کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس در طی سالهای اخیر به سرعت متحول شدهاند. در منطقه توسعه نیافته خاورمیانه، آنها در حوزههای مختلف به پیشرفتههای قابل توجهی دست یافته و در برخی حوزهها دارای نقش پیشرو هستند. قطر و امارات متحده عربی به ویژه دوبی و ابوظبی در برخی از شاخصهای توسعه در مقام نخست جهانی قرار دارند. آنها زودتر از کشورهای منطقه به روندهای جهانی واکنش نشان داده و به تنظیم مناسبات خود با آنها پرداختهاند. در دهههای گذشته زمامداران این کشورها در مقایسه با سایر کشورهای منطقه انتخابهای متفاوتی داشتند. آنها مسیر خود را از روندهای کلی منطقهای جدا کرده و در تنظیم مناسبات خود با کنشگران و تحولات جهانی راه متفاوتی در پیش گرفتند. بررسیهای عینی نشان میدهد که راهبرد آنها در مواجه با تحولات و روندهای جهانی به تأمین منافع ملی آنها کمک شایانی کرده است. آنها سه دهه پیش زمانی که روند جهانی شدن به همه مناسبات سیاسی و اقتصادی بینالمللی سایه انداخته بود، نه تنها با روند توسعه و جهانیشدن همگام شدند، بلکه با تکیه بر ظرفیتها و توانمندیهای نسبی خود راه توسعه خاص خود را ارائه کردند. بر بنیان چنین سیاستی اکنون آنها نه تنها برای ملت خود رفاه، آسایش و ثروت فراهم آوردهاند، بلکه در عرصه بینالمللی به سطح بالاتری از قدرت، نفوذ، ثروت، هویت و به طور کلی جایگاه بینالمللی دست یافتهاند که چیزی جز حاصل انتخاب آنها در مقابل روند جهانی شدن نبوده است.
کتاب «کشورهای خلیج فارس و اقتصاد بینالملل» با بررسی دقیق روندهای کلی و جزئی در هر کدام از کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس نسبت آنها با جهانی شدن را تشریح میکند، و به این پرسش پاسخ میدهد که آنها در برابر جهانی شدن چه سیاستی در پیش گرفته و با چالشهای آن چگونه برخورد کرده و از مزایای آن چگونه بهره برده و چه نتایجی به دست آوردهاند.
مطالب کتاب در دو بخش سازماندهی شده است که هر کدام از آنها درباره جنبه متفاوتی از تعامل کشورهای حوزه خلیج فارس با عرصه جهانی را توضیح میدهند. بخش اول، تحت عنوان ‘جهانی شدن و خلیج فارس’، شامل چهار فصل است که به تحلیل نظری و عملی موضوع میپردازند. فصل اول نگاه اجمالی به تاریخچه تعامل کشورهای حوزه خلیج فارس در اقتصاد جهانی را ارائه میدهد و توضیح میدهد که منطقه خلیج فارس برای قرنها یک محور تجاری و استراتژیک بوده و مسیرهای عمده تجاری هند، آفریقا و اروپا را به هم متصل میکرده و از طریق یک شبکه متراکم فراقارهای با هر کدام از آنها در ارتباط بوده است. مدتها قبل از کشف، استخراج و صادرات نفت و حضور قاطعانه کشورهای خلیج در نظام اقتصادی بینالمللی، این فرایندهای قدرتمند مهاجرت و انطباق فرهنگی بودند که یک هویت جهانی و ذهنیت تجاری را در منطقه شکل دادند. فصل دوم نقش فعالتر کشورهای کوچک در سیاست جهانی و روابط بینالملل در پی سرعت گرفتن فرایندهای جهانی و گشوده شدن فرصتهای جدید برای مشق قدرت و نفوذ را بررسی میکند. کویت و عربستان سعودی برای چندین دهه با ارائه کمکهای سخاوتمندانه در خارج از کشور و رهبری دنیای اسلام، در شبکههای روابط جنوب-جنوب حضور فعال داشتهاند.
اما از پایان جنگ سرد به بعد، ارتباطات کشورهای خلیج فارس با سیستم بینالمللی پیچیدگیهای بیشتری پیدا کرده و به طور چشمگیری گستردهتر از روابط و پیوندهای موجود بین کشورهای جنوب شده است. مطالعه دقیقتر قطر و امارات متحده عربی نشان میدهد که محدودیتهای سرزمینی و کم بودن جمعیت این دو کشور نتوانسته مانع گسترش قدرت و نفوذ آنها شود به طوری که آنها توانستهاند خود را با بسیاری از کشورهای بزرگتر و قدرتمندتر هم سطح سازند. این باعث میشود برخی از فرضیههای غالب در مورد ساختارهای بینالمللی و قدرت در عصر جهانی، در عین حال که در حال تغییر شکل اساسی هستند، به چالش کشیده شوند. فصل سوم سازوکارهای نمایش قدرت و نفوذ کشورهای خلیج فارس در سطح منطقهای و جهانی از طریق ‘سرمایهداری دولتی’ و طرحهای توسعه ملی و اقدامات استراتژیک را تحلیل میکند و بر تحولات صورت گرفته در کشورهای خلیج فارس به ویژه بر انرژیهای تجدیدپذیر و انرژی جایگزین در امارات متحده عربی و عربستان سعودی، محصولات حاصل از تصفیه نفت و پتروشیمی در عربستان سعودی، و تحصیلات عالی و تحقیق در قطر و به میزان کم، در عمان تمرکز میکند. در فصل پایانی این بخش، همزمان با توضیح این نکته که چگونه سیاستگذاران در صدد دستیابی به مزایای حداکثری از جهانی شدن اقتصادی هستند و کمترین سود را از ابعاد سیاسی و فرهنگی جهانی شدن میبرند، انگیزهها و اهداف مقامات خلیج فارس از مشارکت در سطح جهانی نیز بررسی میشود.
در بخش دوم تحت عنوان ‘الگوهای در حال تغییر مشارکت جهانی’، الگوهای در حال تغییر مشارکت کشوهای خلیج فارس در نظام جهانی در پنج فصل بررسی میشود. فصل پنج و شش این کتاب به سرمایهگذاریهای بینالمللی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و تفوق مالی و درخشش آنها در عرصه تجارت جهانی میپردازد. توسعه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و تبدیل شدن آنها به مراکز سرمایهگذاری عمومی و اسلامی در منطقه در فصل پنجم توضیح داده شده است. این فصل، زمینههای لازم برای رشد کشورهای خلیج فارس و سوق یافتن قدرت اقتصادی جهانی از غرب به شرق و از بازار به دولت را بررسی میکند.
ویژگی اصلی فصل پنجم این است که در مورد بینالمللی شدن مؤسسات مالی اسلامی مستقر در خلیج فارس و الگوهای جدید جذب صندوقهای مستقل سرمایه که به شکلگیری ارتباطات جدید پایدار بین خلیج فارس و سایر مناطق به ویژه جنوب شرقی آسیا انجامیده است، توضیح می دهد. چنین پیوندها و روابطی بیشتر در فصل ششم مورد بررسی قرار میگیرد. این فصل گسترش و تنوع قابل ملاحظه روابط تجاری کشورهای خلیج فارس نه تنها با کشورهای آسیایی اطراف اقیانوس آرام، بلکه با شرکای جدید در جنوب و جنوب شرقی آسیا را بررسی میکند و در پایان فصل شش، به مطالعه موردی گسترش ‘رابطه’ نوظهور در عرصه مواد غذایی و امنیت انرژی که به ایجاد ارتباطات پایدار جدید بین کشورهای حوزه خلیج فارس و تعدادی از شرکای آنها در سراسر آفریقا و آسیا منجر شده است، پرداخته میشود.
فصل هفت شامل مطالعه موردی هواپیمایی جهانی است که کشورهای خلیج مؤثرترین و پویاترین نیروی محرکه تغییرات جهانی در این عرصه بودهاند. این فصل خطوط هوایی امارات، قطر و اتحاد را بررسی و مقایسه میکند و توضیح میدهد که چگونه این شرکتها بازارهای سنتی هواپیمایی را بازتعریف کردهاند. خطوط هوایی کشورهای خلیج فارس به دور از محدودیتهای سیاسی یا کاری میراثداران حمل و نقل هوایی و با بهرهگیری از مدل توسعهای دولت سرمایهداری، هواپیمایی جهانی را در اطراف هابهای دبی، دوحه و ابوظبی تغییر دادهاند و آنها را به ‘نقاط اتصال’ تبدیل کردهاند که قادرند نقاط مختلف جهان را با تنها یک توقف در خلیج فارس به هم متصل کنند. علاوه بر این، مجموعه سفارشات بیسابقه هواپیما از سوی کشورهای خلیج فارس به منظور نوسازی و ارتقاء خطوط هوایی خود، برای تولیدکنندگانی مانند بوئینگ و ایرباس که در صنعت خود با رکود و دشواری مواجه هستند، حائز اهمیت میباشد. با همه اینها، این فصل با ارزیابی هشداردهندهای درباره امکان تداوم فعالیت این سه خط هوایی رقیب در بازار متمرکز کنونی به پایان میرسد.
فصل هشتم به بررسی مهاجرت افراد به کشورهای خلیج فارس میپردازد که به شکل گیری یک نیروی فرودست منجر شده است. این قشر پایین زیربنای ایجاد نوع جدیدی از ‘سرمایهداری در خلیج فارس و سلسله مراتب قدرت را تشکیل میدهد. نیروی کار مذبور اغلب به صورت موردی یا نظاممند مورد سوء استفاده قرار میگیرند. جریانهای ارسال پول موجب شکلگیری شبکههای چندلایهای از روابط انسانی و اجتماعی-اقتصادی شدهاند که کشورهای فرستنده نیروی کار در جنوب و جنوب شرقی آسیا را، با شرایط نابرابر، با کشورهای خلیج فارس پیوند میدهد. این شرایط باعث شده که سازمانهای غیردولتی بینالمللی و جامعه مدنی جهانی خواستار بررسی دقیقتر شرایط کار مهاجران، شفافیت بیشتر و حفاظت از آنها در برابر نقض حقوق بشر شدهاند.
فصل نهم به بررسی این نکته میپردازد که چگونه عناوین و موضوعات مطرح شده در این کتاب، مانند بینالمللی شدن خلیج فارس و ظهور اشکال جدیدی از قدرت و نفوذ در اقتصاد منطقهای و جهانی میتوانند در کنار منابع فعلی و منابع جدید و بالقوه ناامنی به حیات خود ادامه دهند. این مبحث فصلی از یک رویکرد جدید به مقوله امنیت است که معتقد است چالشهای غیرسنتی و طولانیمدت، در حال تغییر کارگزاران امنیتی منطقه هستند. رشد و گسترش سریع دولت اسلامی عراق و سوریه، داعش، تنها یک مورد از تهدیدها و چالشهای سیاسی متعدد پیشروی سیاستگذاران خلیج فارس بوده است. تهدیدهای دیگر عبارتند از ناامنی دولت در اثر تهدیدات کشورهای همسایه، ناامنی منابع ناشی از مصرف بیش از حد و از بین بردن ذخایر نفت، دشواری تداوم الگوهای توسعه اقتصادی برای گذر به دوران «پسا-نفت»، و چالشهای جدید ناشی از تحولات بهار عربی در سراسر خاورمیانه پس از سال ۲۰۱۱٫
این کتاب در قسمت نتیجه گیری، توجه خواننده را به «پارادوکس خلیج فارس» جلب میکند. این که ظهور کشورهای خلیج فارس در عرصههای جهانی و چالشهای جدید متعاقب بهار عربی دو روند عمیقاً منفک از هم میتواند نیروی متفاوت را برای خلیج فارس معاصر رقم زند. تعامل این دو روند کاملاً منفک از هم میتواند نیروی محرکه اقتصاد سیاسی و روابط بینالملل کشورهای حوزه خلیج فارس در سالها و دهههای پیش رو باشد. اولویتهای داخلی جدید ممکن است موقعیت جهانی برخی (اما نه همه) کشورهای خلیج فارس را که به نظر میرسد بعد از دسامبر ۲۰۱۰ به اوج خود رسیده باشد، تعدیل خواهد کرد. در عین حال، تغییرات در قدرت جغرافیایی-اقتصادی، فرصتهایی را برای کشورهای حوزه خلیج فارس فراهم خواهد آورد تا نفوذ و قدرت خود را در جریان پویای نظم جهانی افزایش دهند و روابط و وابستگیهای متقابل و عمیقی را با شرکای متعدد خود ایجاد کنند. این امر به رده بندیهای مجدد درون منطقهای منجر میشود و خبر از آیندهای میدهد که در آن کشورهای حوزه خلیج فارس هم زمان با حفظ ترتیبات سیاسی و امنیتی سنتی خود با آمریکا و قدرتهای غربی، به سوی شرکای جدیدی در آسیا، آفریقا، و حتی آمریکای لاتین گرایش پیدا خواهند کرد.
تجربه موفق این کشورها در تعریف نسبت خود با نظام اقتصاد بینالملل و ترکیب دقیق منافع و ارزشهای ملی و محلی و فرصتها و روندهای جهانی میتواند شناخت جامعه ایران را از این کشورها افزایش داده و در تعریف نسبت خود با اقتصاد بینالملل گامهای موفقتری را بردارد و نسلی را تربیت کند که در انتخابهای خود از تارهای تنیده بومی و ظواهر فراخنای جهانی فراتر رفته و با احترام به داشتههای خود از فرصتهای بینالمللی به شکل مناسبی بهره بگیرند.
کتاب «کشورهای خلیج فارس در اقتصاد بینالملل» از سوی کریستین کوتس اولریشسن استاد مطالعات خلیج فارس در موسسه بیکر به رشته تحریر درآمده و از سوی پریسا کریمینیا ترجمه و توسط پژوهشکده مطالعات راهبردی در سال ۱۳۹۷ برای استفاده کارشناسان، دانشجویان و علاقمندان مطالعات سیاسی، اقتصادی و امنیتی خاورمیانه، به ویژه خلیج فارس عرصه شده است. مطالعه این کتاب برای دانشجویان، سیاستگذاران و فعالان عرصه اقتصادی میتواند بسیار مفید و آموزنده باشد.