ترامپ

چشم‌انداز ناتو در دوره‌ی ترامپ

روند تضعیف ناتو به دلیل تحول در مناسبات فراآتلانتیک از دوره‌ی پس از جنگ سرد تا پیش از روی کار آمدن ترامپ قابل‌ردیابی است. با وجود این، تا به حال هیچ رئیس جمهوری در ایالات متحده به مانند ترامپ به این صراحت ساختار ناتو و کارآمدی آن را زیر سوال نبرده است. اگرچه ترامپ در آخرین دیدگاه‌های خود موضع نرمتری در قبال این پیمان اتخاذ کرده است، اما به طور کلی از مجموعه‌ی مواضع انتخاباتی و پساانتخاباتی او این پیام به روشنی صادر شده است که وی ناتو را پیمانی منسوخ می‌داند که دوره کارآمدی آن به سر آمده است.

بسیاری از رسانه‌ها، تحلیل‌گران و کارشناسان امنیتی و نظامی غربی، پیامدهای این دیدگاه ترامپ را پایانی بر عناصر اساسی دکترین امنیتی ترانس آتلانتیک قلمداد می‌کنند و در مورد چشم‌انداز ناتو در دوره‌ی ترامپ نگرانند. از این رو، یادداشت حاضر ضمن مرور مختصری از تحول ناتو پس از جنگ سرد، با گذری بر آراء ترامپ در مورد این پیمان، چشم‌انداز آن را در این دوره بررسی می‌کند.  

تحول راهبردی ناتو

بلافاصله پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی بلوک شرق به رهبری شوروی، سران ناتو در نوامبر ۱۹۹۱ در رم گرد هم آمدند تا در مورد ادامه حیات ناتو و تدوین راهبردی متناسب با اوضاع و شرایط جدید بین‌المللی تصمیم‌گیری نمایند. در این اجلاس، رهیافت امنیتی جدیدی تدوین شد که در آن بر نقش جدید ناتو در مدیریت بحران‌های بین‌المللی و دخالت در کمک به روند دموکراسی‌سازی تاکید شد. تشکیل سازمان‌هایی چون مشارکت برای صلح و شورای همکاری آتلانتیک شمالی نیز در همین چارچوب انجام پذیرفت. نشست رم مفهوم راهبرد جدید ناتو را تصویب کرد که آغازی بر فرایند تغییرات گسترده، نوع مدیریت امنیتی و وظایف عملیاتی ناتو بود. در این چارچوب، ناتو توانست با تغییر رویکرد از ایده «دفاع دسته جمعی» به ایده «امنیت دسته جمعی»، فلسفه وجودی خود را حفظ کند.

با این همه، مهمترین تحول راهبردی در نشست لیسبون در سال ۲۰۱۰ اتفاق افتاد. در این نشست که اهداف ۱۰ سال آینده ناتو را تدوین کرد «مفهوم راهبردی نوین ناتو» نهایی شد. محور اصلی سند جدید اعلام دوباره تعهد ناتو به «امنیت دسته­جمعی» است. در این سند، مقامات ناتو اذعان می‌کنند که تهدیدهای پیش‌روی ناتو دیگر احتمال وقوع درگیری‌های گسترده نظامی در درون مرزهای ناتو نیست، بلکه تهدیدهای غیرمتعارف از جمله تروریسم، دولت‌های ورشکسته و یاغی، وقفه در جریان صدور انرژی و یا حملات سایبری به زیرساخت‌های حیاتی کشورهای عضو است.

با این همه، به نظر می­رسد همانقدر که ناتو در دوران جنگ سرد و در دفاع و حمایت از اعضا و متحدان خود در قبال­ تهدیدهای کمونیسم و بلوک شرق به رهبری شوروی موفق بود، در دوران جدید پس از جنگ سرد نتوانسته است در برابر اهداف اعلامی خود در قالب اسناد راهبردی جدیدش موفقیت چشمگیری به دست آورد. روسیه در بحران اوکراین، کریمه را اشغال کرد و ناتو فقط نظاره‌گر این اقدام بود.

نقش ناتو در سال‌های پس از این بحران نیز تنها به یک نقش بازدارنده آن هم در قالب استقرار نیرو در شرق اروپا و مانورهای نظامی در حوزه‌ی بالتیک محدود شده است. همچنین این سازمان در قبال بحران‌های سوریه و عراق و مقابله با داعش از دستورالعمل مشخصی پیروی نمی‌کند و نتوانسته است مطابق با اسناد راهبردی جدید خود در قبال پیامدهای این بحران‌ها همچون تروریسم، بحران پناهجویان، بی‌ثباتی سیاسی و جنایات سازمان‌یافته کارایی چندانی داشته باشد.

ناتو در نگاه ترامپ

وضعیت پیش‌گفته، سبب شد تا دونالد ترامپ قبل و پس از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به ناتو حمله کرده و موجودیت و کارایی آن را زیر سوال ببرد. ترامپ در مصاحبه با نشریه بریتانیایی تایمز لندن و نشریه آلمانی بیلد به درستی بر دو ضعف اساسی ناتو دست گذارده است: «خیلی وقت پیش گفتم که ناتو مشکلات زیادی دارد و یکی از آنها این است که کارایی ندارد، زیرا خیلی وقت پیش تشکیل شده است. مورد دیگر اینکه کشورهای عضو سهمی را که برایشان تعیین شده نمی‌پردازند».

نخستین انتقاد جدی که ترامپ به ناتو وارد می‌سازد ساختار پوسیده و از کارافتاده آن است. واقعیت این است که تلاش‌های ناتو برای تغییر کاربری و تغییر رویکرد، نتیجه‌بخش نبوده است و می‌توان گفت امروزه ناتو سازمانی با ساختار سنتی مبتنی بر جنگ سرد، اما با اهداف و رویکردهای نوین است. این تناقض ساختار و اهداف، ناتو را در قبال تهدیدهای جدید ناکارآمد جلوه داده است. ماهیت وجودی ناتو بر اساس ماده ۵ اساسنامه این سازمان مبتنی بر «دفاع دسته‌جمعی» و اصل «همه برای یکی» و در قالب تهدیدهای سنتی از سوی یک موجودیت مشخص سیاسی به نام تهدید کمونیسم و شوروی بنیان نهاده شد.

امروزه این ماهیت وجودی بر اساس همان ماده ۵ اساسنامه و با یک تغییر کلی از «دفاع دسته‌جمعی» به «امنیت دسته‌جمعی» همچنان حفظ شده است. ماهیت متنوع تهدیدهای نوین امنیتی امروز جهان و منابع و مصادر اغلب نامشخص آنها، اصل امنیت دسته‌جمعی ناتو را به یک اصل مبهم و غیرشفاف بدل کرده است. واقعیت این روزهای ناتو این است که این سازمان از اساس یک نهاد منطقه‌ای با کارکردهای منطقه‌ای مبتنی بر تهدیدهای جغرافیایی و سرزمینی است و تغییر مفهوم راهبردی نوین نه تنها آنرا در مقابل تهدیدهای غیرمتعارف موثر و کارآمد نساخته، بلکه بحران اوکراین نشان داد که این تغییر راهبردی، آن را از ایفای نقش مفید و سنتی­اش نیز دور ساخته است.

دومین و اساسی‌ترین انتقاد ترامپ به ناتو به بحث هزینه‌های اداره‌ی آن بازمی‌گردد. به نوشته روزنامه دیلی میل، ‌ایالات متحده آمریکا بیش از ۷۰درصد هزینه دفاعی ناتو را پرداخت می‌کند، این در حالیست که این پیمان، اساساً برای دفاع از اروپا تأسیس شده است. اعضای ناتو توافق کرده‌اند دو درصد از تولید ناخالص داخلی خود را به بخش نظامی و امنیتی اختصاص دهند، اما آمارها حاکی از عدم اجرای این توافق است. در واقع از تعداد ۲۸ کشور عضو، غیر از ۵ کشور (آمریکا،‌ یونان، ‌انگلیس، استونی و لهستان) مابقی کشورها کمتر از دو درصد هزینه می‌کنند. نام کشورهای بزرگی همچون فرانسه،‌ آلمان، کانادا و ایتالیا در این فهرست قرار دارد.

استدلال اصلی ترامپ این است که با وجود خطراتی همچون تروریسم داخلی، بحران اوکراین و حملات سایبری روسیه و توسعه‌طلبی‌های آن در شرق اروپا و بحران پناهندگان، تداوم این اتحادیه برای امنیت اروپا ضروری‌تر از آمریکاست و کشورهای اروپایی سود بیشتری از وجود ناتو کسب می‌کنند، با این حال حاضر نیستند سهم تعیین‌شده‌ی خود را از هزینه‌های آن بپردازند. دونالد ترامپ سهم آمریکا در تامین بودجه سازمان ناتو را از لحاظ اقتصادی ناعادلانه دانسته و آن را یکی از مصادیق سواری مجانی عنوان می‌کند و خواستار تغییر در این معامله‌ی نابرابر شده است. رئیس‌‌جمهوری آمریکا، در نخستین سخنرانی خود در نشست مشترک اعضای مجلس نمایندگان و سنای آمریکا یک بار دیگر تاکید کرده است: «ما قویاً از ناتو حمایت می‌کنیم… اما شرکای ما (در ناتو) باید به تعهدات مالی خود عمل کنند».

چشم‌انداز ناتو

دیدگاه‌های ترامپ بسیاری را به این برداشت سوق داده است که وی اساس و ماهیت وجودی ناتو را نشانه رفته است، اما باید گفت با وجود ایراداتی که او به ساختار پوسیده‌ی ناتو وارد می‌سازد، چالش وی با ناتو بنیادین نیست و در ادامه همان سیاست دولت اوباما اما با جدیت بیشتر مبنی بر افزایش سهم دیگر متحدان در این سازمان دفاعی است.

رئیس جمهور جدید آمریکا که چندین مرتبه ناتو را سازمانی منسوخ نامیده و در دفاع آمریکا از متحدان اروپایی خود ابراز تردید کرده است، پس از انتخابات و در گفت وگو با دبیرکل ناتو بر «اهمیت پایدار» این پیمان تاکید کرده است که به نظر می‌رسد این تغییر موضع به سبب موافقت دبیرکل این سازمان مبنی بر پایبندی اعضاء به پرداخت سهم بیشتری از هزینه‌های ناتو برمی‌گردد. ینس استولتنبرگ دبیرکل پیمان آتلانتیک شمالی پس از دیدارش با ترامپ، به موافقت خود با پیشنهاد وی درباره افزایش هزینه‌های نظامی کشورهای اروپایی اشاره کرد و پیام ترامپ در مورد ناتو را تاکیدی بر ضرورت تقسیم مسئولیت بین آمریکا و طرف‌های اروپایی دانسته است.  

اما در واکنش به نتایج این جلسه، آنگلا مرکل در سخنانی در پارلمان آلمان گفت: «اگر از حیث انتظارات شریکان آلمان در ناتو صحبت کنیم، بودجه دفاعی ما نشان می‌دهد که هنوز به مرحله‌ای که باید، نرسیده‌ایم. می‌دانم که هنوز راه درازی تا رسیدن به هدف اختصاص دو درصدی (از تولید ناخالص داخلی به دفاع) ناتو داریم و نمی‌توانم قول بدهم که در آینده نزدیک به آنجا می‌رسیم». از این صحبت‌های مرکل می‌توان دریافت که وقتی آلمان به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی اروپا توان اجرای تعهدات مالی خود در قبال ناتو تا آینده‌ی نزدیک را ندارد، انتظاری نمی‌رود که دیگر اعضای اروپایی این سازمان نیز به طبع با توجه به مشکلات اقتصادی‌شان از چنین توانی برخوردار باشند. در نتیجه، بحث بر سر هزینه‌های ناتو را می‌توان از مهمترین چالش‌های پیش‌روی این سازمان و روابط اتحادیه اروپا و آمریکا در دوره‌ی ترامپ دانست.

با تمام این تفاسیر بسیار بعید به نظر می‌رسد که ایالات متحده در دوره‌ی ترامپ تعهد کلی خود به ناتو را رها کرده و موجبات فروپاشی آن را فراهم نماید. کنت والتز معتقد است: «از نظر واقع­گرایی، ناتو پس از پایان جنگ سرد، کارکرد خود را از دست داد و تداوم آن صرفاً ابزاری برای نفوذ آمریکا در سیاست‌های خارجی و نظامی دولت‌های اروپائی تلقی می‌شود. توانایی این کشور در گسترش و تداوم حیات این سازمان نشان می‌دهد که نهادهای بین‌المللی چگونه از سوی قدرت‌های بزرگ و در راستای تحقق منافع آنها ایجاد و حفظ می‌شوند». چندان منطقی نیست که آمریکا به این سادگی ابزار نفوذی خود در اروپا و اهرم کنترلی و بازدارنده خود در مقابل روسیه و حتی چین را از دست بدهد.

به نظر می‌رسد هدف اصلی ترامپ از طرح مواضع انتقادی خود نسبت به ناتو، ترغیب اعضای اروپایی برای پذیرش سهم بیشتری از هزینه‌ها به شکل رضایت‌بخش‌تری از شرایط فعلی باشد. اما اگر اعضای اروپایی ناتو به دلیل مشکلات اقتصادی و یا هر دلیل دیگری نتوانند تعهدات مالی خود را در قبال این پیمان اجرایی نمایند و آمریکای ترامپ همچون گذشته مجبور به تداوم نظام فعلی پرداخت هزینه‌های ناتو شود، به نظر می‌رسد باید به انتظار یک تحول راهبردی در ناتو نشست و آن هم این است که با توجه به هزینه‌های بالایی که آمریکا در این پیمان می‌پردازد، ترامپ بیش از آنکه اجازه بدهد این سازمان در جهت رفع چالش‌ها و تهدیدهای اروپایی اقدام نماید، از آن در جهت سیاست‌های جهانی آمریکا سود خواهد جست.

این رویکرد با پیامدهای مهمی مواجه خواهد بود. از جمله با توجه به اینکه ترامپ در دوران مبارزات انتخاباتی خود همنوا با نارضایتی افکار عمومی آمریکا، لشگرکشی ارتش ایالات متحده به عراق و افغانستان را مورد انتقاد قرار داد و با شدت با آن مخالفت نمود، در آینده از نیروهای ناتو به عنوان جایگزینی برای چنین سیاست‌هایی سود خواهد جست. این مسئله یادآور یکجانبه‌گرایی بوش و احیاگر شکاف‌هایی در مناسبات فراآتلانتیک خواهد شد که در آن دوران بر سر جنگ عراق شاهد آن بودیم.

علاوه بر این، در صورت تنش‌زدایی روسیه و آمریکا، این امر سبب خواهد شد که ترامپ از ناتو کمتر به عنوان یک اهرم فشار در قبال تحرکات روسیه در شرق اروپا بهره گیرد. دور شدن ناتو از دغدغه‌های امنیتی اروپا به ویژه در قبال تهدیدهای روسیه، ضمن افزایش واگرایی در حوزه روابط فراآتلانتیک، اروپاییان را به سمت تحقق یک سازمان دفاعی- امنیتی مستقل با هزینه‌های کمتر و کارآمدی بیشتر سوق خواهد داد. همچنین، ممکن است شاهد دوره‌ی جدیدی از جهان‌گرایی ناتو آن هم در مناطقی همچون دریای چین جنوبی و در مسئله‌ی تنش ترامپ با چین باشیم.      

دیده بان امنیت ملی 59

ماه‌نگار دیده‌بان امنیت ملی شماره ۵۹

تأمین امنیت ملی مستلزم شناخت همه‌جانبه و مستمر رویدادها، مسائل و عوامل مؤثر در آن است که پایه و اساس تصمیم‌گیری درست و راهبرد مقابله با چالش‌ها و تهدیدات ملی به شمار می‌آید. پژوهشکده مطالعات راهبردی در راستای فلسفه وجودی خود و تلاش برای کمک به فهم و حفظ امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، مصمم است رویدادها، مسائل و تحولات مؤثر بر امنیت ملی ایران را در سطوح گوناگون داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی بررسی و آن را به صورت ماهانه در قالب محصولی با عنوان «ماه‌نگار راهبردی دیده‌بان امنیت ملی» به مخاطبین و علاقمندان این حوزه عرضه نماید. پژوهشکده مطالعات راهبردی امیدوار است انتشار این محصول در انباشت اطلاعات، شناخت عمیق تحولات، شکل‌دادن به اجماع نخبگان و راهنمایی به تصمیم‌گیرندگان و در نهایت، تأمین امنیت ملی مفید و مؤثر باشد. ماه‌نگار راهبردی دیده‌بان امنیت ملی پس از سه سال انتشار توانسته جایگاه درخور توجهی در میان مخاطبان خود پیدا کند و در این میان انتقادات، پیشنهادات و نظرات کارشناسان و مخاطبان، نقش مؤثری در بهبود کیفیت و روند رو به رشد آن داشته است. عناوین این شماره به شرح زیر است:

بحران گرد و غبار خوزستان و ضرورت یک نگاه ملی و راهبردی/ گروه مطالعات ایران

پلاسکو؛ نمادی از زیست‌ناپذیری شهری و ناکارآمدی مدیریت بحران کلانشهرها/ دکتر مراد کاویانی

خشونت‌های اجتماعی، زمینه‌ها و راهکارها/ دکتر وحیده احمدی

انتخابات و انسجام ملی/ دکتر علیرضا رحیمی

شناخت و راهبرد؛ نگاهی به سیاست خارجی دولت ترامپ/ دکتر محموئ یزدان‌فام

ترامپ و الزامات روابط ایران و اروپا/ یاسر نورعلی وند

کنفرانس امنیتی ۲۰۱۷ مونیخ/ دکتر حیدرعلی بلوجی

افتتاح دفتر ناتو در کویت/ گروه مطالعات بین‌الملل

تحولات سوریه در میانه دو نشست آستانه/ دکتر امین پرتو

تهدیدهای منطقه‌ای ایران در سال ۱۳۹۶/ مهدی شاپوری

تهدید جهادی؛ داعش، القاعده و فراسوی آن/ دکتر فاصمه السادات میراحمدی

دیپلماسی فرهنگی؛ گزینه‌ای قدرتمند با هزینه‌ای کمتر

رئیس‌جمهوری جدید آمریکا در روزهای نخست شروع به کار خود فرمانی اجرایی را امضا کرد که بر اساس آن ورود اتباع ایران و شش کشور دیگر به مدت حداقل ۹۰ روز به خاک آمریکا متوقف می‌شد. عنوان این فرمان اجرایی، «حفاظت از ملت در برابر ورود تروریست‌های خارجی به آمریکا» است. اگرچه این فرمان اجرایی با حکم دادگاه‌های آمریکا ناکام مانده و متوقف شده است، اما در همان روزهای نخست با واکنش دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران همراه بود و وزارت امورخارجه در اقدامی مرسوم بر اساس اصل عمل متقابل به این فرمان پاسخ داد.

 با این حال، به سبب ظرفیت‌های محدود دستگاه دیپلماسی کشور به واسطه مسدود بودن کانال‌های رسمی ارتباطی با آمریکا و همچنین تعداد اندک آمریکایی‌های وارد شده به ایران، همانگونه که انتظار می‌رفت این اقدامات دیپلماتیک رسمی چندان به چشم نیامد و موثر واقع نشد. با این همه، امری که به عنوان یک اهرم فشار و یک نیروی تاثیرگذار در مقیاس جهانی در روزهای پس از صدور فرمان اجرایی ترامپ به کمک سیاست‌های اعلامی و رسمی دستگاه دیپلماسی کشور آمد بهره‌گیری از ظرفیت‌های تاثیرگذار فرهنگی و ورزشی کشور در صحنه‌ی جهانی بود. مقوله‌ای که در ادبیات روابط بین‌الملل از آن تحت عنوان «دیپلماسی فرهنگی» یاد می‌کنند.

نمونه‌هایی موفق از دیپلماسی فرهنگی ایرانی

در پی مخالفت‌ها و اعتراض‌های داخلی به فرمان اجرایی دونالد ترامپ، عکس‌هایی منتشر شده که حمایت شهروندان آمریکایی و به ویژه جریان‌های علمی و نخبگان سیاسی و دانشگاهی این کشور از مهاجران ایرانی را نشان می‌دهد. در یک نمونه، شهروندی آمریکایی با در دست گرفتن نوشته‌ای با این مضمون که «من جانم را مدیون یک پزشک ایرانی هستم» به خوبی ظرفیت تاثیرگذار نخبگان علمی ایرانی حاضر در خارج از کشور را که یکی از مولفه‌ها و ابزارهای مهم دیپلماسی فرهنگی هستند، را به تصویر کشیده است. علاوه بر این، حضور کشتی‌گیران آمریکایی در ایران چند روز پس از صدور فرمان اجرایی ترامپ، نمونه‌ی موفق دیگری از کاربرد دیپلماسی فرهنگی برای مقابله با این اقدام ضدایرانی بود.

در حالی که رئیس جمهور آمریکا با صدور فرمان اجرایی خود راه ورود به آمریکا را بر روی ایرانی‌ها بسته بود، اما موافقت ایران با ورود کشتی‌گیران آمریکایی برای حضور در جام جهانی کرمانشاه، بسترساز کنش ایرانیان در حوزه‌ی دیپلماسی فرهنگی شد. در حالی که اعتراض‌ها به اقدام توهین‌آمیز ترامپ هنوز از سوی افکار عمومی داخلی و خارجی آمریکا در جریان بود، استقبال گرم مردم ایران از کشتی‌گیران آمریکایی بازتاب جهانی یافت و تاثیر فرهنگی این رویداد ورزشی تا جایی بود که جردن باروس قهرمان نامدار آمریکایی بعد از سفر به ایران گفت: «من و دونالد ترامپ دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به ایران داریم. اطمینان دارم که اگر او به ایران سفر کرده بود، شناخت بهتری از مردم ایران پیدا می‌کرد و قدردان آنها می‌شد».

نمونه‌ی مهمتر و موفق‌تر کاربرد دیپلماسی فرهنگی، دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی‌زبان آکادمی علوم و هنرهای نمایشی آمریکا (اسکار) از سوی فیلم ایرانی «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی بود. فیلمی که خیلی پیشتر از این‌ها روزنامه عربستانی مکه در مورد شهاب حسینی که به سبب بازیگری در آن در جشنواره ۲۰۱۶ کن به عنوان بهترین بازیگر نقش اول مرد انتخاب شد، نوشت: «شهاب حسینی خطرناک‌تر از قاسم سلیمانی است»، و در حالی که این روزنامه به عقب‌ماندگی کشور خود در عرصه‌ فرهنگی اذعان می‌کند، معتقد است ایران جهان را با صنعت حرفه‌ای سینمایی خود درنوردیده است و امروز فرهنگ ایران، به ویژه سینمای آن، بیش از سیاست این کشور برای سعودی‌ها خطرناک است.

همزمانی صدور فرمان اجرایی ترامپ با مراسم اسکار موجب شد تا اصغر فرهادی و ترانه علیدوستی کارگردان و بازیگر نقش اول زن این فیلم در اعتراض به فرمان جنجالی مذکور و هم‌صدا با مردم خود و شش کشور دیگر در مراسم اسکار شرکت نکنند. همچنین، در روز اعطای جوایز، اصغر فرهادی در انتخابی هوشمندانه دو تن از مهاجران ایرانی موفق در آمریکا (خانم انوشه انصاری اولین کیهان‌گرد زن و از موفق‌ترین کارآفرینان زن در آمریکا و فیروز نادری از مدیران موفق ناسا) را برای دریافت جایزه‌ به نمایندگی از خود راهی این جشنواره نمود. گفتنی است چند ساعت قبل از مراسم اسکار شهردار لندن صادق خان که یک مسلمان هندی‌تبار است در یک حرکت جالب فیلم فروشنده فرهادی را در مرکز شهر به طور عمومی اکران کرد و در این مراسم نیز هزاران نفر شرکت داشتند. صادق خان در این مراسم حرکت ترامپ را خجالت آور خواند.

با وجود اینکه صرف حضور ایرانی موفق ساکن در آمریکا به جای اصغر فرهادی حاوی پیام‌های بسیاری برای مقامات آمریکایی و افکار عمومی جهان بود، اما خانم انصاری به نمایندگی از فرهادی پیام وی را خطاب به حضار و سایر بینندگان جهانی این مراسم این‌چنین بیان کرد: «متاسفم که امشب در کنار شما نیستم، من به احترام مردم کشورم و شش کشور دیگر که با قانون غیرانسانی منع ورود مهاجران مورد بی‌احترامی واقع شدند به آمریکا نیامدم. تقسیم‌بندی جهان به ما و دشمنان ما توسط سیاستمداران افراطی، باعث ترس می‌شود، ترسی که توجیهی‌ست دروغین برای خشونت‌ها و جنگ‌ها. جنگ‌هایی که مانع بزرگی بوده‌اند برای رسیدن به دموکراسی و رعایت حقوق بشر در کشورهایی که مورد تهاجم واقع شده‌اند».

دکتر ظریف نیز در یادداشتی به مناسبت دریافت جایزه‌ی اسکار، تاثیر این جایزه را در عرصه‌ سیاسی چنین به رشته‌ تحریر درآورد: «اصغر فرهادی، فیلم‌ساز شناخته‌شده کشورمان با ساخت آثار قابل تامل در چارچوب مقررات رسمی کشور نقشی انکارناپذیر در درخشش نام ایران در جهان داشته است. تصمیم او و سرکار خانم ترانه علیدوستی برای عدم حضور در مراسم اسکار امسال و نشان‌دادن اعتراض‌شان به دولتمردان آمریکا سبب شد تا اثر رفتار افراطیون آمریکایی برای بسیاری از هنرمندان و دیگر ملت‌ها روشن شود. دو هنرمندی که در ایران مشغول فعالیت هستند و به شکلی دیگر سخن ملت ما را که صلح، شرافت و غیرت ملی است، منعکس کردند. حالا اتحاد کم‌نظیری را در حمایت از فرهادی و مخالفت با اراده دور از منطق دولتمردان تازه روی کار آمده آمریکا شاهد هستیم که ظاهرا هنوز نمی‌دانند جهان امروز از ممنوعیت‌ها و دیوار کشیدن‌ها عبور کرده است».

علاوه بر این، در کنار جو حاکم بر مراسم اسکار -که امسال کاملا تحت تاثیر این اقدام ترامپ بود- تیترهای خبری روزنامه‌های غربی در واکنش به این اقدام فرهادی به خوبی بر عمق و گستره‌ی این پیام فرهنگی افزود. به عنوان نمونه، روزنامه «ایندیپندنت» با اشاره به اینکه این فیلم به نشانه اعتراض به فرمان مسافرتی دونالد ترامپ در روزهای اخیر در صدر اخبار بسیاری از رسانه‌ها بوده است، اینگونه تیتر زد: «وقتی “فروشنده” اسکار بهترین فیلم خارجی را برد، اصغر فرهادی قانون ضدمهاجرت ترامپ را هدف قرار داد». روزنامه گاردین از لحظه گرفتن اسکار اصغر فرهادی به عنوان لحظه‌ای یاد کرده است که باعث شرم‌ساری حزب جمهوری‌خواه شد.  لس آنجلس تایمز نیز نوشت: «تهران این فرصت را پیدا کرد که با جایزه اسکار پیام اخلاقی‌اش را به سراسر آمریکا برساند».

«فیگارو»، «واشینگتن اگزماینر»، «اسلیت مگزین»، «نیوز ۱۸»، «تی‌وی گاید»، «یوروپ ۱»، «پاریسین»، «پرمیر»  از دیگر رسانه‌های بین‌المللی بودند که کسب اسکار بهترین فیلم خارجی از سوی «فرهادی» را تیتر خود کردند. حضور انوشه انصاری و فیروز نادری در مراسم اسکار برای دریافت این جایزه به جای فرهادی از دیگر نکاتی بود که این رسانه‌ها به آن توجه کردند. شبکه خبری ای‌بی‌سی نیوز در مصاحبه‌ای با فیروز نادری دلیل انتخابش برای حضور در این مراسم را از وی پرسید که نادری در جواب گفته است: «انصاری یک فضانورد است و من برای ناسا کار می‌کنم، به نظرم دلیل انتخاب ما این بوده که اگر فردی از زمین دور شود و از بالا به زمین نگاه کند؛ مرزها را نمی‌بیند و تنها شاهد یک زمین زیبا خواهد بود».

همچنین، هشتگ انگلیسی فروشنده (#The Salesman) در مدت کوتاهی در شبکه اجتماعی توییتر ترند جهانی شد. بسیاری از چهره‌های شناخته‌شده جهان همچون شهردار لندن و رسانه‌های بین‌المللی در این زمینه توییت کرده‌اند. از نکات جالب این هشتگ، خلاقیت برخی کاربران است که با کشیدن کارتون، دستیابی اصغر فرهادی به جایزه اسکار را پیروزی این فیلم‌ساز ایرانی بر دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا تفسیر کرده‌اند.

نقش و جایگاه دیپلماسی فرهنگی

همه‌ این نمونه‌ها نشان دهنده نقش و اهمیتی است که دیپلماسی فرهنگی یک کشور بر عهده دارد. دیپلماسی فرهنگی حوزه‌ای از دیپلماسی به طور کلی و دیپلماسی عمومی به طور خاص است که به برقراری، توسعه و پیگیری روابط با کشورهای خارجی از طریق فرهنگ، هنر و آموزش می‌پردازد. دیپلماسی فرهنگی فرآیند موثری است که در آن فرهنگ یک ملت به جهان بیرون عرضه می‌شود و خصوصیات منحصربفرد فرهنگی ملت‌ها در سطوح دوجانبه و چندجانبه ترویج می‌یابند. دیپلماسی فرهنگی به عنوان نوعی از دیپلماسی عمومی شناخته می‌شود که در قالب «تبادل ایده‌ها، اطلاعات، هنر و دیگر جنبه‌های فرهنگی میان دولت­- ملت‌ها به‌منظور ارتقای درک متقابل و پیشبرد بهتر سیاست‌ها و اهداف‌شان» تعریف می‌شود.

همچنین به دلیل اینکه دیپلماسی فرهنگی به کشورها این امکان را می‌دهد که خود را ملتی صاحب فرهنگ و تمدن نشان دهند، رکن اصلی دیپلماسی عمومی شناخته می‌شود. همچنین دیپلماسی فرهنگی نوعی از قدرت نرم محسوب می‌شود و به بازیگران سیاسی توانایی می‌دهد آنچه را که می‌خواهند، از طریق جذب و اقناع به دست آورند و نه زور و اجبار. هدف کشورها از اعمال دیپلماسی فرهنگی تأثیرگذاری بر افکار عمومی ملت‌های دیگر و جلب آن‌ها به‌سوی دیدگاه‌ها و نگرش‌های خود به‌منظور کسب حمایت گسترده برای اهداف سیاسی و اقتصادی‌شان است.

علاوه بر این، دیپلماسی فرهنگی نمایشی از قدرت ملی است، زیرا به مخاطبان خارجی جنبه‌های مختلفی از فرهنگ شامل ثروت، پیشرفت‌های علمی و فن‌آوری، رقابت در همه چیز از ورزش و صنعت تا قدرت نظامی و اعتمادبه‌نفس کلی یک ملت را نشان می‌دهد. دیپلماسی فرهنگی شامل بحث‌های سیاسی و ایدئولوژیک با استفاده از زبان اقناعی فرهنگ و هنر است.

دیپلماسی فرهنگی از تمامی ابزارهای فرهنگی یک کشور سود می‌برد؛ این ابزارها شامل: هنرها شامل فیلم، موسیقی، نقاشی و …؛ نمایشگاه‌های مختلف به‌منظور در معرض دید قراردادن ظرفیت‌های مختلف فرهنگی خود؛ برنامه‌های آموزشی مانند مبادلات دانشگاهی و برنامه‌های ترویج زبان؛ مبادلات علمی، هنری و آموزشی؛ ایجاد کتابخانه در خارج از کشور و ترجمه آثار محبوب و ملی؛ تأسیس رسانه‌های دسته‌جمعی بین‌المللی مانند رادیو، تلویزیون و اینترنت؛ دیپلماسی مذهبی در چارچوب بحث‌های بین‌مذهبی؛ توسعه و ترویج ایده‌ها و سیاست‌های اجتماعی؛ مسابقات ورزشی و کسب عناوین جهانی. استفاده درست از این ابزارها در چارچوب دیپلماسی فرهنگی منجر به درک و تأثیرپذیری کشور هدف از فرهنگ مبدأ و ارائه تصویری درست از فرهنگ و تمدن خودی می‌شود.

نمونه‌های موفقی که این روزها اتفاق افتاد نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی ایران از ظرفیت‌های بالایی در حوزه‌ی قدرت نرم و دیپلماسی عمومی و فرهنگی برخودار است. شناخت این ظرفیت‌ها و حمایت از آنها می‌تواند با صرف هزینه‌های کمتر و اثرگذاری و مانایی بیشتر، جمهوری اسلامی را در دستیابی به اهداف سیاست خارجی خود به خوبی یاری نماید. برای مقابله با تهدیدات خارجی و کسب و ارتقاء منافع ملی، صرفا سرمایه‌گذاری در حوزه‌ی قدرت سخت و تمرکز بر پیشبرد امور از مجاری دیپلماسی رسمی کفایت نمی‌کند، بلکه با توجه به دنیای جهانی‌شده‌ی امروز و انقلابی که در حوزه‌ی ارتباطات بین‌المللی و جهانی رخ داده است، توجه به پتانسیل‌های قدرت نرم و ابزارهای فرهنگی یک ضرورت گریزناپذیر به حساب می‌آید.