فرهنگ استراتژیک روسیه و مسئله توسعه
روسیه از جمله کشورهایی است که دارای فرهنگ استراتژیک ماندگاری است؛ چون ماهیت مسائل در محیط استراتژیک این کشور در طول زمان تغییر چندانی نکرده است. هم در دوره روسیه تزاری، هم در زمان شوروی و هم پس از شوروی، احساس تهدید روسها از محیط استراتژیکشان بسیار بالا بوده است. آنها در هر سه دوره، در پیرامون خود با تهدیدهای جدی روبرو بودهاند. همچنین، بهعنوان یک قدرت بزرگ، درگیر بسیاری از رقابتها، تنشها و جنگها در نظام بینالملل بودهاند. در دوران امپراتوری، روسیه بخشی از نظام موازنه قوای اروپایی بود که وضعیت بهشدت رقابتآمیز و شکنندهای داشت و در زمان شوروی، یکی از دو پایه نظام دوقطبی جنگ سرد بود که کمابیش در همه مسائل جهانی در رقابت و تنش با بلوک مقابل خود بود.
پس از فروپاشی شوروی نیز روسها محیط استراتژیک خود را تهدیدآمیز تصور میکنند. مسائل مهمی که محیط استراتژیک کنونی روسیه را برای رهبران این کشور بهشدت ناامن و تهدیدآمیز جلوه میدهد، عبارتند از نزدیکشدن ناتو بر مرزهای روسیه، استقرار سپرهای دفاع موشکی در کشورهای شرق اروپا از سوی آمریکا و ناتو، بحث انقلابهای رنگی و تغییر رژیمها در کشورهای پیرامونی یا متحد روسیه، افزایش فشارها و تهدیدهای آمریکا و متحدانش علیه روسیه در چند سال اخیر، وضعیت شکننده آسیای مرکزی و قفقاز، تنشهای مربوط به کره شمالی، افغانستان ناامن و خاورمیانه درگیر آشوب و منازعه. ثانیاً، روسیه دارای فرهنگی محافظهکار با قدمت بالا و تجارب تاریخی انبوهی است که مانع از تغییر و تحولات اساسی در عناصر فرهنگ استراتژیک آن شده است. فرهنگ سیاسی ریشهدار محافظهکار روسی و کلیسای بهشدت محافظهکار ارتدوکس نقش مهمی در این راستا داشتهاند. علاوه بر این، عامل جغرافیا نیز در این مورد بسیار تأثیرگذار بوده است که نباید نادیده گرفته شود.
نوربرت ایتلهوبر، در بررسی فرهنگ استراتژیک روسیه به این نتیجه رسیده است که «روسیه دارای فرهنگ استراتژیکی است که بهطور ژرفی ریشه در تاریخ و جغرافیای آن دارد. حاکمبودن تصور تهدید و جستجوی موقعیت قدرت بزرگ، فرهنگ استراتژیک این کشور را کمابیش پایدار نگه داشته است. بنابراین، در مجموع میتوان گفت فرهنگ استراتژیک روسیه از ماندگاری و ایستایی بسیار بالایی در طول تاریخ برخوردار بوده است. در ادامه به فرهنگ استراتژیک روسیه و عناصر مهم آن پرداخته میشود.
مبانی و عناصر سازنده فرهنگ استراتژیک روسیه
از زمانی که روسها به مناطقی از اوکراین، بلاروس و روسیه امروزی سرازیر شدند و حکومتی شبهفدراسیون تحت عنوان روسکیفی را بنا نهادند، همیشه در معرض خطر بوده و با تهدید زیستهاند. آنها در ابتدای قرن ۱۳ میلادی مورد حمله مغولها قرار گرفتند و تا اواخر قرن پانزدهم زیر سلطه امپراتوری مغول قرار داشتند. مغولها علاوه بر اینکه خشونتهای گستردهای را بر روسها تحمیل کردند و باعث تحقیر تاریخی آنها شدند، نقش مهمی در شکلدهی به تفکر و معماری روسی در زمینه حکمرانی بازی کردند. برخی معتقدند رشد کلیسای ارتدوکس، متمرکزسازی قدرت سیاسی، اقتدارگرایی و بردهداری محصول حدود سه قرن سلطه مغولها بر روسها بوده که آثار آن هنوز هم در فرهنگ استراتژیک روسیه باقی است. بعد از پایان یافتن چیرگی مغولها و تشکیل حکومت تزاری خاندان رومانف و پس از آن در دوران اتحاد جماهیر شوروی نیز روسها همیشه درگیر رقابتها، تنشها، تهدیدها و جنگهای زیادی در محیط داخلی و پیرامونی خود بودهاند و با وجود گسترش سرزمینی و پیروزی در چند نبرد مهم، شکستهای سنگینی را نیز متحمل شدهاند.
تاتارها در سال ۱۵۷۱ و لهستانیها در در سال ۱۶۱۰ مسکو را به آتش کشیدند. سوئد در سال ۱۷۰۸ به روسیه حمله کرد و تلاش نمود مسکو را فتح کند. ناپلئون در سال ۱۸۱۲ به روسیه حمله کرد و مسکو را فتح نمود (هرچند مجبور به عقبنشینی شد). در قرن بیستم نیز روسیه درگیر دو جنگ جهانی ویرانگر شد، که در اولی شکست خورد و در دومی نیز میلیونها کشته داد. روسها در قرن ۲۰ یک انقلاب و یک فروپاشی بزرگ را نیز تجربه کردند. شکستهای روسیه در جنگ کریمه و جنگ با ژاپن و صدها شورش داخلی در دوران تزاری و بعد از آن را نیز باید به این فهرست افزود. چنین شرایطی باعث شکلگیری نوعی فرهنگ استراتژیک روسی شده است که در آن، احساس ناامنی به تعبیر جورج کنان، به موضوعی غریزی و ریشهدار تبدیل شده و تلاش برای حفظ بقا و تأمین امنیت با اتکای به قدرت و توان نظامی به اولویت کلیدی روسها در همه زمانها تبدیل شده است. در واقع، روسها از تجارب تاریخی خود یاد گرفتهاند که به دیگران اعتماد نکنند و این باعث شده تا بدبینی به عنصری بسیار تأثیرگذار در فرهنگ استراتژیک آنها تبدیل شود. احساس ناامنی شدید روسها باعث شده تا اغلب دیگران را بهعنوان تهدید ببینند، جدای از اینکه آیا آنها نیات دشمنانه نسبت به روسیه دارند یا خیر و همچنین، اینکه آیا آنها توان کافی برای ایجاد تهدید علیه روسیه را دارند یا خیر.
روسها در این مورد ضربالمثلی دارند که میگوید «یک فرد بدبین، انسان خوشبین کاملاً آگاهی است». همچنین، روسها برای اینکه توسط دیگران مورد تعدی و تجاوز قرار نگیرند، همیشه مواظب شرایط پیرامونی خود بوده و هستند؛ مسئلهای که منجر به توسعهطلبی آنها در بخش عمدهای از تاریخشان در محیط پیرامونی خود در شرق، غرب و جنوب شده است. بنابراین، فرهنگ استراتژیک روسیه، فرهنگی تهدیدمحور است و مقابله با تهدیدهای امنیتی در هسته مرکزی آن قرار دارد.
برای فهم بهتر فرهنگ استراتژیک روسیه باید اجزا و عناصر شکلدهنده به آن را شناخت. یکی از مؤلفههای فرهنگ استراتژیک روسیه، ژئوپلیتیکمحوری و گرایش به بازیهای ژئوپلیتیکی سنتی است. در واقع، چون موقعیت جغرافیایی همیشه عنصری کلیدی و تعیینکننده در تهدیدات و فرصتهای روسها بوده و نقش بسیار مهمی در زندگی و سرنوشت آنها ایفا کرده است، نگرش ژئوپلیتیکی در فرهنگ سیاسی آنها بسیار قوی است. حفظ یکپارچگی سرزمینی و گسترش قلمرو یکی از دغدغهها و اولویتهای اصلی روسها در همه زمانها بوده است و برای این منظور، هزینههای نظامی گستردهای نیز صرف شده است. در واقع، جغرافیای فیزیکی و قومی روسیه عامل اصلی نظامیشدن فرهنگ استراتژیک این کشور بوده است. فقدان مرزهای طبیعی و قابل دفاع، برای روسها همیشه مایه تهدید و نگرانی بوده و برای فائقآمدن بر این تهدید، توجه به نظامیگری برای آنها بسیار مهم بوده است. به همین دلیل است که قدرت نظامی و ارتش روسیه یکی از کلیدیترین و نهادیترین ارکان دولت و حکومت در این کشور در طول تاریخ بوده است.
فرهنگ سیاسی روسیه که در آن، درگیریهای سیاسی با کشمکش و توطئه و در برخی موارد استفاده از زور و نه مذاکره، چانهزنی، رأیگیری و قضاوت حقوقی حلوفصل میشوند، نیز به نظامیشدن فرهنگ استراتژیک این کشور کمک کرده است. علاوه بر این، فرهنگ مسیحایی روسها که همیشه مأموریت ویژهای برای خود در جهان قائل بودهاند نیز در راستای توجیه نظامیگری و توسل به قدرت نظامی نقش مهمی داشته است.
به هر حال، اینگونه مسائل باعث شده تا روسیه همیشه دارای توان نظامی عمده و تأثیرگذاری در جهان باشد و با تکیه بر این قدرت نظامی، اهداف خود را در راستای مقابله با تهدیدهایی که یکپارچگی فیزیکی و درونی این کشور را تهدید کردهاند و نیز پیگیری جاهطلبیهای ژئوپلیتیکی خویش دنبال کند. پس، تکیه بر قدرت نظامی مؤلفه دیگر فرهنگ استراتژیک روسیه است. باور بر این است که فرهنگ استراتژیک روسیه یکی از جنگیترین و نظامیترین فرهنگها در تاریخ بوده است و در این مورد اگر بیشتر از پروس، امپراتوری آلمان و آلمان نازی و امپراتوری ژاپن نظامی نبوده، حداقل رقیب آنها در این زمینه بوده است. وجه مبارزهطلبانه و نظامیگرایانه فرهنگ استراتژیک روسی آنچنان قوی و مستحکم است که طوفان انقلاب کمونیستی نیز نتوانست آن را از بین ببرد.
پس بین قدرت نظامی و گرایش به مسائل ژئوپلیتیکی از سوی رهبران روسیه همیشه رابطهای مثبت وجود داشته و این دو همدیگر را در راستای ارتقای امنیت این کشور و مقابله با تهدیدها علیه آن، تقویت و بازتولید کردهاند. نتیجه این نیز درگیری همیشگی روسها در تنشها و رقابتهای سخت نظامی و ژئوپلیتیکی در مناطق مختلف بوده است؛ چیزی که به بخشی جداییناپذیر از هویت استراتژیک روسها تبدیل شده است. سوتلانا الکسویچ روزنامهنگار و نویسنده روسی برنده جایزه نوبل، اینگونه به این نکته اشاره کرده است: «ما یک فرهنگ نظامیگرا داریم. روسها مردمان جنگ هستند. ما تاریخی غیر از این نداریم. یا در حال آمادهکردن خود برای جنگ بودهایم یا در جنگ بودهایم. این نظامیگری همه ما را به لحاظ روانشناسی به سمت یک چیز رانده است. »نکته جالب این است که موفقیت روسیه و موقعیت قدرت بزرگی آن در جهان در همه دورانها مرهون همین دو عنصر یعنی قدرت نظامی و جاهطلبیهای ژئوپلیتیکی بوده است. روسها در قرن نوزدهم با تکیه به قدرت نظامی خویش «ژاندارم اروپا» بودند و در قرن بیستم یکی از دو ابرقدرت جنگ سرد.
انها در سال ۱۸۱۴ با تکیه به توان نظامی خود به پاریس رسیدند و عظمت امپراتوری ناپلئون بناپارت را درهم شکستند و در سال ۱۹۴۵ با همین توان به برلین رسیدند و به امپراتوری «رایش سوم» هیتلر پایان دادند. همچنین، شوروی بر اساس همین ویژگی ژئوپلیتیکگرایی و با اتکا به قدرت نظامی، البته در پوشش ایدئولوژی کمونیزم، یکی از دو ابرقدرت دوران جنگ سرد بود. در حال حاضر و در شرایطی که روندهای جهانی به سمت غلبه جریانهای اقتصادی، تکنولوژیکی و فرهنگی پیش رفته است، باز هم ماهیت تفکر روسها تغییر چندانی نکرده است و هنوز سیاستمداران این کشور، قدرت را بیشتر در توان نظامی و مسیر قدرتیابی را در تقویت این بُعد از قدرت خویش و روی آوردن به بازیهای ژئوپلیتیکی میدانند. به همین دلیل است که روسیه بهرغم ظرفیتهای گستردهای که دارد، نتوانسته از قدرت نرم خود حتی در مناطقی که تحت سیطره یا نفوذ روسیه تزاری و شوروی قرار داشتند، استفاده مناسبی بکند و در برخورد با هر اتفاق ناهمسویی در مناطق پیرامونیاش، به ابزارهای تهدید و تهاجم متوسل شده است . در واقع، فرهنگ استراتژیک تهدیدمحور روسیه تقابل سخت با تهدیدها را بر بهرهگیری از قدرت نرم ترجیح میدهد.
البته تجاربی که روسها از تأکید بر قدرت نظامی و گرایش به بازیهای ژئوپلیتیکی در طول تاریخ بهدست آوردهاند، باعث شده است که آنها در این مورد هوشیار باشند و بیگدار به آب نزنند. نمونه بارز آن، نوع برخورد روسیه با اوکراین بعد از سقوط ویکتور یانوکوویچ در سال ۲۰۱۴ است. روسها بهجای اینکه وارد درگیری نظامی در خاک اوکراین شوند، به تاکتیکهای جدیدی بهویژه جنگ هیبریدی و استفاده از شبهنظامیان و نیروهای طرفدار روسیه در اوکراین روی آوردند. در جنگ سوریه نیز روسها مواظب بوده و هستند که وارد درگیری تمامعیار نشوند و تا جایی که امکان دارد در مقابل بازیگران مختلف انعطاف نشان دهند؛ تا هزینه حضورشان در سوریه و هزینه پیگیری اهدافی که در این کشور دنبال میکنند، بالا نرود. در واقع، تجارب تاریخی مانند جنگ در افغانستان، محدودیتهای قدرت روسیه و الزامات عصر کنونی، روسها را در بازیهای ژئوپلیتیکی و استفاده از قدرت نظامی، عملگراتر کرده است. با این حال، هنوز هم بهرغم تأکید رهبران این کشور بر لزوم متنوعسازی ابزارهای قدرت روسیه در گفتار، برخی کردار روسها متأثر از همان فضایی است که جان کری، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، بعد از الحاق کریمه به خاک روسیه، آن را «رفتار قرن نوزدهمی در قرن بیست و یکم» خواند.
مؤلفه دیگر شکلدهنده به فرهنگ استراتژیک روسیه، موقعیت تاریخی این کشور در نظام بینالملل است. بهتعبیر استفن کوتکین، استاد تاریخ و مسائل بینالمللی در دانشگاه پرینستون و محقق مؤسسه هوور در دانشگاه استنفود، روسیه همیشه یک قدرت بزرگ نسبتاً ضعیف در نظام بینالملل بوده است. روسها از یک سو، در اوایل قرن ۱۷ بر شارل دوازدهم پیروز شدند و به برتری سوئد پایان دادند و در قرن ۱۹ و ۲۰ نیز بر ناپلئون و هیتلر پیروز شدند، اما از سوی دیگر، در جنگ کریمه در اواسط قرن ۱۹ و جنگ با ژاپن و جنگ جهانی اول در اوایل قرن ۲۰ و نیز جنگ سرد در پایان قرن بیستم شکست خوردند. چنین موقعیتی (قدرت بزرگ نسبتاً ضعیف) این تصور را در روسها پدید آورده است که باید نقش قدرت بزرگ را در نظام بینالملل ایفا کنند؛ هرچند به ضعفها و آسیبپذیریهای خود در نظام بینالملل نیز نسبتاً آگاه هستند.
این باعث شده تا روسها از یک سو، تمایل به ایفای نقش قدرت بزرگ در نظام بینالملل داشته باشند، اما از سوی دیگر، توان کافی برای ایفای چنین نقشی را نداشته باشند؛ که این مسئله به یک دوگانگی در سیاست خارجی روسیه انجامیده است و بسیاری از مسائل این کشور را تحت تأثیر قرار داده است؛ بهویژه احساس میکنند دیگران اجازه نمیدهند روسیه به موقعیت قدرت بزرگی خود برسد. این باعث نوعی نگاه توطئهآمیز و دیدن دست بیرونی در مشکلات پیشروی روسیه و در نتیجه، بدبینی به دیگران در فرهنگ روسی شده است.
نوع حکومت و حکمرانی در روسیه، عنصر دیگر شکلدهنده به فرهنگ استراتژیک روسیه است. سنت «دولت قدرتمند» برای مقابله با تهدیدات درونی و بیرونی، در روسیه ریشهدار است. واسیلی کلیوچفسکی، تاریخنگار روسی قرن نوزدهم، در این مورد گفته است که در روسیه «دولت بهصورت تنومندی رشد کرده، اما مردم [دائماً] ضعیف شدهاند.» در واقع، در روسیه همیشه قدرت دولت به ضرر توان افراد و جامعه رشد کرده است. به بیان ریچارد پیپس مورخ مشهور تاریخ روسیه، در روسیه «دولت نه بیرون از جامعه رشد کرده و نه از بالا تحمیل شده است. بهجای آن، شانه به شانه جامعه رشد کرده و آن را ذره به ذره بلعیده است. »به تعبیری دیگر، در حالی که در غرب سیستم کنترل و موازنه بهعنوان نتیجه مصالحه میان طبقه سرمایهدار در حال ظهور، پادشاهان و اربابان فئودال در درون سیستم سیاسی ایجاد شد، در روسیه ساختار سیاسی بیشتر توسط دولتی که خود را شبان مردم خود میداند، طراحی شده است. تلاشهایی که برای اصلاح این وضعیت انجام شده نیز از بالا بوده است (دوران تزارها بهویژه دوره پتر کبیر و همچنین در دوره فدراسیون روسیه) که سرانجام باعث کنترل بیشتر دولت شده است و از پایین به بالا (انقلاب کمونیستی ۱۹۱۷) که آن نیز سرانجام به نفع دولت مصادره شده است و در نهایت مردم در سوژگی تام دولت قرار گرفتهاند.
علاوه بر این، تلاش روسها در راستای ساختن دولتی قوی برای مقابله با تهدیدها، همیشه منجر به ظهور حاکمانی مستبد که بر اساس برداشت، ترجیحات و سلایق خود حکومت کردهاند، شده است. در واقع، باور بر این است که در روسیه که دارای سرزمینی گسترده و چندقومی بوده و در معرض تهدیدهای فراوان داخلی و خارجی قرار داشته، رژیم اقتدارگرا بهترین گزینه برای برخورد با تهدیدهای داخلی و خارجی در نظر گرفته شده است. بر این اساس، در همه دورهها، سیاست در روسیه متکی به شخص بوده و بهتبع آن، توانایی و صلاحیت تصمیمگیری در سیاست خارجی نیز بهصورت متمرکز در اختیار شخص اول مملکت بوده است. این در خصوص همه دورههای تاریخ روسیه، چه دوره پتر کبیر، چه دوره استالین و چه دوره پوتین صادق است. به همین دلیل است که امروزه برخی معتقدند روسیه یعنی پوتین و بر این باورند که روسیه مانند دارایی شخصی پوتین است. یا اینکه گفته میشود سیاست در روسیه چنان شخصی شده است که ثبات سیستم سیاسی این کشور مشروط به محبوبیت پوتین است. یا اینکه برخی معتقدند روسیه هنوز جایگزینی برای پوتین ندارد. در مجموع، سنت دولت قدرتمند هرچند برای مقابله با ناامنیها و تهدیدها شکل گرفته است، اما به مانعی اصلی بر سر راه توسعه روسیه تبدیل شده است. البته دولت در روسیه در دورههای مختلف تلاش کرده که از بالا اصلاحات انجام بدهد و این کشور را بر مدار توسعه قرار دهد، اما با وجود برخی پیشرفتها، ناکام مانده است.
استثناگرایی روسی از دیگر مؤلفههای شکلدهنده به فرهنگ استراتژیک روسیه است. روسها همیشه این احساس را داشتهاند که در یک کشور خوشبخت با مأموریت ویژه در جهان زندگی میکنند. کسینجر معتقد است «روسیه خود را نه بهعنوان یک ملت، بلکه بهعنوان یک نهضت، ورای جغرافیا، برانگیختهشده توسط مذهب و یکپارچه نگهداشته شده بهوسیله سلاح میبیند.» باور بر این است که روسها این مؤلفه را از امپراتوری بیزانس به ارث بردهاند. این ادعای مأموریت ویژه در زمانهای مختلف و در قالب ایدههایی همچون روم سوم، پادشاهی پاناسلاویک، رهبری بینالمللی کمونیسم و اوراسیاگرایی پیگیری شده است. این احساس داشتن مأموریت ویژه در جهان باعث شده تا روسها کمتر به فکر اتحاد با دیگران باشند و در پیوستن به نهادهای بینالمللی جز بهعنوان عضو استثنایی و برتر مردد باشند. ترس از بیگانه و ادراک قوی از تهدید «دیگران» بُعد دیگری از هویت روسهاست که در شکلدهی به سیاست خارجی روسیه نقش مهمی ایفا میکند. این عنصر مانع از آن میشود که روسها در سیاست خارجی بتوانند به دیگران اعتماد کنند. نقل است از الکساندر سوم (تزار روسیه از ۱۸۸۱ تا ۱۸۹۴) که خطاب به وزرای خود گفت: «روسیه تنها دو متحد دارد؛ ارتش و نیروی دریایی خودش. دیگران در اولین فرصت علیه ما اقدام خواهند کرد. »این دو مؤلفه هویتی یعنی استثناگرایی و ترس و تردید نسبت به بیگانه، در مجموع مانع مهمی در راه نگاه استراتژیک روسیه در سیاست خارجی به روابط با کشورهای دیگر است. در واقع، وقتی استثناگرایی، بیگانههراسی و دشمنپنداری ریشه قوی در فرهنگ کشوری داشته باشند، همیشه «دورشدن از دیگران» و «پسزدن دیگران» از «نزدیکشدن به دیگران» و «پیوندخوردن با دیگران» اهمیت بیشتری پیدا میکند و این یکی از موانع اصلی وجود نگرش بلندمدت در سیاست خارجی است. چنین ویژگیهایی برای تفکر بلندمدتنگر آفت هستند و باعث میشود تا در سیاست خارجی رویکردهای تاکتیکی، عملگرایانه و حتی فرصتطلبانه بر نگاه استراتژیک غلبه پیدا کند.
رفتار استراتژیک و بحث توسعه
اگر فرهنگ استراتژیک را متشکل از مجموعهای از ارزشها، هنجارها، نگرشها، عادتها، نمادها و الگوهای رفتاری خاص یک ملت یا کشور از یک سو، و محیط استراتژیک آن (اعم از متصور یا واقعی) از سوی دیگر، نسبت به موضوع امنیت و مسائل امنیتی در نظر بگیریم، این بحث میتواند مطرح شود که «مسئله توسعه» چه جایگاهی در فرهنگ استراتژیک یک کشور دارد و یا فرهنگ استراتژیک یک کشور چگونه میتواند بر «توسعه» در آن کشور تأثیر بگذارد. به هر حال، رفتار استراتژیک دولتها که بهشدت متأثر از فرهنگ استراتژیک آنهاست، هم میتواند باعث تسهیل توسعه شود و هم میتواند در مسیر توسعه مانع ایجاد کند. میتوان گفت اگر رفتار استراتژیک کشوری، پرتنش و پرخطر و مبتنی بر نظامیگری، بدبینی، بیاعتمادی و تقابل در مسائل منطقهای و جهانی و در رابطه با دیگران باشد، نه تنها توسعه حاصل نمیشود، بلکه به خطر میافتد؛ بهویژه اگر بازیگر مورد نظر در حوزه اقتصاد و تکنولوژی وابسته به تعامل و تجارت با بازارهای جهانی و بهویژه بازیگران طرف مقابل رفتار استراتژیک خود باشد.
برای نمونه، در حالی که در سال ۲۰۱۶ حدود ۵۵ درصد تجارت روسیه با غرب و متحدانش بوده است (۸/۴۲درصد با اتحادیه اروپا، ۵درصد با آمریکا، ۴/۳درصد با ژاپن و ۴/۳درصد با کره جنوبی) و همچنین، در همین سال، پنج کشور از شش کشوری که بیشترین سرمایهگذاری را در روسیه کردهاند، غربی یا متحدان غربیها هستند (فرانسه، آلمان، آمریکا، ژاپن و ترکیه) نوع رفتار استراتژیک روسیه نسبت به غرب تأثیر انکارناپذیری بر توسعه در این کشور خواهد داشت (در قسمت بعد در مورد رفتار روسیه در اوکراین و تأثیر فشارها و تحریمهای غرب و متحدانش بر این کشور بهدلیل این مسئله بحث میشود).
همانگونه که در بالا بحث شد، فرهنگ استراتژیک روسیه، تهدیدمحور و رفتار استراتژیک آن بر تقابل سخت و جاهطلبیهای ژئوپلیتیکی بهویژه در محیط پیرامونی خود استوار است. چنین فرهنگی نتوانسته است سیاست خارجی را پیش ببرد که در پیوند با بیرون، توسعه این کشور را به مرحله بازگشتناپذیری برساند. در واقع، این فرهنگ باعث شده تا روسها دچار نوعی دوگانگی در برخورد با بیرون باشند؛ از یک سو، مشتاق هستند با کشورهای توسعهیافته غربی همکاری اقتصادی و تکنولوژیکی برای ارتقا صنعت، دانش و تکنولوژی خود داشته باشند، اما از سوی دیگر، نوعی ذهنیت منفی نسبت به غرب دارند و تهدیدهای جدی علیه امنیت ملی خویش را از این ناحیه میبینند. این در بیشتر دورانها صادق است؛ بهویژه در زمان تزارها و بعد از جنگ سرد. دوگانگی هویتی روسها که بین شرق و غرب سرگردان هستند و هنوز نتوانستهاند به درکی اجماعی از هویت جمعی خود برسند یکی از ریشههای مهم ناامنی آنهاست که در شکلدهی به سیاست خارجی روسیه نیز نقش اساسی ایفا میکند؛ به این صورت که برخی میخواهند هویت غربی را بپذیرند و روسیه در سیاست خارجی به غرب بگراید، اما برخی دیگر بر ویژگیهای خاص فرهنگ روسی تأکید دارند و تلاش میکنند خود را از غرب متمایز کرده و حتی روسیه را در برابر غرب تعریف کنند. روسیه در قرون جدید همواره شاهد این تقابل بوده است. (کولایی، ۱۳۸۵)
به هر حال، این فرهنگ و رفتارهایی که از آن سرچشمه میگیرد، بیش از آنکه تسهیلگر توسعه باشد، مانع توسعه است. روسیه نمیتواند همزمان از یک سو، رفتار استراتژیکی در پیش بگیرد که باعث احساس ناامنی و تهدید غربیها بهویژه اروپاییها شود و از سوی دیگر، انتظار بهرهگیری از فضای همکاری با غرب برای پیشبرد امر توسعه خود را داشته باشد. البته این لزوماً به معنای مقصربودن روسیه در چالشهای ژئوپلیتیکی با غربیها نیست، بلکه ممکن است خود غربیها هم در این مورد مقصر باشند. ولی به هر حال، رفتار استراتژیک روسیه برای توسعه این کشور پیامد دارد. نمونه بارزی که در این خصوص میتوان به آن اشاره کرد، مسئله اوکراین است. هرچند برخی معتقدند اقدام روسیه در رابطه با اوکراین، ناشی از اشتباههای غربیها در نادیدهگرفتن منافع و امنیت ملی روسیه طی دو دهه اخیر است اما به هر حال، نوع رفتار و کنشهای روسیه در اوکراین منجر به مسائل و دشواریهایی برای وضعیت اقتصادی این کشور شده است.
برگرفته از کتاب
سیاست خارجی، امنیت و توسعه؛ تجربه روسیه
مؤلف: مهدی شاپوری
ناشر: پژوهشکده مطالعات راهبردی
نوبت چاپ: اول ۱۳۹۸
تعداد صفحه: ۲۲۰
قیمت: ۶۰۰.۰۰۰ریال
شابک: ۹-۳-۶۹۴۶-۹۶۴-۹۷۸
برگرفته از کتاب «سیاست خارجی، امنیت و توسعه؛ تجربه روسیه»