فرهنگ استراتژیک روسیه و مسئله توسعه

فرهنگ استراتژیک روسیه و مسئله توسعه

روسیه از جمله کشورهایی است که دارای فرهنگ استراتژیک ماندگاری است؛ چون ماهیت مسائل در محیط استراتژیک این کشور در طول زمان تغییر چندانی نکرده است. هم در دوره روسیه تزاری، هم در زمان شوروی و هم پس از شوروی، احساس تهدید روس‌‏ها از محیط استراتژیک‏‌شان بسیار بالا بوده است. آنها در هر سه دوره، در پیرامون خود با تهدیدهای جدی روبرو بوده‏‌اند. همچنین، به‌‏عنوان یک قدرت بزرگ، درگیر بسیاری از رقابت‌‏ها، تنش‏‌ها‏ و جنگ‏‌ها در نظام بین‏‌الملل بوده‌‏اند. در دوران امپراتوری، روسیه بخشی از نظام موازنه قوای اروپایی بود که وضعیت به‌‏شدت رقابت‏‌آمیز و شکننده‌‏ای داشت و در زمان شوروی، یکی از دو پایه نظام دوقطبی جنگ سرد بود که کمابیش در همه مسائل جهانی در رقابت و تنش با بلوک مقابل خود بود.

پس از فروپاشی شوروی نیز روس‌‏ها محیط استراتژیک خود را تهدیدآمیز تصور می‏‌کنند. مسائل مهمی که محیط استراتژیک کنونی روسیه را برای رهبران این کشور به‏‌شدت ناامن و تهدیدآمیز جلوه می‌‏دهد، عبارتند از نزدیک‏‌شدن ناتو بر مرزهای روسیه، استقرار سپرهای دفاع موشکی در کشورهای شرق اروپا از سوی آمریکا و ناتو، بحث انقلاب‏‌های رنگی و تغییر رژیم‌‏ها در کشورهای پیرامونی یا متحد روسیه، افزایش فشارها و تهدیدهای آمریکا و متحدانش علیه روسیه در چند سال اخیر، وضعیت شکننده آسیای مرکزی و قفقاز، تنش‏‌های مربوط به کره شمالی، افغانستان ناامن و خاورمیانه درگیر آشوب و منازعه. ثانیاً، روسیه دارای فرهنگی محافظه‏‌کار با قدمت بالا و تجارب تاریخی انبوهی است که مانع از تغییر و تحولات اساسی در عناصر فرهنگ استراتژیک آن شده است. فرهنگ سیاسی ریشه‌‏دار محافظه‌‏کار روسی و کلیسای به‌‏شدت محافظه‏‌کار ارتدوکس نقش مهمی در این راستا داشته‌‏اند. علاوه بر این، عامل جغرافیا نیز در این مورد بسیار تأثیرگذار بوده است که نباید نادیده گرفته شود.

نوربرت ایتلهوبر، در بررسی فرهنگ استراتژیک روسیه به این نتیجه رسیده است که «روسیه دارای فرهنگ استراتژیکی است که به‌‏طور ژرفی ریشه در تاریخ و جغرافیای آن دارد. حاکم‌‏بودن تصور تهدید و جستجوی موقعیت قدرت بزرگ، فرهنگ استراتژیک این کشور را کمابیش پایدار نگه داشته است. بنابراین، در مجموع می‌‏توان گفت فرهنگ استراتژیک روسیه از ماندگاری و ایستایی بسیار بالایی در طول تاریخ برخوردار بوده است. در ادامه به فرهنگ استراتژیک روسیه و عناصر مهم آن پرداخته می‌‏شود. 

مبانی و عناصر سازنده فرهنگ استراتژیک روسیه

از زمانی که روس‌‏ها به مناطقی از اوکراین، بلاروس و روسیه امروزی سرازیر شدند و حکومتی شبه‏‌فدراسیون تحت عنوان روس‏کیفی را بنا نهادند، همیشه در معرض خطر بوده‏ و با تهدید زیسته‏‌اند. آنها در ابتدای قرن ۱۳ میلادی مورد حمله مغول‏‌ها قرار گرفتند و تا اواخر قرن پانزدهم زیر سلطه امپراتوری مغول قرار داشتند. مغول‌‏ها علاوه بر اینکه خشونت‌‏های گسترده‌‏ای را بر روس‏‌ها تحمیل کردند و باعث تحقیر تاریخی آنها شدند، نقش مهمی در شکل‏دهی به تفکر و معماری روسی در زمینه حکمرانی بازی کردند. برخی معتقدند رشد کلیسای ارتدوکس، متمرکزسازی قدرت سیاسی، اقتدارگرایی و برده‏داری محصول حدود سه قرن سلطه مغول‌‏ها بر روس‌‏ها بوده که آثار آن هنوز هم در فرهنگ استراتژیک روسیه باقی است. بعد از پایان‏ یافتن چیرگی مغول‏‌ها و تشکیل حکومت تزاری خاندان رومانف و پس از آن در دوران اتحاد جماهیر شوروی نیز روس‏‌ها همیشه درگیر رقابت‌‏ها، تنش‌‏ها، تهدیدها و جنگ‌‏های زیادی در محیط داخلی و پیرامونی خود بوده‌‏اند و با وجود گسترش سرزمینی و پیروزی در چند نبرد مهم، شکست‏‌های سنگینی را نیز متحمل شده‌‏اند.

تاتارها در سال ۱۵۷۱ و لهستانی‌‏ها در در سال ۱۶۱۰ مسکو را به آتش کشیدند. سوئد در سال ۱۷۰۸ به روسیه حمله کرد و تلاش نمود مسکو را فتح کند. ناپلئون در سال ۱۸۱۲ به روسیه حمله کرد و مسکو را فتح نمود (هرچند مجبور به عقب‏‌نشینی شد). در قرن بیستم نیز روسیه درگیر دو جنگ جهانی ویرانگر شد، که در اولی شکست خورد و در دومی نیز میلیون‏‌ها کشته داد. روس‌‏ها در قرن ۲۰ یک انقلاب و یک فروپاشی بزرگ را نیز تجربه کردند. شکست‌‏های روسیه در جنگ کریمه و جنگ با ژاپن و صدها شورش داخلی در دوران تزاری و بعد از آن را نیز باید به این فهرست افزود. چنین شرایطی باعث شکل‏‌گیری نوعی فرهنگ استراتژیک روسی شده است که در آن، احساس ناامنی به تعبیر جورج کنان، به موضوعی غریزی و ریشه‌‏دار تبدیل شده و تلاش برای حفظ بقا و تأمین امنیت با اتکای به قدرت و توان نظامی به اولویت کلیدی روس‏‌ها در همه زمان‏ها تبدیل شده است. در واقع، روس‏‌ها از تجارب تاریخی خود یاد گرفته‏اند که به دیگران اعتماد نکنند و این باعث شده تا بدبینی به عنصری بسیار تأثیرگذار در فرهنگ استراتژیک آنها تبدیل شود. احساس ناامنی شدید روس‌‏ها باعث شده تا اغلب دیگران را به‏عنوان تهدید ببینند، جدای از اینکه آیا آنها نیات دشمنانه نسبت به روسیه دارند یا خیر و همچنین، اینکه آیا آنها توان کافی برای ایجاد تهدید علیه روسیه را دارند یا خیر.

روس‏‌ها در این مورد ضرب‌‏المثلی دارند که می‏گوید «یک فرد بدبین، انسان خوشبین کاملاً آگاهی است». همچنین، روس‏‌ها برای اینکه توسط دیگران مورد تعدی و تجاوز قرار نگیرند، همیشه مواظب شرایط پیرامونی خود بوده و هستند؛ مسئله‌‏ای که منجر به توسعه‏‌طلبی آنها در بخش عمده‌‏ای از تاریخ‏‌شان در محیط پیرامونی خود در شرق، غرب و جنوب شده است. بنابراین، فرهنگ استراتژیک روسیه، فرهنگی تهدیدمحور است و مقابله با تهدیدهای امنیتی در هسته مرکزی آن قرار دارد.

برای فهم بهتر فرهنگ استراتژیک روسیه باید اجزا و عناصر شکل‌‏دهنده به آن را شناخت. یکی از مؤلفه‌‏های فرهنگ استراتژیک روسیه، ژئوپلیتیک‏‌محوری و گرایش به بازی‏‌های ژئوپلیتیکی سنتی است. در واقع، چون موقعیت جغرافیایی همیشه عنصری کلیدی و تعیین‏‌کننده در تهدیدات و فرصت‏‌های روس‏‌ها بوده و نقش بسیار مهمی در زندگی و سرنوشت آنها ایفا کرده است، نگرش ژئوپلیتیکی در فرهنگ سیاسی آنها بسیار قوی است. حفظ یکپارچگی سرزمینی و گسترش قلمرو یکی از دغدغه‌‏ها و اولویت‏‌های اصلی روس‌‏ها در همه زمان‏‌ها بوده است و برای این منظور، هزینه‏‌های نظامی گسترده‏ای نیز صرف شده است. در واقع، جغرافیای فیزیکی و قومی روسیه عامل اصلی نظامی‏‌شدن فرهنگ استراتژیک این کشور بوده است. فقدان مرزهای طبیعی و قابل دفاع، برای روس‌‏ها همیشه مایه تهدید و نگرانی بوده و برای فائق‌‏آمدن بر این تهدید، توجه به نظامی‏‌گری برای آنها بسیار مهم بوده است. به همین دلیل است که قدرت نظامی و ارتش روسیه یکی از کلیدی‏ترین و نهادی‏‌ترین ارکان دولت و حکومت در این کشور در طول تاریخ بوده است.

فرهنگ سیاسی روسیه که در آن، درگیری‏‌های سیاسی با کشمکش و توطئه و در برخی موارد استفاده از زور و نه مذاکره، چانه‌‏زنی، رأی‏‌گیری و قضاوت حقوقی حل‏‌وفصل می‌‏شوند، نیز به نظامی‏‌شدن فرهنگ استراتژیک این کشور کمک کرده است. علاوه بر این، فرهنگ مسیحایی روس‌‏ها که همیشه مأموریت ویژه‏ای برای خود در جهان قائل بوده‌‏اند نیز در راستای توجیه نظامی‌‏گری و توسل به قدرت نظامی نقش مهمی داشته است.

به هر حال، این‏گونه مسائل باعث شده تا روسیه همیشه دارای توان نظامی عمده و تأثیرگذاری در جهان باشد و با تکیه بر این قدرت نظامی، اهداف خود را در راستای مقابله با تهدیدهایی که یکپارچگی فیزیکی و درونی این کشور را تهدید کرده‌‏اند و نیز پیگیری جاه‏‌طلبی‏‌های ژئوپلیتیکی خویش دنبال کند. پس، تکیه بر قدرت نظامی مؤلفه دیگر فرهنگ استراتژیک روسیه است. باور بر این است که فرهنگ استراتژیک روسیه یکی از جنگی‏ترین و نظامی‏ترین فرهنگ‏ها در تاریخ بوده است و در این مورد اگر بیشتر از پروس، امپراتوری آلمان و آلمان نازی و امپراتوری ژاپن نظامی نبوده، حداقل رقیب آنها در این زمینه بوده است. وجه مبارزه‌‏طلبانه و نظامی‏‌گرایانه فرهنگ استراتژیک روسی آن‏چنان قوی و مستحکم است که طوفان انقلاب کمونیستی نیز نتوانست آن را از بین ببرد.

پس بین قدرت نظامی و گرایش به مسائل ژئوپلیتیکی از سوی رهبران روسیه همیشه رابطه‌‏ای مثبت وجود داشته و این دو همدیگر را در راستای ارتقای امنیت این کشور و مقابله با تهدیدها علیه آن، تقویت و بازتولید کرده‌‏اند. نتیجه این نیز درگیری همیشگی روس‌‏ها در تنش‌ها و رقابت‏‌های سخت نظامی و ژئوپلیتیکی در مناطق مختلف بوده است؛ چیزی که به بخشی جدایی‏ناپذیر از هویت استراتژیک روس‌‏ها تبدیل شده است. سوتلانا الکسویچ روزنامه‏‌نگار و نویسنده روسی برنده جایزه نوبل، این‏گونه به این نکته اشاره کرده است: «ما یک فرهنگ نظامی‏‌گرا داریم. روس‌‏ها مردمان جنگ هستند. ما تاریخی غیر از این نداریم. یا در حال آماده‌‏کردن خود برای جنگ بوده‏‌ایم یا در جنگ بوده‌‏ایم. این نظامی‌‏گری همه ما را به لحاظ روان‏شناسی به سمت یک چیز رانده است. »نکته جالب این است که موفقیت روسیه و موقعیت قدرت بزرگی آن‏ در جهان در همه دوران‏‌ها مرهون همین دو عنصر یعنی قدرت نظامی و جاه‏‌طلبی‌‏های ژئوپلیتیکی بوده است. روس‏‌ها در قرن نوزدهم با تکیه به قدرت نظامی خویش «ژاندارم اروپا» بودند و در قرن بیستم یکی از دو ابرقدرت جنگ سرد.

ان‏ها در سال ۱۸۱۴ با تکیه به توان نظامی خود به پاریس رسیدند و عظمت امپراتوری ناپلئون بناپارت را درهم شکستند و در سال ۱۹۴۵ با همین توان به برلین رسیدند و به امپراتوری «رایش سوم» هیتلر پایان دادند. همچنین، شوروی بر اساس همین ویژگی ژئوپلیتیک‏‌گرایی و با اتکا به قدرت نظامی، البته در پوشش ایدئولوژی کمونیزم، یکی از دو ابرقدرت دوران جنگ سرد بود. در حال حاضر و در شرایطی که روندهای جهانی به سمت غلبه جریان‏‌های اقتصادی، تکنولوژیکی و فرهنگی پیش رفته است، باز هم ماهیت تفکر روس‏‌ها تغییر چندانی نکرده است و هنوز سیاست‌مداران این کشور، قدرت را بیشتر در توان نظامی و مسیر قدرت‏‌یابی را در تقویت این بُعد از قدرت خویش و روی آوردن به بازی‏های ژئوپلیتیکی می‌‏دانند. به همین دلیل است که روسیه به‌‏رغم ظرفیت‏‌های گسترده‌‏ای که دارد، نتوانسته از قدرت نرم خود حتی در مناطقی که تحت سیطره یا نفوذ روسیه تزاری و شوروی قرار داشتند، استفاده مناسبی بکند و در برخورد با هر اتفاق ناهمسویی در مناطق پیرامونی‏‌اش، به ابزارهای تهدید و تهاجم متوسل شده است . در واقع، فرهنگ استراتژیک تهدیدمحور روسیه تقابل سخت با تهدیدها را بر بهره‌‏گیری از قدرت نرم ترجیح می‏‌دهد.

البته تجاربی که روس‏‌ها از تأکید بر قدرت نظامی و گرایش به بازی‏‌های ژئوپلیتیکی در طول تاریخ به‏‌دست آورده‏‌اند، باعث شده است که آنها در این مورد هوشیار باشند و بی‏گدار به آب نزنند. نمونه بارز آن، نوع برخورد روسیه با اوکراین بعد از سقوط ویکتور یانوکوویچ در سال ۲۰۱۴ است. روس‏‌ها به‌‏جای اینکه وارد درگیری نظامی در خاک اوکراین شوند، به تاکتیک‏‌های جدیدی به‌‏ویژه جنگ هیبریدی و استفاده از شبه‏‌نظامیان و نیروهای طرفدار روسیه در اوکراین روی آوردند. در جنگ سوریه نیز روس‌‏ها مواظب بوده و هستند که وارد درگیری تمام‌‏عیار نشوند و تا جایی که امکان دارد در مقابل بازیگران مختلف انعطاف نشان دهند؛ تا هزینه حضورشان در سوریه و هزینه پیگیری اهدافی که در این کشور دنبال می‏‌کنند، بالا نرود. در واقع، تجارب تاریخی مانند جنگ در افغانستان، محدودیت‏‌های قدرت روسیه و الزامات عصر کنونی، روس‌‏ها را در بازی‏‌های ژئوپلیتیکی و استفاده از قدرت نظامی، عمل‏گراتر کرده است. با این حال، هنوز هم به‌‏رغم تأکید رهبران این کشور بر لزوم متنوع‌‏سازی ابزارهای قدرت روسیه در گفتار، برخی کردار روس‏‌ها متأثر از همان فضایی است که جان کری، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، بعد از الحاق کریمه به خاک روسیه، آن را «رفتار قرن نوزدهمی در قرن بیست و یکم» خواند.

مؤلفه دیگر شکل‌‏دهنده به فرهنگ استراتژیک روسیه، موقعیت تاریخی این کشور در نظام بین‌‏الملل است. به‌‏تعبیر استفن کوتکین، استاد تاریخ و مسائل بین‌المللی در دانشگاه پرینستون و محقق مؤسسه هوور در دانشگاه استنفود، روسیه همیشه یک قدرت بزرگ نسبتاً ضعیف در نظام بین‌‏الملل بوده‏ است. روس‏‌ها از یک سو، در اوایل قرن ۱۷ بر شارل دوازدهم پیروز شدند و به برتری سوئد پایان دادند و در قرن ۱۹ و ۲۰ نیز بر ناپلئون و هیتلر پیروز شدند، اما از سوی دیگر، در جنگ کریمه در اواسط قرن ۱۹ و جنگ با ژاپن و جنگ جهانی اول در اوایل قرن ۲۰ و نیز جنگ سرد در پایان قرن بیستم شکست خوردند. چنین موقعیتی (قدرت بزرگ نسبتاً ضعیف) این تصور را در روس‌‏ها پدید آورده است که باید نقش قدرت بزرگ را در نظام بین‏‌الملل ایفا کنند؛ هرچند به ضعف‌‏ها و آسیب‏‌پذیری‏‌های خود در نظام بین‏‌الملل نیز نسبتاً آگاه هستند.

این باعث شده تا روس‏‌ها از یک سو، تمایل به ایفای نقش قدرت بزرگ در نظام بین‌‏الملل داشته باشند، اما از سوی دیگر، توان کافی برای ایفای چنین نقشی را نداشته باشند؛ که این مسئله به یک دوگانگی در سیاست خارجی روسیه انجامیده است و بسیاری از مسائل این کشور را تحت تأثیر قرار داده است؛ به‌‏ویژه احساس می‏‌کنند دیگران اجازه نمی‏‌دهند روسیه به موقعیت قدرت بزرگی خود برسد. این باعث نوعی نگاه توطئه‌‏آمیز و دیدن دست بیرونی در مشکلات پیش‏‌روی روسیه و در نتیجه، بدبینی به دیگران در فرهنگ روسی شده است.

نوع حکومت و حکمرانی در روسیه، عنصر دیگر شکل‌‏دهنده به فرهنگ استراتژیک روسیه است. سنت «دولت قدرتمند» برای مقابله با تهدیدات درونی و بیرونی، در روسیه ریشه‌‏دار است. واسیلی کلیوچفسکی، تاریخ‏نگار روسی قرن نوزدهم، در این مورد گفته است که در روسیه «دولت به‏‌صورت تنومندی رشد کرده، اما مردم [دائماً] ضعیف شده‌‏اند.» در واقع، در روسیه همیشه قدرت دولت به ضرر توان افراد و جامعه رشد کرده است. به بیان ریچارد پیپس مورخ مشهور تاریخ روسیه، در روسیه «دولت نه بیرون از جامعه رشد کرده و نه از بالا تحمیل شده است. به‏جای آن، شانه به شانه جامعه رشد کرده و آن را ذره به ذره بلعیده است. »به تعبیری دیگر، در حالی که در غرب سیستم کنترل و موازنه به‏عنوان نتیجه مصالحه میان طبقه سرمایه‏‌دار در حال ظهور، پادشاهان و اربابان فئودال در درون سیستم سیاسی ایجاد شد، در روسیه ساختار سیاسی بیشتر توسط دولتی که خود را شبان مردم خود می‏‌داند، طراحی شده است.‏ تلاش‌‏هایی که برای اصلاح این وضعیت انجام شده نیز از بالا بوده است (دوران تزارها به‏ویژه دوره پتر کبیر و همچنین در دوره فدراسیون روسیه) که سرانجام باعث کنترل بیشتر دولت شده است و از پایین به بالا (انقلاب کمونیستی ۱۹۱۷) که آن نیز سرانجام به نفع دولت مصادره شده است و در نهایت مردم در سوژگی تام دولت قرار گرفته‌‏اند.

علاوه بر این، تلاش روس‌‏ها در راستای ساختن دولتی قوی برای مقابله با تهدیدها، همیشه منجر به ظهور حاکمانی مستبد که بر اساس برداشت، ترجیحات و سلایق خود حکومت کرده‏‌اند، شده است. در واقع، باور بر این است که در روسیه که دارای سرزمینی گسترده و چندقومی بوده و در معرض تهدیدهای فراوان داخلی و خارجی قرار داشته، رژیم اقتدارگرا بهترین گزینه برای برخورد با تهدیدهای داخلی و خارجی در نظر گرفته شده است. بر این اساس، در همه دوره‌‏ها، سیاست در روسیه متکی به شخص بوده و به‏‌تبع آن، توانایی و صلاحیت تصمیم‌‏گیری در سیاست خارجی نیز به‏صورت متمرکز در اختیار شخص اول مملکت بوده است. این در خصوص همه دوره‌‏های تاریخ روسیه، چه دوره پتر کبیر، چه دوره استالین و چه دوره پوتین صادق است. به همین دلیل است که امروزه برخی معتقدند روسیه یعنی پوتین و بر این باورند که روسیه مانند دارایی شخصی پوتین است. یا اینکه گفته می‌‏شود سیاست در روسیه چنان شخصی شده است که ثبات سیستم سیاسی این کشور مشروط به محبوبیت پوتین است. یا اینکه برخی معتقدند روسیه هنوز جایگزینی برای پوتین ندارد. در مجموع، سنت دولت قدرتمند هرچند برای مقابله با ناامنی‏‌ها و تهدیدها شکل گرفته است، اما به مانعی اصلی بر سر راه توسعه روسیه تبدیل شده است. البته دولت در روسیه در دوره‏‌های مختلف تلاش کرده که از بالا اصلاحات انجام بدهد و این کشور را بر مدار توسعه قرار دهد، اما با وجود برخی پیشرفت‏‌ها، ناکام مانده است.

استثناگرایی روسی از دیگر مؤلفه‌‏های شکل‏‌دهنده به فرهنگ استراتژیک روسیه است. روس‏‌ها همیشه این احساس را داشته‌‏اند که در یک کشور خوشبخت با مأموریت ویژه در جهان زندگی می‌‏کنند. کسینجر معتقد است «روسیه خود را نه به‏‌عنوان یک ملت، بلکه به‌‏عنوان یک نهضت، ورای جغرافیا، برانگیخته‏‌شده توسط مذهب و یکپارچه نگه‏داشته شده به‌‏وسیله سلاح می‌‏بیند.» باور بر این است که روس‌ها این مؤلفه را از امپراتوری بیزانس به ارث برده‌‏اند. این ادعای مأموریت ویژه در زمان‏‌های مختلف و در قالب‏ ایده‏‌هایی همچون روم سوم، پادشاهی پان‏اسلاویک، رهبری بین‌‏المللی کمونیسم و اوراسیاگرایی پیگیری شده است. این احساس داشتن مأموریت ویژه در جهان باعث شده تا روس‌‏ها کمتر به فکر اتحاد با دیگران باشند و در پیوستن به نهادهای بین‏‌المللی جز به‏‌عنوان عضو استثنایی و برتر مردد باشند. ترس از بیگانه و ادراک قوی از تهدید «دیگران» بُعد دیگری از هویت روس‌‏هاست که در شکل‏‌دهی به سیاست خارجی روسیه نقش مهمی ایفا می‌‏کند. این عنصر مانع از آن می‏شود که روس‌‏ها در سیاست خارجی بتوانند به دیگران اعتماد کنند. نقل است از الکساندر سوم (تزار روسیه از ۱۸۸۱ تا ۱۸۹۴) که خطاب به وزرای خود گفت: «روسیه تنها دو متحد دارد؛ ارتش و نیروی دریایی خودش. دیگران در اولین فرصت علیه ما اقدام خواهند کرد. »این دو مؤلفه هویتی یعنی استثناگرایی و ترس و تردید نسبت به بیگانه، در مجموع مانع مهمی در راه نگاه استراتژیک روسیه در سیاست خارجی به روابط با کشورهای دیگر است. در واقع، وقتی استثناگرایی، بیگانه‏‌هراسی و دشمن‌‏پنداری ریشه قوی در فرهنگ کشوری داشته باشند، همیشه «دورشدن از دیگران» و «پس‌‏زدن دیگران» از «نزدیک‌‏شدن به دیگران» و «پیوندخوردن با دیگران» اهمیت بیشتری پیدا می‏‌کند و این یکی از موانع اصلی وجود نگرش بلندمدت در سیاست خارجی است. چنین ویژگی‏‌هایی برای تفکر بلندمدت‏‌نگر آفت هستند و باعث می‏‌شود تا در سیاست خارجی رویکرد‏های تاکتیکی، عمل‏گرایانه و حتی فرصت‏طلبانه بر نگاه استراتژیک غلبه پیدا کند.

رفتار استراتژیک و بحث توسعه

اگر فرهنگ استراتژیک را متشکل از مجموعه‏‌ای از ارزش‌‏ها، هنجارها، نگرش‏‌ها، عادت‌‏ها، نمادها و الگوهای رفتاری خاص یک ملت یا کشور از یک سو، و محیط استراتژیک آن (اعم از متصور یا واقعی) از سوی دیگر، نسبت به موضوع امنیت و مسائل امنیتی در نظر بگیریم، این بحث می‏‌تواند مطرح ‏شود که «مسئله توسعه» چه جایگاهی در فرهنگ استراتژیک یک کشور دارد و یا فرهنگ استراتژیک یک کشور چگونه می‌‏تواند بر «توسعه» در آن کشور تأثیر بگذارد. به هر حال، رفتار استراتژیک دولت‏‌ها که به‏شدت متأثر از فرهنگ استراتژیک آنهاست، هم می‏‌تواند باعث تسهیل توسعه شود و هم می‏‌تواند در مسیر توسعه مانع ایجاد کند. می‏‌توان گفت اگر رفتار استراتژیک کشوری، پرتنش و پرخطر و مبتنی بر نظامی‏‌گری، بدبینی، بی‌‏اعتمادی و تقابل در مسائل منطقه‌‏ای و جهانی و در رابطه با دیگران باشد، نه تنها توسعه حاصل نمی‏‌شود، بلکه به خطر می‌‏افتد؛ به‌‏ویژه اگر بازیگر مورد نظر در حوزه اقتصاد و تکنولوژی وابسته به تعامل و تجارت با بازارهای جهانی و به‏ویژه بازیگران طرف مقابل رفتار استراتژیک خود باشد.

برای نمونه، در حالی که در سال ۲۰۱۶ حدود ۵۵ درصد تجارت روسیه با غرب و متحدانش بوده است (۸/۴۲درصد با اتحادیه اروپا، ۵درصد با آمریکا، ۴/۳درصد با ژاپن و ۴/۳درصد با کره جنوبی) و همچنین، در همین سال، پنج کشور از شش کشوری که بیشترین سرمایه‌‏گذاری را در روسیه کرده‌‏اند، غربی یا متحدان غربی‌ها هستند (فرانسه، آلمان، آمریکا، ژاپن و ترکیه) نوع رفتار استراتژیک روسیه نسبت به غرب تأثیر انکارناپذیری بر توسعه در این کشور خواهد داشت (در قسمت بعد در مورد رفتار روسیه در اوکراین و تأثیر فشارها و تحریم‏‌های غرب و متحدانش بر این کشور به‏دلیل این مسئله بحث می‏‌شود). 

همان‏گونه که در بالا بحث شد، فرهنگ استراتژیک روسیه، تهدیدمحور و رفتار استراتژیک آن بر تقابل سخت و جاه‏‌طلبی‏های ژئوپلیتیکی به‏‌ویژه در محیط پیرامونی خود استوار است. چنین فرهنگی نتوانسته است سیاست خارجی را پیش ببرد که در پیوند با بیرون، توسعه این کشور را به مرحله بازگشت‏‌ناپذیری برساند. در واقع، این فرهنگ باعث شده تا روس‏‌ها دچار نوعی دوگانگی در برخورد با بیرون باشند؛ از یک سو، مشتاق هستند با کشورهای توسعه‌‏یافته غربی همکاری اقتصادی و تکنولوژیکی برای ارتقا صنعت، دانش و تکنولوژی خود داشته باشند، اما از سوی دیگر، نوعی ذهنیت منفی نسبت به غرب دارند و تهدیدهای جدی علیه امنیت ملی خویش را از این ناحیه می‏بینند. این در بیشتر دوران‏‌ها صادق است؛ به‏ویژه در زمان تزارها و بعد از جنگ سرد. دوگانگی هویتی روس‌‏ها که بین شرق و غرب سرگردان هستند و هنوز نتوانسته‏‌اند به درکی اجماعی از هویت جمعی خود برسند یکی از ریشه‏‌های مهم ناامنی آنهاست که در شکل‏‌دهی به سیاست خارجی روسیه نیز نقش اساسی ایفا می‌‏کند؛ به این صورت که برخی می‏‌خواهند هویت غربی را بپذیرند و روسیه در سیاست خارجی به غرب بگراید، اما برخی دیگر بر ویژگی‏‌های خاص فرهنگ روسی تأکید دارند و تلاش می‏‌کنند خود را از غرب متمایز کرده و حتی روسیه را در برابر غرب تعریف کنند. روسیه در قرون جدید همواره شاهد این تقابل بوده است. (کولایی، ۱۳۸۵) 

به هر حال، این فرهنگ و رفتارهایی که از آن سرچشمه می‏‌گیرد، بیش از آنکه تسهیل‏‌گر توسعه باشد، مانع توسعه است. روسیه نمی‏‌تواند هم‌زمان از یک سو، رفتار استراتژیکی در پیش بگیرد که باعث احساس ناامنی و تهدید غربی‏‌ها به‏‌ویژه اروپایی‏‌ها شود و از سوی دیگر، انتظار بهره‌‏گیری از فضای همکاری با غرب برای پیشبرد امر توسعه خود را داشته باشد. البته این لزوماً به معنای مقصربودن روسیه در چالش‌‏های ژئوپلیتیکی با غربی‏‌ها نیست، بلکه ممکن است خود غربی‏‌ها هم در این مورد مقصر باشند. ولی به هر حال، رفتار استراتژیک روسیه برای توسعه این کشور پیامد دارد. نمونه بارزی که در این خصوص می‏توان به آن اشاره کرد، مسئله اوکراین است. هرچند برخی معتقدند اقدام روسیه در رابطه با اوکراین، ناشی از اشتباه‏‌های غربی‏‌ها در نادیده‌‏گرفتن منافع و امنیت ملی روسیه طی دو دهه اخیر است اما به هر حال، نوع رفتار و کنش‏های روسیه در اوکراین منجر به مسائل و دشواری‏هایی برای وضعیت اقتصادی این کشور شده است.

برگرفته از کتاب

سیاست خارجی، امنیت و توسعه؛ تجربه روسیه
مؤلف: مهدی شاپوری
ناشر: پژوهشکده مطالعات راهبردی
نوبت چاپ: اول ۱۳۹۸
تعداد صفحه: ۲۲۰
قیمت: ۶۰۰.۰۰۰ریال
شابک: ۹-۳-۶۹۴۶-۹۶۴-۹۷۸

1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *