قانون «دولت- ملت یهودی»؛ مفاد، اهداف و نتایج

راست‏گرایان در رژیم صهیونیستی سرانجام در تاریخ ۱۹ جولای (۲۸ تیر)، موفق شدند قانون قومیت‏‌محوری یهود[۱] در رژیم اسرائیل را پس از چندین روز مذاکره در کنست با رأی ۶۲ موافق در برابر ۵۵ مخالف به تصویب برسانند. این قانون جزو قوانین بنیادین[۲] رژیم صهیونیستی که سخت‏‌تر و انعطاف‏‌ناپذیرتر از قوانین عادی بوده و در نتیجه تغییر آن به آسانی امکان‏پذیر نیست، به شمار می‌‏آید. 

مفاد قانون جدید، موافقان و مخالفان

قانون «دولت- ملت یهودی»، متشکل از ۱۱ ماده شامل این مفاد است: «دولت یهودی، نمادهای ملی، بند شناسایی کل بیت ‏المقدس به عنوان پایتخت، شناسایی زبان عبری به عنوان زبان رسمی و تعریف زبان عربی در چهارچوب شرایط خاص، پذیرش مهاجران یهودی و گردآوری یهودیان خارج از سرزمین‏‌های اشغالی، حفظ میراث فرهنگی، تاریخی و مذهبی یهودیان دیاسپورا و حمایت از حقوق شهروندی آنها، شهرک‏‌ها به عنوان ارزش ملی و تشویق و ترویج برای برپایی و توسعه آنها، تقویم یهودی، تقویم رسمی و نیز استفاده از تقویم سکولار در کنار آن، تعطیلات ملی مقارن با اعیاد مذهبی، شنبه روز استراحت و فراغت از کار و تأکید بر تغییرناپذیری این قانون مگر با رأی اکثریت کنست در چهارچوب تصویب یک قانون بنیادین دیگر».

بر اساس بند یک این قانون، «سرزمین اسرائیل، میراث تاریخی یهودیان است که دولت اسرائیل در آن تأسیس شد. دولت اسرائیل متعلق به یهودیان است که حق تاریخی، مذهبی و طبیعی برای تعیین سرنوشت خود دارند. حق تعیین سرنوشت ملی منحصراً به مردم یهود تعلق دارد». همچنین بندهای دیگر این قانون اعلام می‏کند که «بیت‏‌المقدس کامل و متحد»، متشکل از بخش شرقی و غربی آن پایتخت این رژیم است. بر اساس این قانون، تقویم یهودیان تقویم رسمی و نیز اعیاد یهودیان و نیز روز شبات(شنبه)، روزهای تعطیل رسمی این رژیم خواهد بود.

در توضیحاتی که به نظر می‏‌رسد برای فرونشاندن اعتراض‏‌های بی‏شمار نمایندگان عرب ۴۸ کنست و نیز افکار عمومی آورده شده، در مورد وضعیت زبان عربی تأکید شده است که «زبان عربی از وضعیتی ویژه برخوردار است. نحوه استفاده از آن در ادارات دولتی و مواجهه با آنها در قانون، تعیین خواهد شد. این بند، وضعیت موجودی که این زبان تا قبل از تصویب قانون کنونی داشته است را تغییر نمی‌‏دهد».

بنیامین نتانیاهو نخست‏ وزیر رژیم صهیونیستی که به عنوان رئیس حزب راست‏گرای لیکود، برای تصویب این قانون تلاش بسیاری را ترتیب داده بود، از آن به عنوان «لحظه‌‏ای تأثیرگذار در تاریخ صهیونیسم و اسرائیل»، یاد کرد. لحظه‏‌ای که نتانیاهو برای صهیونیسم، لحظه‏‌ای تاریخی توصیف کرد، برای خود وی تأثیرگذاری بیشتری را در برداشت زیرا راه گریز قابل قبولی برای وی و خانوده‌‏اش از پرونده‌‏های فساد مالی که در سال گذشته، حیات سیاسی او را تهدید کرده بود و همچنان برای وی دردسرساز شده است، به شمار می‏‌رود.

از این رو با خرسندی از پیامدهای مثبت این قانون که دست کم به صورت موقت، محبوبیت وی در افکار عمومی را می‏‌تواند ترمیم کند، ادعا کرد: «ما در قانون جدید، اصل اساسی موجودیت خود را حفظ کردیم. اسرائیل دولت ملت یهود است که البته به حقوق همه شهروندانش احترام می‌‏گذارد. این دولت ماست، دولت یهودی. با اینکه در سال‌‏های اخیر عده‌‏ای تلاش کردند که نسبت به آن شک و تردید ایجاد کنند و هسته اصلی هویتمان را از بین برند اما امروز ما این اصل را قانونی کردیم: اینجا کشور ما، زبان ما و پرچم ماست».

ادعاهای نخست ‏وزیر رژیم صهیونیستی در حالی است که احزاب چپ، دروزی‌‏ها، پست صهیونیست‏‌ها، بسیاری از حقوق‏دانان و روشنفکران، سازمان‏‌های یهودی و لابی‏‌های مستقر در آمریکا همچون فدراسیون یهودیان شمال آمریکا، انجمن ضدافترا و کمیته یهودیان آمریکا از مخالفان این قانون هستند و آن را ضد دموکراسی و جامعه دموکراتیکی می‌‏دانند که سردمداران این رژیم مدعی آن بوده‌‏اند. در حالی که مدافعان این قانون بر این باورند که از این پس بر هویت یهودی اسرائیل تصریح بیشتری در مقایسه با قبل صورت خواهد گرفت، مخالفان آن را ضد بیانیه استقلال این رژیم که بر ماهیت دموکراتیک آن و تعلق آن به تمام شهروندانش صحه گذاشته است، می‌‏دانند.

بر این اساس حتی افرادی که به این قانون رأی مثبت دادند، بر عجولانه‌‏بودن این تصمیم و لزوم انجام تغییرهای لازم برای آن، تأکید کردند. نفتالی بنت وزیر آموزش افراط‌‏گرای این رژیم که زمانی یکی از حامیان اصلی تصویب قانون دولت یهود بود، آسیب‏‌زابودن قانون اخیر برای دروزی‌‏ها را ضعف آن دانست و در کنار مقامات دیگری همچون موشه کهلون وزیر دارایی و بسیاری دیگر از نمایندگان کنست و اعضای کابینه خواستار اصلاح آن به گونه‌‏ای که شکاف موجود را ترمیم بخشد، شد.

نادیده‏‌گرفتن اقلیت‏‌های ساکن در سرزمین‏‌های اشغالی به ویژه دروزی‏‌ها که به خدمت سربازی می‏‌روند و نسبت به عرب‌‏های مسلمان و مسیحی، پایبندی بیشتری نسبت به این رژیم دارند، چنان آشکار و بدیهی بود که نخست‏ وزیر این رژیم را ناگزیر به ملاقات با رهبر آنها کرد. نتانیاهو در این دیدار به آنها «عمیقاً تعهد» داد که قانون اخیر منجر به تبعیض علیه جامعه بیش از ۱۰۰ هزار نفری دروزی‏‌ها نخواهد شد.

علاوه بر وضعیت نامعلوم اقلیت‌‏هایی همچون دروزی‏‌ها، تناقض این قانون با ایده «هویت‌‏سازی جدید ملی در اسرائیل بر مبنای از میان‏‌برداشتن شکاف‌‏های موجود و برساخت جامعه دموکراتیک برای اکثریت و اقلیت در کنار یکدیگر» که به صورت جدی، از سوی افرادی همچون رووین ریولین رئیس جمهور این رژیم دنبال می‌‏شود، حاکی از نبود اجماع در جامعه سیاسی، اجتماعی و روشنفکری این رژیم در قبال این قانون است.

ریولین در یکی از سخنرانی‏‌های خود در کنفرانس مهم هرتزلیا، هویت‌‏سازی جدید در اسرائیل را این گونه تعریف کرده بود: «دیگر در اسرائیل اقلیت و اکثریت به صورت روشن و مرزبندی‏‌شده وجود ندارد، بلکه آنچه غالب است، رشد همزمان این گروه‏‌ها در کنار یکدیگر است که لزوم توجه به بازسازی یک نظم جدید را برای جامعه اسرائیلی ضروری می‏‌سازد». ایده «نظم جدید اسرائیلی»، راهکاری برای برون‌‏رفت از شکاف‏‌های موجود نژادی، مذهبی و قومی در رژیم صهیونیستی بود که به مثابه پاشنه آشیل، هویت ملی اسرائیل را همواره با شائبه روبرو می‏‌کند.

چراغ سبزهای ناشیانه ترامپ و استقبال وی از تمام ایده‌‏های زیاده‏‌خواهانه و یک‏جانبه این رژیم به ویژه حزب حاکم، به گونه‏‌ای راست‏گرایان را دست‏پاچه و نسبت به واقعیت‏‌های جامعه، سیاست و محیط اطراف خود کور کرده که به نظر می‌‏رسد آنها حتی ملاحظات خود در قبال جامعه فلسطینی نه تنها عرب ۴۸ بلکه کرانه باختری و نوار غزه را نیز نادیده می‏‌گیرند.

قانون جدید و تداوم ابهام فرساینده در قبال فلسطینی‏‌ها

پس از قراداد اسلو و به رغم اصرار تشکیلات خودگردان به پایبندی اسرائیل به مفاد این قرارداد و تشکیل کشور مستقل فلسطین با شناسایی بیت‏‌المقدس شرقی به عنوان پایتخت این کشور، اسرائیلی‏‌ها نه تنها به تعهدات خود در چهارچوب مذاکرات صلح عمل نکردند بلکه به جای طرح دو دولت از «یک دولت برای دو ملت» نام بردند. در دوره بن‌‏بست مذاکرات نیز نتانیاهو شناسایی کشور یهود یا همان قانون دولت یهودی که اکنون به تصویب کنست رسیده است را پیش‌‏شرط ازسرگیری مجدد مذاکرات اعلام کرد. سؤالی که نه تنها اکنون بلکه پس از طرح این پیش‌‏شرط مطرح شد، آن است که رژیم اسرائیل با توجه به تأکیدی که بر شناسایی خود به عنوان دولت صرفاً یهودی دارد، در قبال فلسطینی‏‌ها دقیقاً چه رویکردی را اتخاذ کرده است؟

در صورتی که تأکید بر طرح «یک دولت برای دو ملت» باشد، قانون جدید نه تنها این طرح را تسهیل نخواهد کرد بلکه اعتبار آن را به شدت با چالش مواجه می‏‌کند. بدیهی است که فلسطینی‏‌ها و حتی کشورهای میانجی از اروپایی‏‌ها گرفته تا سازمان‏‌های بین‌‏المللی و منطقه‌‏ای و عرب‌‏ها به عنوان حامیان دست کم شعاری فلسطین، حاضر به پذیرش طرح یک دولت برای دو ملت که با قانون جدید به معنای به رسمیت شناخته‌‏شدن عرب‏‌ها در قالب شهروندان درجه دوم در این رژیم هست، نبوده و آن را مغایر با قوانین بین‌‏المللی و عرف نهادینه جوامع دموکراتیک می‏‌دانند.

در شق دوم یعنی تلاش برای اجرایی‌‏شدن طرح دو دولت برای دو ملت، اوضاع با قانون جدید، یعنی تعریف شهرک‏‌ها در چهارچوب ارزش‏‌های ملی که باید برای توسعه آنها تلاش کرد، اگر نگوییم چالشی‌‏تر و درهم‌‏تنیده‏‌تر، دست‏کم با همان گره کور مواجه است که بود. برهمین اساس اتحادیه اروپا که یکی از حامیان سرسخت طرح دودولتی است قانون اخیر را مانع اجرای این طرح و موحب پیچیده‏‌ترشدن اوضاع دانست.

آنچه بدیهی است اینکه هیچ اراده‌‏ای هرچند ضعیف و شعاری برای تخلیه کرانه باختری و تغییر رویکرد در این باره وجود ندارد. در مقابل به بهانه‌‏های مختلف ساخت شهرک‏‌های بیشتر در دستور قرار می‏‌گیرد. دستور ساخت ۴۰۰ واحد مسکونی در یکی از شهرک‏‌های شرق رام ‏الله که پس از تصویب قانون جدید با دستاویز مقابله با عملیات فلسطینی‏‌ها علیه شهرک‌‏نشینان، داده شد، نشان می‏‌دهد که شهرک‏‌سازی برای صهیونیست‏‌ها بدون توجه به خواست فلسطینی‏‌ها  به همان اندازه ماهیت دولت یهودی، مقدس و حائز اهمیت است.

اهداف و نتایج قانون «دولت- ملت یهودی»

در میان ابهام و سردرگمی سرنوشت فلسطینی‏‌هایی که اسیر زیاده‌‏خواهی‌‏های روزافزون اسرائیل شده‌‏اند، مسئله دیگر، چرایی تصویب چنین قانونی است. به نظر می‏‌رسد انگیزه‏‌های فردی بنیامین نتانیاهو برای تقویت جایگاه در حال سقوط خود در پی پرونده‏‌های فساد و نیز انگیزه تقویت موضع جناحی لیکود و تلاش برای خوشایندی ملی‌‏گراهای افراطی و مذهبی‌‏ها در ائتلاف دولت در مقابل سایر احزاب، از جمله دلایل اصلی تصویب این قانون در برهه کنونی است. در این میان حضور ترامپ در کاخ سفید، نتانیاهو را برای چنین اقداماتی جسورتر و گستاخ‌‏تر از هر زمان دیگری کرده است.

به رغم اعتراض‌‏های بی‏شمار مخالفان، به نظر می‌‏رسد نتانیاهو در هدف خود تا حدودی موفق بوده است زیرا جامعه یهودی تشنه برای امنیت بیشتر و تثبیت برتری در قبال فلسطینی‌‏ها و نیز مخالفان منطقه‏‌ای و بین‏‌المللی را سیراب‏‌تر کرده و یک بار دیگر برای ساکنان سرزمین‏‌های اشغالی و افراط‏‌گرایان مذهبی و ملی‏‌گرا، از خود چهره سیاستمدار مقتدر و کاربلد را ارائه داد. با این حال سؤال مهم دیگری همچنان پابرجاست: قانون جدید چه تأثیرات عملی بر مناسبات قدرت و جریان‏‌ها در رژیم صهیونیستی خواهد گذاشت؟

با اینکه تصویب قانون دولت یهود برای یهودیان، تأثیرات رسانه‌‏ای و تبلیغی گسترده‌‏ای داشت اما آیا روابطی که تا کنون در این رژیم در جریان بوده است را دستخوش تغییر ملموسی خواهد کرد؟ به نظر می‌‏رسد در پاسخ به این سؤال به این نکته باید توجه کرد که اسرائیل از همان آغاز بر اساس مضامین هرتزل بر مبنای «تشکیل دولت یهود با هدف امنیت بیشتر یهودیان» تأسیس شد.

مناسبات قدرت و موقعیت و موضع جریان‏ها و لایه‏‌های سیاسی و اجتماعی در این رژیم نیز طبق همین چارچوب به پیش رفت. یهودیان در لایه نخست اقتصاد، سیاست و جامعه قرار گرفتند، اقلیت‏‌هایی همچون عرب‌‏های ۴۸، از بسیاری از امتیازات یهودیان محروم و مماشات و مدارای دولت با آنها از روی ناچاری در جریان بوده است، سیاست‏‌های مرکز در قبال اقلیت‏‌های دیگر مانند دروزی‌‏ها و مسیحیان صرفاً تابعی از درجه پایبندی آنها به دولت یهودی و پایه‏‌های آن، تنظیم شده است، رویکرد صهیونیست‏‌ها به کرانه باختری و نوار غزه بر مبنای سرکوب، وقت‏‌کشی و  شهرک‏‌سازی بیشتر، بوده و هیچ اراده‏‌ای برای تغییر وضعیت نه پیش از تصویب قانون اخیر و نه پس از آن، روی نداده است.

به نقل از یکی از روزنامه‏‌های رژیم صهیونیستی، قانون جدید، تنها نقش یک هولوگرام را برای اسرائیل بازی کرده است زیرا همه مفاد آن در عمل تا قبل از این اجرا می‏‌شد. با این حال تبیین دقیق تأثیرات عملی این قانون، به تصویب قوانین تکمیلی برای پیشبرد مفاد آن و اراده سردمداران برای میزان عملیاتی‏‌کردن آن در آینده بستگی خواهد داشت.

به نظر می‌‏رسد مهم‏ترین تأثیر قانون یهودی‏‌بودن اسرائیل، کشیدن خط بطلان معتبری بر ادعاهای صهیونیست‏‌ها در مورد پایبندی به تمام اصول دموکراسی بوده است. به رغم دفاع حامیان این قانون از احترام به دموکراسی و مبانی آن به عنوان جزئی از ماهیت رژیم اسرائیل و تأکید بر آنکه قانون جدید هیچ تناقضی با دموکراتیک‏ بودن رژیم صهیونیستی ندارد، قانون اخیر نشان داد که در این رژیم نه تنها هیچ تلاشی برای رفتار بدون تبعیض با اقلیت‏‌ها نشده بلکه اعتقاد راسخی به این اصل لاینفک دموکراسی نیز وجود نداشته است.

وحیده احمدی- عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی

[۱]The Jewish Nation-State Law

[۲] در رژیم صهیونیستی قوانین بنیادین را برخلاف قوانین عادی نمی توان با یک اکثریت عادی باطل کرد و هر گونه تغییر در آن باید با اکثریت  ویژه آراء صورت گیرد. قانون بنیادین پایه و اساس قانون اساسی در این رژیم است که البته هنوز تدوین نشده است.

پیامدهای تشدید تنش‌‏های لفظی میان ایران و آمریکا

تنش‌‏های لفظی همواره میان مقامات جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا وجود داشته و یکی از اجزای کمابیش ثابت رویکرد حاکم بر روابط دو کشور بوده است. در واقع، سیاستمداران ایرانی و آمریکایی که از ابتدای انقلاب اسلامی تا کنون کانال‏‌های ارتباطی و دیپلماتیک اندکی برای تبادل نظرها و دیدگاه‌‏های خویش داشته‌‏اند، همیشه از کنش گفتاری به ‏عنوان ابزاری برای ارسال پیام‏ به یکدیگر و همچنین، سنجش مواضع همدیگر استفاده کرده‌‏اند. البته، رویه و عادت دشمنی که در چهار دهه گذشته در روابط دو کشور ایجاد و با رویدادهای مقوم‌‏بخش تقویت شده و همچنین منافع زیادی که در بیان سخنان یا گفتارهای تند، تحقیرآمیز و خشونت‏‌گرایانه شکل گرفته نیز در این میان بسیار تأثیرگذارند. با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا که شخصیتی پوپولیستی، اقتدارگرایانه و خودبزرگ‏‌پندار دارد، تنش‌‏های لفظی در روابط ایران و آمریکا افزایش یافته است.

رئیس جمهور آمریکا چه در دوران کارزار انتخاباتی و چه پس از استقرار در کاخ سفید، بارها جمهوری اسلامی ایران را مورد حملات لفظی خود قرار داده است (البته دیگران حتی متحدان نزدیک آمریکا نیز از گزند سخنان تند وی در امان نبوده‌‏اند). از نشانه‏‌ها و روندها چنین برمی‌‏آید که مقامات ایرانی هوشمندانه سعی‏ کرده‌‏اند در دام تنش‌‏های لفظی با ترامپ نیفتند، اما به نظر می‏‌رسد اخیراً و در پی تشدید تلاش‏‌های دولت آمریکا برای تحت فشار قراردادن جمهوری اسلامی ایران، اوضاع متفاوت شده است. در واقع، در پی خروج دولت ترامپ از برجام و اعلام و پیگیری رویکرد به صفر رساندن فروش نفت ایران، مقامات ارشد کشور تا حدودی از رویکرد قبلی فاصله گرفته و تهدید آشکارتر آمریکا و منافع این کشور را در دستور کار قرار داده‏‌اند.

شروع این روند با سخنان رئیس جمهور در سفر به سوئیس (۱۱ تیرماه) بوده است که در آنجا آقای روحانی در دیدار با ایرانیان مقیم سوئیس درباره بحث آمریکایی‏‌ها مبنی بر به صفر رساندن فروش نفت ایران گفت: «آمریکایی‌ها مدعی شده‌اند که می‌خواهند به طور کامل جلوی صادرات نفت ایران را بگیرند. آن‏ها معنی این حرف را نمی‌فهمند، چرا که این اصلاً معنی ندارد که نفت ایران صادر نشود و آن وقت نفت منطقه صادر شود. اگر شما توانستید، این کار را بکنید تا نتیجه‌اش را ببینید». این سخنان آقای روحانی در بسیاری از رسانه‏‌ها به معنای تهدید ایران به جلوگیری از صادرات نفت منطقه به ‏ویژه از تنگه هرمز تفسیر شد. در چنین شرایطی، در کنفرانس مشترک خبری ایشان با رئیس جمهور سوئیس، خبرنگار رویترز از رئیس جمهور ایران پرسید آیا ممکن است ایران تنگه هرمز را ببندد؟ آقای روحانی پاسخ داد: «به نظر من حرفی که برخی مقامات آمریکایی‌ها زدند که می‌خواهیم صادرات نفت ایران را به صفر برسانیم یک گزافه‌گویی است که هیچ ‌وقت قادر نیستند آن را عملی کنند. این کار کاخ سفید غیرقانونی، فرامرزی و لغو تمام تعهدات بین‌المللی در زمینه انرژی و تجارت است. تصور اینکه همه نفت صادر کنند جز ایران، غلط و نابخردانه است».

این سخنان رئیس جمهور با حمایت‏‌هایی از سوی برخی دیگر از مقام‌‏ها و شخصیت‌‏های سیاسی و نظامی کشور مواجه شد. مقام معظم رهبری در دیدار سفیران، کارداران و مسئولان وزارت امور خارجه فرمودند: «سخنان رئیس جمهور در سفر اخیر به اروپا مبنی بر اینکه “اگر نفت ایران صادر نشود، نفت هیچ کشوری در منطقه صادر نخواهد شد” سخنانی مهم و حاکی از سیاست و رویکرد نظام است و وظیفه وزارت امور خارجه پیگیری جدی این‏گونه مواضع رئیس جمهور است». سردار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز در نامه‏‌ای به رئیس جمهور، این‏گونه از مواضع ایشان قدردانی کرد: «این همان دکتر روحانی است که ما شناخت داشتیم و داریم و می‌بایست باشد… دست شما را برای ایراد این سخنان به‏ موقع، حکیمانه و صحیح می‌بوسم و برای هر سیاستی که مصلحت نظام اسلامی باشد، در خدمت هستیم».

به هر حال، هم در داخل و هم در خارج، تفسیر غالب از سخنان رئیس جمهور و حمایت‌‏ها از وی این بوده که در رأس اهداف مقامات جمهوری اسلامی ایران از این‏گونه سخنان، تهدید بستن یا ایجاد اختلال در تنگه هرمز قرار دارد؛ مسئله‏‌ای که باعث شکل‏‌گیری بحث‏‌هایی در مورد اینکه آیا چنین امکانی وجود دارد یا خیر، شده است. در پاسخ به سخنان رئیس جمهور ایران، «بیل اربن» سخنگوی فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا گفت که نیروهای آمریکایی و متحدان منطقه‌‌ای این کشور «آماده تضمین آزادی تردد دریایی و گردش آزاد تجارت بر اساس مجوزهای قوانین بین‌الملل هستند».

رئیس جمهور ایران ۳۱ تیرماه در همایش رؤسای نمایندگی‌های جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور بار دیگر رویکرد آمریکا مبنی بر به صفر رساندن فروش نفت ایران را مورد انتقاد قرار داد و گفت: «کسی که اندکی سیاست بفهمد، نمی‌گوید جلوی صادرات نفت ایران را می گیریم. تنگه‌های زیادی داریم؛ تنگه هرمز فقط یکی از آن‏هاست. آقای ترامپ! ما مرد شرف و ضامن امنیت آب‌راه منطقه در طول تاریخ هستیم؛ با دم شیر بازی نکن، پشیمان‏‌کننده است… در همه منطقه پهن شده‌اید؛ معنای حرف‌هایتان را بفهمید». این سخنان آقای روحانی این ‏بار با واکنش بسیار تند دونالد ترامپ مواجه شد. وی در پیامی توییتری خطاب به رئیس جمهور ایران نوشت: «دیگر هرگز ایالات متحده را تهدید نکن، وگرنه عواقبی را متحمل خواهی شد که کمتر کسی در تاریخ متحمل شده‌ است. ما دیگر آن کشوری نیستیم که سخنان ناخوشایندی که بوی مرگ و خشونت می‌دهد را تحمل کنیم. مراقب باش!».

در حالی که تنش‌‏های لفظی میان مقام‌‏های ایرانی و آمریکایی کمابیش ادامه دارد، چهار سناریو درباره پیامدهای آن قابل تصور است. یکی اینکه دولت آمریکا مواضع مقام‏‌های جمهوری اسلامی ایران را جدی بگیرد و آن را به ‏عنوان نشانه‏‌ای از تحمل‌‏ناپذیری ایرانی‌‏ها در برابر رویکرد به صفر رساندن فروش نفت ایران برداشت کند. برخی مواضع اخیر آمریکایی‏‌ها حکایت از عقب‌‏نشینی نسبت به رویکرد به صفر رساندن و در مقابل، پیگیری کاهش تدریجی فروش نفت ایران دارد، اما به ‏نظر می‌‏رسد این موضوع بیش از آنکه به تنش‏‌های لفظی مقام‏‌های دو کشور ربط داشته باشد، به مسائل بازار انرژی و فشارهایی که برخی از کشورها برای گرفتن معافیت از تحریم‏‌های نفتی ایران به آمریکا وارد می‏‌کنند، مربوط است. با این حال، آمریکایی‏‌ها احتمالاً متوجه این موضوع هستند که در صورت اصرار بر رویکرد به صفر رساندن فروش نفت ایران، جمهوری اسلامی ممکن است گزینه‌‏‏های صلح‌‏آمیز چندانی برای پیگیری منافع خود نداشته باشد.

سناریوی دوم این است که این تنش‏‌ها‏ی لفظی بیشتر شود و به دنبال آن، طرفین به‏ صورت تصادفی یا آگاهانه وارد مرحله اقدامات عملی علیه یکدیگر شوند. به هر حال، در صورت تشدید تنش‌‏های لفظی، ممکن است طرفین ناچار شوند نشان دهند که تهدیدهای‏شان معتبر است و بنابراین، چاره‌‏ای جز دست‌‏زدن به برخی اقدام‌‏های عملی ندارند. به تعبیر نیکلاس اونف: «سخن‏ گفتن فعالیتی دارای پیامدهای هنجاری است. هنگامی که سخن می‏گوییم، واژه‏‌های ما در دیگران این انتظار را ایجاد می‌‏کنند که به شیوه خاصی –منطبق بر نیت‏‌های اظهارشده- عمل کنیم و بدین ترتیب، مجبوریم بر اساس گفته‏‌هایمان عمل کنیم. واژه‌‏ها در زندگی ما اهمیت دارند. نیت‌‏ها و طرح‏‌های ما پس از بیان‏‌شدن، به سادگی محدودیت‏‌هایی هنجاری را بر اعمال ما تحمیل خواهد کرد»[۱].

در چنین شرایطی، شدت‏‌بخشیدن تحریم‏‌ها و فشارهای اقتصادی و سیاسی و حتی برخی اقدام‏‌های تخریبی و ایذایی از سوی آمریکا علیه منافع جمهوری اسلامی ایران محتمل است. در مقابل، جمهوری اسلامی نیز ممکن است علیه منافع آمریکا و متحدانش در سطح منطقه و حتی جهان، دست به برخی اقدام‏‌های نامتقارن بزند. با وجود این، درباره احتمال درگیری نظامی بین دو طرف باید گفت که هرچند همواره این احتمال وجود داشته و هم‏‌اکنون نیز وجود دارد، ولی به ‏نظر نمی‏‌رسد هیچ ‏کدام از طرفین نیت و اراده ورود به چنین مرحله‏‌ای را داشته باشند. در واقع، هر دو طرف، استراتژی تحق اهداف خویش با پرداخت کمترین هزینه را پیگیری می‏‌کنند.

سناریوی سوم این است که طرفین تنش‌‏های لفظی را به اوج برسانند و وارد مرحله انتخاب بین دو گزینه درگیری یا تنش‌‏زدایی شوند و از بین این دو نیز تنش‌‏زدایی را انتخاب کنند. به هر حال، با توجه به اینکه هم ایران و هم آمریکا توانایی ضربه‌‏زدن به منافع یکدیگر را دارند، ممکن است در نهایت به این نتیجه برسند که هزینه‏‌های گذار از مرحله کنش کلامی و ورود به فاز عملیاتی‌‏کردن تهدیدها بسیار زیاد باشد و تنش‌‏زدایی بهتر می‌‏تواند منافع آنها را برآورده کند.

سناریوی چهارمی که قابل طرح است عبارت از این است که یکی از طرفین یا هر دوی آن‏ها تنش‏‌های لفظی را ادامه ندهند و به ‏جای آن، بر مقابله با رویکردهای یکدیگر متمرکز شوند. آمریکا تلاش کند فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی ایران به ‏ویژه در حوزه اقتصادی وارد نماید و جمهوری اسلامی ایران نیز به شیوه‏‌های مختلف سعی کند اثرات این فشارها را کاهش دهد و در برابر آن‏ها مقاومت کند. همچنین، همزمان هر دو طرف به امکان مذاکره بر اساس احترام به منافع یکدیگر نیز نیم‌‏نگاهی داشته باشند. در چنین سناریویی، آمریکایی‏‌ها امیدوار خواهند بود که فشارها بر ایرانی‏‌ها نتیجه بدهد و آن‏ها را پای میز مذاکره بیاورد؛ تا امتیازات بزرگی بدهند. در مقابل، جمهوری اسلامی ایران نیز در برابر فشارها مقاومت خواهد کرد تا اینکه دولت کنونی آمریکا تغییر کند یا آمریکایی‏‌ها بپذیرند که در شرایطی برابر و بر اساس احترام متقابل، منافع ایران را مد نظر قرار دهند.

در مجموع، شکی نیست که تندروی‏‌های گفتاری ترامپ به منافع آمریکا ضربه می‌‏زند، اما برای دیگران نیز هزینه دارد. در چنین شرایطی است که می‏‌توان گفت تشدید تنش‌‏های لفظی میان مقام‏‌های ایرانی و آمریکایی بیش از این برای منافع دو طرف سودمند نیست و بهتر است طرفین بر اساس اصل احترام متقابل با یکدیگر رفتار کنند. ترامپ به تازگی اعلام کرده است که حاضر است بدون هیچ پیش‌‏شرطی و در هر زمان و مکانی که ایرانی‏‌ها بخواهند، با آنها ملاقات کند. هرچند به ‏نظر می‌‏رسد هدف رئیس جمهور آمریکا از چنین سخنانی، فشار بر جمهوری اسلامی است، اما ایران نیز می‌‏تواند اعلام کند که در صورت بازگشت آمریکا به برجام و بر اساس اصل رعایت منافع و احترام متقابل، حاضر است با وی راجع به مسائل مختلف مذاکره کند. احتمالاً چنین پاسخی با موافقت دولت آمریکا مواجه نخواهد شد، اما توپی که ترامپ فکر می‌‏کند به زمین ایران انداخته را به زمین آمریکا بازمی‌‏گرداند. این موضوع زمانی اهمیت دوچندان می‌یابد که فراموش نکنیم تصمیم عقلانی ایران مبنی بر تداوم برجام بدون آمریکا، نه تنها ایالات متحده را در عرصه بین‌المللی منزوی ساخته و مورد شماتت جامعه بین‌المللی قرار داده بلکه تردیدهای جدی در زمینه موفقیت تحریم‌ها بدون اجماع جهانی را پیش روی مقامات این کشور قرار داده است. از این نظر، رویکرد تنش لفظی توأم با آمادگی برای مذاکره می‌تواند در راستای برهم‌زدن اجماع بین‌المللی به ضرر ایران و اعمال فشار بیشتر بر کشور باشد.

[۱] وندولکا کوبالکووا (۱۳۹۵)، سیاست خارجی در جهان برساخته، ترجمه مهدی میرمحمدی و علیرضا خسروی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ص ۱۱۰٫

راهبرد آمریکا در قبال ایران: مذاکره برای تغییر رفتار یا فشار برای تغییر رژیم

مایک پومپئو وزیر خارجه آمریکا در همایشی با عنوان «پشتیبانی از صدای ایرانیان» به دعوت بنیاد هریتیج در شمال کالیفرنیا و در جمعی که عمدتا از ایرانیان مقیم ایالات متحده بودند سخنرانی کرد. در این سخنرانی، پر از متغیرهای حاشیه‌­ای نمادین بود: اینکه محل سخنرانی، کتابخانه «رونالد ریگان» بود؛ هم او که شوروی را «امپراتوری شیطانی» نامید و توفیق فروپاشی و شکست کمونیسم، به نام او نوشته شد.

بنیاد هریتیج (تأسیس‏ شده به سال ۱۹۷۳) اتاق فکر هدایت کننده سیاست­‌های آمریکا در در دهه ۱۹۸۰ علیه شوروی دانسته می‌­شد. به جز این، لحن سخنان پومپئو، بشار‌‌ت‌­گونه و مسیح‌وار بود: «آرزوی دولت ترامپ همان آرزویی است که شما برای مردم ایران دارید، آرزویی که با تکیه بر نیروی الهی یک روز به حقیقت خواهد پیوست.» این نیروی الهی و خدایی، پیشتر هم بارها از سوی اهالی واشینگتن بیان شده است: بعد از ریگان، در زمان جورج بوش که یک طرف مسیح و خدا و در طرف دیگر شرارت و شیطان یعنی عراق، ایران و کره شمالی قرار داشتند.

بیان شفاهی یک راهبرد

سخنان پومپئو حاوی مطلب جدیدی در مورد سیاست­های ترامپ در رابطه با ایران نیست. او به تکرار خواسته­‌های آمریکا از ایران پرداخت. همان ۱۲ موردی که دو ماه قبل در همین بنیاد هریتیج، در مورد آن داد سخن داده بود. توجیه ترامپ برای خروج از برجام تکرار شد: با برجام، مساله آینده برنامه هسته‌­ای ایران در پایان دهه آینده، دوباره مطرح می‌­شود بدون آنکه تضمینی در مورد آن باشد. از سوی دیگر، ثروت فراهم‌شده برای جمهوری اسلامی از ناحیه کم‌شدن تحریم‌­ها با برجام، صرف عملیات منطقه­‌ای ایران در سوریه، عراق، یمن، لبنان، فلسطین و همین طور نقاط دیگر شده است. این مسئله به بیان پومپئو به آن منجر شده که با برجام جمهوری اسلامی از تنگنا خارج شود اما جهان ناامن شود.

برجام، هزینه­‌های کمپین قاسم سلیمانی را تامین کرده و حالا آمریکا می­‌خواهد با لغو برجام و بازگرداندن تحریم‌­ها (که پومپئو آن را بی‌­سابقه‌ترین تحریم­‌های طول تاریخ معرفی می‌­کند) این کمپین را متوقف کند. فشار اقتصادی به این شیوه چنان افزایش می­‌یابد تا تهران، میان دو گزینه بدترشدن وضع اقتصادی خود و ادامه رفتار فعلیش به انتخاب دست بزند. ناگفته پیداست که آمریکا، ایران را بازیگری عاقل و حسابگر می­‌پندارد که به بقای خود فکر می­کند. همین مساله سبب شده ترامپ و پومپئو، تاکید کنند که رفتار ایران عوض خواهد شد و ایران به معامله­‌ای بهتر (بهتر از نظر آمریکا) تن در خواهد داد. اما این تاکید بر معامله مجدد و نگارش برجامی گسترده‌­تر و جامع‌­تر (که به قول پومپئو امنیت مردم آمریکا را تضمین کند نه امنیت رژیم تهران را) همراه با رفتارهایی متناقض‌­نما از سوی واشینگتن شده است.

کلام متناقض‌­نمای آمریکا

پومپئو هم در سخنرانیش از امکان دستیابی به توافق با ایران سخن گفته و هم بر این نکته تاکید کرده که آمریکا به طبیعت و ماهیت نظام سیاسی ایران آگاه است. اما چگونه می‌­توان در حالی که در مورد طبیعت یک نظام سیاسی آگاهی داشت و آن را سرکش دانست، باز هم به دستیابی به توافق با آن امیدوار بود؟ البته این مساله منافاتی با هم ندارد که با یک دشمن هم به توافقات تاکتیکی دست یافت و هم رفته رفته آن را از سنگرهای راهبردیش بیرون انداخت. دست کم تجربه اتحاد شوروی موید این روش متناقض‌­نماست. این مساله را از همین جا هم می­‌توان دریافت که پومپئو در سخنانش دیگر تنها به مسائلی مانند برنامه هسته­‌ای، رفتار منطقه­‌ای و موشک‌­های ایران اشاره نمی‌­کند. او از رسیدن عمر جمهوری اسلامی به چهل سال، خواست مردم برای دگرگونی و حمایت آمریکا از این دگرگونی سخن می­‌گوید.

پومپئو می­‌گوید دولت ترامپ دیگر مانند دولت­‌های پیشین آمریکا نیست که در معامله خود با جمهوری اسلامی، مردم ایران را نادیده بگیرد. بلکه این بار می­‌خواهد حتی اگر توافقی هم با تهران می‌­کند برنده آن مردم ایران باشند و نه رژیم تهران. این مآلا تنها به یک معنا است: آمریکا دیگر بنای آن را ندارد که با نظام سیاسی فعلی ایران ادامه دهد. قصد تغییر آن را دارد و این کار را با تحریم‌های اقتصادی برای تضعیف قدرت دولت آن، تحریک افکار عمومی با رسانه‌­هایش و نیز دیپلماسی عمومی یعنی رویارو سخن گفتن با مردم ایران انجام خواهد داد. چنانکه می­‌گوید: «ایالات متحده صدای شما را می‌شنود، ایالات متحده از شما حمایت می‌کند، ایالات متحده با شماست.» اما در همین حال هم باز متذکر می‌­شود که آمریکا با همین حکومت ایران هم می­‌تواند تعامل کند: «فشارهای آمریکا تنها زمانی کاهش خواهد یافت که در سیاست‌های تهران چرخشی ملموس، ثابت‌شده و پایدار مشاهده کنیم.»

دیپلماسی عمومی با مدل پومپئو

پومپئو در بخش­‌هایی از سخنرانیش کوشید نشان دهد به خوبی از اوضاع ایران آگاه است. این آگاهی تنها دانستن وضعیت اقتصادی در ایران مانند نرخ بیکاری و کم‌شدن ارزش ریال نیست بلکه اشارات او به فساد مقامات حکومتی و ثروت بنیادهایی است که به راس نظام تعلق دارند. پومپئو با اسم بردن از برخی مقامات حکومتی یا نزدیک به حکومت می­‌خواهد وانمود کند که ایالات متحده اوضاع ایران را دقیقا زیر نظر دارد. او برای مشکلات اقتصادی ایران، دو علت به ایرانیان معرفی می‌­کند. اولی فساد اقتصادی در ایران است: «میزان فساد و ثروت رهبران حکومت ایران نشان می‌دهد چیزی که ایران را اداره می‌کند بیشتر شبیه یک مافیاست تا دولت.» دومین علت وضع بد اقتصادی به نظر او حضور منطقه‌­ای ایران است: «امروز به لطف یارانه‌های رژیم ایران یک نیروی حزب ‌الله لبنان دو تا سه برابر یک مأمور آتش‌نشانی در تهران حقوق می‌گیرد.»

اینکه سخنرانی پومپئو در جمع ایرانی- آمریکایی­‌ها ایراد می­‌شود لابد به این سبب است که آمریکا گمان می­‌کند آنان به نوعی نماینده جامعه ایران هستند. درست مثل جامعه کوبایی‌­های مقیم فلوریدا یا چیزی مثل آن، حتی اگر این جامعه ایرانی- آمریکایی، نماینده بخش­‌هایی از جامعه ایران باشند، بعید است بتوانند حتی با اندک دقتی، این جامعه را به طول نسبی و نه حتی کامل نمایندگی کنند و خواسته­‌ها و افکارش را منعکس کنند. به هر رو دیپلماسی عمومی و رویارو سخن گفتن پومپئو با ایرانیان، دعوت هرچه بیشتر به تقابل با حکومت است. او از اعتصاب­‌ها سخن می­‌گوید و از فعالیت برخی زنان علیه حجاب و از اعتراضات دی ماه ۹۶ و در مورد همه از حمایت ایالات متحده از معترضان سخن می­‌گوید. اما این حمایت چگونه عملیاتی می‌شود؟ احتمالا مخالفان جمهوری اسلامی به چیزی بیشتر از حمایت معنوی پومپئو و ترامپ احتیاج دارند. تشدید تحریم‌­ها علیه ایران هم گرچه حکومت را در فشار خواهد نهاد، اما همین معترضان را هم به فشار خواهد افکند. شاید منظور پومپئو و ترامپ این است که تنبیه مخالفان جمهوری اسلامی یا مردم ایران که برای مخالفت با جمهوری اسلامی فعالیت بیشتری نمی­‌کنند این است که تحریم­‌ها بیشتر خواهد شد.

مقایسه تاریخی و نتیجه­‌گیری از آن

سخنان پومپئو، بیان شفاهی از تغییر راهبردی است که ایالات متحده در قبال جمهوری اسلامی ایران در پیش گرفته است. این تغییر راهبرد سبب می‌شود سیاست واشینگتن در قبال تهران را با هیچکدام از سیاست‌های پیشین آمریکا در چهل سال گذشته نتوان مقایسه کرد. این ناتوانی از تحلیل و تبیین اکنون از روی الگوهای گذشته ممکن است سبب رخ‌دادن خطاهای بسیار شود. آمریکا در دوران کارتر، کوشید راه­‌هایی برای شکل‏‌دادن به رابطه خود با ایران بیابد طوری که ایران همان دوران شاه باشد. ریگان، کوشید آمریکا را از خاورمیانه کنار بکشد؛ اما چون گریزی از آن نیافت کوشید خود را هم به عراق و هم به ایران نزدیک کند. از عراق، آشکارا پشتیبانی مالی و اطلاعاتی کند و به ایران هم مخفیانه سلاح بفروشد. آشکارشدن ایران کنترا در نهایت به تقابل نظامی ایران و آمریکا در خلیج فارس انجامید که در نهایت با خاتمه جنگ، این درگیری متوقف شد.

دوران بوش اول و کلینتون، راهبرد مهار دوجانبه در مورد ایران دنبال شد: حفظ صدام در عراق به عنوان عامل موازنه‏‌کننده ایران در کنار حضور نظامی مستقیم آمریکا در خلیج فارس با روی کار آمدن بوش دوم و سقوط صدام خاتمه یافت. آمریکا پنهانی، نیم‌­نگاهی به ساقط‌‏کردن جمهوری اسلامی با حمله نظامی داشت اما شرایط و نتایج چنین سقوطی را برای منافع خود مفید نمی­‌دانست. تغییر رفتار به جای تغییر نظام گزینه بیشتر مطلوب آمریکا بود. راهبردی که اوباما برگزید همین بود و در مورد برنامه هسته‌­ای ایران هم دنبال شد. گرچه در مورد سایر موضوعات مانند حضور منطقه­‌ای ایران هم همین نگاه وجود داشت. گرچه در تمام این دوران، روی کارآمدن رژیمی در  تهران که برای آمریکا «مفیدتر» باشد از نظر آمریکا دور نمانده بود اما راهبرد تغییر رژیم نسبت به راهبرد تغییر رفتار اولویت نداشت.

اکنون کشتیبان را سیاستی دیگر آمده است: ترامپ، از برجام خارج شده و بر بازگرداندن تحریم­‌ها علیه تهران تاکید کرده است. او ایران را (دست کم چنانکه می­‌دانیم در مورد حرکت کشتی­‌های جنگیش در خلیج فارس و نیروهای زمینیش در سوریه) مورد تهدید نظامی قرار داده بود. آمریکای ترامپ به روشنی بر تلاش برای تغییر رژیم در ایران تاکید می­‌کند. پومپئو هم از حمایت آمریکا از مخالفان جمهوری اسلامی سخن می‌­گوید. در همین حال آمریکا از امکان مذاکره با ایران و امکان تغییر رفتار ایران سخن می­‌گوید، اما خواسته­‌های آمریکا چنان گسترده مطرح شده تا ایران آن را نپذیرد.

طرح خواسته­‌ها به صورتی که پذیرششان غیرممکن باشد تاکتیکی برای از میان بردن امکان هر نوع مذاکره است. آمریکا به دنبال تضعیف هرچه بیشتر ایران و به هرج و مرج کشاندن بیشتر رابطه نظام سیاسی آن با مردم ایران است. حاصل این آشوب، تحلیل بیشتر ایران خواهد بود. ایران تحلیل رفته از تحریم­‌های اقتصادی و دچار آشوب داخلی، در سطح منطقه­‌ای تهدید کمتری متوجه آمریکا و متحدانش خواهد کرد و زمینه مساعدتری برای پذیرش فشارها و خواسته‌­های آتی آن خواهد داشت. اینکه آمریکا هم برای نظام سیاسی ایران پیام می­فرستد و هم به مخالفانش پیغام حواله می‌­کند، ناشی از سردرگمی آمریکا نیست؛ بلکه حاکی از راهبرد آمریکا برای بازی با هر دو و به جان هم افکندن این دو و بهره‌برداری از فرصت‌های ناشی از آن است.

امین پرتو- همکار علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی

پیچیدگی بحران یمن و چشم‌‏انداز آن تا پایان ۲۰۱۸

جنگ ائتلاف سعودی علیه یمن از ۲۶ مارس ۲۰۱۵ آغاز شد. در حالی که برداشت حکومت سعودی این بود که جنگ علیه یمن کوتاه مدت خواهد بود، اما ۴۰ ماه از این جنگ می‏‌گذرد و هنوز چشم‌‏انداز مشخصی برای پایان‌دادن به این جنگ نامتقارن دیده نمی‌‏شود. در این نوشتار آخرین وضعیت و چشم‌‏انداز بحران یمن تا پایان سال ۲۰۱۸ بررسی می‏‌شود.

آخرین وضعیت بحران یمن

با گذشت ۴۰ ماه از جنگ علیه یمن، اکنون این بحران شاهد سه‌‏گانه تداوم بمباران ائتلاف سعودی علیه مناطق مختلف یمن، افزایش توان بازدارندگی ارتش و کمیته‏‌های مردمی یمن و تشدید فاجعه انسانی است.

۱-تداوم بمباران ائتلاف سعودی علیه یمن

ائتلاف سعودی همچنان به بمباران مناطق مختلف یمن ادامه می‏‌دهد. در این میان، بندر الحدیده بیش از سایر مناطق هدف حملات جنگنده‌های ائتلاف سعودی قرار می‏‌گیرد. جنگ عربستان سعودی و امارات علیه شهر بندری الحدیده از روز ۱۳ ژوئن ۲۰۱۸ آغاز شد. مطابق گزارش روزنامه لوفیگارو فرانسه نیروهای عملیات ویژه فرانسه هم از سربازان اماراتی در این جنگ حمایت می‏‌کنند. در همین حال، آمریکا و رژیم صهیونیستی نیز از حامیان این جنگ هستند. مهم‏ترین اهداف این جنگ را می‌‏توان در موارد زیر بیان کرد:

  • جداسازی الحدیده از بقیه مناطق تحت کنترل حوثی‏‌ها

الحدیده پس از صنعا، دومین شهر بزرگی است که تحت کنترل حوثی‏‌ها قرار دارد. الحدیده اهمیت راهبردی دارد زیرا یک قطب لجستیکی مهم و حلقه اتصال حوثی‌‏ها به خارج است. در غرب الحدیده، دریای سرخ قرار دارد و کشتی‏‌های بین‌‏المللی از آن برای انتقال کالا به اروپا، آسیا و آفریقا از راه کانال سوئز بهره می‏‌گیرند. در شرق الحدیده، دشت‌‏های حاصل‏خیز قرار گرفته که مهم‏ترین مناطق کشاوزی یمن محسوب می‏‌شود. در شمال الحدیده نیز ترمینال نفتی «رأس عیسی» قرار دارد که ترمینال اصلی صادراتی یمن است. از این رو، این بندر به لحاظ مالی برای انصارالله اهمیت دارد و از زمانی که کنترل آن در اختیار حوثی‌‏ها قرار گرفت بیش از یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار از طریق این بندر درآمد کسب کردند. «سلمان الدوسری»، روزنامه‌‏نگار نزدیک به عربستان سعودی، عملیات تصرف الحدیده را «جدایی سر از تن» توصیف کرد. عربستان سعودی و امارات درصدد هستند با در اختیار گرفتن الحدیده، محاصره دریایی انصارالله را تکمیل و منابع مالی آن را قطع کنند. از سوی دیگر، حقوق کارمندان وابسته به دولت مستعفی منصورهادی برای مدت ۲۰ ماه عقب افتاده است. و اشغال بندر الحدیده و کسب درآمد از طریق این بندر می‏تواند بخش زیادی از مشکلات مالی دولت مستعفی یمن را کاهش دهد.

  • اعمال فشار و بازگرداندن انصارالله به میز مذاکره

یکی از مهم‏ترین اهدافی که عربستان سعودی و امارات از جنگ علیه الحدیده پیگیری می‏‌کنند، این است که با اشغال الحدیده و تکمیل محاصره دریایی، انصارالله را در صنعا نیز محاصره کنند. با توجه به اینکه الحدیده تنها ۱۴۰ کیلومتر با صنعا فاصله دارد، اشغال الحدیده می‌‏تواند گام مهمی برای محاصره صنعا توسط ائتلاف سعودی باشد. هدف نهایی عربستان و متحدانش از جنگ علیه الحدیده اعمال فشار و بازگرداندن انصارالله به مذاکره بر اساس قطعنامه ۲۲۱۶ شورای امنیت است زیرا از بندهای مهم قطعنامه ۲۲۱۶ این است که انصارالله باید از مناطق تحت کنترل خود خارج و خلع سلاح شود و دولت مستعفی منصورهادی نیز قدرت را در یمن در اختیار گیرد.

۲-افزایش توان بازدارندگی ارتش و انصارالله علیه ائتلاف سعودی

ضلع دوم تحولات یمن را افزایش توان بازدارندگی انصارالله و ارتش این کشور علیه ائتلاف سعودی تشکیل می‏‌دهد. فرسایشی‌شدن جنگ در یمن به همان اندازه که برای عربستان سعودی تهدید است برای انصارالله و ارتش یمن به لحاظ نظامی، فرصت تلقی می‏‌شود زیرا عربستان به واسطه بروز فاجعه انسانی در یمن تحت فشار افکار عمومی جهانی قرار گرفته و انصارالله و ارتش یمن نیز موفق به تقویت توان بازدارندگی خود و وارد کردن ضربات زیادی به عربستان سعودی شدند. روزنامه اسرائیلی هاآرتص نوشت: «با وجود همکاری گسترده امارات با عربستان در جنگ علیه یمن، اما نظامیان سعودی با یک ناکارآمدی سیستماتیک درونی مواجه هستند.» همچنین «یوئل گزانسکی»، پژوهشگر ارشد موسسه تحقیقات امنیت ملی دانشگاه تل آویو نیز گفت: «سعودی‌ها از سال ۱۹۹۱ در جنگی شرکت نکردند، اما حوثی‏‌ها تجربه چند دهه جنگ چریکی و پارتیزانی را در کارنامه خود دارند که شکست آنها را دشوار می‌‏سازد.»

هدف حملات موشکی قرارگرفتن مراکز نظامی، فرودگاه، مناطق مرزی و اخیراً نیز پالایشگاه عربستان سعودی بیانگر افزایش توان بازدارندگی یمنی‏‌ها است. ارتش و کمیته مردمی یمن روز ۱۹ ژوئیه پالایشگاهی را در شهر ریاض، پایتخت عربستان هدف حمله موشکی قرار دادند که «شرف غالب لقمان»، سخنگوی ارتش یمن آن را مرحله جدیدی از اقدام‌‏های بازدارنده در مقابل تجاوز سعودی‏‌ها عنوان کرد. این حمله موشکی نشان می‌‏دهد که یمنی‌‏ها سعی دارند شریان اقتصادی عربستان سعودی یعنی آرامکو را هدف قرار دهند.

۳-فاجعه انسانی

سازمان ملل متحد در گزارشی که مارس ۲۰۱۸ و با پایان سومین سال جنگ عربستان سعودی علیه یمن منتشر کرد، اعلام کرد که دست کم ۱۰ هزار غیرنظامی به طور مستقیم از این جنگ کشته و بیش از ۴۰ هزار نفر زخمی شدند که قربانیان اصلی نیز غیرنظامیان هستند. در همین حال، اعلام شد تنها در سال ۲۰۱۷ حدود ۵۰ هزار کودک یمنی یعنی به طور میانگین روزانه ۱۳۰ کودک به علل مختلف که ارتباط غیرمستقیم با جنگ عربستان علیه این کشور نیز داشت، جان باختند. دفتر امور بشردوستانه ملل متحد نیز اعلام کرد که بیش از ۳ میلیون یمنی در داخل این کشور و ۲۸۰ هزار نفر نیز در کشورهایی نظیر جیبوتی و سومالی آواره شدند که آوارگان هم در داخل و هم در خارج با کمبود غذا و همچنین با پناهگاه و مراقبت‏‌های بهداشتی نامناسب مواجه هستند. ۸ میلیون یمنی با گرسنگی مواجه هستند و نمی‏‌دانند وعده بعدی غذایی خود را از کجا تأمین کنند. بیش از ۲۲ میلیون یمنی یعنی سه چهارم جمعیت نیاز به کمک غذایی دارند.

تنها با گذشت یک هفته از عملیات «پیروزی طلایی» یا «النصر الذهبی»، «الیاس دیاب»، یک مقام سازمان ملل در یمن عنوان کرد یک سوم از ۴۰۰ هزار کودکی که با سوء تغذیه شدید مواجه هستند در الحدیده زندگی می‏‌کنند. یک میلیون یمنی با وبا مواجه شدند که الحدیده در میان ۵ منطقه‌‏ای قرار دارد که بدترین شرایط را دارند. در اثر این جنگ، به شبکه‏‌های آب و فاضلاب آسیب می‏‌رسد و خطر بیماری‏‌های ناشی از آب را افزایش می‏‌دهد. از این‏ رو، نیاز است این بندر به هر قیمتی باز بماند. اگرچه تا حدی از شدت نبردها در الحدیده کاسته شده است، اما روزنامه «لوموند عربی» در مقاله‌‏ای به قلم «برتران فور»[۱] زندگی ساکنان الحدیده را «زندگی در برزخ» توصیف کرد. در بخشی از این مقاله نیز تاکید شده است که: «۲۲ میلیون یمنی به کمک‏‌های بشردوستانه نیازمند هستند، ۷ تا ۸ میلیون نفر با خطر گرسنگی دست و پنجه نرم می‏کنند. ساکنان الحدیده بین ماندن و فرار از شهر مردد مانده و همچنان در برزخ زندگی می‌‏کنند. آن‏ها در دوراهی رهاکردن کار، خانه، دوستان و دارایی‌‏های‌شان و ماندن بدون هیچ امنیتی گیر کرده‌‏اند. مردم ناامیدانه به آب، غذا، دارو و سایر اقلام ضروری نیازمند هستند. شمار زیادی از مردم الحدیده از آب چاه‌‏ها در مساجد استفاده می‏‌کنند و خطر ابتلا به بیماری جدی است.»

چشم‌‏انداز بحران یمن تا پایان سال ۲۰۱۸

با توجه به شرایط جنگ و بن‏‌بست طولانی‏ مدت سیاسی که از اوت ۲۰۱۶ تا کنون به وجود آمد، می‏‌توان گفت چشم‌‏انداز مثبتی درباره بحران یمن دست کم تا پایان سال جاری میلادی دیده نمی‏‌شود. به نظر می‏‌رسد که این بحران در محورهای زیر پیگیری می‏‌شود:

  • ادامه بمباران مناطق مختلف توسط ائتلاف سعودی
  • از سر گیری و تشدید جنگ ائتلاف سعودی علیه الحدیده با هدف تکمیل محاصره انصارالله
  • افزایش حمله‏‌های موشکی ارتش و کمیته‏‌های مردمی یمن علیه عربستان سعودی و امارات و مخالفت انصارالله با تسلیم الحدیده به ائتلاف سعودی
  • تداوم ناکامی «مارتین گریفیتس»، فرستاده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد در امور یمن برای احیای مذاکرات سیاسی و دستیابی به توافقی برای پایان‌دادن به این جنگ.

نکته پایانی این است که در شرایط کنونی اراده سیاسی در هیچ یک از سطوح سه گانه داخلی، منطقه‌‏ای و جهانی برای پایان‌دادن به بحران یمن وجود ندارد. راهکار پایان‌دادن به بحران یمن نیز بیش از آنکه در داخل این کشور وجود داشته باشد در خارج از یمن و در گفتگوی مستقیم میان قدرت‏های منطقه‏‌ای و فرامنطقه‏‌ای تأثیرگذار بر این بحران است. حتی به زعم نویسنده این تحلیل میان بحران یمن، بحران سوریه و طرح آمریکایی «معامله قرن» که درباره کشمکش فلسطین- اسرائیل است، ارتباط مستقیمی وجود دارد و هیچ یک از این مسایل بدون توافق درباره مسایل دیگر، حل نخواهد شد.

سیدرضی عمادی- دکترای روابط بین‏‌الملل

[۱] . Bertrand Faure

آموزه‌های جام جهانی برای مدیریت اقتصاد ایران

تجربه حضور تیم ملی در جام جهانی ۲۰۱۸ و عملکرد خوب آن در مقابل تیمهای بزرگ دنیا نشان داد مدیریتی که در طول سالهای گذشته بر آن حاکم بوده توانسته است برنامهریزی و استراتژی متناسب با شرایط تیم اتخاذ کرده و با بهرهگیری صحیح از منابع موجود، نتایج مناسبی به دست آورد. شرایط تیم ملی شباهتهای زیادی با شرایط نهادهای اقتصادی و سیاسی کشور دارد، از این رو، عملکرد آن میتواند چراغ راهی برای پیشبرد این بخشها به شمار رود. بر این اساس به دولت پیشنهاد میشود با استفاده از ظرفیت تمام گروه­ها و جناحها در تعیین وزرا، مدیریت صحیح منابع ارزی، استفاده از ظرفیت مراکز پژوهشی، بهبود دیپلماسی منطقهای، استفاده از ظرفیت شرکتهای چینی و هندی برای عبور از تحریمها، افزایش شفافیت در سیاستگذاری و اجرا، افزایش وحدت ملی و … در مسیر عبور از شرایط نامناسب اقتصادی گام برداشته و اقدامهایی برای افزایش کارایی نهادهای سیاستگذاری و اجرایی انجام دهد.

تیم ملی فوتبال ایران در بازیهای اخیر خود، تحسین همه مردم حتی نخبگان سیاسی و اقتصادی که شاید به فوتبال علاقه نداشته باشند را برانگیخت. این تجربه در سالهای گذشته در مورد تیم والیبال نیز دیده شده بود لیکن یک تفاوت و ویژگی خاص وجود داشت و آن اینکه تیم ملی والیبال به مرور سطح خود را ارتقا داده بود و شاید به طور طبیعی بازیهای خوب از این تیم انتظار میرفت ولیکن تیم ملی فوتبال ایران به عنوان تیم اول آسیا، هنوز فاصله زیادی با تیمهای برتر دنیا دارد و در این شرایط سخت است که بتواند در مقابل قهرمان جهان یا اروپا بازی تحسینبرانگیزی را به نمایش بگذارد. این تجربه موفق ما را بر آن داشت تا بررسی دقیق­تری در مقام مقایسه بین این عملکرد و عملکرد تیم اقتصادی کشور داشته باشیم.

تحلیل مسئله

در مقام مقایسه شباهت­‌ها و تفاوت‏‌های زیادی بین تیم اقتصادی و تیم ملی فوتبال وجود دارد که در این مقاله، به تشریح و تبیین آن‏ها می‏‌پردازیم:

شباهت‌ها

هر دو نیازمند گار گروهی و هماهنگی تیمی هستند. وظایف اعضای تیم باید کاملاً مشخص و تبیین شده باشد. اعتماد عمومی به تصمیمات و عملکرد تیم وجود داشته باشد. نسبت به قوانین جاری پایبند بوده و رفتار کل اعضای تیم بر اساس اصول مشخص بوده و تحت تأثیر نفوذ و لابی قدرتهای خارج از تیم قرار نگیرد. گذشت و ایثار و درک صحیح از تعریف منافع فردی در گرو منافع جمعی وجود داشته باشد. سرمربی و مسؤول تیم قدرت کامل اجرایی در پیادهسازی تفکر صحیح خود داشته باشد. برای بالارفتن کارایی کل تیم، نیاز است برخی از اعضای تیم جابهجا شوند تا نتیجه کلی بهبود یابد.

استفاده از نیروی جوان، بادانش و جسور در کنار مشاوران با تجربه نیاز هر دو تیم است و لذا تیم در مواقعی سیستم تهاجمی و برخی مواقع سیستم تدافعی اتخاذ میکند. هر دو تیم اقتصادی و تیم فوتبال، با رفتار غیردقیق انسانها مواجه هستند. آن‏ها تحت فشار افکار عمومی و مطالبات درست یا نادرست آن‏ها نیز قرار دارند. افکار عمومی از تیم نتیجه کوتاهمدت و مطلوب خود را مطالبه میکند. هر دو تیم در مقام مقایسه با رقبا، حداقل روی کاغذ، قدرت مانور چندانی نداشته و به لحاظ تجهیزات، امکانات، لجستیک و حتی دانش و فناوری لازم در سطحی به مراتب پایینتر قرار دارند، اما همه این وجوه مشترک با توجه به عملکرد سرمربی هر دو تیم و تلاش اعضا، نتایج بسیار متفاوتی دارای که علت آن را در ذیل مورد بررسی قرار میدهیم.

تفاوت‌ها و علل ایجاد آن‏ها

  • جسارت در اجرای تصیمات

در تیم فوتبال، بکارگیری سرمربی با دانش روز و با تجربه کافی در کنار بازیکنان جوان، مستعد و جسور، امکان اجرایی‏ نمودن تصمیمات راهبردی سرمربی و کادر فنی را در میدان مهیا کرد ولیکن در اقتصاد، سرمربی از وزرای جوان، با دانش و جسور بیبهره بوده است؛ مثال اخیر، در سطح وزرا، عمکرد مثبت وزیر محترم و جوان وزارت ارتباطات در جلب اعتماد مردم بهویژه از بین بردن قاچاق تلفن همراه و سوءاستفاده از ارز وارداتی شرکت­‌های واردکننده تلفن همراه است. در سطح معاونین وزیر، نیز به معاون جوان وزیر نفت در امور پخش و پالایش با پیگیری مستمر و تشکیل اتاق فکر در محل پروژه ستاره خلیج فارس، به سرعت این پروژه را با حمایت دقیق دستگاه­‌های نظارتی، در سه فاز تکمیل و برخی تجیهزات تحریمی را با بهکارگیری جوانان هوشمند ایرانی ساخته و تکمیل نمود.

  • فرماندهی واحد و مقتدر

در تیم فوتبال، سرمربی و کار فنی هماهنگ، حرف اول و آخر در چیدمان بازیکنان و نحوه انجام بازی­‌های تدارکاتی و نحوه آمادهسازی و تنظیم سیستم بازی را به عهده دارند و تصمیمات او توسط افراد یا گروه­‌های موازی دیگری خنثی نمیشود، اما در تیم اقتصادی فرماندهی واحد وجود ندارد و برخی بخشها، با قدرت برابر تصمیمات بخش دیگر را به جهت تأمین منافع بخشی خود، خنثی میکنند. گروه­‌های غیرمتجانس با منافع متضاد در تصمیمات رییسجمهور شریک هستند و یکصدایی در دولت مشاهده نمیشود. به علاوه اینکه سایر گروه‌­های ذی‏نفع در سایر قوا نیز به اندازه کافی امکان دخالت در عملکرد سرمربی اقتصادی یا وزرای مربوطه را دارند.

  • احترام به قوانین

در فوتبال همه تیمها موظفند به قواعد فیفا احترام بگذارند و در صورت لغو این قواعد، جریمه یا محروم می‏‌شوند، اما در دنیای اقتصاد برخی رقبای بینالمللی به راحتی قوانین مورد قبول جامعه بینالملل را زیر پا گذاشته و با بازی غیرجوانمردانه، به اعمال تحریمها و فشارهای مختلف اقدام میکنند.

  • شایستهسالاری

در تیم ملی فوتبال همه بازیکنان با احتمال قریب به یقین باور داشتند که در صورت آمادگی جسمی و روحی و روانی، در ترکیب اصلی بازی خواهند کرد و لذا رقابت تخریبی نداشتند، اما در تیم اقتصادی ایران، فعالان اقتصادی این باور را ندارند که به صورت عادلانه امکانات و فرصت‏ها در اختیار آن‏ها قرار می‏‌گیرد. آن‏ها به نوعی باور دارند که برای موفقیت ضروری است با افراد و گروه‌­های رانت‏خوار و سوداگر همکاریی کرد. لذا سطح کارایی و بهرهوری به شدت کاهش یافته و مییابد.

  • واقعبینی در شناخت خود و شناخت حریف

در تیم ملی فوتبال، همه تیم به قدرت حریف اعتقاد داشتند و با شناخت کامل و به دور از احساسات، استراتژی مقابله با حریف را انتخاب کردند. مردم نیز این شناخت و باور را از حریف داشتند و لذا سطح توقعات خود را با این شناخت تنظیم کردند. بنابراین، حمایت از تیم بسیار عاقلانه بود و افکار عمومی به تلاش تیم و نه صرفاً نتیجه مکتسبه امتیاز دادند. بنابراین، تیم به نوعی استراتژی خود را تنظیم کرد که در این شرایط اولاً امتیاز ندهد و ثانیاً در فرصتهای احتمالی امتیاز نیز از حریف کسب کند، اما در اقتصاد ما برخی اوقات بیجهت توقع مردم را بالا برده، در شعار حریف را ذلیل جلوه داده و به دور از واقعیات تصمیمات احساسی اتخاذ مینماییم. عرضه دلار مداخله­‌ای بانک مرکزی طی سالها و ماه­های اخیر و امکان ورود کالاهای کاملاً لوکس و غیرضرور با دلار یارانه‌­ای، نمونهای از این استراتژی متضاد احساسی و مبتنی بر شعار بوده است.

  • صداقت در گفتار و عمل و جلب اعتماد افکار عمومی

سرمربی تیم ملی، در طول ۶ سال گذشته، سعی نمود تا اعتقادات خود را با عمل به مردم اثبات نماید. او با حذف یکی از بهترین دروازه بانان خود، ضدیت با بازیکنسالاری را در آن شرایط سخت نشان داد و تا آخر این رویه را حفظ کرد، اما در تیم اقتصادی در برخی موارد شاهد تصمیمات کوتاهمدت بر مبنای شرایط روز هستیم که در بلندمدت آثار مخرب فراوانی در پی خواهد داشت. کاهش نرخ بهره بدون در نظر گرفتن عوارض جانبی آن در خروج مخرب نقدینگی و متعاقباً افزایش ناقص و دیرهنگام آن پس از سه ماه نمونهای از این تصمیمات است. ممنوعیت ثبت سفارش خودرو بدون در نظر گفتن شرایط ایجابی آن و لغو این مصوبه پس چند ماه، نمونهای دیگر از شرایط بیاعتمادی به سرمربی است.

  • باور و اعتقاد به توان‏مندیهای خود و تیم

در تیم فوتبال اعضای تیم ملی به توان‏مندیهای خود ایمان داشتند. بسیاری از آن‏ها در تیم­های مطرح داخلی و خارجی بازی میکنند و لذا با ایمان به تصمیمات سرمربی و اعتقاد به توان‏مندیهای خود تلاش مضاعفی را در پیادهسازی و اجرای تصمیمات از خود نشان دادند. آن‏ها باور داشتند که توپ را میتوانند از لای پای یکی از بهترین مدافعان فوتبال جهان عبور دهند، اما در تیم اقتصادی کمتر این  تلاش مضاعف بین فعالان اقتصادی و تصمیمگیران مشاهده میشود. گویی ما ایرانیان فعل میتوانیم را فراموش کردهایم. یادمان رفته که در صنعت فوق پیشرفته نانو، هسته­‌ای و موشکی از برترین کشورهای دنیا هستیم. فراموش کردهایم که در صنعت خودرو و تولید برخی قطعات حساس آن مثل ECU میتوانیم خودکفا باشیم. جوانان پالایشگاه ستاره خلیج فارس را بنگریم که بالای ۷۸ درصد این پالایشگاه را خودشان طراحی و ایجاد کردهاند.

  • بهرهمندی از ظرفیت تمام ایرانیان جهان

ما در تیم ملی از ظرفیت فنی تمام بازیکنان ایرانی مقیم و غیرمقیم استفاده کردیم. بسیار از آن‏ها که آقای گل تیمهای اروپایی هم بودند، با غیرت مثالزدنی خود، تلاش بیوقفهای از خود نشان دادند، اما در اقتصاد برنامه‏‌ای مدون و مستمر برای استفاده از ظرفیت ایرانیان مقیم خارج از کشور نداریم. ظرفیتی که به ویژه در شرایط تحریمی بسیار برای اقتصاد کشور مفید و مؤثر خواهد بود.

  • برچسب ‏نزدن به یکدیگر

در تیم ملی فوتبال، به نوع تفکر، نگرش و دیدگاه سیاسی و… بازیکنان توجهی نداشتیم. صرفاً اعتقاد بازیکن به تیم ملی و توان و تخصص وی در اجرای تصمیمات در راستای منافع ملی مد نظر بود. تعریف دقیقتری از تعهد را ارائه کرده بودیم. ایمان داشتیم که کسی که متعهد است، بدون تخصص مسؤولیت قبول نمیکند، اما در بخشهای اقتصادی، افراد سیاسی و بدون تخصص را صرفاً با نقاب تعهد بر مسؤولیتهایی گماردیم که منافع ملی را به هدر دادند. به بسیاری از متخصصین کشور برچسب اصلاحطلب، تندور، اصول‏گرا، دگراندیش، دلواپس و… زدیم و دوقطبی­‌های کاذب و مخرب ایجاد کردیم و فراموش کردیم که دشمن واحدی داریم که به هیچ کدام از ما اعضای تیم رحم نخواهند کرد.

نتیجه‌گیری

موفقیت تیم فوتبال کشور در مسابقات جام جهانی، بین مردم امید و انگیزه فراوانی برای موفقیتهای آتی این تیم در تورنومنتهای آتی ایجاد کرد. ازاین رو، بهرغم وجود برخی نواقص و اشتباهات فردی و تیمی تمام مردم بهصورت یک دل و یک صدا حمایت قاطع و جامع خود را از آن نشان دادند. این موضوع آموزههای زیادی برای تمام بخشهای اقتصادی و سیاسی کشور داشت. یادگیری صحیح این آموزهها و استفاده درست از آن‏ها میتواند چراغ راه مناسبی برای مقابله با مشکلات و بهرهگیری از ظرفیت آحاد مردم در بخشهای مختلف باشد. در شرایط کنونی که مشکلات اقتصادی به اصلیترین چالش و دغدغه مردم تبدیل شده، میتوان از این آموزهها برای پیشبرد اهداف والای نظام جمهوری اسلامی استفاده کرد. پیشنهاد میشود دولت برای عبور از بحران اقتصادی فعلی نسبت به اقدامات زیر در اسرع وقت مبادرت ورزد و دو برنامه کوتاهمدت و میانمدت برای رفع مشکلات پیرامونی را در دستور کار خود قرار دهد:

  • برای بازگشت آرامش به جامعه، تیم وزار و مشاورین اقتصادی از ظرفیت تمام گروهها و جناحها در تعیین وزرا بهرهبرداری نماید، زیرا قبول مسؤولیت در این شرایط خطیر به نوعی از خود گذشتگی محسوب میشود.
  • به موازات تغییر مدیریتی، تخصیص ارز ۴۲۰۰ تومانی را برای تمام گروه­های کالایی بهجز کالاهای اساسی و دارو (به شرط رصد دائم تخصیص و واردات دارو) قطع نموده و نرخ بازار را به رسمیت بشناسد. این امر در ابتدا، از هدر رفتن منابع ارزی بانک ملی و ایجاد رانت ۱۰۰ درصدی برای سوداگران ممنانعت و به موازت، موجب از بین رفتن صف کاذب ثبت سفارش واردات کالاها خواهد شد که متعاقباً به دلیل کاهش تقاضای کاذب، قیمت ارز بازاری نیز کاهش مییابد.
  • برنامه مدون وزارتخانهها برای مقابله با تحریمها احصا و توسط مراکز پژوهشی مورد ارزیابی قرار گیرد.
  • دیپلماسی منطقهای فعال و بهکارگیری ظرفیتهای کشورهای همسایه از جمله ترکیه، عراق، افغانستان و… و تجار آن‏ها به کمک اتاقهای بازرگانی استانهای همجوار عملیاتی شود.
  • برای مشکل خودروسازی، مهمترین مسئله تأمین خودروهای در محدوده قیمتی ۴۰-۷۰ میلیون تومانی است که با کمک قطعهسازان داخلی و برخی شرکتهای چینی به جهت درصد بالای داخلیسازی آن‏ها، این مشکل بهراحتی مرتفع خواهد شد. ضمناً نسبت به تأمین قطعات وارداتی تا قبل از تحریمها اقدام نمود.
  • برنامههای اجرایی دولت برای اصلاح مدیریت اقتصادی کشور و مقابله با بحرانها به صورت مستمر و دقیق با اشاره به مصادیق به صورت شفاف توسط رییسجمهور محترم در اختیار مردم قرار گیرد و سایر قوا از جمله قوه قضاییه نسبت به برخورد با سوداگران اطلاع‏رسانی نماید تا اعتماد صدمه‏ دیده به تدریج جبران شود.
  • پرهیز از بهکارگیری مدیران اجرایی سال‏خورده و بازنشسته در دستگاه‌­های اجرایی و تشکیل اتاقهای فکر دارای دانش و تجربه در دستور کار مستمر وزارتخانه و دستگاهها باشد.
  • با تعامل با مجلس و جهت ارتقاء کیفیت تصمیمات وزرا، از اعمال نفوذ در تصمیمات مدیریتی آن‏ها ممانعت به عمل آید.
  • وحدت ملت زیر پرچم واحد جمهوری اسلامی از سوی تمام رسانهها و نخبگان مورد تأکید قرار گیرد.
  • تحمل فشار و نقدپذیری تمام قوا به ویژه قوه اجرایی افزایش یابد.

دکتر محمد جعفری- همکار علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی و تحلیلگر اقتصاد سیاسی 

کشورهای خلیج فارس در اقتصاد بین‌الملل

کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس در طی سال‌های اخیر به سرعت متحول شده‌اند. در منطقه توسعه نیافته خاورمیانه، آن‌ها در حوزه‌های مختلف به پیشرفته‌های قابل توجهی دست یافته‌ و در برخی حوزه‌ها دارای نقش پیشرو هستند. قطر و امارات متحده عربی به ویژه دوبی و ابوظبی در برخی از شاخص‌های توسعه در مقام نخست جهانی قرار دارند. آن‌ها زودتر از کشورهای منطقه به روند‌های جهانی واکنش نشان داده و به تنظیم مناسبات خود با آن‌ها پرداخته‌اند. در دهه‌های گذشته زمامداران این کشورها در مقایسه با سایر کشورهای منطقه انتخاب‌های متفاوتی داشتند. آن‌ها مسیر خود را از روندهای کلی منطقه‌ای جدا کرده و در تنظیم مناسبات خود با کنش‌گران و تحولات جهانی راه متفاوتی در پیش گرفتند. بررسی‌های عینی نشان می‌دهد که راهبرد آن‌ها در مواجه با تحولات و روندهای جهانی به تأمین منافع ملی آن‌ها کمک شایانی کرده است. آن‌ها سه دهه پیش زمانی که روند جهانی شدن به همه مناسبات سیاسی و اقتصادی بین‌المللی سایه انداخته بود، نه تنها با روند توسعه و جهانی‌شدن همگام شدند، بلکه با تکیه بر ظرفیت‌ها و توانمندی‌های نسبی خود راه توسعه خاص خود را ارائه کردند. بر بنیان چنین سیاستی اکنون آن‌ها نه تنها برای ملت خود رفاه، آسایش و ثروت فراهم آورده‌اند، بلکه در عرصه بین‌المللی به سطح بالاتری از قدرت، نفوذ، ثروت، هویت و به طور کلی جایگاه بین‌‌المللی دست یافته‌اند که چیزی جز حاصل انتخاب آن‌ها در مقابل روند جهانی شدن نبوده است.

کتاب «کشورهای خلیج فارس و اقتصاد بین‌‌الملل» با بررسی دقیق روندهای کلی و جزئی در هر کدام از کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس نسبت آن‌ها با جهانی شدن را تشریح می‌کند، و به این پرسش پاسخ می‌دهد که آن‌ها در برابر جهانی شدن چه سیاستی در پیش گرفته و با چالش‌های آن چگونه برخورد کرده و از مزایای آن چگونه بهره برده و چه نتایجی به دست ‌آورده‌اند.

مطالب کتاب در دو بخش سازماندهی شده است که هر کدام از  آن‌ها درباره جنبه متفاوتی از تعامل کشورهای حوزه خلیج فارس با عرصه جهانی را توضیح می‌دهند. بخش اول، تحت عنوان ‘جهانی شدن و خلیج فارس’، شامل چهار فصل است که به تحلیل‌ نظری و عملی موضوع می‌پردازند. فصل اول نگاه اجمالی به تاریخچه تعامل کشورهای حوزه خلیج فارس در اقتصاد جهانی را ارائه می‌دهد و توضیح می‌دهد که منطقه خلیج فارس برای قرن‌ها یک محور تجاری و استراتژیک بوده و مسیرهای عمده تجاری هند، آفریقا و اروپا را به هم متصل می‌کرده و از طریق یک شبکه متراکم فراقاره‎ای با هر کدام از  آن‎ها در ارتباط بوده  است. مدت‌ها قبل از کشف، استخراج و صادرات نفت و حضور قاطعانه کشورهای خلیج در نظام اقتصادی بین‎المللی، این فرایندهای قدرتمند مهاجرت و انطباق فرهنگی بودند که یک هویت جهانی و ذهنیت تجاری را در منطقه شکل دادند. فصل دوم نقش فعال‌تر کشورهای کوچک در سیاست جهانی و روابط بین‎الملل در پی سرعت گرفتن فرایندهای جهانی و گشوده شدن فرصت‌های جدید برای مشق قدرت و نفوذ را بررسی می‌کند. کویت و عربستان سعودی برای چندین دهه با ارائه کمک‎های سخاوتمندانه در خارج از کشور و رهبری دنیای اسلام، در شبکه‎های روابط جنوب-جنوب حضور فعال داشته‌اند.

اما از پایان جنگ سرد به بعد، ارتباطات کشورهای خلیج فارس با سیستم بین‌المللی پیچیدگی‎های بیشتری پیدا کرده و به طور چشم‌گیری گسترده‌تر از روابط و پیوندهای موجود بین کشورهای جنوب شده است. مطالعه دقیق‌تر قطر و امارات متحده عربی نشان می‌دهد که محدودیت‎های سرزمینی و کم بودن جمعیت  این دو کشور نتوانسته مانع گسترش قدرت و نفوذ آن‎ها شود به طوری که آن‎ها توانسته‌اند خود را  با بسیاری از کشورهای بزرگ‌تر و قدرتمندتر هم سطح سازند. این باعث می‌شود برخی از فرضیه‎های غالب در مورد ساختارهای بین‌المللی و قدرت در عصر جهانی، در عین حال که در حال تغییر شکل اساسی هستند، به چالش کشیده شوند. فصل سوم سازوکارهای نمایش قدرت و نفوذ کشورهای خلیج فارس در سطح منطقه‎ای و جهانی از طریق ‘سرمایه‌داری دولتی’ و طرح‎های توسعه ملی و اقدامات استراتژیک را تحلیل می‌کند و بر تحولات صورت گرفته در کشورهای خلیج فارس به ویژه بر انرژی‎های تجدید‌پذیر و انرژی جایگزین در امارات متحده عربی و عربستان سعودی، محصولات حاصل از تصفیه نفت و پتروشیمی در عربستان سعودی، و تحصیلات عالی و تحقیق در قطر و به میزان کم، در عمان تمرکز می‌کند. در فصل پایانی این بخش، هم‌زمان با توضیح این نکته که چگونه سیاست‌گذاران در صدد دستیابی به مزایای حداکثری از جهانی شدن اقتصادی هستند و کم‌ترین سود را از ابعاد سیاسی و فرهنگی جهانی شدن می‌برند، انگیزه‎ها و اهداف مقامات خلیج فارس از مشارکت در سطح جهانی نیز بررسی  می‌شود.

در بخش دوم تحت عنوان ‘الگوهای در حال تغییر مشارکت جهانی’، الگوهای در حال تغییر مشارکت کشوهای خلیج  فارس در نظام جهانی در پنج فصل بررسی می‌شود. فصل پنج و شش این کتاب به سرمایه‌گذاری‎های بین‎المللی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و تفوق مالی و درخشش  آن‎ها در عرصه تجارت جهانی می‌پردازد. توسعه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و تبدیل شدن  آن‎ها به مراکز سرمایه‌گذاری عمومی و اسلامی در منطقه در فصل پنجم توضیح داده شده است. این فصل، زمینه‎های لازم برای رشد کشورهای خلیج فارس و سوق یافتن قدرت اقتصادی جهانی از غرب به شرق و از بازار به دولت را بررسی می‌کند.

ویژگی اصلی فصل پنجم این است که در مورد بین‎المللی شدن مؤسسات مالی اسلامی مستقر در خلیج فارس و الگوهای جدید جذب صندوق‎های مستقل سرمایه که به شکل‌گیری ارتباطات جدید پایدار بین خلیج فارس و سایر مناطق به ویژه جنوب شرقی آسیا انجامیده است، توضیح می دهد. چنین پیوندها و روابطی بیشتر در فصل ششم مورد بررسی قرار می‌گیرد. این فصل گسترش و تنوع قابل ملاحظه روابط تجاری کشورهای خلیج فارس نه تنها با کشورهای آسیایی اطراف اقیانوس آرام، بلکه با شرکای جدید در جنوب و جنوب شرقی آسیا را بررسی می‌کند و در پایان فصل شش، به مطالعه موردی گسترش ‘رابطه’ نوظهور در عرصه مواد غذایی و امنیت انرژی که به ایجاد ارتباطات پایدار جدید بین کشورهای حوزه خلیج فارس و تعدادی از شرکای  آن‎ها در سراسر آفریقا و آسیا منجر شده  است، پرداخته می‌شود.

فصل هفت شامل مطالعه موردی هواپیمایی جهانی است که کشورهای خلیج مؤثرترین و پویاترین نیروی محرکه تغییرات جهانی در این عرصه بوده‌اند. این فصل خطوط هوایی امارات، قطر و اتحاد را بررسی و مقایسه می‌کند و توضیح می‌دهد که چگونه این شرکت‎ها بازارهای سنتی هواپیمایی را بازتعریف کرده‌اند. خطوط هوایی کشورهای خلیج فارس به دور از محدودیت‎های سیاسی یا کاری میراث‌داران حمل و نقل هوایی و با بهره‌گیری از مدل توسعه‎ای دولت سرمایه‌داری، هواپیمایی جهانی را در اطراف هاب‎های دبی، دوحه و ابوظبی تغییر داده‌اند و  آن‎ها را به ‘نقاط اتصال’ تبدیل کرده‌اند که قادرند نقاط مختلف جهان را با تنها یک توقف در خلیج فارس به هم متصل کنند. علاوه بر این، مجموعه سفارشات بی‌سابقه هواپیما از سوی کشورهای خلیج فارس به منظور نوسازی و ارتقاء خطوط هوایی خود، برای تولیدکنندگانی مانند بوئینگ و ایرباس که در صنعت خود با رکود و دشواری مواجه هستند، حائز اهمیت می‌باشد. با همه این‎ها، این فصل با ارزیابی هشداردهنده‎ای درباره امکان تداوم فعالیت این سه خط هوایی رقیب در بازار متمرکز کنونی به پایان می‌رسد.

فصل هشتم به بررسی مهاجرت افراد به کشورهای خلیج فارس می‌پردازد که به شکل گیری یک نیروی  فرودست منجر شده  است. این قشر پایین زیربنای ایجاد نوع جدیدی از ‘سرمایه‌داری در خلیج فارس و سلسله مراتب قدرت را تشکیل می‌دهد. نیروی کار مذبور اغلب به صورت موردی یا نظام‌مند مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند. جریان‎های ارسال پول موجب شکل‌گیری شبکه‎های چندلایه‎ای از روابط انسانی و اجتماعی-اقتصادی شده‌اند که کشورهای فرستنده نیروی کار در جنوب و جنوب شرقی آسیا را، با شرایط نابرابر، با کشورهای خلیج فارس پیوند می‌دهد. این شرایط باعث شده که سازمان‎های غیردولتی بین‎المللی و جامعه مدنی جهانی خواستار بررسی دقیق‌تر شرایط کار مهاجران، شفافیت بیشتر و حفاظت از  آن‎ها در برابر نقض حقوق بشر شده‌اند.

فصل نهم به بررسی این نکته می‌پردازد که چگونه عناوین و موضوعات مطرح شده در این کتاب، مانند بین‎المللی شدن خلیج فارس و ظهور اشکال جدیدی از قدرت و نفوذ در اقتصاد منطقه‎ای و جهانی می‌توانند در کنار منابع فعلی و منابع جدید و بالقوه ناامنی به حیات خود ادامه دهند. این مبحث فصلی از یک رویکرد جدید به مقوله امنیت است که معتقد است چالش‎های غیرسنتی و طولانی‌مدت، در حال تغییر کارگزاران امنیتی منطقه هستند. رشد و گسترش سریع دولت اسلامی عراق و سوریه، داعش، تنها یک مورد از تهدیدها و چالش‎های سیاسی متعدد پیش‌روی سیاست‌گذاران خلیج فارس بوده است. تهدیدهای دیگر عبارتند از ناامنی دولت در اثر تهدیدات کشورهای همسایه، ناامنی منابع ناشی از مصرف بیش از حد و از بین بردن ذخایر نفت، دشواری تداوم الگوهای توسعه اقتصادی برای گذر به دوران «پسا-نفت»، و چالش‎های جدید ناشی از تحولات بهار عربی در سراسر خاورمیانه پس از سال ۲۰۱۱٫

این کتاب در قسمت نتیجه گیری، توجه خواننده را به «پارادوکس خلیج فارس» جلب می‌کند. این که ظهور کشورهای خلیج فارس در عرصه‎های جهانی و چالش‎های جدید متعاقب بهار عربی دو روند عمیقاً منفک از هم می‌تواند نیروی متفاوت را برای خلیج فارس معاصر رقم ‌زند. تعامل این دو روند کاملاً منفک از هم می‌تواند نیروی محرکه اقتصاد سیاسی و روابط بین‎الملل کشورهای حوزه خلیج فارس در سال‎ها و دهه‎های پیش رو باشد. اولویت‎های داخلی جدید ممکن است موقعیت جهانی برخی (اما نه همه) کشورهای خلیج فارس را که به نظر می‌رسد بعد از دسامبر ۲۰۱۰ به اوج خود رسیده باشد، تعدیل خواهد کرد. در عین حال، تغییرات در  قدرت جغرافیایی-اقتصادی، فرصت‎هایی را برای کشورهای حوزه خلیج فارس فراهم خواهد آورد تا نفوذ و قدرت خود را در جریان پویای نظم جهانی افزایش دهند و روابط و وابستگی‎های متقابل و عمیقی را با شرکای متعدد خود ایجاد کنند. این امر به رده بندی‎های مجدد درون منطقه‎ای منجر می‌شود و خبر از آینده‎ای می‌دهد که در آن کشورهای حوزه خلیج فارس هم زمان با حفظ ترتیبات سیاسی و امنیتی سنتی خود با آمریکا و قدرت‎های غربی، به سوی شرکای جدیدی در آسیا، آفریقا، و حتی آمریکای لاتین گرایش پیدا خواهند کرد.

تجربه موفق این کشورها در تعریف نسبت خود با نظام اقتصاد بین‌الملل و ترکیب دقیق منافع و ارزش‌های ملی و محلی و فرصت‌ها و روندهای جهانی می‌تواند شناخت جامعه ایران را از این کشورها افزایش داده و در تعریف نسبت خود با اقتصاد بین‌الملل گام‌های موفق‌تری را بردارد و نسلی را تربیت کند که در انتخاب‌های خود از تارهای تنیده بومی و ظواهر فراخنای جهانی فراتر رفته و با احترام به داشته‌های خود از فرصت‌های بین‌‌المللی به شکل مناسبی بهره بگیرند.

کتاب «کشورهای خلیج فارس در اقتصاد بین‌الملل» از سوی کریستین کوتس اولریشسن استاد مطالعات خلیج فارس در موسسه بیکر به رشته تحریر درآمده و از سوی پریسا کریمی‌نیا ترجمه و توسط پژوهشکده مطالعات راهبردی در سال ۱۳۹۷ برای استفاده کارشناسان، دانشجویان و علاقمندان مطالعات سیاسی، اقتصادی و امنیتی خاورمیانه، به ویژه خلیج فارس عرصه شده است. مطالعه این کتاب برای دانشجویان، سیاست‌گذاران و فعالان عرصه اقتصادی می‌تواند بسیار مفید و آموزنده باشد.

ماه‌نگار دیده‌بان امنیت ملی – شماره ۷۵

تأمین امنیت ملی مستلزم شناخت همه‌جانبه و مستمر رویدادها، مسائل و عوامل مؤثر در آن است که پایه و اساس تصمیم‌گیری درست و راهبرد مقابله با چالش‌ها و تهدیدات ملی به شمار می‌آید. پژوهشکده مطالعات راهبردی در راستای فلسفه وجودی خود و تلاش برای کمک به فهم و حفظ امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، مصمم است رویدادها، مسائل و تحولات مؤثر بر امنیت ملی ایران را در سطوح گوناگون داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی بررسی و آن را به صورت ماهانه در قالب محصولی با عنوان «ماه‌نگار راهبردی دیده‌بان امنیت ملی» به مخاطبین و علاقمندان این حوزه عرضه نماید.

ماه‌نگار راهبردی دیده‌بان امنیت ملی پس از قریب به شش سال انتشار توانسته جایگاه درخور توجهی در میان مخاطبان خود پیدا کند و در این میان انتقادات، پیشنهادات و نظرات کارشناسان و مخاطبان، نقش مؤثری در بهبود کیفیت و روند رو به رشد آن داشته است. پژوهشکده مطالعات راهبردی امیدوار است انتشار این محصول در انباشت اطلاعات، شناخت عمیق تحولات، شکل‌دادن به اجماع نخبگان و راهنمایی به تصمیم‌گیرندگان و در نهایت، تأمین امنیت ملی مفید و مؤثر باشد.

ماه‌نگار دیده‌بان امنیت ملی – شماره ۷۴

تأمین امنیت ملی مستلزم شناخت همه‌جانبه و مستمر رویدادها، مسائل و عوامل مؤثر در آن است که پایه و اساس تصمیم‌گیری درست و راهبرد مقابله با چالش‌ها و تهدیدات ملی به شمار می‌آید. پژوهشکده مطالعات راهبردی در راستای فلسفه وجودی خود و تلاش برای کمک به فهم و حفظ امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، مصمم است رویدادها، مسائل و تحولات مؤثر بر امنیت ملی ایران را در سطوح گوناگون داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی بررسی و آن را به صورت ماهانه در قالب محصولی با عنوان «ماه‌نگار راهبردی دیده‌بان امنیت ملی» به مخاطبین و علاقمندان این حوزه عرضه نماید.

ماه‌نگار راهبردی دیده‌بان امنیت ملی پس از قریب به شش سال انتشار توانسته جایگاه درخور توجهی در میان مخاطبان خود پیدا کند و در این میان انتقادات، پیشنهادات و نظرات کارشناسان و مخاطبان، نقش مؤثری در بهبود کیفیت و روند رو به رشد آن داشته است. پژوهشکده مطالعات راهبردی امیدوار است انتشار این محصول در انباشت اطلاعات، شناخت عمیق تحولات، شکل‌دادن به اجماع نخبگان و راهنمایی به تصمیم‌گیرندگان و در نهایت، تأمین امنیت ملی مفید و مؤثر باشد.

خروج ترامپ از برجام و تأثیر آن بر آینده روابط ایران و چین

خروج ایالات‌ متحده از برجام سؤالات مختلفی را درباره آینده رفتار راهبردی ایران و تعامل آن با قدرت‌های بزرگ بین‌المللی مطرح کرده است. یکی از سؤال‌های مهم در این زمینه، تأثیر خروج ایالات‌ متحده از برجام در روابط ایران و چین است. چین به‌عنوان مهم‌ترین شریک تجاری و سیاسی ایران، برجسته‌ترین قدرت در حال ظهور در عرصه جهانی و یکی از طرف‌های متعهد و پیشگام در امضای توافق برجام در سال ۲۰۱۵ بود. تأثیرات و پیامدهای احتمالی خروج آمریکا از برجام بر روابط ایران و چین را می‌توان در ذیل دو حوزه اقتصادی و ژئوپلیتیک تحلیل کرد.

  • اثرات اقتصادی

چین مهم‌ترین شریک تجاری ایران در یک دهه گذشته بوده است. حجم تجارت بین دو کشور در سال ۲۰۱۷ به ۳۷٫۸ میلیارد دلار رسیده است[۱]. اهمیت و جایگاه چین در تجارت خارجی ایران با توجه به این آمار که کل تجارت خارجی ایران در سال ۲۰۱۷ حدود ۱۰۰ میلیارد دلار (یک‌سوم کل تجارت خارجی ایران) بوده است[۲] بیشتر قابل‌درک است. به‌طورکلی تأثیرات اقتصادی خروج آمریکا از برجام بر روابط چین و ایران را می‌توان در سه حوزه نفت، تجارت و سرمایه‌گذاری بررسی کرد.

  • نفت:

نفت خام، بخش اصلی صادرات ایران به چین را تشکیل می‌دهد. طبق آمارهای مارس ۲۰۱۸، ایران روزانه ۷۲۶۰۰۰ بشکه نفت به چین صادر می‌کند[۳]. با توجه به اینکه بخش اصلی تحریم‌­هایی که در ماه‌های آینده مجدد به ایران تحمیل خواهد شد، صادرات نفت ایران را هدف قرار می­‌دهد، نقش‌آفرینی چین به‌عنوان مهم‌ترین مشتری نفت ایران در مقابل تحریم‌های آمریکا بسیار اساسی خواهد بود. این نقش آفرینی را می‌­توان با توجه به چند مؤلفه یا عامل ذیل تحلیل کرد. نخست، برخلاف دور قبلی تحریم‌ها، تحریم‌های جدید دولت آمریکا علیه ایران از اجماع بین‌المللی لازم برخوردار نیست.

با توجه به افزایش تنش‌های تجاری میان چین و آمریکا در ماه‌های اخیر و نیز مناقشات سیاسی روسیه با آمریکا دو کشور مخالفت خود را با خروج آمریکا از برجام اعلام کرده‌اند. مهم‌تر از همه اتحادیه اروپا به‌عنوان متحد سنتی آمریکا در دو دهه اخیر، تاکنون با تحریم‌های جدید ایالات‌متحده مخالفت کرده و برای مقابله با تحریم‌های یک‌جانبه آن، سعی در تصویب قوانین جدید باهدف محافظت از مبادلات تجاری خود با ایران و تداوم سرمایه‌گذاری شرکت‌های این اتحادیه در ایران دارد. این اقدام اتحادیه اروپا می‌تواند به چین کمک کند تا تحریم‌های جدید ایالات‌متحده را متوقف کند. در سایه چنین وضعیتی کاهش قابل‌توجه واردات نفت چین از ایران در دور جدید تحریم‌ها، دور از انتظار است.

نکته دوم اینکه، تلاش‌های دولت ترامپ در صورت فشار هم‌زمان بر ایران و ونزوئلا ممکن است موجب کاهش قابل‌توجه عرضه نفت در بازار جهانی شود و مشتریان نفت آسیا را بیشتر متمایل به ادامه خرید نفت ایران کند. با توجه به اعلام خروج برخی از شرکت‌های اروپایی از ایران مثل توتال فرانسه و انی ایتالیا، به احتمال زیاد شرکت‌های چینی و روسی در ماه‌های آتی نفت ایران را با استفاده از ارزهای محلی (مثل پترو یوان) یا اوراق بهادار خریداری کنند و آن را در بازار جهانی به فروش برسانند.[۴] گفته شده که خروج شرکت‌های اروپایی و ژاپنی از بخش انرژی ایران پس از اعلام خروج ایالات‌متحده از برجام می‌­تواند فرصت‌های جدیدی را برای شرکت‌های چینی فراهم ‌کند و حتی ممکن است به افزایش حضور آن‌ها در ایران منجر شود[۵].

بنابراین، به نظر می‌رسد که میزان صادرات نفت ایران به چین در آینده نزدیک تحت تأثیر روابط راهبردی ایران و چین و نیز فرصت‌های بوجود آمده از خروج آمریکا برای چین است. آنچه پیداست با توجه به پیوند راهبردی دو کشور، به‌ احتمال‌ زیاد چین آخرین کشور برای کاهش خرید نفت ایران در واکنش به فشارهای آمریکا خواهد بود. ضمن اینکه در دور قبلی تحریم‌ها در زمان دولت اوباما، چین همچنان به خرید نفت از ایران ادامه می‌داد و به‌عنوان بزرگ‌ترین واردکننده نفت ایران باقی ماند. در دور جدید تحریم‌ها، چین به‌ احتمال‌ زیاد حضور خود را در بازار انرژی ایران را با استفاده از روش‌های جدید، به‌ویژه از طریق حضور شرکت‌های کوچک و متوسط ​​که منافع قابل‌توجهی در ایالات‌متحده ندارند، تقویت خواهد کرد.

عامل سومی که به‌ احتمال‌ زیاد به ادامه صادرات نفت از ایران به چین کمک خواهد کرد، بین‌المللی کردن یوآن به‌عنوان یکی از اهداف کلیدی دیپلماسی اقتصادی چین است. یکی از استراتژی‌های چین برای مقابله با دلار در ماه‌های اخیر تلاش برای استفاده از پترو یوآن در قراردادهای نفتی و قیمت‌گذاری نفتی است. ایران به‌ احتمال‌ زیاد از اولین کشورهایی خواهد بود که فعالیت‌های صادرات نفت خود را بر اساس پترو یوآن انجام خواهد داد. ضمن اینکه باید توجه داشت در دهه ۱۹۹۰، ایران و سودان جزء اولین کشورهای تحت تحریم بودند که به مدد شرکت‌های نفتی چین فعالیت‌های بین‌المللی خود را آغاز کردند.

نکته چهارمی که باید در نقش‌آفرینی چین به‌عنوان مهم‌ترین کنشگر در بازار نفتی ایران مورد توجه قرار داد مربوط به اتحادیه اروپاست. اقداماتی که اتحادیه اروپا برای کمک به ایران برای تداوم صادرات نفت در چارچوب ارائه خدمات بیمه‌ای برای تانکرهای نفتی ایران، نه‌تنها تأثیرات عمیقی بر آینده‌ی برجام و حفظ آن خواهد داشت، بلکه تأثیر مستقیمی بر منافع شرکت‌های چینی در واردات نفت از ایران خواهد داشت.

۲-۱- معاملات تجاری و سرمایه‌گذاری

علاوه بر نفت، چین می‌تواند در حوزه تجارت نیز نقش مهمی در کاهش اثرات تحریمی آمریکا علیه ایران ایفا کند. تجارت دوجانبه کالا بین ایران و چین عمدتاً از طریق شرکت‌های کوچک و متوسط ​​چینی انجام می‌شود که منافع عمده‌ای در ایالات‌متحده ندارند و روابط آن‌ها با ایران به‌ احتمال‌ زیاد کمتر متأثر از تحریم‌های آمریکا خواهد شد. هرچند باید توجه داشت معاملات بانکی احتمالاً با مشکلاتی مواجه خواهند شد. آینده معاملات بانکی بین دو کشور به‌ احتمال‌ زیاد تحت تأثیر تصمیم اتحادیه اروپا برای ادامه معاملات بانکی خود با ایران خواهد بود.

به‌عبارت‌دیگر، جدیت و عزم اتحادیه اروپا برای ادامه معاملات بانکی با ایران و روش‌های جدید آن، می‌تواند تصمیمات چین را مبنی بر تداوم یا قطع روابط بانکی با ایران را تحت تأثیر قرار دهد. در شرایط کنونی اتحادیه اروپا در تلاش است تا راه‌هایی برای ادامه معاملات بانکی با ایران پیدا کند. هرگونه راه‌حل‌های ارائه‌شده از سوی اتحادیه اروپا برای ادامه این معاملات بانکی، تأثیرات مهمی بر روابط بانکی ایران و چین خواهد داشت. مهم‌ترین موضوع در این زمینه، سرمایه‌گذاری ۱۰ میلیارد دلاری خط اعتباری سیتیک گروپ ( CITIC GROUP ) چین با ۵ بانک ایرانی  است. اجرای این توافق احتمالاً با اعمال دور جدید تحریم‌ها پیچیده خواهد شد.

 اثرات اقتصادی خروج ایالات‌متحده از برجام در بخش سرمایه‌گذاری‌های چین بیش از حوزه تجارت دوجانبه دو کشور نمایان خواهد شد. مهم‌ترین سرمایه‌گذاری چین در ایران پس از برجام، قرارداد ۴٫۷۹۷ میلیارد دلاری برای توسعه فاز ۱۱ پارس جنوبی (میدان گاز) بین شرکت ملی نفت ایران و یک کنسرسیوم متشکل از توتال، شرکت چینی CNPC و شرکت پتروپارس ایران در ژوئیه ۲۰۱۷ است. در این قرارداد سهم توتال، CNPC و پتروپارس به ​​ترتیب ۵۰٫۱، ۳۰ و ۱۹ درصد است. بلافاصله پس از خروج آمریکا از برجام، توتال طی بیانیه‌ای اعلام کرد، این شرکت پروژه توسعه فاز ۱۱ پارس جنوبی را ادامه نخواهد داد و کلیه عملیات مرتبط را تا پیش از ۴ نوامبر ۲۰۱۸ ملغی خواهد کرد، مگر آن‌که این شرکت بتواند از سوی مسئولان فرانسوی و اروپایی از آمریکا مجوز دریافت کند.

در پاسخ به این اعلامیه، زنگنه وزیر نفت اظهار داشت که ایران در صورت خروج توتال از ایران، شرکت CNPC را در قرارداد جایگزین خواهد کرد. این در حالی است که شرکت چینی هیچ واکنشی به این مسئله نشان نداده است. در نگاه اول، خروج توتال از ایران به CNPC کمک خواهد کرد تا سهم توتال را خریداری کند. بر اساس قرارداد، اگر شرکت فرانسوی از قرارداد خارج شود، CNPC سهام شرکت توتال را در این پروژه خریداری می‌کند[۶]. بااین‌حال، از آنجا که CNPC یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های چینی است و در بسیاری از کشورهای دیگر حضور دارد، تحریم‌های ایالات‌متحده ادامه فعالیت‌های این شرکت را در ایران با ابهامات و پیچیدگی‌هایی روبرو خواهد کرد.

علاوه بر این، چین سرمایه‌گذاری‌های قابل‌توجهی نیز در صنایع ریلی و صنایع دیگر در ایران انجام داده است و اعمال تحریم‌های جدید عواقب تازه‌ای برای پیشرفت این پروژه‌ها به دنبال خواهد داشت. در شرایط کنونی، مهم‌ترین پروژه‌هایی که دو کشور به موافقت‌نامه‌های همکاری اولیه دست‌یافته‌اند، عبارت‌اند از خط آهن سریع‌السیر تهران-قم-اصفهان و پروژه برق تهران-مشهد. انتظار می‌رود که چینی‌ها ۴ میلیارد دلار در این پروژه‌ها سرمایه‌گذاری کنند[۷]. البته باید توجه داشت که این دو پروژه به‌ مانند سرمایه‌گذاری در پارس جنوبی، هنوز در مراحل اولیه خود هستند.

افزون بر موارد بالا، اعمال مجدد تحریم‌های ایالات‌متحده می‌تواند به مشارکت ایران در مهم‌ترین پروژه اقتصادی چین، «کمربند و جاده» ضربه بزند. یکی از مهم‌ترین مسیرهای مهم زمینی این طرح ابتکاری، کریدور اقتصادی چین-آسیای مرکزی و غرب آسیا است که از طریق ترکمنستان وارد ایران می‌شود و در ادامه به ترکیه و دریای مدیترانه برای رسیدن به جنوب اروپا می‌رسد. توافق اولیه برای سرمایه‌گذاری چینی برای بهبود سرعت قطار راه‌آهن تهران-اصفهان برای همین منظور صورت گرفته است. با اعمال مجدد تحریم‌ها، پیشرفت در این راهرو با مشکلات مهمی مواجه خواهد شد.

پیامدهای ژئوپلیتیک

برجام فراتر از مسائل اقتصادی، اساساً یکی از مهم‌ترین توافقنامه­‌های امنیتی در دوران پسا جنگ سرد محسوب می‌شود. این توافق نه‌ تنها اعتماد به حفظ رژیم منع گسترش سلاح‌های هسته­‌ای در منطقه پرآشوب خاورمیانه را تقویت کرده، بلکه از وقوع یک بحران پیچیده ژئوپلیتیک در این منطقه نیز جلوگیری کرده است. با خروج ایالات‌متحده از برجام انتظار می‌رود بحران‌های امنیتی خاورمیانه و روابط ژئوپلیتیک ایران با دیگر قدرت‌های بزرگ از جمله چین وارد مرحله جدیدی شود.

در رابطه با چین می‌توان گفت، با خروج ترامپ از برجام و فروپاشی احتمالی این موافقت‌نامه، به‌ احتمال‌ زیاد مثلث راهبردی روابط چین-ایران-آمریکا ویژگی‌های جدیدی پیدا می‌کند. استفاده از واژه مثلث به این دلیل است که روابط دوجانبه ایران و چین همواره تحت تأثیر نقش‌آفرینی ایالات‌متحده بوده است. در اوایل دهه ۱۹۷۰، پس از دیپلماسی پینگ‌پنگ[۸]، ایالات‌متحده مشوق روابط حسنه بین ایران و چین بود. بااین‌حال، پس از انقلاب ۱۹۷۹، این کشور تلاش کرد تا چین را از گسترش روابط خود با ایران منصرف کند. این نقش آمریکا در طول جنگ ایران و عراق و همچنین در طول مسئله هسته‌ای نیز ظاهر شد. در دهه ۱۹۹۰، چین تحت‌فشار ایالات‌متحده به همکاری هسته‌ای خود با ایران پایان داد. علاوه بر این، فشارهای ایالات‌متحده در دوران ریاست جمهوری اوباما نقش مهمی در رأی چین به قطعنامه‌های تحریمی علیه ایران و محدود کردن تعاملات اقتصادی و تجاری چین با ایران داشت.

با اجرای برجام در ژانویه ۲۰۱۶، فشار ایالات‌متحده بر روابط ایران و چین نیز کاهش یافت. شی جین پینگ رئیس‌جمهور چین بلافاصله پس از امضای توافق برجام از ایران دیدار کرد. در طی این سفر، دو کشور ۱۷ قرارداد را در زمینه‌های مختلف امضا کردند. موضوع مذاکرات دو کشور توسعه یک نقشه راه ۲۵ ساله برای تقویت همکاری بیشتر بین ایران و چین بود و دو کشور روابط خود را به‌عنوان یک همکاری راهبردی توصیف کردند. حال با خروج ایالات‌متحده از برجام، فشار ایالات‌متحده بر این روابط به‌ احتمال‌ زیاد افزایش خواهد یافت.

شرایط کنونی ممکن است باعث تغییر الگوی این مثلث راهبردی شود. از یک‌ طرف، پس از یک دوره کوتاه سازش میان ایالات‌متحده و ایران در چارچوب برجام، که نویدبخش نزدیکی روابط دو کشور در آینده بود، دو کشور بار دیگر به نگرش‌های تقابل­‌جویانه­‌ای بازگشته‌اند که از زمان انقلاب اسلامی بر روابط دو کشور سایه افکنده است. آنچه در شرایط کنونی می‌تواند به ایران کمک کند، افزایش مناقشات تجاری میان دو کشور چین و آمریکا است. نشانه‌های مهمی وجود دارد که الگوی روابط چین و آمریکا در حال تغییر به‌سوی رقابت استراتژیک است. بعضی از کارشناسان استدلال می‌کنند که خطر به دام افتادن چین و ایالات‌متحده در تله توسیدید[۹] در حال افزایش است[۱۰]. بسیاری نیز حتی از اتخاذ استراتژی مهار چین از سوی ایالات‌متحده سخن می‌گویند.

با افزایش رقابت استراتژیک بین چین و ایالات‌متحده در دوران ترامپ، به‌احتمال‌زیاد ایران بتواند جایگاهی مهم در استراتژی چین پیدا کند؛ بنابراین به نظر می‌رسد چین اهمیت بیشتری برای حفظ تهران به‌عنوان یک شریک استراتژیک در غرب آسیا و تلاش‌های هماهنگ برای کاهش فشار ژئوپلیتیکی ایالات‌متحده برای ایران قائل خواهد بود. ضمن اینکه نباید فراموش کرد که برجام نماد دستورالعمل بین‌المللی در مورد نظم است که چین همواره تلاش داشته از آن محافظت کند. این توافقنامه از آن‌ جهت برای چین اهمیت دارد که نمایانگر حضور فعال چین در تعیین برخی معادلات امنیتی است[۱۱].

نتیجه‌گیری

با اعمال مجدد تحریم‌های ایالات‌متحده، ایران تلاش‌های خود را برای حفظ روابط اقتصادی و سیاسی خود با چین تشدید می‌کند و در مقابل چین تلاش خواهد کرد تا از منافع چندگانه خود در برابر بحران ناشی از برجام محافظت کند. پکن احتمالاً تعاملات اقتصادی خود را با تهران در چارچوب واردات نفت از ایران و حمایت از برجام ادامه خواهد داد. به‌ احتمال‌ زیاد چین تعاملات دیپلماتیک خود با ایران را طوری ادامه خواهد داد که میزان حساسیت واشنگتن برای مجازات شرکت‌های بزرگ چینی را به حداقل ممکن برساند. بااین‌حال بخشی از احتمالات رفتاری چین با ایران پس از خروج آمریکا از برجام به‌شدت تحت تأثیر رفتارهای اتحادیه اروپا و ایران قرار خواهد گرفت. اولویت چین در رابطه با برجام بدون ایالات‌متحده، حفظ تعادل شکننده بین منافع متعدد آن است.

مرتضی شکری- پژوهشگر گروه مطالعات بین‌الملل اندیشکده مطالعات حاکمیت و سیاست‌گذاری

 

پانوشت‌ها؛

[۱]  Iran-China trade hit $37bn. in 2017, Iran Daily, March 17, 2017

http://www.iran-daily.com/News/211821.html

[۲] – ran’s foreign trade volume reached $100 billion, Tabnak News, April 9, 2018

https://goo.gl/WKhCmy

[۳] – Asia’s March Iran oil imports hit five-month high, Reuters, April 27, 2018

https://uk.reuters.com/article/asia-iran-crude/asias-march-iran-oil-imports-hit-five-month-high-idUKL3N1S43AT

[۴] – Sanctions on Iran and Venezuela May Empower U.S. Rivals, The New York Times, May 17,2018,

https://www.nytimes.com/2018/05/17/business/energy-environment/venezuela-oil-sanctions-iran-china-russia.html

[۵] – China tipped to profit after Donald Trump quits Iran nuclear deal, South China Morning post, May 18, 2018

http://www.scmp.com/news/china/diplomacy-defence/article/2146768/china-tipped-profit-after-donald-trump-quits-ira

[۶]China’s CNPC to replace Total in South Pars if French firm withdraws, Trend News Agency, May 17, 2018, available at: https://en.trend.az/iran/business/2904491.html

[۷] – RPT-China firms push for multi-billion-dollar Iran rail and ship deals, March 11,2016,

https://www.reuters.com/article/iran-china-transportation-idUSL5N16I45H.

[۸] – دیپلماسی پینگ‌پنگ به گفتگوهای پنهانی ایالات‌متحده آمریکا و چین در اواسط دهه ۱۹۷۰ اطلاق می‌شود. در آن زمان دو کشور هنوز روابط سیاسی با یکدیگر نداشتند و برای انجام مذاکرات برگزاری یک تورنمنت پینگ‌پنگ را بهانه کردند. در مارس ۱۹۷۱ چینی‌ها که در جریان مذاکرات صلح ویتنام گفتگوهایی را با آمریکایی‌ها شروع کرده بودند تیم ملی پینگ پنگ آمریکا را به پکن دعوت کردند. در این تیم تعدادی از دیپلمات‌ها نیز حضور داشتند که مخفیانه با مقامات چینی گفتگو کردند. این مذاکرات سرانجام به سفر پنهانی هنری کیسینجر مشاور امنیت ملی دولت ریچارد نیکسون به پکن در ژوئیه سال ۱۹۷۱ انجامید.

[۹]– تله توسیدید( Thucydides Trap) به فشاری ساختاری اشاره دارد که ظهور سریع قدرتی تازه، مثل چین، توازن قوا را برای قدرت‌ مستقر بر هم می‌زند و کار به جنگ می‌کشد. قدرت نوظهور نقش بیشتری در اداره جهان می‌خواهد، اما قدرت مستقر خواهان حفظ وضع موجود است. توسیدید این سیر را که به جنگ آتنِ رو به رشد با اسپارت در قرن پنجم پیش از میلاد منتهی شد شناسایی کرد.

[۱۰] – Graham Alison, How America and China Could Stumble to War, The National Interest, April 12, 2017 http://nationalinterest.org/feature/how-america-china-could-stumble-war-20150

[۱۱] – China, Europe must defend global order together, Global Times, May 8, 2018

http://www.globaltimes.cn/content/1101354.shtml