تصمیم ترامپ، آنها دیگر نمیتوانند به راحتی از نزدیک شدن به اسرائیل و لزوم اتحاد با آن برای مقابله با ایران سخن بگویند. برعکس، رهبران این دولتها در تنگنا قرار گرفته و برای حفظ مشروعیت خود ناگزیر هستند که مواضع سختتری نسبت به گذشته در مقابل آمریکا و اسرائیل اتخاذ کنند. به ویژه که به خوبی میدانند رقبای منطقهای آنها یعنی ایران، قطر و ترکیه تمایل و توان لازم برای بهرهگیری از فرصت و تحریک افکار عمومی علیه آنان را خواهند داشت. در نتیجه، تصمیم ترامپ، اتحاد در حال شکلگیری و عملیاتی شدن برخی دولتهای عربی و اسرائیل علیه ایران را با چالش مواجه کرده و دولتهای عربی دیگر نمیتوانند به راحتی گذشته در این راستا اقدام کنند.
چالشها:
به نظر میرسد تصمیم دونالد ترامپ برای انتقال سفارت در راستای تلاشهای دولت او برای تحقق صلح بین فلسطین و اسرائیل صورت گرفته است. اما برخلاف روسای جمهوری قبلی آمریکا او تصور میکند که این کار باید مقدمه رسیدن به توافق باشد نه آخرین اقدامی که آمریکا در این راستا انجام میدهد. هرچند تردیدهای جدی در این زمینه وجود دارد و غالب تحلیلگران معتقدند که ترامپ با این اقدام امکان رسیدن به توافق را از بین برده است و موقعیت آمریکا را به عنوان بازیگر بیطرف در این زمینه به چالش کشیده است اما توجه به تجربیات گذشته و روند تحولات مناقشه اعراب/فلسطین با رژیم صهیونستی بیانگر این است که بعید نیست این مسیر به توافق صلحی تحمیلی با تحقق حداقل خواسته فلسطینیها منجر شود. از آغاز منازعه، اسرائیل همواره تلاش کرده است تا با تغییر تحولات میدانی به سود خود به مرور فلسطین و سایر بازیگران و جامعه بینالمللی را وادار به پذیرش واقعیتهای موجود بکند. در هفتهها و ماههای آینده نیز شاهد تلاش اسرائیل برای جلب موافقت سایر کشورها جهت انتقال سفارت خود به بیتالمقدس خواهیم بود؛ مسالهای که هفته گذشته هم از سوی دو کشور اروپای شرقی عضو اتحادیه اروپا یعنی مجارستان و رومانی مطرح شد و آنها ضمن وتو کردن قطعنامه اتحادیه اروپا در مخالفت با این تصمیم ترامپ، اعلام کردند که احتمالا از این اقدام دولت آمریکا پیروی خواهند کرد.
نتیجهگیری:
ترامپ با این تصمیم خود ناخواسته آمریکا را در منطقه و جهان بیش از پیش منزوی، ادعای آمریکای در بیطرفی در خصوص موضوع فلسطین را نفی و ضربهای مهلکی به سیاستهای پیشین خود و متحدانش در ضدیت با ایران وارد آورده است. با تقویت احتمال شکلگیری انتفاضه سوم فلسطینیها و اتحاد و همبستگی مسلمانان در حمایت از آنها، این روند تشدید و توجهات منطقهای و جهانی بیش از گذشته از ایران به سوی فلسطین سوق خواهد یافت. جمهوری اسلامی ایران باید از یک سو با هماهنگی و همکاری دولتها، افراد، نهادها و گروههای مسلمانی که حساسیت بیشتری در این زمینه دارند، به رایزنی در سطح بینالمللی و جلوگیری از تکرار اقدام مشابه آمریکا توسط سایر دولتها بپردازد. از سوی دیگر، آمریکا و اسرائیل به همراه عربستان در آینده تلاش خواهند کرد تا بار دیگر ایرانهراسی و لزوم مقابله با ایران به مساله محوری منطقه تبدیل شود. راهبرد مفید و موثر برای جمهوری اسلامی ایران مقابله با این سیاست و جلوگیری از شکلگیری ایرانهراسی در منطقه و جهان است. دشمنان ایران ناخواسته با اقدامات نسجیده موجب انزوای خود شدهاند؛ باید این فرصت را درک و متناسب با آن اقدام کرد. مسئله اصلی جهان اسلام مسئله قدس است؛ جهان اسلام باید یکپارچه از مردم فلسطین و قدس شریف دفاع کند. به نظر میرسد وحدت جهان اسلام مهمتر از آن است که کدام کشور پرچمدار مبارزه با این ظلم باشد. جمهوری اسلامی ایران میتواند به همراه سایر کشورهای مسلمان از منافع فلسطینیان و بیتالمقدس دفاع نماید؛ اجتناب از تکروی و تندروی شرط موفقیت در وضعیت جدید منطقه است.
عزیزالله حاتمزاده – پژوهشگر اندیشکده مطالعات حاکمیت و سیاستگذاری
گزارشی از سمینار «تروریسم، افراط گرایی و امنیت منطقه ای در غرب آسیا»
/۰ دیدگاه /در سمینار تروریسم، افراطگرایی و امنیت منطقهای غرب آسیا/توسط rissuسمینار «تروریسم، افراط گرایی و امنیت منطقه ای در غرب آسیا» به عنوان یکی از سلسله سمینارهای پیش درآمد «کنفرانس امنیتی تهران» روز ۲۱ آذرماه توسط پژوهشکده مطالعات راهبردی، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه و دبیرخانه دائمی کنفرانس امنیتی تهران با حضور جمعی از مقامات و نخبگان مطالعات و مسائل راهبردی در محل دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی برگزار شد و هم اندیشی مفید و تأثیرگذاری در رابطه با موضوعات و محورهای سمینار، که از دغدغه های جدی راهبردی جمهوری اسلامی ایران در محیط پیرامونی خود به شمار میروند، میان شرکت کنندگان صورت گرفت.
هدف سمینار «تروریسم، افراط گرایی و امنیت منطقه ای در غرب آسیا» شناخت بیشتر مسئله تروریسم و افراطگرایی، ریشه ها، تأثیرات، پیامدها و همچنین راهکارهای مقابله با آن بود. در مراسم افتتاحیه این سمینار، به ترتیب دکتر محمدکاظم سجادپور، رئیس دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، دکتر محمود یزدانفام، رئیس پژوهشکده مطالعات راهبردی و دکتر سید جلال دهقانی فیروزآبادی، دبیر کنفرانس امنیتی تهران، به ارائه مباحث و گزارشهای درباره اهمیت و اهداف این سمینار و روند کاری آن پرداختند. سپس، دکتر محمود علوی، وزیر اطلاعات، که مهمان ویژه افتتاحیه این سمینار بود، طی یک سخنرانی، ارزیابی مفصلی در مورد تروریسم در غرب آسیا و ریشههای تاریخی آن ارائه داد.
بعد از آن، نوبت به برگزاری پنلهای علمی سمینار رسید. در سه پنل، پژوهشگرانی از مراکز و نهادهای مختلف به ارائه دیدگاه ها و یافته های پژوهشی خویش در مورد تروریسم و افراط گرایی در منطقه، پیامدهای و تأثیرات آن و همچنین راهکارهای مقابله با این پدیده پرداختند. در پنل اول، ریشه های تروریسم و افراط گرایی مورد بحث و بررسی قرار گرفت. در این پنل، بحثی چالشی درباره نسبت اندیشه های فقهی تشیع و اهل تسنن با مسئله تروریسم و افراط گرایی انجام شد و دو پژوهشگر به نمایندگی از این دو مذهب، دیدگاه های خویش را در این مورد بیان کردند. همچنین، در این پنل دو موضوع دیگر شامل چگونگی استفاده داعش از حربه تبلیغات و نسبت میان تروریسم و جرایم سازمان یافته در غرب آسیا مورد بررسی قرار گرفت.
در پنل دوم، تأثیرگذاری و پیامدهای تروریسم و افراطگرایی بر غرب آسیا بحث شد. در این پنل، مباحث و مقالاتی درباره رابطه میان وهابیت و تروریسم (با تأکید بر نقش عربستان در ترویج تروریسم و افراط گرایی)، میزان و چگونگی تأثیرگذاری تروریسم بر اقتصاد کشورهای غرب آسیا، نسبت اسرائیل با تروریسم و افراط گرایی و تأثیر تروریسم و افراط گرایی بر سیاست اتحادیه اروپا در قبال غرب آسیا طرح شد و این موضوعات از زوایای مختلف مورد بحث و بررسی قرار گرفت. پنل سوم به راهکارهای مقابله با تروریسم و افراط گرایی در غرب آسیا اختصاص داشت و در آن، درس های استراتژیک داعش برای غرب آسیا، رویکردهای موجود ضدتروریسم و راه های مقابله با حمایت مالی از تروریسم توسط سه نفر از نخبگان حوزه مطالعات تروریسم و افراط گرایی بحث شد.
در مجموع، سمینار «تروریسم، افراط گرایی و امنیت منطقه ای در غرب آسیا» شرایط مناسبی برای هم اندیشی جمعی از نخبگان مطالعات راهبردی درباره محورهای مورد بحث این سمینار فراهم کرد و در نتیجه این هم اندیشی، ارزیابی نسبتاً جامع و دقیقی از ریشه های تروریسم و افراط گرایی در منطقه غرب آسیا و پیامدها و راهکارهای مقابله با آن صورت گرفت؛ که دستاوردهای آن می تواند برای مراکز و نهادهای فکری، تصمیم گیرنده و اجرایی کشور که به نحوی با مسائل مربوط به تروریسم و افراط گرایی در این منطقه درگیر هستند، مفید واقع شود.
سمینار تروریسم، افراطگرایی و امنیت منطقهای در غرب آسیا برگزار شد.
/۰ دیدگاه /در امنیت منطقهای, تروریسم, سمینار تروریسم، افراطگرایی و امنیت منطقهای غرب آسیا/توسط rissuسمینار یک روزه «تروریسم، افراطگرایی و امنیت منطقهای در غرب آسیا» از مجموعه سمینارهای مقدماتی کنفرانس امنیتی تهران در مرکز پژوهشهای وزارت امور خارجه برگزار شد. بررسی تروریسم و افراطگرایی که یکی از موضوعات و مسایل اصلی کنفرانس امنیتی تهران است به پژوهشکده مطالعات راهبردی و مرکز پژوهشهای وزارت امور خارجه، محول شده بود. پس از فراهم آوردن مقدمات علمی، سمینار «تروریسم، افراطگرایی و امنیت منطقهای در غرب آسیا» در ۲۱ آذرماه ۱۳۹۶ با حضور سید محمود علوی، وزیر اطلاعات و صاحبنظران دانشگاهی و تصمیمگیری، برگزار شد.
در این سمینار علاوه بر مراسم افتتاحیه سه پنل با تمرکز بر سه محور «ریشهها و زمینههای تروریسم و افراطگرایی در غرب آسیا»، «تأثیرات و پیامدهای تروریسم و افراطگرایی در غرب آسیا» و «سیاستهای و راهبردهای مقابله با تروریسم و افراطگرایی در غرب آسیا» برگزار شد. واکاوی بسترها و ریشههای آموزشی، فرهنگی و سیاسی گسترش افراطگرایی و تروریسم در منطقه، بنیادهای اقتصادی تروریسم، رابطه آن با فساد و پیامدهای اقتصادی جریانهای افراطگرا ، میزان اثربخشی و یا ناکامی در مقابله با تأمین مالی تروریسم، شیوههای تبلیغی گروههای تروریستی، سازوکارهای مقابله با تروریسم از سوی کشورها و سازمانهای بینالمللی و نتایج عملکرد آنها، تأثیر افراطگرایی و تروریسم بر بازیگران منطقهای همچون رژیم صهیونیستی و نیز بازیگران فرامنطقهای مانند اتحادیه اروپا و در نهایت بایستههای ضروری برای مقابله مؤثر با جریانهای افراطگرا، محورهای اصلی پنلها بود که توسط صاحبنظران ارائه شدند.
در مراسم افتتاحیه سمینار حجت الاسلام و المسلمین سید محمود علوی، وزیر اطلاعات به سیر تحول اندیشههای سلفی و زمینههای سیاسی و اجتماعی شکلگیری گروههای تکفیری و تروریستی در منطقه و جهان پرداخت و در خصوص داعش گفت: داعش امروز زمین را از دست داده است ولی همچنان وجود دارد و اسلحه خود را بر روی زمین نگذاشته است و به دنبال تصاحب زمین در مناطقی چون افغانستان، پاکستان، آسیا میانه و یا هر نقطه دیگری است تا بتواند ایده خلافت را احیا کند. دشمنان اسلام درصددند جریان افراطی را که منشا تروریسم است، بهعنوان دین اسلام به جهانیان معرفی کنند، بهنحوی که اسلام را منشأ تروریسم قلمداد کنند.
وزیر اطلاعات با تشریح عوامل موثر در شکلگیری تروریسم، استعمار را یکی از این عوامل عنوان کرد و در خصوص اهداف آن گفت: استعمار برای این که عطش و علاقهمندی جوانان مسلمان به انقلاب اسلامی را از بین ببرد و آن را از مسیر اصلی خود منحرف کند، تلاش کرد یک انقلاب اسلامی بدلی ایجاد و از شکلگیری یک محوریت جامع در این زمینه جلوگیری کند. وی ایجاد چهرههای بدلی در جهان اسلام، ایجاد حاشیه امن برای رژیم صهیونیستی، درگیر ساختن مسلمانان با همدیگر و تشدید فقر و عقبماندگی در منطقه را هدفهای دیگر استعمار در ایجاد جریانهای افراطی و تروریسم در منطقه دانست و افزود: استکبار با حمایت از جریانهای تکفیری و تروریستی تلاش داشت از گسترش جریان مقاومت جلوگیری کند. آنها جریانهای تروریستی را ایجاد کردند تا مسلمانان را به درگیری بین خود مشغول کنند، چنانکه تفنگها از سمت صهیونیستها به سمت خود مسلمانان نشانه رفت. آنها با حمایت از جریانهای تکفیری و تروریستی سعی کردند کشورهای اسلامی را در عقبماندگی و فقر نگاه دارند و متأسفانه کشورهایی چون لیبی، افغانستان، عراق و سوریه قربانی این اهداف شدند.
وزیر اطلاعات با بیان این که استکبار همواره از تروریسم و بستر آن برای پیشبرد اهداف خود استفاده کرده است، توضیح داد: آنها با حمایت از تروریستها و جریانهای تکفیری در منطقه تلاش کردند جنگ و درگیری را به داخل کشورهای اسلامی بکشانند تا اسرائیل از کانون توجه مسلمانان خارج شود و استعمارگران بتوانند سیاستهای خود را آسانتر بهپیش ببرند.
در آغاز این همایش، دکتر سجادپور، رئیس مرکز آموزش و پژوهشهای وزارت امور خارجه، کنفرانس امنیتی تهران را نوعی اجماع ملی در زمینه مسائل امنیت منطقهای در بین نخبگان و پژوهشگران داخل کشور خواند و پژوهشکده مطالعات راهبردی را برگزارکننده اصلی این کنفرانس معرفی کرد.
دکتر محمود یزدانفام، دبیر همایش و رئیس پژوهشکده مطالعات راهبردی، هم با بیان این که هدف از برگزاری همایش، شناخت عمیق و دقیق تروریسم و افراطگرایی در منطقه و تأثیر آن بر امنیت منطقه غرب آسیا است، در طرح موضوع سمینار گفت: در طی چهار سال گذشته تروریسم در جهان به شدت گسترش یافته است. داعش از یکصد کشور جهان عضوگیری کرده و صدها عملیات انتحاری انجام داده و هزاران نفر را کشته و میلیونها نفر را آواره کرده است. دو کشور عراق و سوریه به صورت تمام عیار درگیر تروریسم و افراطگرایی هستند. جمهوری اسلامی ایران یکی از قربانیان تروریسم است. به نظر میرسد تروریسم و افراطگرایی با همه شکستهایی که متحمل شده، مرزهای ملی و منطقهای را درنوردیده و همچنان تهدیدی جدی علیه همه کشورهای جامعه بینالمللی به شمار میآید. بنابراین مبارزه موثر با تروریسم نیازمند شناخت درست و دقیق تروریسم و همکاری مستمر و فراگیر بین دولتها است.
دبیر سمینار در خصوص نحوه برنامههای سمینار گفت: این سمینار علاوه بر افتتاحیه دارای سه پنل تخصصی است که در آن پدیده تروریسم و افراطگرایی از جنبههای گوناگون بررسی میشود. پنل نخست به بررسی ریشههای و زمینههای شکلگیری تروریسم از ابعاد گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فکری و فرهنگی اختصاص دارد. در پنل دوم آثار و پیامدهای تروریسم بر اقتصاد، امنیت منطقه و بازیگران موثر در آن از جمله کشورهای خلیج فارس، اتحادیه اروپا و رژیم صهیونیستی پرداخته میشود. در پنل سوم سیاستها و راهبردهای مقابله با تروریسم و افراطگرایی در قالب سه مقاله درسهای داعش، تروریسم نوین و راههای مقابله با آن، و راهبرد مقابله با تأمین مالی تروریسم بررسی میشود.
همچنین دکتر سید جلال دهقانی فیروزآبادی، دبیر علمی کنفرانس امنیتی تهران، با اشاره به این که این چهارمین سمینار از مجموع ۹ سمینار کنفرانس امنیتی تهران است، گفت: برآیند این کنفرانس قرار است این باشد که چگونه جمهوری اسلامی ایران میتواند الگوی امنیت بومی را در سطوح نظری و عملی مطرح کند. دیگر این که میخواهیم نگاه ما بهعنوان بزرگترین کشور منطقه تبیین شود و چهرهای که بهواسطه تبلیغات دروغین علیه ما ایجاد شده است اصلاح شود. دکتر دهقانی فیروزآبادی با بیان این که میخواهیم فارغ از بحثهای جناحی به نظر نسبتاً واحدی در موضوع امنیت برسیم که بیانگر نگاه ایران باشد و بعد آن را به منطقه منتقل و سپس در سطح بینالملل مطرح کنیم، ابراز امیدواری کرد با همکاری همه نهادهای تولیدکننده و ترویجکننده امنیت بتوانیم این کنفرانس را برای سالها در شأن ایران برگزار کنیم.
پس از برگزاری پنلهای تخصصی در مراسم اختتامیه این سمینار دبیران پنلها گزارشی از موضوعات مطرح شده در هر کدام از پنلها را ارائه کردند. دبیر سمینار در سخنانی با ابراز خرسندی از کیفیت قابل قبول برگزاری این سمینار، چنین برنامههای علمی را شیوهای مؤثر برای شناخت درست، جلوگیری از غافلگیری راهبردی کشور و سیاستگذاریهای هوشمند دانست که در راستای گسترش تعامل، مشارکت و همکاری با کشورهای منطقه و ارتقای امنیت ملی کشورمان برگزار میشود.
لازم به یادآوری است که برخی از مقالات ارائه شده در این سمینار در آخرین فصلنامه مطالعات راهبردی چاپ و در اختیار علاقمندان قرار گرفته است که در آدرس زیر در دسترس میباشد:
سمینار تروریسم، افراطگرایی و امنیت منطقهای غرب آسیا
/۰ دیدگاه /در سمینار تروریسم، افراطگرایی و امنیت منطقهای غرب آسیا/توسط rissuپژوهشکده مطالعات راهبردی، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه و دبیرخانه دائمی کنفرانس امنیتی تهران در ۲۱ آذرماه ۱۳۹۶ سمیناری تحت عنوان «تروریسم، افراطگرایی و امنیت منطقهای غرب آسیا» در محل دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی برگزار خواهند کرد. این سمینار بخشی از دومین «کنفرانس امنیتی تهران» است که در ۱۸ دی امسال با عنوان همایش بینالمللی «امنیت منطقهای در غرب آسیا؛ چالشها و روندهای نوظهور» با حضور جمعی از نخبگان فکری حوزه مطالعات راهبردی و امنیت منطقهای غرب آسیا و مقامات کشورهای مختلف برگزار خواهد شد.
اهداف
یکی از چالشهای کلیدی غرب آسیا در دو دهۀ اخیر بهویژه چند سال گذشته، رشد اندیشهها و گروههای افراطگرای تکفیری- تروریستی است که خشونت و تخریب را به مرز بیسابقهای رسانده و به بازیگری کلیدی در مسائل و تحولات منطقه تبدیل شدهاند. در چنین شرایطی، همانگونه که از عنوان سمینار «تروریسم، افراطگرایی و امنیت منطقهای غرب آسیا» پیداست، هدف آن بررسی تحلیلی ریشههای فکری و وضعیت تروریسم و افراطگرایی در غرب آسیا، تأثیر آن بر امنیت این منطقه و سیاستها و راهبردهای مقابله با آن است. در واقع، در این سمینار ضمن اینکه تلاش میشود تبیینی از چرایی و چگونگی شکلگیری و تشدید تفکرات افراطی و گروههای تکفیری- تروریستی در غرب آسیا ارائه شود، در راستای کمک به مهار و مقابله با این پدیده شوم و ویرانگر، راهبردها و سیاستهایی از سوی جمعی از اندیشمندان و نخبگان حوزه مطالعات راهبردی و امنیت منطقهای طرح خواهد شد. همچنین، این سمینار فرصتی برای هماندیشی نخبگان و مسئولان درگیر در مسائل و مشکلات منطقه بهویژه در بحث شیوههای برخورد با گروههای افراطگرا و تروریستی فراهم میآورد.
محورها و موضوعات
سمینار «تروریسم، افراطگرایی و امنیت منطقهای غرب آسیا» در سه محور کلی و در قالب سه پنل، مسائل و موضوعات مرتبط با تروریسم و افراطگرایی و تأثیر آن بر امنیت غرب آسیا را بررسی میکند. محور اول به ریشهها و زمینههای شکلگیری و تشدید تروریسم و افراطگرایی در غرب آسیا اختصاص دارد. در راستای این محور، در پنل اول سمینار، ریشههای و زمینههای هویتی- روانشناختی، اقتصادی- مالی، سیاسی- امنیتی و فرهنگی- آموزشی تروریسم و افراطگرایی در غرب آسیا مورد بررسی و بحث قرار میگیرد. در محور دوم، به تأثیرات و پیامدهای تروریسم و افراطگرایی در غرب آسیا پرداخته میشود. در پنل دوم، این محور در قالب موضوعاتی همچون تأثیر تروریسم بر وضعیت ژئوپلیتیکی، اقتصادی، زیرساختها و مناسبات قومی و مذهبی منطقه، دگردیسی گروههای تروریستی و تأثیر آن بر معادلات امنیتی منطقه و نسبت تروریسم و افراطگرایی با اسلامهراسی طرح میشود. سیاستها و راهبردهای مقابله با تروریسم و افراطگرایی در غرب آسیا محور سوم سمینار را تشکیل میدهد، که در پنل سوم و در قالب چند موضوع شامل مواضع کلامی اسلام نسبت به تروریسم، راهکارها و راهبردهای مقابله با گرایشها و نگرشهای افراطگرایی و تروریسم، رژیمهای منطقهای و بینالمللی مقابله با تروریسم، اقدامات و ابتکارات جمهوری اسلامی ایران در مقابله با تروریسم و افراطگرایی و سازوکارهای مقابله با تأمین مالی تروریسم و افراطگرایی مورد بررسی و بحث قرار خواهد گرفت.
اهمیت
موج جدیدی از تروریسم که عمدتاً مبتنی بر اندیشههای مذهبی افراطی است، ریشه در تحولات چندین دهه گذشته دارد که پس از جنگ سرد، به یکی از چالشهای کلیدی نظام بینالملل تبدیل شد. در دو دهه گذشته مقابله با تروریسم از دستورکارهای اصلی سیاست خارجی و امنیتی بسیاری از کشورهای جهان بهویژه قدرتهای بزرگ بوده است. غرب آسیا و دو مجموعه امنیتی کناری آن یعنی آسیای جنوبی و شمال آفریقا مرکز اصلی پرورش و رشد این موج از تروریسم هستند. در چند سال اخیر بهخصوص پس از ناکامی تحولات موسوم به «بیداری اسلامی» یا «بهار عربی»، این موج از تروریسم سر بر افراشته و بخش وسیعی از منطقه غرب آسیا را به عرصه تاخت و تاز خود تبدیل کرده است. در این میان، عراق و سوریه بیشترین هزینه را از اقدامات تروریستهای تکفیری متحمل شدند و جمهوری اسلامی ایران که متحد این دو کشور محسوب میشود نیز در راستای کمک به متحدین خود وارد عرصه تقابل با گروههای تروریستی در این کشورها شده است. علاوه بر این، جمهوری اسلامی ایران همیشه در معرض تهدید گروههای تروریستی افراطگرای مختلف قرار داشته و در این مورد نیز متحمل هزینههای قابل توجهی شده است. در چنین شرایطی، شناخت ریشهها و زمینههای تروریسم و افراطگرایی در غرب آسیا، تأثیر تروریسم و افراطگرایی بر مسائل و موضوعات کشورهای منطقه و ارائه راهبردها و راهکارهای مقابله با این پدیده اهمیت فراوانی برای جمهوری اسلامی ایران دارد. در سمینار «تروریسم، افراطگرایی و امنیت منطقهای غرب آسیا» این امکان فراهم میشود که محققان و کارشناسان حوزه مطالعات راهبردی و مسائل منطقهای به بیان دیدگاهها و نظرات خود در مورد محورها و موضوعات مورد بحث بپردازند؛ تا از رهگذر آن، درک و شناخت بهتری از ریشهها و زمینههای تروریسم و افراطگرایی و پیامدها و تأثیرات آن بر مسائل غرب آسیا حاصل شود و همچنین، سناریوها و راهکارهایی برای تصمیمگیران و مجریان سیاستهای جمهوری اسلامی ایران در موضوعات و مسائل منطقه بهویژه تروریسم و افراطگرایی ارائه گردد.
مخاطبان
مخاطبان «تروریسم، افراطگرایی و امنیت منطقهای غرب آسیا» طیف وسیعی از نخبگان فکری و اجرایی کشور هستند. نخبگان فکری شامل دانشگاهیان و کارشناسان مراکز پژوهشی و دستگاههای اجرایی کشور، بهویژه کسانی که در حوزه مطالعات راهبردی و مسائل منطقه غرب آسیا فعال هستند یا به این موضوعات علاقه دارند، میشود؛ یعنی افرادی که با مطالعات و تحقیقات خود به فرآیند تصمیمسازی کشور در رابطه با مسائل و موضوعات منطقه بهویژه تروریسم و افراطگرایی بهطور غیرمستقیم کمک میکنند. منظور از نخبگان اجرایی نیز کسانی هستند که در مراکز تصمیمگیری و اجرای تصمیمات کشور در مورد مسائل غرب آسیا بهخصوص تروریسم و افراطگرایی نقش ایفا میکنند. در واقع، این سمینار محلی برای هماندیشی این دو طیف از نخبگان در مورد برخی از چالشها و مسائل اساسی پیشروی کشور در منطقه بهشمار میرود.